به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2 - صفحه 91

1563 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1460 روز

    سلااام به همه دوستان🥰

    روز شانزدهم.خدایا شکرت 🥰🥰🥰شونزده روز رو اومدم جلو.الهی شکرت😍😍😍😍😍

    خب اصلا چی بگم من.چی بگم امروز چه اتفاقاتی که برام نیوفتااااد.کلییییییی درس کلیییییی درس.از همشون نکته برداری کردم.این آخری رو بگم که الان حتی دفترمم جلوم بازه….

    امروز با یک عدد تضاد برخورد کردم.معنی تضاد رو خیلی درکش نمیکردم قبلا شنیده بودما اما برام جا نیوفتاده بود.بعد از برخورد با تضاد اومدم نوشتم چه درسی برام داشت بعد یه سری بااااور مخرب پیدا کردم و چند راه حل.بعد یه سوال برام پیش اومد اینکه فرق تضاد با باور اشتباه چیه.هدایت شدم به بخش عقل کل و اونجا سرچ کردم و یکم برام جا افتاد (واقعا دوستان تو بخش عقل کل رو یه عالمه تحسین کردم گفتم خدایاااا شکرت چقدررر انسان های آگاه به قوانین تو این جمع وجود داره🥰)بعد اون پایین زده بود برام پیشنهاد صفحه دیگه ای رو داد از یه سایت دیگه که از استاد بود که نوشته بود :”چگونه از تضادها اهرمی برای تحقق خواسته ها بسازیم” آقاااا اون فایل استادو دیدممممم یعنییییی مات و مبهوت همینجوری مونده بودم👀

    یعنی جواب چندیییین سوالم باهم یکجا داده شد.خدایا شکرت.واقعا این سفرنامه مثل معجزه شده برام هرچی جلوتر میرم بیشتر می‌فهمم و بیشتر می‌فهمم که چقدررررر باید روی خودم کار کنم.اصلا یه وضعی…

    آخه من تا یه ناخواسته میدیدم خیلی زیاد حالم گرفته می‌شد که خدایا این همه دارم رو خودم کار میکنم این همه تلاش می‌کنم بعد با یه ناخواسته چرا سقوط میکنم دوباره ته دره😅الان به خودم میخندم و فهمییییییدم چه باید کرد😀🙃خیلی خوشحال شدم جواب سوالم رو گرفتم.وااای اون فایل تضاد خیلی بهم کمک کرد.خدایا صدهزار مرتبه شکرت 🙏🏻واقعا قدم به قدم دارم هدایت میشم.خدایا شکرت.حالا درکش که نصف راهه نصف راه هم عمل هست.درک به شرط عمل.واقعا خدایا هدایت و هدایت و هدایت من باش.این نوعِ نگاه واقعا زندگی آدم رو میسازه.اینکه استاد میگه تغییر باور یعنی تغییر نوع نگاه همینه ها.اینم انگار بیشتر برام جاافتاد.خدایا شکرت.حالا انشالله با اون فایل تو این مسیر هم برخورد میکنم تا بیشتر درکم راجبش بیشتر بشه چون آدم فکر میکنه یه چیزو که فهمید دیگه تموم شده دیگه پادشاه شده ولی این توهمه البته من ازش نکته برداری کردم اما قطعا جای کار بیشتری داره💪🏻👀

    امروز آگاهانه تحسین موفقیت کردم و گفتم خدایا شکرت پس منم تو مدارشم😍😍😍😍انقدر حالمو خوب کرد…اون فرد هم برخوردش باهام خیلی بهتر شد😍😍😍😍😍

    یه قدم کوچک دیگه هم برداشتم و به خودم قول دادم تا قدم بر نداشتم نیام اینجا و چیزی ننویسم 🥰و الان با دیدن اون فایل فهمیدم که برناااااامه ریزیییییی کجااییییی که حسابی لازمت دارم.اصلا هیچی نابودم کرد اون فایل تضاد.خدایااا شکرت

    یه چیز خیلی قشنگ دیگه😍😍😍دارم از اول تمام قسمت های سفرنامه رو مینویسم دیروز گفتم شیطان نمیذاره ها امروز رفتم تو دلش.قسمت اول راجب چند باور قدرتمند کننده برای رفع احساس گناه بود.تقریبا چهل دقیقه بود.شدش ۶ صفحه👀ولی تک تک کلمه هاشو با عشق نوشتم اصلا هم خسته نشدم.فهمیدم جای کتاب خوندن اون تایم هارو بیام این سفر جذاب رو برای خودم مرور کنم و کلیییی بیشتر خوش بگذرونم😀😀😀😀انشالله بریم برای نوشتن قسمت دوم🥰🥰🥰🥰🥰

    در مورد فایل امروووز که عاشقش شدم.من این فایلو قبلا دیده بودم داشتم باااااال درمیوردم برم آسمون انقدر که خوشحال بودم.این دفعه با ایمان و یه حس اطمینان بیشتر نگاه کردم و ایمان به شرط عمل و فقط گفتم خدایا شکرت.شما تو یه فایل دیگه گفتید من واقعا زندگیمو از هیچ خلق کردم.نمیدونید این حرفتون چقدررر به دلم نشست و این جمله رو هی با خودم تکرارش میکنم.

    نشونه های ثروت رو نسبت به قبل خیلی بیشتر دارم میبینم ولی در حد نشونه موندن.قشنگ می‌فهمم تا ثروته میخواد میاد تو بغلم من جا خالی میدم😂😂😂😂😂خدایا مارو هدایت کن😀🤔

    عاشقتونم.امروز چه درس هایی یاد گرفتم حالا تو واحد عملی باید ببینم چجوری پاسشون میکنم انشاالله سربلند بیرون میام💪🏻🙃

    و در آخر خدا یار و یاور و هدایتگر هممون باشه🥰😍😘🥳💚🤍💛🧡💜❤💙💙❤💜💚🤍💛🧡

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 2196 روز

    سلام به همه

    اینجا که گفتین میتونین مثل سلیمان نبی باشین حس آرامش بهم دست داد، اینجا که گفتین هیچ خواسته ای انقدر بزرگ نیست که شما نتونین بهش برسین فقط باید باورش کنین، هزاران نفر قبل شما بهش رسیدن… خیلی آرومم کرد، گفتین ذهن کارش اینه بگه نمیشه نمیتونی شانسی بود اونا شانس دارن ولی اون ذهنه و کارش اینه تو چرا باورش میکنی بابا ذهن صد در صده حرفاش دروغه آدم هایی رو یادت میاره که نتونستن چیزایی رو که میخوان داشته باشن ولی یادت باشه اون ادم ها هم حرف ذهنشونو باور کردن که ندارن خواسته هاشونو، وگرنه هیچی تو دنیا وجود نداره نتونی داشته باشی، هیچی هیچی هیچی، همهههههههه چی قابل بدست آوردنه فقط باید خواسته هاتو تو ذهنت کوچیک کنی و باور داشته باشی اون خواستت انقد کوچیکه و بقیه راحت بهش رسیدن پس تو هم راااااحت باید بهش برسی نه به زور و رنج و نگرانی، راحت راحت راحت مثل آب خوردن، طبیعی باید رخ بده

    پشت سر ذهن چموش راه نرو، پشت سر امید راه برو که همون خود خود خداست

    خدایا امروزم کمکم کن ساعات بیشتری رو در ارامش باشم که فقط تو میتونی کمکم کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    نیلوفر افشون گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    سلام به بهترین استاد دنیا و مریم عزیزم

    اول یک تشکر خیلی خیلی زیاد برای درست کردن و زحمت کشیدن سر این فایل واقعا بی نظیر بود

    مریم جان گفتن از کسایی ک موفقن بگین و موفقیت خودتون میخوام از کسایی ک میشناسم اول بگم

    من به طور اتفاقی رفتم زندگی نامه اقای امیر مقاره خوندم و کلیپهاش دیدم واقعا تحت تائثیر قرار گرفتم کسی ک همش مسخره می شد ن وضع مالی خوبی ن پشتیبانی ن چیزی توی یک سال البوم دادن بعد کنسرت پشت کنسرت و چقدر طرف دار چقدر ثروت و توی زمینه موسیقی ک عالین تو زمینه مدلینگ و بازیگریم خوش درخشیدن و توی یک مصاحبه ای گفتن من هرچی دارم از خداست و بنظرم خیلی صادقانه قشنگ بود واقعا لذت بردم و گفتم واقعا همه چیز ما خداست

    من دوتا پسر دایی دارم ک خوب وضع مالی خوب تیپ قیافه هیکل خوبی هم دارن ولی به شدت وابسته خانواده تا اینکه چند سال پیش یکی از این پسردایی هام ک برادرم بودن میره مالزی و چند سال درس میخونه و زندگی میکنه ماهای اول ک فقط گریه میکرد و دلتنگ بود بعد درست شدتا امد ایران و خودش برادرش توی یک رستوران مشغول شدن تا 3 سال پیش ک رفتن کاندا اولش پیش یک خانواده زندگی میکردن چون پول نداشتن ک خونه اجاره کنن دیدم مامانم امروز گفت توی دو سال بهترین شرکت خودش زده یه خونه به شدت بزرگ زیبا ماشین و همه امکانت رفاهای عالی درست کرده برای خودش و چقدر تحسینش کردم و امسالم یکی دیگه از پسر دایی هام رفت المان داییم وضع مالی خوبی نداشت بفرستش خودش چند سال کار کرد توی تهران به دوز از خانواده توی خوابگاه زبانش تقویت کرد و با پول سرمایه تلاش خودش بهترین دانشگاه المان رفته و خیلیم راضیه و میدونم تا چند سال دیگه هم خبرای موفقیشت حتما میاد

    حالا نتایج خودم : من یک دختر به شدت چاق ک مشکلات سلامتی داشت تا دلت بخوادروابط عاطفی معمولی خانوادش همش محدودش میکردن کسی بود ک 3 سال توی سوم دبیرستان موند و تونست دیپلم بگیره ارتعاش مالی داغون با همه مرتب بحث دعوا اعصاب خوردی داشت به شدت وابسته خانواده دوستان طوری ک مسخرم میکردن میگفتم دوستمه بزار باش بمونم از دستش ندم عیب نداره بشدت ادم منفی به شدت استرس به شدت ترسو حرف مردم تا دلت بخواد برام مهم بود اصلا اهل درس کار کردن نبودم به شدت اهل غذا خوردن هیچ کنترلی روش نداشتم و شدع بود 95 کیلو رتبه کنکور فاجعه پدرم مجبورم کرده بود برای دانشگاه چادر سر کنم اصلا اهل یاد گرفتن چیزای جدید نبود به شدت حساس و شکننده خجالتی بودم

    اما ادمی ک الان هستم وزن 75 کیلو توی یک سال و هیکل عالی و هر روز باشگاه روابط به شدت عالی با همه دارم از راننده تاکسی گرفته تا ادمهای توی خیاباون مکانهای دولتی روابط عالی فوق العاده با بهترین ادمها طوری ک وقتی رابطه تموم میکردم اونا بودن ک در به در دنبال داستن من بودن همه کس از زن مرد تحسینم میکنه با تمام دوستام ک انرژی منفی بودن تحقیر توحین میکردم خودم تموم کردم به شدت ازادی پوششی دارم به شدت استقلال رفتاری دارم یک سال تنها زندگی کردم خانوادم رفتارشون 190 درجه بام عوض شد هزارن برابر احترام عشق ثروت ارزش پیدا کردم اصلا الان نمیدونم کمر درد پا درد چیع درصورتی ک چندین سال درگیر این بیماری ها بودم به شدت روی ذهنم کنترل پیدا کردم زیبایی های بیشتر میبنم منی ک بدون مامانم تا سرکوچه نمیرفتم الان تنهایی همه جا میرم و اصلا ن خجالت میشکم از تنهایی بیرون رفتن ن ترسی دارم هرجایی ک صحبتهای منفی باشه راحت ترک میکنم اصلا توی بحث شرکت نمیکنم دیگه اصلا با کسی بحث نمیکنم جالبه دوستایی ک من چند سال پیش مسخره می کردنند الان تحسین میکنن میپرسن چطوری به اینجا رسیدی انواع کارهایی ک بشه تو خونه انجام داد امتحان کردم و هیچ ترسی برای تموم کردنشون نداشتم 4 ساله مدرک لیسانس معماری گرفتم خودم به تنهایی دارم معاری داخلی بدون هیچ استاد کلاسی شروع کردم منی ک از قران میترسیدم فراری بود چند شبه ک دارم میخونم

    هر روز دارم روز چندین ساعت حرفهای استاد گوش میدم کلی به فروانی توجه میکنم و بنظرم اول شما استاد الگوی بسیار فوق العده ای هستین و بعد خودم ک از نابودی و ته چاه به کجا رسیدم و اول مدیون خدام بعد شما

    جالبه امشب سوره مریم میخوندم و خدا می گفت برای من کاری نداره به حضرت مریمی ک شوهر نداره بچه بدم کار بسیار اسونیه و بعد دیدن کلیپ شما گفتم نیلوفر حقا برای خدا مثله بشکن زدن اسونه من به خواستم برسونه براش چیزی نیست اصلا برای خدا ما موفق کردن اب خوردنه و عاشق این خدام ک من به سمت شما هدایت کرد عاشقتونم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    هانیه کرمی گفته:
    مدت عضویت: 1363 روز

    سلام استاد عزیزم

    نمیتونم بگم چقدر ازینکه با پیج شما اشنا شدم خوشحالم و خودم رو خوش شانس میدونم

    من فقط با دیدن فایل های رایگان شما به مدت دو هفته اس که خیلی دارم روی خودم کار میکنم و شما گفتین که وقتی ما روی باورهامون کار میکنیم نتایج خودش میاد باورتون نمیشه من امروز بدون اینکه بخوام فقط با باور اینکه همه مردم جهان به من کمک میکنن همه جهان اماده اند که منو به خواسته ام برسونن به نتایج فوق العاده ایی رسیدم فقط خواستم بگم کارتون خیلی درسته خیلییییییی و میخوام دوره روانشناسی ثروت شما رو بخرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم السادات هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1435 روز

    سلام استادعزیزم و مریم مهربونم و عزیزان همراه

    واقعا لذت بردم از دیدن این فایل پراز فراوانی..چقدر عالی بود..الگوی من خود استاد هستن که از آن شرایط به این شرایط عالی رسیدید.چقدر عاشق اون محله شما هستم از بچگی فیلمهای آمریکایی میدیدم همیشه این خونه هارو دوست داشتم و دارم..خودمو حس کردم توی اون محله…حتی همون بهشتتون که عاشقشممم همیشه خودمو توی اون شرایط و محیط میبینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    رویاهایت را باور داشته باش

    ازتون خواهس میکنم ازین دست فایل ها بیشتر بزارید چون برامون انگیزه میشه

    بشدت دو فایل اخیر کمک میکنه که بفهمم :

    تنها باور هایمان مارو محدود میکنه و هیچ چیز نیست که نتونیم بهش برسیم

    امیدوارم که بتونم بیشتر روی باور هام کار کنم و دوره های استاد رو تهیه کنم و موفق بشم

    با ارزوی موفقیت برای همه شما عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    Ayda Zinati گفته:
    مدت عضویت: 1525 روز

    ردِ پای روز شانزدهم…

    رویاهایت را باور داشته باش

    قبلا منم مثل استاد کتابای موفقیت میخوندم و ساعت ها فکر میکردم این آدما چی دارن که من ندارم جالب اینجاست وقتی کتابای موفقیتو میخوندم نمیگفتم اینا راهشو بلدن بلکه انقدر خودمو دست کم میگرفتم که نگرشم اینطوری درست شده بود که اونا شرایطِ خاصی داشتن یا از من بهترن!

    و هممیشه سوالم این بود خدایا تا چه حد آدما میتونن قوی باشن و چطوری؟!

    چطور میشه یه آدم انقدر پیشرفت کنه

    چطور میشه یه آدم انقدر ثروت بسازه

    حتی کسایی بودن وقتی باهاشون مصاحبه میشد میگفتن ما به تمومه آرزوهامون رسیدیم

    این لحظه هارو که میدیدم فقططط تعجب میکردم خدایا مگه میشه

    الان میبینم که نه تنها میشه بلکه خیلیم راحت میشه اگر ادامه بدم اگر عوض بشم…

    ولی من ترسام انقدر زیاد بود که حتی جرعت نمیکردم انجامشون بدم راهکارایی که تمومشون گفته بودن

    انگیزه زیاااااد بود اما در مقابل ترمز ها و باور های محدود کننده زیااد تر و قوی تر

    اونجا که استاد گفتن من خیلی خسته بودم وقتی داشتم این فایلو تدوین میکردم ولی با خودم گفتم ارزششو داره که این فایل حتی روی یک نفر تاثیر بذاره و باور اونو تغییر بده

    ماهم میتونیم زمانایی که مسیر سخت میشه به خودمون بگیم

    اشکال نداره ارزششو داره که یه عممممر راحت زندگی کنم اینجاهاس که میگم ریز به ریزه حرفای استاد باور و ایمان میاره

    دیشب داشتم اتفاقای خوب این چند روزو مینوشتم و دیدم خدای من چقدر معجزه رخ داده و من اصن نفهمیدم!!! اینا کی اتفاق افتادن؟ اینا که یه روزی رویای من بودن!

    انقدر طبیعی بهشون رسیدم که حتی یادم رفته بود اینا رویا بودن واسم

    رویاها میتونه هرچیزی باشه نه فقط مادیات

    من رویای عزت نفسو داشتم احساسی که بتونه منو ببره سمت جمعای شلوغ، بهم جسارت روبه رو شدن با ترسامو بده،اینکه درخواست کنم و حرفامو بزنم،و یا روزیکه بتونم توی تفریحاتم بجای اینکه خودمو با بقیه مقایسه کنم و حالمو بهم بریزم فقط خوش بگذرونم،بتونم رابطه ی خوبی با بقیه داشته باشم و یا حتی از کسی تشکر کنم،آزاد تر باشم و بتونم تصمیم بگیرم!بخوام بگم خیلییییی طولانی میشه دیگه خیلیا بهم احترام میذارن دیگه همه دوسم دارن!!

    همچی تغییر کرده این روزا به جاهایی هدایت شدم که قبلا آرزوم بود حتی یادم رفته بود که اینا رو میخواستم یهو به خودم اومدم و دیدم وسط آرزوهام دارم زندگی میکنم!!!

    اینا رویای من بودن و من اینارو ساختم نه تنها اینا هزارو یک چیز دیگرو اینا موفقیتن من به خودم افتخااااار میکنم

    آیدا رویاها دست یافتنین میشه بهشون رسید همه ی رویاها؛ هیچ رویایی اونقدر بزرگ نیست که نشه بهش رسید

    و منطق داستانم اینه:

    اصلا برای این به ذهن ما میان چون دست یافتنین

    هر چیزی با فکر شروع شده و بعد خلق شده پس منم اول فکر میکنم بعد خلق میکنم

    من بیشتر میخوام و بدست میارم دیگه نمیگم رویاهای بزرگتر میگم بیشترررر و بیشتر چون بزرگ نیستن چون به راحتی و طبیعی ترین شکل ممکن میشه بهشون رسید

    استاااد این جملتون تو ذهنم غوغا کرد

    شمام میتونید به رویاهاتون برسید هیچ فرقی با اونا نداارید

    ذهنم گفت واقعااااااا هیچ فررقییی؟! احساس لیاقتی که این حرف داشت هیچ حرف دیگه ای واسم نداشت^.^

    من هییچ فرقی ندارم با آدمای موفق هممون خالقیم و چقدر لذت بخشه زندگی که خودت خلق کرده باشی

    خدایا شکرت❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 2423 روز

    سلام به دوستان عزیز

    یکی از مشخصاتی که باعث شده که من هنوز با توجه به تمام مشکلات که سر راهم بوده در زندگی باز هم همچنان امیدوارانه دنبال رشد و به دست آوردن ارزو هام هستم .گاهی خسته .گاهی کم امید گاهی با اشک گاهی با لبخند این هست که نمیتونم از سر ارزوهام بگذرم .نمیتونم فراموششون کنم .نمیتونم بگم از من گذشته .شکست را نمی پذیرم.اگر چه بارها راههای زیادی رفتم که چندان موفقیت امیز نبوده اما باز هم ادامه دادم .اما حالا واینبار بعد از اشنایی با قوانین حس میکنم این درسترین کاری هست که تو زندگیم انجام میدم انگار سر جای واقعیم قرار گرفتم و این را با احساس خوبی که دارم میسنجم

    معیار احساس خوب .اتفاقات خوب را روشنایی راهم قرار دادم .دوباره رویاهایم را گرد کردم رنگ و جلا دادم روی طاقچه دلم گذاشتم .امید در دلم موج میزند هر لحظه گمان میکنم دنیای من رنگی تر میشود با اینکه هنوز با ارزوهایم فاصله دارم .ولی هر قدم به سمتشان که بر میدارم برایم شیرین است .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سیده راضیه امینی گفته:
    مدت عضویت: 1995 روز

    سلام و خسته نباشید به دوستان عزیزم …

    روز 16 سفر نامه …

    با توجه به صحبت های استاد که گفتن موفقیت و ثروتمند شدن هیچ ربطی به سن و جنسیت و.. نداره و فقط به باور ها و ارسال

    فرکانس های ما ربط داره ؛ خواستم برای اینکه دوست داشتم یکروز گوشی همراه داشته باشم و چطور برای خودم خلقش کردم

    داستانم رو تعریف کنم چون یه دفعه اومد توی ذهنم …

    اینکه ما باید به آرزوهامون ایمان داشته باشیم واقعا یچیز حسی و نیت قلبیه …

    یه حسیه که دنیا جمع بشن بگن تو بهش نمیرسی و غیر ممکنه ، اینقدر اون خواسته تو دل تو واقعی وحسداره ک تو حس میکنی

    داریش و بعد مدتی به دستش میاری ..

    داستان من از اونجایی شروع میشه که تلفن همراه وارد بازار میشه از برند سونی ارکسون …وقتی پدرم اونو میخره من کلی

    ذوق پیدا میکنم که باهاش کار کنم …

    از همون اول انگار کار کردن با گوشی برام یچیز بدیهی بود …

    انگار تو خونم بود که از پسش برمیام …

    انگار که مال خودم بود …

    من کلاس 5 ابتدایی بودم …

    و خیلی هم عاشق کاردستی درست کردن و کارهای هنری و اینچیزا هستم …

    پدرم یروز رفت برای گوشیش قاب جدید بگیره …

    اولین قابش کریستالی بود رفت ژله ای خرید …

    چون دگ اون قاب اولیه رو نمیخواست من برداشتم …

    من دور تا دور قابشو چسب رازی زدم و از پایین صفحه کلیدش پنبه پر کردم بعد با کاغذ عکس کلیدهاشو کشیدمو خیلی تمیز از

    زیر چسبوندم به گوشی برای موس وسطش یه کاغذ رو خیلی ریز گرد کردم تا کاملا تیزی کاغذ گرفته بشه بعد چسبوندم جایی

    که تو قابش جای موسش جدا بود …

    من برای خودم گوشی دست کردم ..

    یه دختر بیخیالی بودم و اصلا از چیزی خجالت نمکشیدم حتی موقعه ای که مسخرم میکردن …

    من یه کیف رو دوشی داشتم که توش دفترچه یادداشت و خودکار و یه بسته دستمال کاغذی و یه عطر بیک جیبی داشتم و گوشیم

    رو هم اضافه کردم تو کیفم …

    هرجا میرفتم این کیفم همراهم بود …

    با گوشی خیالیم حال میکردم …

    یه دوست خیالی برای خودم ساخته بودم که دوست صمیمیم بود و همش با این گوشی باهاش صحبت میکردم و بهش میگفتم اره

    امروز میخوام برم گوشی بخرم که دوربینش خوب باشه و حافظه بیشتر داشه باشه ، خریدم راضی بودم میگم تو هم بری گوشیتو

    عوض کنی ک باهم عکساس خوبی بگیریم و کلی باهم اهنگ گوش بدیم و اهنگ ارسال کنیم برای هم …

    خب من با این ماکت موبایلم و دوست خیالیم خیلی خوشحال بودم و لذت میبردم …

    اینقدر شاد بودم که دختر عمم سفارش ساخت گوشی به من داد …

    گفت هروقت دایی قاب گوشیشو عوض کرد برا من همین مدلی گوشی درست کن …

    من لذت میبرم …

    لذت میبردم …

    باور کرده بودم که گوشیم واقعیه …

    حسمیکردم که دارمش …

    حس قلبی عجیبی داشتم …باوووووووووووووووووووووووووووووورتون نمیشه …

    اول تابستون پدرم برام گووووووووووووووووووووشی خررررررررررررررررید …

    وقتی رفتیم بیرون و یدفعه به من گفت میخوام گوشی برات بگیرم من هنگ بودم …

    هیچ وقت چهره خودمو تو مغازه گوشی فروشی که چقدر با ذوق گوشیارو نگاه میکردم یادم نمیره ….

    هرکسی منو میدید متوجه ذوق مرگ بودن من میشد …

    بابام حتی انتخاب گوشیم رو هم به عهده من گذاشت …

    اون موقع خط ایرانسل تازه اومده بود با کد 0935 که هنوز هم شمارشو یادمه …

    یه خط ایرانسل با کد 0935 با سند به اسم خودش خریدو بهم داد …

    وقتی گفت مبارکت باشه من یه لحظه بغض کردم …

    اصلا باورم نمیشد که تو سن پایین یه تلفن همراه شخصی داشته باشم …

    من تو کل فامیل اولین دختری بودم که گوشی همراه داشتم …

    الان متوجه میشم که من به سادگی با باورهایی که داشتم وسایلاتمو خلق میکردم …

    اسکیت خریدنم رو … لپ تاپ خریدنم رو حتی مدل های بالاتر از گوشیامو و و و و و و کلی چیزایی که دوست داشتم رو فقط

    حس قلبی قوی داشتم که من بهشون میرسم …

    خیلی تجسم میکردم …

    الان که به زندگیم فکر میکنم که چرا نمیتونم حتی یه گوشی عوض کنم بخاطر نداشتن اون باورست بخاطر نداشتن اون ذوقست

    که گرفته شده …

    اون باور های کمبود که بهم گفته شده ، بخاطر نداشتن باور فراوانی …

    بخاطر داشتن توقع پایین …

    بخاطر نداشتن عزززززززززززززززززززت نفسمه …

    ولی منی که خالق وسایلایی که دوست داشتم بودم پس دوباره میتونم ….

    فقط با قوی کردن ندا های قلبم …

    با قوی کردن قدرت تجسمم …

    با تغیییییییییییییییییییر باور هام …

    من میتونم زندگیم رو تغییر بدم فقط باید به خودم تعهد بدم که همه چیز برگرده به اون چیزی که قبلا بوده …

    همون داشتن ذوق ، همون داشتن لذت بردن از چیزایی که دارم …

    شما هم میتونید فقط برگردید به دوران بچه گی خودتون که چطور بودید …

    چه باور هایی داشتید …

    وقتی من تونستم شما هم میتونید …

    .

    .

    .

    .

    .

    دوستتون دارم … موفق باشید ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    شانزدهمین روز سفر

    سلام استاد

    با دیدن این فایل و صحبتاتون تونستم چندتا باور محدود کننده رو در مورد خودم بفهمم

    وقتی گفتین با موتوری که خراب بود رفتین شمال و مسافرت و اینا برام خیلی جالب بود، چون من تو خانواده ای بزرگ شدم که اصلا اهل مسافرت نبودیم و هیچوقت شرایطشو نداشتیم ماشین نداشتیم هزینه شو نداشتیم اون شهر و نمیشناختیم یا به هر دلیل دیگه ای همیشه خودمون و قانع کردیم ک توانایی مسافرت رفتن و نداریم، منم با همین باور بزرگ شدم و همیشه خیلی دوست داشتم برم شهرهای مختلف و ببینم اما حتی بعد بزرگ شدن هم دوستانی داشتم ک بازم هیچوقت هممون باهم شرایطمون جور نمیشد ک بریم مسافرت و همیشه فقط حرفشو میزدیم و بعدشم کنسل میشد، حتی الان که ازدواج کردم با این که هم ماشین داریم هم هزینه شو داریم اما بازم نمیریم چون همیشه فکر میکنیم مسافرت دو نفری خوش نمیگزره حتما باید یه جمع چند نفره باشه با خونواده بریم یا با دوستامون بریم و اونام هیچوقت پایه نیستن و در نتیجه بازم همون آش و همون کاسه…

    الان ک صحبتای استاد و شنیدم به خودم گفتم چرا ما یا من اینجوریم چرا همیشه میخام تمااام شرایط ایده آل باشه و بعد برم سفر چرا یبار با شوهرم دو نفری ماشین و برنداشتیم بریم شمال با این باور که بهمون خوش میگزره با این باور که میریم خودمون با شهر آشنا میشیم خودمون راه و پیدا میکنیم، یا چرا هیچوقت با یکی از دوستام ک پایه باشه دو نفری نرفتیم و همیشه منتظر بودیم بقیه شرایطشون جور بشه و دسته جمعی بریم؟؟؟

    چون من شادی و لذتم و وابسته به بقیه میدونم، چون همیشه باور داشتم فقط اگه تعدادمون زیاد باشه بهمون خوش میگزره، چون من از درون شاد نیستم، چون من خودمو دوست ندارم و باور ندارم که خودم به تنهایی میتونم از سفر لذت ببرم.

    و من اینقد سفر نرفتم ک دیگه حوصله شم ندارم، با اینکه دوست دارم اما یکی دو روز که از شهر و خونه م دور باشم دیگه تحمل ندارم و میخام برگردم خونه م، راحتی من وابسته به این مکان خاصه.

    این باورها حتی مانع ازین میشه که من بخام محل زندگیمو تغییر بدم، من شهری که توش زندگی میکنم و دوست ندارم اما همیشه فکر میکنم تمام خونواده م و آشناهام اینجان اگه من بخام برم تو یه شهر دیگه زندگی کنم اونجا که کسی و نمیشناسم دیگه از خونواده م دورم و چه لذتی داره زندگی تو جایی که نه کسی تو رو میشناسه و نه تو کسی و میشناسی!!!

    بعضی وقتا که سر این موضوع با خونواده م صحبت میکنیم همه نظرشون اینه که زندگی تو جایی که کسی تو رو نمیشناسه که لذتی نداره تو به چه دلیل میخای لباس خوشگل بپوشی وقتی هیچ آشنایی نیست که تو رو ببینه، چه فرقی میکنه تو سوار چه ماشینی بشی وقتی هیچ آشنایی تو رو موقع دور زدن با ماشینت نمیبینه که تو بخای لذت ببری و … .

    انگار ماها همه چیو برا اینکه به بقیه نشون بدیم میخایم انگار لذتمون در گرو اینه که جلو بقیه از داشته هامون استفاده کنیم و من فکر میکنم این از کمبود عزت نفس باشه که توی خودم به شدت کمبودشو حس میکنم

    و باور اشتباه دیگه ای که امروز فهمیدم در مورد ثروت داشتنه من همیشه به این فکر میکردم که پول و ثروت زیادی با خودش دردسر به همراه داره به اصطلاح هر که بامش بیش برفش بیشتر ، دوست داشتم خونه ی بزرگ داشته باشم اما باور داشتم خونه بزرگ دیگه نیاز به نگهبان داره دیگه امنیت نداره دزد میاد و …، اینکه که اگه دوتا ماشین داشته باشم دیگه هزینه های اضافی رو دوشمون میفته و باید پول بیمه ی دوتا ماشین و بدیم و فلان،اینکه اگه من توی دوتا شهر خونه داشته باشم اون خونه ی که توش نیستیم کی ازش محافظت میکنه که دزد نزنه و اتفاق بدی نیفته و … و کلی باورهای محدودکننده پنهان که توذهنم بود و باعث شده من از تمام دنیا فقط به یه زندگی ساده و معمولی تو یه روستای کوچیک بدون کمترین امکانات و بدون هیچ زیبایی طبیعی و آب و هوای بد قانع بشم و بگم حوصله ی دردسر ندارم ؛ با وجود اینکه همیشه یکی از بزرگترین آرزوهای من سفر به دور دنیا بوده و هست.

    امروز که این فایل و دیدم و دیدم که استاد چقدر راحت داره زندگی میکنه و از زندگیش لذت میبره بدون کمترین دغدغه و نگرانی و اون محدودیت هایی که ذهن من برام ساخته، یه آن به فکر این باورهای غلط ذهنم افتادم و بهشون پی بردم، حالاتازه فهمیدم این باورهای غلط و دارم ولی اینکه چجوری بتونم اینا رو از بین ببرم و هنوز نمیدونم🙄

    الانم این فکرا داره تو ذهنم رژه میره که یعنی واقعا میشه من برم تو یه شهر دیگه یا تو یه کشور دیگه و بدون داشتن هیچ آشنایی تو اون شهر از زندگی لذت ببرم؟؟؟😂

    خدا به دادم برسه با این ذهن محدودم 😄

    استاد عزیز اونجایی که گفتی تا ساعت سه چهار صبح نشستم و این فایلا رو تدوین کردم و گفتم حتی اگه یه نفرم انگیزه بگیره ارزشش و داره حس کردم چقد دوستون دارم و براتون احترام و ارزش قائلم وافعا شما بی نظیرید واقعا آرامش از وجوتون میباره، از صمیم قلبم از شما و عزیز دلتون سپاسگزارم💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: