دیدگاه زیبا و تأثیرگزار فاطمه عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام خدمت استاد عزیزم و سرکار خانم شایسته عزیزودوست داشتنی
سال نورو به شما و همه ی دوستان هم فرکانسی تبریک میگم ٫
سال ٩٧ بهترین سال زندگی من بود
شروع من با فایل های رایگان استاد بودکه همشون گوش دادم و الان هم هنوز گوش میدم
دستاوردهای عظیمی که توی سال ٩٧ رو داشتم به ترتیب خدمتتون عرض میکنم ٫
اول همه حوزه مالی و ثروت رو میگم که مهمترین مسئله برای همه ست
من اوایل سال ٩٧ بیکاربود و سرکار نمیرفتم و شروع کردم فایل های رایگان استادرو گوش دادم و خداروشکر کارعالی پیداکرده ام و جایی میشد که نمی توستم چیکارکنم خدا ازطریق همین فایل ها رایگان جواب مو بهم میداد و اوایل سال کامنت بچه ها که دوره ها شرکت کرده بودند میشه خوندو منم ازشون استفاده میکردم و بچه ها خلاصه برداری جلسه رو میذاشتند و منم استفاده میکردم و خیلی بهم کمک کرد اون موقع هنوز دوره ها رو نگرفته بودیم ٫
باورت نمیشه بچه ها در رابطه با کارمم باانسان هایی مواجه شدم که کاملامثبت اندیش و سالم و استادرو کاملا میشناختند و افرادی بودند که اصلا نه اهل تلویزیون و نه اهل فیلم بودند و کلا به فکرپیشرفت و ترقی بودند و زمانیکه من اونجا رفتم دومین دفترشون گرفتند واقعا خداروشاکرمم که چنین انسان هایی رو سرراه من قرارداد٫
اتفاق بسیار عالی که برام افتاده بود خرید زمینی بودش که فوق العاده توش سود کردیم و دوباره باهاش یه خونه ی نوساز، دوخوابه ١٢٠ متری خریدیم که این برای من که مجرد و خونه ی پدرمم هستم خیلی درآمدزایی خوبی برام شده باورت میشه برای این سودیی که کردیم به خدا کار خاصی نکردیم و فقط با فروش زمین و خرید خونه کلی سود کردیم ٫ به خدا الان که میخوایم خونه رو بفروشیم از قیمتی که خریدیم در عرض دوماه ٣ برابر سود کردیم که هنوز نفروختیم ٫
توی سال جدید پیشنهاد ساخت خونه جدید توی بهترین زمین بهمون پیشنهاد شده که زمینش رایگان هستش که مال پدربزرگم هستش که به مادرمم بخشیده ٫
من خداروشکر بادرآمدزایی که داشتم توستم به نزدیکانم میلیونی بخشم و این فوق العاده احساس لذت و شادی بهم دست داد ٫
توی سال ٩٧ با درآمدی که ایجاد کردیم فایل های عشق و مودت ، ثروت ١ و عزت نفس رو گرفتیم و واقعا عالی بود
حالا تاثیر دوره ها دونه به دونه براتون توضیح میدم
درحوزه ثروت با کارکردن روی فایل ثروت توستیم باخرید زمین و خونه کلی سود کنیم ٫که توضیح کاملشو براتون بالا گفتم ٫
درحوزه سلامتی: من خداروشکر فکرمیکنم ٧ یا٨ سالی میشه که اصلا مریض نشدم و ١۵ سالی میشه که اصلا آزمایش خون نداده بود و همیشه میگفتم که من سالمم و پزه سلامتی مو میدادم خواهرمم بهم اصرارکرد که برمم یه چکاب کامل بدم و کمبود ویتامین های بدن مو بدونم ٫ باورت میشه تمامی آزمایش های خون ، ادارا ، آزمایش های هورمونی و روماتیسمی که دادم همه خداروشکر سالم بود و من خیلی به خودم افتخار کردم و همچنین به خدای خوبم بابت نعمت سلامتی هزاران بار شاکرم٫ البته اینوهم بگم من قبلا اصلا اینطوری نبودم حدود ١۵ سال پیش که بچه بود من عمل قلب باز انجام داده بودم و دریچه ی آئورت من تنگ بود قبلش آنژیرگرافی کرده بودم و گفتند نیازبه عمل قلب باز دارم و انجام دادم ٫
نگم براتون ازمریض هایی که قبلا میگرفتم هرچی هم میگرفتم ازنوع بدترین شو میگرفتم معده دردگرفتم ودکتر که رفتم آندوسکوپی که کردم زخم اثنی عشری گرفتم و یه سال درمان من طول کشید٫
از سرماخوردگی هام نگم که انقدر مریض میشدم که خواهرمم مسخره میکرد که تو چرا این همه مریض میشی و همه ی مریضی ها رو من داشتم
باورت میشه راه رفتن ساده که وقتی راه میفرتم کلیه ها درد میگرفت و نمی توستم راه برم وکلی دکتروبیمارستان میفرتم تابفهند بیماری چیه دیگه واقعا خسته شده بودم ٫و درآخرهم میگفتند چیزی نیست ٫
همه ی اینها هم برای حدود١۵سال پیش هستش که همه رو باهمدیگه داشتم و آزمایش خونی که دادم برای همون موقعی بودش که توی بیمارستان بستری بودم وبعداز ١۵ سال اونم به اصرار خواهرمم رفتم چکاب کامل و خداروشکر سالم ، سالم بودم ٫
تازه ١۵کیلو اضافه وزن هم داشتم و یه دخترکاملا چاق و تپل و خپل بودم ٫
الان خداروشکر درصحت و سلامت کامل هستم بدون اینکه حتی یه سرماخوردگی کوچکی بخورم ٫
خب منی که اصلا یه راه رفتن ساده برام سخت بود وکلیه هام دردمیگرفت شروع کردم ورزش و رژیم ٫
نگم براتون از زیبایی هیکلم
به طوریکه صبح ها یه ساعت می دویدمم توی پارک نزدیک خونه مون و افرادی که پارک می اومدند به من میگفتند توخوبی چرا این همه می دویدی و من بهشون میگفتم اینطوری نبودم کلی وزن کم کرده ام ٫
روزاول هم من نمی توستم خوب بدوم چون اضافه وزن داشتم و اول ازیه پیاده روی ساده شروع کردم و بعداز اینکه وزنم پایین تر اومد توستم بدوم ودقیقا من یه ساعت کامل می دویدم و زمان دویدن فایل های استادرو گوش می دادم و کلی بهم انگیزه و انرژی میده ٫
♀️♀️♀️♀️☕️☕️
باشگاه کلاس trxرفتم و فوق العاده خوش فرم و خوش هیکل شدم به طوریکه دوتاخط روی شکمم افتاده منی که قبلا کلی شکم داشتم الان خداروشکر خط روش افتاده ٫
ازباسنم براتون نگم منی که باسنم تخت بود و همیشه خواهرمم مسخرمم میکردالان خیلی خداروشکر فرم گرفته و ازاون حالت تختی دراورده ( ببخشید این قدر رک حرف میزنم)
فقط میخوام بچه ها خوب بفهند من چی بودم و الان توی سال ٩٧ چه تغییراتی داشتم ٫
من توی یه سال ١٣ کیلو وزن کم کردم و چربی های اضافه بدنم ازبین رفتند
تازه کلاس والبیال هم میرفتم و مربی بسیارخوبی داشتیم به طوریکه گرید مربیم یک بود و چون زیرنظر شهرداری بود قیمتش بسیار بسیار مناسب بود و سطح ایشون بسیار بسیار بالا بود ٫
تازه باهمه ی اینها سرکار هم میرفتم و کلی آزادی زمانی و مالی داشتم و تایم کارمم دسته خودم بود
حالا در حوزه ی روابط که پاشنه آشیل من بود :
به خدا بچه ها تمامی دوره های استاد بینظیرو عالی هستند و قیمتش بسیار ازاون چیزی که هستند می ارزه ٫
من چون هنوز ازدواج نکرده ام توی خونه ی پدرمم زندگی میکنم باورت میشه روزی نمیشد که بامادرمم دعوانشه و کلی باهمدیگه جروبحث نکنیم ( خدامنو ببخش که انقدر با مادمم دعوا میکردم و همش فکرمیکردم که مشکل ازمادرم همیشه آرزوی مرگ ایشونو میکردم که این همه منواذیت نکنه )
جالبه که مامانم فقط چنین رابطه ی بامن داشت و باخواهرهام وبرادرمم نداشت وقتی فایل عشق و مودت روگوش دادم فهمیدم که مشکله ازمنه و این فرکانس من میفرستم که باعث میشه مادرمم بامن چنین رفتاری داشته باشه و وقتی تمرین های استاد رو توی عشق و مودت رو انجام دادم و تمرکز مو گذاشتم روی نکات مثبت مادرمم واینکه خدادروجودمادرمم هست استاد میگه اون آدم یا اززندگی حذف میشه ویا اینکه اون آدم تغییرمیکنه٫
به خدا الان روزی هزارمرتبه خدارو برای داشتن مادرمم شکر میکنم که چنین مادری دارم و از خدابرای داشتن چنین مادری هزاران بار سپاسگزارم ٫
باورت میشه مادرمم قبلا پدرمو منو درمیومد که توی کار، خونه کمکش کنم وزمانیکه روی فایل های عشق و مودت وبقیه فایل هامیخواستم کار کنم چون نیاز به تمرکز و گوش دادن و نوشتن میخواست مامانم اصلا کاری به کارمم نداشت و من ساعت ها فایل هارو گوش میدادم و می نوشتم و انجام می دادم ٫
من امسال خونه تکونی باورتون میشه اصلا کمک نکردم و مامان و خواهرمم و پدرمم خودشون کار کردند ٫
دقیقا سال٩۶ هرروز بامادرمم سرخونه تکونی دعوا داشتیم و من بعضی وقت ها انقدرمادرمم با من بدرفتار میکرد که آرزوی مرگ خودمو از خدا میکردم و جالبه که من و خواهرم هرکدومون یه کاریی رو انجام می دادیم وشاید خواهرمم بدترشو انجام میداد مامانم به خواهرمم چیزی نمیگفت و به من گیر میداد ٫
هرشب کلی گریه میکردم وبا گریه خوابم میبرد٫
اماتوی اسفند٩٧دقیقا برعکس اون اتفاق افتاد
حالا بزارید از نظر پولی هم بهتون بگم مامان من هیچوقت به من پول نمی داد برای خرید لباس عید چون میگه من مستقل هستم و درآمد زایی ازخودم دارم
باورت میشه مامان امسال که به خواهر کوچکم پول داد به منم دادکه خرید عیدمو انجام بدم٫
واین رفتار مامانم واقعا توی این چندسال اصلا ندیده بودم ٫
بااینکه من درآمدزایی که از خونه دارم و تازه سرکارهم میرم ٫
ببین وقتی روی خودت کار میکنی جهان همه جور هوات داره ٫
پدرمن وقتی بچه بودیم بهمون عیدی میداد فکر کنم ١٠ سالی میشه که به من عیدی نداده بود چون باخودش میگفت اینا مستقل شدند و نیازی ندارند ٫
باورت میشه امسال پدرمم به منم عیدی داد٫
حالا بیایید تولدمم که بهمن ماه بودبگم براتون از وقتی عشق و مودت رو گوش دادم فکر میکنم ما ( منظورمم خواهر و برادمم که ما باهمدیگه فایل هارو خریداری کردیم ) این فایل هارو آخر آذرماه یا دی ماه بودکه گرفتیم ٫
امسال تولدمم بهترین سال تولدمم بود کلی سواپریز شدم به طوریکه خواهرهام هماهنگ کرده بود توی بهترین کافی شاپ برام تولد گرفتند و کلی هدیه کادو گرفتم دقیقا تموم چیزهایی که میخواستم برامم گرفته بود ٫
ازنظر معنوی هم خدا اومد دوست داشتش رو از طریق مادربزرگم بهم ابراز کردبه طوریکه شب تولدمم مادربزرگم بهم گفت از بین همه ی نوه هاش منو بیشتر از همه دوست داره و این برام خیلی خیلی باارزش بودبخدابچه ها من عاشق مادربزرگم هستم رابطه ام بامادربزرگم قبلا خیلی بود دوسالی از فوت پدربزرگم احساس میکردم که مادربزرگم دیگه من رو دوست نداره و امسال شب تولدمو بهترین عشق دنیارو گرفتم ٫
رابطه ام باخواهر کوچکم اصلا خوب نبود به طوریکه همش دعوا میکردیم واز وقتی که روی فایل عشق و مودت کار کردم رابطه ام با خواهرمم عالی شده و کلی منو می بوسه و ابرازاحساسات میکنه ، پیشنهاد کافی شاپ هم برای تولدمم خواهرکوچکم میده ٫
نگم رابطه ی قشنگو با برادرم به طوریکه اصلا رابطه ی خوبی بابرادرمم نداشتم و داداشم همیشه از چاقی من حرص میخورد و الان که باربی شدم و روی نکات مثبتش تمرکز کردم عالی شده و توی خونه راه میره و قربون صدقه ی من میره ٫
از نظر رابطه ی معنوی با خداهم بگم که هرچی بگم کم گفتم ٫
فوق العاده رابطه ام عاشق تر و عالی تر شده منی توی یه خانواده مذهبی بدنیا امده بودن نماز و روزه ی که میگرفتم چیزی نیفهمدم و توی این سه ماه آخر سال که دوره هارو گرفتم خیلی خیلی رابطه ام قشنگ تر و زیباتر و عالی ترشده به طوریکه مثل دوتا دوست صیمیمی هستیم ٫
منی که قبلا نمازمیخوندم اصلا چیزی نفهیدمم والان باعشق نماز می خونم و کلی عشق بازی با خدای خوبم میکنم ٫
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD223MB14 دقیقه
- فایل صوتی فرصتی عالی برای به صلح رسیدن با خود8MB9 دقیقه
مقدمه
خیلی عجیبه! یادمه روزهای آخر شهریور بود که با صدای «دعای تحویل سال» از خواب بیدار شدم در حالی تو ذهنم مشغول خوندنش بودم. اومدم سراغ سایت و هدایت شدم به یکی از فایلهای سال جدید، مشابه همین فایل. شروع کردم به بررسی عملکرد و افکارم طی ماههای گذشته و یه سری تغییرات دادم. انگار که از نو سال جدید شده باشه! همین باعث شد دوباره انرژی بگیرمو و دوباره زنده بشم و به خوبی پیش برم.
امروز وقتی با این فایل روبرو شدم، از خودم پرسیدم چه پیامی در این فایل هست؟! یهو متوجه شدم که امروز آخرین روزه پاییزه! یاد خاطره بالا افتادم و به این نتیجه رسیدم که …
«چه خوبه به جای اینکه منتظر رسیدن بهار و آغاز سال جدید باشم تا کیفیت افکار و عملکردمون رو بررسی کنم، همین الآن انجامش بدم! به جای اینکه وضعیت عملکردم رو هر ۱۲ ماه یکبار به بهانهی آغاز سال جدید و نوروز و این بحثا انجام بدم، با پایان هر فصل، یعنی هر سه ماه یکبار وضعیت خودم رو چک کنم! پس این فایل میخواست بگه زمان آنالیز رسیده!»
ــــــــــــــــــــــــــــــ
اول از همه میخوام بررسی کنم ببینم طی سه ماه گذشته چه اتفاقات خوبی برام افتاد …
+ یکی از مهمترین و بهترین اتفاقات خوبی که رقم خورد، «جوششِ مجدد چشمهی خشک شدهی درس و دانشگاهم» بود. دیگه عاشقانه عشق میورزم به درسام، به طوریکه بدون قید و شرط و فقط برای اون لذت آگاهی که از خوندن درسها بهم دست میده سراغشون میرم! این عالیه! حتی کلی ایده برای تحقیقات و کارای پژوهشی به ذهنم رسیده که حاکی از این عشق و علاقست! دقیقا از زمانی که شروع کردم جور دیگه به درسهام نگاه کنم و دیدگاهم رو بهشون عوض کنم. و اینطوری شد که با تکرار دیدگاههایی که حس بهتری به من میداد و نوشتن هروزه شون، یواش یواش باورم عوض شد و این جوری داره عملکردم هم عوض میشه به طوری که اگه یک روز مطالعه نکنم انگار چیزی رو گم کردم!
+ طی همین پاییز بود که نقطه عطفی در زندگیم رخ داد و «مسیرم رو تصحیح کردم.» طی اتفاقات سریالی (شامل تضادها و حل کردن تضادها) فهمیدم که چقدر از مسیر قانون رو به اشتباه درک کردم و چقدر به خیال خودم داشتم به قانون عمل میکردم در صورتی که قانون رو کج متوجه شده بودم! فکرشو بکن … ! قانون رو اشتباه درک کرده باشی و مُصَمم باشی که حقیقت محضه و نخوای تغییر کنی، واویلا میشه! نتیجش چیزی جز دعواهای مستمر و مکرر با خانوادم نبود! و دُرُست در اون شبِ رویایی -که اتفاقا کامنتش رو در سایت ثبت کردم- مسیرم رو تصحیح کردم و حالِ خوب، خودبهخود اومد! رابطم با خانواده خوب شد و بزرگترین ترمز(ها) رو در زمینه مالی پیدا کردم.
+ «زمینه مالی!» آره! اینم یکی دیگه از دستاوردهای مهم منه! فهمیدم که با وجود چه ترمزی این همه تلاش فیزیکی میکردم و چرا نتیجه هی کمرنگ و کمرنگتر میشد. فهمیدم که حتی برای ورود جریان طبیعی ثروت به زندگیم، باید این اجازه رو بهمش بدم! با سبکِ طبیعی و شخصی زندگیم!
آره! مورد مهم بعدی همین «سبک زندگی منه!» خدا میدونه چقدر سبکِ زندگی من بهتر و شخصیتر و صد البته طبیعیتر شده! عاشق این سبک زندگی طبیعی هستم که به صورت خودجوش فوران میکنه!
+ آره این مورد مهم بعدیه! خودجوش! «علمِ خودجوش!» چقدر به صورت خودجوش علم و آگاهیم افزایش پیدا میکنه! چقدر نگاهم، دیدگاهم، باورهام دارن بهتر میشن! نه با تکرار جملات تاکیدی که بدون پایه و اساس باشه! بلکه به صورت درکِ خودجوش! یهو یه اتفاقی میفته و با قانون ترکیبش میکنم و عصارش رو به عنوان آگاهی بیرون میکشم و برای خودم ثبت میکنم!
+ گفتم «ثبت»، این مورد مهم بعدیه! حواسم نیست یک دفتر بیشتر از ۱۰۰ برگ رو با خط ریز و خوش و خوانا، به صورت متراکم پر کردم. اما از چی؟! از درکهای هروزهی من! هربار چیزی ذهنم رو درگیر میکرد، روی کاغذ بردم و حلش کردم و عصارهشو بیرون کشیدم. شبا قبل از خواب، صبحا بعد از بیدار شدن، هر بار که بخوام تمام ذهنم روی کاغذ بردم و به درک های زیادی رسیدم و زمانی این درکها هروز به عنوان گفتگوهای ذهن تکرار میشد، ثبت و به عمل تبدیل میشد! الآن هم میخوام اون دفتر رو که تموم شده دور بندازم. چون من رها شدم!
+ مورد مهم بعدی همین رهاییِ منه! خدا میدونه جقدر نسبت به همه چی دارم رها و رهاتر میشم. مثلا این دفتر رو دور میندازم چون میدونم حقیقتِ من، روح و آگاهی منه نه داشتههام! به هردرکی رسیدم، مثل سرمایه گذاری، روی خودم و روح خودم بوده و باید یادم باشه. اگه یادم بره، پس طبق قانون جهان محکوم هستم به تکرار دوبارهی اون درس از طریق تضادی مشابه. ایرادی نداره. باید ثبت بشه. نگه داشتن اون دفتر هیچ کمکی نمیتونه بهم بکنه و مثل باقی دفترهام فقط خاک خواهد خورد! من رها شدم به صورت خود جوش نسبت به حتی اهدافم! من عاشق تمامی اهدافم هستم اما نیازمندشون نیستم. خدا میدونه چقدر درمورد اصلاح دیدگاهم نسبت به خواستهها و اهدافم کار کردم و برای خودم چه دستورالعملی برای رسیدن به خواستهها تنظیم کردم. همین باعث رهایی من شد تا جایی که نه نگران رخ دادن و رخ ندادنش باشم و نه زمانش و نه نحوهی رخ دادنش.این رهایی یکی از بزرگترین دستاوردهای من بود چون ذهنم آرام تر شده.
+ آره! مورد مهم بعدی همینه «آرامش و سکوت ذهنه!» چقدر ذهنم آرامتر و ساکتتر شده! دیگه میشنامسش! عاشقشم! تا چیزی داغش میکنه، میبرمش رو کاغذ و بیرونش میکشم و اینبار دسته بندی شده سرجاش میذارم. یعنی چندین بار در روز، انبار ذهنم رو مرتب و منظم میکنم و دادهها رو در قفسهی خودش میذارم. عاشق این نظم ذهنی هستم چون، زمانی که ذهنم آرام، منظم و ساکته، لاجرم و ناخودآگاه، توجهم جلب زیباییها میشه. یهو پرواز پروانه و پرنده رو میبینم. یهو بخار کتری منو مات میکنه، یهو حتی توجهم جلب گل های قالی میشه! این سکوت ذهن، ساکتی زبان رو هم برام به ارمغان آورده! تا جایی که خیلی از حاشیهها و شاخهها مثل شبکههای اجتماعی رو بستم و سکوت بیشتری اختیار کردم. اصلا خیلی جالبه! من هیچ کاری نمیکنم و فقط با سکوت ذهنم، صدای قلبم رو بیشتر میشونم و اجراش میکنم. نتیجش این میشه که بدون اینکه حواسم باشه تمامی کارهای عقب افتادم رو انجام میدم و به درک ها و آگاهی های جدیدی در تمام زمینه ها میرسم و در تمامی جوانب زندگیم، با سبک زندگی طبیعیتری که پیدا کردم، به صورت طبیعیتر رشد میکنم.
+ کمتر به ساعت نگاه میکنم و کمتر «برنامهریزی» میکنم. عوامل محدود کننده رو میبندم و اجازه میدم جهان خودش بهم بگه چیکار کنم و نکنم. و جالبه، روزهایی که بیشتر این مِتُد رو اجرا میکنم، روزی پربارتر خواهم داشت! دقیقا روزهایی که من کنار میکشم و اجازه میدم تا استادِبرنامهریزیها کارم رو انجام بده.
با وجود این همه اتفاق خوب و این همه دستاورد، که طی سه ماه زیبای پاییز رخ داد، چه طور شکرگزارش نباشم؟! عمداً دستاوردهای غیرمادی رو برای خودم مرور کردم تا ذهنم بیشتر منطقی کنم که زندگی، و دستاوردهای زندگی، مشروط به چیزهای قابل رویت یا به اصطلاح مادیات نیست. این بحث مادیات یک شمشیر دولبه ی تیز خطرناکه! هر کسی با هرنگاهی از جانب خودش میتونه یه طور برداشت کنه اما این احساس ماست که گویای حقیقت اونه.
+ یکی از کج فهمی های که گفتم و تونستم درستش کنم همین بحث بود! به اشتباه موفقیت خودم رو به رقمهای حساب بانکی خودم مشروط میدونستم و میگفتم فقط ثروت نشانهی پیشرفته ولاغیر. این کج فهمی در وجود خیلی از ما ها هست! همین مایی که فکر میکنیم قانون رو درست فهمیدیم! ولی وقتی فهمیدم این تعداد رقم های حساب بانکی من نیست که ثروته رو میاره، بلکه تناسب بین لذت و رقم هاست که ثروته، خیلی رهاتر شدن نسبت به پول! ما تفاوت پول رو با ثروت میدونیم؟! فهمیدم به همون اندازه که بتونم با همین داشتهام، همین ارقام، همین امکانات لذت بیشتری ببرم، بدون اینکه نداشته بخواد حال منو بد کنه، خوشبختترم تا اینکه روز و شب تجسم اهداف و خواستهها سپری بکنم در حالی که از لحظه الان خودم غافل بمونم!
گفتم «لحظه حال»، یکی دیگه از مهم ترین نقاط عطف زندگیم درک روز تولدم -که اتفاقا کامنتش رو در سایت منتشر کردم- بود! با خودم فکر کردم و از خودم سوال پرسیدم هدف از نفس کشیدن و زنده بودن چیه؟! چندین روز طول کشید تا بتونم به جواب کاملی برسم و با جواب دادن به این سوال دید من خیلی وسیع تر شد نسبت به زندگی.
– یه جور دیگه بکم … همیشه هر کاری کردیم، کسی اومد و طعنه زد که این کار برات نون و آب میشه؟! که چی!؟ مطمئنم این دیدگاه هنوزم در وجود خیلی از ما وحتی خود من هست چون یک باور نامناسب هیج موقع از بین نمیره و فقط کمرنگ میشه. این باور نامناسب باعث شده که خیلی از ما به صورت پیشفرض، هدف از زندگی رو پول دراوردن بدونیم! وقتی هدفم رو از زندگی کردن، لذت بردن از لحظهی حال قرار دادم، با بودن در لحظه و درک حضور در لحظه، خیلی رهاتر شدم. هر بار که که کاری کردم و نجوا اومد که این کار نون و آب نمیشه، سریع هدف اصلی زندگیم رو به یاد اوردم. هدفی که وقتی انجامش میدی، احساس غفلت نخوری از گذر عمرت! به جرئت میگم فقط در یک صورت از گذر لحظات عمرم غفلت نمیخورم و اونم در صورتیه که بتونم لذت ببرم. منظور من رو از لذت بچه های این سایت خوب میدونن. لذت به صورتی متفاوت، با دوز شدیدی از احساسات به طوریکه به هیچ وجه حتی نتونی بروزش بدی! جز با اشکِ چمات!
– وقتی هدفم رو از زنده بودن مشخص کردم و رهاتر شدم، بیشتر وارد حال شدم و ازش لذت بردم. هر کاری که انجام میدادم، سعی کردم جوری انجامش بدم بهم لذت بیشتری بده نه برای رفع تکلیف. سعی کردم غذای من، حتی اگر یک اُملت باشه، حتی اگر یک ساعت زمان براش بذرم، بهم لذت بده. اما زمان!
+ خیلی نسبت به «زمان» گذاشتن روی کارهای مختلف مقاومت داشتم و دارم اما به این درک رسیدم که زمان فقط در این دنیا معنی داره و در دنیای دیگه بیمعنیه. پس چرا اینقدر نگران یک چیز بی معنیام! اصلا اگه زمان رو برای لذت بردن نذارم برای چی بذارم؟! از وقتی کمتر به ساعت نگاه میکنم، زمانم به طرز معجزه آسایی بیشتر شده و بیشتر کارامو انجام میدم و بیشتر هم لذت میبرم و احساس خوشایندی هم دارم. اما احساس رضایت!
+ گفتم «احساس رضایت»، این حس رضایت، هدفی تکاملیافتهتر از زندگی کردن شده برای من. یعنی اگر از خودت رضایت داشته باشی، بزرگترین خوشبختی رو ساختی! خوشبختی برای من یعنی رضایت از خودم! رضایت از خودم یعنی رضایت خداوند! خیلی مهمه که بتونی از خودت رضایت داشته باشی چون زمانی به حس لذت و شادی و میرسی که درونت مملو از رضایت باشه! اما برای رسیدن به رضایت لازمه ترمزهایی برداشته بشه. مثل گرگ درنده ی کمالگرایی که توی هر لباسی ظاهر بشه، همیشه رد پای مشترکش اون احساس بده!
+ گفتم «کمالگرایی»، این گرگ درنده از بچگی در تمامی کارهام بوده و هست و خواهد بود. اما اخیراً به طرز ناخوداگاه خیلی بیشتر و سریعتر دارم شناساییش میکنم و به محض شناسایی، فرار میکنه و زمانی که فرار میکنه، رضایت و لذت خاطر هم خود نشون میده. یعنی این دوتا، احساس رضایت و احساس بد کمالگرایی مثل دو قطب مخالف هستن که به هیچ وجه نمیتونن باهم یک جا باشن. از وقتی کمالگرایی رو بیشتر شناختم و نسخههای شخصی خودم رو، که برای خودم با درک قانون پیچیدم، اجرا کردم، به احساس رضایت و لذت بیشتری در زندگی رسیدم. و این برای من بینهایت ارزشمنده!
گفتم «نسخههای شخصی»، نمیدونم چی شد که از جایی به بعد، ذهنم شروع کرد به داد و بیداد! بهم گفت تو که میدونی من هرچیزی رو کاربردی میخوام! اگه این همه مدت به خیال خودت داری روی قانون کار میکنی من ازت کارکرد میخوام. خلاصه ما نشسستیم با ذهنمون روی کاغذ حرف زدیم و باهم به تفاهم رسیدیم که با چیزایی که درک کردم، برای خودم نسخه بپیچم. انگار که تو دانشجوی طبابت باشی و بخوای با توجه به علومی که یاد گرفتی، برای خودت و وضعیت خودت نسخه بپیچی. خب اول از همه باید تشخصی بدی دردت چیه تا نسخه بپیچی! هر بار ذهنم درگیر موضوعی میشد، روی کاغذ میاوردمش و سعی میکردم راه حل بسازم.
– طی همین گفتگوهای مختلف ذهنی، تونستیم یک سری دستورالعملها به صورت شخصی تنظیم کنیم. مثلا دستورالعمل رسیدن به خواستهها رو برای خودم تنظیم کردم و همین باعث شد ذهن من خیلی خیلی کمتر درگیر خواستههای آینده بشه.
– برای همین کمالگرایی هم دستورالعمل تعیین کردم و فهمیدم ریشه اصلیش برای من حرف مردمه! فهمیدم کمالگرایی زمانی میاد که قرار باشه کاری رو برای مردم، یا انتشار بین مردم انجام بدم. حتی اگر جزوهای باشه که قراره بعدا به سایر همکلاسی هام بدم! همین باعث شد با خودم سعی کنم هر کاری رو، در اوج خودخواهی فقط برای خودم انجامش بدم و نه برای دیگران! در پایان کار، اگه خواستم میتونم به دیگران هم هدیش بدم اما باید برای خودم انجامش بدم. هر بار که قبل از انجام کاری این دستورالعمل رو برای خودم مرور میکنم، کمتر کمالگرایی رو میبینم و بیشتر کارام رو با رضایت خاطر انجام میدم و بیشتر لذت میبرم.
– در همین راستا حتی شبکههای اجتماعی رو بستم. حتی به همین خاطر فعالیتم در سایت کمتر شده! چون حس کردم منه انسان، ممکنه بین نوشته هام ناخالص به جلب توجه باشه و مثل یک نشتی کشتی منو غرق کنه!
اگه االان دارم این متن رو مینوسنم، برای خودمه و هنوزم نمیدونم که منتشرش میکنم یا نه! بارهارها و بارها متونی رو تایپ کردم اما منتشر نکردم! ولی خیلی مهمه که اول برای خودم بنویسنم و درپایان اگه دلم خواست، منتشرش کنم. چون معمولاً تایپ کردن رو دوست دارم و خیلی از نوسته هام تایپ میشه برای خودم.
میتونم این درک کاربردی قانون، به نحوی که بتونم برای خودم تمرین و نسخه طراحی کنم، رو مهمترین دستاورد اعلام کنم هرچند ممکنه کم لطفی در حق باقی دستاوردها باشه.
چه دستاوردی بالاتر از این که من، همون یزدان پارسال پیارسال هستم. با همون خانواده، همون شهر و همون وضعیت مادی، اما تونستم به جایگاهی در درونم برسم که گاهی اوقات از شدت شعف و شادی و خوشبختی، دلم میخواد فریاد بزنم!
این رهایی، این بی نیازی و این عاشقی، یک خوشبختی بینظیر رو برام رقم زدن، فارغ از نداشتهها، فارغ از قید و شرط، فارغ از هرچیزی که الان ندارم و دلم میخواد داشته باشم، بلکه با همین داشتهها! با دیدنشون! لذت بردنشون! سپاسگزاریشون!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همونطور که گفتم شک داشتم متنی که برای خودم تایپ کرده بودم رو منتشر کنم یا نه اما انگار باید منتشر میشد. چون حواسم نیست دارم در بخش کامنتها تایپش میکنم! پس با یک ویرایش املایی و ساختاری جزئی تقدیم شمایی که باید این متن رو میخوندی!