معرفی دوره «هم جهت با جریان خداوند» - صفحه 28 (به ترتیب امتیاز)

425 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عادل حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2908 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و تمامی دوستان گل

    این روزها خیلی دارم ذور میزنم خیلی دارم زجر میکشم واقعیت برای رسیدن به خواسته ها با وجود اینکه در دوره 12قدم هم هستم وقدم 10رو شروع کردم

    ولی خیلی عجله دارم برای رسیدن به خواسته هام

    مثال..من در حال ساختن خونه ای یک طبقه برای خودم هستم که برم تو خونه خودم

    وهنوز سقفش رو نگرفتم واین روزها کلی حساب و کتاب میکنم زجر میدم خودم رو عجله میکنم خلاصه نگرانی واسترس و عجله برای اینکه سقف خونم رو بگیرم

    و فشار میارم به خودم خلاصه حسابی توجهم رو ی ناخواسته ها میره و به ذور میام با حرف زدن با خودم ذهنم رو کنترل میکنم

    (و فقط اون موقع که دارم حرف میزنم یا فایلی گوش میدم یا مینویسم یا نکته برداری میکنم توجهم رو خواسته ها هست بعد از اون دیگه انگار یه دگمه رو فشار میدی و خاموش میشه و میره تو روزمره )

    هم دارم شرک میورزم احساس میکنم روی دیگران دارم حساب میکنم

    هم دارم بی ایمانیم رو نشون میدم

    هم عجولی میکنم

    هم فصار میارم

    هم زندگی رو سخت میکنم برای خودم

    خلاصه امشب بعد از حساب کتابی که با نفری که کار براش انجام میدم

    اونجوری که من حساب کرده بودم نشد

    چون من کلا احساس میکردم حسابی روی اون بنده خدا حساب کردم

    وشرکه این و حسابی من تو این مدت خودمو اذیت دادم

    ودرحال استفاده از دوره 12قدم هستم

    اما فکر میکنم دارم کار میکنم

    عمل من احساس من یه چیز دیگه ای داره میگه .

    ومن امشب بعد از اون حساب و کتاب اونجوری که میخواستم نشد

    انگار یک شوک حسابی بهم وارد شد و الهامی اومد و گفت

    چرا این همه عجله این همه شرک

    خدا شاهده انگار اب یخ ریختن روم

    و بخودم اومدم و رفتم تو سایت و این شد سر از این دوره در آوردم و انگار این نشونه ای حسابی بود برای خرید این دوره و البته الان هم هزینش کامل نیست برام و منطذر نشونه های بعدی هم هستم

    انشاالا اگر اماده باشم هدایت میشم به دوره

    ویک نشونه دیگه هم که اومد من سوال داشتم که آیا هنوز دوره 12قدم رو تموم نکردم اشکال نداره این دوره رو شروع کنم

    یعنی تمرکزم پراکنده نمیشه

    واین شد همین الان هدایت شدم به کامنت یک دوستی که به دوست دیگه جواب داده بود و گفت که استاد تو جلسه 2همین دوره گفتم مورری نیست که دو تا دوره رو باهم کار کنند بچه ها .اینم خودش نشونه خیلی خوبی هست برام

    تازه وقتی صفحه دوره همجهت با جریان خداوند رو میخوندم واقعا تمامشون در مورد منم صدق میکرد و حسابی درکشون میکردم و بهشون نیاز داشتم

    استاد جونم بازهم ازت ممنونم عاشقانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مهشید گفته:
    مدت عضویت: 1240 روز

    به نام خدای وهابم

    سلااااام استاد بی نظیرم

    سلام خانم شایسته بانوی بی نظیر و دوسداشتنی

    سلام به همه بچه های بهشت

    من اعتقاد دارم که اگر ایمانت را حفظ کنی،

    اعتماد و نگرش صحیحت را حفظ کنی و همواره شکرگزار باشی،

    شاهد گشایش درهای جدیدی از جانب خدا خواهی بود…

    “جول اوستین”

    استاد خوبم تقریبآ یک ماه و یک هفته توفیق اجباری بود ک توی سفر باشم البته ک این تایم هفته ای یک روز من باید تهران بودم توی این تایم اینقد خدا کارها رو برام انجام داد ک من هاج و واج مونده بودم

    اتفاقایی افتاد ک توی طول عمرم برام نیفتاده بود ک این بماند برای بعدآ ک بگم

    دوم مشکل خونه بود ک لحظه ای ک رسیدم تهران به شکل معجزه آسا حل شد البته طی دو سالی تهران مدام کار داشتم این خونه در اختیارم بود اما این سری قرار بود نشه ک شد و چهار روز در بهترین حالت ممکن راحت بودم

    بدون هیچ هزینه ای

    برگشتم شهرستان و بار دوم ک رفتم یک روز موندم و برگشتم

    بار سوم ک رفتم باز بدون هیچ هزینه ای رفتم و برگشتم بماند ک بهترین جاها غذا خوردم و بدون کرایه و هزینه کامل

    از رفت و امدها نگم ک همش پر از معجزه بود و این خونه دو سال ک من مدام تهران کار داشتم در اختیارم بود دقیقا 30 بهمن من کارم تموم میشد قرار داد خونه هم دقیقا 1 اسفند تموم میشد یعنی این خونه رو خدا فقط برا من گذاشته بود

    از کسی مقداری پول طلب داشتم ک با من تماس گرفت و با ذوق گفت شماره کارتت رو بفرست

    اون لحظه من پول لازم داشتم بدون اینکه اقدامی کنم خدا اقدام کرد

    من ک رفتم شهرستان پشت سرم یه جشن روز جوان تهران برگزار شد ک من رفتع بودم شهرستان امکان حضور نداشتم و یک دفترچه 404 و یک بج سینه هدیه میدادن به کسانی ک حضور دارند و دو نفر اونجا بدون اینکه من درخواست کنم برا من گرفتن کسی ک همه تعجب میکنن ک چرا این کارو برا تو کرد ک وقتی من برگشتم تهران تو ترافیک تهران اورد امانت گذاشت جایی ک من باید میرفتم اونجا دنبال کارم و روش نوشت برسه به دست فلانی خدایا کی میتونه باور کنه جز بچه های این سایت بهشتی با وجود اینکه خیلیا گیرشون نیومده بود ک حضور داشتن ک یکیش به دستم رسید و یکیشو بخشیدم دقیقا قیمت کرایه ای ک دادم تا شهرستان شد دفترچه و بج

    و جالبه اونو ک بخشیدم اومدم خونه شهرستان یه صبح بیدار شدم دیدم گوشیم تماس داشتم تماس گرفتم یکی از دوستانم تو خدمات قضایی گفت بیا اینجا رفتم یه دفترچه خییییلی زیبا رنگ قرمز بهم داد گفت فقط 4 تا از اینا اوردیم مخصوص کارکنان اینجا اما اینو برا تو کنار گذاشتم گفتم کسی حق نداره اینو برداره برا دوستمه خدایا شکررررت

    یک نفر دیگه ک ازش طلب داشتم هم مقداری برام انتقال داد .

    سری اخر یعنی 30بهمن ک کارم میخواست تموم بشه دوستم تماس گرفت گفت اصفهانم بیا اینجا از اینجا با ماشین خودم بریم شهر خودمون

    من با اتوبوس اصفهان رفتم حدود ساعت 3شب میرسیدم دوستم گوشیش خراب بود در دسترس نبود ساعت دو تماس گرفت ک بیا خونه از ترمینال تا خونه حدود یک ساعت بود ک من ناراحت شدم گفتم چرا نگفتی وگرنه من نمیومدم چطور ساعت 3شب من یک ساعت مسافتو بیام میترسم با تاکسی حداقل بیدار بمون و ادرس خونه رو داده بود کدوم خیابون اما نگفت کدوم خونه و پلاک ناراحت شدم هی ذهنم نجوا میکرد ک تو ک میدونستی این دوستت ادم بیخیالیه خنگه چرا اومدی گفتم اگه خوابید چیکار کنم چرا اومدم بعد به خودم اومدم گفتم نگران نباش حتما خدا یه برنامه داره حسمو خوب کردم

    بعد ک رسیدم اسنپ میخواستم بزنم تماس گرفتم دوستم جواب نداد چند بار تماس گرفتم جواب نداد دیگه نمیتونستم برم چون نمیدونستم زنگ کدوم خونه رو بزنم

    دیدم ترمینال هم درش بسته و فقط تاکسیا بودن و حدود ده دوازده تا اقا یکی دو خانم بیرون بودن تو سرما دیدم هتل اونجا یه جوون توش نشسته اطرافش سکوریت بود رفتم جلو زدم از پشت شیشه اومد در رو باز کرد برا بقیه قفل کرده بود کسی نره تو

    یادم اومد از قانون درخواست استفاده کنم

    گفتم میتونم رو این مبلا بشینم دوسم جواب نمیده برم گفت بیا تو نشستم ازم پرسید دانشجویی و اینا بهش گفتم بعد فوری چای درست کرد گفت بیت اینجا راحتر بشین ک چای بخوری

    با هم چای خوردیم و کلی حرف زدیم ک کجا میرم و کجا بودم و اینا بعد گفت من دو تا اتاقم خالیه کلید یکیشو بهت میدم برو استراحت کن گفتم باشه هزینشو پرداخت میکنم گفت نه هزینه نمیخواد من رفتم اتاق بسیار مرتب گرم راحت استراحت کردم تو یخچالش هم خوراکی و نوشیدنی بود خوردم فردا صب دوستم اومد در هتل سوار شدیم و اومدیم

    خدا دوستمو خواب کرد ادرسو دقیق نداد ک بهم بگه همه جا هواتو دارم بجای یک ساعت تو‌ مسیر و هزینه هتل در اختیار من گذاشت بدون هزینه

    واقعا جز خدا کی میتونه اینقد دقیق برنامه ریزی کنه

    اصلا کی باور میکنه ک هتل دار ک شغلش اینه ک از مسافر پول بگیره خونه بده از من نگیره بدون هیچ توقعی و در کمال احترام با من رفتار کنه

    خیلی معجزه‌ ها تهران برام رخ داد ک بعدآ میگم و این جریان هتل خیلی برام جالب بود دوس داشتم الان بگم

    خیلی دوس داشتم تو این دوره همراه استاد و بچه ها باشم اما تو فرکانسش قرار نگرفتم امیدوارم به زودی بتونم

    استاد نمیدونید فایل سوم قدم سوم از 12 قدم چد روابط منو زیر و رو کرده

    من عمل بینی قبلش انجام دادم حتی یک بار دکتر منو ندید فقط توی اتاق عمل و اونجا من فقط به خدا سپردم الان از تماااااام ادمایی ک یا منو میبینن یا عکسمو رو پروفایلم پیام میدن میگن عااالیه عملت بدون استثنا همه میگن دکترت کی بوده شماره میگیرن یا ادرس من تو دلم میگم دکترم فقط خدا بوده ک مجدد به بینیم شکل و قالب داده بی نقص

    فرداشب ماه رمضان شروع میشه میخوام تو این ماه تعهد بدم کنترل ذهن کنم با توکل بر خدای وهابم

    خدایا با تماااام وجودم تو را شکر میکنم ک منو به این مسیر هدایت کردی و در جمع پاک سرشتان بهشتی قرار دادی

    الهی شکررررررت

    عاشقتونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 965 روز

      سلام و درود بر مهشید عزیز

      انشالله هرجا که هستی حال دلت خوبه و روزها و لحظات وفق مرادت میان ومیرن انشالله که نصرت خدا در همه جا باهات هست و داری لذت میبری ازاین هم جهتی با خدا

      جالب بود من از صفحه آخر اومدم عقب دارم کامنتا دوستانو میخونم رسیدم به کامتت عالی و پر از توحید شما خوندم داستان اصفهان رفتنتو حال کردم چون چراغ ایمان و تو دلم روشن کرد حس خوبی بهم داد چون کامنتت آخری بود زدم اومدم ص 26 گفتم چرا پاسخ ندادم و ازت تشکر نکردم بعد رفتم برگردم دیدم همین کامنت ص 27 آخری بود تو ص26اولی هست گفتم عجبا جالب بود برام برای همین اینجا گفتم بهت بگم دمتگرررررم که در شرایط سخت یک خانم تو شهر غریب اینجوری به خدای درونش اعتماد میکنه تا بهترین سرویس و ازش بگیره واقعا تحسینت میکنم که نه ترسیدی نه نگران شدی فقط اعتماد کردی و باعث شدی روشنایی راه ما بشی واقعا دمتگرررررم خواهر خوبم انشالله بیشتر از این در آغوش خدا از لحظاتت لذت ببری خوش و خرم باشی و متشکرررررم ازت و انشالله این دوره نصیب تو و من و اونایی که دنبالش هستن بزودی بشه موفق و پیروز باشی خواهر خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    میخوام این‌ متن رو با یک‌ لحن جدی تر بنویسم

    ببین رفیق، یه چیز رو قشنگ از ته قلبت درک کن:

    ” امکان نداره تو توی یه مومنتوم مثبت باشی، به خدا اعتماد کنی، ذهن و احساساتتو کنترل کنی و بعدش شرایط زندگی‌ت بهتر نشه! غیرممکنه! اصلاً خلاف قانون جهانه!”

    این دنیا یه سیستم دقیق داره، یه الگویی که هر کسی طبق اون پیش بره، نتیجه‌شو می‌بینه. حالا اگه تو مدام داری خودتو در فرکانس درست نگه می‌داری،

    امکان نداره جهان بهت جواب نده،

    امکان نداره آدمای بهتر سر راهت قرار نگیرن،

    امکان نداره فرصت‌های خفن سمتت نیان.

    ولی مشکل کجاست؟ مشکل اینجاست که خیلیا فقط “یه ذره مثبت میشن، یه کوچولو به خدا اعتماد می‌کنن، یه کم ذهنشونو کنترل می‌کنن و بعد میگن چرا هیچی تغییر نکرد؟”

    ○○○ رفیق توحیدیِ من !

    این یه روند مداااومه،

    یه سبک زندگیه ابدیِ !

    ○ تو نمی‌تونی امروز حالتو خوب نگه داری، دو روز بعدش غر بزنی که چرا اتفاقای خوب نیفتاده!

    اینجوری مومنتوم نمیییی‌سازی.

    وقتی مومنتوم بسازی، یعنی یه انرژی قوی پشت سرته که دیگه به این راحتیا متوقف نمیشه. اون وقته که معجزه‌ها شروع میشه، اون وقته که هر چی اتفاق خوبه، پشت سر هم وارد زندگی‌ت میشه.

    ●●تصور کن یه قطار داره با سرعت حرکت می‌کنه، تا وقتی این قطاره داره میره، هیچ چیز جلودارش نیست. حالا این قطارِ زندگی توئه!

    اگه به خدا اعتماد کنی،

    اگه نگرانی‌ها رو ول کنی،

    اگه هر روز رو با کنترل ذهن و احساساتت بگذرونی،

    این قطار مدام سرعت می‌گیره، و هرچی جلوتر بری، اتفاقای بهتر، آدمای خفن‌تر، فرصتای بی‌نظیرتر میاد سر راهت.

    ■■ولی یه چیزی رو بهت بگم… این مسیر آسون نیست! چون ذهنت پر از حرفای قدیمی و منفی‌ایه که سال‌ها توش کاشته شده. یهو میای میگی “من از امروز مثبت فکر می‌کنم”، ولی یه صدایی تو مغزت میگه “بابا اینا همش حرفه، مگه میشه اینجوری زندگی رو ساخت؟” و همون لحظه، اگه حواست نباشه، برمی‌گردی به همون نقطه‌ی اول. ولی اگه حواست باشه، اگه این بار نذاری اون افکار منفی کنترل‌ت کنن، اگه این بار به‌جای برگشتن به نقطه صفر، یه قدم بری جلو، اون وقته که داری واقعاً مومنتوم می‌سازی!

    ببینم… تا حالا شده یه روزی رو بگذرونی که خیلی حست خوب باشه، همه چیز عالی پیش بره، یه عالمه آدم خوب ببینی، خبرای خوب بشنوی و انگار دنیا برات ساخته شده باشه؟ خب، اون روزی بود که تو داشتی توی یه فرکانس عالی زندگی می‌کردی!

    ==>>>”حالا تصور کن اگه هر روز، هر هفته، هر ماه تو توی همون فرکانس بمونی چی میشه؟! اصلاً کل زندگی‌ت می‌ترکونه! اصلاً اینقدر اتفاقات خفن برات میفته که خودت هم باور نمی‌کنی اینا همون زندگی‌ایه که یه روز بهش شک داشتی.

    ولی باز هم برمی‌گردیم به اصل داستان: این یه انتخابه! می‌تونی انتخاب کنی که به خدا اعتماد کنی، از ته دل بدونی که جهان داره به نفع تو کار می‌کنه، یا می‌تونی انتخاب کنی که هنوز شک و تردید داشته باشی.

    می‌تونی هر روز صبح یه تصمیم قاطع بگیری که “من امروز حال دلمو خوب نگه می‌دارم، من به هر اتفاقی که بیفته یه نگاه مثبت دارم، من اجازه نمی‌دم هیچ‌چیز فرکانسمو پایین بیاره”،

    یا می‌تونی همون الگوی قبلی رو تکرار کنی و غر بزنی که چرا چیزی تغییر نمی‌کنه!

    اگه این لحظه‌ای که اینو می‌خونی، یه چیزی توی قلبت میگه “آره درسته”، پس همین الان وقتشه که اینو به یه باور تبدیل کنی.

    بیا یه چالش بردار: 40 روز، بدون وقفه، مومنتوم مثبت بساز. ببین بعدش چی میشه! ببین چقدر آدمای جدید، فرصتای تازه، حال خوب و اتفاقای باورنکردنی وارد زندگی‌ت میشه. بعدش بیا بگو: حق باهات بود! امکان نداشت این اتفاق نیفته!

    همه‌‌ی‌ اینایی که گفتم کاری بود که من کردم

    حقا و انصافا فهمیدم همه‌ چی باوره

    همه چی خودکنترلی و موندن توی ممنتوم مثبته

    همه‌چی ینی اعتماد به خدا و هماهنگی درون ِ .

    شک‌ندارم که اتفاقاتی که هرماه/هفته دارم برام میفته

    از دیدِ بقیه معجزه‌ست ( اینقدر زیاد شده که از بیان کردن‌شون پیش بقیه خودداری می‌کنم)‌، اما‌ در واقع این‌جکر نیست… و من فقط سعی‌کردم قانون‌ها رو بفهمم و “اقدامات باور‌محور” داشته باشم تا این‌معجزات رو‌برای خودم کنم .

    از بسسسسس همه چی ساده‌ست ملت باااورشون نمیشه و انجام نمیدن .

    ——_

    آسیدحسین دوستت دارم‌قلبا‌، فقط و فقط بخاطر اینکه ما رو از آموزش‌های مفتضحانه نجات دادی و همه چیو برامون ساده‌سازی کردی.

    من تنها کاری که باید بکنم اینه که

    “فاعرض عنهم” رو فراموش نکنم ،

    هماهنگی درون + باور فراوانی رو همیشه آویزه گوشم داشته باشم

    و الهامات قلبی رو اقدام کنم‌ ؛

    ===>>>تا توی قوانین تاابد ثابت کائناتِ خدا ، عمیق و عمیق‌تر بشم ،‌تا معجزات بیشتر‌ و قوی‌تری برام رخ بده.

    بازم میگم از دید بقیه معجزه‌ست ،‌اما برای ما توحیدی‌های اینجا طبق قوانین ثابت خداجون هست.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    درود بر همه توحیدمدارانی که خواسته یا ناخواسته با این متن مواجه شدن

    توی ایران ، دو روز دیگه تا اتمام ماه رمضان باقی‌مونده

    و به دلم افتاده که این سحر این متن کوچک رو بنویسم.

    —————–

    روزه فقط گرسنگی کشیدن نیست، بلکه یه تمرین فوق‌العاده برای کنترل ذهنه. چرا؟ چون وقتی روزه می‌گیری، به‌طور آگاهانه تصمیم می‌گیری که

    چی بخوری،

    چی بگی/نگی،

    چطور فکر کنی و

    حتی چطور احساس کنی.

    این یعنی تو داری فرمان رو دست می‌گیری، نه این که ذهنت و بدنت هرجا خواستن برن و هر چیزی رو بدون فکر انتخاب کنن.

    ■●■●کنترل ورودی‌ها = کنترل زندگی

    ما توی زندگی روزمره، کلی چیز رو ناخودآگاه جذب می‌کنیم—از غذایی که می‌خوریم تا حرفایی که می‌زنیم و حتی افکاری که سراغمون میاد. روزه یعنی تو عمداً یه وقفه ایجاد می‌کنی و به خودت می‌گی:

    • «نه، من قراره انتخاب کنم که چی بخورم.»

    • «نه، من نمی‌خوام عصبانی بشم.»

    • «نه، من قراره کنترل فکرامو دست بگیرم.»

    □□□اینجا یه اتفاق مهم میفته: عزت نفس بالا میره! چرا؟ چون هر بار که تو یه خواسته آنی (مثل خوردن، غر زدن، یا حتی فکرای منفی) رو کنترل می‌کنی، به خودت ثابت می‌کنی که از پسش برمیای. این یعنی تو بنده‌ی شرایط و هوس‌هات نیستی، بلکه خودت ارباب خودتی.

    ●●● ممنتوم مثبت و فرکانس قوی به کائنات

    وقتی تو آگاهانه رو افکارت و رفتارت مسلط باشی، یه نوع انرژی و فرکانس قوی از خودت منتشر می‌کنی که میگه:

    «من خالق زندگی خودمم، من انتخاب می‌کنم چطور فکر کنم، چطور رفتار کنم و چطور به اهدافم برسم.»

    ■□حالا، کائنات چطور جواب میده؟

    ببین، کائنات شبیه یه آینه‌ست. اگه تو توی ممنتوم مثبت باشی، یعنی مدام به خودت و دنیا نشون بدی که همه‌چی تحت کنترله و تو در مسیر رشد و تعالی هستی، اون‌وقت اتفاقای مثبت بیشتری رو سمت خودت جذب می‌کنی. برعکس، اگه تو توی ممنتوم منفی باشی—یعنی خودتو ببازی، ناامید بشی، فکر کنی که هیچ کاری ازت برنمیاد—پس کائناتم فقط چیزای منفی برات ردیف می‌کنه.

    ■■لذت بردن از مسیر، نه فقط مقصد

    یه اشتباه رایج اینه که بعضیا فقط مقصد رو می‌بینن. مثلا میگن: «من روزه می‌گیرم که پاک بشم» یا «من تلاش می‌کنم که پولدار بشم.» ولی واقعیت اینه که قدرت واقعی تو لذت بردن از فرایند کنترله، نه فقط نتیجه نهایی.

    ■■■وقتی هر روز داری خودتو تقویت می‌کنی و کنترل بیشتری روی ذهنت و رفتارت داری، این خودش یه پیروزیه! اینکه تو می‌تونی هر لحظه انتخاب کنی که چطور باشی، خودش یه معجزه‌ست. و این دقیقاً همون چیزیه که کائنات بهش جواب میده.

    پس روزه

    》نه‌تنها تمرین صبر ( نه تحمل)‌و تسلط روی خواسته‌هاست،

    》بلکه یه راهیه برای اینکه نشون بدی تو قوی‌ای،

    》تو کنترل داری،

    》و تو دقیقاً اون چیزی رو خلق می‌کنی که دلت می‌خواد.

    _ ———————

    توی دوره هم‌جهت با جریان خداوند ، این‌موضوعات بیشتر جا افتاد برام .

    خوشحالم که تا پنج جلسه اول این دوره مقارن با رمضان هست ، هرچند من ماه‌هاست هر 18 ساعت غذا میخورم و حال دلم و حال جسمم عااالیه.

    خدایا شکرت بابت اینهمه نظم و برکتِ پشت سر هم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    الیاس و فاطمه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    فاطمه سادات

    سلام سلام سلاااااااام

    سلام به جریان خداوند

    سلام به شما دستان خداوند

    سلام به صحبت های خدایی

    سلام به توحید

    استاد عزیزم اصلا شما حرف میزنید من بغض میکنم.

    میگید با من همراه شو،اشکم جاری میشه.

    رگه هایی از عظمت رب رو که ناخوداگاه سرم به خضوع میره پایین در درگاهش،در صحبت های شما حس میکنم.

    یک انرژی عظیم رو حس میکنم که از ظرفیت جسمم خارجه و تاباوری نداره و اشک سرازیر میشه.

    نگاه مهربان شما رو میبینم و فقط لبخند به لب دارم.

    اینقدر مهر و عشق و پاکی و دوستی در یک نفر مگه میشه؟؟؟

    بله میشه.شده.استاد عشق،استاد توحید ،چقدر خوبید شما.

    بسیار بسیار خوشحال شدم از این خبر خوب.

    البته که خبرهای این سایت همش خوبه.

    گرچه با تمام وجود مشتاق شرکت در دوره هستم و سختم بود بگم اگر الان وقتش نیست،عیب نداره حتما خیره،

    ولی بازم میمونم منتظر نشانه.

    ولی هی وروجک درونم میگه در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست!!!!

    دوستون دارم استاد عزیزم.

    ممنون بابت عیدی بزرگی که بهمه ی ما دادید.

    خود دوره یک هدیه ی بزرگه باز مبلغ تخفیفی هم یک عیدی مادیه.

    باز همینکه هماهنگ میشه پیش بریم و با کامنتها و بررسی های شما هر جلسه به روز میشه که نور علی نوره.

    ممنونم مریم جون زیبا و مهربان و همیشه خوش خبر.

    خداحافظتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 176 روز

    سلام به استادعزیزم

    سلام به همه عزیزان

    همه جهان دست به دست هم دادن ارزش من هروزبیشترمیره بالا:))

    خدایاشکرت برای همه نیروهای غیبی

    استاااااااد منو ویانا میریم رودبار ومنجیل مسافرت اونجا ویلا هست وچند روزمیمونیم امیدوارم یک فایل هم ازشماببینم واین مسافرتم چندبرابر بهم خوش بگذررررررررره

    عاشق ماهیگیری هستم ومیخایم بریم 50تا ماهی بگیریم با تورحرفه ای که داریم بگیریم – وحسابی خوش بگذرونیم ولذت ببریم وشادباشیم بادخترم

    واستااااااااادکاش شمابا دوستان درجه یک هم باهامون بودین – البته ازتجربیات سفرم بعداکامنت مینویسم که شماهم حتما بامن همراه باشین درمسافرتم – دوستتون دارم :)))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 176 روز

    سلام ودرود به همه عزیزان

    استادبهت قول داده بودم وزنم کمترشد یک عکس جدید برات بزارم این عکس برای امروزهست خیلی تغییرکردم باقانون سلامتی زیباتر پرانرژیتر شدم خدایاصدهزارمرتبه شکرت فعلا روی رژیمم تمرکزکردم بشدت و ادامه میدم تا به عدد100برسم و ازگوله برف کوچک پایین کوه بهمن بپابشه باتلاشهام .وروسفیدتربشم درکلاس شما.

    امروزتولد ویانا بود وحسابی جشن گرفتیم و سرمون گرم بود به جشن .

    این رژیمم که براحتی وسادگی پیش میره من خیلی حالم بهترمیشه وخیلی انگیزه میگیرم که خدابمن قول داده بقیه اهدافمو جایزه میده .منم منتظرم بوقتش بقیه خواسته های بزرگم وارد زندگیم بشه .وبه تلاش برای لاغری بیشترادامه میدم تا 55 کبلوبشم .وبیام دوباره عکس بزارم و بقولم عمل کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 416 روز

    وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا، وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ

    (سوره طلاق، آیات 2 و 3)

    و هر کس از خدا پروا کند (خودکنترلی)، خداوند برای او راه بیرون‌شدنی قرار می‌دهد، و از جایی که گمان نمی‌برد، روزی‌اش می‌دهد.

    سلام

    باورهام برای جذب ثروت زیاد… بهتر از اون چیزی که فکر می‌کردم بهم رسید‌ و روزافزون‌ هست

    • من این روزا مدام بوی ثروت زیادو حس می‌کنم. انگار داره از دور نزدیک می‌شه، کم‌کم، بی‌صدا ولی پرقدرت. یه حسی ته دلم می‌گه که خیلی زود همه‌چی عالی می‌شه.

    • هرچی گوش می‌کنم، هرچی می‌شنوم، یه جورایی بهم نوید ثروت می‌ده. یه کلمه از یکی، یه جمله تو یه پادکست، یه صدای در، همه‌ش یه نشونه‌ست. نشونه‌ی رسیدن اون خواسته‌ای که همیشه ته دلم بود.

    • یه بویی تو هوا هست… بوی ثروت. بوی نعمت و رفاه. بوی رسیدن به خواسته‌هایی که شاید یه زمانی فقط رویا بودن. الان داره واقعی می‌شه.

    • حس می‌کنم دارم راه می‌رم تو یه دنیای طلایی. انگار دنیا باهام همراه شده، داره منو هل می‌ده به سمت چیزایی که حتی فکرشم نمی‌کردم. انگار یه نیرویی داره میگه: «الان وقتشه».

    • من به خدا اعتماد کردم. می‌دونم که همیشه بهترین زمانو انتخاب می‌کنه. نه زودتر، نه دیرتر. دقیقاً همون لحظه‌ای که باید، می‌رسونه. و وقتی می‌رسه، می‌فهمم چرا منتظر موندم.

    شاکرم که دیگه نیاز نیست بشینم فکر کنم چجوری پولدار شم. اصلاً قرار نیست من راهشو بدونم. من فقط باور می‌کنم، حس می‌کنم، و با دل خوش می‌رم جلو. بقیه‌ش با خداست. خدای 99درصدی

    • شاکرم که مثل حضرت سلیمان، فقط می‌خوام و با اطمینان می‌دونم که بهم داده می‌شه. بدون هیچ شک و تردیدی. انگار همین حالا دستمه.

    • من لیاقت بهترین‌ها رو دارم. ثروتی که داره میاد، از چیزی که می‌خواستم هم بهتره. چون از جایی میاد که منطق و حساب کتاب من توش نمی‌گنجه. داره از دنیای خدا میاد.

    • هر روز یه نشونه‌ست، یه یادآوری که بگه: «نگران نباش، داری نزدیک می‌شی». من این نشونه‌ها رو می‌بینم، می‌شنوم، و با تمام وجودم حس می‌کنم.

    من یه آهنربای قدرتمند ثروت شدم. خواسته‌هام با سرعت عجیبی دارن به سمتم میان. همه‌چی هماهنگه. همه‌چی داره ردیف می‌شه.

    • من اجازه می‌دم خدا کارشو بکنه. دیگه نمی‌خوام کنترل همه‌چی دست من باشه. فقط می‌خوام لذت ببرم، باور کنم و بدونم که داره معجزه اتفاق می‌افته.

    • من با شادی، آرامش و اعتماد دارم جلو می‌رم. نه عجله دارم، نه استرس. چون می‌دونم خواسته‌م تو راهه، و چه راه قشنگی هم داره میاد.

    منه‌ معشوقِ یک درصدیِ توئه خدایِ 99 درصدی ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    به نام پروردگارم

    سلام وادب خدمت استاد عزیزم واستاد شایسته زیبا

    ودوستان پاکم دراین سایت

    خداروشکر میکنم که بازهم میتوانم بنویسم

    دراین صبح زمستانی زیبا که حال بسیار خوبی دارم وحس میکنم الان وصلم به اوکه مراخلق کرد ومرا به اینجا رساند

    زندگی واقعا زیباست وزیباتر میشود وقتی سعی میکنیم سر سوزنی به خدا اعتماد کنیم وکارها روبه دستان اوبسپاریم

    اصلا انگار کارها خودش داره انجام میشه

    بعض وقتا گریه م میگیره میگم خدایا چطور داره کارها انقد راحت انجام میشه چطور دستان قدرتمند توداره کارها انجام میده ومنو متعجب میکنه

    حتی استاد بعضی وقتا اونقد متعجب میشم از هدایت وکمک خدا که ازشدت شوق نمیتونم تواون لحظه بنویسم شکرگذاری رو و احساس شکرگذاری تمااام وجودم رومیگیره جوری که دوسدارم فقط خودم رورها کنم وبگم خدایا تسلیم خدایا همه چی تویی خدایا نمیدونم نمیفهمم من بچه م من نیازبه مراقبت دارم من نیازدارم توهوامو داشته باشی من نیاز دارم به تو باتکتک سلولهای بدنم ازت درخواست کمک دارم ازت میخوام بهم قدرت سپاسگذاری روبدی

    چن شب پیش با عمه م وبچه هاش رفته بودیم یه مراسمی که بینهااایت شلوغ بود پسرم که 7 سالشه هم برده بودم

    توی مراسم مجبور شدم برم بیرون پیش یکی ازدوستام وپسرم روگذاشتم پیش عمه م مراسم اونقد شلوغ بود که اصلا نمیشد بیای بیرون ومن که بزرگ بودم خیلی سخت اومدم بیرون گفتم خدایا من دارم میرم ولی پسرمو به تومیسپرم هواشو داشته باش تواین جمعیت ودیگه اصلااااا نگرانش نبودم رفتم

    وقتی اومدم خونه عمه م گف توکه رفتی همه ریختن روسرمون ومن فقط نگران پسر توبودم نمیتونستم اززیر جمعیت بکشمش بیرون

    میگف یهویی یه خانومی اومده کنارم دخترخودمو گرفته گفته سرتونو بلند کنین وبیان من کمکتون میکنم وراحت گفت ازجمعیت خارج شدیم

    گفت خدایا ممنونم اینم کارتوست

    من اگه بتونم فقط همین یه کارو انجام بدم وباتو باشم همه چی حله پس یاریم کن که بتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    سیدمحمد علی‌آبادی گفته:
    مدت عضویت: 669 روز

    سلام ب همه دوستانم

    مهمترین سوالی ک ذهن منو ماه‌ها درگیر کرده و بیجواب مونده رو میخوام بپرسم از استاد عزیز و همه دوستان عزیزم

    و بدونم ایا این دوره منو ب جوابم میرسونه یا نه؟

    وسوالم اینه ک

    من همیشه فکر میکنم ک برای رسیدن ب خواسته‌هام خودم باید همه کارارو انجام بدم.

    اما استاد میگن ک جهان و خداوند برای شما کارهارو انجام میده.

    ینی چی مگه میشه چجوری میشه ک جهان بخواد برای من کارهارو انجام بده

    من میدونم ک خیلی وقتا جهان برام کارا رو انجام میده اما هیچ وقت نتونستم درکش بکنم و برای همین نمیتونم بهش باور کامل داشته باشم

    همیشه وقتی کارم نمیشه

    از خودم انتظار دارم ک تنبلی نکنم

    و نمیتونم از جهان انتظار داشته باشم ک کارمو ردیف کنه

    خیلی ممنون میشم اگه منو راهنمایی بکنین واقعا این سوالیه ک ماه‌ها ذهن منو درگیر کرده

    خدا پشت و پناه‌مون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 965 روز

      سلام و درود به سید عزیز دوست خوبم

      انشالله جوابتو گرفته باشی یا بهت از جایی الهام شده باشه و هرجا هستی خوش باشی من کامنتو خوندم خواستم جوابی که خودم بهش رسیدم و بدم یعنی اینم تقلبی است که خدا بهم رسوند تا بهت برسونم خخخخ

      ببین کمک جهان ایتجوریه که شما وقتی ورودی های خوبی میدی به درونت با خوندن کامنتای زیبا در اینجا و یا با گوش دادن به فایل استاد یا تلاوت قران و یا خوندن و دیدن مطالب زیبا و فکر کردن به خوبیها و زیبایی ها اینا همه در قلبت پردازش میشه و به نیروی قوی خداوند وصل میشه و این نیرو هرگز نمیزاره تو تنبلی کنی یا تنبلی بیاد سراغت برای همین با میل زیاد میری سراغ کاری که باید انجام بدی و اون کار خیلی راحت بدون هیچ موانعی انجام میشه و بهت حال میده میگی عجب حالی داد چی شد چرا اینقد راحت کارام انجام شد انگار نه انگار تو اون کارو تنهایی انجام دادی یعنی حس میکنی چندتا دست دیکه اومدن کمکت اون حس و اون دستا دست قدرتمند جهانه که کاراتو بوسیله خودت و در راحتترین حالت انجام میشه حالا به این باور نداشته باش و ورودی های بیخود به خودت بده با گوش دادن به خبرهای بیخود از طریق اطرافیان یا تلویزیون یا صفحات مجازی و فکر کردن به بدی های اطرافت و به جریان انداختن مومنتوم منفی بقول قانونی که استاد درباره اش تو این دوره حدید حرف زد شما برای انجام کار ساده تنبلی میکنی سهل انگاری میکنی و احمال کاری میکنی و کارو میسپاری به روز بعد یا بعدا یعنی جهان و بر علیه خودت میشورونی که انگار سدی جلوی راهت گذاشتن و نمیزارن کار و انجام بدی همینه انشالله تونسته باشم مطلبو درست به عرضتون رسونده باشم سیدجان بنده خوب و دوست داشتنی خدا هرچی از ورودی های منفی دور باشیم دست خدا بهتر و بیشتر میاد به کمک ما تا با حس خوب و انرزی مضاعف کارارو انجام بدیم و به رشد برسیم و برعکس هم وجود داره.

      شاد و پیروز باشی چقد خودم حال کردم ازاین آگاهیی که شما وسیله اش شدین تا بهش برسم دمتگرم خدا جونم و دمتگرم به تو سید عزیز.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: