پاسخ به سوالات تان درباره سریال زندگی در بهشت | قسمت 1 - صفحه 7

با سلام

بهشت پاسخ به سوالات

با شنیدن اون آهنگ اول فایل چنان شور و انرژی در وجودم بیدار شده البته با اشک شوق که دوست دارم ی بلند گو دستم بگیرم و جار بزنم:

ایها الناس

قسم به خدای آسمان ها و زمین

قسم به تنها رب و فرمانروای جهان

قسم به شب که مایه ی آرامشه

و قسم به ورز که شروع تکاپوی شماست

اگر میخواین شاد باشین، اگر میخواین در لحظه زندگی کنین و لذت ببرین و به اونچه که آرزوی دلتونه برسین بیاین پردایس

امشب قراره جلسه ای برگزار بشه اینجا که :

سخنرانش ی انسان موحد و یکتاپرستیه :

کسی که تونسته با یکتاپرستی به هر آنچه که دلش میخواد برسه

کسی که متن سخنرانی نداره خداش بهش میگه و اونهم بیانش میکنه

کسی که سالن جلساتش 20 هکتار زمین و بهشت خودشه

کسی که صندلی جلساتش تنه ی همون درخت های بهشتشه که با پیشرفته ترین ابزارها در همه مدل و نوعی درست شدن

کسی که سیتم گرمایشه سالنش شاخه های خشکیده درختان بهشت خودشه

کسی که سیتم سرمایشی سالنش اب سرد چشمه های بهشتشه

این جلسه فقط ی سخنران و ی دستیار داره که اونهم ی بانوی موحد و خداپرسته

این جلسه موضوعش راجع به بهشت همین سخنران یکتاپرسته

هرکسی به هر دین و مذهبی میتونه توی این جلسه شرکت کنه چون تفتیش عقایدی صورت نمی گیره که شما از کدوم حزب و دسته ای هستین ، از کدوم کشور و ارگان و اداره ای اومدین و سمتتون چیه

توی این جلسه قرار نیست هزارتا دوربین و فیلمبردار باشه که آزادی شما رو محدود کنه چون قرار نیست فیلمی گرفته بشه که بعدا برای رئیس روسا فرستاده بشه که ما چنین و چنان کردیم اونم با هزارتا نقاب و ماسک

شما با هر پوششی که دوست دارین میتونین حضور داشته باشین با تاپ و تیشرت و شلوارک، با سرهمی، با پیراهن راحت راحت باشین خود خودتون باشین چون اینجا جای نقاب زدن و فیلم بازی کردن نیست

توی این جلسه قراره سخنران راجع به موضوعاتی مرتبط با بهشتی که خودش خلق کرده صحبت کنه قرار نیس ی ساعت بر این اون سلام کنه و درود بفرسته و روزهای تاریخ رو بیاره جلوی چشم شما یا ی سری ورد بگه که خودش هم بهشون باور نداره .اینجا سریع میرن سر اصل مطلب

اینجا قراره راجع به چیزهایی صحبت بشه که به شما کمک میکنه ، که قابل درکه، قابل دیدن و باور کردنه، که کمکتون میکنه که بهتر زندگی کنین

سخنران اینجا نیازی به تبلیغ من نداره و اگر من دارم جار میزنم واسه اینه که میخوام حس و حال خوب خودم رو با این کار ادامه بدم و بیشتر و بیشترش کنم .میخوام از قدرت کلامم استفاده کنم و تمرکزم رو بذارم بر فریاد زدن زیبایی های این بهشت . میخوام با این کار و تجسم کردن اون خودم رو جدا کنم از دنیای مادی پر از خبرهای ناگوار

چرا که دارم میبینم و تجربه میکنم هر آنچه رو که داره در این بهشت اتفاق میافته و دوست دارم به اشتراک بذارم این ها رو و میدونم اونایی که در مدارش باشن میشنون این فریاد من رو

من که میخوام تو این جلسه باشم و گزارش خودم و درک خودم رو برای دل خودم بنویسم با سبک خودم چون چنان شور و شوقی با اون موسیقی در دل من ایجاد شده که اشکم رو درآورده

جلسه ای که با این موسیقی شروع بشه خدا میدونه پایانش چقدر شگفت انگیزه :

سالی که نکوست از بهارش پیداست

اونچه رو که دارم میبینم شروعش با عشق بازی با آتیشه . عشق بازی که همه چیزش مهیاست:

دو تا آدم عاشق

جایگاهش

سوختش

صندلی برای نشستن

ابزارهای جمع آوری و قطع کردن شاخه ها

و اینجاست که یاد تجربه های خودم از آتیش روشن کردن می افتم .تجربه آتش روشن کردن هایی که عشق بازی نبود چون:

نه جایگاهش مال خودم بود

نه سوختش

نه ابزار مناسب جمع آوری سوختش

چون ماموران جنگل بانی دور و برمون پرسه میزدن که با تبر نریم سراغ درختها و شاخه ها چون ذهنمون رو پر کرده بودن از باور کمبود چوب و تموم شدن اونا در آینده ای نزدیک

تازه وقتی هم آنیش روشن میکردی هی باید حواست میبود که اطراف رو به آنیش نکشه

تازه دور و برش هم صندلی یا تنه ی درختی نبود باید توی خاک مینشستی خلاصه اینکه راحت نبودی که حالش رو ببری

من اینجوی عشق بازی با آتیش رو تجربه نکردم که هر وقت دلت بخواد هر جوری دلت بخواد هر جایی دلت بخواد آتیش روشن کنی

اما حالا توی مداری قرار گرفتم که دارم انسان هایی رو میبینم که حتی با آتیش هم عشق بازی میکنن خدایا چه حس و حال خوبی مخصوصا اگه هوا هم یکم سرد باشه و عزیز دلت هم کنارت باشه

اینه که میگم ایها الناس بیاین و ببینین

البته من فقط بشار ت میدم و سعی میکنم جاهل نباشم چون خدواند هر کسی رو که در مدارش باشه هدایت میکنه : الله یهدی من یشا

و چقدر عشق بازی با اون قیچی هیولا لذت بخش تر میشه که به جای اینکه کلی وقت و انرژی بذاری و با تبر بیفتی به جون شاخه ها خیلی راحت تق کوچیکشون کنی و پرتشون کنی تو آتیشه

از اون با حال تر اینه که شما آتیش روشن کن و حالش رو ببر و بعدش ذغال ها توی اون فایر پیت باشن و تا هر وقت دوست داشتن بسوزن و نگران آتیش گرفتن جایی هم نباش

خدایا شکرت بابت این گزارش کردن حس و حال آدم های خوب که حال من رو هم خوب میکنه

شروع جلسه اعلام میشه

خدای من چقدر باید پیشرفت مخاطبات و شنونده هات برات مهم باشه که اینقدر وقت بذاری و تک تک اون سوالات رو بخونی و جواب بدی با وجود اینکه خیلی هاش توی سریال جواب داده شدن . من خودم که نگاهی به سوالات اانداختم متوجه شدم که خیلی ها اصلا قسمت های مختلف سریال رو ندین و واسه همین هم اون سوالها رو پرسیدن و واسه همین وسوسه شدم که چند تاشون رو جواب بدم اما چند تا رو که جواب دادم خسته شدم بعدشم با خودم گفتم که ی انسان چقدر باید صبر و حوصله داشته باشه که اینهمه سوال رو بخونه و جواب بده واقعا تحسین داره اینکار. اینجا یاد هدایت خداوند افتادم که اول استاد رو به دوره های تند خوانی هدایت کرد چون میدونست ی همچین روزهایی نیازه این مهارت .

عزیز دل سخنران داره از لذت بردن از پرورش مرغ و خروس میگه که وقتی میری تو دلش هی دوست داری بیشتر تجربش کنی چون خودش ی کارگاه عملی آموزشی بینظیره که هی توحید و یکتاپرستی رو یادت میاره. ی کم که فکر کردم دیدم فایل های استاد هم این حالت رو دارن وقتی که بری تو دلشون هی دوست داری گوش بدی بعضی وقتها دوست داری که اونقدر آزاد باشی از همه لحاظ که هی بشینی فایل ها رو گوش بدی آخه خود این گوش دادنه خودش ی مراقبه اس حتی اگه درکشون هم نکنی

تجربه کردن تجربه های قبلی اگر از نوعش مثبتش باشه و مدار تو هم رفته باشه بالا نتیجش فقط لذته درست مثل برگشتن من بعد از دو سال و گوش دادن به فایل های قبلی و درست مثل استاد و عزیز دلش و برگشتن به تجربه پرورش مرغ و خروس

خدایا قدرت خلاقیت انسان و ذهنش تا کجا میتونه بالا بره که حتی در لونه های مرغ ها هم جوری طراحی بشه که نیاز به حضور فیزیکی نداشته باشه . این حل مساله چقدر میتونه به افرادی که در مکان های سردسیر و بارانی زندگی میکنن خدمت کنه که نیاز نباشه شب ها و صبح ها ی سرد زمستانی بری بیرون و در لونه ها رو باز و بسته کنی

اونجایی که بحث از گذاشتن فایل ها با حجم کم شده بود فهمیدم که چقدر باورهای محدود کننده در ما ریشه دوندن که به جای بزرگ کردن ظرفمون خواسته هامون رو کوچیک میکنیم

بحث که به اینترنت رسید یاد صحبت های استاد راجع به اینترنت ماهواره ای و ایلان ماسک افتادم چه شود وقتی این پروژه جهانی بشه

چقدر من از حال و هوای جلسات استاد لذت میبرم که شوخی و خنده چاشنیشونه و واسه همین هم دوست داری هی ادامه پیدا کنه

خدایا شکرت که اینجا فهمیدم که ثروت رو برای پز دادن به دیگران نخواستم و نمیخوام . من آزادی مالی میخوام که اونجوری که دوست دارم زندگی کنم نه اینکه چشم دیگران رو کور کنم

دوست عزیزی که اون سوال رو پرسیدی که چرا استاد این نوع زندگی روستایی رو انتخاب کرده انگار خبر ندارین که خیلی از ثروتمندان ها خونه و باغ و ویلا دارن که ی وقتایی برن اونجا و فارغ از هیاهوی شهر و آدم ها زندگی کنن چون بودن در همچین محیطی آرامش میده به آدم و روح آدم رو پالایش میکنه خود من یکی از کارهایی که با ثروتمتد شدنم میخوام انجام بدم خرید ی باغ یا ویلاست با کلی حیوون اهلی چون روح من خواستار همچین چیزیه

ای ول استاد وقتی حس و حاله نیست بزور کاری رو انجام نمیدی کات میکنی و میری خوش میگذررونی تا زمانی که دوباره حسه بیاد

خدای دهنم آب افتاد چه پیاز چالی شده چون من هم طرفدار پیازم از هر نوعی . ان شا الله من هم ی روزی و بزودی با عشقم این پیاز چال مریم جان رو تجربه خواهم کرد.

خداای شکرت برای این حس و حال خوبی که با این گزارش و این جلسه تجربه کردم

سپاس استاد سخنران خدا و مریم جان بانوی خدایی

سپاس دستها چشم ها و گوشهایم که یاریم کردین

سپاس لپ تاپ عزیزم که ساعت هاست روشنی و منو یاری میکنی همیشه