به رویاهایت باور داشته باش | قسمت 2 - صفحه 96

اولین فایلی که برام اوی اینستاگرام ارسال شد و من محو دیدنش شدم این فایل بود

خدایا روز شمار تاحالا کجا بود من چقدر تو این چند روز خوشحالی و شگفتی با یاداوری این وقایع به زندگیم اوردم تاحالا چکار میکردی آخه

امان از نقطه امن زندگی که گیر میکنی درش و فکر میکنی همین که ذهنت رو مثبت نگه داری دیگه کافیه ولی متوجه شدم ذهن مثبت بدون برداشتن قدم مثل خوندن کامنتا و دیدن فایلاست که بعدش بری بشینی گوشه ی اتاق و همون کارای روتین قبل رو انجام بدی

ولی ما اومدیم وارد این مسیر شدیم که بعد از دیدن این فایلا بتونیم با عزمی جزم تر با اراده ای محکم تر و جسورتر بریم سراغ کارهایی که همیشه خواستیم و تا حالا انجامشون ندادیم

یادمه اولین بار که این فایل رو دیدم همش رویاهام رو مرور میکردم دفترم رو از سال ٩٨ اورده بودم و دیدم چقدر ازاین مسیری که جلومه رو قبلا توی دفترم نوشته بودم و از خدا خواسته بودم زندگیم رو لیریز از ارامش و عشق بکنه

توی سال ٩٩شروع کردم و اوایل خیلی اتفاقات میفتاد و باورهام تقویت میشد با برخورد به هرتضادی دوباره بلدوزری میفتادم توی سایت و سعی میکردم با شما ارامش رو به زندگی برگردونم ولی امان از یه حرکتی که بتونم بگم اره منم ازاین حرفا استفاده میکنم

کیف میکردم از دیدن سریال ها و رویاپردازی میکردم باهمون سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت کلی دستاورد داشتم که باعث افتخار برام و بهشون فکر میکنم واقعا توی اون لحظه فکرشم نمیکردم از دیدن زیبایی های سریال ها بوده

تا این تضاد اخر که منو بدجوری متوجه خلاء های درونی و بیرونیم کرد

منو بهوش اورد منو با خطاهام روبرو کرد و شروع کردم به اسغفار تا دوباره خودم رو ریکاوری کنم برای اینکه ذهن متمرکزی داشته باشم و بتونم به حرفاتون عمل کنم

در قسمت ١ ابتدای صفحه ای در دفترم دریم برد نوشتم و شروع کردم به رویاهایی که همیشه خواسته ش رو در سر داشتم و اصلا بخاطر همونا من عاشق این مسیر شده بودم

از بزرگترین خواسته م شروع کردم و همه ی اتفاقاتی که دوست داشتم در زندگیم بیفته رو دونه دونه با جزئیات نوشتم

و همچنان صدای شما توی گوشم می پیچید “رویاهایت را باور داشته باش” همین که شمارو دارم استاد همین شمایی که مدافع خدای من بودی نه مثل اطرافیان مقابلم بزرگترین موهبتی بود که این روزها دوباره بیادش اوردم

چه برسه رویاهایی که همیشه خواستم همیشه

مطمئنم بهشون نزدیکم

مطمئنم معجزه ی برای انسان های باایمان و متوکله که همواره برای خواسته هاشون قدمهای درستی برمیدارن نه هیجانی نه احساسی

درست طبق قانون تکامل سعی میکنن به زمان بندی خدا اعتماد کنن

من میخواستم از کار چندین و چندساله م دربیام من میخواستم بخاطر شرایط و موقعیت های حساس بزنم زیر همه چیز و خدا به موقع دستم رو گرفت و بهم گفت حالا که توی این بخش اذیتی میندازمت بخشی دیگر ولی الان وقت استعفا نیست صبر داشته باش و ارامش خودتو حفظ کن

همین کارو کردم و خداوند به دلم انداخت میتونی اون کاری رو هم که دوست داری توی این مدت محک بزنی و کم کم کسب تجربه کنی

و دقیقا به گفته ی شما نباید صفر صفر باشیم باید حداقل تا زمانی که خاکش رو میخوریم و کسب تجربه میکنیم مقداری پس انداز و حقوق هرچند جزئی داشته باشیم و من هم گفتم چشم و الان پیگیر کار برای تایم عصر تا شبم هستم تا به امید خدا بهترین جا رو بهترین مسیر برای رفت و امد رو خداوند برام درست کنه که شروع کنم

بقول کتاب کیمیاگر؛ برم دنبال افسانه شخصی خودم

استاد ازاینکه دلم رو با کلامتون قرص کردید چشم مون رو با نتایجتون روشن کردین ازتون سپاسگزارم و همواره و لحظه به لحظه تا ساختن شغل شخصی خودم باهاتون در ارتباط خواهم بود تا همه ی اون شب نخوابیدن ها و نادیده گرفتن ها و تمسخر ها از منه شقایق برای شما نتیجه بخش بوده باشه

مثل فرزندی که با کارنامه بیستش از پدر و مادرش تشکر میکنه

من هم با دستاوردهام در یک مسیر پر از عشق و سعادت و خوشبختی از شما قدردانی خواهم کرد به زودی و با کمک خداوند ان شاءالله✅🌈