به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1 - صفحه 98
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/10/abasmanesh-18.jpg
570
800
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-16 09:19:202020-10-18 03:29:15به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام یکتای جان
روز پانزدهم سفرنامه
رویاهایت را باور داشته باش قسمت1
بار اولی که این فایل رو دیدم انگار نگاهم خیلی سطحی بود و در مدار خیلی پایینتری بودم.، چون اونروزها برداشتم این بود که خب استاد عباسمنش یه همچین زندگی داشته قبلا الان به اینجا رسیده منم که شرایطم مثل استاده پس قطعا منم موفق میشم.
اونموقع ها خیلی سطحی نگر بودم ظاهر زندگی گذشته ی استاد و سختی هایی که به ظاهر میکشیده رو با ظاهر زندگی خودم مقایسه میکردم و میگفتم خب منم زندگیم این شکلیه پس قراره منم موفق شم…
تا اینکه گذشت و تکاملم رو کم کم طی کردم تو یه سری از فایلها میدیدم که استاد میگه اون روزها چیزی برای خوردن نداشتم کفشی برای پوشیدن نداشتم ولی حالم خیلی بود چون ایمان داشتم که به رویاهام میرسم من اصلا اون سختی هارو نمیدیدم.
هر روزی که گذشت تازه تونستم باطن این مطالبی که استاد میگه رو درک کنم قبلا میشنیدم ولی نمیفهمیدم که چطور میشه هیچی برای خوردن نداشت ولی اصلا برات مهم نباشه و حالت خوب باشه…از این آگاهی ها خیلی سطحی و سرسری رد میشدم غافل از اینکه کلید گنج ها تو درک همین یه مطلبه که در هر شرایطی احساست باید خوب باشه.حالت باید خوب باشه.من چقدر تو نداری ها و سختی ها تونستم حالمو خوب کنم ؟چقدر تونستم ایمانمو نگه دارم که حالا انتظار داشته باشم که الان من 3 ساله دارم رو خودم کار میکنم پس نتیجه کو.
نتیجه رو به عمل میدن نه به ادا.
من فقط ادا در آوردم تو این سه سال فقط حرف حرف حرف
هرچقدر بیشتر میگذره تازه میفهمم که چقدرررر حالاحالاها جای کار دارم.
ولی از خداوند جانم و استاد عزیزم سپاسگذارم بابت این فایل که وقتی دوباره دیدمش فقط ظاهرو نمیدیدم وقتی شما میگفتید من در عرض یک شب موقعیتم عوض شد و شدم سوپروایزر شرکت با خودم تکرار میکردم اشتباه برداشت نکن این یه شبی که استاد گفت پشتش کلی تلاش بی وقفه ی ذهنی بوده پشتش کلی ناامید نشدن بوده پشتش کلی احساس خوب ساختن تو دل سختی ها بوده کلی اعراض از ناخواسته ها بوده.اگه استاد همه ی زندگیشو بخشیده و با یه ساک مهاجرت کرده به تهران تو فقط اینو نشنو که استاد یهو تصمیم به مهاجرت گرفته و انجامش داده و موفق شده
باطن قضیه رو بشنو که چقدرررر قبلش استاد روی باورهاش کار کرده چقدرررر روی ایمانش کار کرده چقدررر روی توکلش کار کرده چقدرررر روی باور به اینکه اهداف دست یافتنی ان کار کرده و یه شبه تصمیم به مهاجرت نگرفته.تکاملشو طی کرده پشت هر حرف استاد کلیییییییی تلاش ذهنی بی وقفه کلیییییی تو شرایط نادلخواه اعراض کردن و خوب کردن احساس کلییییی ناامید شدنو دوباره برگشتن به مسیرو با ایمان ادامه دادن بوده..استاده با تکامل به اینجا رسیده …اششتباه برداشت نکن…فقط ظاهر قضیه رو نبین.
اینو به عنوان ردپا جا میزارم برای روزی که به تمام رویاهام رسیدم و دوباره برمیگردم به این فایل
درپناه یکتای جان همگی شاد ثروتمند باشید عزیزان دلم
بنام یکتای جان
هنوز فایل این قسمت از سفرنامه رو ندیدم ولی امروز مواردی رو درک کردم که میخوام اینجا به عنوان رد پا بنویسمشون.
یکی از نقاطی که من همیشه ازش ضربه میخوردم اینجاست که وقتی یه هفته ده روز پیوسته رو خودم کار میکنم و حسمو خوب نگه میدارم و فرکانسم مثبته ،بعد از تقریبا یه هفته یه موردی پیش میاد که من نمیتونم احساسمو خوب کنم.یعنی میشه ها ولی برام خیلی سخته.
بعد میام به خودم میگم حالا اشکال نداره به خودت سخت نگیر تو یه هفته تمرکزی رو خودت کار کردی همینا تاثیرشو تو زندگیت میذاره، حالا چند روز استراحت کن دوباره شروع میکنی……..و همینجاست که دوباره سقوط میکنم و میرسم به نقطه ی اول…
هیچ وقت حواسم به این نبود که فرکانس هر لحظه ی ما داره لحظه ی بعدمون رو میسازه ، نه اینکه یه هفته رو خودت کار کنی برای یه هفته ی بعدت انرژی مثبت ذخیره نگه داری….نه …هیییچ انرژی ای ذخیره نگه داشته نمیشه هیچ فرکانسی ذخیره نگه داشته نمیشه که بعدا که تو حالت بده و نمیتونی حالتو خوب کنی از این انرژی ذخیره بخوای استفاده کنی.
فرکانسها همون لحظه فرستاده میشن و پاسخش رو دریافت میکنی..
وقتی میگی خب حالا تا همینجاشم خوب پیش رفتم نیازی نیست سخت بگیرم، سقوط میکنی، فکر کن اینهمه راهی که اومده بودی رو باید دوباره از اول بیای چون تو اینقدر ادامه ندادی که مدارت تغییر کنه ، شاید نزدیک شده بودی به تغییر مدار ولی لحظه ی آخر دست از تلاش برداشتی و دوباره برگشتی به همون نقطه ای که شروع کرده بودی.
به همین علته که تو نتایج بزرگ نمیگیری به همین علته که مدارت تغییر نمیکنه چون تو پیوسته و مداوم حرکت نمیکنی.
کار کردن روی خودت باید تبدیل بشه به جزء جدایی ناپذیر زندگیت…
در هر شرایطی که باشی هررررر چقدرررر سخت باید ادامه بدی.حتی آروم و لاکپشتی حتی یه قدم خیلی کوچیک تو اون لحظه و تو اون روز.ولی حرکت کن.توقف نکن که اگه توقف کنی همونجا نمیمونی بلکه برمیگردی به عقب….حرکت کن ..ادامه بده …این رمز موفقیته…
رمز موفقیت این نیست که تو به سمت خواسته هات حرکت کنی و هیچ مانعی سر راهت نباشه…نه تو باید با وجود موانع حرکت کنی حتی اگر حرکتت کند شد اشکالی نداره فقط حرکت کن و ادامه بده ..
رمز پیروزی ادامه دادنه…
من قبلا یکی از پاشنه های آشیلم این بود که البته هنوز تا حدودی دارمش ولی خیلی کمتر از قبل این بود که وقتی مثلا یه هفته تمرکزی رو خودم کار میکردم و به نقطه ی خوبی میرسیدم و کلی انرژی و انگیزه داشتم یهو عجله میومد سراغم که تو داری خوب پیش میری چرا کارای بزرگتری رو نمیکنی چرا یه حرکت بزرگتر نمیزنی داره دیر میشه تو از پسش برمیای زودتر یه فکری بکن یه حرکتی بزن…و زمانی که گوش به فرمان این نجواها میشدم که آره راست میگه منکه خیلی خوب پیش رفتم چرا به یه نتیجه ی بزرگ نمیرسم…و از همونجایی که عجله میکردم سقوط میکردم و همه چی خراب میشد حتی بدتر از قبل.جوری که باورم شده بود که هروقت من میام تمرکزی کار کنم رو چیزی میزنم همه چیو خراب میکنم پس همون پراکنده و آروم پیش برم بهتره.تا مدتها درک نمیکردم که از کدوم نقطه دارم ضربه میخورم نمیفهمیدم که عجله ی من باعث خراب شدن کارا میشد نه تمرکزی کار کردنم.از زمانی که روی این پاشنه ی آشیلم کار کردم تو همه چیز اول میام قانون تکامل رو در نظر میگیرم میگم آیا تو این کاری میخوام بکنم تکامل رعایت شده یانه.حتی دیگه فایلهای استاد رو هم همینجوری نمیام انجام بدم.هر آگاهی که میگیرم اول میگم آیا من تکاملم رو طی کردم که بخوام این کاری که استاد میگن رو انجام بدم.چون قبلا هم در مورد فایل های استاد هم بدون رعایت تکامل عمل میکردم.هر فایلی که گوش میدادم هیجانی میشدم که انجامش بدم و همون فایلی برای خیلی ها کشتی نجات بود باعث سقوط من میشد .چون من ناخودآگاه عجله داشتم و نگاه نمیکردم که آیا این حرفی که استاد میزنه در مورد زمان اکنون من صدق میکنه یانه.آیا من الان در مدار این آگاهی ها هستم یا نه.مثلا یه کاری رو تا یه جایی پیش میبردم بعد یه فایل دیگه از استاد میدیدم که میگفت همین الان شروع کن فلان کارو انجام بده.من یا سردر گم میشدم که کدوم کارو انجام بدم یا اینکه کار قبلیو ول میکردم و یه کار دیگه…. یه تمرین دیگه… انجام میدادم.و همین باعث میشد خسته و سردرگم بشم چون همش این شاخه و اون شاخه میپریدم.ولی شکر خدای مهربان از زمانی که عجله رو گذاشتم کنار و خیلی آروم و تکاملی پیش میرم خداوند منو به فایلهای سفرنامه هدایت کرد.و الان جوریه که من جواب مسائل هر روزمو تو فایل اون روز میگیرم.و مثل قبل به فایلهایی بر نمیخورم که در مدارش نباشم و سردرگمم کنه.شکر شکر شکر خدای مهربانم.
در پناه جان جهانم همگی شاد و ثروتمند باشید.
قسمت پانزدهم
باسلام
خیلی خوشحالم وخداوندراشکرمیکنم که توانستم به این مرحله ازتحول روزشمارزندگی برسم.
وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم می بینم نسبت به قبل خیلی وضعیتم بهترشده وبابتش خداروشکرمیکنم وقتی می بینم استادازاون وضعیت زندگی دریک اتاق کوچک توانسته به یک چنین زندگی برسه پس من هم میتونم فقط بایدبه آموزه های استادعمل کنم وتنهاشنونده نباشم ونگم که من بچه کوچک دارم وسنم بالارفته باهرشرایطی میتونم شروع کنم فقط بایدباورداشته باشم که می شودوتسلیم خداوندباشم.
خدایاشکرت بابت این آگاهی
قسمت پانزدهم
سلام به استادبزرگواروهم فرکانسی های عزیز
خیلی خوشحالم وخداوندراشکرمیکنم که توانستم به این مرحله ازتحول روزشمارزندگی برسم.
وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم می بینم نسبت به قبل خیلی وضعیتم بهترشده وبابتش خداروشکرمیکنم وقتی می بینم استادازاون وضعیت زندگی دریک اتاق کوچک توانسته به یک چنین زندگی برسه پس من هم میتونم فقط بایدبه آموزه های استادعمل کنم وتنهاشنونده نباشم ونگم که من بچه کوچک دارم وسنم بالارفته باهرشرایطی میتونم شروع کنم فقط بایدباورداشته باشم که می شودوتسلیم خداوندباشم.
خدایاشکرت بابت این آگاهی
به نام خدا
روز شمار تحول زندگی من
روز پانزدهم
خداوند را شاکرم که بشریت آنقدر پیشرفت کرده است که با دوربین می تواند اتفاقات سال ها قبل را به راحتی مشاهده کند، خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت.
تمام کسانی که موفقیت های بزرگ داشته اند، در وهله اول برای مدتی تنها و دور از جامعه ی اصلی خودشان زندگی میکرند، مانند یوسف پیامبر که در مصر بود، یا مثلا پیامبر اسلام که هر سال یک ماه را تنها زندگی میکرد، اینگونه شرایط باعث میشود که انسان از حاشیه ها دور باشد تا بتواند روی خودش کار کند، شاید بعضی وقت ها عوض کردن مکان زندگی در ظاهر بد به نظر برسد ولی انسان ها بعد از آن مرحله به ظاهر بد تغییرات زیادی می کنند، مانند شما که چند سال در بندرعباس بودید و یا مثلا حضرت یوسف که چند سال در زندان بود، اینگونه شرایط بهترین شرایطی است که انسان در آن می تواند خودش را تغییر دهد.
این فایل با فایل روز چهاردهم مرتبط است، مثلا شما می توانستید در قم، در همان شرایطی که روز به روز بازار کساد می شد در قم زندگی کنید، ولی جرعت پیدا کردید که در یک شهر قریب کار کنید و این حرکت به ظاهر نوعی ریسک بود، هر کسی جرعت نمی کند که شرایط را خودش تغییر دهد. بعد از آن، با اینکه حقوق شما را نداده بودند شما می توانستید با همان شرایط به کار خود ادامه دهید ولی جرعت کردید تا از کار خود استفا بدید، احتمالا اگر به کار خود ادامه می دادید وضعیت فعلی شما خیلی خیلی متفاوت بود، خداوند را شاکرم که شما را به سوی سعادت و خوشبختی هدایت کرد.
من هم وقتی قانون را فهمیدم، فکر می کردم کافیست همان انسانی که بودم باشم و فقط با تصور کردن هر آنچه را که می خوام جذب کنم، نه، این کافی نیست، باید به طور کلی آدم دیگری شویم، وقتی به گذشته ام نگاه می کنم حس می کنم آن آدم کلا من نیستم، چون با باور های الانم، آن رفتار ها و فکر ها غیر منطقی به نظر می آید.
استاد عزیزم، از وقتی اینترنت مختل شده، مهم ترین نرم افزاری که با اون کار می کنم هم به اینترنت وصل نمی شد، دیروز بعد از فایل روز چهاردم نرم افزار را باز کردم و با کمی تغییر در تنظیمات اش تونستم به نت وصلش کنم، این اتفاق را مدیون فایل شما هستم، ممنونم.
امروز هم وزنم را چک کرده ام و دیدم که نسبت به هفته قبل ۱ کیلو بیشتر شده ام و الان ۶۶ کیلو هستم، دیگر کسی بهم نمی گوید لاغر مردنی هستی و همه با خوشحالی بهم می گویند که اندامم بهتر شده است. تنها کاری که میکنم این است که روزانه در حد نیم ساعت در سایت فعالیت می کنم، از شما و خانم شایسته متشکرم.
خدایا شکرت که توانستم روز پانزدهم را هم گوش کنم و کامنت بنویسم، خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت.
بسم الله الرحمن الرحیم
روز شمار تحول زندگی من
روز پانزدهم
به رویاهایت باور داشته باش…
قبلا هم این فایل رو گوش داده بودم اما گوش دادن یک چیزه و فهمیدن و درک کردن یک چیز دیگه.و هر بار که یک چیزی رو میبینی،یا گوش میدی مهم اینه که ببینی چه چیزی رو در پس اون دیده ها یا شنیده ها دیدی و درک کردی…
و وقتی درک کنی و بفهمی به معنای واقعی،
هر قسمتی از اون مطلب رو،
اونوقت تغییری در تو و دید گاه تو ایجاد میشه…
شاید
مثل انفجار یک آتشفشان خفته…
یا طغیان یک رود آرام و کم جوش…
غرش رعد و برق در آسمانی که تا چند لحظه قبل هیچ لکه ابری نداشت…
ویا باریدن قطره های باران با لطافت تمام بر زمینی خشک که هرگز قطره آبی ننوشیده…
و آنچه که استاد گفتند:
رویاهایت را باور داشته باش
اگر درک بشه هزاران معنا در خودش داره…
به رویاهایت باور داشته باش یعنی به خدای خودت باور داشته باش…
رویای تو آنچیزیست که خدا خود او را آفریده
همینطور که تو را آفریده…
من چگونه رویایی در سر میپرورانم؟آیا این منم که رویا یی در وجود خود شکل میدهم یا خدای من آن را شکل میدهد؟ وقتی خود اوست که همه چیز را آفریده..
آنچیزی که در گذشته بوده
و آنچه که اکنون هست ،حتی آنچه خود من هستم
و آنچه که در آینده خواهد بود؟
از هرچیزی…
از هر بی نهایتی…
با همه این اوصاف پس تنها و تنها به خدایت باور داشته باش
که وقتی به این نقطه رسیدی به خودت و رویای خودت خواهی رسید…
به خودت باور خواهی داشت…
چرا که تو از اویی
از آن قدرت بینهایت…
به خدای خودت باور داشته باش…به عظمتش، به بی نهایت بودنش…به قدرتمند بودنش، به یگانه بودنش در اعمال قدرت…
وبعد به مهربان بودنش…
که او عشق است و عشق است و عشق…
آیاوقتی پروانه ای را به سویت روان میکند تا تو بالهای زیبایش را ببینی و لذت ببری این را نمیفهمی؟
وقتی گلی را در باغچه خانه ات میشکفاند تا رخ و رنگ زیبایش راببینی و مست از بوی خوش آن گل و غرق شادی شوی این را نمیفهمی؟
وقتی شب را پس از روز و روشنایی برایت به ارمغان می آورد تا به آرامشی وصف نشدنی برسی،و بتوانی الماس های زیبایی که در آن بی کرانه ها میان چادری سرمه ای رنگ و عمیق و پر شگفتی کاشته است ببینی و به سحر آمیزی آن تابلوی جادویی که در برابر مردمک چشمانت قرار گرفته خیره شوی این را نمیفهمی؟
که او عشق است و زیبائی…
اوست سراپا اعجاب آفرینی و حیرت انگیزی…
اوست سراپا قدرت و بیکرانگی..
قدرتی پاک و معصومانه…
قدرتی امنیت بخش و آرامش آفرین…
و باور به رویاهایم باور به همه اینهاست…
باور به نزدیکی من به خداست…
اگر به این باور نکنم که خداوندگاری دارم بی نهایت و زیبا،پر قدرت و شادی آفرین…اعجاب انگیز و مهربان…چگونه باور کنم که به آن خانه،به آن ماشین،به آن باغ و آن ویلا و آن کاخ،به آن آرزو و به آن رویا خواهم رسید…؟؟؟
روز پانزدهم
سلام به استاد و دوستان هم فرنکاسی خوبم
چقدر استاد زیبا زندگی کردن خودشون رو توصیف کردن که با باورهایی و ایمانی که دارنداز اتاق سیمانی به این خانه ی بزرگی که دوست داشتند رسیدند
من هم اگر ایمان و باورم به خدا قوی باشه به راحتی میتونم به خواسته هام برسم حتی خواسته های کوچکم
من میتونم زندگی خوبی داشته باشم وقتی احساس خوبی داشته باشم ودر کنار همسر و فرزندانم لذت ببرم چون با آنها هستم روزهای خوب و بدم در کنارم هستند
زندگیم رو خودم خلق میکنم چون اونجوری که دوست دارم میسازمش و از زندگیم لذت میبرم
ایمانم اینقدر داره به خدا قوی میشه که هر لحظه دارم حسش میکنم
من هرلحظه دارم باهاش حرف میزنم اونم خالصانه به تمام حرف هام گوش میده وجوابم رو میده
من عاشق خدام هستم و هر روز صبح اول با خدای خودم صحبت میکنم و با امید و توکل به خدا روزم رو پر انرژی شروع میکنم و تا اخر شب انرژی کامل دارم اتفاق های خوبی برام میوفته و این یعنی نگاه خدا در زندگیم هست و هدایتم کرده به این مسیر لذت بخش و میگه از این مسیر لذت ببر چون بهترین مسیر زندگیت هست
از استاد عزیزممنونم که همه رو در این مسیر زیبا هدایت میکنه تا مثل خودش همه به رویا ها و خواسته هاشون به راحتی برسند و باور کنن که میشه به چیزی که دوست داری برسی فقط با ایمان و توکل به خدای مهربان
در پناه خدا شاد باشید
به نام خدا
روز شمار تحول زندگی من
روز پانزدهم
بازم مثل همیشه هنوز فایل رو ندیدم اما دانلود کردم
و چون قول دادم هر روز کامنت بذارم اول اینکارو میکنم که یه وقت سر گرم شدن به کارهام منو از این کار دور نکنه
متن انتخابی عالی بود
و کامنت های دوستان
در مورد اینکه باور و ایمان داشته باشی به چیزی که میخوای برسی و حتما اون اتفاق میافته
منم جاهایی که از ته دل باور داشتم و سپردم به خدا و در واقع ایمان داشتم اون اتفاق به بهترین شکل برام افتاده
مثلا همین جایی که زندگی میکنیم
زمانی که ازدواج کردم با همسرم
قبلش یه همچین خونه ای رو تصور میکردم
وقتی که دنبال خونه میگشتیم همه جا خیلی گرون و اونی نبود که میخواستم اما ته دلم میدونستم یه جای خوب برای ما هست
تا اینکه اینجا با پول خیلی خیلی کمتر با شرایط خیلی بهتر برامون جور شد
طوری که هر کسی که میشنید باور نمیکرد
و الان من به جاهای بهتر و شرایط بهتر فکر میکنم البته از همین جا لذت هم میبرم و خوشحالم و بازم مطمعنم به جای عالی تر میرسم و باید تکاملم رو با کار کردن روی باورهام طی کنم
ممنونم استاد عزیزم و مریم مهربونم
دوستتون دارم
سلاااااااااام عزیزای دل
مثل همیشه عالی
مثل همیشه فوق العاده
البته که اولین بار نیست که این فایل رو میبینم
ولی یه مدت کوتاهی که دارم سعی میکنم بیشتر به دانسته هام عمل کنم
تا الان به اندازه ی نتایجی نتیجه گرفتم و الان نتایج خیلی بزرگتر میخوام
و چقدر دیدن اینکه یکی از اون زندگی به این زندگی رسیده آدم رو مصمم تر میکنه
عاشق این قدرتشون هستم که وقتی تصمیمی میگیرین و مطمئنیم که باید اون راه رو برین ،هیچ حرف و حدیثی نمیتونه جلوی شما رو بگیره
قوانین جدید برای وجدانتون مشخص کردین که الکی یه چیز رو بد ندونه و جلوی پیشرفتتون رو نگیره
قلب رو زندگی کردن یکی از بزرگ ترین آرزوهای منه
نمیدونم درسته یا نه
ولی انگار واقعا یه راه درستی وجود داره که قلبم میدونه چه جوری و از کدوم سمت بره تا من رو به اون برسونه
همونطور که خودتون توی یکی از فایل ها گفتین و راجع به اون گاری
و مطمئنا همه ی ما تو مراحل مختلف از اون هستیم
اول چرخامون رو درست میکنیم
بعد یواش یواش گاری رو رها میکنیم
انشالله که تکامل هممون با سرعت بیشتر طی بشه
زندگیتون پر از آرامش
❤️
سلام خدمت استادعزیزوبزرگ
چقدرلذت بردم این فایل رودیدم واقعا تحسین برانگیزه اینهمه زیبایی ونعمت که میشه خلق کرد.
چقدرانرژی گرفتم وباورام تقویت شدوقتی دیدم استاد از اون خونه یابهتربگم اتاق سیمانی به این خونه های زیبا وبزرگ رسیده، فقط بخاطراینکه ایمان وامیدداشته که میتونه به اینجابرسه ،واین درس بزرگی به من میده که من هم اگرباورکنم وایمان داشته باشم میتونم هرچی روکه بخام خلق کنم فقط بایدباورداشته باشم وباقوانین هماهنگ باشم که بتونم زودترتکاملم روطی کنم وبه اینهمه نعمت وزیبایی برسم .
خداروهزاران مرتبه شکرمیکنم که این فایل رودیدم وممنونم ازاستادوخانم شایسته عزیزکه زحمت کشیدن این فایلوتهیه کردن .خیلی خیلی ممنون ازاینهمه انرژی که به مامیدین 🙏🙏😍😍😍