«الخیر فی ما وقع» در شعر پروین - صفحه 50

803 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    بنام خدای رزاق

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان

    روز 46 ام

    اگر میبینیم که در شرایط بدی هستیم اگر مدام با ناخواسته هامون روبرو میشیم به خاطر اینه که از فرکانس خداوند فاصله گرفتیم و این چالش‌ها به وجود میاد که ما به یاد بیاریم برای اینکه بتونیم زندگی بهشتی برای خودمون بسازیم باید به اصلمون به خداوند وصل بشیم

    باید فقط از خودش کمک بخواهیم و امیدمون رو از همه قطع کنیم

    این اواخر یه مشکل مالی برامون پیش اومد که حاصل طی نکردن تکاملمون برای پولدار شدن بود با قرض گرفتن از کسی(البته من به شدت مخالف بودم ولی همسرم این کار رو انجام داد) یه کار بزرگی شروع کردیم قبل از اینکه باورهای مخرب رو از خودمون برطرف کنیم ،که اول خیلی برامون سود میداد که ما حتی ماشینمون رو فروختیم که عوضش کنیم بعد فروش ماشین یه شرایطی پیش اومد که مجبور شدیم پول ماشین رو هم بابت اون مشکل بدیم، اگر این مشکل قبلاً برامون پیش میومد واقعاً نمی‌دونم چه فشار روحی زیادی برام به وجود می آورد،اولش خیلی برام سخت بود ولی هر روز سعی میکردم ذهنم رو کنترل کنم و واقعاً خدارو شکر میکردم که تا قبل اینکه اوضاع خیلی بدتر بشه ایست کردیم و جلوتر نرفتیم شاید اگر این وضعیت خیلی دیرتر به وجود میومد واقعاً ما شرایط بدتری رو تجربه می‌کردیم هر روز به خاطر این خدارو شکر میکردم و تجربه های خیلی زیادی از این جریان هم من و هم همسرم گرفتیم،و در این میان که واقعاً کنترل ذهن خیلی سخت بود واقعاً فقط به تجربه هایی که کسب کردیم فکر میکردم هر روز از خدا میخواستم که خودش که وعده ی روزی بی حساب رو به بنده هاش داده بهمون کمک کنه که این مشکل رو حل کنیم و فقط امیدم به خودش بود که خیلی زود یک مشتری که خیلی هم پیگیر بود پیدا شد برای زمینهایی که خرید و فروش میکردیم و یکیش رو خرید و بار عمده ای از مشکلاتمون حل شد خدارو شکر

    و من باز هم از خود خدا کمک می‌خوام و ایمان دارم که بقیه ی مشکلاتمون رو حل می‌کنه به اضافه ی اینکه یه عالمه تجربیات جدید کسب کردیم که مطمئنم در آینده خیلی به کمکمون میاد

    و خیلی خوشحالم که تونستم ذهنم رو کنترل کنم هر چند خیلی وقتها نجواهای ذهنم میخواستن حالم رو بد کنند ولی خیلی زود جلوی این نجواهای شیطانی رو می‌گرفتم و خودم رو آروم میکردم

    و خیلی وقتها بی دلیل آرامش عجیبی رو احساس میکردم یک شور و شعف خاصی داشتم و در اینجا به خودم یادآوری میکردم که این خداست که داره منو آروم می‌کنه شاید به خاطر اعتمادی که بهش کردم و همه چیز رو دست خودش سپردم

    خدارو شکر که خداوند من رو به اینجا هدایت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    عاطفه عباسی گفته:
    مدت عضویت: 707 روز

    به نام خدای نور

    سلام به استاد عزیزو شایسته دوست داشتنی و دوستان عباس منشی.

    “و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‏رساند”حس کردم نشونمه و از جایی که فکرشو نمیکنم بهم رزق و روری میرسه پس باید بس کنم انقدر چیدن تو ذهنم که مشتری هام چطور جوربشن خدا برام جورش میکنه رزق و روزی بهم میرسه اخر میشه اون روزی نه هرروز سرکارباشم هرروز کار کنم و به درامد برسم اون روز میرسه و همه چیز دست خودمه اون یه قدمی کهبهم الهام شد و برمیدارم و خدا هزاران قدم برام برمیداره و تکاملم رو طی میکنم همه چیز درست همیشه همه چیز قشنگ تر میشه خدایاشکرت که به این فایل هدایت شدم خدایاسپاسگذارم که انقدر قشنگ هدایتم میکنی خدایا شرایط مالی روبرام جور کن که اون قدمی که بهم الهام کردی رو بردارم وراهشو نشونم بده که من چطور اون قدمو بردارم تو همیشه شرایطی رو الهام میکنی که ازپسش برمیام الان فکر میکنم شرایط مالیشو ندارم خودت راه درست و نشونم بده و یا اون شرایط مالی رو بهم بده ولی به این ایده احساس خوبی دارم خودت برام جورش کن خودت مشتری و رزق و روزی به کسب و کارم میاد من بتو سپردمخودت درستش کن این فایلم خییلی خوب بهش هدایت شدم خدا جونم عاشقتممم.

    شاد، سلامت، موفق و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 998 روز

    چقدر من ابن شعر دوس داشتم انقدر که بارها خوندمش و گوشش دادم و عاشقش شدم خیلی خیلی قشنگ توصیف میکنه و میگه یک گره بگشودی ان هم به غلط، چقدر شده ما به خدا میگی خب ابنم زدی خراب کردی دستت درد نکنه و بعد میبینیم که چقدر اشتباه کردیم

    ایمان داشتن یعنی در هر کاری بگی شکر

    هر اتفاقی سبب خیری میشه

    اتفاقات عالی رخ میده وقتی خیر ببینی

    روند جهان همواره خیر و خوبیه

    ملاک ایمان احساس ارامش درونیه و حس خوبه

    نیرویی که با ماست و محافظ ماست

    امید داری شوق داری ارامش داری یعنی ایمان داری

    تنها با یاد خدا دلها ارام میگیرد

    بس گره بگشودی خلیل این گره را بگشا ای عزیز

    سالها نرد خدایی داشتی ان گره را زین گره نشناختی

    یک گره بگشوذی ان هم به غلط

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    Smaeil rostami گفته:
    مدت عضویت: 559 روز

    سلام درود خدا بر همه،

    این موضوع الخیر فی ما وقع رو من با تمام وجودم درک کردم و برای من سالهاست که جا افتاده و اون رو در ادامه همون قانون هدایت همیشگی خداوند میدونم ، مختصر و مفید و البته تیتر وار بگم که چه اتفاقاتی که در دوران تلاش برای رهایی از ورشکستگی با تمام وجود برای اتفاق افتادنشون کوشش کردم و درست در لحظه ای که میبایست اتفاق بیفتند به دلایل عجیب نیفتادند و ماه ها به تاخیر خوردند و من و خونوادم چقدر ناراحت شدیم از بابتشون ولی بعدها فهمیدیم که اگه اتفاق می افتادند به راستی حکم یک باتلاق رو داشتند و چاه بودند نه راه. به قول خداوند در قرآن کریم : چه بسا چیزی را خوش میارید و آن برای شما زیانبار است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سمیه رضایی گفته:
    مدت عضویت: 659 روز

    به نام‌خدواند مهربان‌

    سلام و‌ خدا قوت خدمت استاد عزیز

    من این شعر رو‌قبلا چندین بار شنیده و‌خونده بودم اما هیچوقت بهش فکر نکرده بودم ، الان عمقش و درک کردم

    یاد چندتا اتفاق زندگیم‌ افتادم

    که دوتاشو میگم

    اینکه چند سال پیش تو‌سن‌18 سالگی نامزد کردم‌و‌کلی اتفاق تلخ افتاد طی اون دوماه نامزدی

    با‌ مخالفت های خونوادم مواجه شدم برای جدایی … یه جورهایی خونوادم تردم‌کردن

    تو اون حین همش اینطوری بودم که خدایا مگه من چه گناهی به درگاهت کردم‌که باید انقدر اذیت بشم تو‌این‌سن‌کم‌، از من‌بدبخت تر مگه هست و‌یه جورایی زندگی برام‌تموم شده بود و‌هیچی معنا نداشت برام‌

    هنوز هم نمیدونم چطور ، اون همه جسارت در من شکل گرفت من تنهایی با کلی ترس بدون اطلاع خانوادم اقدام کردم برای جدایی ، و موفق شدم

    من جدا شدم‌بعد از اون جدایی مدل رفتار خانوادم خیلی بامن خوب شد ، (همه ی اقوام نزدیکم منو ترد کرده بودن ) محبوب خانواده و‌اقوام‌شدم‌

    مهم‌تر از همه ی اینها درس هایی بود که من‌یاد‌گرفتم ، من بعد اون چالش ها بزرگ‌شدم

    و الان از خدا سپاسگزارم به خاطر اون شرایط

    الخیر فی ما وقع ….

    اخرین و نزدیک ترین چالش زندگی من که باز خیر درونش میبینم

    بیرون اومدن از محیط کاری که 8 سال سابقه داشتم‌ درونش و هیچ کس احتمال این رو‌نمیداد که من استعفا بدم

    اواخر خیلی شرایط برام خوشایند نبود و‌همش اذیت میشدم

    اما هیچ وقت تو ذهنم نمیگنجید که یه روزی استعفا بدم

    انقدر بهم سخت گرفتن ، در مورد مسائل مالی کمتر از حقم دریافت میکردم ، و اواخر به شخصیتم هم داشت توهین‌ میشد

    پیش خودم‌میگفتم من که این همه مدت صادقانه براشون کار کردم ، سر سوزنی تو کارم کم‌ نذاشتم‌، همیشه با وجدان بودم وو…..

    چرا این باید بشه داستان من

    پروسه ی کاری تموم شد خورد به تعطیلات نوروز 1402 من تو سفر بودم‌ولی همش ذهنم‌درگیر بود که برگردم برام طاقت فرسات که اونجا کار کنم‌

    بدون هیچ‌ایده ای

    بدون‌هیچ سرمایه ی از قبل اماده ای

    تصمیم و‌گرفتم و‌بهشون اطلاع دادم‌که بعد تعطیلات من نمیام

    قسمت خیر این اتفاق اونجایی بود که من مستقل شدم‌ و‌ بیزنس خودم رو راه انداختم

    به قدری الان ارامش دارم که حاضر نیستم با هیچی عوضش کنم

    ازادی مکانی و زمانی و تا حد قابل قبولی مالی در حال حاضر دارم

    الان بعد از شنیدن چندباره ی این شعر یه مروری به زندگیم کردم دیدم تو هر نقطه ای که خیلی بهم فشار اومده خدا برام خیر گذاشته

    قربون‌خدا برم که هر حرکتش هزاران حکمت درونش نهفتس

    من عاشقتم‌خدا

    استاد شما خیلی خوب چشم من رو نسبت به همه چی بینا تر میکنی

    ممنونم از خدا که من رو‌در این‌مسیر پر از فیض قرار داده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سیده ملیحه موسوی گفته:
    مدت عضویت: 2614 روز

    سلام بر خداوند هدایتگر مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان هم فرکانسی ام

    چقدر این فایل به ظاهر ساده و کوتاه برای من درسها داشت و دو روز هست که روی این فایل تمرکز کردم و هر بار که گوش می‌کنم به نکته جدیدی برمی‌خورم و انگار دری به روی من باز می‌شود. از وقتی که خواستم که به درآمد و استقلال مالی برسم و از فایل های دانلودی شروع کردم از همین فایل که خیلی برای من درسها داشت و شعر بی نظیر خانم پروین اعتصامی به زندگی من هم شبیه هست.

    دوستان تجربه جالبی میخوام بهتون بگم. من الان تقریبا 3 ماه است که به طور جدی کار روی خودم را آغاز کردم با توجه به اینکه 5 سالی می‌شود که توی سایت عضو شدم و هدایت شدم به این راه مستقیم.

    از دوره عزت نفس شروع کردم چون این دوره را همان اوایل عضویت در سایت خریداری کرده بودم و داشتمش. خیلی عالی جلو رفتم هر روز نشانه ها را دریافت میکردم و کلی ذوق و شوق برای ادامه مسیر داشتم نزدیک یک ماه و نیم من کاملا تکاملی روی عزت نفسم کار می‌کردم جلسه اول را کلمه به کلمه نوشتم و روی جمله به جمله استاد تمرکز کردم حالم خیلی خوب و عالی شده بود صبح ها زود بیدار میشدم و سرحال و با انرژی 20 دقیقه ورزش و سپس شکرگزاری و سپس روی دوره عزت نفس کار میکردم و خیلی به نشانه ها توجه میکردم و سعی می‌کردم کاملا هدایتی قدم بردارم. خوب من هر روز جلوی آینه جملات مثبت انگیزشی به خودم میگفتم از زیبایی صورتم از سلامتیم از حال خوبم از زندگی خوبم از اینکه به خواسته هایم خواهم رسید… تا اینکه به دوره قانون سلامتی هدایت شدم. حتی یادمه نشانه های روزانه من هم به این سمت بیشتر بود یعنی سلامتی…. گفتم این ها نشانه های خداوند هستند و تمرکز کردم روی گوش کردن فایل های استاد در مورد معرفی دوره قانون سلامتی و کامنت های بچه ها را خوندم این خواسته رسیدن به سلامتی در من قوت گرفت و تصمیم گرفتم که این دوره را بخرم با توجه به اینکه هیچ پولی هم نداشتم در کامنت دیگری گفته ام که خیلی معجزه آسا هزینه این دوره حتی بیشتر رسید و توانستم دوره را بخرم و مقداری پول توی حسابم من هنوز بود که گفتم هر چی خداوند بگه همون کار را میکنم و هدایت شدم به خرید دستگاه سرخ کن بدون روغن که خیلی اتفاق عالی بود در زندگی من که کاملا غذاهای سالم درست میکنم. من در عرض 3 هفته 4 کیلو کم کردم چربی های شکم و پهلوی من آب شده البته نه هنوز کامل و دو وعده ای شدم و سعی میکنم غذاهای سالم بخورم نان و برنج را کم کردم… البته که تکاملم را دارم طی میکنم و بعد از تقریبا یک ماه به تضاد های مالی برخوردم که در این مسیر سلامتی باید آنها را اول حل کنم من هیچ درآمدی ندارم و خانم خانه دار هستم و الان به شدت این خواسته در من قوت گرفته که باید به استقلال مالی برسم تا در مسیر قانون سلامتی بتوانم آن طور که باید عمل کنم. یک نکته مهم اینکه در ابتدای عمل به دوره سلامتی من خواستم بدون اینکه تکاملم را طی کنم شروع کنم که چند روز اول خیلی اذیت شدم طوری که دیگه نمیتونستم راه برم و اصلا حال روحی خوبی نداشتم و اصلا مسیر برام لذت بخش نبود که اونجا فهمیدم که تکامل چی هست و چگونه باید تکاملی به هدفم برسم یعنی من از دوره قانون سلامتی بود که معنی تکامل را کاملا عینی درک کردم و برام کاملا جا افتاد و خدا را به خاطر این هدایتش سپاسگذارم.

    باید من اول به دوره عزت نفس بعد سلامتی هدایت میشدم تا معنی تکامل که پاشنه آشیل من در طول 40 سال عمرم بوده برسم و چه بسا که کارهای زیادی را برای داشتن درآمد امتحان کردم اما چون تکامل را طی نمیکردم زود شکست میخوردم و برمیگشتم سر خونه اولم.

    الان سه روز هست که رسیدن به درآمد و استقلال مالی را به عنوان هدفم انتخاب کردم و در مورد تضاد ها که هیچی نمیدونستم میخواستم بگم که هدایت شدم و الان معنی خیلی از اتفاقات در همین دو روز که به ظاهر جالب نبوده برخوردم و دقیقا فایل هدایتی دیروز من فایل ارزش تضاد، عامل اصلی پیشرفت بود که اصلا وقتی خوندم دیوانه شدم گفتم خدایا تو با من چکار کردی و ایمانم به هدایت های خداوند 100 برابر بیشتر شد.

    اصلا کلمه ارزش که استاد قبل از تضاد آوردن چقدر درست و به جاست. من که این روز بابت اتفاقاتی که افتاد خیلی اول به هم ریختم بعد که متن این فایل را خوندم معنی اتفاقات را فهمیدم که باید این اتفاقات میفتاده تا این خواسته در من قوت بیشتری بگیرد و الان که فهمیدم چقدر ارزشمند است برخورد با این تضاد ها برای رسیدن به خواسته هایمان و انگار این جز مسیر تکاملی هست که من باید برای رسیدن به خواسته ثروت و درآمد و استقلال مالی برخورد میکردم.

    خیلی خوشحالم و با ذوق و شوق فراوان این مسیر را ادامه می‌دهم و خودم را به خداوند می‌سپارم و هدایتهایش. هیچ ایده ای ندارم و الان که معنی تکامل را تقریبا فهمیدم هیچ عجله ای هم ندارم و فقط شروع میکنم و با پشتکار این مسیر را ادامه می‌دهم و مطمئن قدم برمیدارم و امید دارم به خداوندی که تا الان به بهترین شکل ممکن من را هدایت کرده و به خواسته هایم من را رسانیده، حتما ثروت بی نهایت را که خواسته ام را خواهد داد.

    سپاسگذار خداوند هستم و هر ثانیه او را شکر می‌گویم.

    استاد عزیزم، راهنمای من در این مسیر زیبا و لذت بخش از شما هم بی نهایت تشکر میکنم.

    از صمیم قلب برایتان بهترینها را آرزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1156 روز

    به نام خدا ی رزاقم

    سلام خدمت همه ی دوستان

    خداروشکر که در این مسیر قرار گرفتم و باور کردم که خودم با فرکانس هایم بهشت این دنیا و آن دنیا را تجربه میکنم .

    خداروشکر که قوانین جهان هستی پله پله دارم یا د میگیرم و چقدر جالبه که شعرای ما از این قوانین آگاهی داشتن و سالها پیش توی اشعارشون مردم و به اگاهی رسوندن و واقعا اگر کسی در فرکانس ش باشه درک میکنه و میفهمه .

    رو آوردن فقط به خدا، بزرگ نکردن دیگران در ذهن ، اخیر و فی ما وقوع درسیه که از این شعر میگیرم.

    خیلی ممنونم استاد جان .

    خاطره ای دارم در الخیر و فی ما وقع

    8 ساله بودم و میخواستیم با ماشینمون از پل رد شیم که مامانم چند لحضه قبل از رسیدن به پل به بابام میگه یه لحضه اینجا نگه دار و خلاصه قبل از رسیدن ما به پل ، پل تهران ریزش میکنه و خیلی ها از بین میرن.

    خاطره ی دیگه ای که دارم

    جا موندن همسایه مون از هواپیماست که خواب میمونه و همگی خانوادش کلی ناراحت میشین و خلاصه اون هواپیما سقوط میکنه .

    خدایا شکرت به خاطر تمامی نعمت هایت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    محمد هوشمندی گفته:
    مدت عضویت: 1268 روز

    به نام خدای معجزه ها

    سلام به همگی

    خواستم از تجربه جدیدی که از الخیر فی ما وقع که تونستم تا حدودی درست انجامش بدم براتون بنویسم تا باز قانون بیشتر در ذهنم حک بشه.

    دیروز وقتی خواستم سوار اتوبوس بشم چون خونمون قبل شیرازه همیشه قبل سوار شدن به راننده میگفتم ولی دیروز یادوم رفت بگم میخوام فلان جا پیاده بشم و اونم چیزی نپرسید و چمدونم رو تحویل گرفت و گذاشت تو اتوبوس.

    (البته 1 2 بارم هی به فکروم میومد که برو به راننده بگو فلان جا میخوای پیاده بشی که معلوم بشه پیاده میکنه یا نه! حس میکنم همینا الهامات خدا بوده که من نادیده گرفتمشون)

    گذشت تا شب بعد شام که خواستیم سوار بشیم به شاگردش گفتم (البته بار اول فکر کردم که همین آدم راننده ی نصف شبه بعد دیدم شاگرده) میخوام فلان جا پیاده بشم گفت که اوکیه، چمدونت رو گذاشتی دم دس؟

    منم گفتم نه!!

    گفت دیگه نمیشه رفته بین وسیله ها باید خود شیراز پیاده بشی!!!

    حرفش عین یه ضد حال بود برام چون صبح خیلی زود میرسیدیم، پیش خودم فکر کردم برگشتنم به خونه خیلی سخت میشه!!

    بهش گفتم خو الان خودم وسیله ها رو میریزم بیرون چمدونم رو میزارم دم دس

    باز گفت نه نمیشه و برای ما دردسر میشه و فلان

    منم تا دیدم داره وارد فاز مقاومت و بحث میشه دیگه چیزی نگفتم و رفتم سوار شدم( چون استاد از شما یاد گرفتم که نمیشه در مورد یه موضوع بحث کنی و بهش توجه نکنی و هر چی هم که مقاومت بیشتری نشون بدی اون موضوع بیشتر کش پیدا میکنه)

    بعد که سوار شدم همینطور که داشتم پیش خودم فکر میکردم دیدم نجواها میخوان آروم آروم کل فضا رو بدست بگیرن و احساسمو بد کنن!

    خدا رو شکر یهویی یاد این فایل افتادم و گفتم الان وقت خوبیه که با این ناخواسته ای که پیش اومده الخیر فی ما وقع رو در عمل تمرین کنم.

    خدا رو شکر میکنم که به موقع بهترین الهام رو بهم کردی!

    این جمله هایی بود که سعی کردم آگاهانه به خودم و نجواها بگم که:

    خدا برام یه اتفاق بهتر یه معجزه بهتر در نظر گرفته

    همه چیز تحت کنترل اونه خودش اوضاع رو به نفع من تموم میکنه

    خدا برام یه سوپرایز بهتر تو شیراز در نظر گرفته و…

    (جالبیش اینه که دقیقا به حرفی که تو اون فایل گفتین رسیدم که تا نجواها قدرت نگرفته ما باید با جملات تاکیدی و مثبت جلوشو بگیریم چون بعد چند بار تکرار کردن همون جملات مثبت، ذهنم داشت آروم میشد)

    گذشت تا نصف شب دیدم یه آدم جدیدی داره رانندگی میکنه. یه حسی گفت برو به ای بنده خدا هم بگو که میخوای فلان جا پیدا بشی.

    رفتم بهش گفتم و گفت نمیشه ولی پلیس راه میتونم پیادت کنم.

    باز خوشحالتر شدم چون پلیس راه به خونه ما نزدیک تر بود.

    ساعت های حدود 3 نصف شب بود نگه داشت برای سرویس. باز یه حسی گفت برو بهش بگو چمدونت رو بیاری دم دس بیزاری

    رفتم بهش گفتم و دیدم داره نق میزنه که باید اول کار میگفتی و از ای صحبت ها ولی دیدم کلید انداخت و درو باز کرد، گفت کدومشه؟

    گفتم اونه

    گفت چیطوری میخوای بیاریش بیرون؟

    گفتم نگران نباش الان خودم درستش میکنم و سریع از این فرصتی که خدا برام فراهم کرده بود وسیله ها رو ریختم بیرون و چمدون خودم رو گذاشتم دم دس!

    به همین راحتی بدون بحث یا التماس از کسی

    خدایا شکرت

    خیلی خوشحال شدم بابت این فرشته ای که خدا سر راهم قرار داد تا خیلی راحت به خواستم برسم.

    صبحم که پیاده شدم اومدم ماشین بگیرم دیدم باز خدا یه فرشته ی دیگه آماده برام گذاشته تا خیلی عزتمندانه منو تا خونه ببره!!

    خدایا سپاسگزارم بابت بینهایت دستان مهربونت که هر روزه وارد زندگیم میکنی تا منو از مسیری زیبا، راحت و عزتمندانه به خواسته هام برسونن.

    این بود پاداش جهت دهی آگاهانه به کانون توجهم و بعد این اتفاق درکم بیشتر شد نسبت به این اصل تا بتونم تو موارد بعدی هم از این قانون به نفع خودم استفاده کنم.

    خدایا هزارن بار شکرت

    ببخشید اگه طولانی شد

    با آرزوی بهترین ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    اسماء منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1896 روز

    به نام رب وهاب و هدایتگرم

    سلام به دوستان عزیزم

    روز 46 ام سفرنامه

    خدایاشکرت برای اینکه فرصت دادی و این رو شنیدم و لذت بردم و نوشته های مریم جونم خوندم و لذت بردم

    واقعا تمام قانون احساس خودمون رو نگه داشتن در شرایطی که واقعا اوضاع سخته

    من دیروز دچار تضادهایی شدم که کنترل کردن احساسم واقعا سخت بود

    ولی هر بار به خودم یادآوری می کردم که درست میشه همه چیز من دارم نون باورهام میخورم

    الان باید حواسم به خودم باشه، خودم رو سرزنش نکنم

    الان باید سعی کنم ذهنم رو ببرم سمت چیزهای دیگه

    و واقعا اون لحظه سخت بود برام و حتی به ذهنم نیومد که برم سراغ مثبتای اون قضیه

    فقط میدونستم الان این تضاد رخ داده و میتونه این مثبت ها رو به همراه داشته باشه و این مقاومت ها رو از بین ببره

    و خلاصه فقط می دونستم باید ذهنم رو ببرم سمت چیزای دیگه

    و به بهترین شکل تا خواستم خداوند هدایتم کرد به سمتی که تا حدی فراموش کنم و به مثبت هایی توجه کنم

    و این عالی بود که خداوند هر لحظه در دسترسه برای کمک کردن از طرق مختلف

    این جمله رو خیلی دوست داشتم در نوشته های مریم جونم

    “محال است من به احساس اطمینان قلبی و آرامش برسم‌ و آن شرایط‌، هرچقدر هم نادلخواه‌، به نفع من تغییر نکند‌”.

    این رو باید خیلی به خودم بگم و به فرکانس ایمان داشته باشم، ایمان پیدا کنم که اگر الان احساسم خوبه

    اگر الان احساس شادی می کنم پس همه چیز خوبه، پس فقط اتفاقات خوب برام رخ میده

    خدایاشکرت برای آگاهی های عالی این جلسه واقعا عالی بود و عاشق این آیه شدم:

    وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یحَْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکلَ‏ْ عَلىَ اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُ‏ِّ شىَ‏ْءٍ قَدْرًا

    و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‏ رساند، هر کس به خدا توکل کند خدا او را کافى است. خداوند در انجام فرمان خود پایدار است و براى هر چیزى اندازه‏ اى قرار داده است.

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    عاشقتونم

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمد هوشمندی گفته:
      مدت عضویت: 1268 روز

      به نام خدای معجزه ها

      سلام دوست خوبم

      این دومین کامنتی هس که تو چن روز اخیر ازت خوندم و این نشون میده خیلی خوب داری رو خودت کار میکنی که خودت رو متعهد کردی فایل های سفرنامه رو ببینی و کامنت بیزاری؛ بازم آفرین تحسینت میکنم

      چیزی که میدونم اینه که اگه ما تو همین مسیر زیبا و توحیدی بمونیم و رو خودمون کار کنیم، آروم آروم تمام بخش های زندگیمون خود به خود درست میشه

      پس از خدا میخوام که تو و من و همه دوستان رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره و لحظه ای ما رو از هدایت هاش بی نصیب نیزاره

      خدایا تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم

      ما را به راه راست، راه کسانیکه به آنها نعمت های زیبا و بی انتها دادی و نه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان هدایت کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        اسماء منصوری گفته:
        مدت عضویت: 1896 روز

        محمد عزیزم سلام

        کامنتت خیلی خوشحالم کرد

        چون دقیقا دیروز بود که نگاهی به پروفایلم کردم که ببینم پاسخی دارم یا نه

        و امروز که نقطه آبی رو دیدم خیلی خوشحال شدم

        مرسی که این حس خوب رو برام ایجاد کردی عزیزم

        تازه باعث شد که مجدد کامنتم بخونم و لذت ببرم و اون عبارت طلایی رو باز تکرار کنم

        که وقتی آرومم و ایمان دارم به خدا محاله همه چیز به نعف من تغییر نکنه

        و مرسی از اینکه تحسینم کردین، من به این سفرنامه هدایت شدم

        تصمیمی نبود که من بگیرم

        نشانه های خدا من رو به اینجا آوردن و منم عمل کردم و سعی کردم به هر چی که گفته میشه عمل کنم

        همین که خانم شایسته گفتن شما هر روز هر چی که یاد گرفتین شده یک جمله رو کامنت کنید یادداشت کنید، و بعد در دراز مدت تاثیرش رو خواهید دید

        و من دارم این روزا نتیجه این هدایت رو می بینم و لذت میبرم

        اصلا یجور دیگه شده نگاهم به فایل ها، انگار هر چی استاد می گه رو میتونم درک کنم

        و تغیراتی تو یه سری چیزا رخ داده که دقیقا نمیتونم بگم کجا ولی می دونم تغییراتی داره آهسته آهسته رخ میده، و خیلی عالیه

        بیشتر از همیشه عاشق این سایت شدم، عاشق خدا شدم، عاشق شما دوستان عزیزم شدم

        محمد عزیزم از خدا برات حال خیلی خوب، ثروت خیلی زیاد، شادی خیلی زیاد، خنده های خیلی زیاد، احساس خوب خیلی زیاد و عشق خیلی زیاد ر و میخوام

        در پناه الله یکتا باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    به نام خدای صمد(بی نیاز ترین)

    سلام خدمت همگی

    دیشب بواسطه ی تمریناتی که داشتم انجام میدادم و مکتوب میکردم تا پاسی از شب رو بیدار بودم و به خودم گفتم فرداش پنج شنبه ست و بچه ها مدرسه ندارن بجاش میخوابم!و حال و هوای روحانی نصف شب یه عالم دیگه ایی داره،انگار تو بهشتی و هر چی از ذهنت میگذره انجام میشه،انگار خدا همه رو ول کرده و فقط نشسته پای حرف های تو،انگار جهان همه به تماشای عشق و عاشقی تو و خدایت هستند…

    تا پاسی از شب نوشتم و نوشتم

    قرآن خوندم و سوره های آخر قرآن که همگی از وقوع قیامت و زلزله و شکافته شدن آسمون و زمین و حادثه ی بزرگ…

    فکر میکنم وقتی بااین فرکانس های خوب،با احساس عالی میخوابی خواب و رویاهات هم به همین شکل میشند!اون قدر آروم و خاشع که اصلا خوابیدن هم برات لذت بخش میشه…

    صبح زود احساس کردم زمین میلرزه وانگار تو بطن همون وقوع وقایع قیامت هستی اون قدر برام لذت بخش بود بااینکه خواب بودم و زلزله کامل خونه و تختم رو می لرزوند انگار …نمیدونم چطوری بگم احساسم رو احساس خوبی داشتم از زلزله از نشانه ی خدا!بااینکه همیشه موقع زلزله پریشان به بیرون می رفتیم ولی از وقتی زلزله میاد برخلاف همه ی اعضای خونواده که فرار می کنند من می ایستم و قدرت خدا رو تحسین میکنم،اشک شوق می ریزم که دارای چنین خدایی هستم،رقص چراغ لوسترها رو تماشا میکنم که در هماهنگی کامل دارن عشق بازی می کنند…همسرم میاد و دعوام میکنه!میگه از جونت سیر شدی یا بچه شدی؟ولی نمیدونم چرا دیگه نمی ترسم…

    امروز صبح هم وقتی حرکت آروم زمین رو احساس کردم توی خواب اون قدر لذت بردم که حد نداشت حتی یه کامیون بدون بار از جاده میگذشت وقتی اون رو هم به حرکت درآورد یه صدای بسیار خوشایندی از ترکیب حرکت کامیون و زلزله به گوش می رسید که بسیار برام لذت بخش بود و در همین احساس خدا رو شکر کردم از قدرت بی نهایتش و از اینکه همسرم خوابه و نفهمیده که نزاره در آرامش از حرکت گهواره ایی زمین لذت ببرم!یهو دخترم فریاد زد مامان زلزله و افکار آروم من رو بهم ریخت…

    شروع به گریه کرد ترس و لرز!خودم یادم اومد که قبل از آشنا شدن با این خدای قدرتمندم منم بااینکه بزرگ بودم ولی چقدر عاجز بودم،چقدر ترسو،چقدر کافر…

    بغلش کردم و گفتم هیچی نیست نترس!!!میگه مامان تو چرا نمی ترسی و برعکس لبخند میزنی؟

    هیچی نداشتم بگم…جز شکرش که هر چقدر جلوتر میرم مست تر میشم…

    یاد حرف های استاد افتادم که می گفتند اگه یه جایی آتیش بگیره یا اتفاقی بیفته اصلا فرار نمیکنم،اصلا خودم رو به در و دیوار نمیزنم برای نجات…میشینم یه گوشه ایی و میدونم که خدا خودش حفاظتم میکنه!این یعنی ایمان همون ایمانی که در هر فایلی میگن!ایمان یعنی فقط بکلام نگیم من ایمان آوردم در عمل هم نشان دهیم…ایمان یعنی من میدونم قدرت همه چیز تو دستای خداست…

    چقدررررر این مسیر زیباست!

    چقدر با خدا بودن زیباست!

    چقدر ایمان،تقوا و عمل صالح ما رو در مسیرمون بزرگتر میکنه!

    چند روزیکه بطور مستمر فایل ها و کامنت ها و قرآن رو می خونم و دفترها می نویسم فکر میکنم یه کمی روحم لطیف تر شده،فکر میکنم دوست دارم به همه بگم و فریاد بزنم که خدا رو درک کنید!

    با خدا میشه پادشاهی کرد،میشه زندگی کرد،میشه زندگی بخشید،میشه دستی باشی برای گرفتن،کمک کردن،بخشیدن،رها شدن…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      محمد هوشمندی گفته:
      مدت عضویت: 1268 روز

      به نام خدای معجزه ها

      سلام به اعظم عزیز

      قبل از پاسخ به دیدگاه قشنگت یه بار دیگه خوندمش ولی همون بار اول اون آرامش قلبیت، اون رو دوش خدا سوار بودنت رو کاملا حس کردم!!

      آفرین بر تو

      تحسینت میکنم که تا این حد وصل شدی به انرژی منبع!

      معلومه که خیلی خوب رو خودت کار کردی که نتیجه اون خوندن و نوشتن ها داره در قالب یه کامنت برای هممون مشخص میشه.

      با قدرت ادامه بده که این مسیر عشق بازی با خدا هیچ انتهایی نداره!!

      بازم ازت ممنونم که کامنت نوشتی و حس الهیت رو با ما به اشتراک گذاشتی تا ما هم بخونیم و لذت ببریم.

      امیدوارم که هر روز در این احساس زیبای درک خدا، حس کردن حضورش همه جا و همین عشق بازی زیبا غرق تر بشی

      با آرزوی بهترین ها

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد احمدی گفته:
      مدت عضویت: 614 روز

      به نام خدای عزیزم

      سلام دوست خوب و با ایمان

      چقدر خوب رو خودت کار کردی!

      تبریک میگم، احسنت به این همه ایمان و باور.

      چقدر شجاعانه و خوب راجع به زلزله و نترسیدنتون حرف دزدید!

      و اینکه یاد حرف استاد عباس منش بودید که گفتند از ترس آتیش سوزی خودشون و به در و دیوار نمی زنند تا نجات پیدا کنند

      من اعتراف می کنم با اینکه سالها است که رو ترس خودم از رفتن به مکانهای تاریک کار کردم ولی هنوز نتونستم موفق بشم، می دونم ترسم از کجا ناشی میشه.

      مثلا وقتی روستا میریم دوست دارم شب برا آبیاری تنها برم تو باغ ولی چون خرس شبها تو باغ میاد می ترسم

      با اینکه می دونم اون خرس هم آفریده خدای مهربانم هست و بدون اذن و اجازه خدا نمی تونه به من آسیبی برسونه ولی باز می ترسم!

      با وجود اینکه نمونه های را شنیدم مثل ماجرای امام هادی و متوکل عباسی که متوکل امام را تو قفس شیرها انداخت ولی شیر های درنده نه تنها آسیبی به او نرساندند بلکه در مقابل امام رام و آروم شدند و نمونه های بیشمار دیگر

      می دونم این ترس من از ضعف ایمانم به خدای عزیزم هست

      خدایا اینجا اعتراف کردم تا عجز خودم را به پیشگاهت ابراز کرده باشم و خودت کمکم کنی ایمانم به خودت اینقدر قوی بشه که دیگه از هیچ کس و هیچ چیز ترس و واهمه ای نداشته باشم.

      خدا جونم شکر بابت این دوستان با ایمانم

      سپاس از شما دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      سلام اعظم جان خیلی زیبا بود نوشتتون…

      نمیدونم این حس درونی هم برای شما اتفاق افتاده یانه!

      اینقدر ترس از قدرت خداوند تو درونم رخنه میکنه..موقعه هایی که مدارم داره رشد میکنه این احساس وجودمو میگیره..

      بخودم میگم!

      نگاه کن خدا میتونه یه آن چشم بهم زدن قیامت رو بیاره..بقول خداوند خیلی نزدیکه….

      چقدر خوبه همیشه نسبت بخداوند و قدرتش ترس داشته باشیم..

      همین ترس باعث میشه بیشتر نسبت به قوانینش پایدار باشیم..و

      از اونطرف امید داشته باشیم…

      انید از اینکه ما بوسیله قانونش…در راه راست پر از خیر و خوبیه..اگه هم ظاهر یه اتفاقی خیلی ناجالبه با چشم امید به اون نگاه کنیم….

      که واقعا نقطعه عطف من از همینجا شروع شد….که بال پروازی برای من شد..که هیچ وقت روی هیچکسی حساب باز نکنم جز پروردگارم!

      انشالله بتونیم این نیرو برتر که قدرت الهی هست رو در درونمون قوی کنیم.و بدونیم همه چیز از خودش…و بیشتر خودمونو پایبند قانونش کنیم..

      چون هر چیزی از دایره امن پروردگار خارج بشه..مانند سیاره سرگردان بدون مدار نیست و نابوده…

      و هر چیزی با فرکانس الهی پایبند باشه..احساس خوبه حتی شرایط ناجالبش….

      و فرا رسیدن الخیر فی ما وقع… خیری در اتفاق ناجالب…

      ممنون از لطفتون و پیام زیبای توحیدتون..

      پس زندگی بشر…مکمل میشه با احساس خوب داشتن در همه شرایط!…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: