به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1

نکته مهم:
این فایل به دلایلی که در فایل صوتی و تصویری توضیح داده شده است‌، در تاریخ امروز 25 مهرماه‌ 1399 مجددا ضبط شده است.

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار ملیحه عزیز به عنوان متن انتخابی این فایل:

الله خیرا کثیرا

سلام

امروز هدایت شدم به سمت مقاله ای در قسمت سوالها که بسیار برام تکان دهنده بود. داشتم راجع بهش فکر میکردم و یه سری چیزهایی که به ذهنم میومد رو می نوشتم که بی اختیار اومدم سمت این ویدئو. و وقتی دیدم وشنیدم بهت زده شدم که چه همزمانی جالب و شگفت انگیزی!

وقتی داشتم متن قسمت “تفاوت باورها و دانسته ها” رو می خوندم چقدررررررر بیشتر از گذشته متوجه شدم که خیلی سخته باور کنم که برای داشتن یه زندگی عالی باید حالم رو همیشه خوب نگه دارم. این که اگر حالم خوب نباشه یعنی باورهام مشکل دارن. اگر باورهام مشکل داشته باشن اتفاقای خوب تو زندگیم نمیوفتن. خیلی سخته. الان که دارم دقیقتر نگاه میکنم می بینم واقعا “عالمی دیگر بباید ساخت، وز نو آدمی”. همینطور که استاد عباسمنش تو این ویدئو میگن که وقتی تصمیم به ساختن زندگیشون گرفتن کلا شخصیتشون تغییر کرد.الان دارم بیشتر حس میکنم که چقدرررررر باور محدودکننده احاطه م کردن. چقدرررررررر سالها بیخودی پارو به آب زدم و خودمو خسته کردم. واقعا سخته پذیرفتن این که برای رسیدن به خواسته حتما حتما حتما باید در مسیر و قبل از رسیدن به نتیجه، حالم خوب خوب خوب باشه. چقدرررررررر این باور از تمامی زندگی من دور بوده و این مدتی هم که به لحاظ منطقی پذیرفتمش هنوز اجراش سخته. چون همه ی چیزایی که قبلا ساخته بودی رو باید خراب کنی. انگار میمونی وسط یه بیابون خشک و بی انتها. اما فقط توکل میتونه این فاصله رو طی کنه و بس.

چقدرررررر من سالها حسرت خوردم و ناامید شدم و حسرتها و ناامیدی ها رو دیدم. جالبه از بچگی می شنیدم که میگفتن:اگر آدم خوبی باشی تو این دنیا، وقتی مردی و رفتی اون دنیا، میبرنت بهشت. بهشت جاییه که اصلا نیاز نیست زحمت بکشی. اصلا لازم نیست از جات بلند بشی و بری میوه بیاری و بخوری. سرت رو هر طرف بچرخونی میوه هست. تازه، برای اون میوه هم لازم نیست کار سختی بکنی تا بتونی بخریش. بهشت یعنی راحتی محض. بهشت یعنی خوشی مدام و بی پایان. اصلا همه ی چیزای خوب اونجان و هیچ وقتم تموم نمیشن. خلاصه که یه کمال مطلقی داشتم از بهشت که طبق گفته ی دیگران چون گنهکار درگاه خداوند بودم همیشه، پس قاعدتا بهش نمی رسیدم.

یه جمله ی سوالی توی متن بود که منو یاد حرف یکی از دوستام انداخت. اون جمله این بود:

“آیا فردی در جهان وجود دارد که از داشتن احساس خوب و لذت از زندگی، شاکی باشد؟”

یکی از دوستام روابط بسیار خوبی با خانواده ی شوهرش داشت و هفته ای سه چهار شب به عناوین مختلف مهمونی میرفت و هر کدوم از مهمونیا هم به گفته ی خودش خیلی خوش میگذشت. یه بار که داشت از یه مهمونی صحبت میکرد گفت: وای دیگه خسته شدم. چقدر خوش بگذرونیم؟؟!!!! من اون موقع که این آموزه ها رو بلد نبودم پیش خودم گفتم: مگه خوشگذرونی خستگی میاره؟! الان میفهمم که وقتی باورهای غلط ریشه دار باشن، یا ادای خوش گذشتن رو درمیاریم که ازمون خیلی انرژی می گیره و یا وقتی لذت می بریم اونقدر عذاب وجدان می گیریم که هرچی شیرینیه به کام خودمون زهر می کنیم که تلافی بشه و به سیاق سابق بگردیم و هیچ دینی به آدمای اطرافمون نداشته باشیم و خدای نکرده طردمون نکنن.

اما این مدتی که با آموزه های مسیر خودشناسی و خصوصا این سایت آشنا شدم ماجرا طور دیگه ای رقم خورد. آموزه های این سایت که یه عالمه دیدگاه من رو به دین و خدا و مذهب تغییر داد و من تونستم بدون هیچ جهت گیری و جانبداری با تغییر نگاهم، حالم رو باهاشون خوب کنم. و از این بابت بسیار شاکر و سپاسگزارم. هم از خدا و هم استاد عباسمنش که دست سعادتمند خداوند هستن. تصویری که آقای عباسمنش از زندگی درین دنیا با توجه به قرآن میدن همون بهشتیه که برای من از بهشت دنیای بعد از مرگ تصویر کرده بودن. همون بهشتیه که ایشون و خانواده شون همین الان دارن توش زندگی میکنن. با خودم میگفتم: یعنی میشه هرآنچه رو که میخوام داشته باشم؛ اونهم به راحتی. میتونم در هر حال و هر طوری حالم خوش باشه. چه در مسیر رسیدن به خواسته هام و چه زمان رسیدن؛ اونهم بدون نگرانی و دلشوره. حالا به لطف این آموزه ها و منطق الهی شون می بینم که همه چیز به وفور هست و هیچ وقت هم تموم نمیشه. اصلا و اساسا و واقعا سیستم دنیا همینه. باید اینگونه بود. یعنی اینگونه آفریده شدیم. این دنیا اینطور آفریده شده. قوانین این جهان به همین منظور طرح ریزی شدن. اما من خلاف اینها رو باور کرده بودم. همین امروز هم که داشتم برای چندمین بار متن میخوندم که : “زمانی به خواسته ها میرسی که باید حالت خوش باشه، باید لذت ببری وگرنه نمیرسی”؛ باز حالم دگرگون میشد. واقعا من همون طور که همیشه آرزو داشتم میتونم بازی کنم و خوش و بیخیال باشم؟ میتونم نگران نباشم؟ میتونم زجر نکشم؟ میتونم پول دربیارم اونهم با لذت؟ یعنی میشه؟ اینجا بود که فهمیدم منظور جمله ی این مقاله رو و دقیقا مثل همین جمله ی آقای عباسمنش که تو این ویدئو گفتن. که همون موقع که تو اون اتاق سیمانی زندگی میکردن حالشون خوب بوده. چون امید وافری داشتن. این که تونستن ایمان و دانسته هاشون رو با عمل همراه کنن و اینطور نتیجه بگیرن.

چه زمانهایی که تو تله ی دانسته هام افتادم و از مسیر قدرتمندکردن باورهام منحرف شدم. گفتم نه! جواب نمیده! هر کار میکنم جواب نمیده! در صورتی که نمیدونستم من اصلا روی باورهام کار نمیکنم. من دارم اطلاعاتم رو زیاد میکنم و خوب میتونم برای دیگران سخنرانی کنم. به جای این که این دانسته ها رو در زندگیم به کار بگیرم. من امید ندارم. من ایمان و توکل ندارم. این مقاله و بعدش این ویدئو حسابی دلم رو قرص کردن که چطور نبض باورهام رو تو دست بگیرم. چطور سرنخ رو رها نکنم و نترسم از بن بستهای راه. و بدونم که این بن بستها در درون من هستن نه بیرون. و خیلی راحت تر از برطرف کردن مشکل بیرونی از درون میشه حل و فصلش کرد. نه این که کار کردن روی باورها اونهم دراول راه، راحت باشه اما همین که من فقط و فقط با خودم طرفم و تکلیفم روشنه، خودش یه دنیا می ارزه. چون خیالم رو از حواشی میگیره و میده به نیرومندتر کردن هر روزه ی باورهام. این که فقط روی خودم متمرکز باشم و کلا با اطرافم که نشان از باورهای محدودکننده داره قطع ارتباط کنم.

این که تو این مقاله خوندم: “هر وقت راحت به نتیجه ای نمیرسی بدون هنوز باور اون خواسته در تو نشست نکرده و جزء بدیهیات ذهنت نشده”؛ برام فوق العاده نجات بخش بود.

این که : “فقط باید لذت ببری از مسیر و راه دیگه ای نیست”؛ خیلی حالمو خوب کرد.

این که تو این ویدئو شنیدم که استاد گفتن: “من شوق بی اندازه ای برای ساختن و آفرینش زندگیم داشتم و اصلا متوجه سختیها نبودم”؛ بیشتر مطمئنم کرد که ادامه بدم.

وقتی داشتم این باورها رو حلاجی میکردم این سوال برام پیش اومد که خب اگر ما اونقدر قانون رو خوب اجرا کنیم که اصلا گرفتار اتفاق ناخوشایند نشیم پس تکلیف نقاط تاریک وجودمون چی میشه؟! یا این که ما چطور به تضاد برمیخوریم؟ چون تضاد همراه همیشگی ماست و راهنمای خواسته هامون. از اونجایی که خداوند سریع الجوابه، جوابش اینطور اومد: وقتی ما نگاهمون رو طوری می چرخونیم که مدام لذت می بریم، اونهم در مسیر رسیدن به خواسته ها؛ این لذات از ساخته شدن باورهای قدرتمند تولید میشن.یعنی قدم به قدم؛ که همون قانون تکامله. و منو یاد یکی از جملات استاد در یکی از فایلهای قانون آفرینش انداخت. استاد میگفت: من وقتی دارم روی باورهام کار میکنم با عشق و شوق این کارو میکنم و لذت می برم. من به زور این کارو نمیکنم و سختی نمیکشم برای این که راحتی و آرامش در آینده داشته باشم. بلکه بدون نگرانی برای آینده از مسیر ساختن باورها نهایت لذت رو می برم. و این لذت ممکنه اینطور باشه که ما مدام به تضادها برخورد می کنیم و مدام نگاهمون رو بازآفرینی می کنیم. مدام تکرار و تمرین و تحسین. مثل رسم نمازهای یومیه. ما در طول شبانه روز در پنج مرحله، به شکل رسمی وارد خلوت با خدا و درون خودمون میشیم. البته ممکنه کسی به جای نماز، مراقبه یا عبادت دیگه ای و در کل “در خود فرو رفتن” داشته باشه. ولی به هر حال این ارتباط رسما برقرار میشه که اگر واقعا با تمام وجود انجامش بدیم به تمامی کارهای ریز و درشت روزمره مون رسوخ میکنه و همه ی اعمالمون خدایی میشه. و اگر با اجرای تمامی این اعمال تمام راه ها برامون هموار شدن، ما با مواجهه با مشکلات دیگران نقائص باورهامون رو می فهمیم. مثل برخورد ناگهانی با یک متکدی. یا برخورد با یه آدم عصبی. یا شنیدن حادثه ی ناگواری در اون سر دنیا از طریق اخبار بطور کاملا اتفاقی و … . یعنی این تضادها مستقیم اگر نباشن غیرمستقیم پیامشون رو می رسونن. درین لحظات دو کار بسیار حساس و شرنوشت ساز به شدت تاثیرگذارند. یکی شکرانه ی معجزه ی تضاد و دیگری اعراض به موقع از ناخواسته ها و عدم تمرکز بر اونها.

و آقای عباسمنش در همین ویدئو گفتن: میشد که به همین سختیها هم برنخورد اگر باورهای قدرتمندکننده داشت. و این که تجربیات ایشون در فایل های رایگان و محصولات میتونن خودبخود کلی از سختیها رو برای مخاطبین این برنامه ها در نطفه خفه کنن. البته به شرط ایمان!

فقط هشیاری ما لازمه که فرکانس سازه و سرنوشت ساز. این هشیاری چون مدام بین خالق بودن و اشرف مخلوقات بودن و حاکمیت مطلق بر زندگی و سرنوشت خود با ابراز بندگی بی چون و چرای خداوند همراهه، نه گرفتار کبر و غرور میشه و نه ایستایی و به قهقرا رفتن. چون افسردگی و ورشکستگی و بیماری و هر آنچه اتفاق ناخوشایند در عالم هست همه برای هشیار کردن ما از افتادن در مسیر غلطی خبر میدن که اونقدر برامون عادت شده و متوجهش نیستیم که هر لحظه ممکنه طوری سقوط کنیم که دیگه راه برگشتی نباشه و بزرگترین و سهمگین ترین سقوط تلف شدن عمر با باورهای محدودکننده و عزت قائل شدن برای سختی و رنج و عذابه.

خلاصه که این مقاله ی بسیار ارزشمند یکی از منابع من شده که هر روز مرورش کنم و این ویدئوی فوق العاده هم باعث شد من کلی سوال و جواب رو مرور کنم.

سپاسگزارم از استاد و گروه عباسمنش که این مقاله ها رو با دقت و سخاوت می نویسن و این فایلهای صوتی و تصویری رو با شوق بسیار مجددا ضبط میکنن. دست مریزاد و خدا قوت

خیلی زیاد خوشحالم و هربار با خوندن مقاله ها و دیدن و شنیدن فایلها شوقی هزاران برابر بیشتر از قبل در من می جوشه و تعهدم چندین برابر میشه. براتون آرزو میکنم هر آنچه خیر و برکت در کیهانه نصیبتون بشه.

و من الله توفیق

ایام به کام


به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1703 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «صدیقه شریعتی» در این صفحه: 8
  1. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    بنام یکتای بی همتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم همیشه شایسته و همفرکانسی های عزیزم

    سفرنامه روز پانزدهم ویک همزمانی جالب دیگه .

    استاد من باید امروز این فایل رو دانلود میکردم تا برگ بعدی سفرنامه رو هم تکمیل کنم که دیدم چه جالب فایل جدید که ضبط شده دقیقا همون فایلیه که من باید گوش میدادم.

    خب صبح که دانلودش کردم و دیدم با خودم گفتم چی بنویسم امروز ؟؟چون یکم مشغله ذهنی هم داشتم گفتم حالا باشه بعد میام و کارم که تموم شد کامنتشو میزارم ولی هیچی عملا به ذهنم نمیرسید ، بعدازظهر به خودم گفتم بیام چندتا کامنت بخونم ببینم بچه ها چی نوشتن شاید هدایت شدم که چی بنویسم.

    و خدارو شکر چون فایل جدید بود کلی کامنت داشت و البته کلی کامنت لایک خورده

    وااااای خداااای من چه کامنتایی ،چه نظراتی،

    چه دیدگاههای زیبایی ،بخدا استاد هرچی میخوندم بیشتر لذت میبردم.

    چققققدر بچه ها آگاه هستند ،چقدر خوب میتونن آگاهیهای هر فایل رو بیرون بکشن .

    البته من هر روز کامنت میخونم ها.

    ولی امروز چون خودم ذهنم درگیر بود خیلی چیزی از فایل نفهمیدم وقتی کامنت بچه هارو خوندم با خودم گفتم واقعا همه این چیزایی که نوشتن از همین فایل درک کردن😳😳😳

    بعد صوتی فایل رو گوش دادم ،دیدم آره من اینقدر ذهنم مشغول بوده و بعدشم اینقدر محو زیبایی ها و طبیعت پرادایس شدم که عملا چیزی از مجتوای فایل درک نکرده بودم.

    اینقدر از دیدن اون مرغ و خروسای نازنین ،ازاون بوقلمونهای وابسته، اون دریاچه زیبا اون صندلیهای قشنگه رو به غروب ،اون جت اسکی فوق العاده ،ووووووولذت بردم که دیگه چیزی از صحبتهای شما دستگیرم نشده ،

    راستی یه چیز دیگه ،استاد شما واقعا بی نظیری ها ،اون بوقلمونه اونهمه وقت روی پای شما بود و نوکم میزد ولی شما اصلا تمرکزت بهم نریخت🙄🙄🙄خیلی برام جای تعجب داشت چه استاد خوبی دارم آخه من با این حد از تمرکز .عاشقتم استاد❤❤

    واما آگاهیهای زیبای این فایل:

    استاد خوبم ایمان شما ستودنیه،واقعا خیلی ایمان میخواد بودن توی اون شرایط و ایمان به اینکه همه چیز درست میشه و آرام بودن و غرنزدن و توجه کردن به نکات مثبت واصلا طبق قانون رفتار کردن .واقعا باید ایمان زیادی داشته باشی.

    استاد شما اونجا فهمیدین این قانون رو که احساس خوب=اتفاقات خوب و عمل کردین بهش .

    ادا درنیاوردین ،واقعا بهش خوب عمل کردین که نتیجشو خیلی خوب گرفتین.

    ایمان داشتین ،که یه کار خوب رو با کلی درآمد ول میکنین و میرین بندر عباس که اصلا نمیدونین چی در انتظارتونه .وبعد اون شرایط سخت رو با لذت ،باعشق سپری میکنین ،واقعا چند درصد ما اینجوری عمل میکنیم در صورتی که شرایطمون هم به مراتب از شما بهتره.

    همیشه گله ،شکایت ،نارضایتی،بعد میخوایم درهای برکت و نعمت هم به رومون باز بشه.

    اصلا این راهش نیست.

    بعد باز با دوتا بچه و بازهم بیخبر از اینکه تو تهران چه خبره ،با یه ساک اومدین تهران .

    اگه این اسمش ایمان به غیب نیست پس چیه؟؟

    اینارو به خودم میگم ،توباید حس و حالت خوب باشه ،باید سست نشی تو راهت، درجا نزنی تا زمانی که در مدار درست و فرکانس درست نباشی اتفاقات خوب برات نمیفته.

    باید بفهمی جز خودت هیچکس نمیتونه کمکت کنه و جز خودت هیچکس نمیتونه راه رو برات باز کنه ،این خودتی که باید با اعتماد به نفس جلو بری و منتظر هیچکس نباشی .

    اگه زمین خوردی باز خودت دستتو به زانوت بگیری و بلند شی تا خدا و جهان ببینه که تو مصمم شدی بعد دستهای کمک کننده شو به مددت میفرسته.

    استاد منم خیلی رویا دارم که البته خیلیاشو بی خیالش شده بودم ولی از وقتی باشما آشنا شدم دارم یاد میگیرم که بی خیال رویاهات نباش برای بدست آوردنشون تلاش کن تا خدا حمایتت کنه تا خدا هدایتت کنه.

    و میدونم که یک روزی میام و میگم انچه که با دستان خودم خلق کردم.

    البته استاد من یک نتیجه مو که گرفتم براتون میگم

    من سالها پیش تصمیم گرفتم که گواهینامه مو بگیرم و خب همسرم گفت بیا اول یکم با خودم تمرین کن تا یکم آشنا بشی با ماشین و بعد برو برای ثبت نام .

    تو روزایی که میرفتیم باغ و جاده هایی که خلوت بود من پشت فرمون مینشستم و رانندگی میکردم و انصافا هم داشتم نتیجه میگرفتم که یهو فهمیدم باردار شدم و چون این پروسه گواهینامه گرفتن تو ایران عملا چند ماه طول میکشه گفتم الان که با این شرایطم نمیتونم ،باشه بعد از به دنیا اومدن بچه ام میرم و حتما گواهینامه مو میگیرم.

    بعد دیگه کاملا فراموش کردم و درگیر بچه داری شدم و کلا یادم رفت اون روزهای عالی رو که رانندگی میکردم و کلی لذت میبردم تا اینکه اومدم تو سایت و کتاب رویاهارو خوندم که تو فصل اولش نوشتین رویاهاتونو بنویسین .

    منم یکم که فکر کردم یادم اومد که خیلی دوست داشتم رانندگی کنم .واونو تو لیست هدفام و آرزوهام نوشتم و خوب کم کم تو مدارش قرار گرفتم و قدمهارو برداشتم. ثبت نام کردم و تو کلاس تئوری من شاگرد اول کلاس بودم💪💪

    بعد جلو رفتم و تو کامنتای قبلی نوشتم راجبه این موضوع و رفتم و رفتم و هدایت شدم به یک مربی خوب و بعد یک افسر خوب که همگی دستی شدن از دستان خداوند تا اینکه چند روز پیش من امتحان افسرم رو هم قبول شدم 💪💪😍😍که اون ماجرا خودش کلی درس داشت برام از خواستنو هدایت شدن و آرام بودن و سپردن همه چیز بخدا و در نهایت رهایی .که منجر به این شد که من بعد از دوبار مردود شدن تو امتحان افسر برای بار سوم قبول شدم که واقعا و دقیقا براساس قاون بود.

    دفعه های قبل که من فقط روی خودم حساب باز میکردم و چسبیده بودم به این خواسته ،قبول نشدم ولی اینبار که سپردمش به خدا و رهاش کردم قبول شدم اونم با کلللی اعتماد به نفس و کلی تشویق افسر .

    و اینجوری بود که توی مسیر با شما بودن و البته طبق قانون رفتار کردن من این هدفم تیک خورد😍😍😊😊

    استاد جانم واقعا ازت ممنونم که اینقدر خوبی و بدون هیچ چشمداشتی همه آنچه که یاد گرفتی در اختیار ما میزاری .

    همین دوباره ضبط کردن اون فایل .

    چه لزومی داشت ،اون فایل هم خودش کلی آگاهی دهنده بود من قبلا اونو دیده بودم.

    ولی شما چون متعهدی و دیدی یکم تمرکزتون کمتر شده اومدین وباز یه فایل دیگه ضبط کردین .

    ممنونم ازت استاد خوبم.

    عاشقتونم.❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  2. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    آفرین نسرین عزیزم

    آفرین چقدر زیبا بود کامنتتون

    واقعا لذت بردم از این روایت زیبا از زندگی استاد خوبمون.

    چقدر زیبا همه آنچه که دیدیم رو شما به رشته تحریر درآوردی عزیزم.

    خیلی خیلی لذت بردم از خوندنش بهتون تبریک میگم برای این قلم شیوا 👏👏👏

    امیدوارم شاد و خوشحال و ثروتمند باشی دوست خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    سلام به مرضیه عزیزم

    ممنونم عزیزم از لطفی که به من داشتی.

    من همه کامنتهای شما رو میخونم و لذت میبرم.

    ممنونم عزیزم اینقدر از گرفتن گواهینامم خوشحالم .

    ولی بیشتر از این خوشحالم که قانون رو فهمیدم و وقتی رفتارم رو بررسی میکنم میبینم طبق قانون بوده که به خواستم رسیدم .همون روزایی که میرفتم برای امتحان افسر ،خانومایی بودن که دفعه دهم یا پانزدهم اومده بودن ولی اینقدر نا امید بودن یا از افسرهای قبلی بد تعریف میکردن که خوب مشخص بود معلومه اینبار هم دارن فرکانس بد به جهان میدن و بازهم همون شرایط رو دعوت میکنن .ممنونم عزیزم برای تحسینت .

    خداروشکر که قوانین رو یاد گرفتیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    سلام رویای عزیزم.

    ممنونم عزیز دلم .

    چقدر لذت بردم از اینکه یکی دیگه از رویاهای من توی کامنت شما بود ،خرید ماشین یکی دیگه از رویاهای منه.

    این یک نشانه خیلی خوب بود برای من.

    ممنونم عزیزم انشاالله که هرآنچه خدا مسخر ماکرده ،بتونیم ازش استفاده کنیم و لذت ببریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    سلام دوست خوبم .هلنای عزیزم

    خوشحالم از اینکه یک زمانی با من همشهری بودین منم ساکن و البته زاده مشهد هستم.😊😊

    راستش من دفعه اول و دوم خیلی روی خودم و تواناییهام حساب باز میکردم و دائم برای خودم جمله تا‌کیدی میگفتم و حتی صبح روز آزمون تو ستاره قطبیم نوشتم که باید قبول بشم و از این حرفا.

    ولی اینبار اصلا اصلا بهش فکر نکردم و به خدا گفتم خدایا صفر تا صدشو به خودت میسپرم.

    از تعیین مربی که باید باهاش تمرین میکردم تا افسر و چگونگی امتحان همه رو به خداسپردم.

    روز امتحان هم من از ساعت ۸که رفتم برای آزمون کلی همه اون خانوما از افسرای قبلی بد میگفتن وکلا فضا و انرژی منفی بود ولی من سعی کردم از اون حرفا خودمو دور کنم و به نکات مثبت اطرافم توجه کنم به هوای خوب،آسمون آبی، برگهای رنگارنگ درختا و هرچیز دیگه ای که به نظرم زیبابود .

    افسر یکی یکی اسم متقاضی هارو صدا میزد ولی اسم من جزو چهار نفر آخر بود که واقعا خسته شدیم و من عملا دیگه امیدی به نتیجه نداشتم چون ساعت امتحان هم خیلی طولانی شد و تقریبا ۴ ساعت من منتظر بودم که نوبتم بشه.

    یه افسری بود که همه گزینه هارو امتحان میگرفت.

    خب دیگه آخراش اونم خسته شده بود و برای همین یکم زودتر مردود میکرد بچه هارو .

    و من کاملا ناامید شده بودم از قبولی و البته استرس هم گرفته بودم ،در صورتیکه من صبح اصلا استرس نداشتم ولی وقتی اینهمه طولانی شد خب طبیعتا استرس گرفتم .

    دوباره یه صدایی درونم بلند شد که اعراض کن از ناامیدی و اصلا به افسر و نتیجه فکر نکن

    من دوباره شروع کردم به دیدن نکات مثبت اطرافم و کلا از اون حال و هوا دراومدم تا اینکه نوبتم شد که من با یکم استرس رفتم برای امتحان.

    همون اول افسر کلی بهم استرس داد ولی وقتی دید من دور دو فرمونه رو خوب زدم شروع کرد به تحسین کردن من و کلی اعتماد به نفس بهم داد و هر کاری که میگفت و من انجام میدادم بیشتر تحسینم میکرد و آفرین میگفت و من کاملا اعتماد به نفسم رو بدست آوردم و حالم خوب شد .البته که هدایتهای خداهم هرلحظه شنیده میشد که اینکار رو انجام بده و منم میگفتم چشششم

    و درنهایت افسر گفت آفرین کارت خیلی خوب بود .برو قبول شدی.

    خیلی لحظه خوبی بود خیلی حس خوبی داشت.

    امیدوارم این حس رو خیلی زود تجربه کنی عزیزم.

    من فقط همه چیز رو به خدا سپردم.و گفتم خدایا من تلاش خودمو کردم ،قدمهارو برداشتم دیگه بقیه اش با تویه که قول اجابت دادی. من هیچ چیزی ندارم که بخوام به اون تگیه کنم پس خودت هوامو داشته باش.

    اینجوری بود که اون روز من واقعا سعی کردم که از نجواهای ذهنم دوربشم.

    واقعا هیاهویی به پا شده بود توی ذهنم مخصوصا اون نیم ساعت آخر

    من ساعت ۸ صبح رفتم و تا ساعت ۱۲طول کشید این مدت هرزمان حالم بد میشد و استرس سراغم میومد فقط حرف زدن با خدا بود که آرومم میکرد.

    البته یه جمله تاکیدی هم بود که از مدیر فنی عزیزمون یاد گرفتم که خیلی حالمو خوب میکرد.

    )یا همون چیزی میشه که من میخوام یا از اون چیزی که من میخوام هم بهتر میشه).

    این جمله واقعا حالمو خوب میکرد .

    و واقعا همونم شد من فقط دلم میخواست که قبول بشم ولی اینقد افسر تشویقم کرد که کلی اعتماد به نفس گرفتم.

    امیدوارم به دردتون بخوره کامنتم .

    و امیدوارم خیلی زود نتیجه قبولی تونو بشنوم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    صدیقه شریعتی گفته:
    مدت عضویت: 1982 روز

    سلام به الای عزیزم

    سلام به پرنسس عزیز و دوست داشتنی خانواده

    ممنونم عزیزم ممنونم

    خداروشکر میکنم که کامنت من براتون مفید بوده عزیزم.

    الای عزیزم خیلی از این کلمات هدایت بوده و من فقط اونا رو نوشتم.

    امیدوارم که خودم هم بتونم از این هدایت بهترین استفاده رو بکنم .

    کامنتهای زیبا و پرازعشق شما رو همیشه میخونم و لذت میبرم

    اخه چچوری اینقد با عشق مینویسی .فکر میکنم هیچکس توی سایت به اندازه شما عاشقانه نمینویسه عزیزم.

    دوست دارم خواهر خوبم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: