می خواهی ثروتمند ترین فرد تاریخ شوی؟! - صفحه 16

سلام خدمت استاد عزیز و دوس داشتنی. من دوماهه با استاد اشنا شدم. من 5سال در پروژه های نفت و گاز پارس جنوبی مشغول بکار بودم.ولی پیشرفت چندانی نداشتم.البته بخاطر باورای غلط و منفی خودم. البته کار پروژه یجوری بود که دایمی نبود. قرار دادشرکت تموم میشد.کار تموم میشد. حقوق نمیدادن.دیر میدادن.دیگه وضعیت پیمانکاری هارو خودتون شنیدید. بعد که رو باورام کار کردم.خدا و ثروت و فراوانی را بیشتر درک کردم یه تصمیم شجاعانه گرفتم. اینم تو پرانتز بگم من 6ماه پیش متاهل شدم.الانم ماهی 1200000تومن قسط میدم.اخرین حقوق دریافتیم هم از شرکت سه ملیون بود. ولی بعد از یه ماه گوش کردن به فایل های استادیسری تغییرات تو افکارم بوجود اومد. بازم تو پرانتز یه چیز بگم. من خ ادم زبر و زرنگی بودم. هم ذهنم باز بود هم قدرت بیان داشتم .بنا به تعریف نباشه مثلا تو دوران دانشجویی همه بهم میگفتن رضا تو به هرچی بخای میرسی. مثلا من ترم اول دانشگاه شدم دبیر کانون رشته خودم. پل ارتباطی بین دانشجوها ورییس دانشگاه بودم .مسیول برگزاری مسابقات ورزش. قهرمان شطرنج دانشگاه. گزارشگر مسابقات فوتسال. راهنما گر ورودی های جدید که بصورت جلسه توضیح وتشریح واسه ترم اولی ها صحبت میکردمو و راهنمایی میکردم. که فارغ تحصیل شدمو سر از عسلویه در اوردم. دیگه تو این 5سال یجور عادت کردم به حقوق ماهیانه و ناچیز وباتاخیر پروژه.با استرس بیکاری.دیر حقوق دادن.گرمای طاقت فرسا.شرجی.الودگی.دوری و هزاران مشکل.مثلا ما 23-7بودیم.23روز کار ازصبح 5تا 6شب. 7روز هم مرخصی.که عین برق وبادمیگزشت. راستش الان 4نصفه شبه. خابم نمیبرد.تمام این 5سال اومد جلوچشمم.یه حسی بهم گفت بیام اینا رو مطرح کنم و از استاد وشماها راهنمایی بگیرم.اینا را با عشق وصداقت مینویسم با اشک توی چشم با هزاران امید وارزو و باور .اره خلاصه این 5سال کلا من بد شدم.چون همش کار بود فقط 7روز در ماه.ترجیح میدادم 7روز فقط استراحت و تفریح کنم. و بدیش این بود که ارام ارام باورم این شد من تا ابد باید با این شرایط زندگی کنمو بسازم.این افکار منفی شد باورم متاسفانه.متاسفنه.من حیف بودم. من اگر تو هر کار دیگه و بازار و… بودم انقدر ذهنم باز بود که الان ملیاردر بودم. نه اینکه الان یه پراید قراضه دارمو یه تکه زمینی که زیاد با ارزش نیس ازنظر قیمت. خلاصه اینا شد باور من و 7روز مرخصیم شد تفریح وعشق و حال و خ زیاد توی مشروب و سیگار غرق شدم. بعدش من اخر فروردین با کمک استاد و کارکردن رو باورام یه تصمیم شجاعانه گرفتم. من عسلویه را ول کردمو و استعفا دادم بدون اینکه هیچ ایده و برنامه ای داشته باشم.سرمایه هم ندارم.ماهی 1200000هم قسط میدم. متاهلم هستم. توراه برگشت از عسلویه با ماشین خودم مثل همیشه فایل های استاد گوش میکردم و ازخدا کمک میخاستم. 150کیلومتر به مقصد خدا یه ایده بهم الهام کرد. که برم تو کار نصب و سرویس و تعمیر وسایل سرمایشی و گرمایشی.دقیقا خدا رو ح س کردم.حتی گفتم یه وام جدید میگیرم با سند خونه پدرم. وام قبلی فک میکنم 4-5تومن هم بدهکارم میدم.یه دوره اموزشی فنی حرفه ای هم میرم.بعدش شروع کار بعدش پیشرفت های بیشتر و حتی درامدزایی از طریق کارهای دیگه. خ حال خوبی داشتم. رسیدم خونمون. خونه ما طبقه پایین پدرم اینان.طبقه بالا منو همسرم. به همسرم قضایا را گفتم خ هم استقبال کرد. فرداش یه فنی حرفه ای هم پیدا کردم و اومدم دوره 20روزش هم طی کردم. بعدش هم با تلاش بسیار یه ادم پیدا کردم برم یمدت پیشش عملی کار یاد بگیرم. همه چیز خوب پیش رفت تا هفته قبل. هفته قبل به پدرم گفتم برنامم اینه.من باید یه وتم بگیرم تا این برنامه هام خوب پیش بره. سند میخام. خانوادم مخالفت کردن گفتن تو داخل واما قبلیت موندی. خلاصه این شد اولین ضد حال. ولی بازم نا امید نشدم. تا دیشب هم خانمم هم کلا رنگ عوض کرد بهم گفت تو کار مهندسی ول کردی میخای تعمیرکار بشی و….. الان خ حالم بده. من از راهم و از خدا و باورم مطمینم . ولی همه پشتمو خالی کردن. من تنهام. به طرز عجیبی همه چیزو خراب کردن.راستی اینم بگم. من شهری که واسه دوره فنی حرفه ای و عملی اومدم با شهر خودمون فرق داره. من الان توخابگاه دانشجویی هستم. دور از همسر وخانواده. راستش دیگه امروز انقدر فشار روم بود وعصبی شدم که زدم بیرون با ماشینم و کلیپا استاد گزاشتمو واسه اولین بار تو زندگیم شروع کردم به مسافر کشی. البته دوره عملی صبح تا شب نیست.تا ظهر بود.عصرش رفتم مسافر کشی. خخخخ. ولی باور دارم به خدا و خودم که میشود. من موفق و ثروتمند میشوم. راستش الانم یچیز اومد تو ذهنم که به قول استادوقتی همه میگن نمیشه یه انگیزه بزرگی میشه که به همه اثبات کنی که میشه. ولی یچیز بگم وقتی من به تنهایی موفق بشم درحالی که همه پشتمو خالی کردن بعدش که موفق شدم که اونا جایی درشراکت موفقیت من ندارن چون از چشمم میفتن دیگه. تو سختی هام نبودن.بعد که موفق شدن بیان.نوش دارو بعد از مرگ سهراب. نه. یعنی نمیدونم. استاد تورو خدا منو راهنمایی کن.دویتان شما یچیزی بگین.بعد از خدا .استاد و دوستان شما منو به راه راست هدایت کنید.لطفا. ببخشید طولانی شد.دست خودم هم درد گرفت. خخخ. با تشکر از استاد و شما دوستان.منتظر راهنماییتون هستم. کوچیکتون رضا