باوری که تغییرش، درهایی از نعمت را به زندگی ام گشود - صفحه 63
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2016/11/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-11-08 08:17:172024-06-08 21:14:20باوری که تغییرش، درهایی از نعمت را به زندگی ام گشودشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام من میخوام از نتایج و موفقیت های این روزشمار تحول زندگیم برسم
من از اولی که شروع کردم کلی باور در زمینه ثروت پیدا کردم و به این نتیجه رسیدم که سه تا باور مهم در این زمینه هست
یکی باور به فراوانی اینکه واقعا دنیا و جهان پر از فراوانیه
واقعا همه جا مشتری زیاده
توی خیابون که میری کلی ماشین هست و از همه چی خیلی زیاد هست
باور دوم باور توحیدی هست
اینکه خدا از فراوانی جهانش به من میده
اینکه خدا بیشتر از من خیلی بیشتر از من میخواد که من پول و ثروت داشته باشم
اینکه خدا بهم پول و ثروت و عشق و سلامتی وهرچی که بخوام میده
یه نتیجه بگم که طی همین مدت به یه دکتر گیاهی معرفی شدم که خیلی راحت جسمم به سمت سلامتی خیلی خیلی بیشتر هدایت میشه و تغذیه سالم رو میتونم با یوگا که میرم هماهنگ کنم و چقدر این مورد تاثیر مثبتی در روح و بدن عزیزم داره خیلی خوشحالم از این بابت
باور سوم باور لیاقته که من لایق این همه فراوانی و محبت هستم
لایق درآمد بالا و کسب درآمد از علایقم که تدوین و زبان هست هستم
و خیلی حس خوبی دارم
این تغییر باورها و حرفهای استاد خیلی روی من تاثیر گذاره و هر بار نتیجه گرفتم میام مینویسم تا هر بار نتایج بیشتری بگیرم 😍❤️🤝
خوشحالم از آشنایی باهاتون دوستتون دارم
با یاد و نام خدای بخشنده
سلام استاد عزیزم و دوستان عزیز
سفرنامه روز بیست و پنجم
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست چون هر چقدر هم که تو به دیگران بگی دوست دارم فدات بشم قربونت برم ولی وقتی ی هدیه ی ارزشمند بهشون بدی زمین تا آسمون شرایط تغیر میکنه
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست چون میتونم به خانوادم کمک کنم که شرایطه خوبی داشته باشن و دعاشون بیشتر و بیشتر پشت سرم باشه
ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست چون به غیر از خانوادم میتونم به تمامیه کسانی که نیازمند هستن کمک میکردم استاد جان من مطمعن هستم شما با ثروتی که دارین نمی تونید فقط به خانوادتون کمک کنید مطمعن هستم شما به انسان های زیادی کمک می کنید ومن سعی میکنم آروم آروم باورهام تغیر بدم به سمت اینکه ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی و استاد عزیزم و مریم جان گل
روز بیست و پنجم
امروز بخاطر یه سری کار ها نتونستم به موقع برداشت خودمو بنویسم بعد الان که میخواستم بخوابم گفتم حالا فردا مینویسم ولی یه چیزی درونم گفت تو تعهد دادی هر چی که از فایل امروز فهمیدی رو بنویس فقط بنویس نمیدونم چیا میخام بنویسم ولی یه حس خوبی دارم از اینکه به صدای قلبم گوش کردم
اولین چیزی که توی این فایل بیشتر منو به فکر فرو برد باور اینکه ثروتمند شویم از خدا دور میشیم خیلی وقته این جملات رو هم نوشتم به دیوار چسبونندم هم صدامو ضبط کردم و برای خودم تکرار میکنم و فک میکردم آره دیگه تا حدودی حلش کردم ولی وقتی امروز شنیدم استاد گفتن این باور آنقدر عمیق و ریشه دار گفتم بزار از خودم سوال بپرسم یا یکم دقیق تر بشم ببینم چه جاهایی چه حرفایی میزنم ،به طور اتفاقی حرفی از یکی از نزدیکانم شد که موفقیتی رو اخیرا کسی کردن و دارم پیشرفت خوبی میکنن و یهو من به صورت ناخود آگاه (حالا کلی تحسینش کردم و گفتم آفرین پشت کارش خیلی خوبه)گفتم اون داره زحمت میکشه ولی همسرش رو داره پرو میکنه بعداً همین همسرش خیانت میکنه یهو به خودم اومدم گفتم چرا من چنین حرفی زدم از کجا میدونم که اینجور قضاوت میکنم خب از نظر من همسر اون آدم عوضی و بدی میشه دیدمممم برهنه ریشه های این باور چقدر در عمق وجود من هست و من چه سطحی موضوع رو میدیدم سعی کردم حال خودموو از قضاوتی که کردم بد نکنم و از اون فرد هم تشکر کردم که باعث شد من این باور رو شناسایی کنم و بفهمم که هنوز خیلی باید کار کنم رو این باور
چقدر این جمله هر کسی الان هر جا که هست جای درسته رو دوست دارم البته سعی میکنم به صورت باور در بیارمش ولی بازم یادآوری میکنه برام عدالت خداوند مهربونرو که درحق هیچکس ظلمی نمیکنه ،واقعا اگه کسی بخواد تغییر کنه خدا از میلیارد ها دستی که داره هدایت میکنه مثل منی که هدایت کرد چون ازش خواسته بودم همون ها رو هم میتونه هدایت کنه .
من که تغییر کنم اطرافم هم تغییر میکنه و من اینو بارها حس کردم از حذف شدن بعضی از آدما از دورو برم چند مدتی هست با دوستی بچه هامون رو میبریم کلاس اون دوست به شدت منفی و لب به گلایه زیاد باز میکنه من به خدا گفتم خدایا من سعی میکنم خوبی هاشو ببینم خودت کمکم کن و تو این تایم یه ساعت که با هم بودیم من نمیدونستم چه کاری انجام بدم تا اینکه درخواستی رو به خدا دادم و از اونموقع همیشه شرایطی جور میشه یا برای من یا برای اون که با هم زیاد نباشیم من سعی نکردم با حرفام بخوام اونو تغییر بدم به شدت رو خودم کار کردم و توجه ام رو گذاشتم رو اتفاقاتی مثبتی که تو اون زمان میافته و اون جوری از مدارم خارج شد که هیچ بی احترامی بهش نکردم خیلی محترمانه چقدر قوانین درست کار میکنه خداییااا شکرتتتتت
در مورد مهاجرت ذهن من هنوز مقاومت داره البته خیلی نسبت به قبل بهتر شدم دیدم اصرار تغییر کرده چون من به شدت مخالف مهاجرت بودم و این باور محدود کننده داشتم که هر کی باید بمونه و تو وطن خدمت کنه ولی شما دید منو خیلی باز تر کردین الان به مهاجرت حس خوبی دارم دیگه به غربت فک نمیکنم چون میدونم همه جا خدا با من بهترین ها رو برام فراهم میکنه ولی خب من باید خیلی کار کنم رو این موضوع و ازتون ممنون بابت اینهمه آگاهی که بهمون میدین
یه روزی میام زیر این کامنت با ظرفی بزرگتر و آگاهی هایی بیشتر از امروزم از این فایل ناب کامنت میزارم امروز واقعا هر چی که درک کرده بودم رو به اندازه ظرفم نوشتم و خدا رو شکر میکنم بایت فرصتی که امروز برای زندگی بهم داد.
ممنونتم بهترین استاد دنیا
با سلام و ادب و احترام خدمت استاد گرامی
خانم شایسته عزیز
واعضای خانواده ی بزرگ عباس منش
خداوند رو سپاسگزارم به خاطر وجود شما عزیزان
اومدم طبق گفته ی استاد که صحبت کردن در مورد نتایج و انگیزه دادن به بقیه باعث جذب بیشتر و بیشتر نتایج عالی و احساس فوق العاده میشه بیام واین جا یه رد پایی بزارم از خودم و بگم در مورد نتایجی که از این قانون بدون تغییر جهان وآموزشهای استاد گرانقدرم گرفتم ….
خداوند رو هزاران بار سپاس گذارم که با استاد آشنا شدم البته من خیلی وقت نیست که عضو سایت شدم ولی آشنایی من با استاد برمیگرده به یک سال پیش که اصلا تو شرایط خوبی نبودم و خیلی اتفاقی وقتی توی یه جلسه ی کتاب خوانی در مورد خودشناسی شرکت کرده بودم یکی از دوستان با این گفته که تمامی این اساتید موفقیت و خودشناسی حتی زره ای نتونستن به پای استاد عباس منش برسن توجه منو جلب کرد اون شب توی گوگل اسم استاد رو سرچ کردم و خوب چندین و چند فایل از استاد ودیدم اولین بار بود که عکس شونو دیدم و شروع کردم به گوش دادن فایل های رایگان انقدر اون زمان این فایلها روی من تاثیر مثبت گذاشت که همیشه دنبال میکردم
ولی خوب طول کشید که بتونم عضو سایت بشم
توی این یک سال اگه بخوام از نتایج بگم آنقدر زیاد بوده که شاید چندین و چند صحفه بشه
اول از همه خدا رو بهتر شناختم آرامشی وصف ناپذیر وارد زندگیم شد سلامتی احساس خوب و همه و همه…
اما نتایج مالی با این که من هنوز از روانشناسی ثروت استفاده نکردم البته در اولین فرصت میخوام تهیه کنم به شکر خدا بهترین نتایج ممکن و تو زندگیم در طی همین یک سال داشتم من وقتی فیلمهای استاد رو گوش میکردم همسرم هم خیلی خوشش اومد و ما با هم استارت زدیم ما تونستیم مغازمون رو که چندین سال بود شوهرم می خواست یه تیکه زمین پشت مغازه رو بده سر مغازه که بزرگتر بشه ولی هر بار شرایط پیش نمیومد به لطف الله مهربان بزرگتر و دوبرابر قبل کنیم اولش نگران بود همسرم که خوب مغازه بزرگ باید پر بشه و شغل همسرم فروش لوازم یدکی خودرو های سبک هست و این قطعات کلی قیمتشونه اما خدا رو شکر الان تونستیم مغازه رو کاملا گسترش بدیم و خیلی خیلی بیشتر سرمایه گذاشتیم و فروش هم خدا رو شکر عالی شده
ما تونستیم توی این یک سال مشتری های خیلی بهتر از قبل جذب کنیم
برای خونمون کلی وسایل جدید بخریم
مسافرت بریم و….خودم هم وقت گذاشتم و کلاسهای آموزشی حسابداری رفتم و قراره از همین هفته آینده به عنوان حسابدار توی مغازمون مشغول به کار بشم و خیلی نتایج فوق العاده خداوند رو هزاران بار شکر ما هنوز اول راهیم وکلی نتیجه های خوب گرفتیم در اولین فرصت میخوام روانشناسی ثروت 3رو تهیه کنم و به لطف الله انشالله بتونم بیشتر و بیشتر از آموزش های استاد استفاده کنیم توی این یه سال همیشه و همیشه صدای استاد توی خونمون بوده و همیشه سعی کردیم طبق گفته های ایشون رفتار کنیم
برای همه بهترین آرزوها رو دارم انشالله بتونیم همیشه موفق تر از قبل حرکت کنیم به سوی سعادت و خوشبختی وثروت و سلامتی
از استاد عباس منش عزیزو خانم شایسته بی نهایت سپاسگزارم
در پناه الله
ادامه فایل 25 سفرنامه..
مهم ترین باوری که تصمیم گرفتم روش کار کنم اینه که اگر من ثروتمند بشم از خدا دور میشم و در نقطه ی مقابلش این باور قدرتمند که ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست….
الحق که استادید استاد
الحق که خوب فهمیدید که باید روی چه باوری کار کرد..
این باوریه که به احتمال قریب به یقین هممون اولین باری که بهش برخورد کردیم فکر نمیکردیم همچین باوری داشته باشیم.من خودم تا مدتها به این باور که میرسیدم سریع ازش رد میشدم میگفتم این یه دونه باورم درسته ولی وقتی که کمی روش فکر کردم دیدم اوه اوه چقدرررر حس من داره بد میشه همینجوری داره نجواها میاد پشت سر هم اگه ثروت خوبه چرا اماما فقیر بودن..
اگه ثروت خوبه اینهمه سال اینهمه آدم چی میگفتن
کی گفته ثروت معنویه
عباسمنش داره اشتباه میکنه
(حتی خیلی وقتا به این نقطه که میرسیدم میگفتم از کجا معلوم اصلا بقیه حرفای استاد عباسمنش درست باشه نکنه من اشتباه کردم اومدم تو این دوره یعنی به قدرررییی این باور ریشه داره که من کلا منکر این دوره میشدم حتی منکر نتایجی میشدم که خودم از این دوره گرفتم)هر بار که به این قسمت میرسیدم به شکلهای مختلف نجواها شروع میشد و من سعی میکردم با سرچ کردن تو گوگل در مورد ثروت اماما نجواهای ذهنمو خاموش کنم….
و با خودم فکر میکردم که خب چند تا دلیل منطقی برای ذهنم آوردم ذهنمم قبول کرد دیگه…
ولی حالا که دوباره برگشتم به این فایل رسیدم به این قسمت که ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست باز ذهنم شروع کرد اصلا کی گفته خدا دوست داره که ما ثروتمند بشیم یعنییییی اینقدرررر واضح من خودم اصلا نمیخوامم ثروتمند شم…
خدایییی منننن چقدررر باور مخرب و قوی ایه.واقعا استاد باورتون کردم که وقتی میگید من سالها با این باور جنگیدم تا این خاکریز رو فتح کنم یعنی چی.
از این به بعد این مهم ترین باوریه که باید روش کار کنم باید اینقدررررررررر دلیل و منطق و آیه برای ذهنم بیارم تا بپذیره که ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست…
استاد عشقم ازتون بییی نهایت سپاسگذارم که این باور مخرب رو که اینقدر قوی و مخفیه اولا پیداش کردید وبعد سالها باهاش جنگیدید و موفق به تغییرش شدید و بعد براحتی در اختیار ما گذاشتید این مسیر و بینهایت سپاسگذارم ازتون استاد ارجمندم…
ادامه فایل 25 سفرنامه…..
هر کسی هر کجایی که الان هست جای درستشه…
فکر میکنم خیلی باید روی این باورم کار کنم چون هنوزم نمیتونم بپذیرم که اگه خواهرم الان شرایطش اینه جای درستشه خودش خواسته خودش این زندگی رو برای خودش رقم زده…خودش نخواسته که تغییر کنه…
من نباید فکر کنم که اون شایستگیش خیلی بیشتر از اینه که تو اون محیط باشه ، حقش نیست که تو اون محیط باشه، من نباید مدام به این فکر کنم که کی وضع مالیم خوب بشه اونوقت زندگی خواهرمو از این رو به اون رو کنم .من هییییییییییییییچ توانایی ای تو انجام اینکار ندارم چون خداوند این اجازه رو به من نمیده.چرا نمیده چون خودش خواسته که اونجا باشه حتی اگر من بهش کمکم کنم بهترییین زندگی و امکانات رو براش فراهم کنم اون به خاطر باورهای اشتباهی که داره دوباره برمیگرده سر نقطه اول چه بسا که ممکنه من با کمکم باعث شم که ضربه ها و چک و لقدهایی که از جهان میخوره محکم تر و مهلک تر باشه.چون تا زمانی که اون به لحاظ فکری و مداری آماده ی ورود ثروت به زندگیش نباشه نه تنها ثروت بهش کمک نمیکنه بلکه عذابها و درد سرهاشو بیشترم میکنه.
پس به این دلیل بهترین کمکی که من میتونم به خواهرم بکنم اینه که از فکرش بیام بیرون و فقط وفقط رو خودم کار کنم تا شاید با تغییر زندگی خودم در ابعاد بزرگ بتونم این خواسته رو تو دلش به وجود بیارم که بگه منم میخوام همچین شرایطی رو منم میخوام همچین زندگی رو الگو داشته باشه و باور کنه که میشود و باور کنه که میشود که اگه خواهرم تونسته چرا من نتونم… و اینجوری راه های خداوند باز بشه براش و دستان خداوند برای کمکش بیان…
کمک من فقط وفقط به این شکل میتونه باشه.نه به شکلی که بخوام با کمک فیزیکی سرنوشت خواهرمو تغییر بدم.خداوند به انسان قدرت انتخاب و اختیار داده و من حق ندارم این قدرت اختیار رو ازش بگیرم حتی اگر فکر کنم که به صلاحشه.
ردپا👣👣
بنام یکتای هستی بخش
روز 25 سفرنامه
باوری که تغییرش درهایی از نعمت را به زندگی ام گشود…
روزهای اولی که فایلهای سفرنامه رو شروع کردم اصلا نمیتونستم کامنت بزارم و هرفایلی که گوش میدادم نکته ای به نظرم نمیرسید که تو کامنت بنوسیم ولی چون تعهد داده بودم که کامنت بزارم از خلاصه کردن فایلا نوشتنشون تو کامنتا شروع کردم و باور داشتمکه کم کم منم میتونم مثل بقیه دوستان کامنت بزارم و حرفی برای گفتن داشته باشم و شکر خدای مهربانم ادامه دادم و ادامه دادم.و الان خودم تکاملم رو تو نوشتن کامنتا احساس میکنم والان اینقدر حرف برای گفتن دارم که نمیدونم از از کدوم بنویسم ولی از خداوند کمک میخوام که هدایتم کنه و مطالبی رو که از فایلهای استاد یاد گرفتم و مثالهایی رو از خودم به یاد آوردم رو دوباره اینجا به یاد بیارم تا هم بیشتر تاکید بشه برای ذهنم و به بهترشدن و قوی تر شدن باورام کمک کنه هم اینکه ردپایی از این هدایت بمونه برام…
نکته اولی در مورد حرفای استاد به یاد میارم اینه که ..
تو هرکجا که باشی میتونی زندگیتو اونجور که دوست داری خلق کنی، وقتی همونجایی که هستی تونستی به احساس خوب برسی و هماهنگ شدی با محیطت با شرایطتت اونوقت جهان هدایتت میکنه به شرایط بهتر وبهتر…
این چیزیه که من اوایل اشناییم با قانون اصلا درک نمیکردم و همش دست و پا میزدم تقلا میکردم که محیطم رو تغییر بدم از آدما اطرافم دوری هر چقدر که تلاش میکردم انگار شرایط بدتر و بدتر میشد.اون روزها درک من از قانون خیلی سطحی بود باورم این بود که من اگه از این محیط برم اگه از این آدما دور بشم خیلی راحت میتونم روی باورام کار کنم.اگه از شریک کاریم جدا بشم حتما پیشرفت میکنم اونه که اجازه نمیده من پیشرفت کنم با باورای اشتباهی که که داره.این محیط این شرایط این آدما اجازه نمیدن به من که بتونم روی باورام کار کنم اجازه نمیدن رابطه ی من با همسرم خوب باشه اجازه نمیدن که کنترلی روی زندگیم داشته باشم.ولی در کنارش داشتم روی احساس خوبمم کار میکردم سعی میکردم که به نکات مثبت توجه کنم و تو همون شرایط هر روز برای هر چیز کوچیکی سعی میکردم سپاسگذاری کنم و احساسمو خوب نگه دارم و خداییش هم به اندازه ی درک و مدار خودم تمام سعیم رو میکردم که عمل کنم به دونسته هام و خیلییی امیدوار بودم که شرایطم تغییر میکنه ولی همیشه ته ذهنم این بود که تغییر محیطم میتونه خیلی به من کمک کنه واگه محیطم تغییر کنه زندگی من از این رو به اون رو میشه…
بعد از یکسال محیط من تغییر کرد کلا اومدیم تو یه شهر دیگه.هم از اون خونه و آدماش جدا شدم هم از شریک کاریم که فکر میکردم باعث عدم پیشرفت منه…
ولی فقط انگار محل زندگی من تغییر کرد هیچ چیزی تغییر نکرد.این خونه ی جدید نه روابط منو با همسرم خوب کرد که حتی از قبل بدترم شد..این خونه ی جدید نتونست همسر منو اهل کار کنه …
این خونه ی جدید نتونست کاری کنه همسرم شبا زود بیاد خونه و گاهی وقتا تا صبح بیرون میموند منی که فکر میکردم چون تو محیط قبلی همسرم خیالش راحته چون خونواده اش حواسشون بهم هست شبا دیر میاد اگه محیط عوض شه و مستقل شیم منو خونه تنها نمیذاره ولی عوض که نشد هیچ تازه بدترم شد…
این خونه ی جدید نتونست منو از اون آدما دور کنه چون خیلی بیشتر از قبل میومدن خونمون مهمونی و و یکسره درگیر مهمونی های گاه و بیگاه بودم..
این خونه ی جدید هیچ تغییری تو شرایط مالی من ایجاد نکرد که تازه خیلی بدتر از قبلم شد…
این محیط جدید نتونست منو از اون شریکم جدا کنه چون من به لحاظ فکری ازش جدا نبودم و مدام تو ذهنم به خودش و کاراش فکر میکردم و یه روزی که اصلا هرچی فکر میکنم یادم نمیاد و انگار فراموشی گرفته بودم من دوباره با همون شریک قبلی شریک شدم و انگار یادم نبود که من چقدررر تلاش کرده بودم که از اون جداشم ولی حالا دستی دستی خودم دوباره رفتم باهاش شریک شدم و دوباره تو این مورد فقط سالن محل کارمون تغییر کرد به یه سالن خیلی بزرگ و جدید ولی دوباره هر دومون همون آدمای سابق بودیم و من دوبااااااره شروع کردم به تقلا و تلاش برای جدا شدن از این شریکم ولی پشت سرهم به در بسته میخوردم از محیط سالن بیزار بودم چون اون آدم اونجا بود و هنوز مصمم بودم که عامل پیشرفت نکردن من این آدمه و من حتما هر طوری که شده باید ازش جدا شم.وبه دنبالش کلی تلاش فیزیکی کلی جر و بحث و کلی رفتن دنبال یه مغازه ی دیگه که بخوام کارمو جدا کنم ولی همش به در بسته خوردم…و رفتم توی سالن دیگه و درخواست کار کردن دادم و اون صاحب سالن قبول نکرد و من ناچار دوباره برگشتم تو سالن خودمون و پر از خشم بودم و همش سعی میکردم با شریکم هم کلام نشم و خیلی برخوردم باهاش بدتر و بدتر میشدو من هر روز عصبی تر میشدم و از شرایطم خیلی گله مند…
تا اینکه یه روز با خودم نشستم رک و پوست کنده حرف زدم گفتم ببین تا کی میخوای اون بیرونو تغییر بدی؟ تا کی میخوای دنبال تغییر آدما باشی ؟ تا کی میخوای دست وپا بزنی برای تغییر شرایطتت .تو همیشه فکر میکردی اگه محیطتت تغییر کنه زندگیت گلستان میشه ولی حالا ببین خونه ی به این قشنگی داری تو بهترین نقطه ی شهر و دسترسی به تمام امکانات پس چرا اصلا حالت خوب نیست؟ چرا سالن به این بزرگی و شیکی با تجهیزات کامل داری ولی اصلا دل به کار نمیدی و نمیخوای تو این سالن کار کنی؟ ببین تو از اون ادما جدا شدی ولی فرکانست همون فرکانسه .فیزیکی جداشدی ازشون ولی هنوز فکرت درگیرشونه که چیکار میکنن چی میگن چی نمیگن.حالا فهمیدی که تغییر محیط هیچ تاثیری روی زندگی و شرایط تو نداره؟ از اون روز انگار بیشتر این قضیه رو درک کردم و دیگه کم کم دست از تقلا و تلاش های بی مورد برداشتم(که اونم طی دوسال تکاملم طول کشید و من آهسته آهسته بیشتر مرکز توجهم رو گذاشتم روی خودم و روی تغییر باورهام )
امروز تو این تاریخ دیگه هیییچ خبری از اون آدمای قبلی نیست و شاید ماه ها میشه که خونمون نیومدن…(اوایل به خاطر کمبود عزت نفسم میترسیدم که نکنه از دست من دلخور شدن که نمیان کم کم متوجه شدم که مدار و فرکانسم تغییر کرده و جهان این شرایط رو فراهم کرده که کاملا دور باشم از اون آدما)
دیگه همسرم تا دیروقت بیرون نمیمونه و سرتایم میره سرکار و سر تایم میاد…
منو همسرم که قبلا هیچ حرفی برای گفتن باهم نداشتیم و خیلی سرد و خنثی بودیم و من همیشه تو ذهنم به جدایی فکر میکردم شکر خدای مهربانم خییییییییلیییییی بهتر شدیم دیگه خبری از اون بی تفاوتی و ماه به ماه قهر کردن نیست و خیلی به صلح رسیدیم و دیگه خبری از جنگ و دعواهای روزی چند مرتبه نیست.(هرچند که هنوز دوره ی روابط رو تهیه نکردم ولی تا به امروز عالی عمل کردم.مطمئنم که خییییلی جای بهتر شدن داره با دوره ی عشق و مودت)
دیگه خبری از بی مسولیتی نیست و همسرم حواسش به اجاره خونه و قسطای بانک هست بدون اینکه من بخوام استرس بکشم.
دیگه با محیط کارم به صلح و هماهنگی رسیدم و خیلی محل کارمو دوست دارم و بهش عشق میدم
احساس تنفر من از شریکم از بین رفته و حالا دوستانه باهش برخورد میکنم هرچند تو این مورد هنوز به ثبات نرسیدم تازه دارم رو خودم کار میکنم ولی هرچقدر که دارم روی باورام کار میکنم و سعی میکنم با خودم در صلح و هماهنگی باشم تومحیط کارم رفتارای خوبی از شریکم میبینم و شرایط کار کردن در اونجا هر روز داره برام بهتر وآسونتر میشه…
با اینکه هنوز به درآمد دلخواه نرسیدیم و تمام درآمد همسرم به کل بدون اینکه یه هزار تومن برای خودمون بمونه میره برای قسط و اجاره خونه ..
با اینکه از سالن هیچ درآمدی ندارم و اجاره ی سالن رو هم داریم به سختی میدیم ولی حالم عالیه چون ایمان دارم که خدا کمکم میکنه و من توانایی تغییر شرایطم رو دارم ولی اینبار نه با جنگ و دعوا نه با تقلاهای بی نتیجه نه با دست و پا زدن های بی مورد با هماهنگ شدن با محیطم با هماهنگ شدن با شرایطم با به صلح رسیدن با خودم و جهان اطرافم من همه چیو تغییر میدم.
من با هماهنگی با شرایطم به این نقطه رسیدم نه با تغییر محیطم پس یه بار دیگه همین کارو میکنم و با خودم و خدای خودم و جهان پیرامونم به صلح میرسم…
من قطعا موفق میشم چون ایمان دارم که موفق میشم…
در پناه الله یکتا
بنام الله
روز شمار تحول زندگی من روز 25 فصل اول
سلام به استاد عزیزم ومریم جان
خداروشکر قدمی دیگر در جهت اجرا به تعهدم برداشتم
استاد دقیقا وقتی میخوام یکاری انجام بدم که یه لحظه نجواها شروع میشه سریع میگم فلانی تونسته پس منم میتونم یه موردش در خصوص سلامتی برا پیدا کردن الگو رفتم بخش عقل کل در مورد سلامتی سرچ کردم کامنت دوستان وتجاربشان که خواندم چند تا از دوستا نوشته بودند که تونستیم با باورهای مناسب سلامتیمون را برگردونیم اسم آنها را یادداشت کردم وهرلحظه به ذهنم میگفتم فلانی تونسته منم میتونم چون سیستم بدن و کارکردآن در همه ما یکسانه خداروشکر به خاطر این هدایت
اگر من از این جایگاهی که هستم لذت ببرم به جایگاههای بهتر وبالاترهدایت میشم دقیقا شرایط زندگی من بازتاب فرکانسهای منه
سلام خدمت همه دوستان و استادِ جان و خانم شایسته عزیز
هر بار که هر فایلی رو گوش میدم با خودم میگم اِ چقدر درستِ منم دقیقا باورم اینجوری بود دقیقا من همینجوری غلط فکر میکردم بعد انگار یه گره باز میشه با این فایل روز بیست وپنجم و متن زیبا و گیرای ابتدا چقدر گره واسه من باز شد از افرادی که باهاشون معاشرت داشتیم خانواده هایی بودن که بعد از رسیدن به دارایی مالی خیلی وفاداری در اونها کمتر شده بود اعضای خانواده به سختی دور هم جمع میشدن یا حتی در جمعها طوری رفتار میکردند که انگار تافته جدا بافته هستند مدتها این مطلب در من ترسی ایجاد کرده بود و امروز چقدر دلم آرام گرفت با باورهای جدیدی که آگاهانه ایجاد میکنم اتفاقا دقیقا عکس این مطلب صادقِ هر چقدر وضعیت مالی بهتر وفاداری بیشتر دور هم بودنها آرامش بخشتر و پرثمرتر و هر چقدر داراتر معنوی تر چون درخت هر چه پربارتر افتاده تر و نمونه این مثال استاد عزیز خود شما که چقدر از لحاظ مالی پیشرفت کردید ولی همچنان همه با شما احساس راحتی دارن و خودمونی هستن از شما و خانم شایسته عزیز برای فیلمهایی که از زندگیتون منتشر میکنید سپاسگزارم دقیقا داره بهترین باورها رو برام میسازه چقدر میشه در عین سادگی دارا بود در عین دارایی متعهد بود و در عین خوشگذرانی معنوی و به یاد خدا بود شما زندگیتون یه پکیج کامل از تمام آرزوهای درستِ.
سپاس فراوان از خداوند برای هدایتم به این راه و روش جدید سپاس از شما استاد عزیز که بیان کننده این قوانین هستید و سپاس از خانم شایسته عزیزم که نگارنده این قوانین هستد سپاس از دوستانی که استفاده میکنند و تجربیاتشون را به اشتراک میگذرانند🙏🙏🙏🙏
روز ۲۵ از سفرنامه من
به نام خدای هدایتگر
من ده روز بود که برای این سفرنامه روز ۲۵ کامنت نزاشتم چون دوباره دارم عزت نفس رو شروع میکنم و چقدر عالی که شروع کردم . چون احساس میکردم دوباره داره احساساتم و ایمانم به تواناییهام کم میشه ..
برای این جلسه از سفرنامه باید بگم هنوز به ثروت و کسب درآمد نرسیدم ولی ایمان دارم که اگر ثروتمند بشم بهترین هدیه هارو میخرم هرچند که الان هم از هدیه دادن به خانوادم خیلی خوشحال میشم و من اینروزا تو پیاده رویم دلم میخواد برای خونه های بزرگ و ویلایی یه کاغذ بنویسم که شما رو تحسین میکنم بابت ثروتتون و تشکر کنم که با ثروتشون چنین خونه های زیبایی برای خودشون ساختن . خیلی دلم میخواد چون با اینکار هم توجه کردم به ثروت و زیبایی ها و هم انرژی خوب به صاحب ملک دادم و لبخند روی لب اوردم و حس خودم خوب شده با تحسین کردن بجای اینکه حسودی کنم مثل قبلا… 😄
ولی از اونجایی که همشون دوربین دارن یجورایی تنهام استرس میگیرم و هنوز اونقدر اعتمادبنفس ندارم 🤭
استاد مثالی که زدید برای دانش آموزی که درس خونده و تلاش کرده و بورسیه گرفته …
من اینو یه مدل دیگه دارم میبینم الان خواهرم و برادرم تمام تمرکزشون روی حوادث هست یعنی خواهرم دانشگاه نمیره و تمرکزشو گذاشته از صبح تا شب روی اخبار و میگه باید آدم اطلاع داشته باشه و جوونای مردم دارن کشته میشن …. و من میبینم هرروز افسرده تر بی انگیزه تر و هیچ کار خاصی هم نمیکنه متاسفانه و همش میگم حیف کاش با من همسیر میشد و متاسفانه صحبت کردن هم فایده ای نداره و من سعی میکنم دلسوزی نکنم چون اون راهیه که خودش انتخاب میکنه و منم ابن راهو و میخوام نتایج بزرگ بگیرم و بعد حرفی بود بزنم .
الان سعی میکنم دهنمو ببندم و سکوت کنم . هرچند کمتر از قبل حرف میزنم ولی بازم بعضی جاها جلوی خودمو نمیگیرم 🤦🏻♀️
دلم میخواد زودتر تکاملم طی کنم و بجای بهتر هدایت بشم .
گاهیوقتا میگم خدایا خیلی سخته کنترل ذهن تو کمکم کن .
گاهیوقتا تو ذهنم پر از حرفه و خدا رو فراموش میکنم و حس میکنم سقوط دارم میکنم و فقط با یه انگشت وصلم و بزور دوباره خودمو بالا میکشم و پر از عشق الهی میشم و دوباره تکرار میشه و میگم آخه چرا هی سردرگم میشم و میرم پایین و دوباره خدا نجاتم میده میام بالا
انگار از خودم توقع ندارم که حسم بد بشه باید همیشه عالی باشه . به خودم میگم نه متین اینجور فکر نکن تو حق داری ناراحت و غمگین بشی ولی حق نداری اینجارو ترک کنی و از خدا دور بشی .
(گاهیوقتا کامنتام تکراری میشه انگار نمیدونم قبلا اینارو نوشتم یا نه )
بهرحال من هنوز در سفرنامه هستم و تا آخر این فصل ادامه میدم و به امید خدا منم تکاملمو طی میکنم و مثل شاگردای نمونه استاد میام از نشانه ها و اتفاقات جالب بیشتر میگم .
من یه تیکه چوب نیستم وسط دریا که بگم دریا هرجا دلش خواست منو ببره .
من پارویی هستم که خودم رو به ساحلهای زیبا میرسونم .
خدایا شکرت ❤️🙏