پیشگفتار و مقدمه «کتاب رویاهایی که رویا نیستند»

بازنویسی کتاب رویاهایی که رویا نیستند، حاصل تجربیات من در شناختِ دقیق ترِ قوانین و اجرای بهترِ آنها در زندگی ام است. تعهد من درباره بهبودِ دائمیِ شخصیتم-فارغ از اینکه چقدر نتایج خوبی در زندگی ام ساخته ام- موحب شده که خودم را لایق بدانم تا به آنها که آماده ی رشدِ بیشتر هستند بگویم:

چرا باید حتما اهداف و رویاهایی داشته باشیم؛
و چگونه آنها را محقق کنیم؛

زیرا جهان مادی را به گونه ای طراحی شده و قوانینی بر آن مقرر شده  تا حامی افرادی باشد که رویایی دارند و در تحقق آن مصمم هستند.

زیرا جهان باید رشد کند و این رشد از طریقِ تحقق رویاهایی ما انسانها اتفاق می افتد.

این حمایت در عمل وقتی اتفاق می افتد که ما قوانین خداوند را بدانیم و برای هماهنگ شدن با این قوانین، قدمهایی عملی برداریم.

سعی من در این کتاب این است که علاوه بر آشنایی و آگاهی از این قوانین، روشِ بکارگیری این قوانین را نیز در جزئیات زندگی مان بدانیم. به همین دلیل در هر فصل تمریناتی آورده شده است که این تمرینات روشِ اجرای این قوانین در زندگی تان را به شما آموزش می دهد.
انجام همین تمرینات بود که موجب ایجاد این تحول عظیم در زندگی من و افرادِ زیادی که از آموزش هایم استفاده کرده اند، گردید.
بنابراین قبل از تهیه کتاب، از شما می پرسم:
آیا تعهد کافی برای انجام این تمرینات در خود ایجاد کرده اید؟!
اگر جواب تان مثبت است، به شما تبریک می گویم و ورودتان به خانواده گروه تحقیقاتی عباس منش و دنیای جدیدتان را تبریک می گویم!
بر طبقِ قوانین کیهانی موفقیت و بر طبق تجاربم در تمام سالهایی که تمرکزم فقط و فقط بر کشف و درکِ مهم ترین عوامل موفقیت بوده است، راهی به جز انجام این تمرینات، برای موفقیت تان سراغ ندارم!

سید حسین عباس منش


نکته مهم:

برای شروع مطالعه این کتاب، می توانید فایل متنیِ پیشگفتار و مقدمه ی این کتاب را به صورت رایگان از این صفحه دانلود و مطالعه نمایید.


برای تهیه فصل اول کتاب “رویاهایی که رویا نیستند، با عنوان “نخستین گام” کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

174 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رستا محمودی گفته:
    مدت عضویت: 78 روز

    به نام خالق نور و زیبایی و آگاهی

    سپاس خداوند مهربان رو بابت فرصت امروز و مطالعه کتابی گرانقدر و دوست داشتنی

    سپاس استاد عزیز رو و همیار و همراه دوست داشتنی ایشون مریم خانم گل 

    از خدای مهربون میخوام بهمون کمک کنه تا بهتر خودشو و قوانینشو درک کنیم واراده ای قوی در عمل به این آگاهی ها داشته باشیم.

    از خدای مهربون برای کل خانواده عباسمنش عزیز کل زیبایی هارو یکجا می خواممم.

    آگاهی های دریافت شده در این گام:

    • هیچ رویایی متولد نمی شود مگر آنکه قابلیت و توان تحقق آن رویا،قبل از آن در ما به وجود آمده باشد.

    • تو خواسته هایی داری وبا باورهایت واعتماد به خداوند وقدرت لایزالش می توانی به آن خواسته ها برسی وآنها هرگز رویا نیستند اگر باور کنی ودرخواست کنی می توانند به حقیقت برسند.

    • تنها راه و طبیعی ترین راه برای موفقیت و سعادت، درک قوانین کیهانی و اجرای آنها در زندگی مان است.

    • کافیست قانون جهان رابشناسی وبا تعهد کامل اجرا کنی وبه دنبال خواسته هایت بروی چون رسیدن به خواسته ها باعث گسترش جهان می شود و خداوند کسانی را که به گسترش جهان کمک می کنند حمایت می کند.

    • حتی رؤیاهایمان نیز به صورت تکاملی تغییر می کنند.

    • دلیل همه ی اتفاقات زندگی فقط و فقط خودمون هستیم، فقط افرادی به دنبال موفقیت می روند که باور کنند که یک سری قوانین برای موفق شدن وجود دارد.

    • تغییر یک انتخاب نیست بلکه یک ضرورت است.

    • افراد زیادی فیلم راز را دیدند اما تنها تغییرات در افرادی ایجاد شد که آن قوانین را باور کردند.

    • به طور کلی حاصل زندگی پیشرفت است.

    • درک قوانین بسیاری از معماهای زندگی را حل می کند.

    • ما باتوجه به هر موضوعی فرکانسهایی را به جهان هستی ارسال می کنیم و جهان نیز در پاسخ ماهیت همان چیز را وارد زندگیمان می کند.این یک قانون بدون تغییر است.

    • ایمان به الهامات خداوند باعث دریافت نشانه ها می شود.

    • انسان هایی که فقط از ذهن منطقی خود استفاده می کند انسان های خیلی ثروتمندی نیستند و همواره درگیر حل مسائل و مشکلاتشان هستند.

    • ثروت،سلامتی و شادی طبیعی هستند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    حسینی ترین نرگس دنیا گفته:
    مدت عضویت: 2408 روز

    «به نام خداوند بخشنده مهربان»

    دیگه جهان به چه زبانی به من بگه برو این کتاب رو بخون؟!

    من واسه سال 404 تصمیم گرفتم بعنوان یکی از اهدافم مهمم، درمورد خواسته‌های واقعی خودم به وضوح برسم و ببینم که کلا از جهان چی می‌خوام که به این کتاب هدایت شدم.

    تصمیم گرفتم هر دوماه تمررررررکزی روی یکی از فصل‌هاش کار کنم و حالا که اردیبهشت هستیم دارم تمرینات فصل یک رو کماکان انجام میدم و از دیشب همش دلم میخواد برم بشینم بالاسر این کتاب و هی فرصت نمیشه.

    امروز چندبار اسم این کتاب به گوشم خورد با اینکه هنوز اول صبح هست. و نشانه امروزم هم این فایل اومد. جل‌الخالق !!!

    یه چیز دیگه هم بگم و برم. من عاااااشق نوشتن هستم و یکی از خواسته‌های مهم و بزرگم توی زندگی اینه که نویسنده خوبی بشم. این مدلی که استاد گفت: رفتم توی یه باغ، ده روز و ده شب خلوت کردم و نوشتم. واااااای، این ته‌ته رویای منه.

    یعنی اگه بهم بگن فقط یک هفته زنده‌ای، بعد از نوشتن وصیت‌نامه و خدافظی از عزیزانم میرم یه جای خوووووشگل، فقط خلوت میکنم و می‌نویسم و با خودم و خدای خودم حرف میزنم. عالیه این مدل خلوت‌کردنها.

    خدایا هدایتم کن به این شرایط.

    ممنون که تا اینجا خوندید.

    برم سروقت این کتاب.

    در پناه الله باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 16 بهمن ر با عشق مینویسم

    من از اینکه روشم رو برای نوشتن تمرین ستاره قطبی تغییر دادم خیلی خوشحالم

    چون چند روزه که موفقیت آمیز بود و شب قبل خواب گوشیمو میگیرم دستم و تیک ها رو میزنم و لذت میبرم و به قدری لذت بخش تر شده که انجامش برام آسان تر شده

    و لذتش بیشتر

    صبح وقتی بیدار شدم و تمرینم رو نوشتم سایت اومدم و دیدم برای من پاسخی اومده

    یه دختر ناز و دوست داشتنی برای رد پای من پاسخی نوشته بود و من شروع کردم به خوندن

    وقتی به اسم جودی آبوت رسیدم با خودم گفتم بذار ببینم چی نوشتم و کسانی که برام پاسخ نوشتن چی گفتن ،خلاصه ای خوندم و حس کردم باید برم سراغ کتابی که شروع کردم به نوشتن

    و هدایت خدا بود که حتی اسمش رو هم به من گفت که 3 بهمن اسم کتاب من ماچ ماچی باشه

    من چند روزی بود تعلل داشتم در نوشتن ،هر بار میومدم بنویسم میگفتم آخه مگه من نویسنده ام ؟!

    یا حرفای دیگه

    وقتی پاسخی از سایت دریافت کردم ، کنجکاو شدم تا برم اسم جودی آبوت رو بنویسم و کارتونشو ببینم

    چون وقتی بچه بودم دیده بودم و یادم نبود کارتونش چجوریه

    وقتی رفتم یه چیزایی یادم اومد که همیشه نامه مینوشت برای بابا لنگ دراز

    قسمت اول و دوم رو گذرا دیدم و قسمت سوم رو که باز کردم و به آخر فیلم زدم

    داشت نامه مینوشت و میگفت که

    ولی نامه نوشتن برای شخصی با نام مستعار جان اسمیت سخته

    پس من به شما یه لقب دارم

    بابا لنگ دراز

    این اسم رو از تاثیری که سایه بلند شما در همون یه دفه ای که دیدم ،رو من گذاشت ،به شما دادم

    خواهش میکنم نرنجید

    بعدا بازم براتون نامه مینویسم

    جودی آبوت

    من اینو که شنیدم گریم گرفت

    آخه منم به خدا یه اسم گذاشتم‌و همیشه بهش میگم ماچ ماچی

    و من از وقتی باهاش آشنا شدم و به قدری آرام شدم که از یه جایی به بعد حس کردم که دلم میخواد ماچ‌ماچی صداش کنم و هی میگفتم تو چقدر دوست داشتی و ماچ ماچی

    آدم دلش میخواد ماچت کنه

    وقتی یاد تک تک لحظه هایی که با خدا داشتم افتادم تصمیم گرفتم برم سراغ کتابم که تو گوگل درایوم شروعش کرده بودم و ادامه بدم

    اما باز هم با خودم میگفتم آخه چی بنویسم و گفتم خب وقتی خدا چند روزه داره از پاسخ دوستان بهت میگه بنویس و تاکید میکنه

    پس باید بنویسی و شروع کنی و خودش بهت میگه چی بنویسی

    پس برو و شروع کن

    و رفتم و حدود یک ساعت نوشتم

    نمیدونستم از کجا میاد این همه نوشته و نوشتم و نوشتم تا اینکه حس کردم نجوای ذهنم میگه

    اصلا که چی بشه

    چرا داری مینویسی

    اسم ماچ ماچی رو هر کس بخونه میگه یعنی چی

    و از این جور افکار اومد سراغم و حس کردم دیگه نباید ادامه بدم و بذارم تا اینجا که نوشتم باشه

    و بعدا وقتی حس بسیار خوبی داشتم بیام و بنویسم

    بعد اومدم دوباره برای پاسخ دوستی که برام نوشته بودن ،بنویسم دوباره دیدم هیچ نشونه ای از گزینه پاسخ نیست پایین نوشته هاشون

    تصمیم گرفتم برم قسمت نظرات خودشون و در یکی از نظراتشون براشون بنویسم

    وقتی این قسمت رو دیدم توجهمو جلب کرد و شروع کردم به خوندن

    ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی – صفحه 65

    اتفاقا من خودمم برای این فایل رد پامو نکشته بودم که برای من پاسخ نوشته بودن

    آخر صحبت هاشون متوجه شدم که منم باور محدود داشتم تو نوشتن

    اینکه میگفتم آخه من کتاب بنویسم

    مگه من نویسنده ام

    یا میگفتم بلد نیستم

    اما با خوندن نوشته های دوست عزیزم در سایت یه پیام دریافت کردم که خدا بهم گفت

    طیبه اگر ارزشمند نبودی برای من ، هیچ وقت بهت نمیگفتم یه کتاب بنویس

    وقتی بهت میگم بنویس حتما یه چیزی میدونم که میگم بنویسی

    خودم کمکت میکنم تو فقط چشم بگو و اجرا کن

    و به یاد بیار که چقدر از طریق بی نهایت دستانم در سایت تاکید کردم به نوشتن کتاب و حتی بهت گفتم اسمش رو ماچ ماچی بذاری

    پس نترس و نگران نباش که همه چی بهت گفته میشه

    تو فقط گوشی رو دستت بگیر و شروع کن

    چند دقیقه پیشت رو به یاد بیار که شروع کردی و به قدری پشت سر هم نوشتی که خودت هم لذت میبردی

    پس با خیال راحت ادامه بده

    خدایا شکرت به خاطر داشتن این سایت پر از آگاهی

    و من یک ساعت تمام نوشتم و بعد خودم نوشته هامو خوندم

    عجیب بود

    من انگار تازه بار اول بود میخوندم و از خودم سوال کردم

    اینارو کی نوشت؟؟؟؟

    به قدری جملات قشنگی بودن که خودم وقتی خوندم اشک تو چشمام جمع و جاری شد و حس فوق العاده ای داشتم

    و به خدا گفتم خودت کمکم میکنی پس چشم میگم‌و میام مینویسم

    و یاد پیام هدایتی که گرفته بودم افتادم

    و در امروزی که وقت آن رسیده سستی نکن

    بعد شروع کردم تا تمریناتم رو برای نقاشی انجام بدم

    امروز از صبح تا شب فقط داشتم روی بومی که تمرین جدید کلاس رنگ روغنمون بود کار میکردم و تمرکز میکردم و دو تا بودم شروع کردم

    میخوام ریز نقاشی کشیدن رو هم مهارت پیدا کنم

    با اینکه استادم گفته بود روی بوم 20 در 30 کار کنید اما بعد گفت هرچقدر بومتون بزرگتر باشه ایرادای طراحیتون بیشتر مشخص میشه و سخت تر میشه

    و من تصمیم گرفتم هم کوچیک کار کنم و هم بزرگ که به هر دو مهارت تسلط پیدا کنم

    روی بوم کوچیک اینو یاد میگیریم که ظریف کار کنیم و دقت در نقاشی بالا میره در ریز کار کردن

    و در بزرگ کار کردن روی بوم ، یاد میگیرم که طراحیم قوی تر بشه و باز هم دقتم در طراحی افزایش پیدا کنه

    خوشحالم از این تصمیمم

    و از خدا میخوام کمکم کنه تا یاد بگیرم

    شب که داشتم کار میکردم برادرم اومد و گفت طیبه میای بریم خونه مادربزرگ

    اولش گفتم نه ولی بعد گفتم باشه و به مادرم گفتم من تصمیم داشتم هیچ جایی مهمونی نرم و به مدت یک یا دوسال فقط روی خودم ‌و پیشرفتم کار کنم

    چون خودمو میشناسم من وقتی جایی مهمونی میرفتم و میومدم خوابم میبرد و شب نمیتونستم بیدار باشم و تمرکز کنم روی تغییراتم

    باید از یه جایی شروع کنم چون هرچی بیشتر پیش میرم این مسیر برام لذت بخش تر میشه

    و به مادرم گفتم من نمیرم اما هر کس مهمون بیاد خونه ما میبینمشون

    و سعی میکنم کمتر برم مهمونی ویا اصلا نرم

    وقتی رفتیم ،من اونجا خوابم گرفت و یک ساعت خوابیدم تا 12 شب ،و از فرصت استفاده کردم که کمی بخوابم و وقتی رسیدم خونه تا ساعت 3 بیدار بشم و کار ذهنی رو شروع کنم

    خیلی حس خوبی دارم که هر روز دارم تمرینات جدید رو امتحان میکنم و وقتی میبینم مثلا یه روش رو نمیتونم انجام بدم ،شیوه تمرینم رو تغییر میدم و عمل میکنم

    و این شیوه برای بیدار شدن در شب برای من مفید بود

    خدایا شکرت

    بی نهایت ازت سپاسگزارم به خاطر تک تک نفس هایی که امروز بهم هدیه دادی و حالم فوق العاده عالی بود

    نور خدا به شکل شادی و سلامتی و آرامش و عشق وثروت و نعمت و زیبایی در زندگی استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همکارانتون و تک تک دوستان و همه کسانی که در مدار دریافت بی نهایت نور عظیم خدا هستن ،جاری بشه و بهترین ها باشه براشون

    خدایا شکرت که میتونم بنویسم و خودمو بشناسم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    حمیرا امیروارثی گفته:
    مدت عضویت: 270 روز

    خداوندا از تو متشکرم

    درود و سپاس از حضور گرم بیدارکننده جان، جناب عباسمنش و مریم جون

    فصل اول را با جان دل خواندم ، خداروشکر که به این مسیر هدایت شدم

    در زمان خیلی کوتاه پیامدها یا بهتر بگویم معجزات الهی برام روشن شد

    سالهاست روی افکار و باورهایم کار میکنم ولی مثل این چند روز خوشحال و پر انرژی نبودم

    گاهی دل سرد میشدم گاهی خسته میشدم چون به اهدافی که داشتم نمی‌رسیدم

    ولی الآن خدارو توی قلبم احساس میکنم

    خدایی که جز حال خوب برام چیزی نمیخواد

    آگاهانه و عاشقانه دوستت دارم

    خداوند به تنهایی برام کافیست

    پروردگاراشکرت

    نگاه خدا بدرقه راهتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    ضیا سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1658 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به استاد عشق عباسمنش عزیز و بانو شایسته

    عزیز و دوستان هم دوره های عزیزم

    فصل اول :داستان تحول زندگی

    خلاصه از زندگی استاد چقدر این واقعا تو وجود تهی نشین شد این آگاهی

    تلنگر استادم در سن 19 سالگی از کتاب چه کسی پنیر من را جابجا کرد؟. تا چهار سال زمان تکاملی طی شد تا فلم راز که مدت 60بار دیدن این فلم بعد هدایت شدن خواندم قرآن

    نتیجه که بدست آورد: درک کردن که اتفاق های شرین و تلخ زندگی فقط فقط مسئول خود مان هستیم به واقعیت همین که درک کنم قانون نظام هستی را که چطوری کار میکند او زمان متوجه میشم همه و همه بازخورد های مان از خودماست

    پاراگراف عالی دیگر( شهود الهام ) اینکه انرژی و یا نیوری برتر به اسم خدا است که هدایت مان می کند

    چیزی که در قرآن گفته (فألهمها فجورهاو تقواها) ما خیر و شر را الهام میکنیم

    یعنی استاد چقدر قشنگ بعد از درک قوانین کیهانی این را خوب درک کرده بود که از وجود قرآن تثبت قانون را پیدا کرده بود

    اینکه چقدر این باور را منطقی کرده که خداوند از طریق قلب همرای من صحبت میکند خداوند همیشه مورد عنایت و رحمت ‌و هدایت الهام قرار میدهد که این دور از واقعیت نیست این‌طبیعی ترین حالت هر کدام ما انسان‌ها است اینکه باور کنیم این چطور این را منطقی و شبقولانیم ناخودآگاه مان را که واقعیت جز این نیست

    (انسان‌های زیادی این نیرو را باور ندارد در ذهن خود اصلا به رسمیت نمی شناسند که مهم ترین عامل را منطقی و نیم‌کره چپ استفاده می کنند که اغلب افراد ثروتمند نیستند افراد فقیر عصبی و ناراحت هستند با تلاش بیشتر و جان کندن بیشتر نان در می آورند

    من هم از هیمن دسته آدم ها بودم

    ولی حالا ذهن نم کره چپ را خاموش میکنم می پذیریم که جهان سیستم است سیستم هر چیزی وارید سیستم کنم همان را به ما میدهد مثل آسیاب که گندوم تحویل بیدهم آرد گندوم تحویل میگیریم جو تحویل بیدهیم آرد جو تحویل میگیریم

    چقدر این منطقی و باور کنم که واقعیت جز این نیست

    خطاب به خودم:

    ضیا تو آشنایی با قانون 6 سال می‌گذرد این را می دانم که ذهن، قلب ‌ ‌وجود ارسال کننده و دریافت کننده انرژی است یا فرکانس است

    طی طی همه این توضیحات بزرگ ترین اصل که درک، عمل کنیم همان مفهوم انرژی است خلاص

    این کامنت را حدود 1سال قبل نوشته کده بودم

    ولی تو سایت نگذاشتم امروز میخواهم این را ثبت کنم تا رد پای از تغییرات ام در مسیر الهی در مسیر عشق و آگاهی، ثروت ، سلامتی و روابط عاشقانه باشد

    دورد به خودم و جهان هستی ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    مهدی رها گفته:
    مدت عضویت: 1519 روز

    بنام فرمانروای هستی

    سلام خدمت استاد بزرگوار و دوستان عزیز

    امروز که تو سایت می‌چرخیدم این فایل رو دیدم به خودم گفتم که یه دین خیلی بزرگ به استاد عزیزم دارم در خصوص این کتاب پر محتوا .

    دوستان من چندین بار این کتاب رو خوندم ولی جای نبوده که این کتاب رو به کسی معرفی کنم البته فکر میکنم شاید به این دلیل باشه که من هرچقدر این کتابو میخونم بعد از خوندن آخرین صفحه به خودم میگم کمه باید دوباره این کتابو بخونم چون بعداز هربار خوندن حجم بسیار بالای به اطلاعاتم اضافه میشه .اصلا فکر میکنم تا آخر عمرم باید این کتابرو بخونم. همیشه بعد خوندن این کتاب با خودم فکر میکنم دلیل تازگی این کتاب شاید اینه که با آیه های قرآن عجین شده و گیرای کتاب همین موضوع باشه.

    من هربار که این کتاب رو میخونم یه شادی و نشاط فراوانی برای چند روز کل وجودم رو میگیره هرچند توی بعضی از مطالب کتاب گیرم ولی عاشق خوندن این کتابم و به دوستان که این کتاب رو نخوندن میگم حتما این کتاب رو بخونن و لذت خوندن این کتاب رو تجربه کنن

    خدا رو شکر می‌کنم برای بودنم توی سایت روحانیو عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1725 روز

    بنام رب هادی خدای آسانی ها

    سلام ب استاد عزیزم و دوستان جانم

    روز50

    خداروشکر قبل اینکه خوابم بگیره اومدم نشانه ی امروزم وودریافت کردم

    و چقد زیبا خداوند پاسخ سوالم و داد

    تکامل

    تکامل

    تکامل

    استاد گفتن سال87 کتاب رویا ها رو نوشتن

    و سال94باز بروزرسانیش کردن

    من سال87دوم دبیرستان بودم

    و سال94دانشجو هرکس تو مسیر خودش هدایت میشه و رشد میکنه و تکامل طی میکنه

    حالا من سال 99تازه با قانون جذب آشنا شدم و انتهای سال1401فعالیتم و تو سایت شروع کردم

    یکسال و 5،6ماه میشه ک دارم ی کم جدی تر رو خودم کار میکنم

    و خداروشکر ب واسطه همین کار کردن های پراکنده و کوچیک نتایجی هم گرفتم خداروشکر

    فک کن زکی از تمام تمرکزت و بزاری

    چ شود!!!!

    چه میکنی!!!

    ولی ب اندازه ای ک روی خودت کار میکنی نتیجه میگیری من ب خودم قول میدم ک تا آخر عمرم تواین مسیر بمونم و رو خودم کار کنم ب لطف خدای مهربان ان شاالله

    از خدا میخوام هدایتم کنه و ثابت قدمم کنه تواین مسیر الهی

    امروز تو گوگل آموزش های کوتاهی زیادی دیدم ک دلم ضعف رفت برای قیچی دست گرفتن

    حین دیدن ناخودآگاه داشتم تجسم میکردم و لذت میبردم

    حتی طرز صحیح قیچی گرفتن کوتاهی و سرچ کردم

    چنبار امتحان کردم

    و ب راحتی تونستم اون مدل دستم بگیرم ولی تمرین میخوام تا بهتر و بهتر بشم

    و رفتم چن مدل کوتاهی مردونه رو هم نگاه کردم چقددددد فوق العاده زیبا بودن

    چ مهارتی داشتن

    چقد قشنگ با قیچی مرزها رو پاک میکرد سایه مینداخت با موزر

    خدااای من خییلی محشررر بود

    من ایمان دارم از پسش برمیام

    من توانایی انجامش و دارم

    من خییلی راحت یادمیگیرم خییلی آسون خییلی روون

    اصن من ساخته شدم برای کوتاهی

    من تو لاین خیاطی بودم ک هدایت شدم ب این سالن و ب آروزی سالها پیشم رسیدم

    ولی گاهی این فکر میومد تو سرم ک زکی تو اینجا چیکار میکنی

    مخصوصا وقتی یکی ازخواهرام باهام تماس میگرفت و از مدلهای جدید دامن یادگرفته بود تو خیاطی

    تعریف میکرد با ذوق وشوق

    دلم تنگ میشد برا خیاطی و حسم بد میشد

    دیروز هدایت شدم ب کامنت یکی از دوستان تو احساس لیاقت

    خیلی قششنگ پاسخ سوالم و داده بود

    میگفت من نمیدونم چ کاری برام خوبه

    ولی خدا ی چیزی میدونه حتما ک منو هدایت کرده ب این راه جدید

    واینکه شاید من از این راه جدید زودتر ب خواسته ای ک میخوام میرسم

    ب عبارتی این راه جدید منو ب خواسته ام میرسونه

    درست مث دوره ی تند خوانی استاد ک اصلا ربطی ب مسیر استاد نداشت

    استاد ب الهامش گوش داد و رفت یاد گرفت وباز وقتی بهش گفته شد آموزش بده دوره ی تند خوانی رو عملیش کرد

    و ب راحتی میلیاردها تومن ازش فروخت

    خدایا تو میدونی من هیچی نمیدونم

    تو بهم بگو

    ب جای من تصمیم بگیر

    من تسلیم توام

    من هییییچی نمیدونننمممم

    هیچم بی تو

    تویی ک منشا تمام نعمت ها وثروتها و آگاهی و عشقی خودت هدایتم کن

    سپاسگزارم بابت روز عالی ک داشتم و رزق ی ک بهم دادی

    میوه های خوشمزه

    نهار خوشمزه ی مامان پز

    سلامتی خودم و مادر عزیزم و خانواده ی قشنگم

    عاشقتممم اوس کریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: