کلیپ انگیزشی شماره ۳ | استاد عباس منش - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2014/10/angizeshi-tabestan7.jpg
400
510
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2014-10-09 06:36:072020-08-29 20:51:27کلیپ انگیزشی شماره ۳ | استاد عباس منششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم صدات عشقه صدات انرژی بخشه استاد عزیزم قول م ی دهم از تک تک نکات این کلیپ استفاده کنم و به نتایج مالی بی نظیری برسم و احساسم بزرگتر بشه بهتر بشه و راحت زندگی کنم خوب زندگی کنم و تعهد میدهم که باز هر روز تغییر کنم هرروز بهترین بشم و به خودم و خدای خودم ایمان داشته باشم و همه چیز های فوق العاده ای که میخوامشون را بدست بیارم استاد عزیزم دستتون درد نکنه با عمل کردن به قوانین همه باورهای قبلیم را حذف کردم دوستام حذف شد دوستان جدیدی پیدا کردم با من همسنگ هستند عین من فکر می کنند مشتریانی دارم که عین من فکر می کنند تامین کننده هایی دارم که عین من فکر میکنند گویا که من و اونها و خدا یکی هستیم خلاصه بگم همش حالم خوبه همش فکر میکنم بهتر از دیروزم همیشه فکر میکردم وقتی میگین حرکت حرکت فیزیکیه ولی حالا فهمیدم حرکت حرکت ذهنیه به سمت خدا به سمت روحمون به سمت جهان قدرت هایی از درونم خودنمایی میکنه که یه چیز رو گم میکنم و فقط با احساس خوب گیداش می کنم هرروز سه تا هدف اصلیم رو مینویسم جزییاتشون رو شرح میدم اول از همه هر صبح وشب تجسمشون میکنم و اگر تونستم قدم فیزیکی هم بر میدارم و اگر نتونستم قدم فیزیکی بردارم باز احساسم خوبه و شب دویاره تجسمشون می کنم و من الان گذشته خودم رو فراموش کردم و همیشه در هرلحظه ای میگم از همین حالا باید شروع می کنم و قدم هامو محکم برمیدارم چون بار ها بهم با نشانه ها ثابت شده که مسیرم درسته و هیچوقت منتظر کسی نمیشم چون با وجود خدا از تمام عوامل بی نیازم چون فقط روی خدا حساب میکنم و طوری زندگی میکنم که اگه یه دقیقه دیگه هم بمیرم احساسم خوبه چون با خدا در خدا غرق بودم من اونم اون منم منو اون فرقی نداریم خدایا سپاسپزارم که احساسم خوبه چه نردبونی که هرچقدر بخوام میتونم بلندترش بکنم بزرگترش بکنم و به میوهای بهتری دست پیدا کنم و همه اونها که واقعی جلوه میکنند دستان خدا هستند که به یاری من شتافته اند و من همواره لذت میبرم و خوشم همتونو دوست دارم عاشقتونم امیدوارم خوش باشید
بنام خدا.
واقعا من توی زندگیم هرچی فکر کردم بعد دیدن این کلیپ دیدم ک هچیکس نبوده ک تو هیچ زمینه ای بهم انگیره حرکت بده یا قبل از شروع کاری بهم بگه اره برو تو میتونی تو موفق میشی. همیشه خودم بودم و خدای خودم.هرکاری کردم، هر تلاشی کردم ب هرچی یا هرجایی رسیدم جز خودم و توکل ب خدای خودم هیچکسو نداشتم. خیلی جاها خانواده گفتن نکن نرو ولش کن انجامش نده خودتو بدبخت نکن کارتو ول نکن برو سراغ کار دیگه توی شهر دیگه. ولی من میدونستم باید حرکت کنم. اونموقع قوانین رو بلد نبودم و برای همین دستاورد بزرگی ب دست نیاوردم اما حالا اوضاع برام فرق کرده حالا استاد رو دارم بعد از خدا حالا قوانین رو بلدم حالا دارم بهای موفقیت رو میپردازم. دوره ها رو میخرم هزینه مالی موفقیتم رو میدم هزینه زمانی موفقیتم رو میدم. کوچکترین چیزای مثبتی ک برام اتفاق میوفته حتی چراغ سبز، خداروشکر میکنم، من به ایندم امیدوارم من هر روز صبح تمرین اینه رو انجام میدم و از خودم تعریف میکنم. ب خودم میگم ک لایق موفق شدنم چون دارم ریسکش رو ب جون میخرم. الان اره دستاورد بزرگی ندارم. اما حال دلم خوبه. و بقول استاد نشانه اینکه تو مسیر موفقیت هستیم اینه ک نگاهی بحالمون بندازیم. اگر خوبه ینی مسیر درسته. حال من خوبه. گاهی نجواها میان ناامیدم میکنن از ادامه مسیر ولی من فقط میگم ساکت، خدای من بزرگتره. من لایق موفق شدنم وقتی موفق شدم میبینی و دهنتو بعدش میبندی. من به مسیرم ایمان دارم من ب استاد و اموزه ها ایمان دارم. من عجول بودم قبلا ولی حالا دارم روی صبر و دوران تکامل و روندش کار میکنم. از خدا سپاسگزارم که منو وارد این مسیر کرده
فقط می تونم بگم ممنون ام خیلی خیلی خیلی خیلی تاثیرگذار بود.
دوست دارم استاد عباس منش :)
سلام.
اولین باری ک این کلیپ رو دیدم تازه با سایت آشناشده بودم و هنوز هیچ درک درستی از از قانون نداشتم.ولی وقتی گوشش میدادم.آروم میشدم.یادمه دقیقا زمانی بود ک ی تضاد بزرگ برخورد کرده بودم.اگه قبل شنیدنش بود قطعا ی دعوای اساسی باهمسرم داشتم.ولی عجیب اروم بودم .اصلا اون جمله ک استاد گفته بود همه در درون خودته .دنبال مقصر نگردواز ادم و عالم گلایه نداشته باش.منو بفکر فرو برده بود..
اره من تغییر کردم.اروم شدم.خونسرد.انعطاف پذیر.دیگه گلایه ندارم از کسی.و همش تو خودم میگردم دنبال جواب.
از لحاظ بقیه من عقلمو از دست دادم.خوب و بدمو تشخیص نمیدم.ولی من ب شدت راضیم?????
فقط تنها کسی ک ن میپرسید ک این کیه گوش میدی بهش و گارد نمیگرفت همسرم بودکلا تو حالت خنثی?
دیروز ک از سرکار اومد یهو گفت عقل کل همون سایت عباس منشه.
با تعجب نگاهش کردمو گفتم تو از کجا میدونی.گفت داشتم اهنگ گوش میدادم تو ماشین یهو دیدم این پلی شد.منم گوشش کردم..گفتم اهان.میخوای چنتا دیگه برات بفرستم.گفت ن فعلا همینو باید خیلی گوش کنم..تو دلم گفتم اینه قانون بی بدیل خداوند امکان نداره مدارت تغییر کنه و همون شرایط قبل رو تجربه کنی.بله ادمای اطرافم بشدت تغییر کردن .همسرم هم تغییر کرده بود.اما اینکه فایل گوش بده رو یکم منو بفکر فرو برد.والبته خوشحال ک درست دارم پیش میرم.
اولین هدف من اینکه پر قدرت البته ارام و مداومتومسیر باشم.میدونم ک وقتی تو مسیر درست باشم هدایت میشم.
دوستون دارم ??
با نام و یاد خدا
سلام
خداوندا من خوشحال و سپاسگزارم به خاطر آرامش ، سلامتی ، ثروت ،صبری که به من داده ای و روز به روز بیشتر و بیشتر می شود .
خداوندا من خوشحال و شکرگزارم به خاطر وجود استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز که راهنمای ما در راه شناخت بیشتر خدا و راه دستیابی به نعمتهایت هستند .
مغازه ای دارم که تقریبا 5 الی 6 ماه بود بسته بودم و مقدار خیلی کمی وسایل در آن داشتم که فکر نمی کردم بازار داشته باشه به خاطر همین بیشتر دنبال کارهای دیگه می گشتم و مغازه را به کلی ول کرده بودم مگر در شرایطی که خیلی بی کار بودم به آنجا می رفتم بعد از شروع سفرنامه که امروز روز هشتمم بود نگرشم به کلی آبدیت شد و گفتم که مغازه می شینم چون آرام است و کسی مزاحمم نمی شه و فایلهای استاد را گوش می دم که روز چهارم را کار می کردم به خودم گفتم باید حتما برم و یه کاری پیدا کنم تا ظهر گشتم و امیدوارانه تلاش می کردم موقع نماز ظهر بود گفتم خدایا من تسلیمم چون واقعا ذهنم به هیچ جا نمی رسه و به هر برکتی که از جانب خودت براین بفرستی به آن محتاج و راضی ام توی خونه استراحت کردم نماز عصر را هم خوندم و با خونسردی تمام به مغازه رفتم و تا امروز در مغازه ای که جنس نداره حدود 500 تومان فروش داشتم و مشترهای خیلی خوبی به مغازم میان و تصمیم گرفتم که مغازه را دوباره با نگرش و باوری تازه راه اندازی کنم و به قول استاد که فرمودن با همان سرمایه ای که دارید شروع کنید و دنبال وام و قرض و اینا نباشید و می خوام که توکل به خدا قانون میتوز را در کارم اجرا کنم و با برنامه ای درست پیش برم چون هدفم اسقلال و آزادی مالی است .
من این هدف را همیشه داشتم ولی اکثرا می گفتم که من نمی خواهم بدهکار باشم ، من نمی خواهم در پیری فقیر باشم و همیشه می ترسیدم که فقیری گریبانگیرم باشد ولی با راهنمائیهای استاد خیلی خیلی عوض شدم استاد واقعا از صمیم دل سپاسگزارم .
از خداوند برای شما سید حسین عباس منش عزیز ، خانم شایسته و تمامی کسانی که عضو سایت هستن از ته قلبم برایتان ثروت سلامتی آرامش را خواستارم .
بنام خدای مهربانم
برگ هشتم سفرنامه .????
یادم نیست دقیقن اولین بار کی بود که این فایل را گوش کردم ولی میدونم قبل از آشنائی با استاد عباسمنش بود وسایت
حتی نمیدونستم گوینده این فایل کی هست.
ولی خوب یادمه این فایل احساس بدی اولش بهم داد مثل این بود یکی داره با پتک توی سرم میزنه .
چون میدیدم هیچ کدوم از این کارها را انجام نمیدم .چیزی از قانون نمیفهمیدم اولش یکم بخاطر اینکه بقول گفتنی گوشت تلخ هستم ناراحت شدم .اخه من یک مرده هستم که نفس میکشه واقعن من اینم …
ولی به مرور موضوعات این این فایل شد اهرم رنج ولذت شروع کردم تلاش برا پیدا کردن کتابهای موفقیت وخواندن وبه مرور خدا منو هدایت کرد دستم را گرفت وگذاشت تو دست استاد عباسمنش بعد فهمیدم خدای من این صدای استاده این معجزه خدا بود برای من
استاد به من زندگی کردن آموخت مخصوصا فایلهائی که مثل این با جدیت وقوی ودلسوزانه صحبت میکنه .وخواهی نخواهی دیر یا زود اصرش را تو ذهن وقلبت میگذاره .
استاد ممنون که هرچه آموختی برا خودت نگه نداشتی وسخاوتمندانه در اختیار عموم گذاشتی.
الان یا هر بار که این فایل را گوش میدم دوباره مثل یک محرک قوی بهم انرژی میده انگیزه میده امید میده .
نمیخوام موقع رفتن از این دنیا حسرت بخورم.
به لطف خداوند الان کلی مسیر زندگیم تغییر کرده کسب وکار خودم را دارم وهر روز از خودم میپرسم چکار کنم گسترشش بدم .
یکی از ایده هام را که یک اختراع بود را عملی کردم.
یک کار تولیدی انجام میدم که کلا دنبالم که چطور بهترش کنم ارتقاش بدهم .تولید این محصول آرزوی من بود که به واقعیت رسید که به لطف خدا تا آخر این سال واوایل سال آینده به بار مینشیند وبه تولید انبوه میرسه .ونقطه پرتابم میشود به آرزوی بعدی .
استاد یادم داد که خواسته هایم را داشته باشم ولی مسیرش را من معلوم نکنم دستان خدا را باز میگذارم که از هر طریقی خودش خواست من را به آرزوهام برسونه .
باید بتونم تمام نکات این فایل را انجام بدهم ودرآخر از قانون رهائی یا سپردن به کائنات به مسیر ادامه بدهم واز آن لذت ببرم.
من به عنوان یک انسان چند بعدی باید بتونم روی آنها کار کنم .وارتقا بدمش
به جسمم رسیدگی کنم .
روی روابطم کارکنم .
از نظر مالی رشد کنم همواره وهرروز
برسم به نقطه ای که مثل استاد
به آزادی مالی .زمانی ومکانی برسم
اون موقع میتونم ببینم رسالتم تو این دنیا چیه چکار میتونم برای این دنیا بکنم .
از کجا امده ام آمدن بهر چه بود
به دنبال این بیت هستم .
الان به دنبال مناجات با خداوند هستم ولی درست نمیدونم چطور میتونم یک ارتباط صمیمی با رب داشته باشم .
از استاد هم تقاضا دارم فایلی درمورد مناجات با خداوند آماده کنند چون صدای شما برام آرام بخش هست .
من به دنبال ثروت دنیا بودم وفرار از فقر
ولی این سایت تاثیراتی روی شخصیت وخدا شناسی ارتباط با خدا وجوانب دیگر میگذاره که ثروت را تحت الشعاع خودش قرا میده
هدف ما بعد یک مدت میشه توحیدی شدن .
ووقتی به این سمت میرویم به همه چیز میرسیم بدون این که بخواهیم با دقت خرده ریزهای زندگی را بخواهیم وکلی وقت بزاریم براش.
چو صد آید نود هم پیش ماست .
هدف من رسیدن به یک توحید واقعی وابراهیم وار هست.
درپناه خدا شاد وپیروز باشید
????????????
به نام خداوند بخشنده ی هدایتگر
سلام
امروز روز هشتم روزشمار من هست و چقدر جالب! دقیقا برای فایل روز قبل بود که نوشتم من ناامیدم و به این خاطره که جهاد اکبرمو شروع نمیکنم. و دقیقا فایل امروز داره میگه که اینو یک نشونه ی بزرگ برای شروع و تعهد جانانه، در نظر بگیر!:)
مچمو گرفت و گفت حالا چی میگی؟
من یه ترمز بزرگ تو خودم پیدا کردم. وقتی که گفتین باید خودتو هروز تو رویات تصور کنی تا حدی که باور کنی بهش میرسی، من دیدم واقعا حتی سر راه تصور کردنمم یک ترمز بزرگ هست و من حتی زیاد نمیخوام یا میترسم که خودمو توش تصور کنم، چون با خودم میگم اگه خدا نخواد چی! اگه کلا به صلاحم نباشه چی!
باورتون میشه؟
من واقعا زیاد با حس خوب نمتونم خودمو تو ارزوهام تصور کنم چون میگم نکنه اصن خدا برام نخوادش!
نیمدونم چرا ذهنم انقدر دوست داره اینجوری خواسته هامو برداشت کنه و نذاره من کامل رو تحققش فوکس کنم.
نجوا نجوا نجوا.
برای اینم باز خانم شایسته یه چیزی گفت :) گفت این یه نشونه س که نجواهای ذهنتو خاموش کنی و جهادتو بدون بهانه شروع کنی!
من هی میخوام از زیرش در برم هی یهو یه نشونه میاد که بلند شو ببینم!
هی میخوام الکی بگم شاید اصن قسمت نیست که باز یهو مریمشو میفرسته جلو بهش میگه اینارو بگو! :)
حقیقتش من خیلی موقع باورِ نشونه ها و گرفتنشون، خنگم. باید خیلییی واضح بهم نشونه بده تا مطمئن بشم.
مثلا همینا هم، میگم نکنه دارم همه رو از پیش خودم تفسیر میکنم و هیچکدوم نشونه نیست و فلان و اینا.. حتی اینجا که خانوم شایسته و استاد هر دو دارند داد میزنند که این فایل نشونه ست! باز یه چیزی توم میگه نههههه این برا تو نیست ولش کن.
متاسفانه پر از شک و دودلی و ابهامم.
احتمالا اینم باز حقه ی ذهنم و نجواهای نفسمه تا نذاره من توکل کنم و هدایت بشم..
اره فکر کنم همینه..!
من زیادی فکر میکنم و مشکل همینه.
خودمو رها نمیکنم و در آغوش خدا نمیندازم.
چه جالب.. نمیدونستم انقدر ترس دارم و دو دلم! فکر میکردم خیلی رها و متوکّلم!
فکر میکنم از بزرگ ترین موانع ذهینم رو پیدا کردم!
چقدر این جمله روم تاثیر گذاشت: خودت هم میدونی اگر تا الان با ایمان حرکت میکردی، خیلی از چیزها رو بدست میآوردی!
شاید واقعا علت نتایج کم من همین بوده! ایمان
من خیلی فکر میکردم با ایمانم، اما فکر کنم نه. اونقدر که باید با ایمان نبودم!
اونجا که گفتید: چندتا دلیل برای رسیدن به اهدافت پیدا کن و براشون حرکت کن. فکر کردم و دیدم این خواسته ی من اصلا دلایل غیر خدایی یا بدی نداره که مثلا خدا نخواد من بهش برسم یا به صلاحم نباشه! اتفاقا رسیدن بهش همش خیره! کلی من رو رشد میده و عزت نفس و اقتدارم رو بالاتر میبره! پس این واقعا یک ترمز و نجواعه نه حقیقت! فقط یک نجواعه که منو دور کنه!
خدایا چقدر من برای رسیدن به خواسته هام ترمز دارم. ترمزای واقعا بیخود! بی دلیل! بی منطق!
الکی الکی جلوی تحقق زندگی مورد علاقه م رو گرفتم.. کاشکی خدا بیشتر کمکم کنه. فائق اومدن بهشون واقعا برام سخته..
همین الان نشستم و تک تک خوبی های رسیدن به خواسته مو نوشتم. واقعا یکی از یکی بهتر و مفیدتره..
خدایا فقط خودمم که جلو تحققشو گرفتم. فقط خودم! دیدم اکثر زنجیرهایی که به پاهام بسته شده رو همه رو خودم بسته م و کلیدشونم دست خودمه! دیدم همه چی فقط تو ذهن منه و از بیرون کسی کاری به کارم نداره!!
فقط منم! فقط من!!!
من اگه ترمز هامو بردارم، زنجیرهامو پاره کنم بعد میتونم شروع کنم به دویدن! دویدن و با سرعت رفتن به سمت خواسته هام!!
تنها کسی که باید براش توضیح بدم، خودمم! تنها کسی که باید تلاش کنم رویاهامو باور کنه، خودمم! تنها کسی که جلومو گرفته، خودمم! تنها کسی که باید قانعش کنم، خودمم!
فقط من!
فقط من!
“اگر از وضعیتت راضی نیستی، یادت باشه این موضوع ربطی به خانواده و دولت و شهر و رئیس و کارمندت نداره، این فقط به خاطر خودته.”
واقعا یه مدته خدا خیلییی سریع هدایتم میکنه. خیلی سریع جواب سوال ها و دغدغه هام رو میده. خیلی خیلی خوشحالم ازین بابت! احساس میکنم خیلی بهش نزدیک تر شدم و رابطه م خیلی باهاش صمیمی تر شده.
الان بهم الهام شد که مهترین کاری که برای تحقق این خواسته م باید بکنم، ایجاد احساس لیاقته!
یه چیزی بهم میگه اگر این مانع رو برداری خیلی راحت تر به خواسته ت میرسی و برات محقق میشه!
فکر میکنم مشکل بزرگو پیدا کردم.
باور احساس عدم لیاقته که منو ناامید میکنه، احساس عدم لیاقته که الکی میگه شاید اصن به صلاحت نباشه الکی خیال پردازی نکن، عدم لیاقته که خدایی نکرده اگه جلوشو نگیرم جلوی تحقق خواسته م رو کامل میگیره.
تا بعدشم الکی بخوام بگم اره شاید اصن به صلاحم نبود!
در صورتی که اگه خدا میتونس فریاد بزنه احتمالا میگف: بووووود! به خدا بوووود. فقط خودت فکر میکردی لایقش نیستی.. و قانون هم اطاعت کرد.. باورتو بهت برگردوند..
واقعا منطقی که بهش نگاه میکنم هیچ دلیلی نداره خواسته ی من، خیر نباشه.
میلیون ها آدمم بهش رسیدن و دارن باهاش زندگی میکنند و همه چی ام عالیه! حالا یهو برا من حرام باشه؟!
خدایا بی نهایت شکرت میکنم که این خواسته رو تو دل من گذاشتی. چقدر تو مسیر رسیدن بهش دارم رشد میکنم. چقدر دارم خودم رو ارتقا میدم. خدایا بی نهایت شکرت.
خدایا.. به خودت پناه میبرم از شر تمام نجواهای باز دارنده.
به خودت پناه میبرم از شر باورهای نادرست و محدود کننده.
به خودت پناه میبرم و فقط از خودت یاری میجویم.
منو حفظ کن.
خوشبختی رو برام باور پذیر کن. بهم نشون بده که من لایق خوشبختی و سعادت و وفور نعمتم. کمکم کن باورش کنم و خودم رو قربانی و معمولی ندونم.
خدایا ممنونم که بهم نشون دادی که ایرادم کجاست. ممنونم که ترمزامو بهم نشون دادی. خدایا از در و دیوار نشونه میدی و با زبان همه کس و همه چیز بهم کمک میکنی که به خواسته م برسم، فقط کمکم کن منم از پس خودم بربیام و ناامیدت نکنم. کمکم کن قسمت خودمو بتونم کامل و عالی انجام بدم.. کمکم کن که اگر نکنی خیلی برای من سخته.
خداروشکر برای این فایل و برای این هدایت جانانه..
روز هشتم
یازدهم ژانویه
من این فایلو هشت ژانویه گوش دادم و کامنت اماده کردم اما الان منتشرش میکنم.
تو این سه روز این کارا رو هم انجام دادم
امروز برای این فایل سنگ تمام گذاشتم. چندین بار این فایلو گوش دادم. دانلودش کردم و میخام هر روز صبح که از خواب بیدار میشم گوش بدم بهش تا به قول استاد جملاتش جزئی از باور و رفتارم شود.
من هدفهای زیادی تو ذهن و تو دفترم دارم که منتظرن بهشون عمل کنم هدفهای کوچیک و بزرگ.
و میخام یه لیست و دسته بندی ازشون درست کنم بعد موانع رسیدن بهشون رو از درونم بیرون بکشم و از سر راهم بردارم. بعد دلایل مهمی برای رسیدن به این اهداف پیدا کنم، چون بقول استاد با این دلایل انرژی بیشتری به رسیدنشون دارم. و قدم بعدی اینکه در هر لحظه با کنترل توجهم، با یافتن کوچکترین نکات مثبت و کمترین تواناییهایم، احساس خوبی در خودم ایجاد کنم و از آن نردبانی برای ترقی بسازم. و قدم پایانی تجسم مداوم خودم در آیندهای که به اهدافم رسیدم
1-ارتباط برقرار کردن با آدمها به زبان فرانسه
2- بلند و رسا و با اعتماد بنفس حرف بزنم. من صدای خیلی خاصی دارم. اما خیلی نادیده گرفتمش. و معمولا با صدای خفه و گرفته و خیلی آروم حرف میزنم و مردم همیشه میگن چی؟ و من مجبور میشم تکرار کنم. که این تکرار کردنو دوست ندارم. یا اصلا نمیشنوند چی گفتم و منم بهم برمیخوره که فلانی محلم نذاشت یا چقد مغروره فلانی و یا خودمو سرزنش میکنم که چرا بلندتر حرف نزدم. اگه روی صدام کار کنم و صدامو قویتر کنم، هم انرژی کمتری موقع حرف زدن صرف میکنم هم با اعتمادبه نفس دیده میشم و هم بار اول همه میشنون چی گفتم. همم خجالتی دیده نمیشم.
3- من به خودم برچسب درونگرایی زدم. میخوام خودمو از درونگرایی نجات بدم و با آدما تعامل کنم و دوستای خوبی برا خودم پیدا کنم. اگه برونگراتر بشم راحتتر سوال میپرسم راحتتر از اشتباهاتم میگذرم. با کوچکترین چیزی، خجالت زده و شرمنده نمیشم. راحتتر بیرون میرم و همیشه ترجیحم تو خونه موندن نیست.
امروز یه قدم برا این هدفم برداشتم، رفتم شیر خریدم. من از دوران نوجوانی فوبیای رفتن به سوپرمارکت و خرید کردن داشتم. که سالهای اخیر این باگم برطرف شده بود و یکم راحتتر میتونستم برم سوپری. اما همچنان ترجیحم این بود که تاحد ممکن نرم بیرون یا وارد مغازه و هر حریم دیگهای نشم. خلاصه از وقتی مهاجرت کردم دوباره رفتم تو لاک خودم، از آدما میترسم و خجالت میکشم.
دیشب همسرم بهم گفته بود، اگه تونستی برو بیرون شیر بخر. منم هزارتا دلیل داشتم که نرم و نخرم. که وقتی این فایلو چندین بار گوش کردم، به خودم گفتم مگه نمیخای اجتماعی تر باشی پاشو برو شیر رو بخر تمرین کن. نجوا گفت بارون میاد ولش کن، گفت وایسا شوهرت میاد باهم میرین اصلا تو برو تو مغازه اون وایسه بیرون. بهش گفتم سنگم بباره باید برم. پاشدم موهامو شونه کردم. لباس پوشیدم رفتم. امروز یکشنبه است و شهر خلوت میشه معمولا. یه پیرزنی تو ایستگاه اتوبوس منتظر نشسته بود. بهش سلام دادم. اینجا رسمه آدمایی هم که همدیگه رو نمیشناسن اگه تلاقی نگاه داشته باشن سلام میدن بهمدیگه. من معمولا تا حد امکان سعی میکنم مراقب نگاهم باشم که با کسی تلاقی نکنه که مجبور بشم سلام بدم. اما امروز سلام دادم. بعد داشتم تو پیاده رو میفرفتم که دیدم یه ماشینی داره از پارکینگ درمیاد تا بره تو خیابون. من معمولا تو اینجور مواقع میدوم تا یهو رانندهه منتظر من نشه که رد شم و وقتشو نگیرم (ریشه در کمبود عزت نفس دارد). هیچی امروز با خودم گفتم آروم رد میشم، حق تقدم با منه. نجوای ذهنم میگفت به راننده نگا نکن فقط رد شو برو. اما من به راننده نگا کردم و بهش به نشانه تشکر دست بلند کردم (اینم رسمه اینجا).
وارد سوپری شدم. باید بلند سلام میدادم. اما الان یادم افتاد که میتونستم اینم تمرین کنم، (عیب نداره سری قبل وقتی وارد شدم بلند سلام میکنم). رفتم شیر رو از یخچال بردارم. شاگرد سوپری داشت یخچالو مرتب میکرد. بهم سلام داد، ذهنم سریع سرزنشم کرد که دیدی تعامل بلد نیستی؟ چرا تو اول سلام ندادی. اما سعی کردم گوش ندم بهش و خودمو با نوشتههای روی شیر مشغول کردم که نوبتم رسید. به اون اقای پشت دخل، سلام دادم، اما صدام خفه بود طبق معمول ولی شکرخدا شنید و جواب داد. شیرو دادم بعد به فرانسه گفتم فلان چیزم میخام. بازم صدام خفه و گرفته بود. گفت پاردون؟ دوباره تکرار کردم.آورد داد گفت فلان قدر. منم پول خورد داشتم با ارامش شمردم و دادم بهش، معمولا من تو اینجور مواقع عجله میکنم که وقت طرفو نگیرم و الکی دستوپام میلرزه. اونم شمرد و باقی پولمو داد. منم دوباره با آرامش اونچیزی که خریده بودم رو گذاشتم توی کیفم همونجا. ولی بازم عجله کردم و نصف و نیمه گذاشتم. بعد به آقاهه گفتم merci, bonne journée، اونم خیلی مهربون گفت بُن ژوغنی مادام. از مغازه اومدم بیرون. اومدم تو خونه میخاستم این اتفاقا رو بنویسم اینجا، نجوا میگف، این همه کارای بزرگ کردی میخای شیر خریدنتو تعریف کنی، ولش کن برو یه کار بزرگی که قبلا انجام دادی رو بنویس. اما بهش گوش نکردم. با خودم گفتم اون کمال طلبه. همینم کار بزرگه. یادم اومد که پارسال که تازه اومده بودم تو این مملکت، بار اول که تنهایی رفتم بیرون، حس میکردم تموم عالم منو نگاه میکنن، فکر میکردم همه میدونن من خارجیام و اومدم مملکت اونارو اشغال کردم. الانم این تیکه آخری نقطه ضعفه اما درستش میکنم.
4- از شوهرم نترسم و مدام نخواهم طبق خواستهی اون عمل کنم تا رضایتشو جلب کنم.
چرا من میخوام رضایت اونو کسب کنم؟ چون میترسم ازم قهر کنه و من حالم بد بشه. اما تو که هرلحظه با این استرسی که به خودت میدی حالت بد میشه. تو فقط خودتو در نظر بگیر. اگه تو دوست داری دراز بکشی روی تخت و دولینگو بخونی یا توی سایت کامنت بذاری، باید اینکارو بکنی. اون حرفهای احترام به همسر و .. حرف مفته. تو اول باید به خودت احترام بذاری. اونم کمکم یاد میگیره به خواسته تو احترام بذاره.
5- میخام والیبال بازی کنم. من قد بلندی دارم. دوست دارم هیکلم ورزشی باشه . با اینکه وزنم کمه اما احساس سنگینی میکنم. سبک بال نیستم زود خسته میشم. تصمیم گرفتم از جایی که هستم شروع کنم و هر روز 1 ربع ورزش کششی انجام میدم و یکمم پیاده روی میکنم.
بقیشم باید کامل کنم اما فعلا همینو اینجا ثبت میکنم
سلام به استاد عباسمنش و خانم شایسته
کلیپ انگیزشی شماره 3
باید اونقدر خودمون رو زمانی که به خواسته هامون و اهدافمون رسیدیم ببینیم تو ذهنمون که باور کنیم که میشه
خواسته هایی واضح و مشخص و دقیق
باید سعی کنیم نقطه ی پایان رو ببینیم و انقدر تکرار کنیم که حس کنیم داریمشون…
برای رسیدن به خواسته ها باید بزرگ فکر کرد اما کوچیک شروع کرد، یعنی قدم های کوچیک اما متوالی و مستمر برداشت در مسیرش…
تنها کسی که میتونه بما کمک کنه خودمون هستیم، و تنها دشمنی هم که وجود داره خودمونیم…
منتظر کسی یا چیزی نباشیم… فقط باید تمرکز کنیم روی خودمون، چون همه چی از خودمون شروع میشه
اگه خودمون تغییر کنیم شرایط مهیا میشه، اگه شروع کنیم شرایط مهیا میشه… وقتی قدمی برنداریم هیچ شرایطی جور نمیشه…
هر روز قدم های کوچیک برداریم و ادامه بدیم و اونوقت در بازه بلند مدت خیلی تغییر کردیم و خیلی اراده مون قوی شده…
هرکسی در هر شرایطی هست، با همون شرایط میتونه شروع کنه و به هرجا میخواد برسه… یعنی هرکسی هرچیزی که نیاز هست برای موفقیت رو داره با خودش… این قانون جهانه…بخاطر همین کافی هستیم… با همین ظاهر، با همین خانواده، با همین چیزی که الان هستیم میشه به هرچیزی رسید و نیاز به تغییر عوامل بیرونی نیست…
اگر در شرایطی هستیم که دلخواهمون نیست، تنها دلیلش خودمون هستیم، نه دولت و کشور و سیاست مقصره، نه خانواده و پدر و مادر… تنها دلیلش خودمون هستیم..
گاهی اوقات شرایط سخت میشه، این برای همه هست و برای همه پیش میاد، تضاد و رنج و سختی باعث حرکت انسان میشه، اگه اینا نبودن هیچ حرکتی نمیکردیم… باید از سختی های و رنج ها انرژی بگیریم و توش غرق نشیم و ادامه بدیم به مسیر…
اولین قدم برای تغییر، پذیرفتن تمام مسئولیت زندگیم هست… این اولین و مهمترین قدم برای تغییره… پذیرفتن 100% شرایط زندگیم…هرچیزی در زندگی من هست بخاطر فرکانس های خودمه… تموم شد و رفت
هیچوقت به دنبال کمال و بی نقص بودن نباشیم… فقط هر روز سعی کنیم بهتر از دیروز باشیم… این راه موفقیته… کسی که میخواد بی نقص باشه و کامل باشه خیلی زود شکست میخوره و ناامید میشه… چون همچین چیزی ممکن نیست… اما اگه هر روز بهتر کنیم خودمون رو، اونوقت در زمان طولانی خیلی زیاد پیشرفت میکنیم….
ما یکبار زندگی میکنیم، پس هیچ زمانی رو به بطالت نگذرونیم… و نهایت استفاده رو ببریم از این زندگی.. تا موقع مرگ حسرت نخوریم…
امروزم رو با این فایل شروع کردم و چقدر حس خوب ازش گرفتم و چقدر انگیزه
امروز دل هم نوعم رو شاد کردم و دقیقا از همون جنس چند دقیقه بعد به خودم برگشت و چقدر شیرین و جذاب بود و یاد شعر این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا افتادم
اینکه چقدر این جهان منظم و دقیق و حساب شده داره جلو میره
اینجا اعتراف می کنم که نقطه ضعف من کمال گرایی است . این روزها روی خودم کار می کنم بلکه این کمال گرایی از من کنده بشه .
خداوند را شاکرم که این بینش را به من داد که این زیبایی ها و نظم دقیق جهان را متوجه بشم باشد که از همین بینش به اهدافم آهسته آهسته برسم .
من لایق بهترین ها هستم و برای بدست آوردنش چشم به قدرت و هدایت منبع انرژی یعنی خدا دارم