به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2 - صفحه 31 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-06 03:23:382024-06-27 06:13:15به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
سفرنامه روز شانزدهم…
وقتی میخواستم به تعهد عمل کنم.
این نجوا شیطانی به من گفته شد که تو اصلا تو زندگی موفق شدی.تو در هیچ زمینه ای نتونستی موفق بشی.
هیچ وقت نتونستی کاری بکنی.
چند لحظه حالم گرفته شد.اما سریع به خودم اومدم.
به خودم گفتم :
من در حال حاظر از نظر مالی،ایمانی درجه پایین قرار دارم.
آیا حرکت در مسیر اعتقاد به خدا موفقیت نیست؟
آیا اطمینان داشتن به خدا موفقیت نیست؟
آیا کم شدن نگرانی ها موفقیت نیست؟
منی که خیلی راحت تونستم برم دانشگاه دولتی و خیلی راحت درس بخونم و یک سال دیگر درسم تموم میشه موفقیت نیست؟
منی که نمی دونم چیکار کنم.سردر گم هستم.ولی میخوام تلاش کنم و توکل کردم به خدا موفقیت نیست؟
آیا منی که تو این سایت میام و هر روز چند ساعتی را روی خودم کار می کنم موفقیت نیست؟
آیا منی که تا قبل از اشنایی تو سایت همش نجواهای شیطان در گوش من بود.و منو یک فرد ناامید و بی انگیزه کرده بود.
ولی الان اون نجواها تبدیل شده به توجه بر زیبایی ها موفقیت نیست؟
آیا بدونی که فرماندار کل زمین حواسش بهت هست و تو رو پشتیبانی میکنه موفقیت نیست؟
پس فهمیدم.که من هم موفق هست.و دارم در وسیر موفقیت حرکت می کنم.
و این پیام رو تو سایت گذاشتم.
سلام خدمت حسین عباس منش عزیز و مریم شایسته ی مهربون😍😍😍
من واقعا خیلی نیاز داشتم به همچین فایلی خیلی دوست داشتم با چشم،گذشته و حال حاضر شما را بدونم و ببینم واقعا تاثیر این فایل بیشتر از صدها کتاب موفقیت و کتاب انگیزشی است.خدا را شاهد میگیرم با دیدن زندگی گذشته و الان شما نشستم زار زار مثل بچه ها گریه کردم انقدر حس خوبی بهم دست داد این فایل ک دانلود کردم تو گوشیم همیشه داشته باشم و نگاه کنم.
نمیدونید چقدر انرژی گرفتم چقدر امید پیدا کردم چقدر اعتمادم بیشتر شد چقدر بینشم عوض شد
حسی که با این فایل دریافت کردم وصف کردنی نیست اصلا نمیتونم بگم چه حس نابی پیدا کردم
و این را هم بگم عباس منش نوش وجووووودت باشه این زندگی نوش وجوووودت باشه این آرامش…
میدونم و درک میکنم ک با چه زحمتی این فایل آماده شده فقط بخاطر اینکه ما باور کنیم که میشود باور کنیم ک هیچ چیز غیر قابل دست یافتنی نیست میشود هر چیزی را که بخواهی بدست بیاری هر تجربه ای را که دوست داری کسب کنی هر چیزی را ک میخواهی بخری
عباس منش نمیدونم چطوری تبریک بگم این روند تغییر زندگیتون رو با تمام وجود میخوام داد بزنم بگم
نوووووووووووش جوووووونت همه ی این چیز هایی که داری🤩🤩🤩🤩🤩
خدا را سپاس بخاطر وجود نازنینتون 🙃🤭
سلام استاد عزیزم سلام مریم نازنین سلام دوستان همسفر
فایل روز شانزدهم سفرنامه
هیچ خواسته ای آنقدر بزرگ نیست که نتوان به آن رسید
خب میخوام از آخر فایل شروع کنم. استاد گفتین اگر فقط یکنفر با این فایل نگرشش عوض بشه برای من کافیه. میخوام بگم من هم یکی از هزاران نفری هستم که دارم با اموزشهای شما مسیر خودم رو پیدا میکنم.
استاد عزیزم شما همه جوره متفاوت هستین. من برخلاف شما الگوهای ثروتمند اطرافم زیاد دیدم ولی میدونم بدلیل باورها و فرکانسهای اشتباه خودم وجهی از اونها رو برمی انگیختم که احساس فخر به من داشتن. احساس اینکه اینها مال از تو بهترونه. مال تو نیست.
اما فایلهای انگیزشی شما اصلا اون احساس رو به من نمیده . من در کنار ایجاد باورهای جدید برای خودم که هدف شما بوده از درست کردن این فایل ، بیشتر میفهمم چقدر شما وارسته هستین. استاد رهایی شما نسبت به تمام چیزهایی که نشون دادین در فیلم و توضیح دادین دربارشون برای من قابل دریافت بود.
خوش بحال من که به این مسیر هدایت شدم تا در کنار باورسازی برای داشتن یه زندگی عالی در تمام جنبه ها فردی الگوم باشه که سخاوت در تصاویر و کلامش موج میزنه.
واقعا لذت بردم از تمام داشته هاتون استاد و خداروشکر کردم بابتشون. میدونم سپاسگزاری از اینکه یکنفر دیگه داره خوشبخت زندگی میکنه راه رو برای خودم هموار میکنه. تحسین دستاوردهای شما راه رو برای من باز میکنه . اینو از خودتون یاد گرفتم. تا خدا من رو هم هدایت کنه به رسیدن به خواسته هام.
استاد عزیزم من یه کتاب رو چند سال پیش خوندم واثر عجیبی روی من گذاشت. به شما معرفیش میکنم ولی میدونم شما خودتون مثال بارزی هستین از تغییر. ولی اون کتاب هم پر هست از مثال واقعی زندگی ادمهایی که تغییر کردن. از جاهای خیلی پایین.
اسم کتاب هست شازده حمام اثر دکتر حسین پاپلی یزدی
من داستان یک پسری ازش بیشتر یادم مونده.
یک بار نویسنده وقتی دانشجو بود بعنوان کار تحقیقاتی میره عشایر اطراف خراسان. مردم اونجا در چادر زندگی میکردن. نویسنده پسری رو میبینه که پدرومادر نداره. اسم هم نداره. یله صداش میکردن یعنی بدون اسم و بی کس و کار. یله از این چادر به اون چادر غذایی بدست میورد تا گرسنه نمونه. نویسنده مدتی که اونجا بود به یله اول یاد میده صورتش رو صبحها بشوره. یکم دیگه الفبا بهش یاد میده. این روند اموزش داشته پیش میرفته تا اینکه اون عشایر دچار کولاک و سرمای ناگهانی میشن. نیروهای امداد به کمک میان و سرپناههای صحرایی براشون ایجاد میشه. تلفات اون اتفاق زیاد بود ولی یله زنده موند. یله اسکان داده میشه. در کنار تیم امداد . چند راهبه فرانسوی هم در تیم امداد بودن. یله رو چون بچه بود پیش خواهرها میفرستن. خواهران راهبه به یله رسیدگی میکنن. کار یادش میدن و میفرستنش مدرسه. یله از خواهرها زبان فرانسه یاد گرفت. یله بزرگ شد . موقع رفتن خواهرها به کشور خودشون شد. اونها تصمیم گرفتن یله جوان رو با خودشون ببرن. یله شناسنامه نداشت. یک قاچاقچی برای یله شناسنامه جعلی دست و پا میکنه. یله موفق میشه به فرانسه بره همراه خواهران راهبه. یله اونجا درسش رو ادامه میده و سازنده قطعات هواپیما میشه. و ازدواج موفق میکنه و ……
نویسنده تعریف میکنه برای فرستادن دخترش به فرانسه برای ادامه تحصیل از یله خیلی کمک گرفت.
این کتاب پر از سرگذشت ادمهایی هست که از فرش رسیدن به عرش. به طرز عجیب و باورنکردنی. همشون هم حقیقت هست. اما اونها حداقل یک اسم و مشخصات داشتن. این یله پررنگ تر در ذهن من موند چون باور اینکه یکنفر از دار دنیا حتی اسم هم نداشته باشه خیلی عجیبه.
کی میشه بیام از نتایج بزرگ و پررنگ خودم براتون بنویسم؟؟؟
خدایا منو هم هدایت کن . از راههای آسان و نیکو.
مرا هدایت کن به راه راست راه کسانی که به انها نعمت داده ای نه کسانی که بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان.
مثل همیشه تشکر فراوان دارم ازتون❤❤
سلام بر خداوند رزاق و ثروتمند!
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی سلامت و ثروتمند باشیم همگی!
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر کادر اجرایی سایت!
بسیار فایل فوق العاده و انگیزه بخشی بود!
استفاده از قوانین جهان هستی برای خلق یک زندگیِ عالی!
به هر چیزی که بخواهیم میرسیم و زندگی مان را متحول می کنیم!
اگر از قوانین، درست استفاده کنیم!
استاد، داستانِ زندگی تون همیشه برای من جذاب بوده!
یک سِیرِ تکاملی فوق العاده برای رسیدن به خوشبختی!
واقعا احسنت!
سپاسگزاریم از خداوند بخاطر این الگویِ فوق العاده!
این خونه ی 550 متریِ تون خیلی زیباست و هر وقت که میرید توش و برای ما فیلم می گیرید، کلی خوشحال و سپاسگزار میشم!
با تغییر باورهامون در مورد خداوند، ثروت و توانایی های خودمون، می تونیم هر چیزی رو ممکن کنیم!
برای اینکار می تونیم از دوره ی روانشناسی ثروت1و2و3 کمک بگیریم!
که من خودم تا الان از 1 دارم استفاده می کنم و به زودی نتایج فوق العاده اش رو براتون بازگو می کنم تا با هم لذّت ببریم!
این عکس ها و ویدئوهایی که از ماشین ها، موتورها و مِلک هاتون برامون تهیه کردید، خیلی خیلی خارق العاده بودند و از خداوند و شما بابت شون، متشکّریم!
به امید خدا همگی بیشتر موفق بشیم و در مسیر نعمت ها و ثروت های بیشتر قرار بگیریم!
وقتی ببینیم که نتایج و خواسته ها به طور عالی برای یک نفر ایجاد شده، خب خیلی انگیزه مون بالاتر میره!
موتورهای یاماها، سوزوکی و …، خیلی خوشگل بودند!
مبارک هممون و از خداوند ممنونیم!
خوشبخت بودن و ثروتمندی ربطی به سن، جنسیت، موقعیت مکانی، استعداد و سرمایه ی اولیه نداره!
همه چیز فقط به ما برمیگرده!
و واقعا این حرف برای من نتیجه آورده!
بی نهایت برای ما فرصت وجود داره، اگر بتونیم باورهامون رو تقویت کنیم!
و شکل فکر کردن و فرکانس مون رو تغییر بدیم!
جهان؛ بازتابی از فرکانس های ارسالی ماست و فرکانس های ما از باورهای بنیادین و افکارِ غالب ما نشات میگیرین!
همه ی ما خوبی، زیبایی و موفقیت رو میخواهیم؛ فقط کافیِ که به خدا توکل کنیم تا به دستشون بیاریم!
جیپِ شاسی بلند و تِراکِ شِوِرلِت هم فوق العاده زیبا بودند و من برای اولین بار داشتم میدیدمشون؛ دمتون گرم!
از خداوند سپاسگزاریم بابت این همه فراوانی و ثروت، مبارک هممون!
در این جهان، هیچ خواسته ای اونقدر بزرگ نیست که نشه بهش رسید!
فقط کافیست که دلایل اصلی موفقیت رو بفهمیم و مسیر رو تا انتها بریم!
تازه هر زمان که درکِ ما از قوانین بیشتر بشه، سرعت رشد و نتایج مون بالاتر میره!
یکی از خاصیت های اصلی جهان: وجود خواسته هاست!
باید همیشه به خودمون یادآوری کنیم که میشه به خواسته ها رسید!
هر کدام از ما صد درصد، تجربه ی رسیدن به خواسته رو داشتیم!
و باید باور کنیم که هر خواسته ای در دسترسِ اگر باورهای مون رو درست کنیم!
خودمون و خدایِ رزاقِ مون رو باور داشته باشیم، دیگه بقیه چیزها تموم شده است!
باورهایی چون باورهای سلیمانِ نبی و حضرت ابراهیم رو در خودمون ایجاد کنیم!
تا همه ی چیزها رو به راحتی بدست بیاریم!
و از مسیر رسیدن به خواسته ها و اهدافمون لذّت ببریم!
باید باورهایمون رو تقویت کنیم تا:
ثروتمند بشیم، روابط مون خوب بشه، سلامتی داشته باشیم، شغل خوب داشته باشیم، آرامشِ درونی داشته باشیم، نشاط مون بیشتر بشه، بر توکّل مون افزوده بشه، یقین مون بیشتر بشه و …!
نتایجِ استاد، حتی برای آمریکایی ها هم عجیبِ، اینقدر که همه چیز در زندگی استاد به لطف خدای مهربان سَرِ جاش است!
و تو زندگی ما هم این اتفاق به همون نسبتی که رویِ خودمون کار کنیم، میوفته!
شده که میگم!
از خداوند می خواهیم، ما را به مسیر درست هدایت کنه، مسیری که در آنجا نعمت و فروانی وجود داره!
و از سر ریزِ خودمون ببخشیم که حتی اگر یک نفر هم ازش بهره ببره، خیلی ارزش مند است!
بسیار فایل زیبایی بود و کلی درس و جای گفتگو داشت!
سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیرِ، زیبایی، فراوانی، ثروت و سعادتمندیِ حقیقی در دنیا و آخرت، هدایت می کند!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر اعضای سایت!
در پناه خدا؛ متعهد، بخشنده، شاد، پولدار و آگاه باشیم همگی در دنیا و آخرت!
آرین عبّاسی 17 ساله از تهران!
خدای من، بخشنده ترین، رزاق ترین، وهاب ترین و ثروتمند ترین است؛ پس من بهترینم!
بدرود!
🌙شانزدهمین برگ از سفرنامه من
به نام یگانه روزی دهنده مهربان؛ سلام به خانواده و همفرکانسی هایِ شاد، پر انرژی و دوستداشتنیام. امیدوارم هرکجا که هستید پر از عشق و احساس زیبا باشید~~
در رابطه با چالش امروز راستای پیدا کردن الگویی که به رویاهای مان رسیده، خاطره (یا دقیق تر بگویم هدایت) زیبا و خارق العاده ای به یاد دارم!! که دوست دارم با شما دوستان و استاد عزیزم به اشتراک بگذارم… در برگ قبل سفرنامه، در رابطه با مقاومت و محدودیت های ذهنی که بر علیه رویایم برخاسته بودند نوشتم. حقیقت امر، رویای من چیزی است که شاید در هرجای کره زمین، خواستهای بدیهی بنظر رسد اما به دلیل باورهای غلط و محدودکننده اکثر افراد جامعه مان نمیتوان آن را با خیالی آسوده بیان کرد! در این راستا نجواهای ذهن من بیدار شدند تا از نشدن ها بگویند در صورتی که تا قبل از آن، بصورت ۴ ساعت متوالی بدون خستگی و با عشق، شور و اشتیاق غرق در لذت بردن از تجسم کردن خودم و رسیدن به رویایم بودم!!
استاد من در آن لحظه کاملا به این درک و احساس رسیدم که اگر فردی بخواهد، اولین نفر برای به انجام رساندن کاری آنهم برای اولین بار، در جامعه خودش یا حتی در Scale بزرگتر باشد چقدرر ذهن نجوا بر پا میکند تا او را در منطقه امن خود نگه دارد و با نشان دادن منطق های غلط، رویاهای فرد را خواسته ای دور از دسترس جلوه دهد؛ اینکه بترسد، به خودش و توانایی هایش و حتی آرزوهایش شک کند و… به همین دلیل در آن لحظه کمی ترسیدم اما از رویای خود کاملا مطمئن بودم! و برای برطرف کردن همان مقدار کم احساس بد، از خدای درونم هدایت خواستم که دوباره مرا غرق در آرامش و احساس زیبا کند. و اینجا بود که هدایت الله به زیباترین و خارق العاده ترین شکل ممکن بر من آشکار شد…
خدا شاهده که هر زمان به یاد آن لحظه میوفتم اشک در چشمانم حلقه میزند! خدای درونم برای اینکه احساس بد را از من دور کند، به من گفت سمت گوگل برم و چیزی رو سرچ کنم. من حتی نمی دونستم که اون چیز بخصوص رو چطور بیان کنم و بنویسم که گوگل دقیقا همان را به من نشان دهد! اما خداوند به جای من نوشت!! و زمانی که اطلاعات یکسری افراد بالا آمد (با اینکه هییچ ربطی به رویای من نداشتند و من متعجب بودم که چرا باید همچین چیزی را سرچ میکردم) اما یکی از آنها در چشمان من بولد تر شد و خدای درونم به من گفت که به سمت آن فرد برو. وقتی عکس شخص مدنظرم رو تپ کردم،، انگار که معجزه اتفاق افتاد!!
گویی که خودم را در آینده دیده باشم! آن فرد، دقییقاا همان فردی بود که من در رویاهایم تجسم میکردم و میکنم که باشم! هرچند که رویای آن فرد هم همین هست (هنوز به آن نرسیده اما درحال طی کردن قدم های تکاملیاش است) اما تبدیل به الگوی من در جهت رسیدن و باور پذیر بودن رویایم شد چراکه همان شخص هم دقیقا از نظر جنسیت، ملیت و شرایط شبیه من بود!! همان محدودیت ها، همان ترس ها، همان موانع و… اما خداوند سریع الجواب من همیشه در تمام ثانیه ها حاضر است تا مرا به بهترین و زیباترین آگاهی ها و مسیر ها هدایت کند😍😍 و قطعا بعدش رو خودتون بتونید حدس بزنید استاد… من اصلا روی پا بند نبودم!!😂😅 فقط پر از عشق و احساس سپاسگزاری بودم که آره می شود، امکان پذیر است، خداوند مرا هدایت و حمایت میکند… در هرصورت درسته که فقط همان یک فرد (در رابطه با رویاهای من) شجاعت و جسارت به خرج داده و به دنبال رویاهایش رفته، شاید هنوز بطور کامل به آن نرسیده اما در آن مسیر بوده و لذت میبرد. واقعا تحسین میکنم فردی که الگوی من شد، از منطقه امن خودش بیرون رفت و پا در دل ناشناخته های بیرون گذاشت و با این کار، ترس و احساس بد من را به همین سادگی و زیبایی از بین برد:)
برای جمع بندی این مطلب دوست دارم نکاتی که بنظرم مهم آمدند رو بیان کنم :
۱.خداوند از تمام رویاها و خواسته هایمان حمایت میکند. حتی اگر تمام خانواده، دوستان، معلمان و… بر علیه ما و رویاهایمان باشد اما خداوند همواره از ما و رویاهایمان حمایت میکند.
۲.خداوند بدون شک و یقینا در برابر هر سؤالی سریع الجواب بوده و ما را به بهترین جواب ها در بهترین زمان و مکان هدایت میکند زیرا او همیشه نزدیک است و در لحظه برای ما حاضر:)
٣.این یک ضرورت است که به الهامات و هدایت هایی که از جانب قلب مان می شنویم عمل کنیم! شاید مسیر را بطور واضح نبینیم و منطق اصلی پشت آن هدایت را ندانیم اما با ایمان و توکل بر اینکه /خداوند در هرلحظه مرا به سمت تجربه رویاها و خواسته هایم هدایت میکند/، شجاعت کافی را برای قدم برداشتن و پیمودن مسیر را به ما داده و در نهایت مقصود اصلی خداوند را به خوبی از الهاماتش درک میکنیم.
و در نهایت، استاد عزیزم! درسته که من الگویی در جهت تجربه کردن رویایم پیدا کردم، اما دلم میخواد بگم که شما سوپر الگوی زندگی من در تمام جهات و زمینه های مختلف هستید^^ واقعا به وجود شما افتخار میکنم و سپاسگزارم که اولین فردی بودید که شجاعت، ایمان و موحد بودن تون در این مسیر زیبا رو با عشق و امید ادامه دادید، رویاهاتون رو باور کردید و به جایی رسیدید که با رسیدن به آنها، به ما هم نشان دادید که میشود و این طبیعی است که بشود! عاشقتونم💕
ردپای شانزدهم از روزشمار تحول زندگیام 👣
{وقتی فهمیدم تجربهام از سخاوت و حمایت خداوند، به اندازه ای باورهایم هست و به شکل ثروتی وارد زندگی ام می شود که همیشه آرزویش را داشتهام، آنوقت ایمان و تعهدی در وجودم ساخته شد تا جهادی اکبر برای تغییر همه باورهای بنیادین ذهنم به راه اندازم.}
باز هم کامنتم رو با بهترین جمله ای که تو مقاله ی این فایل خوندم شروع کردم تا هم برام یادآوری بشه هم شما عزیزان دوباره اونو بخونید.
من تو زندگیم به خواسته های زیادی رسیدم که دوس دارم با اشتراک گذاشتنش امید رسیدن رو برای همه دوستای همسفرم ایجاد کنم.
یه روزی از روزای سال 90 من پشت میز کافی نتم نشسته بودم و بیرونو نگاه میکردم و وقتی جوونای همسن و سال خودمو میدیدم احساس میکردم من بدبخترین آدم زمینم.
تنها از نظر عاطفی با کلی روابط داغون، مریض و تحت درمان از لحاظ بیماری سنگین معده با یه بدن نحیف و رو یه زوال ،سرخورده و بدون کوچکترین کورسویی از اعتماد به نفس ، ترسیده از جهان و خدا و مردم و….
گرفتار یه کافی نت شده بودم که با یه وام سنگین جورش کرده بودم و نه درآمدش بدردم میخورد نه اصلا اون کارو دوس داشتم.
نه میتونستم کافی نتو واگذار کنم نه میتونستم ادامه بدم.
از اون روزام یه سری خاطرات نوشتم که وقتی میخونمشون از کلمه به کلمه ش غم و یاس میباره.
ولی یه روزی یه امیدی تو دلم روشن شد.
نور امیدی از طرف خدا تو دلم باهام حرف زد.
انگار که میگفت به آرزوهات فکر کن.حداقل بهشون فکر کن اینکارو که میتونی بکنی.
فکر کردم…فکر کردم….رفتم تو رویاهام…
دیدم من اول از هرچی دوس دارم ازین کافی نت لعنتی خلاص بشم.آزاد باشم.فکر کردم به اینکه چقدر دوس دارم جسمم سلامت باشه دیگه دارو نخورم و بدون پرهیز غذایی هرچی دام میخواد بخورم.چقدر دلم میخواد ماشین داشته باشم.چقدر دوس دارم با یکی باشم که عاشقش باشم و اونم عاشقم باشه و با وجودش به آرامش برسم و و و….
بعد نگاه به واقعیت زندگیم میکردم میدیدم اووووووهههه من کجا و ….این خیال پردازیها کجا….
ولی اون حس اون ندا اون نور تو دلم میومد میگفت ببین اصلا فکر کن قرار نیس به هیچکدومشون برسی ولی با فکرشون که میتونی حداقل یه لحظاتی تو روز رو لذت ببری و ازین وضعیت داغون دور باشی.فقط فکر کنم تجسم کن و لذت ببر فقط برای لذت بردن.
به همین کار ادامه دادم.به لذت بردن از تجسم خواسته هام با بی نیازی کامل.خیالم تخت بود که به هیچکدومشون نمیرسم.
غافل از اینکه خدا خیالش تخت بود که همشونو برام کنار گذاشته.
آروم آروم همون ندا بهم میگفت پاشو…پاشو که قراره بریم برای تجربه همینایی که داری با فکرشون حال میکنی.
کم کم باورم شد.کم کم خدارو باروم شد.کمکم به حرفاش اعتماد کردم.
نمیگم چجوری نمیگم چقدر ساده نمیگم چقدر الهی اتفاق افتاد….
ولی دونه به دونه هر چیزی که تجسم کردم به سمتم حرکت کرد وقتی من باورشون کردم.
اول کافی نت رو واگذار کردم درحالی که پیدا شدن مشتری برای اونجا با اون قیمت کذایی و اون وسیله های داغون و اون اجاره بهای غیر منطقی تقریبا محال بود.ولی یکی اومد و نقد کافی نت رو گرفت.
بعد عزیز دلم وارد زندگیم شد و زندگیم رو به دو بخش قبل و بعد از ورودش به زندگیم تقسیم کرد.همدمی که اگر میخواستم با تک تک جزئیات به خدا سفارش بدم تا برام بیافرینه باز هم نمیتونستم با این دقت هماهنگ با خواسته هام از یک رابطه ترسیم کنم.انسانی وارد زندگیم شد که یقین کردم خدای وهابم سالها برای آفرینش هماهنگترین مخلوقش با من زمان گذاشته.انسانی که از تمام جنبه ها فراتر از خوش بینانه ترین تجسمات بود و هست.
بعد هدایت شدم به شراکت تو سوپرمارکت بین راهی که تو کمتر از یکسال با درآمدم تونستم یه 206 بخرم.
بیماری معدم خوب شد.وزن از دست رفتم برگشت.
محبوبیت از دست رفتم برگشت.
شادی و امید از دست رفتم برگشت.
از همه مهمتر جسارتم برای انجام هرکاری برگشت.
ترسهام ریخت….
بعد و بعد و بعد….بقول استاد من و شرایطم هیچ ربطی به اون پسر تنهای نحیف و بیچاره پشت میز کافی نت نداشتم.
امروز چند سال از اون روزا میگذره.
بخاطر یه سری اتفاقات عجیب و غریب مالی که بعد از ازدواجمون افتاد که مسبب همه اونها خودم و اشتباهم برای طی نکردن تکاملم بود شرایط مالیم خیلی بهم خورد .
امروز نیاز دارم به باور همون روزهام.به ایمان همون روزهام.تا دوباره ازین تضاد برسم به خواسته هام.
امروز خدای خودم رو شاکرم که تو توحید،عزت،عشق و روابط و سلامتی تو سطح بسیار بسیار بالا و رضایت کامل هستم و ایمان دارم مساله فراوانی و ثروتم رو به لطف خدا با باورهام و تجربه ای که از نتیجه گرفتن این باور دارم میسازم به بهترین شکل دلخواهم.
اینها رو اول برای خودم گفتم بعد برای هر عزیزی که شاید نور امیدی تم دلش روشن بشه از اینکه در تارکترین روزهای زندگی هم باید به رویاها باور داشت باید به خدا ایمان داشت باید به هزاران دست خدا اعتماد کرد.
بهترینهارو براتون از خدای وهاب میخوام.
به رویاهاتون باور داشته باشید.
به نام خدای مهربانم
سلام میکنم به استاد عباسمنش و مریم شایسته عزیزم سلام میکنم به همسفرای عزیزم ❤️
امروز روز شانزدهم سفرنامه
موضوع ( به رویاهایت باور داشته باش قسمت ٢)
بذر این آموزه هایی که از استادم دارم یاد میگیرم از سال ١٣٨۶ کاشته شد و تا امروز ١٠ مهر ١۴٠٠ تبدیل به یه درخت پربار از شاخ و برگ و میوه های بهشتی …
از کارگری و زندگی توی یه اتاق از خونه مشترک به سلطنت توی بهشت …
چقدر این داستان انگیزه میده به ما ، خیلی میتونه کمکمون کنه🤲🏻
اینکه موفقیت هیچ ربطی به سن ، استعداد ، سرمایه اولیه ، محل سکونت ( روستا ، شهر ، کشور ) نداره
همه چیییییز در اختیار ماست اگر باورهامون و شکل فکر کردنمون رو عوض کنیم ، فرکانسهایی که به جهان هستی میفرستیم رو عوض کنیم …
توکلمون فقط و فقط باید به خداوند باشه نه به ( هیچ ) کسی دیگه … هیچ کس جز خدا
میشه با کمترین امکانات احساس خوشبختی کنی ، احساس عشق … باید توجه کنیم به داشته ها و بپذیریم شرایط رو ،،، از دل ناخواسته ها خواسته هارو بشناسم و بخوایم با احساس خوووب نه با احساس ناامیدی و عجز و ناله …
میشه از راه خدا به خواسته ها رسید به هر چی که بخوایم ، به راحتی ، در کمترین زمان و با لذت 🤲🏻😍
این نکته ظریفی بود که 👇🏾👇🏾
(شما موتور های زیادی گرفتید ، خونه های زیادی گرفتید که به خودتون یادآوری کنید که ببین میشه ، داشتید روی ذهنتون کار میکردید که یادش بیاد چون ذهن همیشه در حال فراره ، چون ذهن چیزهایی رو باور میکنه که میبینه )
استاد شما خیلی تاثیر گذاشتید روی زندگی من ، روی ایمان من ، کلی انرژی گرفتم از صمیم قلبم ممنونم که هستید و این آگاهی هارو این تجربیات عینی رو از زندگی شخصی خودتون در اختیارمون قرار دادید
عاشقتونم ❤️🤍
خدایا مارو به راه راست به راه کسانی که به اونها نعمت دادی و نه گمراهان هدایت کن 🤲🏻❤️
شاد ، سالم ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
به نام الله ی ثروتمندوهاب
سلام به همه شما خوبان
استاد جان بی نهایت تحسینتون میکنم خداروشکرر
که با ایجاد باور وطرز تفکر درست و قدرتمند کننده
وبا لذت وشادی میشه ثروتمند شد
من مطمئنم که خدا جواب امید وایمان من رو هم میده و خواسته هامو اجابت میکنه..همونطور که تاالان هرچی خواستم بهم داده.
تنها باید تکامل رو طی کرد..
بی نهایت سپاسگزارم بابت زحمتی ک برای تهیه و ضبط فایل کشیدید..فوق العاده بود.
خدایا سپاسگزارم
سلام به همه عزیزیزانم
ردپای روز شانزدهم سفرنامه
به هر انچه بخواهیم میرسیم فقط باید باور درستش داشته باشیم
چند روز پیش مهمان خونه خالم بودم (اول اینو بگم که الان که من با قوانین اشنا شدن و درمسیر رسیدن به خواسته هام هستن افرادی که میبینم کسانی هستن که به خواسته هاشون رسیدن و اگاهانه یا ناخوداگاه از قوانین استفاده میکنن و به موفقیت رسیدن)
خاله من بعد از ازدواج چون همسرش اهل شهر کرمان بود رفتن کرمان اول مستاجر بودن و بعد خونه برای خودشون ساختن همون طوری که دوست داشتن اما حرفی که خالم زد خیلییی مهم بود اون گفت حتی توی اون خونه که خودمون ساختیمش وقتی مثلا ترکی روی دیوار بود اصلا برام مهم نبود با خودم میگفتم من که اینجا نمیمونم من میرم مشهد و میگفت وقتی دخترمو میبردم پیش دبستانی با خودم میگفتم کاش الان خونه مادرم اینجا بود موقع برگشتن میرفتم خونه مادرم
و اون روز گفت دیروز که دخترم رو بردم مدرسه موقع برگشت رفتم خونه مادرم و با خودم گفتم این یکی از ارزوهای من بوده و الان که چند سالی هست اومدن مشهد تمام وسایل خونش رو جدید خریده و اون روز میگفت میخوام یک خونه 500متری در فلانجا بخرم فقط میخواد
ما به هر انچه بخواهیم میرسیم فقط باید از همین امکانات الان لذت برد مثل استاد که با همون موتور داغون لذت میبرد و به سفر میرفت و دنبال بهانه برای نرفتن به سفر نبوده و منتظر نشده تا همه امکانات اماده بشه بعد لذت ببر مثل خیلی از ماها که دنبال بهانه هستیم مثل من که هرچیزی را بهانه میکنم برای لذت نبردن
استاد ممنون بابت زحمتی که برای دادن انگیزه به من کشیدین ممنون بابت اگاهیهایی که به من دادین و خواهید داد استادِمن امیدوارم شادتر سعادتمندتر وخوشبختر از اینی که تا به حال بودین باشید و همچنان باعث افتخار خداوند و منه شاگرد که با افتخار میگم من شاگرد استاد سید حسین عباسمنش هستم الان که در مسیر هستم و حتی وقتی که به اوج خواسته ها و ارزوها و رویاهایم رسیدم افتخار میکنم به این شاگردی
در پناه خدای مهربون باشید عزیزانم
ردِ پای روز شانزدهم…
رویاهایت را باور داشته باش
قبلا منم مثل استاد کتابای موفقیت میخوندم و ساعت ها فکر میکردم این آدما چی دارن که من ندارم جالب اینجاست وقتی کتابای موفقیتو میخوندم نمیگفتم اینا راهشو بلدن بلکه انقدر خودمو دست کم میگرفتم که نگرشم اینطوری درست شده بود که اونا شرایطِ خاصی داشتن یا از من بهترن!
و هممیشه سوالم این بود خدایا تا چه حد آدما میتونن قوی باشن و چطوری؟!
چطور میشه یه آدم انقدر پیشرفت کنه
چطور میشه یه آدم انقدر ثروت بسازه
حتی کسایی بودن وقتی باهاشون مصاحبه میشد میگفتن ما به تمومه آرزوهامون رسیدیم
این لحظه هارو که میدیدم فقططط تعجب میکردم خدایا مگه میشه
الان میبینم که نه تنها میشه بلکه خیلیم راحت میشه اگر ادامه بدم اگر عوض بشم…
ولی من ترسام انقدر زیاد بود که حتی جرعت نمیکردم انجامشون بدم راهکارایی که تمومشون گفته بودن
انگیزه زیاااااد بود اما در مقابل ترمز ها و باور های محدود کننده زیااد تر و قوی تر
اونجا که استاد گفتن من خیلی خسته بودم وقتی داشتم این فایلو تدوین میکردم ولی با خودم گفتم ارزششو داره که این فایل حتی روی یک نفر تاثیر بذاره و باور اونو تغییر بده
ماهم میتونیم زمانایی که مسیر سخت میشه به خودمون بگیم
اشکال نداره ارزششو داره که یه عممممر راحت زندگی کنم اینجاهاس که میگم ریز به ریزه حرفای استاد باور و ایمان میاره
دیشب داشتم اتفاقای خوب این چند روزو مینوشتم و دیدم خدای من چقدر معجزه رخ داده و من اصن نفهمیدم!!! اینا کی اتفاق افتادن؟ اینا که یه روزی رویای من بودن!
انقدر طبیعی بهشون رسیدم که حتی یادم رفته بود اینا رویا بودن واسم
رویاها میتونه هرچیزی باشه نه فقط مادیات
من رویای عزت نفسو داشتم احساسی که بتونه منو ببره سمت جمعای شلوغ، بهم جسارت روبه رو شدن با ترسامو بده،اینکه درخواست کنم و حرفامو بزنم،و یا روزیکه بتونم توی تفریحاتم بجای اینکه خودمو با بقیه مقایسه کنم و حالمو بهم بریزم فقط خوش بگذرونم،بتونم رابطه ی خوبی با بقیه داشته باشم و یا حتی از کسی تشکر کنم،آزاد تر باشم و بتونم تصمیم بگیرم!بخوام بگم خیلییییی طولانی میشه دیگه خیلیا بهم احترام میذارن دیگه همه دوسم دارن!!
همچی تغییر کرده این روزا به جاهایی هدایت شدم که قبلا آرزوم بود حتی یادم رفته بود که اینا رو میخواستم یهو به خودم اومدم و دیدم وسط آرزوهام دارم زندگی میکنم!!!
اینا رویای من بودن و من اینارو ساختم نه تنها اینا هزارو یک چیز دیگرو اینا موفقیتن من به خودم افتخااااار میکنم
آیدا رویاها دست یافتنین میشه بهشون رسید همه ی رویاها؛ هیچ رویایی اونقدر بزرگ نیست که نشه بهش رسید
و منطق داستانم اینه:
اصلا برای این به ذهن ما میان چون دست یافتنین
هر چیزی با فکر شروع شده و بعد خلق شده پس منم اول فکر میکنم بعد خلق میکنم
من بیشتر میخوام و بدست میارم دیگه نمیگم رویاهای بزرگتر میگم بیشترررر و بیشتر چون بزرگ نیستن چون به راحتی و طبیعی ترین شکل ممکن میشه بهشون رسید
استاااد این جملتون تو ذهنم غوغا کرد
شمام میتونید به رویاهاتون برسید هیچ فرقی با اونا نداارید
ذهنم گفت واقعااااااا هیچ فررقییی؟! احساس لیاقتی که این حرف داشت هیچ حرف دیگه ای واسم نداشت^.^
من هییچ فرقی ندارم با آدمای موفق هممون خالقیم و چقدر لذت بخشه زندگی که خودت خلق کرده باشی
خدایا شکرت❤