برخی از تجربیات خریدارانِ دوره کشف قوانین زندگی

 

نکته:

ممکن است توسط گروه تحقیقاتی عباس منش، اصلاحات بسیار کوچکی از نظر ساختار جمله و املا در متن‌های نوشته شده‌ی دانشجوی این دوره ایجاد شده باشد.

11 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌ها
  1. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4007 روز

    تجربیات و نتایج نوشا عزیز از عمل به آگاهی های دوره قانون سلامتی و دوره کشف قوانین زندگی

    🌹🌹🌹🌹

    استاد عزیز من نوشا هستم و عضو جدیدی هستم از خانواده صمیمی عباس منش.

    من و همسرم 10 سال هست که ازدواج کردیم. از 4 سال پیش اقدام کردیم برای بارداری و بعد از چند ماه 2قلو باردار شدم ولی متاسفانه فقط به مدت 2ماه رشد کردند و بعد از اون مجبور به عمل سقط شدیم و بعد از اون بارداری، ما مدت ها منتظر بودیم که این معجزه زیبا باز هم در زندگی ما اتفاق بیافتد که متاسفانه یا خوشبختانه به خواست خدا نشد.

    الان که برای شما این متن رو مینویسم میفهمم که دلیل باردار نشدن من و حکمت و خواست خدا چی بوده که این همه سال ما منتظر باشیم.

    من در روز 3فروردین امسال وقتی برای بازدید عید نوروز به منزل یکی از دوستانمان رفتیم و متوجه شدیم که ایشون از روز اول عید دوره قانون سلامتی شما رو شروع کردند و به دلیل اینکه یکی از معضلات زندگی مشترک من وهمسرم وزن زیاد ایشون بود به پیشنهاد دوستمان و موافقت همسرم ما همانجا بدون هیچ مقاومتی دوره قانون سلامتی شما رو خریداری کردیم و همان شب در راه برگشت به منزل در مسیر گوش دادیم و میتوانم به جرات بگم که از همانجا کل زندگی من تغغیر کرد و من به هیچ عنوان به اون نوشای قبلی شباهتی ندارم.

    استاد عزیز من اولین بار هست برای شما مینویسم و دلیلش هم خواست خداست که من این خبر خوش و این معجزه الهی رو به شما و اعضای خانواده صمیمی عباس منش اعلام کنم و به دوستانی که مثل ما سال هاست منتظر این اتفاق زیبا و این معجزه هستیم ، بگم که خدا این معجزه رو داد که به همه ما بگویید به خواست او هرچه بخواهد میشود در زمان مناسب و در وقتش که تو آماده دریافت این معجزه باشی.

    من 37 ساله هستم و همسرم 40 سال،

    من همیشه فردی لاغر با اندام مناسب و عاشق سالم خوردن و ورزش کردن و یوگا ولی همسرم عاشق غذا خوردن و ورزش نکردن بود.

    بعد از خرید محصول سلامتی من بلافاصله عمل به آموزش های دوره قانون سلامتی رو شروع کردم و دائم در حال گوش کردن به فایل ها بودم.

    انگار سال ها بود منتظر شنیدن این حرف ها و آگاهی ها بودم و سال ها بود در سردرگمی و تاریکی راه میرفتم و زمان رو فقط سپری میکردم. همسرم 2هفته بعد از من زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی رو شروع کرد و هر روز از روز قبل حال بهتری داشتیم.

    من از وزن 58 کیلو به وزن 49 کیلو رسیدم و همسرم از 98 کیلو به 78 رسیده.

    استاد عزیز صحبت زیاد دارم ولی خیلی مختصر میگم که بعد از آشنایی با شما وگوش کردن به فایل های رایگان شما من با خودم دوباره آشنا شدم. من به خدای خودم دوباره نزدیک شدم. من با صحبت های شما گریه ها کردم.

    من هم از نظر بدنی داشتم پاکسازی میکردم که بعد از سالها جوش زدن پوستم صاف شد و زیبا و هم از نظر روحی و درونی پاکسازی کردم که اون هزاران برابر بزرگتر و عمیقتر بود.

    در این مدت کوتاه من و همسرم تصمیم گرفتیم که همسرم بعد از 14 سال کارکردن برای شرکتی که می دونستیم همیشه اونجا جاش امن هست و همیشه اونجا از نظر کاری سیف هست استعفا بده و بیاد بیرون‌و‌ما شرکت خودمون رو بزنیم و کار خودمون رو شروع کنیم ، با توکل به خدا همسرم استعفا داد و همه شرکت و مدیر شرکت که اماراتی هست و نسبت فامیلی با همسرم دارد متعجب و شوکه بودن از همچین حرکتی که همسر من انجام داده.

    ولی به اذن خدا و خواست خدا قبل از امضا استعفا، یه پیشنهاد کاری خوب با درآمد 2برابر به همسرم شد که حتی خدا نذاشت ما یه روز نگران بمونیم و آنجا بود که من سجده شکر به جا آوردم که این معجزه به این زیبایی رو به ما نشون داد که اگر به او‌ایمان داشته باشی و تسلیم او باشی خودش به بهترین شکل و بهترین زمان کارها رو درست میکنه.

    نمیتونم وصف کنم حال خوبم رو در این مدت چند ماه آشنایی با شما و نمیتونم بگم چه قدر زندگی من از همه لحاظ تغییر کرد ،از لحاظ روابطم با همسرم که چه قدر ما مشکل داشتیم و درگیر بودیم همیشه با هم.

    از لحاظ مادی که چه قدر اوضاع ما خوب شد وقتی از حالت کارمندی و برای کسی کار کردن رها و آزاد میشی، از روابطم با دوستان و اطرافیانم،دوستی که سال ها قدمت داشت ولی دیگه با فرکانس های من یکی نبود و من مدت ها بود داشتم زجر میکشیدم توی اون روابط، خیلی راحت این روابط رو کنار گذاشتم و الان با همون دوستانمون که شما رو با ما آشنا کردن، یکی از قشنگترین روابط دوستی رو داریم تجربه میکنیم جوری که همیشه آرزوی من داشتن همچین دوستی بوده و این تجربه حتی بهتر از تصورات من هست.

    استاد عزیز اینقدر اتفاقات و‌معجزات زیبا من تجربه کردم فقط در عرض این چند ماه که قادر به توضیح دادن آنها نیستم ولی بزرگترین و‌مهمترین معجزه ای که به خاطرش شروع به نوشتن برای شما کرده ام، باردار شدن من هست.

    از سال گذشته دکتر ها تشخیص دادن که ما باید با IVF باردار بشیم و راه دیگری نیست و وقت رو نباید از دست بدهیم، چون هم من ذخیره تخمک کمی دارم به خاطر سنم یا هر دلیل دیگری، هم همسرم اسپرم های کم و بی کیفیتی دارد.

    تازه بعد از عمل واریکسولی که انجام داده بود، همسرم و اطرافیانم خیلی اصرار داشتند که ما این کار رو انجام بدیم ولی من همیشه از خدا می خواستم که به صورت کاملا طبیعی باردار بشم و مادر شدن رو که آرزوی سال های من است تجربه کنم.

    من دوره کشف قوانین زندگی شما رو خریدم و شروع کردم به گوش دادن و عمل کردن به آموزش های شما در این دوره، نوشتن خواسته ها و آرزو هام و شکر گذاری صبح و شب انجام دادن.

    کم کم به کمک آموزش های شما توی این دوره، قوانین زندگی رو فهمیدم و مفهوم گاز و ترمز و پاشنه های آشیل رو درک کردم و توی وجودم شناختم و هزاران قانون زیبایی که شما به ما آموزش می دید.

    دوره کشف قوانین زندگی کل زندگی من رو تغییر داده. من کم کم روی خودم کار کردم به خدای خودم نزدیکتر و نزدیکتر شدم. حس آرامش درونی رو‌تجربه کردم. دنیا اطرافم رو هر روز زیباتر دیدم و شکر گذار هر آن چیزی شدم که خدا به من داده و به من نداده.

    یک شب او در گوش من صدا زد که “ اقرا بسم ربک الذی خلق “ من حس آرامش گرفتم وقتی صدایش رو شنیدم.

    من نه اهل قرآن خواندن هستم نه آیه ها رو بلد هستم،از همسرم پرسیدم که این چه آیه ای هست و‌ معنی اون چیه؟!

    وقتی ادامه اون آیه رو‌ خوندم، معنی اون رو کاملا حس کردم که خدا به من بسیار نزدیک است و من توانایی و اجازه این رو پیدا کردم که من رو راهنمایی کنه.

    بعد از اون هر روز ایمانم قوی تر و حالم بهتر و صحبت ها و راهنمایی ها از طرف خدا بیشتر میشد تا وقتی که من و همسرم تصمیم گرفتیم دارو هایی که دکتر ها برای باردار شدن تجویز کرده بودن رو‌کاملا قطع کنیم.

    ما دارو ها رو قطع کردیم و همه چیز رو به خدا سپردیم و من فکر کردم دیگه تسلیم هستم و هیچ ترمزی هم نیست ولی بارداری رخ نمیداد.

    تا یک روز صبح در شکر گذاری صبحگاهی خدا به من گفت برو و‌معنی اسم «شانیا»-که خودش چند ماه پیش به من الهام کرده بود- رو سرچ کن. من معنی اون رو به فارس سیرچ کرده بودم که به معنی “معجزه آسمانی” بود. اما احساسم به من گفت برو به زبان انگلیسی سرچ کن ومن این کارو کردم.

    ” شانیا در زبان انگلیسی به معنی «من در راه هستم:» بود.

    نمیتونم براتون تعریف کنم شعفم و شوقم رو در اون لحظه. ولی همان جا شروع کردم با دخترم حرف زدن و قربون صدقه رفتنش. ساعت ها باهاش حرف زدم و فهمیدم که ترمز من این بود که همیشه دلم می خواست بچه اولم پسر باشه چون برادر نداشتم و لی الان دخترم می خواد بیاد و من ترمز داشتم برای اومدنش.

    1 ماه پیش این نشانه ها داده شد و من آگاه شدم از آمدن فرزندم.

    چند روز بعدش به من از یه کلینیک IVF تماس گرفتن که شما وقت مشاوره می خواستین؟!، من تعجب کردم چون من با کسی تماس نگرفته بودم ولی گفتن بیایین و مجانی مشاوره میشید.

    من هم گفتم حتما یه نشونه از طرف خداست وقت رو‌گرفتم‌و با همسرم رفتم. دکتر تشخیص داد که باید IVF هر چه زودتر انجام بشه. وقتی از کلینیک اومدیم بیرون، به همسرم گفتم من حاضرم این کارو انجام بدم. حتما این راهش هست برای ما که بچه دار بشیم.

    و تصمیم گرفتم تا یک ماه دیگه روز اول پریودم با این مرکز تماس بگیرم که پروسه رو شروع کنیم.

    دیگه با این فکر من و همسرم منتظر ماه دیگه بودیم تا اینکه نزدیک پریود من میشدیم و من حالت های عجیب داشتم که هم من هم همسرم شک‌کرده بودیم ولی نمی خواستیم به خودمون امید بدیم. تا وقتی که یه شب که از پیش همون دوست نازنینم که اون هم هدیه خداست می امدم، بهم گفت نوشا تو حالت های بارداری داری و من گفتم سپردم به خودش هر چیزی که خیره برام اتفاق بیافته. حتی اگر قرار که من حس مادر شدن رو تجربه نکنم من راضیم به رضای اون. شاید به خیر و صلاح من نیست.

    و با این نگاه من از چیزی که از بچگی آرزوش رو‌ داشتم و می خواستم مادر شدن رو تجربه کنم گذشتم و از ته دل سپردم به خودش به معنای واقعی و تسلیم خواست اون شدم و حس آرامش محظ داشتم.

    توی راه برگشت طبق معمول که به فایل های شما گوش میدادم نزدیک خونه خدا آروم بهم گفت برو داروخانه تست بارداری بگیر.

    اول مقاومت داشتم که نه زود هنوز نه خودم رو اذیت میکنم مثل همیشه جواب نمیده ولی قدرت صدا مثل همیشه خیلی قوی تر از ذهن من بود رفتم به سمت داروخانه به خیال اینکه تعطیل چون چراغ ها خاموش بود دیدم یه نفر داخل انگار منتظر من بوده رفتم تست رو گرفتم از داروخانه اومدم بیرون اون هم با من تعطیل کرد اومد بیرون .

    شب موقع سپاسگذاری فقط ازش خواستم هر آنچه به خیر و صلاح من است هر آنچه در راه رسیدن و نزدیک شدن به اصل و نور و روشنایی ،من رو در همون مسیر قرار بده من تسلیم خواست خودش هستم.

    صبح بیدار شدم و موقع انجام تست هنوز مقاومت داشتم ولی باز قدرت اون بالاتر بود و تست رو انجام دادم و نتیجه بلافاصله مثبت شد و من باردار بودم. انگار مطمئن بودم که نتیجه همین میشه فقط داشتم در آرامش سپاسگذاری میکردم .

    من به خواست خدا این مطلب رو نوشتم و برای شما می فرستم چون وظیفه من است که خبر این معجزه الهی رو به شما و تمام کسانی که نیازمند شنیدن هستن رو بدم .

    من سپاسگذار و شاکر خدا هستم که شما رو در زندگی من قرار داد که بتونم مسیر خودم رو که سال ها بود گم کرده بودم پیدا کنم و در مسیر درست قرار بگیرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2144 روز

      نوشای عزیزم از خوندن کامنتت گریه ام گرفت

      واقعا وقتی میگن ب ریسمان خدا چنگ بزن همینه

      من یاد سالها پیش انداختی

      اون روزا اوشرایط افتضاحی بودم

      شوهرم تو کمپ بود

      و من تو ی شهر غریب

      لنگ پول

      که بتونم اجاره خونه و بدهی هایی که همسرم داشت پرداخت کنم

      روز شب تو دلم دعا میکردم و از خدا میخواستم کمکم کنه

      خداروشکر بسلامت اون روزا رو پشت سر گذاشتم

      ممنون که کامنت گذاشتی

      برات بهترینا رو ارزو دارم

      بسلامت فارغ بشی مامان شانیا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      غزل زندگی زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2565 روز

      نوشا جان امیدوارم روزهای زیباتری تجربه کرده باشی و تولد کودکتو تبریک میگمم،نمیدونم چی شد با حرفات دارم فقط اشک میریزم

      منم نیت واسه بچه دارشدن دارم ولی به اجبار نمیدونم خوندن کامنت تو نشونه بود یا نه چون دلم خیلی اصرار داشت این صفحه باز کنم من از بچه دارشدن دختر دار شدن فوق العاده بدم میاد میترسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        محبوبه کریمیان گفته:
        مدت عضویت: 3100 روز

        سلام نوشا عزیز

        منم قصد دارم باردار بشم اما چون دوره قانون سلامتی رو شرکت کردم بعضی ها به من میگن اگر قصد بار داری داری باید برنج بخوری باید نان بخوری و…وگرنه خدای نکرده بچه یک طوریش میشه

        خواستم بدونم که شما دوران بارداری رو با همون سبک غذایی قانون سلامتی ادامه دادید ممنون میشم پاسخ بدید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      پرستو حق گوی گفته:
      مدت عضویت: 1285 روز

      درود به استاد عزیزم و همه دوستان هم فرکانسی ام ، نوشای عزیز با خواندن نوشته هایت از ابتدا تا انتها اشک ریختم و چقدر حس شادی و خوشحالیت را حس کردم و از ته قلبم برات خوشحالم که به آرزوت رسیدی حتما تو بهترین مادر برای دختر نازنینت هستی و آرزو میکنم همه کسانیکه در حسرت مادر شدن هستن این حس ناب را تجربه کنن و چقدر عالی صحبت کردی و از اینکه چطور در مسیر آگاهی قرار گرفتی زیباست و چون من هم حس رسیدن به خدا را واقعی تجربه کردم با خوندن نوشته هات لذت بردم .

      خدایی که به شدت کافیست .

      برای شما و همه عزیزان آرزوی سعادتمندی از جنس سعادت عباس منشی دارم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زهره آزادی گفته:
      مدت عضویت: 1332 روز

      سلام خدمت نوشای عزیز،باخواندن کامنت شما اشک توچشمام جمع شدوخیلی براتون خوشحالم که دارید این حس زیبا رو تجربه میکنیدوآرزو میکنم فرزندتون رو سالم درآغوش بگیریدوازوجودش لذت ببرید واینکه از حس اعتمادی که به خدا دارید موبربدنم سیخ شد خیلی دوست دارم این حس اعتماد درمن هم پررنگ بشه چون من مشکلات زیادی دارم واول ازهمه از خدا آرامش میخوام که از همه چیز به نظرم مهمتر هست که بتونم به راهم ادامه بدم،بهتون تبریک میگم عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4007 روز

    تجربیات شهرزاد عزیز از عمل به آگاهی های دوره کشف قوانین زندگی

    🌹🌹🌹🌹

    سلام به استاد عزیزم، مریم خانم زیبا و همه دوستان.

    استاد توی شروع جلسه ی اول دوره کشف قوانین زندگی، اونجایی که میگید قبل ازینکه وارد آموزش این مباحث بشید و قبل از اونکه بحث باورها رو به عنوان اصل و اساس درک کنید، فیلم راز رو که دیدید برداشت اولیه تون این بود که:

    انگار می شی به یه چیزی فکر میکنی و بعد اتفاق میفته…،

    این موضوع منو یاد خودم انداخت.

    فکر میکنم دانشجو بودم که سی دی های “راز” همه جا پخش شد. من و میلیونها نفر دیگه هم اون فیلم رو دیدیم و برای مدت کوتاهی سعی کردیم خواسته هامونو تصور کنیم.

    یادمه مینشستم و به تقلید از اون فیلم تجسم میکردم که سوار ماشین بی ام دبلیوم هستم و حتی در حین تجسم هم احساسم این بود که این چه کار مزخرفیه که من دارم میکنم؟!

    مدتی هر روز 5 دقیقه تکرار کردم اما وقتی دیدم به چیزی که “فکر” میکنم اتفاق نمیفته و بی ام دبلیو که هیچ، یه پراید پیزوری هم در کار نیست، اشتباها به این نتیجه رسیدم که قانون جذب و این داستانها همه چرنده و باید به زندگی کوفتی خودم ادامه بدم و بیخود به این توهمات دل خوش نکنم!

    میلیونها نفر دیگه هم نه فقط تو ایران، بلکه تو کل جهان مثل من فکر کردند.

    استاد مگه چند تا آدم مثل شما بودند که ایمانشونو از دست ندن؟!

    چند تا آدم بودند که برن ته این داستان رو دربیارن و بفهمند موضوع فقط “یک فکر و تجسم” نیست، بلکه موضوع “یک رشته افکار تکرارشونده و باورها” ست؟!

    چند تا آدم بودند که فهمیدند موضوع “احساس خوبه” وگرنه تجسم با احساس بد و توجه به کمبود، به درد لای جرز دیوار هم نمیخوره؟!

    و چند تا آدم بودند که این چیزی که شما فهمیدند رو تونستند انقدر واضح و آسون توضیح بدند که یکی مثل من با اوووون حجم از مقاومت هم بتونه بفهمه و مهم تر از همه بتونه قبولش کنه و باور کنه؟!

    حق بدید بهم استادم که عاشقتون بشم! بخدا که منم کتابهای وین دایر و آنتونی رابینز و امثالهم رو سعی کرده بودم بخونم و از هر کدوم چند خط میخوندم و کتاب به گوشه کتابخونم پرت میشد که حکم انباری رو داشت.

    بعد چند سال گذشت و من تو عالم خودم بودم که خدا خواست و استاد عباس منشی پیدا شد که تمام اون جملات غیر ملموس و غیرقابل فهم کتابها رو تبدیل کرد به منطق هایی قوی برای درک سیستم و ساز و کار جهان، درک قانون از طریق مدارها

    طوریکه من الان دارم هر روزه زندگیم باهاشون نفس می کشم، باهاشون می خوابم، باهاشون بیدار می شم، باهاش عشق می کنم و خلاصه کلام باهاش زندگی کنم.

    استادم جهان حق داره که این آگاهیهای شما رو به زبون انگلیسی داشته باشه و بخدا قسم که اگه شما این آگاهیها رو به انگلیسی به همین زیبایی زبان فارسی بگید، اون استادهای معروف موفقیت در سطح جهانی همگی باید….

    وقتی توی این جلسه گفتید:

    “فکر مثل همون رعد و برقه هست. یک لحظه یه کوچولو یه چیزهایی رو برای شما ایجاد میکنه در جهان هستی. ولی انقدر فرکانسش ضعیفه که به شما نمیرسه. اما برای اینکه اتفاقات دلخواهتون رو رقم بزنید و وارد مدارش بشید و تجربه کنید اون خواسته هایی رو که میخواید، اون فکره باید تکرار بشه تا قدرت بگیره اون باوره باید ایجاد بشه و اون احساس خوبه باید ایجاد بشه؛ احساس خوبی که نتیجه باوره. باور و احساس خوب چیزی جدا از هم نیستند.”

    استاد، باید کلام شما طلا گرفته بشه.

    اولین بار که توضیحات شما توی این جلسه رو شنیدم، قشنگ همینجوری مبهوت بود که ااااا؟؟؟ پس اینه جریان؟؟!! پس برا همین اون سالها هر چی تجسم میکردم باز تو در و دیوار بودم؟!!!

    “این کد نویسیه درواقع ایجاد این باورهای قدرتمندکننده درباره هر موضوعی هست. ایجاد باورهای قدرتمندکننده در مورد موضوعات مختلف که، احساس خوبی به شما بده.”

    میگید کلا آدمی نبودید که بپذیرید همینی که هست و با محدودیت هاتون کنار بیایید! قربونتون برم که با همین “نپذیرفتن” هدایت شدید به دریافتِ آگاهیهایی که زندگی خودتون و هزاران آدم رو تغییر بدید.

    من با یادگیری این ویژگی از شما یادمه اون موقع که کارمند بازرگانی بودم و خودم باید اسناد ال سی رو آماده میکردم، کلی این کار ازم انرژی و زمان میگرفت. صادراتمون به کشور بنگلادش با ال سی بود و هر ال سی لامصب حدود 20-30 صفحه اسناد داشت که یه سری اطلاعاتش توی همه صفحه ها تکرار میشد و بابت هر اشتباه تایپی اگه ال سی به مشکل نمیخورد هم حداقل کلی هزینه مغایرتِ اسناد میگرفتند و خلاصه داستانی بود برای خودش.

    تمام نفرات قبل از من دونه دونه این اسناد رو توی فایل word درست میکردند و هر بار تمام صفحات رو تایپ میکردند و در بهترین حالت اگه خیلی باهوش بودند، اطلاعات تکراریش رو کپی پِیست میکردند که این باز خودش احتمال خطا داشت چون ممکن بود مثلا عدد یه آیتم رو جلوی یه آیتم دیگه پِیست کنند.

    خلاصه اینکه هزینه مغایرت جزو هزینه های همیشگی شرکت بود و اصلا شرکت هم پذیرفته بود که این جزو هزینه های اجباری و جدایی ناپذیر هست و امکان حذفش نیست.

    این کار دست من که افتاد با خودم گفتم استاد میگه “اگه یه کاری سخت داره انجام میشه یعنی یه جای کار ایراد داره.”

    بعد خیلی راحت هدایت شدم که بشینم تمام این فرمهای اسناد رو توی شیتهای مختلف یک فایل اکسل طراحی کنم و به سلولهای همه شیتها فرمول بدم که اطلاعات رو از شیت اول بردارند.

    این کار یک روز تمام ازم وقت گرفت اما بعدش کار اسناد ال سی شد مثل هلو برو تو گلو!

    خیلی راحت اطلاعات رو تو سلولهای شیت اول در عرض 5 دقیقه وارد میکردم و تمام اسناد شیتهای بعد اتومات تکمیل میشدند!

    هزینه مغایرت اسناد که تا قبل ازون جزو هزینه های غیر قابل حذف بود، به صفر رسید! و جالب اینکه یک صدم قبل هم انرژی و وقت نمیگرفت!

    بعدها که خودم مدیر بازرگانی و معاونت بازرگانی خارجی شدم، این فایل رو به کارمندهام دادم. خلاصه اینکه با ایده گرفتن از همین “نپذیرفتن محدودیت ها” از استاد، کلی کارها برام راحت تر شد و کلی از هزینه ها حذف شد.

    عاشقتونم استادم. خدا نگهتون داره هم برای ما هم برای کل دنیا که جهان با آموزه های شما برای کلی آدم جای زیباتری شده و میشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4007 روز

    تجربه راحله عزیز از دوره کشف قوانین زندگی:

    🌹🌹🌹🌹

    با سلام خدمت تمام دوستان عزیز و هم فرکانسی های نازنین و همچنین استاد عباسمنش بزرگوار

    خیلی خیلی خوشحالم که امروز دارم برای اولین بار دیدگاه خودمو مینویسم (البته باید بگم که من از صفحه شخصی همسرم دارم دیدگاه خودمو مینویسم چون محصول دوره کشف قوانین رو از پروفایل ایشون تهیه کردیم )و خدارو هزاران هزار بار شکر میگم که به قولی که شش ماه قبل به خودم دادم امروز دارم عمل میکنم و اون قول این بود که زمانی میام تو قسمت نظرات سایت دیدگاه خودم ثبت میکنم که نتایج کار کردن رو باور هام برام اشکار شده باشه و بتونم تو زندگیم واضح ببینم

    من از سال 94 به واسطه کارم برا اولین بار با اقای عباسمنش آشنا شدم اونم با فایل تصویری قانون افرینش و تا ابتدای سال 97 بصورت جست و گریخته از طریق همسرم یه چیزهایی از داستان زندگی اقای عباسمنش میشنیدم و یا بعضا یه قسمتی از فایلهای تصویری که استاد عباسمنش از زندگی تو امریکا گرفته بودن و توی لپ تاب همسرم بود میدیم ولی هیچوقت تمایل پیدا نکردم که بخوام بصورت جدی تر سایت یا فایلهای دیگه از استاد عباس منش رو ببینم و دنبال کنم ولی از انتهای سال 96 بخاطر مسایلی که تو کارم برام ایجاد شد مجبور به ترک از کارم شدم و بسیار تحت فشار روحی و روانی قرار گرفتم بصورتی که کلا خودمو برا یه مدتی تو خونه حبس کردم و با هیچکس ارتباط برقرار نمیکردم حتی بعضی موقعها هم با همسرم درگیر میشدم چیزی که تو سه سال اول زندگیمون برا یکبار هم اتفاق نیفتاده بود و همش تو این مدت داشتم خودمو سرزنش میکردم که چرا این اتفاقات باید برای من بیفته منی که همش صبح تا شب دارم کار میکنم و صادقانه هم داشتم کار میکردم پس چرا دارم از اون هدفهام دورتر و دورتر میشم و ……………..این سوالها داشت منو روانی میکرد و زندگیمو داشت خراب خرابتر میکرد تا یه روز همسرم یه فلش بهم داد که داخلش چندتا فایل صوتی از استاد عباسمنش بود که تو ماشین گوش کنم و اون روز روز عطف و تولد دوباره من تو زندگیم بود چون هر بار که به فایلهای صوتی بیشتر بیشتر گوش میکردم جواب تک تک سوالهامو میگرفتم و میفهمیدم که کجای کارم اشتباه بوده و چرا نتیجه ایی که میخواستم نمیگرفتم و از اون روز تصمیم گرفتم بیشتر زمانم رو بزارم رو سایت عباسمنش و فایلهای بیشتری رو ببینم و رو خودم کار کنم و حتی وقتی دوره کشف قوانین زندگی هم شروع شد با پس انداز اندکی داشتم اونو خریدم چون ایمان داشتم این دوره خیلی میتونه بهم کمک کنه که همینطور هم شد.

    باور کنید دوستان من تو این شش ماه نتایجی رو گرفتم که اصلا باور کردنی نیست همه ی جنبه ها زندگیم زیرو رو شد مخصوصا نگاهم به دین و خدا و ……..و به جرات میتونم بگم هیچوقت تو زندگیم خدا رو تا این حد به خودم نزدیک ندیده بودم خدایی که برداشت و دیدگاه من تا قبل از این بهش یه جور دیگه ایی بود و حتی ارامشی که الان دارم با هیچ چیز عوضش نمیکنم در زمینه عاطفی هم عشقی که به همسر و زندگیم دارم قابل توصیف نیست زیبایهایی که هیچوقت نمیدیدمشون الان با تمام وجودم میبینم و حسشون میکنم و از جنبه مالی هم که چی بگم براتون ….. با اینکه من تو این یکسال فقط کارم کار کردن رو خودم روی باورهام روی طرز نگاهم به اتفاقات زندگی و …..بود و حتی کار خاصی هم شروع نکردم ولی از تمام سالهای زندگیم که روزی هشت نه ساعت کار میکردم از این شهر به اون شهر میرفتم پولی که تو زندگیم اومد بیشتر بیشتر بودو شاید باورتون نشه و اونم به راحترین و ساده ترین شکل ممکن که خودم از این قضیه شگفت انگیزم و جالبتر اینکه فقط تو شش ماه این اتفاق افتاد و من تازه اول راهم و خیلی راه و کار دارم برای انجام دادن حالا شما تصور کنید که با شروع دوره 12 قدم قراره تو اسفند 98 چه اتفاقاتی برای من بیفته باور کنید که حتی تصورشم برای من فوق العادس و رویایی و قابل لمس چون دقیقا میدونم تا چه حد میتونم پیشرفت کنم و به آرزوهای بیشتری دست پیدا کنم

    پس تا اون لحظه ایی که بیام و باز بگم اتفاقات فوق العاده و بی نظیری که برام افتاد فعلا خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4007 روز

    نتایج محمد امین عزیز از دوره کشف قوانین زندگی

    🌹🌹🌹🌹

    میخوام اتفاقات این مدت بنویسم تا هم خودم یادم بمونه از کجا به کجا رسیدم هم شاید کمکی کنم به بقیه تا ذهن اونها هم مثل ذهن نجواگر منفی نگر من باور کنه که ما از خداوند هستیم و خودمون خالق شرایط خودمون هستیم و تمام اتفاقات تماما بواسطه باورهای ما رقم میخوره. این تجربه که میخوام بگم نتیجه چند تا از محصولات استاد و امکانات سایت هست فکر کردم بیام اینجا بگم بهتره حسم گفت بیا اینجا بنویس. وقتی استاد دوره کشف قوانین گذاشت کلی مشتاق و خوشحال دوره رو شروع کردم ولی بقول استاد تو مدارش نبودم و ذهنم اجازه انجام دادن تمرینات رو نداد و چیز زیادی نتونستم درک کنم تا رسیدیم به جلسه 9 و 10 که کلا منو تکون داد از اون موقع تا الان من دنبال شغل یا کار یا هرچیزی که بهش علاقه دارم هستم و هرچی گوش کردم درک نکردم و به گفته استاد من هم جز اون دسته از افرادی بودم که هیچ کاری نمی کردم تا جواب این سوال رو پیدا کنم و مطمئنا هم نتیجه ای نمی گرفتم بلاخره هدایت خداوند کار خودش کرد چون هرموقع هدایت میخواستم میرفتم جلسات 10 کشف قوانین گوش میکردم و من توی عید نوروز هدایت شدم به قسمت راهکار برای مسائل شما ( خدایا من چی بگم از قلم خانم شایسته که رنگ رخساره خبر می دهد از سر درون زبان من قاصر از وصف این همه اگاهی) و قسمتی که خانم شایسته در مورد سوال چگونه کار مورد علاقه یارسالتم رو پیدا کنم؟ خوندمش بار اول که خوندمش این جمله چراغ تو ذهنم روشن کرد بخدا الان که یادم میاد تنم مور مور شد دقیقا این جمله: یا حتی ممکن است رسالت شما در این لحظه انجام ندادن یک کار یا ترک عادت هایی باشد که تنها پس از ترک شان، به قدم بعدی هدایت می شوی به الله یکتا که تمام این جملات از خداوند هست بچه ها . خداوند داره از زبان و قلم این دو بزرگوار با همه ما صحبت میکنه خداوکیلی ایمان بیارید به این خدای هدایت گر و وهاب. من 10 سال که دارم سیگار می کشم گفتم باید این سیگار ترک کنم باید خودم از بند و وابستگی سیگار رها کنم و بعدش این جمله اومد که و تنها پس از برداشتن آن قدم، خیلی چیزها درون ما تغییر می کند و در غیر اینصورت ما در همان قدم متوقف مانده و درون چرخه ای از اتفاقات تکراری و روزمره قرار می گیریم تا زمانی که آن قدم را برداریم برداشتن هر قدم ما را بیشتر رشد می دهد و آدم توانمند تری از ما می سازد که هیچ ربطی به نسخه قبلی اش ندارد. زیرا در هر قدم توانایی هایی را در وجودمان کشف می کنیم که از آن مطلع نبودیم خب اینجا دیگه به خودم اومدم حالا همین شد انگیزه حالا همین شد اهرم رنج و لذت همین یک جمله شد اهرم حرکت من.( به قول استاد که هرکس به اندازه ظرفش از این آگاهی ها استفاده میکنه) به خودم گفتم خب اگر میخوای این بدبختی هایی که تا الان کشیدی رو باز هم تجربه کنی پس به سیگار کشیدنت ادامه بده از اون ور ذهنم میگفت آخه بچه جون سیگار که ربطی به این چیزها نداره زدم تو سرش و گفتم من دیگه نمیخوام این بدبختی ها رو بکشم میخوام من هم اونجوری که دوست دارم زندگی کنم و خدارو هزاران مرتبه شکر که تونستم از پسش بربیام و هدایت بشم به مسیر بعدی. مسیر بعدی قدم اول ازدوره 12 قدم استاد تو جلسه هدف گذاری گفتن بیکار تو خونه نشینید و بگید میخوام رو باورهام کار کنم هر طور که شده یه ورودی داشته باشید و باز هم چراغی در ذهن من روشن شد باز هم هدایت الله یکتا. استاد از مهاجرت گفتند باز هم هدایت الله اومد از اینکه با مهاجرت شما رشد می کنید. حالا یاد زمانی افتادم که توی 16 سالگی برای درس خوندن و دبیرستان رفتم به یه شهر دیگه. برای دانشگاه و تحصیلات من 3 تا شهر مختلف و 2 تا استان مختلف تجربه کرده بودم و برای کار کردن هم همینطور. دیدم که چطور رفتارم، اخلاقم، طرز برخوردم و حتی عزت نفس م رشد کرده بود گفتم باید برم شیراز. اومدم شیراز تمرینات ستاره قطبی که دیگه مکمل همه اینها شد شروع کردم به نوشتن درخواست دادم1 ساعت کاری 2 حقوق 3 نزدیک بودن به مترو4 غذا 5 مرخصی 6 منطقه مورد نظر. روی ساعت کاری خیلی زوم کردم آخه استاد گفتند 8 ساعت کار 8ساعت استراحت و 8 ساعت هم روی خودتون کار کنید دقیقا همون روز توی همون منطقه با همون ساعت کاری من یه آگهی توی سایت دیوار دیدم و رفتم برای مصاحبه. توی زمان مصاحبه تا دلتون بخواد از خودم تعریف کردم( اگهی تبلیغاتی). بهم گفتن که بهت خبر میدیم (اینجا دیگه ذهن من کاملا ایمان آورد که من خالق شرایطم هستم) چند روز گذشت و من دیدم خبری نشد گفتم بذار ببینم ترمزی تو این زمینه دارم یا نه. بچه ها بخدا ساعت چهارو نیم صبح داشتم کامنت های بچه ها رو میخوندم که باز هم هدایت الله.

    مچش رو گرفتم دوست داشتم داد بزنم و بگم خدایا هزارران مرتبه شکرت ولی نمیتونستم چون بقبه خواب بودند. برعکس سری های قبل اگر ترمزی رو پیدا میکردم ناراحت می شدم و میگفتم آخه چجوری من این ترمز بردارم(دقیقا توی کشف قوانین هم مریم خانم اینو گفتند که بچه ها زمانی که ترمز پیدا می کنند ناراحت می شوند و استاد گفت نباید اینطوری باشه باید خوشحال باشند) دقیقا همون شب ترمز برداشتم. موضوع ترمز این بود که کاری که من رفتم برای مصاحبه کار توی سوپرمارکت بود و چون قبلا من دیده بودم که دوستام سوپرمارکت داشتند همیشه برای رفتن به دسشویی اذیت می شدند چون مغازه شون دسشویی نداشت و من همیشه می ترسیدم که اگر دسشویی داشتم کجا برم دسشویی. خلاصه گفتم دیوونه خب جایی میرم که دسشویی داشته باشه. همون صبح بهم زنگ زدند و گفتند بیا سرکار. آقا ما دیگه شدیم بمب انرژی شدم بمب نیتروژن. یه چیزی بگم بچه ها من آدمی هستم در بدترین شرایط دارم میخندم یادم میاد تو دانشگاه دختر های دانشگاه بهم میگفتن خوش خنده. حالا فکرش بکنید من که کودک درونم همیشه فعاله و این نتایج هم گرفته باشم سر از پا نمیشناختم اگه الان خونه بودم بابام از خونه بیرونم میکرد. خلاصه وقتی رفتم برای مصاحبه خانم گفت ما نیرو برای شیفت عصر می خوایم و من گفتم نه و من فقط شیفت صبح میخوام(باور داشتم من اتفاقات رقم میزنم) اگر سری های قبل بود یا قبول میکردم یا اینکه منصرف می شدم. گفتند که شیفت صبح سخته و تو نمیتونی چون کار نکردی. گفتم یاد میگیرم هیچ کاری برای من سخت نیست(باور به اینکه من ارزشمندم و از عهده کارها برمیام) قرار شد که یک هفته آموزش ببینم اگر اوکی دادند من شروع به کار کنم. حتی باز فردا صبح زنگ زدند و گفتند که اگر شیفت عصر میتونید بیاید و من گفتم که نه نمیتونم بیام و نرفتم. و رها کردم(قانون رهایی) هرچه ذهنم میگفت که بیکار هستی و پول هات داره تموم میشه من گفتم که من هستم که اتفاقات رو رقم میزنم پس تو حق اظهار نظر نداری بگیر بشین. تو نطفه خفه ش کردم. گفتم خدایا هدایتم کن. گفت هدایت میخوای برو تو قسمت نشانه امروز من در سایت. هدایت شدم به قسمت چهارم مصاحبه شما با استاد. اونجا خداوند گفت که اگر نتیجه بزرگتر می خوای باید ادامه بدی. همون عصر رفتم به باغ دوستان و پیاده روی و انار و هوای بارانی و چای آتشی و این همه نکات مثبت و زیبایی که وجودم لبریز کرد. تو همون باغ باز هم تماس گرفتند و گفتند که بیا و شیفت صبح کار کن. و من امروز رفتم و قرار شد که از فردا کار کنم. همه اینها رو گفتم تا بدونید هر قسمت از این سایت ی گنج هست که هیچ قیمتی نمیشه روشون گذاشت.

    قبل از اینکه این متن بنویسم داشتم با تلفن صحبت میکردم که اتفاقاتی که تا الان نوشتم از جلوی چشمام مثل یک فیلم سینمایی رد شد از زمانی که سیگار ترک کردم و زمانی که خداوند هدایتش را آشکار کرد(اون همیشه در حال هدایت است ولی این ما هستیم که در مدار هدایت نیستیم). حتی خداوند نشانه این رو هم بهم داد که بزودی بهت میگم تو به چه چیزی علاقه داری. آخه نشونه ش داد. اینم بگم اینم درخواست کردم توی تمرین ستاره قطبی. بچه ها نزدیک به 95 درصد درخواست هام توی ستاره قطبی جواب داده. حالا میفهمم منظور استاد از اون جاده زیبا چیه.

    حالا میفهممت استاد جونم زمانی که میگی من با یه بچه سه ماهه و ی بچه سه ساله با یه دونه چمدان قرمز لباس بلند شدم رفتم تهران. استاد تو مدارش نبودم که بدونم چی میگی. تا الان هرچی گفتی استاد قلبم با جون و دل قبول کرده این ذهنم بود که نمیذاشت تمرین ها رو عمل کنم اون رو هم به زانو درآوردم. حالا ایمان آوردم به خداوند هدایتگر و وهاب که میگفتی.

    حالا این ذهن من جرات منفی بافی نداره حالا رفته اون گوشه کز کرده میدونه اگه سر بالا بیاره چنان با این تایج میزنم تو سرش که دیگه جرات هیچ عرض اندامی نداشته باشه.

    بچه ها به زور هم که شده زیبایی ها رو پیدا کنید حتی اگر هیچ شوق و ذوقی برای اون ندارید باز هم به زور که شده تحسین کنید بلاخره مجبور میشه با شما راه بیاد خداشاهده که من الان شدم مثل بچه ای که هرچی میبینه ذوق میکنه الان وقتی تو شهر قدم میزنم حتی مثل بچه ها لی لی میکنم و لذت میبرم از این خداوند هدایتگر واز این همه زیبایی.

    اینو مینویسم تا ردپایی باشه برا خودم که فراموش نکنم که از کجا به کجا رسیدم تا سپاسگذار رب م باشم بخاطر این قوانین مدون و بدون تغییر. منتظر نتایج بعدی باشید. خدایا شکرت که این فضای سراسر عشق رو فراهم کردی تا همه ش از تو بنویسیم و از تو حرف بزنیم.

    در پناه الله یکتا شاد پیروز ثروتمند و سعادتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      میلاد گفته:
      مدت عضویت: 3809 روز

      هدایت چیکارمیکنه واقعا

      همینجوری هدایتی و هدایتی اسکرول کردم و چندتا دکمه های سایتو زدم رسیدم یه کامنت این صفحه ویهو جواب سوالمو اینجا گرفتم

      استاد واقعا چیکارکردی بااین سایتت

      اصلا بی نظیر

      واقعا خداقوت به شما و خانم شایسته عزیز بده که اینقد این سایتو پربارش کردید و الگوی بی نظیری برای همه ما شدید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
    مدت عضویت: 4007 روز

    بخشی از تجربیات دوست عزیزمان از عمل به آگاهی‌های دوره کشف قوانین زندگی

    🌹🌹🌹🌹

    سلام و عرض ارادت خدمت شما استاد عزیزم و شما دوستان

    استاد من میخوام یکی از نتایجی که با دوره کشف قوانین گرفتم از لحاظ مالی رو بگم

    من عید بود یه کاری رو شروع کردم که درامدش با دلار بود و خب هی ضرر پشت ضرر میکردم و هر کاری که تونستم کردم به پول و درامدی نرسیدم

    بعد که همین سه ماه پیش کشف قوانین رو گرفتم حسابی نشستم روش کار کردم و تازه همین امشب فایل ده رو تموم کردم هنوز یک باره که دوره رو گوش میدم

    دو سه هفته پیش نشستم پای کارم و سر به سرش گذاشتم یهو روشی پیدا کردم که عالی و پرفکت جواب میداد. یه چند روز امتحانش کردم خیلی عالی بود و بعد الان از اون دو سه هفته پیش به راحتی و واقعا به معنای واقعی کلمه مثل آب خوردن درآمد فراوان بسیار بسیار عالی با دلار دارم و یه حساب بانکی هم توی روسیه دارم و حالا این اولشه از این به بعد چه شود.

    تنها چیزی که من میدونم کردم اینکه بسیار زیاد از ترمز هامو راجب 1- کارم -2- ثروت پیدا کردم و روزی 5 ساعت روشون کار میکردم و هی روش جدید بهم الهام میشد که به این شکل روی باور هات کار کن و منم کار میکردم و خب اینجوری ترکید اصلا. یعنی مثلا زیر دوش حموم بودم یهو ترمزی به ذهنم میرسید سریع داد میزدم کاغذ و خودکار برام بیارید همه تعجب میکردن کاغذ و خودکار زیر دوش حموم واسه چشه و خب ترمز رو مینوشتم و حتی موقعی که شب داشت خوابم مبیرد دیگه داشت خوابم میبرد یهو ترمزی به ذهنم میرسید سریع هوشیار میشدم و ترمز رو مینوشتم و خب همه چی عالیست الان. حالا تا دو ماه دیگه روی کشف قوانین کار کنم بعد برم سراغ ثروت یک اووووف ثروت یک رو بخرم دیگه چه شووووووود الله اکبر.

    بسیار بسیار سپاس گذارم از شما استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته و همه شما دوستان خوشتیپ و خوشگل و دوست داشتنی. موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: