«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 29 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-11.gif
800
1020
پشتیبانی سایت
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
پشتیبانی سایت2014-07-10 13:27:512020-10-19 00:19:31«الخیر فی ما وقع» در شعر پروینشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله .سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان ارجمندم این شعر عالی از پروین اعتصامی استاد خیلی با جزئیات بیشتر تو 12 قدم بیشتر شرح میدهد .و این شعر اعتماد به رب و توکل است هر اتفاقی به ظاهر ناجالب بیفته باید من به دید خیری و پل و سکوی برای موفقیت بیشتر ببینم و اون لحظه ها شکر گذار الله باشیم و بت زوایه دید دیگه اتفاق رو ببینم و ازدنعمت های که خدا داده بهمون شکر گزار باشیم و طبق فرمایش استاد احساس خوبمون رو نگه داریم و آرامش داشته باشیم تا الله جان هدایتمون کنه وقتی اتفاقی به ظاهر تلخ میفته ادم ذهنش زود شروع میکنه ب تخریب و سرزنش الله میفرماید نجوا مال شیطانه تا بترسونه شمارو و مومنان بایدفقط به الله توکل کنند .
من یه مدت یه اتفاق افتاد که یکی دوروز منودبهم ریخت تا شکردالله و سایت الهی استاد عزیزم و توکل ب الله جلو ورودی هاروگرفتم یه ضرر مالی کردم و من دارم سعی میکنم همیشه نعمت هست نعمت الله بی نهایته فروانی همه جا هست خدا شاهده زود جاش پر شد خدایا شکرت
استاد روزی میام پیشت و اون روز رو حتما به واقعیت تبدیل میکنم
عاشقتونم
سلام روز 46 ام از سفرنامه خداروشاکر هستم که الان در این لحظه در اینجا هستم تا آگاهی هایی رو کسب کنم و بهشون عمل کنم که خوب زندگی کنم و جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن کنم .اگر ما توی مدار درستی باشیم اگر ما فرکانس مثبتی و به جهان بفرستیم اگر شکرگزار خدا باشیم و به نکات مثبت و زیبایی های جهان توجه کنیم اون وقت هراتفاقی که بیفته به نفع ما خواهد بود و به قول معروف الخیر فی ما وقع وقتی ی اتفاق به ظاهر بدی میفته اونوقته که ما باید به اگاهی ها عمل کنیم اونوقته که باید احساسمونو با توجه به نکات مثبت خودمون و اطرافمون خوب کنیم کاری که خیلی افراد نمیتونند انجام بدند و نمیتونند ذهنشونو کنترل کنند و به احساس خوب برسند خود منم توی این زمینه خیلی باید کار کنم و تمرین کنم تا باور کنم هر اتفاقی که میفته به نفع من خواهد بود شاید الان حکمتشو نفهمم اما بعدا به عنوان یک نقطه عطف بهش نگاه میکنم شاید الان گندم و از دست دادم ولی به جاش به طلا دست پیدا میکنم .فقط باید روی خدا حساب باز کنیم و خودمونو بندازیم تو جریان هدایت و نگران نباشیم و از چیزی نترسیم و شجاعانه حرکت کنیم و شرک نورزیم و بنده موحدی باشیم و صبور باشیم و چقدر این آیه قشنگه(یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکلَْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ) خدا خیال مارو با این آیه راحت میکنه و به ما آرامش میده .فقط باید باورش کنیم فقط باید بهش ایمان بیاریم و نگران چیزی نباشیم
به نام خدای معجزه ها
سلام به همگی
خواستم از تجربه جدیدی که از الخیر فی ما وقع که تونستم تا حدودی درست انجامش بدم براتون بنویسم تا باز قانون بیشتر در ذهنم حک بشه.
دیروز وقتی خواستم سوار اتوبوس بشم چون خونمون قبل شیرازه همیشه قبل سوار شدن به راننده میگفتم ولی دیروز یادوم رفت بگم میخوام فلان جا پیاده بشم و اونم چیزی نپرسید و چمدونم رو تحویل گرفت و گذاشت تو اتوبوس.
(البته 1 2 بارم هی به فکروم میومد که برو به راننده بگو فلان جا میخوای پیاده بشی که معلوم بشه پیاده میکنه یا نه! حس میکنم همینا الهامات خدا بوده که من نادیده گرفتمشون)
گذشت تا شب بعد شام که خواستیم سوار بشیم به شاگردش گفتم (البته بار اول فکر کردم که همین آدم راننده ی نصف شبه بعد دیدم شاگرده) میخوام فلان جا پیاده بشم گفت که اوکیه، چمدونت رو گذاشتی دم دس؟
منم گفتم نه!!
گفت دیگه نمیشه رفته بین وسیله ها باید خود شیراز پیاده بشی!!!
حرفش عین یه ضد حال بود برام چون صبح خیلی زود میرسیدیم، پیش خودم فکر کردم برگشتنم به خونه خیلی سخت میشه!!
بهش گفتم خو الان خودم وسیله ها رو میریزم بیرون چمدونم رو میزارم دم دس
باز گفت نه نمیشه و برای ما دردسر میشه و فلان
منم تا دیدم داره وارد فاز مقاومت و بحث میشه دیگه چیزی نگفتم و رفتم سوار شدم( چون استاد از شما یاد گرفتم که نمیشه در مورد یه موضوع بحث کنی و بهش توجه نکنی و هر چی هم که مقاومت بیشتری نشون بدی اون موضوع بیشتر کش پیدا میکنه)
بعد که سوار شدم همینطور که داشتم پیش خودم فکر میکردم دیدم نجواها میخوان آروم آروم کل فضا رو بدست بگیرن و احساسمو بد کنن!
خدا رو شکر یهویی یاد این فایل افتادم و گفتم الان وقت خوبیه که با این ناخواسته ای که پیش اومده الخیر فی ما وقع رو در عمل تمرین کنم.
خدا رو شکر میکنم که به موقع بهترین الهام رو بهم کردی!
این جمله هایی بود که سعی کردم آگاهانه به خودم و نجواها بگم که:
خدا برام یه اتفاق بهتر یه معجزه بهتر در نظر گرفته
همه چیز تحت کنترل اونه خودش اوضاع رو به نفع من تموم میکنه
خدا برام یه سوپرایز بهتر تو شیراز در نظر گرفته و…
(جالبیش اینه که دقیقا به حرفی که تو اون فایل گفتین رسیدم که تا نجواها قدرت نگرفته ما باید با جملات تاکیدی و مثبت جلوشو بگیریم چون بعد چند بار تکرار کردن همون جملات مثبت، ذهنم داشت آروم میشد)
گذشت تا نصف شب دیدم یه آدم جدیدی داره رانندگی میکنه. یه حسی گفت برو به ای بنده خدا هم بگو که میخوای فلان جا پیدا بشی.
رفتم بهش گفتم و گفت نمیشه ولی پلیس راه میتونم پیادت کنم.
باز خوشحالتر شدم چون پلیس راه به خونه ما نزدیک تر بود.
ساعت های حدود 3 نصف شب بود نگه داشت برای سرویس. باز یه حسی گفت برو بهش بگو چمدونت رو بیاری دم دس بیزاری
رفتم بهش گفتم و دیدم داره نق میزنه که باید اول کار میگفتی و از ای صحبت ها ولی دیدم کلید انداخت و درو باز کرد، گفت کدومشه؟
گفتم اونه
گفت چیطوری میخوای بیاریش بیرون؟
گفتم نگران نباش الان خودم درستش میکنم و سریع از این فرصتی که خدا برام فراهم کرده بود وسیله ها رو ریختم بیرون و چمدون خودم رو گذاشتم دم دس!
به همین راحتی بدون بحث یا التماس از کسی
خدایا شکرت
خیلی خوشحال شدم بابت این فرشته ای که خدا سر راهم قرار داد تا خیلی راحت به خواستم برسم.
صبحم که پیاده شدم اومدم ماشین بگیرم دیدم باز خدا یه فرشته ی دیگه آماده برام گذاشته تا خیلی عزتمندانه منو تا خونه ببره!!
خدایا سپاسگزارم بابت بینهایت دستان مهربونت که هر روزه وارد زندگیم میکنی تا منو از مسیری زیبا، راحت و عزتمندانه به خواسته هام برسونن.
این بود پاداش جهت دهی آگاهانه به کانون توجهم و بعد این اتفاق درکم بیشتر شد نسبت به این اصل تا بتونم تو موارد بعدی هم از این قانون به نفع خودم استفاده کنم.
خدایا هزارن بار شکرت
ببخشید اگه طولانی شد
با آرزوی بهترین ها
به نام خدا ی رزاقم
سلام خدمت همه ی دوستان
خداروشکر که در این مسیر قرار گرفتم و باور کردم که خودم با فرکانس هایم بهشت این دنیا و آن دنیا را تجربه میکنم .
خداروشکر که قوانین جهان هستی پله پله دارم یا د میگیرم و چقدر جالبه که شعرای ما از این قوانین آگاهی داشتن و سالها پیش توی اشعارشون مردم و به اگاهی رسوندن و واقعا اگر کسی در فرکانس ش باشه درک میکنه و میفهمه .
رو آوردن فقط به خدا، بزرگ نکردن دیگران در ذهن ، اخیر و فی ما وقوع درسیه که از این شعر میگیرم.
خیلی ممنونم استاد جان .
خاطره ای دارم در الخیر و فی ما وقع
8 ساله بودم و میخواستیم با ماشینمون از پل رد شیم که مامانم چند لحضه قبل از رسیدن به پل به بابام میگه یه لحضه اینجا نگه دار و خلاصه قبل از رسیدن ما به پل ، پل تهران ریزش میکنه و خیلی ها از بین میرن.
خاطره ی دیگه ای که دارم
جا موندن همسایه مون از هواپیماست که خواب میمونه و همگی خانوادش کلی ناراحت میشین و خلاصه اون هواپیما سقوط میکنه .
خدایا شکرت به خاطر تمامی نعمت هایت .
سلام بر همه عزیزان
من هدایت شدم که از بخش کلیدهای سایت قسمتهای مربوط به اجرای توکل در عمل و فایل هاش و با جان و دل نوش جان ذهنم کنم
و میدونم یا بهتره بگم ایمان دارم که اینم بخشی از مسیرم و تکاملم هست و قراره فصل جدیدتری از شخصیتم، نعمتها و ثروت و ارامش و سلامتی رو در دنیای خودم تجربه کنم با توکل به الله
دیشب هدایتی به کامنت یکی از دوستان برخوردم که راجع به کنترل ذهن وقتی که گشت ارشاد گرفته بودش صحبت کرد و اتفاقات خوبی که بعدا براش افتاد در ظاهر اون اتفاق نامناسب و امروزم اوایل فایل راجع بهش صحبت کرد استاد و میتونم این موضوع رو یکی از نکات اساسی برداشت کنم که همیشه بود و هست و الان باید جز تمرینم قرارش بدم
احساس خوب تحت هر شرایطی حتی شرایط بظاهر نادلخواه
امید+ احساس شوق و ذوق و ارامش = ایمان
استارت این پروژه کلیدی اصل و اساس که با شعر زیبای پروین شروع شد و صحبتهای زیبای استاد در رابطه با عشق بازی با خدا اصلا توصیف احساسش در کلمات نمیگنجه ….
خدا دوسمون داره، خدا میگه چی میخوای ثروت؟ ارامش؟ پول؟ عشق؟ کار خوب؟ هرچی بخوای میدمبهت ( ایموجی چشم اشکی)
تو این شعر چون شعر بود و پروین میخواست پیامی رو بهمون بگه و همون لحظه پیرمرد بعد گله کردن حکمت ماجرای گندم و زر و فهمید و فهمید اشتباهش کجاس اما خیلی از ماها همون لحظه شاید نفهمیم اون اتفاق یا اون شرایط بظاهر سخت هم حکمتی در اون هست و با ایمان و توکل و اعتماد به خدا اگه ازش عبور کنیم بعدا متوجه میشیم که چه خیری در اون بوده خیری که از فهم و درک ما هم شاید نگذره و همون چیزی هست که میخواسمتیمش در تمام این مدت
خداوند کمکم کنه هر لحظه ایمانم بیشتر باشه سپاسگزارتر باشم احساسم خوب باشه و بتونم تو مسیر اونهایی که بهشون نعمت داده باشم و از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم
خدایا شکرت
از استاد عزیزم و مریم جانم بینهایت سپاسگزارم
ایموجی قلبهای فراوان
همیشه دوس دارم بیس و پایه افکاری که در ذهن استاد و مریم جون وجود داره رو بیشتر بشناسم تا بدونم این ایمان چطور پیدا شده و این متن بالا دیدم (در شرایطی از عهدهی کنترل کانون توجهم برآیم که ظاهراً اوضاع بر وفق مرادم نیست و به این شیوه، اوضاع را دوباره بر وفق مرادم نمایم.) و یاد داستان هدایت استاد به آمریکا افتادم لحظاتی که به ظاهر رخ داد 1-از کار افتادن سایت دقیقا زمانی که جشنواره بوده2-از کار افتادن کارت های بانکی استاد تو اروپا دقیقا زمانی که خواستن ماشین ون بگیرند و بعد از تحویل ماشین دیگه ماشین هم نتونستن بگیرند 3-جواب ندادن سفارت امریکا تو مادرید و توی این شرایط مریم جون به استاد گفتن ما قراره برین امریکا بخاطر همینه این اتفاقا افتاده و ایمانی که باعث میشه این جوری به قضایا نگاه کنن از پس کنترل توجه اومده چون قانون یکی است احساسات خوب= اتفاقات خوب و این یعنی آرامش متعلق چون بیرون خبری نیست خود تو خلق کننده ای…………… روز 1 روز شمار21 روزه من در زندگی من چه مصداق هایی وجود داره که با کنترل ذهنم تونستم ورق رو برگردونم؟؟ خدا همیشه برای من بهترین پلن هارو داره اما من متاسفانه دیر متوجه میشم سال 97 توی 20 سالی شرکتی تاسیس کردیم که در حوزه برگزاری همایش فعالیت میکرد (بی نهایت اوضاع خوب پیش نمیرفت و من چون اصول کسب کارو نمیدونستم و تکاملی رعایت نکرده بودم حتی نمیتونستم اعتراض کنم) و انتهای سال 98 کرونا شد و این یعنی مرگ اون کسب کاری که من شروع کرده بودم و 3 ماه قرنظینه و اون روزا من فقط اومدم توی سایت و دانلود کردم و فایل هارو خوردم سال 99 من با شرکت بین المللی اشنا شدم و کارمو عوض کردم و انقدر این اتفاقات سریع پشت سرهم افتاد که من باورم نمیشد و انگار توی چشم به هم زدن خدا وضعیت منو عوض کرده بود و حالا من حقوق دالری داشتم. امسال با تضادی روبه رو شدم اونم حس میکردم کارم باعزت نفسم در تضاده و من چندماه تحمل کردم ووقتی ایمان و اعتماد به نفس لازم رو بدست اوردم با کاری ک حتی 4 ساعت هم ازم وقت نمیگرفت خدافظی کردم و اونجا صدای استاد وقتی رفت بود از کارشون توی بندر عباس استعفا بدن توی گوشم بود زمزمه شیطان میگفت قیمت دالر رو ببین چقدر توی این اوضاع داره میره بالا دوتا چشم بگو بابا پول تو بگیر اما داستان پول نبود توجه من تمرکز من سمت چیزی میرفت که ارزش وقت گزاشتن نداشت و استعفا دادم و اومدم بیرون و مطمئنم ایمان من جواب خواهد داد من با استعفا دادنم شرک هامو ترس هامو رها کردم.و الان 1ماهی هست که احساس ازادی میکنم ناگفته نماند که من 10 روز قبل کارم وارد یک حوزه شغلی متفاوت و رشته جدید شدم یعنی خدا بهم نشونه هایی داده بود که ببین ترس هاتو ول کن جهان هایی دیگری وجود دارد و تو چسبیدی به این کار و منتظری اینجا اوضاع خوب بشه در حالی که مسیر خدا تعیین میکنه نه تو ……………..
و دیروز هدایت شدم گره های ذهنی مو راجب پول پیدا کنم و شروع کردم توی سایت گشتن و توحید عملی دوای هر مشکلی برای منه……
به نام الله
سلام به استاد عزیز استاد عباسمنش و خانم شایسته گرامی
من 116روز هست که به این سایت هدایت شدم از طریق یکی از دوستان و همکارانم که اتفاقا خودش فعلا حوصله استفاده از محتواهای سایت رو نداره و چون چنتا از بستگانش از این سایت بهره میبرند و گرایش و تمایلات من رو دیده بود این سایت رو به من هم معرفی کرد.
من طی این حدود سه ماه تا اخر سال 1403 یک دور فایل های رایگان رو به صورت صوتی گوش دادم و مطالب برام بسیار جذاب بود و نتیجه بعد از سه ماه این شد که از محل کارم که اتفاقا بسیار محیط خوبی برام بود و فقط درامدش کفاف زندگیم رو نمیداد( البته کم هم نبود ) استعفا دادم تا کسب و کار خودم رو گسترش بدم.
از روز اول عید شروع کردم به فعالیت در اسنپ که فعلا خرج زندگیم رو دربیارم چون هنوز مقداری بدهی دارم و اجاره و قرعه کشی هایی هست که باید پرداخت کنم چون طبق همین وویس هایی که شنیدم باید اول بدهی هام تسویه بشن به امید خدا.
اما همینطور که رانندگی میکردم و شروع کرده بودم از اول وویس ها رو با دقت بیشتری گوش میدادم یکی از خواسته هام از خدا این بود که آیا قراره من مجبور باشم این مقدار مسافر جابجا کنم یا نه ؟ روز چهارم عید بود یه نظرم که عصر رفتم برای کار و دیدم ماشین صدای خیلی زیادی میده. برگشتم خونه و فرداش بردمش تعمیرگاه و مکانیک گفت باید چند روز ماشینت بخوابه چون تراشکاری نیاز داره و تراشکاری ها تعطیلن.
همونجا یاد داستان پیکان دنده آرژانتینی و دزدیده شدنش افتادم و به همسرم گفتم این معنی داره برام.
برگشتم خونه و شروع کردم از اولین ویدیو که در سایت هست فایل تصویری رو دیدن و استپ کردن و فکر کردن و با خودم حرف زدن و خوندن تک تک کامنتها و خلاصه متمرکز شدم روی فایلها و از صبح تا جایی که بتونم در سایت هستم و دارم روی مطالب کار میکنم.
چیزی که طی حدود 6 فایل اول دستگیرم شده اینه که از لحظه ای که چشم باز میکنیم تمرکزمون رو بر روی زیبایی ها بگذاریم و شکرگزار نعمتهای بیشمار الله باشیم و ذکر کنیم و اونها رو بشماریم که شکر نعمت، نعمتت افزون کند.
توجهم رو دارم سعی میکنم فقط روی خواسته ها معطوف کنم و تمام باورهایی که شاید از کودکی در ما نهادینه شده و ما رو محدود میکنه رو در وجودم به مدد الله پیدا کنم و تبدیلشون کنم به باورهای درست و مثبت .
چیزی که خیلی در زندگی من پررنگ هست که اصل و اساس ورود من به این سایت بود بحث ثروت هست. و دایم دارم خواسته هام رو میگم و مینویسم و سعی میکنم تجسمشون کنم و یه محدودیت ها فکر نکنم و ترس و نگرانی رو در خودم راه ندم.
بزرگترین دستاوردی که میتونم الان ازش نام ببرم دستاورد فیزیکی نیست که بگم انقدر پول به حسابم اومده. در ماه پیش چرا چند اتفاق عالی و جذاب برام افتاد ولی طی این چند روز چیزی که برام خیلی حائز اهمیته اینه که حالم خوبه، احساسم خوبه و این یعنی من دارم اتفاقات خوبی رو خلق میکنم که به زودی به زندگیم ساری و جاری میشه.
این کامنت رو در این روز و در این لحظه نوشتم که یادم بمونه در کجا هستم و بدونم که این مسیر تمام شدنی نیست و خستگی درش معنا نداره و با عشق و انگیزه و انرژی جلو میرم و هر روز بیش تر و بهتر از قبل روی خودم کار میکنم و فرکانسهایی رو به جهان هستی میفرستم که زندگی من رو اون طور که دوست دارم خلق میکنه.
از خدا ممنونم
از شما استاد عزیز ممنونم
از دوستم که شما رو به من معرفی کرد ممنونم
از همه عزیزانی که کامنتهای از دل برآمده مینویسند ممنونم که بر دل ما مینشینه.
در پناه الله
سلام دوست عزیز
بهت تبریک میگم که در جهت پیشرفت و اتصال به خدای قادر مطلق گام برداشتی و حال خوب داری.
من هم مثل شما این روزا خیلی به خدا وصل شدم و احساس میکنم خدا خیلی بامن رفیق شده و
به قول همسرم خدا از اول باهامون رفیق بود ما نا رفیق بودیم.
به هر حال
الان
.
خیلی احساس خوبی دارم و نه غمی از گذشته و نه ترسی از اینده دارم.
در لحظه بودن رو
و حال خوبت و
سپاس گزاری رو در خودت تقویت کن
منتظر شنیدن نتایج عالی ازت هستیم.
سلام به همه دوستان
حس توکل ، حسی بسیار زیباست. همه میبینند شما رشد و پیشرفت فوق العاده ای دارید اما آنان خدا را در پس اون اتفاقات نمی بینند یعنی باور ندارند که همه حاصل توکل کردن و رها کردن خود از خود و تکیه کردن بر اون وجود بی همتاست و چه حس بیمثالی است.
به نام خالق زیبایی
سلام بههمه همسفران عزیزم💕
♦روزشمار چهل ششم:
*نکات:
۱-همیشه هر اتفاقی که می افته خیریتی توش هست…. و باید نگاهمون به اتفاقات به ظاهر نامناسب جوری باشه که یک اتفاق خوب در راه است، و اگر احساس خوب رو در تمام لحظات داشته باشین اتفاقات فوق العاده عالی رخ میده…. این یک قانونه…..
۲-اگر احساس خوب داشته باشی: اتفاقات خوب رخ میده و اگر احساس بد داشته باشی اتفاقات بد رخ میده این یک قانونه…..
۳-اگر در هر شرایطی سعی کنی حالت خوب کنی اتفاقات خوب جوری از در دیوار وارد زندگی شما میشه که شما را مبهوت می کنه……
۴-ما باید ایمان داشته باشیم که روند جهان همواره خیر و خوبی و خوشیه……
۵-ملاک ایمان : احساس آرامشه درونیه…..هر چقدر احساس خوب و آرامش داشته باشیم یعنی به نیرویی ما ورای نیروی خودمون اعتقاد داریم، که اون نیروی محافظ ماستتتت…..
نشان ظاهری ایمان احساس خوبه، امید…..شوق ،،….ذوق….
هیچچیز دیگه ای نیست.
۶- خداوند ما رو با تمام بی ایمانی ها و بدی هامون دوست داره و بخشیده ما رو و هر روز به ما میگه…..برگرد پیش من…..هر چیزی از دنیا بخوای بهت میدم فقط من رو درککن….به من ایمان بیار…..
۷-خیلی وقت ها اوضاع سخت میشه فکر می کنیم خدا ما رونمی بینه فریاد می زنیم که خدا ما رو ببین، فکر می کنیم خدا روش برگردونده……نه خدا همیشه با ما هست…..
۸-اگر میبینی در زندگیت به ظاهر مشکلی به وجود میاد این دقیقا همون راهی که باید بری، همون نعمته….این دقیقا همون مسیری که می توانه بهت کمک کنه برای رسیدن به هدفت
۹-دلیل ایجاد مشکلات این بوده که تورو پیدا کنم…….چون اگر همیشه اوضاع خوب باشه توروپیدا نمی کنم.
۱۰- نه به خاطر این که خدا نیاز داره که ما بهش توجه کنیم ، به این دلیل که وقتی از فرکانس خدا دور میشیم مشکلات ایجاد میشن ، خدا مشکل ایجاد نکرده ما از فرکانس خوبی ها از فرکانس عشق که دور میشیم به نقطه مقابلش می رسیم.
۱۱-اگر چیزی رو از دست میدیم به معنای کمبود نیست به معنای یک نعمت جدیده وبسیار بزرگ تر اما به کی میرسه این نعمت؟! *به کسی که بتوانه این جوری نگاه کنه به خداوند….
*به کسی که بتوانه احساسش کنترل کنه……
*به کسی که بتوانه در شرایط سخت خوبی ها رو ببینه…
۱۲-در سخت ترین شرایط هم نعمتهای زیادی هست که می توانیم با تمرکز کردن روش به حس خوب برسیم.
به نامخدواند مهربان
سلام و خدا قوت خدمت استاد عزیز
من این شعر روقبلا چندین بار شنیده وخونده بودم اما هیچوقت بهش فکر نکرده بودم ، الان عمقش و درک کردم
یاد چندتا اتفاق زندگیم افتادم
که دوتاشو میگم
اینکه چند سال پیش توسن18 سالگی نامزد کردموکلی اتفاق تلخ افتاد طی اون دوماه نامزدی
با مخالفت های خونوادم مواجه شدم برای جدایی … یه جورهایی خونوادم تردمکردن
تو اون حین همش اینطوری بودم که خدایا مگه من چه گناهی به درگاهت کردمکه باید انقدر اذیت بشم تواینسنکم، از منبدبخت تر مگه هست ویه جورایی زندگی برامتموم شده بود وهیچی معنا نداشت برام
هنوز هم نمیدونم چطور ، اون همه جسارت در من شکل گرفت من تنهایی با کلی ترس بدون اطلاع خانوادم اقدام کردم برای جدایی ، و موفق شدم
من جدا شدمبعد از اون جدایی مدل رفتار خانوادم خیلی بامن خوب شد ، (همه ی اقوام نزدیکم منو ترد کرده بودن ) محبوب خانواده واقوامشدم
مهمتر از همه ی اینها درس هایی بود که منیادگرفتم ، من بعد اون چالش ها بزرگشدم
و الان از خدا سپاسگزارم به خاطر اون شرایط
الخیر فی ما وقع ….
اخرین و نزدیک ترین چالش زندگی من که باز خیر درونش میبینم
بیرون اومدن از محیط کاری که 8 سال سابقه داشتم درونش و هیچ کس احتمال این رونمیداد که من استعفا بدم
اواخر خیلی شرایط برام خوشایند نبود وهمش اذیت میشدم
اما هیچ وقت تو ذهنم نمیگنجید که یه روزی استعفا بدم
انقدر بهم سخت گرفتن ، در مورد مسائل مالی کمتر از حقم دریافت میکردم ، و اواخر به شخصیتم هم داشت توهین میشد
پیش خودممیگفتم من که این همه مدت صادقانه براشون کار کردم ، سر سوزنی تو کارم کم نذاشتم، همیشه با وجدان بودم وو…..
چرا این باید بشه داستان من
پروسه ی کاری تموم شد خورد به تعطیلات نوروز 1402 من تو سفر بودمولی همش ذهنمدرگیر بود که برگردم برام طاقت فرسات که اونجا کار کنم
بدون هیچایده ای
بدونهیچ سرمایه ی از قبل اماده ای
تصمیم وگرفتم وبهشون اطلاع دادمکه بعد تعطیلات من نمیام
قسمت خیر این اتفاق اونجایی بود که من مستقل شدم و بیزنس خودم رو راه انداختم
به قدری الان ارامش دارم که حاضر نیستم با هیچی عوضش کنم
ازادی مکانی و زمانی و تا حد قابل قبولی مالی در حال حاضر دارم
الان بعد از شنیدن چندباره ی این شعر یه مروری به زندگیم کردم دیدم تو هر نقطه ای که خیلی بهم فشار اومده خدا برام خیر گذاشته
قربونخدا برم که هر حرکتش هزاران حکمت درونش نهفتس
من عاشقتمخدا
استاد شما خیلی خوب چشم من رو نسبت به همه چی بینا تر میکنی
ممنونم از خدا که من رودر اینمسیر پر از فیض قرار داده