هر روز بهتر از دیروز - صفحه 31

سلام به استاد عزیز و دوست داشتنی و خانم شایسته ی گرامی و مهربان و تمامی اعضای خانواده ی دوست داشتنی عباسمنش

استاد بابت تمام محبتهاتون اول از خدای شما و بعد شما سپاسگزام ، این فایلتون خیلی بموقع و عالی بود هرچند هر فایلی از شما اومده و من گوش دادم همیشه به موقع بوده ، هم فایلهای شما هم کامنتهای دوستان ، و الان اومدم کامنت بزارم به این دلیل که همینطور که کامنت دوست عزیزمون به من انرژی و قدرت فوق العاده ای داد شاید کامنت من هم به کار کسی بیاد

امروز جملاتی توی کامنت یکی از دوستان خوندم که « مگه نگهبانتر از خدا داریم » و «ای همراه همیشگی»

این دو جمله یک حسی رو در من بیدار کرد

جمله های شما تو ذهنم پیچید : من میخوام کسی توی این سایت باشه که ایمان داشته باشه که متعهد به تغییر باشه، نمیدونم چه اتفاقی افتاد اما با اینکه مدتهاست مطالب شما و سایت و کانالتون رو دنبال میکنم اما همه ی اینها بدنبال هم یک نیرویی رو دوباره در من زنده کرد

دقیقا اینروزها برخلاف آموزه ها داشتم پیش میرفتم، باید فلان مهارتو یاد بگیرم ، باید فلان دوره رو برم و و و ، در حالیکه میدونم من از درون ترس دارم و باید قدم پیش بزارم ، بارها دیدم هرجا به خدا اعتماد کردم واقعا کارمو جوری راه انداخته که اگه سالها بهش فکر میکردم به عقلم نمیرسید یا جملاتی رو گفتم و همون لحظه اطلاعاتی رو بهم داده که بعدش به خودم گفتم چجوری یکدفعه اینا به ذهنم رسید با همه ی اینا بازم ترس باعث جوون گرفتن باورهایی میشد که میگفت تو که کامل مهارتشو بلد نیستی تو که کامل انجامش ندادی

و صبح بعد از خوندن اون جملات و گوش کردن به فایل شما ، به خودم گفتم مگه داناتر از خدا هست ، مگه پولدارتر از خدا هست، مگه تواناتر از خدا هست مگه همراهتر از خدا هست که یکدفعه پاشدم گفتم امروز میرم دنبال کاری که باید برم ، باز جمله ی شما توی ذهنم پیچید : ایمان موسی دریا رو براش شکافت ، ایمان مادر موسی بچه رو بهش برگردوند ، ایمان سلیمان تخت ملکه ی صبا رو جابجا کرد ، ایمان ابراهیم آتش رو سرد کرد ، ایمان ، ایمان ، ایمان ، ایمان بعنی همون اعتماد و چقدر سخته اینکار چقدر سخته ، ولی اگه سخته چرا براحتی به وعده وعید دیگران دل میبستم ولی به اونی که باید دل ببیندم نه، و اینقدر این تکرار و تکرار و تکرار شد که حالا هرکی میگه برو من پشتتم به خودم میگه نه وایستا ، میدونم اگه به امید این باشم شده از اسمان سنگ بباره میباره تا این نتونه کارشو انجام بده ، و وقتی دارم روی چیزی حساب میکنم روی دوره ای ، استادی ، مهارتی یا هرچی یکدفعه یک صدا میپیچه تو ذهنم ، داری روی چی حساب میکنی ، و اونوقت تو فکر میرم ، میدونم برای اینکه خدا بشه اول و اخر اعتمادم اول باید همینجوری پیش برم ، شاید جاده خاکی برم اولش ولی می ایستم به خودم میگم کجا داری میری ، اونوقت متوجه میشم از راه اصلی منحرف شدم و برمیگردم به راه اصلی و میدونم اینقدر باید اینو تکرار کنم تا اعتماد به خدا ، ایمان به خدا بشه همه ی وجودم و اونوقت چقدر لذتبخشه ، امروز با ایمان به این اگاهی ها رفتم واسه ی مذاکره و برگزاری یک دوره و چقدر اروم بودم چقدر ریلکس هرچند جاهایی دوباره جاده خاکی رفتم اما برگشتم به مسیر و روی باورام کار کردم، به خدا فکر کردم ، و به خودم از این بابت تبریک میگم و به شما تبریک میگم بخاطر سایت پر از آگاهی ای که دارید

سایتی که آگاهایی نابی داره ، سایتی که با یک کامنت تونست دنیایی آگاهی به من بده ، با یک فایل تونست موتور منو دوباره به کار بندازه، مگه نگهبانتر از خدا هم داریم ، مگه داناتر، تواناتر،پولدارتر،سخاوتمندتر،باهوشتر،زیرکتر،مهربانتر ،… از خدا داریم

خدایا ممنونم ازت که داری هدایتم میکنی ای همراه همیشگی ای دوستدار واقعی انسان دنیا دنیا ازت سپاسگزارم بخاطر بزرگواری و عشق عظیم و غیر قابل وصفت به مخلوقاتت

استاد ازت ممنونم بخاطر ایجاد چنین فضایی

خانم شاسته،خانم فرهادی و مدیر محترم سایت، از همه تون ممنونم بخاطر بودنتون و کمک به رشد این محیط و آگاهی ها

از همه تون ممنون و سپاسگزارم و همه تون رو به خدای بزرگ میسپارم و از خدا برای همه مون سلامتی ثروت عشق و شادی خواستارم .