گام به گام برای به ثمر رساندن خواسته های نیمه تمام | بخش 3 - صفحه 2

124 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استااد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده و بی نظیر و همه دوستانم

    الهی شکرت برای یک روز دیگه فرصت زنده بودن زندگی برای خالق بودنم را بهم هدیه دادی الهی شکرت

    استاد شایسته عزیز بی نهایت سپاسگزارم برای این مقالات و نکات مهمی را که به صورت سر فصل قرار میدین

    و توضیح میدین تا بیشتر درک کنیم متشکرم با قلبی فراوان دوستون دارم

    من از زمانی که با این سایت استاد عزیزم آشنا شدم بشترین چیزی که برام خیلی مهم بوده در واقع این موضوع

    که میخام بگم انگار بیشتر تو وجودم نشست حال خوب احساس خوب اتفاقات خوب این برایم به شدت پررنگ شد

    چون هز زمان که در تجربیات زندگی نگاه کردم دیدم که هر زمان حالم عالی بود اتفاقات عالی میفتاد

    و رو این موضوع خیلی حواسم بود خیلی فایل گوش میدادم و به همین دلیل ورودی های مثبت حالم همیشه خوب

    بود و نمیزاشتم حالم بد بشه و اون مثال آتش که استاد عزیزم به خوبی و حرفه ای در بیشتر فایلها توضیح دادن برام

    روشنتر شد که آقا جان مهم نیست که چه اتفاقی افتاده چقدر مهمه چقدر حق داری ناراحت باشی با هر منطقی دستتو

    بزاری تو آتش دستت میسوزه عزیزم و یکی از مثالهای به شدت منطقی و اثر گذاری است که در ذهن من نقش بسته

    نه اینکه بگم همیشه تونستم ولی سعی کردم با لطف خدا بیشتر اوقات این کار را انجام دهم و مهمترین باشه برام در

    زندگیم من داشتم ناخوداگاه نمیزاشتم مومنتوم منفی شکل بگیره اون زمان از این مومنتوم چیزی نمیدونستم

    در واقع داشتم یکی از نکات کلیدی که استاد به تازگی پروژه را لانچ کردن این دوره فوق العاده رو کار میکنن

    مومنتوم را بازش کردن و چقدر مهم بوده و هست خدارو شکر میکنم که مثال اتش را از استاد عزیزم خوب درک کردم

    هنوز جا داره مغرور نیستم با کمک خدا باید این روند حال خوب را حفظ کردن را ادامه بدم تا مومنتوم مثبت در مسیر

    اهداف را به طور مستمر زندگی کنم کار کردن به نظرم کفایت نمیکنه باید مثل تمام کارهایی که ما عادت کردیم و داریم

    انجام میدیدم در زندگی این سبک مومنتوم مثبت حال خوب را جزیی از زندگی خودمون بدانیم و عادت کنیم تا به صورت

    ناخوداگاه زندگیش کنیم تا همیشه در بهشت زندگی کنیم در کنار دوستان بهشتی الهی شکرت

    دستون دارم خیلی زیاد عاشقتونم

    خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  2. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1489 روز

    بانام خداوندبخشاینده وبخشایشگر

    بانام خداوندرحمان ورحیم

    سلام صدسلام براستادعباسمنش عزیزاستادشایسته نازنین وهمه دوستان همراه درخانواده الهی عباسمنش

    تازه ترین تجربه وعمل کردن من به اگاهی های مباحث واموزه های استادعباسمنش ازجمله دوره فوق العاده

    ” هم جهت باجریان خداوند”

    روزگذشته بعدازسپری کردن یک روز خوب تعطیل باخانواده ونهارخوشمزه که جوجه کباب وکباب کوببده بودنوش جان کردیم و کلی حال کردیم و ازوجود همدیگرلذت بردیم وبعدازنهارطبق عادت همیشگی چرخی درسایت زدم وچندکامنت دوستان خوبم راخوندم سپس یه چایی خوشمزه میل کردم وبعد یه چرت نیم ساعته هم زدم

    امابعدازخواب چشمتون بدنبینه به محض اینکه چشمام رابازکردم همین جورالکی حالم واحساسم بدبود باخودگفتم الان برای چه چیزحال من بده؟

    فکرکردم آخه هیچ دلیلی برای احساس بدوجودنداشت بیشترفکرکردم یه جورایی تمرکزم رفته بود روی احساس بد

    هرچه کنکاش میکردم چیز قانع کننده ای به ذهنم نمی‌رسیدامااین احساس بدوهجوم افکارمنفی ادامه داشت ودرهرلحظه اوضاع بدترمیشد ذهنم تنهادلیل وبهانه ای برای بودن دراحساس بد برام اورداین بود که دلتنگ پسرم ارمین شده بودم که تهران دانشگاه میره ودیگرپسرم امیرمحمدکه دوروزی پیش مابودداشت آماده میشدتابره کرمان دنبال کاروزندگیش اینجابودکه یه احساس تنهایی به سراغم آمده بود وعصرجمعه هم بود دیگه !!!!

    خلاصه این احساس بدتاساعت 10 شب ادامه داشت بایدتایم اوت میگرفتم مگرنه هجوم

    افکاررمنفی داشت کاردستم میدادرفتم سراغ جعبه ابزارم زدم رفتم پیاده روی باخودم جملات تاکیدی تکرارمیکردم آگاهانه تلاش میکردم درطول مسیربه زیبایی ها توجه کنم شکرخداتونستم بعدازیک ساعت پیاده روی آرام ارام ممومنتم منفی رامتوقف کنم وآرام آرام مومنتوم مثبت راجایگزین کنم

    جالب اینجااست امروزصبح که ازخواب بیدارشدم کاملا احساسم خوب بود وهیچ خبری ازاتفاق شب گذشته درذهنم نبودفقط باخودم داشتم کلنجارمیرفتم چراباید اینجوری باشه؟ من که ازقوانین آگاه هستم ویه چیزایی ازقانون میدونم ویادگرفته ام چرانباید کنترل ذهن قوی داشته باشم؟

    من نبایداجازه بدهم حتی برای یک دقیقه احساسم بدبشه

    خلاصه یه جورایی درحال سرزنش کردن خودم بودم واحساس گناه میکردم پیش خدای خودم پیش همسرنازنینم که ایشون راهم چندساعتی یه کم ناراحت کرده بودم حسابی ابرازشرمندگی وپشیمانی میکردم

    بیشترشرمنده خدابودم

    نگاهی به دور برخودم انداختم وگذشته خودم رابیاداوردم

    گفتم خدایا

    چقدررشدکردم

    چقدرپیشرفت کردم

    خودم متوجه نیستم

    بیاد سالهای قبل ازاشنایی باقانون وآشنایی بااستادعباسمنش افتادم

    گفتم من همان آدم هستم ؟!!!

    آدمی که طی سالیان سال از24 ساعت شبانه روزبیش از23 ساعتش راهمیشه دراحساس بدبوده که نتیجه اش ابتلا به سردردمیگرن وافسردگی خفیف ومصرف انواع داروهای آرامش بخش وخواب آور به مدت 20سال

    باخودم گفتم خدای من

    چقدراستاندارم بالا رفته!!!

    چقدر لولم بالارفته!!!

    چقدرتغیرکردم خودم بی خبرم

    من همان آدم هستم باان پیشینه تاریک اما حالا تحمل چندساعت احساس بدراندارم

    گفتم خدایاشکرت که اینقدراستاندارم بالا رفته احساس غرورکردم به خودم افتخارکردم

    که طوری دراین 5سال روی خودم کارکردم طوری استادعباسمنش منوتربیت کرده

    طوری استادعباسمنش به من آموزش داده که حاضرنیستم به هردلیل حتی دلیل منطقی برای آن داشته باشم احساسم را بدکنم وسریع متوجه می‌شم به هردلیل دستمو دراتیش کنم دستم خواهدسوخت سریع این اصل مهم واساسی قانون رابه خودم یادآوری

    میکنم

    احساس خوب= اتفاقات خوب

    احساس بد= اتفاقات بد

    تادرودی دیگربدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    سید حسن گفته:
    مدت عضویت: 1064 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام

    ابراهیم زمان بر پشت این همه آگاهی داره پیش میرود .استاد از ابراهیم می‌گوید و از جنس اتفاقات خوب که ابراهیم در برابر خداوند بخشنده

    تسلیم بود

    و این تسلیم بودن چنان الگویی از خود در این جهان به جای گذاشته است که جهان را جای بهتری برای زندگی کردن کرده است

    و این بیانات و الگوهای یکتا پرستی و تسلیم بودن در برابر. خداوند. را از زبان استادی بینظیر

    و خداپرست می‌شنوم

    و اینکه منو در مهارتهای خودم غرق کرده است که امشب در پیاده. روی که داشتم با خدای خودم صحبت میکردم . از اون هدایت میخواستم

    و از اوت خواستم تا منو در مسیری قرار دهد تا بتونم راض رسیدن به خواسته هایم را بهم بگوید

    خواستم بهم بگه چه باوری در ذهنم دارم که باید تغییر. دهم

    خواستم بهم بگوید که چه تغییری را در خودم ایجاد کنم تا بتونم خواسته های خودم را محقق کنم

    چه انگیزه ای را باید بیشتر. کنم تا بتونم خلق کنم و جهان را جای بهتری کنم

    می‌دونی خدا چی گفت

    گفت آرام باش

    در صلح باشم

    در لذت بردن باشم

    در پناه خودش باشم .و شخصیتی که باید تغییر. دهم را بهم گفت

    گفت باید نجواهای ذهنم را ساکت کنم قبل وقوع اتفاق تن نجواهای ذهنم که منو در مونتوم منفی وارد می‌کند را خاموش کنم .و اینکه تایم اوت بدهم

    و از مومنتوم مثبت استفاده کنم و خیریت آن را بهم درس داد که اگر دارم مسیر تکراری پیش میروم یعنی اینکه درسی از وقوع اتفاق ناخواسته نداشتم که خیر آن را وارد زندگی ام کنم

    که خیر . آن خواسته های من هست که وارد زندگی من میشود

    فقط جلسه ده رو گفت به خوبی گوش کنم جواب بیرون میاد

    و یک نشانه بهم داد

    و یک سخن محکم هم بهم داد که خصوصی است گفتنش

    ولی آرام شدم

    با خدا هم جهت شدم

    با جریان الهی هم مدار شدم

    در دل قدرت خلق اتفاقاتم وارد میشوم

    و همه را یک به یک دریافت میکنم

    دنبال چی می‌گردی

    این همه نتیجه از دوستان خوندم از این گام سوم

    و اینکه من باز هم تایید دیگر گرفتم که در مسیر توحیدی باشم

    خدا هدایتگرم هست

    خدایا تسلیم تو هستم

    و تو هدایتم کن

    استاد ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2331 روز

    سلام استاد عزیزم

    یه سوال برام پیش اومده

    چرا وقتی ما می‌آییم تو سایت کامنت میزاریم اتفاقهای خوب برامون میفته؟

    بخدا خیلی عجیبه برام

    فاصله میگیرم همه چی تاریک میشه

    نزدیک میشم همه چی روشن میشه

    مگه اینجا کجاست ؟

    منبع نوره ؟

    منبع روشناییه ؟

    بخدا باورم شده شما پیامبر زمانه هستید

    مگه خدا قول نداده تو هر دوره ای یک پیام اور از جنس خودتون می‌فرستم حتما خواسته به وعده اش عمل کنه که شما را از اون حادثه نجات داده و چه قدر خوش به حال من و بچه های سایت هست که شما را داریم

    باور فراوانی را خیلی عالی بیان کردید

    فقط باید گوش داد و فکر کرد نمی‌دونم دیگه کار از این راحتر هم هست مگه ؟

    دیگه چی می‌خوام از خدا ؟

    همین یه دونه را کم داشتیم‌ که لطف خدا شامل حالمون شد

    ممنون و متشکرم از شما استاد جان

    به خودم قول دادم امسال را با خدا تقسیم کار کنم و با یه حس رهایی برم جلو انگار بهم وعده داده و منتظرم انجامش بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 411 روز

    تجربه‌ی کاری: تولد دوباره‌ی یک معامله‌گر

    چند ماه پیش، تو یکی از روزهای گرم تابستون، من نشسته بودم پشت لپ‌تاپم. دلم پر بود از امید، از آرزوهای شیرین.

    با خودم گفتم: «این‌بار دیگه فرق داره. این‌بار تا تهش میرم.»

    داشتم روی پروژه‌ای کار می‌کردم که زندگی مالی خیلی‌ها رو می‌تونست متحول کنه. یک مدل تحلیلی برای بازارهای مالی جهانی، ترکیبی از هوش مصنوعی، داده‌های زنده، و مهم‌تر از اون، الهام‌های شهودی خودم.

    هر چی بیشتر جلو می‌رفتم، بیشتر حس می‌کردم خدا داره دستم رو می‌گیره. حتی بعضی وقتا وسط کار کردن، یه نسیم خنک می‌زد به صورتم، انگار خدا بهم می‌گفت: «درست داری میری.»

    ولی یه جایی، مثل همیشه، اون الگوی لعنتی سر و کله‌ش پیدا شد.

    شروع کردم به شک کردن.

    شروع کردم به پرسیدن: «مگه من کی‌ام که بتونم همچین پروژه‌ای رو تموم کنم؟»

    «بازار جهانی؟ هوش مصنوعی؟ طی‌الزمان؟ شوخی گرفتی محسن؟»

    پروژه موند. نصفه. یه پوشه‌ی خاک گرفته رو دسکتاپ.

    مثل هزار تا خواسته‌ی دیگه تو زندگیم که با عشق شروع شد و با شک، کم‌رنگ و بعد خاموش شد.

    اما این بار،

    یه چیزی توی دلم گفت:

    «محسن، این الگو رو ببین. این الگو صدا داره. این صدا، صدای شکست نیست؛ صدای دعوت به تغییره.»

    و اون شب، توی تاریکیِ اتاقم، جایی بین امید و بی‌قراری، تصمیم گرفتم:

    دیگه این چرخه رو تکرار نمی‌کنم.

    🟣🟣🟣 مناجات یک‌ معامله‌گر 🟣🟣🟣

    ای خدای همیشه عاشق…

    من امشب، با دستی خالی و دلی پر از نجوای خاموش،

    آمده‌ام که در آغوش نرمت گم شوم.

    آمده‌ام با هزار و یک نیمه‌راه،

    با هزار پروژه‌ی خوابیده،

    با آرزوهایی که نیمه‌کاره به خواب رفته‌اند…

    آمده‌ام که بگویم:

    تو ای تنها عشقِ واقعی،

    من خسته‌ام از بازی ناتمام خواستن و نرسیدن.

    خسته‌ام از قدم‌هایی که با امید شروع می‌شوند و با ترس شکسته.

    خسته‌ام از اینکه هر بار نیمه‌های راه، دستم را از دست خودم می‌کشم.

    اما امشب…

    امشب می‌خواهم همه‌ی نیمه‌های خاموش را،

    همه‌ی پروژه‌های ناتمام روحم را،

    مثل کودکی که اسباب‌بازی‌های شکسته‌اش را به پدرش نشان می‌دهد،

    به تو نشان دهم.

    ای مهربان‌ترین نجات‌دهنده…

    من باور دارم،

    تو بلدتری آرزوهای شکست‌خورده را جان دوباره بدهی.

    تو بلدتری از دل این خاکسترها، ققنوس عشق بسازی.

    پس دستت را به قلب بی‌قراره من بزن.

    نفس بکش به روح خسته‌ام.

    و بگذار در گرمای آغوشت،

    یاد بگیرم که دیگر

    نیمه‌کاره رها نکنم.

    یاد بگیرم که وقتی شک آمد،

    وقتی تردیدها چون شب‌های بی‌ماه از راه رسیدند،

    دستانم را محکم‌تر گره بزنم به دامان آسمانی‌ات.

    یاد بگیرم که اعتماد کنم.

    یاد بگیرم که حتی اگر هزاربار زمین خوردم،

    هر بار، چشم در چشم نگاهت، دوباره برخیزم.

    ای خدای خوش‌رنگم،

    من ایمان آورده‌ام به قاعده‌ی عجیبِ عشق:

    که آنکه با تو شروع کند،ادامه‌دهد

    هیچ‌گاه نیمه‌راه نمی‌ماند.

    پس مرا تمام کن،

    مرا تا آخرین شکوفه‌ی آرزوهایم ببر،

    و نگذار دیگر هیچ پروژه‌ای، هیچ عشقی، هیچ خواسته‌ای،

    ناتمام بماند.

    چون تو خدایی…

    که هر شروع ناتمام را،

    به سرانجامی شیرین‌تر از رویا می‌رسانی.

    🟢

    “وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا”

    (سوره طه – آیه 114)

    “و بگو: پروردگارا، دانش مرا افزون گردان.”

    و آنجا که خسته می‌شوی، یادت باشد وعده‌ی خدا نزدیک است:

    > “وَأَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ”

    (سوره نجم – آیه 39)

    “و اینکه برای انسان چیزی جز حاصل تلاشش نیست.”

    🟣️جانانم‌، هستی‌م ، شکرت‌.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  6. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1811 روز

    سلااام با احساس خوب و بینظیر

    دلم میخواست یه بخشی تو سایت فعال بود که میشد کامنت و به شکل وویس بزاری و احساسات خوبمون و فریاد بزنیم

    نمیدونم کلمات در نوشتار میتونن اونو انتقال بدن یا نه

    چون خواهرم با اکانتش دوره هم جهت و خریده نتونستم برم اونجا کامنت بزارم ولی میخوام براتون از جلسه قبلی که مراقبه بود و جلسه تازه یعنی قسمت دهم بگم اصلا دیوانه شدم

    دیشب آگاهانه تر مراقبه رو گوش دادم و نوشتمش تا درکش کنم چون همیشه تو گوشم میزاشتم که اولش فقط بره به خورد ناخوداگاهم و مقاومت ها کنار بره ولی وقتی اگاهانه و با تمرکز گوش دادمش بوم بوم نشونه ها اومدن نشونه های رفتاری تغییراتی که تا قبل ازین نمیتونستم بفهمشش ولی بزرگ شدنم و هر لحظه احساس میکنم بزرگ شدن ظرف وجودیم و

    و تازه دارم میفهمم وقتی استاد میگن فراوانی و فضل خدا فقط مادی و به شکل ثروت نیست یعنی چی

    تو جلسه 9 روانشناسی ثروت چراغای ترمزی مالی م روشن شد و دوره هم جهت بهش شکل داد و امروز که تصمیم گرفتم بیام دوباره برم سراغ جلسه جلسه نهم دیدم تیک کنار پروفایلم آبی شده و یه عزیزی تو همون قسمت برام کامنت گذاشته و تجربه ش باهام به اشتراک گذاشته و این یعنی نشانهههه

    امروز که یکی یکی درس هام از فصل جدید زندگیم میگرفتم دیدم مشابه همین رفتارها و درس ها رو خواهرمم گرفته و رفتیم کافه سر خیابون ساعتها داشتیم باهم راجع به این قوانین حرف میزدیم و خدا رو شکر بابت هم فرکانسی و هم مسیر بودن ایشون در زندگی من از صمیم قلبم سپاسگزار خداوندم که به شکل ادمهای فوق العاده وارد زندگی من شده

    امروز در محل کارم یه ناخواسته ای در من شکل گرفت اتفاق به ظاهر ناجالب و تایم اوت گرفتم همون لحظه گفتم خب بسم ال.. اینم تمرین عملی دیشب مگه مراقبه رو گوش نکردی و گفتی از فردا تمریناتش و عملی میکنم این گوی و این میدون

    و اون اطمینان اون باز شدن قلبم اون جسارت در عمل و در خودم پدیدار کردمو گفتم خدای تو بزرگتر ازین خواسته س اگه امروز این مورد عملی بشه که ظاهرش ناممکن هست ایمان من و دو چندان میکنه اگه هم نه من براش عجله ای ندارم میدونم بهرحال انجام میشه امروز فردا و دیگه رفتم سراغ کارهام و رهاش کردم به معنای واقعی و چند ساعت بعد اینقدر عجیب اتفاق افتاد که اصلا منگ بودم اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم مثل ادمهای مسخ شده و گفتم خدایا واقعا وقتی اماده باشی وقتی مقاومتها رو کنار بزاری اصلا زمان بی معنی هست میگی و اجابت میشه الله اکبر

    هنوزم دارم بهش فکر میکنم و نمیدونم باید چجوری سپاسگزار خدا باشم ذوق اینکه خواسته هام میتونن به همین راحتی با مقاومت نکردن من و باور و اطمینان قلبی م بهم داده بشن اصلا سراز پا نمیشناسم

    داشتم به خواهرم میگفتم که این باعث میشه ایمانم قوی تر بشه بارها معجزه دیدم ولی به این سرعت اصلا برام خیلی عجیب بود و باورم و تقویت کرد که قرار نیست خیلی بگذره کافیه به قول استاد تو از سر راه خدا کنار بری اینقدر در و نکوبی در حالی که کلید داری

    یه مورد دیگه هم مثال میزنم که یادم بمونه و باورهام و تقویت کنه

    همین امروز یه اموزش ساده از همکارم داشتم که یادش نمیگرفتم اون کلافه شده بود میگفت باورم نمیشه تو فلان موضوع و فلان موضوع رو به اون سختی و پیچیدگی یاد گرفتی چرا متوجه همچین چیزی نمیشی خیلی سادست شایدم من دارم پیچیده بهت میگم و اینقدر داشت بهم احساس بد میداد و حتی صداش و بالا برده بود که تمرکزم و داشت از بین میبرد و داشت احساس ناتوانی بهم میداد یهو تو ذهنم نادیدش گرفتم انگار که صداش و نمیشنوم و صدای خدا رو بالا اوردم و بهم گفت (خدای من همین الان مو بر اندامم راست شد) مهم نیست اون چی میگه تو توانایی هات بالاتر ازین هاست تو کار درست خودت و انجام بده وقتی این سخت ها رو یاد گرفتی این فرمول ساده برات اب خوردنه الان یکم هول شدی اروم باش و نفس عمیق بکش و نمیدونم چیجوری ازون موضوع اومدم بیرون تلفن دفتر زنگ خورد چیشد که تایم اوت شد و من فرصت فرار ازون موقعیت یعنی استپ فرار نه فرصت تایم اوت برای من فراهم شد و بعد اون عبارت های تاکییدی رو برای خودم بلند بلند گفتم و گفتگوهای ذهنی م و مثبت کردم و اوضاع به شکل های غیر منتظره ای به نفع من پیش رفت و شکلی که اوضاع از صبحش برام منفی بود و بعد اون شرایط و خلق به جهت مثبت برای خودم اصلا شرایط و دگرگون کرد جوری که بعدش همه چیز تا زمان تموم شدن تایم کاری و حتی تا همین الان به نفع من پیش رفت و وقتی هم با خواهرم راجع به نکات مثبت و درس های امروز صحبت کردیم و احساساتمون و خوب کردیم حقوقم که یکهفته تاخیر خورده بود و برام زدن و من اصلا از قانون اللهی بدون تغییر خداوند فقط و فقط سپاسگزارم

    خدایا شکرت دلم میخواست این احساس خوبم و مکتوب کنم

    بهشتی ترین استاد دنیا ازتون بینهایت بابت این قوانین اللهی که یاد ما دادین سپاسگزارم دوستتون دارم ممنون بابت همه چیز خدایاا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    سلام استاد جانم،

    سلام استاد شایسته جانم.

    سلام رفقای بهشتی.

    استاد وقتی هم جهت بشی با جریان خداوند از سرکار که میای خونه پسر 12 ساله ات با ذوق برات تعریف میکنه که رفته روی پشت بوم و شلنگ هم برده به پوشالها اب داده و اب کولر رو چک کرده،دریچه کولر هم تنظیم کرده!

    عقلش رسیده قبل از اینکه بره کولر هم خاموش کنه.

    و از دریچه کولر با داداش 5 ساله اش برای خاموش و روشن کردن اب کولر صحبت میکردن!

    وقتی هم جهت بشی با جریان خداوند میبینی وقتی خوابی پسر 5 ساله ات میاد پتو میده روت و زیرچشم که نگاه میکنی میبینی اینقدرررر داره تلاش میکنه اروم اینکار رو انجام بده که بیدار نشی!

    وقتی هم جهت بشی با جریان خداوند پسر 5 ساله ات صدات میزنه، برای اینکه فقط بهت بگه عاشقتم!

    وقتی هم جهت بشی با جریان خداوند ،خدا نمیذاره شنیدن بعضی اتفاقا توی مدار تو قرار بگیره!

    چطور میشه که خواهرم یه اتفاقی رو هم برای اون خواهرم تعریف میکنه و هم مادرم حتی فیلم اون اتفاق رو هم براشون میفرسته ولی در برابر من زبونش قفل میشه؟؟؟

    ایا این غیر از هم جهتی با جریان خداست‌؟!

    وقتی هم جهت بشی با جریان خداوند دیگه نگران این نیستی که الان که همسرت ازت دوره چکار میکنه چکار نمیکنه؟

    اصلا فکر کردن به این چیزها برات خنده دار میشه.

    وقتی هم جهت میشی با جریان خدا دیگه حالت با خودت خوبه و با خودت کیف میکنی و دنبال بقیه نیستی که بری پیششون تا خوش بگذره…

    وقتی هم جهت میشی با جریان خداوند پسر 5 ساله ات که از بیرون میاد خونه بهت میگه سلام عشقِ تو خونه!

    خدایا ازت متشکرم که اینجوری عشقتو بهم نشون میدی.

    خلاصه همه چیز خوبه،تلوزیون خاموشه،اینستاگرام حذفه مدتهاست،فیلتر شکن حذفه،خلاصه بهترین تفریح من گشت و گزار توی این بهشت توحیدیه!

    بهترین همنشین های من اعضای توحیدی این سایت هستن.

    کامنت ها رو که میخونم احساس میکنم هممون دور هم نشستیم و داریم حضوری تجربیاتمون رو برای هم تعریف میکنیم!

    خلاصه با خدا بودن خیلی خوبه!

    حالا کم کم دارم این جمله ی(بی نیازی قبل از بی نیازی)رو یه کم درک میکنم.

    خدایا شکرت بابت همه نعمت های خوبت.

    این روزها همش میگم ببین سعیده استادی که اروی داره،استادی که انواع و اقسام موتورها داره،استادی که سانتافه داره،استادی که خونه روی اب داره،استادی که چندین و چند ملک داره هم توی ایران و هم توی امریکا،استادی که میگه هررررچیزی بخوام میتونم تهیه کنم،همین استاد داره بهت میگه بابت مسواکت شکرگزار باش،بابت بالشتت شکرگزار باش،بابت پتوت شکرگزار باش،بابت اینکه با یه دکمه برق میاد تو خونت شکر گزار باش.

    خدای من.

    برای شکرگزاری که نباید دنبال یه چیز عجیب غریب تو زندگیمون بگردیم.

    نباید دنبال یه اتفاق بزرگ از نظر خودمون باشیم.

    همین که من الان زنده ام و به راحتی نفس میکشم خودش یه معجزه بزرگه.

    یه اتفاق بزرگه.

    خدایا شکرت به خاطر تمام نعماتم.

    در پناه خداوند میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      سیده گفته:
      مدت عضویت: 449 روز

      به نام خدای زیبایی ها

      سلام به دوست عزیزم سعیده

      تحسینتون می کنم که این این همه هم جهت شدی با جریان خداوند

      خدایا شکرت

      واقعاً زندگی و آرامش در زندگی یعنی همین که نعمت های دور و برت رو ببینی و لذت ببری و در حال خوب باقی بمانی و دوباره دریافت نعمت های بعدی و این سیکل تا ابد ادامه داره.

      خدایا شکرت برای تربیت و پرورش پسرای گلت

      خدا محافظشون باشه.

      اره باید رها باشیم از هر نگرانی و همه چی رو به خودش بسپاریم ،

      اون می‌دونه چه جوری همه چی رو مثه یه پازل قشنگ و جفت و جور کنه .

      به قول شما دیگه نگران نیستی که همسرت ازت دوره کجاست و در چه حاله

      فقط اونو به خدا میسپارم.

      چقدر بودن با خدا و حس رهایی خوبه .

      راستی منم هم اسم شما هستم

      وبعد از خوندن کامنت شما حس خوبی گرفتم و گفتم بیام با هم نامم ،

      دوستم ، هم مدارم یه کم اختلاط کنم.

      خدایا شکرت.

      برات آرزوی خوشبختی و سعادتمندی و ثروتمندی دارم .

      در پناه نور و عشق خدا باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سعیده گفته:
        مدت عضویت: 414 روز

        سلام بر دوست نازنین خودم.

        امیدوارم حالت عالی باشه و همواره مومنتوم مثبتت ادامه دار باشه.

        ازت متشکرم بابت پاسخ قشنگت.

        و همیشه پاسخ دوستان رو هدیه ای از طرف خدا میدونم.و قلبا شاد میشم.

        خدا رو شکر به خاطر اسم زیبامون.

        به قول خانم فاطمه سلیمی عزیز معنی اسممون یعنی زن خوشبخت.

        روزی چند بار هم که به معنی اسممون فکر کنیم،مومنتوم مثبت میگیریم.

        اره راست میگی.با خدا بودن حس رهایی میاره،حس ارامش میاره.

        من تا چند روز پیش،صبح ها که از خواب بیدار میشدم خواسته هایی که دوست داشتم اون روز برام اتفاق بیفته رو مینوشتم،خواسته های مالی و اومدن مشتری هم همیشه توی خواسته هام بود.

        الان چند روزیه احساس میکنم یه کم به خدا نزدیکتر شدم.

        به خاطر همین دارم به این باور میرسم که فقط در طول روز یک خواسته بیشتر ندارم!

        اونم نزدیکی بیشتر با خداست.

        چون فهمیدم شاه کلید رسیدن به همممممه خواسته ها و ارزوها فقط خداست.

        وقتی به خدا نزدیک بشی و اون رو منبع همه خواسته هات بدونی به صورت بدیهی هر روز اتفاقات بهتری میفته.

        دیگه نیاز نیست تک تک خواسته هاتو به زبون بیاری.

        یعنی همه اتفاقات خوب از بستر خدا رد میشه.

        یعنی راهی دیگه نداره.

        مثلا من قبلا توی ستاره قطبی میخواستم که امروز غروب خورشید رو ببینم.و همون روز میرفتم فقط غروب خورشید رو میدیدم.ایستاده.

        اما الان چند روزیه که خدا بهترش رو بهم داده.

        هدایتم کرده برم اونجایی که غروب کاملا مشخصه،بنشینم و همراه با شنیدن سوره ضحی غروب رو ببینم!

        امیدوارم در کنار خداوند به همه ارزوهای قشنگت برسی.

        در پناه خداوند مهربان میسپارمت دوست خوبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          سیده گفته:
          مدت عضویت: 449 روز

          به نام خدای زیبایی ها

          سلام به دوست عزیزم سعیده جان

          خدایا شکرت

          برای داشتن دوستان هم فرکانسی

          نمی‌دونم تو چه شهری زندگی می‌کنی ولی احساس می کنم شیرازی هستی.

          من هم چند روزی هست حس شما رو دارم و فکر می کنم خدا خیلی باهام رفیق شده و به قول شما دیگه از بس بهم نزدیک شده که دیگه نمیتونم خواسته هام رو بهش بگم .

          اینو به همسرم گفتم

          و

          جوابم داد که خدا همیشه باهامون رفیق بوده ما نا رفیق بودیم.

          عزیزم اینقدر حس آرامش برات آرزو میکنم که لحظه ایی از یاد خدا غافل نباشی.

          و

          در هر شغلی هستی خدا برات مشتری بشه .

          من هم می‌خوام توی همین ماه به یاری خدا یه فست فودی راه اندازی کنم.

          راستش چون اولین بار هست دارم همچین کاری رو شروع می کنم یه کم نگران بودم

          ولی حالا دیگه با رفیق شدن با خدا

          دیگه هیچ ترس ونگرامی ندارم

          همه کارها رو به خودش سپردم.

          از این که زن خوشبختی هستم هم خیلی خوشحالم و

          از پدرم ممنونم که این نام رو برام انتخاب کرد، روحش شاد.

          در پناه نور و عشق خدا باشی عزیزم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            سعیده گفته:
            مدت عضویت: 414 روز

            سلام دوست نازنینم.

            امیدوارم در احسن الحال باشی.

            چه جالب.

            چقدر درست حدس زدی.

            بله من شیرازی هستم‌ و ساکن شهر بهشتی شیراز‌.

            خدایی چطور فهمیدی؟!

            چقدر پاسخ همسرتون زیبا بود.

            بله ما نارفیقیم.

            اینو استاد هزاران بار به گونه های مختلف گفته.

            استاد میگه خدا سمت خودشو انجام داده.

            این ماییم که باید سمت خودمون رو درست انجام بدیم.

            میگه مشکل از فرستنده نیست مشکل از گیرنده هست.

            خدا میگه من همواره در حال اجابت دعای دعا کنندگان هستند پس بنده ها هم منو اجابت کنند و به من ایمان بیاورند.

            استاد میگه فرکانس ثروت مثل تمام فرکانس های رادیویی و تلوزیونی همین جایی که هستی وجود داره.

            خدا میگه ایاک نعبد و ایاک نستعین.

            یعنی یاری خدا هست.

            فقط ما باید با بندگی کردنمون بهش برسیم.

            خلاصه اینها رو که همش خودت میدونی.

            برای یاداوری خودم میگم.

            خیلی ازت متشکرم بابت دعای قشنگت.

            ان شاالله هزاران برابرش به خودت برگرده‌.

            چقدر خوشحال شدم بابت اینکه تصمیم گرفتی کارتو شروع کنی.احسنت بهت.

            قطعا خدا یاریت میکنه.

            تو یه قدم برداری خدا صد قدم برات برمیداره.

            برات ارزو میکنم کسب و کارت رو به یاری خدا راه اندازی کنی و مشتری از در و دیوار واست بباره.

            روح پدرتون قرین رحمت الهی.

            ان شاالله در کنار همسرت خوشبخت ترین باشی دوست خوبم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              سیده گفته:
              مدت عضویت: 449 روز

              سلام به سعیده نازنین

              ساکن شهر بهشتی شیراز

              من واقعاً احساسم بهم گفت که شما أهل این شهر زیبا هستید .

              منم بندرعباسی هستم و ساکن یزد .

              شهرتون و ساکنینش رو خیلی دوست دارم خصوصا هوای اردیبهشت و بهار و بهار نارنج و طعم خوش نارنج رو که من عاشقشم.

              خدایا شکرت .

              از دعای خیرت متشکرم عزیزم .

              من بندگی میکنم و کاری که دست منه رو انجام میدم و

              خدا سمت خودش رو به خوبی انجام میده.

              خدا همه مون رو به راه درست هدایت کنه نه راه غضب شدگان.

              به امید دیدار

              دوست عزیزم

              در پناه نور و عشق خدا باشید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1312 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم در این سایت الهی

    خدا را شکر می‌کنم امروز هم با آگاهی‌های خوب استاد ونتایج خوب دوستان چقدرانرژی و حس خوبی به من داد تا بار دیگر پای آموزه های شما استاد توحیدیم‌بنشینم پس به همون اندازه که همه چیز فراوونه ،دقیقا شیطان از همینجا دنبال ایجاد باور کمبود در ما بود.مراقبت کردن از ذهن و ایجاد و نگه داری باورهای درست و خوب درست مثل کاشتن نهال میمونه همیشه باید رسیدگی کنیم

    تبریک میگم به دوستانی عزیزی که تو این دوره مهم و عالی شرکت کردن و موفق شدن ،خودم هم دوست دارم وارد دوره بشم ولی هنوز شرایطش پیش نیومده.

    نعمت‌ها مثل اکسیژن به وفور هستند ،تنها این ماییم که باید ذهن رو پاکسازی کنیم تا وارد مدار درست بشیم خدایا.شکرت بابت تمام نعمتهایت.زندگیم اینروزا اینقدر روان شده که زبانم قاصره از اینهمه لطف خداوندی انشالله خداوند برکتی بهم بده تا منم توی این مسیر بیام و بیشتر حرف الهیتو درکت کنم

    نگرش ذهن ما با نگرش خداوند هماهنگ می‌شود — یعنی ذهن ما به همان شیوه‌ای فکر می‌کند که خداوند فکر می‌کند — دروازه‌ای از نعمت‌ها، راه‌حل‌ها، فراوانی‌ها، معجزات و احساس آرامش به روی ما باز می‌شود.دقیقا همینه…کل زندگی همینه کل خوشبختی همینه..بازم سپاسگزار شما دو استاد عزیزم هستم..

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فرشته رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 1302 روز

    ب نام خدای مهربان سلام ب استاد عزیز وسلام ب خانم شایسته گل و سلام ب دیگر دوستان خوبم این مقاله برای من حکم راهنما داشت از خدا میخوام اینقدر منو در مسیر خودش قرار بده تا منم وارد این مسیر درست بشم واز این مسیر درست ب خواسته هام برسم با خواندن مقاله من ب خودم میگم الان من مومنتوم مثبت هستم وحوسم هست ک حال دام رو خوب عالی نگهدارم ه وقت وارد مومنتوم منفی بشم میگم تایم اوت یعنی استپ با گوش دادن اهنگ ارامش میریم تو مراقبه سعی میکنم خودمو راضی نگهدارم چاری ندارم پولم نرسید ک این محصول با ارزش خرید کنم چون هتوز دارم روی احساس لیاقت تمرکز دارم اینقدر احساس لیاقتم درم داغون ازونم هنوز نتیجه خاصی نگرفتم کاش استاد فایل مراقبه رو در محصول احساس لیاقتم میگذاشت تا بتونیم زودتر ب نتیجه برسم خلاصه من یکی از شاگردان این مدرسه هستم تلاش میکنم تا ب احساس لیاقت برسم در پناه خدا باشید ب امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1393 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    باوری که به شدت ترسهای آدم رو کم میکنه باور به فراوانی و فضل خداست

    باور فراوانی یعنی همه چی فراوونه،خب وقتی فراوونه چرا غصه چرا غم چرا ترس

    چقدر خوبه من بتونم این باور رو تو وجود خودم نهادینه کنم

    باور فراوانی برمیگرده به ذات ما و اصل ما.از اول با ما بوده البته از همونجا ضربه هم خوردیم یعنی باور کمبود

    بابا خدا بهشت رو داد به حضرت آدم ع گفت برو حال کن ،شیطان اومد و گفت از اون میوه بخور همون که خدا ممنوع کرده بود ولی ایشون نوش جان کرد

    پس به همون اندازه که همه چیز فراوونه ،دقیقا شیطان از همینجا دنبال ایجاد باور کمبود در ما بود.

    مراقبت کردن از ذهن و ایجاد و نگه داری باورهای درست و خوب درست مثل کاشتن نهال میمونه

    همیشه باید رسیدگی کنیم…..

    تبریک میگم به دوستانی عزیزی که تو این دوره مهم و عالی شرکت کردن و موفق شدن ،خودم هم دوست دارم وارد دوره بشم ولی هنوز شرایطش پیش نیومده.

    نعمت‌ها مثل اکسیژن به وفور هستند ،تنها این ماییم که باید ذهن رو پاکسازی کنیم تا وارد مدار درست بشیم.

    مدار درست مدار رو به خورشید و به سمت خورشیده

    هر چی بتونیم خالص تر باشیم پس میتونیم راحت‌تر به نعمت‌ها دسترسی داشته باشیم و در واقع نعمت‌ها در اختیار ما قرار می‌گیرند.

    شدنیه و میشه

    امیدوارم زودتر بتونم دوره دو تهیه کنم که دارم دیوونه میشم از اطلاعات زیبای دوره

    سپاسگزار استاد شایسته هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 108 رای:
    • -
      بهاره صرام گفته:
      مدت عضویت: 1232 روز

      سلام به شما دوست عزیز و هم فرکانسی ،

      علاوه بر اینکه این مقاله چقدر نکات مفید و آموزنده ای داشت ،

      چقدررر از نوشته های شما لذت بردم و چقدر کامنتتون مفید و زیبا بود ،

      عالی پر از نکته پر از یاد آوری نکات ارزشمند و کلیدی ، مخصوصا اینجا

      که نوشتین

      (باور فراوانی یعنی همه چی فراوونه،خب وقتی فراوونه چرا غصه چرا غم چرا ترس)

      واقعا من بعضی روزا به خودم یاد آوری میکنم چرا انسان ها سر سفره ولع دارن و حرص غذاها را میزنند ؟؟ مگر نه اینکه دائم فراوانی هست و هرموقع گرسنه شدیم میتونین از نعمت ها استفاده کنیم ؟؟؟

      پس چرا عجله میکنیم چون فکر میکنیم تمام میشه ،

      خیلی خوب نوشتین ممنونم از شما در پناه خداوند شاد و پر انرژی باشید دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        ابراهیم گفته:
        مدت عضویت: 1393 روز

        بهاره عزیز سلام

        خیلی ممنونم از کامنتی که نوشتید و دوباره به اهمیت دیدگاه فراوانی تاکید کردید.

        بدون شک ،ترس،نا امیدی،نگرانی،خشم،حتی شک

        از جانب شیطان هست.

        با خدا بودن بر عکس اینه

        خدا یعنی فراوانی،آرامش ،احساس خوب،ایمان،یقین،عشق،محبت،لبخند

        ایمانمون به رب العالمین هر چی اضافه بشه ،باور فراوانی و به تبع اون آرامش مون هم زیاد میشه.

        سپاسگزارم از مثال سفره که زدید

        توی رستورانی هستیم که ورودی رو خدا داده و تو میتونی از انواع نعمتها بهره ببری،هر چی میخواهی انتخاب کن که اگه انتخاب نکنی ضرر کردی.

        فقط اطمینان کنیم که خدا از قبل به هر اندازه که بخوریم و داشته باشیم آماده کرده

        سپاسگزارم

        خدایا شکرررت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: