با نام و یاد خداوند آفرینش
سلام و درود بر دوستان الهی عزیز
سوالی که دارم، با نگرشی از بالا و فاصله دور به همه قوانین توحیدی در ذهنم شکل گرفته. سوالم اینست، اگر ما باور داریم، روح قدرتمند الهی در وجودمون جاریست و قدرت آن بالاتر از هر قدرتی در جهان است و دوست داشته باشیم رشد کنیم و در کالبد فعلیمون تا حد امکان ابعاد بیشتری از روح الهی و کامل و قدرتمند درون رو کشف کنیم و بکار بگیریم و معتقدیم قدرت خداوند از قدرت هر چیزی در جهان بیشتر است و میتواند بر هر قدرت دیگری تسلط یابد و محیط شود و کنترلش کند، پس وقتی روح الهی در وجود ما جاریست، بنابراین ما هم قابلیت اینکه بر هر چیزی مسلط شویم رو به طور بالقوه داریم و به فعلیت درآوردنش، هدف اصلی خلقت ماست، پس نباید اساسا هیچ ناخواسته ای برای ما وجود داشته باشد چون هرچقدر هم دوست نداشتنی و ناخواسته باشد ما قدرت بزرگتری درونمون در مقابل آن و برای محیط شدن بر آن و عبور از آن چالش در خود خواهیم یافت که باعث رشد بیشتر ما خواهد شد. از این رو واژه ناخواسته را مائی که خودمان را در مسیر رشد قرار دادیم و میخواهیم هر روز قدرت های بیشتر در وجودمان بروز کند، باید از فرهنگ لغتمان حذف کنیم، نه اینکه بپذیریم ناخواسته ای وجود دارد که نباید روی آن تمرکز کرد! من میخواهم بگویم اصلا ناخواسته ای وجود ندارد و هر چالشی ایجاد میشود، اتفاقا کاملا خود خواسته است و چیزیست که ما خود را در مقابل آن ضعیف میدانیم و قدرت غلبه بر آن را در خود کشف نکرده ایم و عبور از آن میتواند جزو مراحل قوی تر شدن و رشد ما باشد و ما باید کلید عبور از آن چالش را بیابیم و وقتی کلیدش رابیابیم هرکجا با آن مواجه شویم دیگر قفل و چالش و مانع نخواهد بود بلکه در بسته ای خواهد بود که کلیدش را در گذشته در خود یافته ایم و میتوانیم به راحتی آن در را باز کنیم و از آن عبور کنیم!
اینکه فکر کنیم ناخواسته ای وجود دارد که نباید روی آن تمرکز کنیم، خود نوعی ترس از چیزی است که به شکل هیولایی به نام ناخواسته در ذهن ما شکل گرفته! و داستان آن مگر غیر از این است که برای عوامل و ناخواسته هایی بیرون از خود در زندگی قدرتی قایل شدیم و چون خودمان را ناتوان در به کنترل درآوردن قدرتش میپنداریم، میگوییم اصلا بهش فکر نکنیم که به ما نزدیک نشود، چون اگر نزدیکمان شود ما قادر نخواهیم بود در مقابل آن از خود مراقبت کنیم و کنترل زندگی ما را بدست خواهد گرفت؟ در همین توصیه عدم تمرکز روی ناخواسته، به صورت پنهانی تمرکز روی چیزهایی وجود دارد که ما خود را ضعیف و ناتوان از حفاظت از خود با ابزارهایی که خداوند در اختیارمان قرار میدهد، در مقابل و مواجهه با آنها میدانیم! و چون راه حل عبور از ترس، رفتن به دل ترس است، اتفاقا به خواست خدا همان چیزهایی که در ذهنمان به عنوان ناخواسته ای قدرتمند، برچسب گذاری میکنیم، وارد زندگیمان میشود که بجای فرار از آن، قدرت مواجهه با آن از طریق قدرت الهی درونی و ابزارهایی که در اختیار داریم، را در ما بیدار کند!
در واقع نظری که به تازگی به آن رسیدم این است که بجای اینکه در ذهنمان دو دسته برچسب داشته باشیم و بیاییم روی برخی وقایع، برچسب ناخواسته بزنیم و سعی کنیم به چیزی که آگاهانه بهش برچسب نخواستنی زدیم توجه و تمرکز نداشته باشیم، بیایم یه پله بالاتر و بگیم در مقابل قدرت الهی درونی من، اصلا ناخواسته ای وجود ندارد که بخواهم آن را دسته بندی و برچسب گذاری کنم و قدرت الهی من بر هر چیزی در این جهان غالب است و اگر احساس میکنم در مورد چیزی ناتوانم و قدرت مواجهه با آن شرایط را ندارم به دلیل این نیست که واقعا ناتوانم، به دلیل اینست که هنوز به فرکانس قدرت مواجهه با آن، در مدارهای روح کامل و قدرتمند الهی دسترسی ندارم.
و سوالم اینست که آیا از دیدگاه شما برچسب گذاری برخی شرایط تحت عنوان ناخواسته، خود قدرت قایل شدن برای آن شرایط به صورت ضمنی و توجه و تمرکز پنهانی روی آن و خود را ناتوان در مواجهه با آن شرایط دیدن، نیست و اتفاقا همین برچسب گذاری، دعوتنامه ورود همان شرایط به زندگی ما نخواهد بود که به ما ثابت کند دو انتخاب در برابر این شرایط داریم؟ اینکه بپذیریم ناخواسته هستند و قدرت دارند و قدرتشان بیش از قدرت ماست و مغلوب آنها شویم و اجازه دهیم سرنوشتمان را به دست بگیرند و یا اینکه با علم به اینکه قدرت الهی جاری در وجود ما میتواند بر هر قدرت دیگری محیط و مسلط شود و شرایط را تغییر دهد و از آن به راحتی عبور کند، قدرت عبور از آن شرایط را در خود بیدار کنیم؟
در حالت اول و پذیرش مغلوبیت، ما ضعیف تر میشویم و در حالت دوم که شرایط را مغلوب قدرت خود میکنیم، ما قدرت جدیدی درخود یافته ایم و قوی تر شده ایم و رشد کرده ایم!
و کیست گه در مسیر رشد باشد و از قویتر شدن و رشد بیشتر هراسان و گریزان؟
پس آیا چیزهایی که در ذهن به عنوان ناخواسته برچسب گذاری میکنیم هم به نوعی خواسته های ما نیستند برای یافتن قدرتی در خود برای غلبه و تسلط بر آن ها به جای فرار از آنها؟ و ما برای اینکه وقایع پیرامون ما گزینشی و به انتخاب ما باشد، باید تنها یک برچسب در ذهن داشته باشیم و آن هم برچسب خواسته ها. در این صورت چالشهای رسیدن به خواسته ها را پیرامونمان خواهیم داشت و در مسیر رسیدن به خواسته هایمان قدرتمندتررخواهیم شد. و به نظرم اصلا نباید در ذهن، برچسبی به نام ناخواسته ایجاد کنیم تا بعدش بیایم تلاش کنیم که روی اونها تمرکز نکنیم، که این تلاش برای عدن تمرکز، خودش به نوعی تمرکز هست!
نظرتون چیه؟
در پناه الطاف خداوند باشید🌸🌸🌸
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
در واقع من فکر میکنم باید اینطور به همه شرایط موجود در دنیا نگاه کنیم که من به عنوان موجودی که روح کامل الهی به صورت بالقوه در وجودم جاریست، توانایی بیدار کردن قدرت مواجهه با هرگونه چالشی و تسلط و غالب شدن بر اون موقعیت ها رو با دسترسی به مدار مربوط به قدرت مواجهه با آن موقعیت خاص و مختلف رو در وجودم دارم ولی با توجه به علایقم مایلم چالشهام در راستای خواسته های گزینشی خودم باشه و به صورت رندوم نباشه و من رو از مسیر خواسته هام دور نکنه. پس میام در ذهنم برچسبی به نام خواسته ها میسازم و خواسته هام رو براش تعریف میکنم و تمام تمرکزم رو روی اونها میگذارم که چالشها و هدایت ها در اون راستا باشه که من رو توی اون زمینه قویتر کنه. چون من ترجیح میدم طبق اولویت هام، اول توی اون زمینه قویتر بشم!
اینطوری با اینکه میدونیم توانایی مواجهه با هر چالشی رو داریم و فرکانس قدرت و کمال داریم، خودمون، جهت و جنس چالشهامون رو تعیین میکنیم و با عشق ازشون عبور میکنیم و توی اون زمینه دلخواه قویتر میشیم.
ولی اینکه بیایم یه برچسب دیگه هم توی ذهنمون بسازیم به اسم ناخواسته، و خودمون رو ناتوان در مواجهه با اونهایی که تحت عنوان ناخواسته برچسب گذاری شدند ببینیم و بگیم حالا که توانایی مواجهه با اونها رو ندارم پس بیام ناخواسته ها رو تعریف کنم، بعد با هر میزانی از قدرتی که دارن انکارشون کنم و روشون تمرکز نکنم، چون قدرت الهی خودم رو بیشتر از قدرت اونها در مواجهه باهاشون نمیدونم، پس سعی کنم انکارشون کنم که به خیال خودم سمتم نیان ا!!! این خودش توجه و تمرکز پنهانیه که فرکانس ضعف و عجز در مقابل گروهی از عوامل و شرایط و انسانها رو داره! و خیلی متفاوت با حالتیه که من خودم رو بالقوه توانا و قدرتمند در مواجهه با هر شرایطی ببینم و بدونم تو هر موقعیتی میتونم راه حل الهی متناسب با اون موقعیت رو پیدا کنم چون قدرت خدایی که به او تکیه کردم و در مسیر هدایتش گام بر میدارم بزرگتر از قدرت هر عامل بیرونی ایه و یه پله بیشتر، از ابعاد کمال روح الهی جاری در وجودم رو در عمل به فعلیت درآورم ولی ترجیحم این باشه که طبق اولویت های زندگیم، خودم تعیین کنم جهت و جنس چالشهام چطوری باشه.
یعنی باور توحیدی اینه که ما تو ذهنمون هیچ شرایطی رو به عنوان شرایط ناخواسته ای که میتواند بر ما مسلط شود و ما را از پا درآورد اصلا تعریف نکنیم که بعد از تعریف، بیاییم و با عدم تمرکز روی اونها، انکارشون کنیم! چون واقعا برای قدرت بی نهایتی که انسان میتواند از خالقش در هر شرایطی به امانت بگیرد، هر شرایطی را میتواند به زانو درآورد و اگر دیده شده شرایطی، انسان هایی رو از پا درآورده، علتش بیشتر بودن قدرت آن شرایط در مقابل انسان نیست، بلکه علتش نادیده گرفتن قدرت بزرگتری از جانب خداوند هست که انسان با تکیه بر اون و استفاده از ابزارهایی که اون قدرت مطلق جهان در اختیارش قرار میده تا قدرت بالقوه روح الهی جاری در وجودش رو به فعلیت دربیاره، میتونه از هر شرایطی با سربلندی عبور کنه و شرایط رو مغلوب خودش کنه.
پس در خیلی از مواردی که به نام ایمان به قدرت خدا، در حال انکار قدرت چیزی هستیم، بدون اینکه با تکیه بر قدرت نامحدود خدا، قدرت بزرگتری در وجودمون، جهت مغلوب ساختنش از طریق انجام دادن اعمالی با اندام های بدنمان(کالبدمان)، بیدار کرده باشیم، بجای یافتن راه حل الهی قدرتمند و در نتیجه رشد بیشتر خود در حال پاک کردن صورت مساله و فرار از آن که منشاء آن احساس ضعف در مقابل آن است، هستیم.
بنابراین فرق هست بین باور و عمل و قدرتمندتر ساختن خویش در حل چالش با تکیه بر قدرت خداوند ، با انکار و فرار و پاک کردن صورت مساله به اسم اینکه خدا خودش حلش میکنه!
بله خدا خودش توانایی حل همه چالشها را دارد ولی خواسته انسان موجودی باشد که او نیز این تواناییهای الهی را در روح خود بیابد و از آنها برای رشد و توسعه خود استفاده کند! پس اگر انسان بیاید خود را عاجز در حل کردن مساله ای ببیند و بیخیالش بشود و بگوید بدون اینکه من تلاشی کنم، خود خدا حلش میکند، فلسفه خلقت را درست درک نکرده است.