«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمز - صفحه 33
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-70.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-11-08 07:11:452024-07-17 15:56:29«هم_مدار شدن با خواسته» به کمک استعاره گاز و ترمزشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه عزیزانم
ردپای روز پنجاه و هفتم سفرنامه
گاز و ترمز مهمترین دلیل رسیدن و نرسیدن به خواسته
با شناخت باورهایی که منو از خواسته م دور میکنه و با درست کردن باورم سریع به خواسته م میرسم
خیلی اوقات خیلی از سولاتی که برام پیش میاد خداوند هدایتم کرده به پاسخ،
جهان گوش به فرمان من است اگر من خواسته ای دارم و بهش نمیرسم باید جوابشو در خودم جستجو کنم و با درست کردنش همه چی درست میشه
به گفته استاد («من باید باورهای همجهت باخواسته بسازم تا سریع به خواسته برسم»)
منم باید ترمزهامو پیدا کنم ببینم چی باعث میشه من درجا بزنم
باید باورها درست باشه و ترمزهام هم بشناسم بعد خواسته ها پشت هم میاد
خدای مهربون برای همه یکیه و خدا رو من با باورم یک خدای متفاوت میکنم
من باید دنبال این باشم که من چی دارم میفرستم خروجی من چیه؟؟
خدا میگه هر خیری به شما میرسه از سمت منه هر شری میرسه از خودتونه چون خدا منبع خیره خدا منبع شر نیس
من باید بیینم باورهای محدود کننده من چیه؟ باورهایی که از بچگی به وسیله خانواده مدرسه، دولت و تلوزیون در من شکل گرفته الان اگاهانه برای خودم باورهای قدرتمند بسازم تا یک زندگی پر از معجزه و بهشتی داشته باشم
خدای مهربونم کمکم کن نشانه ها و هدایتها رو دریافت کنم و درک کنم
در پناه خدای مهربون باشید
دومین ردپای من در بهشت زمینیم
سلام به استاد عزیز و مریم جان
خدارو هزاران مرتبه شکر بابت نعمتهای خدا و اشنایی با این سایت خدایی
داشتم توی سایت میگشتم رسیدم به این فایل گفتم این فایل رو چند روز دیدم و از کنارش رد شدم اون موقع تو مدارش نبودم امروز گفتم بازش کنم ببینم چیه البته اینجا که من هستم گوشیم اینترنت خوبی نداره خلاصه با وصل شدن به اینترنت یه گوشیه دیگه این فایل اومد ولی باز نکرد نگاه کردم به خطهای اینترنت بالای گوشیم گفتم خدا من این فایل رو بدون اینکه لحظه ای قطع بشه تا اخر میبینم بدون اینکه خط اینترنت پر باشه باورتون نمیشه الان دارم اینو مینویسم تا پهنای صورت دارم گریه میکنم خدا داره جواب خواسته های منو میده به راحتی البته بعد از یه مدتی که روی باور هام دارم کار میکنم امروز بدون اینکه این فایل لحظه ای قطع بشه تا آخر دیدم و در حین دیدن فقط سپاسگزاری کردم و شکر کردم
دلم نیومد این کامنت روننویسم برای کسایی که تازه شروع کردن و گاهی خسته میشن که نتیجه نمیگیرن
ولی میشه به همان خدای مهربون باور کنید باور کنید و صبر داشته باشید کم کم نتیجه های خوب میان سراغتون آنقدر ذوق زدم که نگو
خدارو هزاران هزاران هزار شکر
ممنون از استاد عزیز
به نام الله یکتا
سلام خدمت دوستان پنجاه و هفتمین روز سفرنامه
خدایا شکرت که قدم به قدم تو تمام کارهام منا هدایت میکنی و حواست به من هست و همه جوره هوامو داری و بزرگترین حامی و تکیه گاه منی.
نکاتی که از این فایل دریافتم اینکه ما یکسری از باورهای محدود کننده داریم که با نام ترمز یاد میشود که این باورها از خانواده و جامعه و ورودی ها در ما شکل گرفته و همه جوره جلوی حرکت ما را گرفته یعنی ما پامون را روی گاز گذاشتیم و از اون طرف هم ترمز را هم تا ته گرفتیم و فقط داریم به ماشین (خودمان)اسیب میرسانیم و با برطرف کردن هر کدام از باورهای محدود کننده سرعت ما به سمت ان خواسته بیشتر میشود و رسیدن به ان راحت تر و به این صورت ما به راحتی به هرچی که میخواهیم میرسیم .
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند و سلامت وسعادتمند باشید🧡❤🧡❤🧡❤
باسلام
و تشکر از شما
میشه یکی از دوستان توضیح بده
چطوری میشه باوری که از بچگی تو ذهن کاشته شده و با تجربیات محک شده با حرف پدر و مادر و دوستان محکم تر شده
میشه از بین برد ؟
چون حتی با تمرین ها ذهن من مقاومت داره
دوست دارم بدونم کسی مثل من بوده که برسه به یک باور مقاوم ذهنی مخرب و تونسته باشه با وجود مقاومت و پشتوانه های محکمی اون باور در گذشته و حال داره از بین ببرش و دیگه اون مشکل نداشته باشه
🌿پنجاه و هفتمین برگ از سفرنامه من
به نام اجابت کننده درخواستها؛
زمانی که هنوز عضو سایت نشده بودم میکسی از فایل های دانلودی استاد رو داشتم که در یک بخشی استاد میگفتند “فقط کافیه بخوای تا جهان پاسخ بده. چون این سیستم جهانه که تو میخواهی و می شود، چون جهان داره هرلحظه به نیازهای موجودات پاسخ میده.” اون زمان در حد امتحان کردن قانون درخواست میکردم، یعنی اگر ظهر فایل رو گوش میدادم همون لحظه درخواست میکردم و بعد در کمترین زمان ممکن خودش اتفاق می افتاد!! با غذاهای موردعلاقهام شروع کردم که در طول یک هفته چه چیزایی دوست داشتم مادرم درست کنه و از لیست ۱۰تایی من ۵ یا ۶ تا از غذاهای موردعلاقهام درست میشد و اون دو روز آخر هم خودم بودم که تغییر پلن میدادم و میگفتم چقدر خوب میشه که یک شب هم رستوران بریم. و اتفاقا پدرم میگفت نظرتون چیه برای فلان شب شام بریم بیرون؟ خدایا انقدررر حال میکردم و داخل دفترم ذوق میکردم و سپاسگزاری مینوشتم و به خودم نشون میدادم که ببینن همش خودت ساختیا زینب!
بعد لول هی بالاتر رفت که نمیدونم از کدوم بگم ،،، از کتابهایی که در لیست خریدم بودند، کلاس هایی که دوست داشتم استارت شون رو زودتر بزنم، پلی شدن آهنگ های مورد علاقهام (این مورد از favorite هام هست خیلیی حال میکنم هردفعهB)، هربار خلق کردن یک سبک جدید در طراحی هام، پیدا کردن فیلم هایی که در زمان مناسب انگار فقط برای همون لحظه جلوی روم قرار میگرفتند تا ایده و الهام بگیرم، آهنگ هایی که نه اسمشون رو میدونستم و نه خواننده شون رو اما چون دوستشون داشتم از راه های مختلف همههه شون بلااستثناء (حتی اونهایی که با وجود تحریم نمیتونستم از سایت بگیرم هم به طرز باورنکردنی) به دستم میرسیدند!! _الان که دارم فکر میکنم حتی نمیدونم چطور!
از دوست هایی که یه مدت ازشون خبر نبوده و فقط بهشون فکر کردم و بعد بهم پیام دادن، یا برانگیخته کردن بخشی از شخصیت دوستام که همیشه با من با عشق، با احترام، با دید مثبت، با امید و انگیزه حرف میزنند!! درصورتی که قبلا اینطوری نبودند و یا اینکه با بقیه یکجور دیگه حرف میزنند که تعجب میکنم. یا مثلا یادم میاد در ایام عید اصلا خیلی عجییب هوس خرید کردم! و اصلا یادم نمیاد چه اتفاقی افتاد که اتفاقا هر روز من و مادرم به یک دلیلی می رفتیم برای خرید و چقدررر خوش میگذشت^^ و کلا تمرکز روی شادی و لذت بیشتر بود و قانون بدون تغییر احساس خوب=اتفاقات خوب بود که با دقت تمام هر روز خودش رو به ما نشون میداد و عید سال قبل، برای اولین بار تونستم با تک تک سلول هام این قانون رو درک و حسش کنم هرچند که تمرکز روی نکات مثبت و زیبایی های ما ناخودآگاه بود. اما قانون که دلیل و منطق یا خودآگاه و ناخودآگاه نمیشناسه…
یا جریان همین مسافرتممم،، که چهار روز پیش با خودم میگفتم چقدر خوب میشه قبل از حضوری شدن مدارس یه مسافرت برم و مادرجون و آقاجونم رو ببینم. اما هیچ ایده ای نداشتم که چطور و کلا بیخیال شدم که دو روز پیش خانواده گفتن یه کاری پیش اومده و باید بریم اون اطراف، و من چقدر خوشحال شدم که خدایا شکرتت واقعا. حقیقتش من یادم رفته بود که این فایل دوباره بهم یاد آوری کرد که این کلا روند طبیعی زندگی کردن هست که تو میخواهی و می شود و اگر میخواهی و نمیشود باید تعجب کنی. خیلیی خواسته های دیگه در این بین هست که حتی فراموش کردم اما مطمئنم من خواستم و جهان پاسخم رو در سریع ترین حالت ممکن داد و من همیشه در حیرت بودم از این حد سرعت برای تحقق خواسته ها😃😃 اما یادآوری این ماجراها برای من یک سوال اساسی ایجاد کرد که پس چرا خواسته های دیگهای که دارم و یا هرچیزی که تا به الان درخواست کردم، انقدر سریع وارد زندگی من نشدند؟
و چقدر استاد اینجا قشنگ توضیح دادند که “اگر تو درخواستی داری و دیر میشود یا اصلا نمی شود، ایراد از تو و باورهای تو هست.” بخاطر این نیست که خدا برای تو نخواسته یا یک عامل بیرونی اجازه نمیده و.. بلکه همش برمیگرده به خود من، من و ذهنم، من و باورهای محدودکنندهای که ترمز های مخفی ساختیم. هرچند ناخودآگاه اما دیگه باید کشف بشن، وقتش رسیده که یکم به درون خودم نگاه کنم و اونها رو پیدا کنم ببینم چه باورهایی اجازه نمیدن که راحت و سریع مثل خیلیی از تجربیات و خواسته های هر روزم اتفاق بیفتند؟ چه ترمزی در باورهای من هست که نمیزاره سیکل رسیدن و اتفاق افتادن خواسته هام رو طبیعی تجربه کنم؟ اما من بازم سپاسگزارم که همه ترمزهام درون خودم هستند و من میتونم با کار کردن روی خودم و انرژی گذاشتن برای کشف و جایگزین کردن اونها در روند نتایجم تغییر ایجاد کنم. این همون عدل خداوند هست که ۱۰۰درصد زندگی هرکدام از ما رو دست نخورده و بدون هیچ پیش فرضی بهمون داده تا فقط خلق کنیم. و فکر میکنم کسی در این بازی موفق هست که باور کنه میتونه هرطور که بخواهد خلق کند، هیچ محدودیتی برای خودش و خواسته هاش قائل نشه و اگر چیزی در ظاهر امکان پذیر نیست یعنی ترمزی جلوی گاز رو گرفته که باید برداشته بشه تا وییییژژژژ… با سرعت بالا به سمت خواسته حرکت کنه. و من به اون نقطه میرسم قطعا، همه میتونیم برسیم.. به امید روزی که تجربه خواسته هامون در کمترین زمان ممکن، جزوی از روند طبیعی زندگی کردن برامون بشه:)
به نام الله یکتا
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه اعضای این خانواده صمیمی
موضوع گاز و ترمز استعاره ای هستش که اگه بتونیم درست درکش کنیم میتونیم تو تموم شرایط زندگی مون ازش استفاده کنیم. بحثی که خیلی کامل و عالی استاد تو دوره کشف قوانین زندگی اونو توضیح دادن. من تو اون دوره کلی از ترمزهای ذهنیم تو موضوعات مختلف رو پیدا کردم و خدا رو شکر بعد از رفع شون، نتیجه های زیادی تو زندگیم به وجود اومد. از جمله موضوع روابط که قبلا در موردش صحبت کردم.
به قول استاد اکثر ماهایی که دنبال موفقیت و شرایط بهتر هستیم، همش دنبال اینیم که چه جوری گاز بیشتری بدیم، غافل از اینکه موضوع گاز دادن بیشتر نیست. خیلی از ماها باورهای قوی رو ایجاد کردیم و گاز از قبل فشار داده شده، الآن فقط باید پامون رو از روی ترمز برداریم، تا اون گازی که از قبل فشار دادیم کار خودش رو بکنه و باعث حرکت بشه.
بعضی ترمزها اون قدر مخفی و پنهانند، که به این راحتی نمیشه پیداشون کرد و باید واقعا سعی کنیم تو باورهامون کنکاش کنیم تا بهشون برسیم. بین اینکه یه ترمزی رو پیدا کنیم تا اینکه بتونیم اون ترمز رو برداریم، یه فاصله ای هستش که برمیگرده به اینکه چه قدر میتونیم برای خودمون رسیدن به اون خواسته رو منطقی کنیم. حالا چه جوری میتونیم رسیدن به اون خواسته رو برای خودمون منطقی کنیم؟ با دیدن و شنیدن در مورد الگوهایی که خیلی راحت به اون خواسته ای که ما داریم رسیدن، تحقیق کردن در مورد شرایطی که بعد از رسیدن به اون خواسته برای فرد به وجود میاد و کلا از دید دیگه ای به اون خواسته نگاه کردن.
مثلا تو همین مثال استاد، دوست ایشون که این قدر ترمز در مورد بحث مالیات داره، اگه نگاهش رو به موضوع مالیات تغییر بده و تأثیر مثبتی که پرداخت مالیات روی توسعه و پیشرفت شهر و کشورش میزاره رو در نظر بگیره، که در واقع نتیجش به خودش و خانواده خودش برمیگرده، این طوری اتفاقا میگه که چه بهتر که ثروت بیشتری بسازم، تا مالیات بیشتری پرداخت کنم و باعث پیشرفت بیشتری هم بشم. یعنی هم خودم خوب زندگی کنم، هم کمک کنم که بقیه زندگی بهتری داشته باشند و شرایط بهتری برای کل جامعه به وجود بیارم. خوب این موضوعی که استاد در مورد مالیات های سنگین گفتن، همین باعث شده که شهرها و فضای سبزها و پارک های بزرگ به وجود بیاد و امکانات عالی تو مدارس و دانشگاه ها و همه جای امریکا وجود داشته باشه. به لطف ثروت این همه زیبایی تو این کشور خلق شده که اگه مالیات وجود نداشت، قطعا هیچ کدوم از این شرایط هم نبود.
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید.
خدا رو شکر که برگی دیگه از سفرنامم رو نوشتم.
سلام بر دوستان عزیز
اولین کامنت خودم رو به عنوان رد پا می ذارم
من یک ماه است با استاد عباس منش آشنا شدم
خواهرم یکی از فایلهای عشق و مودت که خریداری کرده بود بهم داد و لی من دو هفته ای بود عمدا گوشش نمی دادم می گفتم اینم مثل بقیه !یک روز حین مسافت کار تا خونه تو ماشین گذاشتم وگوش دادم و خوشم اومد.
من سالها بود روی ذهن ناخودآگاه خودم کار میکردم کتاب های اکهارت تله و توری انتخاب گلاسر و …خیلی از کتابهای مهم خونده بودم ولی بعد از یک مدت دوباره درگیر باورهای غلط خودم میشدم …..
نتیجه اون فایل عشق و مودت این بود که خیلی از توقعات ام از همسرم یک دفعه کاهش پیدا کرد و تو یک ماه اخیر هیچ وقت حتی ذره ای از دستش ناراحت نشدم ودر واقع توقعی نداشتم که بخواهم ناراحت بشم.
کم کم با سایت آشنا شدم و خیلی خوشم آمد. هر روز در مسافت کار تا خونه گوش میدادم و ویسهای رو می گذاشتم تا همسرم هم گوش بده.
همسرم از وقتی من توقعاتم ازش کاهش پیدا کرده دوباره یک هفته ای است نمازش میخونه. من دوسال بود هر کاری میکردم نمازش نمیخوند!و همش میگفت تو آرامش به من نمیدی که بخوام نمازم بخونم . نمیگم بینشش درست بوده!ولی همش میگفت تو که نمازت میخونی ولی همش ادم اذیت میکنی ؛ به چه درد میخوره نماز خوندنت .از وقتی آرامش مطلق در خونه حکمفرما شده اونم شروع به نماز خوندن کرده .
امروز فایل استعاره گاز و ترمز گوش دادم عالی بود برای من . الان نشستم پاشنه اشیل هام درآوردم. امیدوارم با آگاهی نسبت بهشون واقعا مشکلات کاری ام کم بشه .
من این پیام گذاشتم تا یک مدت که بتونم روی عقاید و پاشنه های آشیل ام کار کنم و بیام نتایج اش برای شما هم بگم .
من متوجه شدم هر روز باید این ویسها شنیده بشن تا ذهن ناخودآگاه به خطا نبره من رو .
من خوشحالم که به خانواده بزرگ عباس منش پیوستم و با پشتکاری که در هر کاری داشتم و دارم مطمنم و ایمان دارم حتما جزء افراد موفق این خانواده خواهم بود .
با آرزوی موفقیت خیلی خیلی خیلی زیاد برای همگی و خودم.
بنام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز و دوستان هم فرکانسی
پنجاه و هفتمین ردپای من، خدایا شکرت
سپاسگزارم بابت تصاویر زیبا از این شهر فوق العاده و آهنگ های پر انرژیتون😍 مثل همیشه خیلییی لذت بردم
مثل این دوست عزیزمون که فکر میکردن ۴۰ سالگی قراره به چیزایی که میخوان برسن و براشون این سن اتفاقات خوب رو به همراه داره، من هم یه دورانی فکر میکردم ۱۸ سالگی قراره بهترین ها برام اتفاق بیفته و به همه ی خواسته هام برسم
به خودم میگفتم عیب نداره تحمل کن تا اونموقع!
۱۸ سالگی گذشت و هیچ اتفاق خاصی هم نیفتاد و من به چیزایی که فکر میکردم هم اون موقع نرسیدم!
اما بعد از فهمیدن قانون، دیدم این چیزایی که من میخواستم هیچ ربطی به سنم نداره یا حتی فک میکردم بخاطر محدود بودنم از طرف پدر و مادرم هست که به خواسته هام نمیرسم اما اینطور نبود
بعد ۱۸ سالگی هم دیگه نا امید شده بودم که اگه الان نشد پس حالا حالا ها نمیشه!
بعدها فهمیدم که این نرسیدن ها بخاطر محدود بودن ذهن خودم بود، بخاطر فرکانس هایی بود که به جهان میفرستادم و از باورهام نشات میگرفت و بخاطر یک سری ترمز های من بود
که از وقتی پام رو از رو یه سری ترمز ها برداشتم به اون چیزایی که خواستم رسیدم و مطمئنم اگر بیشتر از این رو خودم کار کنم، نتایج عااالی میشه
خدایا شکرت بابت اینهمه آگاهی
دوستتون دارم❤
در پناه حق
سلام
اینکه ترمز وجود داره شکی نیست ولی این ترمز رو چجوری کشفش کنیم .دوسال و نیمه باسایت آشنا شدم و در مسیر علایقم دارم به شدت تلاش میکنم روانشناسی ثروت رو دارم به شدت کار میکنم ولی صفر صفر شدم وهیچ تغییری در زندگیم رخ نداده. بیش از بیستا سررسید فقط باورها نوشتم ولی هیچ تغییری رخ نداده اگر قراره بعد از این مدت هیچ نشونه ای ظاهر نشده پس دلیل چیست .درآمدبخور نمیری که داشتم هم قطع شده به همه چیز شک کردم .
داستان بز رو بکش نخ نما شده من خیلی تلاش کردم ولی هیچ نتیجه ای حتی کوچیک نگرفتم
سلام دوست عزیز نمیدونم الان ترمزهات رفتن کنار وروی ریل خوشبختی هستی یا هنوز تغییر نکرده شرایطت
ولی میخام بگم من وقتی فایلهای جذب در قران رو شنیدم وقتی فایلهای چشم زخم رو شنیدم وفایلهاییکه به یادم اورد دنیا فقط یه صاحب ویه قدرت ویه فرمانروا داره که همه چیز رو تحت کنترل داره در هر لحظه واز طرفی منو به عنوان اشرف مخلوقاتش نه تنها برگزید بلکه فرمان سجده به من رو به فرشتگانش داد وبه یاد اوردم که من دردانهی این فرمانروا هستم واز همون اول همه چیز رو مسخر من قرار داد وبه من این لیاقت وشکوه رو داده دیگه غیر از یاد اوری این مطالب وتکرار این مطالب وسپردن خواسته هام بهش پدیدن خودم در خونه ی رو یایی ام وفقط در شکر وشادی بودن کاری نکردم هر لحظه بیاد می اوردم کهمن لایق بهترینها هستم چون خدا خواسته وخدا نیاز به هیچ کمکی برای اجابت من نداره نه پول میخاد نه حمایت اطرافیان ودولت و… فقط اون رب هست میخاهد ومیشود ووظیفه من اینه که دست از شرک بردارم ومطمین هستم به ربم وسعی میکردم یاد خودم بیاورم وفقط شاد باشم وشاد مطمئن به او ومدیریت وفرمانروایی او حدود دوماه من بدون پول وسرمایهمهاجرت کردم وتوخونهای خوب ساکن شدم والان که دوسال نیم از شروع اشناییم با استاد میگذره یک سال هست که از اون خونه دوباره به خونهای که عینا تو تجسماتم میومد دارم زندگی میکنم به لطف رب بی نیازم وروی هر موضوعی که زوم کردم ودرکنارش از همون روال قبل استفاده کردم خیلی با شتاب به نتیجه معجزه اسا رسید وهرجا ترسها وعجول بودن وچه کنم چه کنم راه انداختم وتو همین وضعیت بی ارامشی وبی توکلی موندم از شدت وسرعت اجابت خواسته هام کم وکمتر شد ولی به لطف خدا و یاداوری دوباره ی موضاعات اصلی بالا نشانهای خوب وبزرگی از اجابت خواستهام رو دوباره دارم میبینم
به نام خدای مهربان
برگ پنجاه و هفتم از سفرنامه
سلام به استاد جانم مریم بانو مهربانم و خانم فرهادی و آقا ابراهیم عزیز و تمام بچه های خانواده بزرگ عباسمنش
استاد عزیز من هم بسیاری از همین پاشنه آشیل ها را دارم که یکی از آنها اتفاقاً همین پرداخت مالیات هست.من میخواهم محصولات خودم را در سایتم بفروشم و به اینکه چقدر باید مالیات پرداخت کنم فکر می کردم و به این دلیل به سمت تولید محصولات خودم نمی رفتم.که البته از باور کمبود نشات می گیرد. با تشکر علی