معرفی دوره «هم جهت با جریان خداوند» - صفحه 22

سلامی دوباره به استاد عزیزم و مریم جونم از فرسنگها راه دور از مشهد .

گفتم دوباره چون دارم هر روز این فایل رو گوش میکنم و الان دوباره متوجه یه چیز دیگم شدم اونم تمرین بود که دادید البته من کامنتم رو دو روز پیش گذاشتم ولی چون تمرین رو بهتر فهمیدم میخوتم اینم اضافه کنم .در حوزه ثروت خبلی ایده داشتم مثلا خودم ترشیجات و شیربنی در حد عید برای خودم و بچه هام و حالا دوسه نفر دیگه اینقدری که هزینه ی مواد رو دربیارم با عصاره ی قلم وووووانجام دادم .فقط در حد یک تومن با دو تومن و…

دیدم که نظرات مختلفه والبته از هر ده تا 8تا بشدت تعریف میکرون ولی دو الی یک‌نفر میزدن تو ذوقم بیشترم سر این بود که من چون بهترین کیفیت محصولی رو استفاده میکردم قیمت رو هم در سطح کار خونگی مثلا نخودی و بدنجی خونگی حساب میردم و یه دویه نفر که زیاد از نظر مالی خوب نبودن میگفتن درسته کارت خوبه ولی خیلی گرونه.وابنا تو ذوقم میخورد.مومنتوم من تو این زمبنه با عشق سوزان خرید محصولات و پر گاز ادامه دادن بدون خستگی و پر انرژی ولی با این چیزا دلسرد شدن و دیگه باز تو مسیر روزمره گی قرار گرفتن لود.

تا ابنکه دوستم‌گفت کسیکه همیشه منو دعوت به ارز دیجیتال و دوسه سال باهم همکار بودیم توی فروش محصولات شرکت ژنس و چون نتونستم تو اینکار مثل بقیه پیشرفت کنم دیگه ادامه ندادم وکلا از بازار بابی وفروش اومدم بیرو .به من گفت توی کلاسهای گمرک و صدارات و واردات شرکت کرده .منم مشتاقانه خواسنم که شرکت کنم چون رشته من اقتصاد 40 سال پیشه و مشتاقانه ثبت نام کردم و چه زیبا سر جلسات کلاس انلاین حضور پیدا میکردم و توی کلاسها مشارکت داشتم ولی کلاس دقیقا زمانی بود که مثلا 5 ویا 6 بعد از ظهرو چون اون زمانیه که دخترهام میان با بچه هاشون کلاس رو میزاشتم روی بیصدا و میگعتم اینا برن فردا زودتر بیدار میشم و از اولش همه رو گوش میکنم.

متاسفانه الان 3ماه هم گذشته اون کلاسهایی رو که شرکت کردم نت برداشتم خوبم ولی برای بقیش استرس داشتم و تمام اون انگیزه ها وعشق سوزانه به موفقیتم با تولدم در 9 بهمن که شدم 59 ساله و افکار نامربوط که دیگه افتادی تو عرصه 60 سالگی و زمانت داره تمام میشه و دیر یا زود لاید همه چیو براری و بری وکو تا تو بخوای این رو قبول شی و بخوای ابده تجارت بگیری وووووو.که میومدم توی سایت و پرسش و پاسخهایی رو که عزیز دل میزاشتن رو گوش میکردم ولی همچنان توی چرخه ی عقب افتادنه بودم و هر روز میگعتم فردا زودتر بیدار میشم ولی …..

تا ابنکه دقیفا شما درمورد صبح زودتر بیدارشدن صحبت کردین و اینکه مومنتوم من الان سخته و باید بافشار زیادی خودمو هل بدم چون غیر از کلاس باید برای چند نفری سبزیجات عید و شیرینی هم بپزم و کارهای عیدتنه هم هست نظافت و …. ولی حداقلش اینه که شمارو خدا برای چندمین بار برام فرستاد و انگیزه ی بیدار شدن و شروع دوباره ….واینکه دوباره تمرکزم رو بزارم روی جنبه های مثبتم اینکه من کارم رو بکنم و درسم رو بخونم مهم نیست که چقدر پیشرعت کنم مهم نییت که چند سال دیگه میخوام زنده بمونم مهمه که من بخوام اونجوری که دوست دارم زندگی کنم و از همین اموزشها لذت ببرم و حالمو خوب نگه دارم .بقیشو بسپرم به خدا .میدونم که اگه داره 60 سالم میشه حداقل اونجوری زندگی میکنم که دلم میخواد و وقتی به حرف استادم که داره میگه تو پای در راه بنه و هیچ مپرس که خود راه گویدت که چون باید کرد .

به حرف استادم گوش کنم و از مسیر لذت ببرم بقیش با خدا….. من ادامه بدم فارغ از اینکه کجام تو چه نقطه ایی از جهان تو چه اوضاع اقتصادی و تو چه سنی .فقط از مسیر لذت ببرم .

استادم راست میگین که میگین بارها و بارها این فایلو گوش کنین و من تا زمانی که جلسه بعدی بیاد هر روز گوشش میکنم .

مرسی که هستین و خدابا شکرت که استادوبرام فرستادی .عاااااششششقتونم بخدا