نکته:
ممکن است توسط گروه تحقیقاتی عباس منش، اصلاحات بسیار کوچکی از نظر ساختار جمله و املا در متنهای نوشته شدهی دانشجوی این دوره ایجاد شده باشد.
نکته:
ممکن است توسط گروه تحقیقاتی عباس منش، اصلاحات بسیار کوچکی از نظر ساختار جمله و املا در متنهای نوشته شدهی دانشجوی این دوره ایجاد شده باشد.
بخشی از تجربیات حامد عزیز از آگاهیهای بروزرسانی شده در جلسات دوره عزت نفس
🌹🌹🌹🌹
فتبارک الله احسن الخالقین
سلام به استاد عزیز بینظیرم 🌷🌷🌷 سلام به خانوم شایستهء دست طلای عزیز🌷👍🌷و سلام به همهء بچه های گلچین شدهء سایت🌷
چنتا هدایتِ پشتِ سرهم دریافت کردم و امروز مبهوت و متحیر شدم از عظمت و نظم و دقت و هماهنگی پرفکت و بینظیره
و یه حسی بهم گفت که کمالگرایی رو یذره بزارمش کنار و این متن رو بنویسم
(مینویسم تا یادم بمونه ،امروز 18 دی ماه 1398 )
من به لطف الله دی ماه سال 96 با یه فایل صوتی بدون نام و نشان از استاد که تو تلگرام از طریق دست توانمند الله به دستم رسید با استاد و سایت آشنا شدم و کمتر دوهفته سریع دوره ثروت1 رو خریدم.
اومده بودم که با اون دوره فقط پول در بیارم !!! ولی داستان و سبک و مسیر زندگیم کلا عوض شد!
چی فکر میکردم و چی شد!!! آروم آروم الله دستم رو گرفت و منو خیلی نرم و یواش اول با خودم یذره بیشتر آشنا کرد و با اینکه فقط توی مدت زمان 19 روز شنیدن و نوشتن ثروت ا و فقط 47 روز ذره ای عمل کردنم به تمرینات درآمدم رو بیشتر از 3 برابر کرده بودم،
در کنارش 3تا هدف دیگم رو توی همون چندماه تیک زده بودم الحمدالله🌷
✅داشتن استاد و راهنمای فارسی زبون با درک قوانین اصلی تو مسیر موفقیت و ثروتمند شدنم
✅به رهن تبدیل کردن اجاره 3 میلیون تومنی مغازم رو
✅ارتقا دادن مغازم از زیر همکف به همکف پاساژ براحتی آب خوردن و با دریافت پیشنهاد از خود صاحب مغازه ای که من کار کردنم و دخل گرفتم رو توی اون مغازه فقط تجسمش میکردم)
فقط درونم با یقین بهم میگفت :
که یچیزی توی این آگاهی ها هست که با تموم کتابها و متن ها و کلیپ ها و حتی استادهای ایرانی و خارجی که من دیدم و شنیدنم و خوندم، کاااااااملا فرق میکنه !!
و از همون لحظهء اول فرکانس صداقت رو از توی کلام استاد توی همون فایل صوتی unknown ، قلب من دریافت کرد و بدون هیییییچ تردیدی گفتم خودشه🌷👍 (وهرگز نه ایشونو دیده بودم و نه چیزی در مورد ایشون شنیده بودم!)
من از عید 98 بصورت جدی تر و مصمم تر شروع کردم به تکرار کردن فایلهای صوتی تمام دوره هایی که دارم.
من از عید شروع کردم به هدفگذاری در زمینه سلامتیم و آروم آروم 🌷با هدایت های الله🌷 تونستم پاشنه های آشیل سلامتیم رو اول بشناسم
(چون تضاد سلامتی که توش بودم 8سال رو رد کرده بود و خیلی برام طبیعی و بدیهی شده بودن که یجورایی هم یواش یواش پذیرفته بودمشون!!)
و با کار کردن روی باورهای سلامتیم، الان به لطف الله دارم احساس میکنم که به ثبات فرکانسی در زمینه سلامتیم خیلی خیلی نزدیکم و بوی سلامتی رو احساس میکنم و به امید الله هرروز بیشتر و بیشتر توی همین مسیر ادامه بدم
( با وارد شدن به دل ترس ها و نگرانی هام تو زمینه سلامتی دارم اژدها های روزای اول رو به کرم خاکی تبدیلشون میکنم!)
من آروم آروم با طی کردن روند تکاملیم، به مسیرهای بهتر و بهتر هدایت شدم و زمان لازم داشت تا من اول ذره ای به خودشناسی برسم و بعد از شناسایی پاشنه های آشیل اصلیم، الله هدایتم کرد که پاشنه آشیل اولم و ریشهء تمام تضادهای سنگین زندگیم رو بشناسم که اون چیزی نیست جز:
عزت نفس،
اعتماد به نفس خودباوری
باور احساس لیاقت و ارزشمندی
همه اینارو گفتم تا برسم به قضیهء 🌷 هدایت 🌷
توی مسیر تغییر، یه عالمه کلیپ ها و فایلهای مختلفی که از بی نهایت طریق به دستم رسید که توی هرکدومشون 🌷الله🌷میخواست یچیزی رو به من بگه و به من بفهمونه و منو به مسیر درست هدایت بکنه الحمدالله🌷
( فایلهای مختلف از تمام دوره های استاد ، شنیدن شاهکارهای استاد عبدالباسط ، هدایت شدنم و دریافت یه کتاب زیبا از داستانهای توحیدی ، دیدن و شنیدن کلیپ های عالی با باورهای توحیدی و … ) و یه عالمه هدایت های دیگه ای که 🌷الله🌷 همشونو خودش برام انجام داد و من هیچ کار خاصی نکردم ، فقط چنتاشون مینویسم :
✅تمام طلب هایی که از 6 ، 7 نفر داشتم و خودشون براحتی آب خوردن به حسابم واریز کردن
✅بفروش رسوندن یه وسیله کلکسیونی خاص که فقط با مشتری های خاص و اندک و انگشت شمار خرید و فروش میشه ، براحتی آب خوردن و کاملا نقد
✅بفروش رسوندن سیم کارت کد1 رندم به بالاترین قیمت ممکن
براحتی آب خوردن و کاملا نقد
✅برای خونه اینترنت ثابت میخواستم راه بندازم که بهترین مودم ADSL بازار رو بصورت هدیه از دست توانمند 🌷الله🌷دریافت کردم بدون اینکه من جایی برم خودش از در اومد تو
✅دقیقا همون روزی که هندزفریم قطع شد کمتر از دوساعت یه هندزفری عالی و باکیفیت بصورت هدیه از دست توانمند🌷 الله🌷 دریافت کردم
✅و بی نهایت عشق و لطف و محبت 🌷الله🌷 به من که از طریق بی نهایت دستان توانمندش هر روز هر روز هر روز دریافت کردم
(از جمله وجود استاد شگفت انگیزم ، وارد شدنم به این سایت، محرم شدن گوش هام و چشمام به شنیدن و دیدن این آگاهی های ناب و خالص ،دریافت آگاهی از قوانین جهان، شناختن و درک بیشتر اصل و اساس و قوانین جهان ، شناختن بیشتر خودم ، شناختن و درک بیشتر خدای قادرِ مطلقی که عااااااااشقانه در هر لحظه در حال هدایت کردنمونه به همون مسیری که ما میخوایم! و … )
و اینکه بخداااااا هییییییچ چییییزی اتفاااااقی نیست !
(هر متنی ،هر جمله ای ،هر کتابی ،هر آگاهی ای و جملهء روی تیشرت یه غریبه و … ) همه و همه🌷 الله 🌷داره با دقت پرفکت، بسته به تکامل ما و بسته به اینکه چقدر دریافت کنندهء خوبی باشیم، با ما حرف میزنه و مارو در مسیر خواسته هامون هدایت میکنه،در هر لحظه . عاشقانه تایپ کردم، همونجوری که عاااااشقاااانه 🌷الله🌷 رو میپرستم.
ممنونم از خدایی که کمکم کرد و همواره حامی و هدایتگر هممونه.
ممنونم از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
ممنونم از بچه های بینظیر این سایت که هرکدوم از کامنتای تاثیرگذار و زیباشون چندین و چندتا از نجواهارو له میکنه !
پول ، هدیه نقدی روز تولدم ، یه عالمه کارهایی که خودشون برام انجام شدن ، لباس ، غذاهای عالی و خوشمزه بهمراه مخلفات بسیار زیاد کنارش ، کیک ، شکلات ، میوه ، آجیل و بارها و بارها و بارها دریافت عشق حقیقی، ناب و زلال از فرشتهء 7سالهء توی خونمون تو قالب نقاشی های پر از قلب با متن های دوستت دارم و عاشقتم که منو درآغوش میگرفت و بوسم میکرد و صدها و صدها عشق و لطف و محبت🌷 الله🌷 به من که دریافتشون کردم و یه عالمه اتفاقات و نشانه های ناب و شگفت انگیزی که توی این مسیر دریافت کردم که توی سررسیدم نوشتمشون ولی الان بیاد نمیارم که توی این متن بنویسم! خدایاشکرت🌷
و اما تک خال آخر ! که امروز به لطف 🌷الله🌷 دریافتش کردم ( و دلیل اینکه این متن رو بنویسم ) این بود که:
بعد از کلی گول خوردنم و گربه رقصون کردنای شیطان ذهنم، من تازه حدودا 2 ، 3 ماهه که پاشنه آشیل اولم رو شناسایی کردم و اونم عزت نفسِ
و الان حدودا دوماهه که دوره عزت نفس رو داشتم کار میکردم و بیشتر گوش میدادم. تا اینکه توی این چند هفته اخیر، یذره بیشتر درک کردم که باید توانایی هام و نقاط قوتم رو اول شناسایی بکنم و بعد با تمرکز بیشتری روی نقاط قوتم کار بکنم و بهتر و بهترشون بکنم،
توی این چند هفته تو روزای مختلف با فاصله، تو تمرین ستاره قطبی م هر روز درخواست میکردم که 🌷الله🌷در این مسیر کمکم کنه و آگاهی بیشتری توی این زمینه به من بده!!!و به چگونگی انجامش هدایتم کنه تا بتونم عزت نفسم رو دوباره بسازم.
تا اینکه امروز ساعت 4 یه حسی بهم گفت که کانال استاد رو چک بکنم. و مبهووووت و متحیرررررر شدم از 🌷قدرت و عظمت الله 🌷که به این زیبایی بازهم 🌷استاد شگفت انگیزم🌷 رو هدایت کرده که وسط دورهء دوازده قدم، بیاد و شروع بکنه به ویرایش کردن و اضافه کردن آگاهی های ناب و خالص، اونم دقیییییقا به همون دوره ای که من دارم بصورت تمرکزی روش کار میکنم و توش درخواست دارم!!!
و از همه چیز شگفت انگیز تر اینه که:
🌷استاد🌷 توی جلسه اول این دوره، دقییییقا میاد در مورد همون درخواستی که من چند هفته ست که بدنبال دریافت آگاهی م در موردش!!!! صحبت میکنه و آگاهی اضافه میکنه به این جلسه!!!
سبحان الله 🌷فتبارک الله احسن الخالقین🌷
(این اولین باری نیست که من جواب سوالم رو از جلسه بعدی همون دوره ای که توش هستم دریافت میکنم
ولی میخوام بگم که این یکی خیلی جنسش فرق میکرد برام خدایاشکرت)
ماشالاااااه به اینهمه نظم و دقت و هماهنگی، که 🌷الله🌷 با دقت بینظیر و پرفکت خودش این آگاهی هارو در اختیار دست توانمندش میزاره و 🌷استاد عزیزم🌷 هم سخاوتمنداااااانه عااااااشقاااانه خااااالصااانه در اختیار بچه های سایت قرار میده
🌷الحمدالله رب العالمین🌷و به لطف الله هدایت شدم و آگاهی ناب و خالصی رو تو زمینهء درخواستم دریافتش کردم
🌷خدایا عااااشقاااانه میپرستمت 🌷
امروز با شنیدن این آگاهی های جدیدی که به جلسه اول عزت نفس اضافه شده بود و با ذره ای درک کردن بیشترم، خیلی آگاهی درباره درخواستهام دریافت کردم و با یه جملهء طلایی استاد تو قسمت جدید نقاط قوت بیشتر درک کردم.
و هدایت ها بطرز شگفت انگیزی توی این چند رو ادامه داشته تا من بتونم خیلی دقیقتر نقاط قوتم رو بشناسم و برای ساختن عزت نفسم ازشون بهره ببرم و با درک فرق بین ضعف های شخصیتی و ضعفهای مهارتی، اصل رو از فرع تشخیص بدم و تمرکزم رو صرف اصل کنم و به این شیوه رشد کنم.
اینا چنتا از هدایت های این چند روزم بود که، پشت سر هم اتفاق افتادن و واقعا عشق کردم که بیام و توی سایت بنویسمشون
✅ و این رو هم بگم که متن های بینظیر خانم شایستهء عزیز، توی دوره ها و مخصوصا توی راهکار های مسائل هر دوره
فوق العاده تاثیرگذار ، باورساز و بینظیره. متشکرم خانم شایسته عزیز 🌷👍
همهء اینارو گفتم که اول از همه به خودم یادآوری بکنم
(چون خیلی زود تمام خواسته ها و نشانه ها و اتفاقات شگفت انگیز برامون بدیهی میشن !)
که تمام اون چیزایی که الان بصورت بدیهی و طبیعی تو زندگیم دارم ، یه روزی درخواست و آرزوی من بوده!!
تجربه اندیشه عزیز از گوش دادن به آگاهیهای بروزرسانیشده در جلسه سوم | دوره عزت نفس
🌹🌹🌹🌹
سلام
ساعت حدود 4 صبح هست و گوش دادن به این آگاهیهای جدید، باعث کشف ترمز بزرگی در وجودم شده که خواب را از چشمان من ربوده است
داشتم فایل بروزرسانی شدهی جلسه سوم رو گوش میکردم که استاد در مورد نقش احساس گناه، در قرار گرفتن در مدار اشتباهات بیشتر و بزرگتر، صحبت میکرد.
من همیشه نسبت به فرزندانم احساس گناه داشته ام ، بنا به دلایل زیادی این حس همراه من بود ، احساس می کردم نتوانستم برایشان مادر بهتری باشم ، احساس می کردم دوقلو بودن آنها مانع رسیدگی کافی به هر کدام آنها شده ، از اینکه به فرزند اولم شیر خودم را داده بودم اما به دوقلوها شیرخشک ، احساس گناه میکردم ، حتی وقتی باهم دعوا می کنند احساس گناه میکنم و میگویم اگر یک بچه داشتم کار به دعوای خواهر برادری نمی کشید بعد دوباره می گفتم آخه من سه تا را میخوام ، هر کدوم یه لطفی دارند ، احساس می کردم روح لطیف آنهارا با کارهایی که نتوانستم برایشان انجام دهم آزرده ام ، مدام سعی می کردم طوری رفتار کنم که به آنها باور غلطی ندهم و بخاطر این احساس همیشه در تلاش بودم که از من راضی باشند ، از جون و دلم برایشان مایه گذاشتم تا بلکه بتوانم با این کارها از احساس گناهی که گریبانم را گرفته بود اندکی رها شوم ، بخاطر خدماتی که به آنها کردم سرزنش هم شدم ، البته مدیریت بسیار خوبی داشتم ، سعی می کردم درکشان کنم و هرروز با یک روش جدید می خواستم به آنها نزدیک شوم تا بلکه خودم از خودم راضی شوم اما با تمام این کارها درست در لحظاتی که انتظار نداشتم ، همسرم همان رفتاری را از خودش نسبت به بچه ها بروز می داد که خشم مرا به بدترین شکل در می آورد و حرفهایی به آنها میزد که من در تمام روز درست متضاد آنها را در الفاظم بکار می بردم ، یعنی هرچه من به خیال خودم می رشتم او در کسری از ثانیه پنبه میکرد و من بخاطر رفتار اون دچار احساس گناه بیشتری میشدم و چنان در مقابلش جبهه میگرفتم و فریاد میزدم که گرمای آتش قلبم ، خودم را هم می سوزاند ، رفتاری که من از آن فرار می کردم را او انجام میداد ، و جالبه که همان فرزندانم بخاطر رفتار من با پدرشان از من ناراحت میشدند و می گفتند مامان ، بابا منظور نداره ، خیلی ساده س ، از سادگیش حرفش را راحت میزنه ، ما از بابا ناراحت نمیشیم اما از اینکه تو باهاش دعوا می کنی ناراحت میشیم یعنی آخر سر من محکوم هم میشدم ؛ و این پروسه همچنان ادامه داشت تا اینکه من با حرفی که استاد در جلسه سوم زد متوجه ترمز خودم شدم ….. استاد گفت احساس گناه ، احساس گناه بیشتری را با خودش میاره ، این یک زنگ بزرگ بود در گوش من ، در واقع تمام رفتارهای من در رابطه با فرزندانم بخاطر احساس گناهی بود که داشتم و هرچقدر احساس گناه بیشتری داشته باشیم به احساس گناه بیشتری هدایت میشویم یعنی به مسیری که احساس گناه بیشتری جذب کنیم و دقیقا من با احساس گناه خودم ، رفتار همسرم را جذب میکردم …. یقین دارم که از فردا شکل روابط من و همسر و فرزندان مان تغییر میکند چون من در حال رها شدن از این احساس تخریب گر هستم ، در واقع عزت نفس سفری از بیرون به درون است یعنی من همیشه برای حل این مسأله با همسرم حرف میزدم که آخرش هم کار به جنگ و دعوا میکشید ، یا اینکه رفتار و گفتار خودم را تغییر میدادم یا با فرزندانم حرف می زدم اما الان فهمیدم که نه تنها نیازی به تغییر عوامل بیرونی نیست بلکه تقلا در تغییر رفتار آدمها عین آب در هاون کوبیدن است ، من فقط باید احساس گناه را از خودم خارج کنم بعد کم کم همه چیز خودبخود درست میشود ، وقتی من احساس گناهی نداشته باشم نتیجه ش این میشود که دیگر به مسیرهای مشابه اصلا هدایت نمی شوم…..
سپاس استاد عزیزم ، سپاااااااااااااس
تجربیات آزاده عزیز از عمل به آگاهیها و انجام تمرینات به روزرسانی شده در جلسه اول | دوره عزت نفس
🌹🌹🌹🌹
سلام
واقعا از شما استاد عزیز و خانم شایسته نازنین بی نهایت ممنونم که این وقت را برای آپدیت محصول عزت نفس گذاشتید. این محصول اولین محصولی است که من از سایت شما تهیه کردم و در آن زمان در شرایط مالی بودم که حتی فکر پرداخت چنین هزینه ای از ذهنم دور بود اما با استفاده از فایلهای رایگان این پول جور شد و خود تهیه این محصول عزت نفسی را در من بیدار کرد که با هیچ کار دیگری برایم قابل مقایسه نبود.
آن روزها حال و هوای دیگری داشتم. گویی فردی بودم که تمام سالهای عمرش در یک اتاق در بسته و تاریک زندگی کرده و یکباره بعد از سالها برای اولین بار نور خورشید را میبیند و هوا را استشمام میکند و آسمان آبی بالای سرش را حس میکند. تازه فهمیده بودم که دنیایی که در آن زندگی میکنم خیلی فراتر از زندانی است که با باورهای نادرست برای خودم ساخته بودم. صدای استاد در این محصول برای من بو و رنگ دیگری داشت بطوریکه هر بار این محصول را دوره میکنم آن حال و هوای دوست داشتنی برایم زنده میشود.
شما با آپدیت محصول یک بار دیگر به محصول عزت نفس که بزرگترین نقطه عطف در زندگی خود من بود زندگی بخشیدید. کامنتها دوباره فعال شدند و همه بچه هایی که دوره را تهیه کرده اند یک بار دیگر با انرژی دو چندان در سایت مشارکت دارند. واقعا که این اتفاق چقدر لذت بخش است.
و اما در مورد تصمیم. میخواستم در مورد تصمیمی که اخیرا گرفتم و چقدر تاثیر گذار بود صحبت کنم. البته این رو بگم که من فردی بودم که درست مطابق گفته شما تمام سالهای زندگی ام در شک و تردید گذشته و آرام آرام با استفاده از تمرینات بخصوص دوره عزت نفس این عضله تصمیم گیری را تقویت کردم و الان بسیار بیشتر و بهتر از گذشته تصمیم گیری میکنم.
خانه ما با محل کارم فاصله زیادی ندارد اما اینقدر هم کم نیست که هر روز بتوانم پیاده بروم و خیلی اوقات باید منتظر اتوبوس میماندم. مدتهای زیاد بود، شاید نزدیک به 4 سال، که خیلی دلم میخواست اسکوتر داشته باشم. من دوچرخه سواری بلدم اما اینقدر از اسکوتر وحشت داشتم که هرگز حتی یک بار هم امتحانش نکرده بودم و در تصوراتم این بود که چون دو چرخ کوچک دارد و مثل دوچرخه پدال ندارد و فقط باید روی آن بایستی خیلی زود امکان واژگون شدن دارد. پس از مدتی در شهر اسکوترهای برقی برای استفاده از عموم گذاشتند که همه میتوانند با پرداخت مبلغی آن را کرایه کرده و از آن استفاده کنند. به خودم گفتم یک روز یکی از اینها را برمیدارم و میرم در یک خیابان خلوت و تمرین میکنم. اما باز هم جرات نکردم. گفتم این اسکوترها برقی است و منی که تا بحال سوار اسکوتر نشدم کار درستی نیست که یهو بخوام از اینها استفاده کنم. البته در این مورد تصمیمم درست بود چون باید قانون تکامل را در نظر میگرفتم.
مدتهای زیادی را به تماشای افرادی که بطور روزمره از اسکوتر استفاده میکنند میگذراندم. بچه های کوچک از 3 سال تا افراد مسن بالای 70 سال. به خودم میگفتم مگر این فرد 70 ساله قبلا سوار اسکوتر شده که الان اینقدر راحت میراند؟ اصلا در زمان او چنین وسیله ای وجود نداشته. آخه وقتی جوانها را میدیدم توجیهم این بود که اینها از بچگی سوار اسکوتر شده اند. ما که در ایران از این چیزها نداشتیم.
خلاصه بعد از اینکه ماهها از این داستان گذشت روز تولدم شد و من که دو سال است تولدم را تنها جشن میگیرم و خودم را به یک رستوران عالی دعوت میکنم و برای خودم هدیه میخرم تصمیم گرفتم امسال اسکوتر بخرم!
دل را به دریا زده و به یک فروشگاه لوازم ورزشی رفتم. اسکوترهای زیادی آنجا بود و یکی از آنها که پله کوچکی روی آن قرار داشت توجهم را جلب کرد. مسئول فروشگاه گفت که این پله برای این است که بچه روی آن بایستد و مادر یا پدر اسکوتر را براند. این برایم یک انگیزه شد که امتحانش کنم. این فروشگاه بنام دکتلون بسیار بزرگ است و راهروهای بسیار طویل و عریضی برای امتحان تمام وسیله ها در فروشگاه در نظر گرفته شده. میخواستم امتحانش کنم اما از نگاه اطرافیان میترسیدم که تو دلشون بگن ببین این آدم گنده چطور بلد نیست اسکوتر سوار بشه. اما به خودم نهیب زدم که کسی با تو کاری نداره و اصولا مهم هم نیست که دیگران چی میگن.
به مسئول فروشگاه که فردی بسیار خوش خلق بود گفتم من اولین باره که میخوام اسکوتر سوار بشم. گفت ایرادی نداره اصلا نگران نباشید. همینجا تمرین کنید و من به شما قول میدم که بعد از 5 دقیقه کاملا مسلط میشوید. این وسیله درست مثل دوچرخه و شاید کنترل آن بسیار ساده تر است.
این حرف اعتماد به نفس زیادی به من داد و اسکوتر را برداشتم و سوارش شدم. اولش تعادلم رو از دست میدادم بخصوص زمانی که میخواستم پای دیگرم را هم روی اسکوتر بگذارم اما حتی کمتر از 5 دقیقه دیدم که دارم کنترلش میکنم. اینقدر احساسم خوب بود که دلم نمیخواست از فروشگاه بیرون برم.
به خودم گفتم همین رو میخرم. من باید به ترسهام غلبه کنم و این وسیله رو مسخر خودم بکنم. با شجاعت خریدمش. دم در از نگهبان خواهش کردم که در باز کردنش بهم کمک کنه و او هم با خوشرویی بسیار زیادی بهم کمک کرد و جعبه اش را ازم گرفت که دور بریزد. یک کلاه ایمنی هم خریده بودم. اوایل پاییز بود و هوا سرد و بارانی بود. از فروشگاه بیرون آمدم. هوا تاریک شده بود. کلاه را گذاشتم. از یک محله شلوغ گذشتم اما سعی میکردم که از اسکوتر استفاده کنم. تا خانه تقریبا 6 کیلومتر فاصله داشتم. گفتم تا ایستگاه اتوبوس با اسکوتر میرم و بعد سوار اتوبوس میشم. بعد گفتم ولش کن تا جایی که بشه میرم و بعد هر جا دیدم خسته شدم سوار اتوبوس میشم. تا تقریبا یک کیلومتر اول را با ترس و لرز میرفتم اما بعد از آن به حدی این کار برایم لذت بخش شده بود که اصلا نمیفهمیدم که باران شدیدی میباره و من دارم خیس میشم. اصلا خستگی در پاهام احساس نمیکردم با اینکه برای اولین بار بود که سوار میشدم. من تا خود خانه با اسکوتر آمدم و در راه از شدت هیجان و شادی فریاد میزدم و آواز میخواندم. نه فقط بخاطر اینکه سوار بر اسکوترم بلکه بخاطر ایمانی که مرا به این مسیر برد و حمله ای که توانستم بر ترسهایم بکنم و شکستش بدم. به خانه رسیدم مثل یک موش آب کشیده. البته بعد ها فهمیدم که در زیر باران امکان سر خوردن هست ولی انگار اون شب خدا خودش نگهبان خصوصی برام گذاشته بود که با وجود ناوارد بودن حتی یک بار هم نلغزیدم.
چند روزی از این وسیله استفاده کردم. متوجه شدم که مسیر رفت به محل کارم سرازیری است اما مسیر برگشت کمی سربالایی دارد و این باعث شد که بعد از چند روز حسابی زانو درد بگیرم. از طرفی اصلا جرات نداشتم به اسکوتر برقی فکر کنم. نجواها هی میگفتند که اسکوتر معمولی فرق داره. تو از پس برقی اش برنمیایی. هر بار در فروشگاهها سمت برقی ها میرفتم یا در خیابان نگاهشون میکردم اینقدر گنده و مرتفع به نظرم میرسیدند که اصلا قیدش رو زده بودم. اما یک روز به خودم گفتم تو که تونستی بدون حتی یک بار تجربه قبلی الان کاملا مسلط به اسکوتر شوی پس حتما میتونی که از برقی هم استفاده کنی. تنها تفاوت اینها در اینه که سرعت برقی بیشتره و اینکه نیاز به نیروی پای من نداره و باتری داره کار رو انجام میده. تصمیم دوم را گرفتم. بردم اسکوتر معمولی را پس دادم. البته نمیدانستم که قابل پس دادن است بعدا متوجه شدم که هر وسیله ای که از این فروشگاه میخری تا یک سال به هر دلیلی میتونی پسش بدی به این شرط که صدمه ندیده باشه. من بدون اینکه بدونم به جایی با این خصوصیت هدایت شده بودم که بعد هم بتونم براحتی پسش بدم و وارد مرحله بعدی بشم. این فروشگاه در اسکوتر برقی تنوعی نداشت بنابراین باید به فروشگاههای دیگر میرفتم.
یک روز بطور اتفاقی در یک فروشگاه لوازم خانگی دیدم که یک گوشه چند جعبه چیده اند که رویش عکس اسکوتر برقی کشیده شده. یعنی حتی خود اسکوتر هم به نمایش گذاشته نشده بود. از آقایی که بسیار خوشرو و خوش اخلاق بود درباره اش پرسیدم. او گفت که من هم خیلی اطلاع ندارم اما بیا با هم بریم ته و توشو از اینترنت دربیاریم. صدای خداوند رو میشنیدم که بهم میگه حالا که ایمانت رو نشون دادی من هم تمام دستانم رو برای تو میارم که تو رو به هدفت برسونند. این آقا بیش از یک ساعت برای من وقت گذاشت و تمام مدلهایی رو که در فروشگاه داشتند با جزئیات برام شرح داد و در آخر گفت که فلان مدل بهترینه. در انتها ازش تشکر کردم و گفتم باشه من میرم فکرهام رو میکنم و برمیگردم. تو دلم گفتم حالا برم خودم هم سرچ کنم شاید اطلاعات بهتری بدست بیارم.
برای خرید یک وسیله دیگر به این فروشگاه رفته بودم و مشغول ادامه خریدم شدم. سوالی در مورد یک وسیله دیگر برام پیش آمد و دوباره به سمت همون آقا برگشتم و او بعد از جواب دادن به سوال من بهم گفت چرا تردید داری؟ این اسکوتر بسیار وسیله خوبیه و از نظر کیفیت و قیمت جز بهترین ها در بازاره. اگر تصمیم داری که این وسیله رو تهیه کنی شک به دلت راه نده.
من اولین باری بود که میدیدم یک فروشنده میخواد من رو به خریدی ترغیب کنه. اینجا مسئولین فروشگاهها به سوالات جواب میدن اما موقع تصمیم گیری مشتری هیچ اظهار نظری نمیکنند. این حرف او به من گفت که این یک نشانه است و خداوند داره از زبون این فرد بهت میگه که تصمیم درست همینه. اعتماد کن و بیشتر از این وقت خودت رو تلف نکن. بی معطلی بهش گفتم باشه میخرمش.
جعبه اسکوتر بسیار بزرگ و سنگین بود. بعد از خرید این آقا جعبه رو تا دم صندوق برام اورد. من بهش گفتم که میخوام باهاش تا خونه برم بنابراین برای مونتاژش به کمک شما نیاز دارم. آیا این سرویس را در فروشگاه دارید؟ بهم گفت بله به همکاران میگم که کمکتون بکنند. یکی از همکارانش رو صدا کرد و او گفت که این کار 20 یورو هزینه دارد. او بدون اینکه این حرف را به من منتقل کند یا حتی به من نگاهی بکند به همکارش گفت من به این خانم گفتم که ما این سرویس را در فروشگاه انجام میدیم و حرفی هم از هزینه نزدم بنابراین من وظیفه دارم تلاش خودم رو بکنم که در مونتاژ اسکوتر بهشون کمک کنم. اگر نتونستم از این افراد کمک میگیریم و این خانم اگر دوست داشتند هزینه اش را میپردازند.
این آقای مهربان کار و زندگی اش را در فروشگاه ول کرد و یک گوشه با من مشغول باز کردن کارتن شد. اسکوتر را براحتی مونتاژ کرد و حتی اپلیکیشن مربوطه را روی موبایلم نصب کرد و طریقه کار کردن باهاش رو بهم یاد داد. کاری که اگر خودم میخواستم بکنم احتمالا چند روزی زمان میبرد. بعد از اینکه کاملا راهش انداخت و خودش هم تستش کرد بهم گفت که منزلتون کجاست؟ گفتم حدود 600 متر فاصله داره. گفت اگر مطمئنی که میخوای با اسکوتر بری من بهت کمک کنم کمی راه بیفتی. شاید باورتون نشه اما این آقا دست مرا گرفت و در این راهرو های تنگ فروشگاه لوازم خانگی از میان اتو و ماشین لباسشویی و دیگ و قابلمه به من اسکوتر برقی سوار شدن را یاد داد. بعد از حدود 20 دقیقه بهم گفت میخوام طوری از اینجا بیرون بری که من خیالم راحت باشه که راحت و سالم میرسی.
من ازفروشگاه بیرون آمدم. تا خود خونه اشک میریختم از اینکه من این تصمیم را چند سال معطل کردم اما به محض اینکه وارد دل ترسهام شدم خداوند هزاران قدم به طرف من برداشت و این کار رو برام تا جایی که ممکن بود و عقل من اصلا بهش نمیرسید ساده کرد.
اسکوتر من الان یک وسیله نقلیه بسیار جدی برایم شده و هر روز از استفاده ازش لذت میبرم و هیچ روزی نیست که وقتی سوارش میشم تمام داستان از اول تا آخر مثل یک فیلم از جلوی چشمم نگذره.
سلام به استادعزیزم ودوستان گل
واااقعا تحسین برانگیز بوداعتماد ب نفستون اونجای ک اسم 20یورو اومد وشما تعارف پول نکردین اونجای که یک ساعت زمان گذاشت توضیح داد اما شمانخریدید واینکه تصمیمتونوعملی کردینو رفتید تودل ترستون آفرین به شما
اون جمله آخر که گفتین وقتی یه قدم برمیداری خداهزارقدم خیلی لذت بخشه
تجربیات الهه عزیز از آگاهیهای بروزرسانیشده در جلسات دوره عزت نفس
🌹🌹🌹🌹
به نام مهربانترین مهربانم
سلامی با عطر خوش عشق تقدیم به دوستان عزیز و همفرکانسی م؛ استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
خدایا شکرت به خاطر این همه آگاهی های نابی که توی این محصول هست خدایا شکرت که من دارم با این محصول بینظیر چنان شخصیتی در وجودم و در جسمم و روحم و تمام زندگیم بوجود میارم که عالی ترین اعتماد به نفس ها رو دارم.
استاد من از همون جلسه ی اول این محصول دارم با عشق گوش میدم و میبینم و دارم عمل میکنم و خدارو هزاران بار شکر که عالی دارم روی خودم باورهام کار میکنم و به زیباترین شکل ممکن دارم نتیجه میگیرم.
استاد این اموزش هاتون این کلامتون این چهره ی زیبا و الهی و ارامش بخش تون یه دنیا عزت نفس م را عالی تر کرده وقتی میبنم کسی که برای خودم الگو قرار دادم و اینگونه نتیجه عالی در تمام جنبه های زندیگش گرفته و دارم راهش رو ادامه میدم ؛تمام جنبه های زندگی منم تغییر کرده و خدارو از این بابت هزاران بار شکر میکنم.
من با این اموزش های بی نظیرتون نه تنها خودم میفهمم و دارم حس میکنم که اعتماد به نفس م عالی تر شده بلکه اطرافیان هم بهم میگن افرین به این اعتماد به نفس ت فقط با شنیدن حرف هایی که میزنم منو تحسین میکنن.
استاد توی این فایل وقتی چهره ی زیبا و نورانی تون رو دیدم یه حس ارامشی بهم دست داد یه حس زیبای خدایی و چقدر این حس زیباست و کلاه و لباس تون که اسم زیبای تمپا و فلوریدا رو روش طراحی کرده بودین بسیار زیبا بود.
استاد این فایل داره حال این روزهای منو میگه ؛ دقیقا منم دارم وارد یه موقعیت و یه شهری میشم که اصلا هیچ جای اون رو بلد نیستم دارم برای شغلم میرم و دارم وارد این موقعیت جدید میشم و دارم خودم تنهایی و با ارامش کامل وارد این محیط جدید میشم؛ برا یه شغل جدید وارد یه شهر جدید میشم که هیچ اطلاعی از هیچ کدوم از این موارد ندارم و فقط با امید به خدا و ایمانی که به خدا دارم وارد این موقعیت میشم و من ایمان دارم که عالی ترین و زیباترین موقعیت برام خواهد بود چون من خدایی رو دارم که بهش توکل کردم و خودم رو باور دارم و به توانایی ها م باور دارم و انقدر به خودشناسی رسیده ام که برایم این موقعیت یک زیبایی ست .
این فایل عالی داره منو مصمم تر میکنه برای رسیدن به خواسته هام داره منو شجاع تر میکنه برای مهاجرتم من به احتمال زیاد هفته ی اینده باید از شهر زیبای خودم به یک شهر زیبای دیگه از کشورم مهاجرت کنم و این برای منی که قبلا خیلی وابسته بودم الان به راحتی دارم از این مهاجرت استقبال میکنم در واقع این مهاجرت شغلی برام یه توفیق اجباری هستش و من دارم با تمام وجودم و با عشق از این مهاجرتم استقبال میکنم چون دیگه الان کاملا رها و ازاد هستم و کاملا مستقل و من با این مهاجرتم مطمئنم خیلی از ترس هام ریخته میشه داره منو قدرتمند تر میکنه که باید روی پای خودم وایستم و برای خودم درامدی داشته باشم و یه انسان بسیار مستقل و ازاد ازم میسازه . والان انقدر خودم و خدای درونم رو باور دارم که دیگه نیازی به تایید دیگران برای انجام کارهام نمیبینم و تنها خدا برام کافیه.
استاد مهاجرت من باید خیلی قبلتر انجام میشد ولی یه اتفاقی افتاد که مهاجرتم به تاخیر افتاد در واقع من قبلا این محصول رو نداشتم ولی الان که میبنم تاخیر افتادن این مهاجرتم به خاطر این بوده که من هنوز انقدر ظرف وجویم بزرگتر نبوده و امادگی برای این مهاجرت رو نداشتم ولی الان که دارم این محصول بی نظیر رو میبینم شخصیتم از زمین تا اسمون فرق کرده و الان حس میکنم امادگی کاملی رو برای مهاجرتم دارم نسبت به قبل خیلی تغییر کردم از لحاظ جسمی و روحی و از تمام جهات خیلی اعتماد به نفسم بالاتر رفته هر جا که میرم با صدای رسا و زیبایی سلام میکنم و با یه لبخند همیشگی که رو لبام هست و پر از انرژی مثبت به طرف مقابلم اون انرژی رو منتقل میکنم .
و الان این روحیه و این انگیزه انقدر در من قوی شده که من توی هر زمینه و حوزه ای که بخام میتونم دست به هر کاری بزنم و با موفقیت تمام کارهام رو انجام بدم.و این قدر اعتماد به نفس م قوی و عالی شده که دیگه هیچ ترسی از انجام هیچ کاری رو ندارم.
استاد بخدا اگه بخام از نتایجی که با اموزش های این محصول رو بدست اوردم و دارم بدست میاروم بخاهم بنویسم ساعت ها طول میکشه و و هر چقدر دارم قوی تر میشم هر چه قدر دارم عزت نفس م رو عالی تر میکنم و بالاتر میبرم نجواهای شیطانی دارن کمتر و کمتر میشن و فقط حضور خدا رو و صدای ارامش بخش خدا رو توی قلبم و توی ذهنم میشنوم.هر چقدر من از شما تشکر کنم باز هم کمه و فقط میتونم بگم خدایا تو را به خاطر این همه دستان بی نظیرت هزاران بار شکرت الهی شکرت الحمدلله. تبارک الله الاحسن الخالقین
استاد الان دیگه احساس گناه و احساس قربانی شدن روتوی وجودم از بین بردم و خودم رو بخشیدم و انقدر خودم رو دوست دارم و انقدر به خودم و تمام وجودم و دیدگاهم و زندگیم ارزش قائلم و احترام میزارم که بعضی وقتا اشک میریزم و خودم رو تحسین میکنم و خدایی رو توی وجودم و در قلبم پیدا کرده ام که هر لحظه با منه؛ منو دوست داره و چنان قدرتی رو توی وجودم گذاشته که انگار تمام دنیا رو دارم و چقدر این حس و حال رو دوست دارم. خدایا شکرت به خاطر این همه زیبایی در وجودم و عزت نفس بی نظیری که دارم.
میدونید من یه ازمونی رو چندین بار میدادم و قبول نمیشدم ولی با گوش دادن به این فایل ها چنان قدرتی در وجودم پیدا شد که هر دفعه که رد میشدم به خودم میگفتم اشکالی نداره باید هنوز تکاملم رو طی کنم من هنوز باید تمرین کنم و انقدر تمرین کرده و انقدر موفقیت های قبلم رو به یاد اوردم و به خودم میگفتم منی که قبلا این موفقیت ها رو بدست اوردم حتما توی این ازمون هم قبول میشم و خدارو شکر همین طور هم شد و از تلاشم دست نکشیدم ولی اگه قبلا نمیتونستم کاری رو انجام بدم دیگه نامید میشدم و دیگه سراغش نمیرفتم.ولی الان دیگه برای بدست اوردن تمام خواسته هام و اهدافم دارم تا پای جانم تلاش میکنم و بدست شون میارم . و این کلمه ی امید چقدر زیباست چقدر ارامش بخشه و چقدر من به این کلمه معتقدم.
و الان من با خودم عهد بستم و تعهد دادم که تا اخر عمرم هر روز فایل های بی نظیر این محصول رو گوش بدم با عشق به تمریناتش عمل کنم.
بازم ممنون و یه دنیا ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم بابت این محصول بی نظیر و حرف هایی طلایی تون .
همچنین از شما دوستان عزیزم ممنونم که با عشق کامنتم رو میخونید.
ارزوی بهترین ها رو براتون دارم.
تجربیات منصوره عزیز از آگاهیهای بروزرسانی شده در جلسه ششم | دوره عزت نفس
🌹🌹🌹🌹
بنام رب العالمین … پادشاه جهانیان
چقدر خوب این تمرینات تمام اون باورهایی که مثل سیمان چسبیده ته ذهنمون رو بیرون می کشه. از بچگی دلم تایید میخواست وابسته بودم به نظر دیگران البته این دیگرانی که میگم اشخاصی بودن که دوستشون داشتم و عزیزان م بودن. اون موقع یک سبک شخصی واسه زندگیم نداشتم. نه رشته تحصیلی م اونی بود که میخواستم نه لباسام نه هیچ چیز دیگه. خیلی دلم تایید میخواست پشتیبانی میخواست. نماز میخوندم اما وابسته دیگران بودم نه وابسته خداوند از بقیه توقع تایید و کمک داشتم. به قول استاد که تو فایل توحید عملی گفتن بخاطر بیش از 500 نفر دعوا کردم اما یک نفرم بخاطر من با کسی دعوا نکرد. منم بخاطر همین تشنگی که درباره مسئله پشتیبانی داشتم خیلی جاها پشت خانواده م در اومدم اما اونا یکبار پشت من نبودن . استاد یکجایی گفتن اگر یک ناخواسته هی داره تو زندگیت تکرار میشه یعنی یک جای کار میلنگه یعنی اون جوری که باید روی باورها کار نکردی. شاید قربانی شدن رو نمیخواستم اما همیشه تایید شدن رو میخواستم مثلا اینکه بگم فلانی فلان کارو در حقم کرد من گذشت کردم باز بدی کرد باز گذشت کردم و بارها و بارها بدی کرد و من با خوبی جواب دادم اما حالا که اینجوریه و نرود میخ آهنین در سنگ پس منم باهاش مثل خودش رفتار میکنم ازین به بعد! و فکر میکنین چجوری میشه ؟؟؟ هیچوقت هیچکس حقو بهم نداد تو زندگیم. همه فقط شنیدن و گفتن نه به نظرت رسیده ،نه تو حساسی،نه اون بگه تو نباید ناراحت بشی اما تو نباید بگی چون اون حساسه ناراحت میشه(یعنی دیگه فکر کن)، نه منظوری نداشته ،نه اونا اخلاقشون این مدلیه قصدی ندارن ،عیبی نداره ،نه آدم باید گذشت داشته باشه و حتی تو وظیفته گذشت کنی . این دیگه شاهکار بود ! و انواع و اقسام حرف مفت رو شنیدم از دیگران . چرا ؟؟؟ چون به تایید نیاز داشتم. چون سبک شخصی خودمو تو زندگیم نداشتم. چون نمی گفتم با خودم فقط و فقط با خودم که من ارزش دارم اگر باهام کسی کوچکترین بدرفتاری بکنه جواب من تلافی ، بی محلی ، اعراض خواهد بود و برای رفتارم نیازی به نظر دیگران ندارم . هیچ وظیفه ای ندارم جواب بدی رو با خوبی بدم. چون میخواستم مهر تایید بگیرم . بیشتر گفتگو های ذهنی من درباره ترس هام بوده . ترس از تایید نشدن . اینکه فلانی اینجوری بگه اون جوری جوابشو بدم و همش درباره این بوده که بقیه بگن چرا گذشت نکردی! خیلی مسخره س مگه نه! انقدر تایید اینو اون مهم باشه انقدر تکیه به نظر و توانایی خودت نداشته باشی که همه زندگیت بشه استرس اینکه چه کنم جواب مردمو چی بدم.بطوریکه از استرس مریض بشی. بطوریکه بارها و بارها دعوا با همسرت سر این مسائل مسخره باشه. همسرم بعد چهار سال زندگی بهم گفت دقت کردی که یک بارم تو زندگی سر خودمون دعوا نکردیم؟؟؟!!!! دیدم راست میگه ما به خودی خود با هم دیگه هیچ مشکلی نداریم فقط مردم مردم . (خب البته اخلاق همسرم خیلی به خودم شبیه هست از هر لحاظ ، اهان اینم بگم که همسری هم از پریشب شروع کرده با هم داریم رو باورهامون کار میکنیم و دیگه اونم عباسمنشی شده . حتی یک دفتر برداشته و نکته برداری میکنه . اینم خدا رو شکر) . و البته وقتیکه چنین باورها مخربی داری افراد شروع میکنن به سو استفاده از آدم. هنوزم این باورهای مخرب ته ذهنم چسبیده. نیاز به تایید نیاز به پشتیبانی نیاز به اینکه بهم حق بدن نیاز به اینکه همه بگن منصوره دختر خوبیه و هر کار میکنه حق داره چون تا بدی نبینه بدی نمیکنه . اما خدا رو شکر خیلی خیلی کمتر شده این باورهای محدود کننده و آزار دهنده.البته اینم اضافه کنم که تازگی ها خیلی بهتر شدن مثلا از طرف همون عزیزان که گفتم توقعات و دستورات نابجا دارن همیشه، در خواست جدید بهم ارسال شد و من دیدم اگر انجام بدم مدیون خودم میشم البته قبلنم واسم زور بود و انجام نمی دادم اما بعدش حسابی دلخوری درست میشد، اما این چند بار دیگه اهمیت ندادم به توقعات نابجاشون و کاری که حال خودم خوب بود انجام دادم ولی اونام برخلاف گذشته که شدیدا بعد از رد خواسته هاشون باهام بد رفتاری میکردن این چند دفعه با اینکه درخواست هاشون خیلی جدی بود و من رد کردم اما واکنشی نشون ندادن در مقابل . الان حال دلم خیلی خوبه . واقعا اینکه استاد میگن هر باوری نسبت به خودت داشته باشی دیگران م همون باور و رفتار و باهات دارم درسته. قبلا که هر کی هر چی میگفت می گفتم چشم ، بعد دیدم نه اینجوری نمیشه رد میکردم خواسته هاشونو و خیلی هم به روش تهاجمی این کارو میکردم انگار وظیفه م بوده و انجام ندادم و حالا منتظر یک جنگ اساسی هستم که همیشه هم جنگ میشد، الانم که چند باره که انجام ندادم و خودمو راحت کردم و با خودم گفتم وظیفه م نبوده دلم نخواسته انجام بدم و با واکنش تندی مواجه نشدم .
(الان که شروع کردم نوشتن حواسم جمع این قضیه شد ،پس راهش اینه که خودم از خودم توقع نابجا نداشته باشم تا بقیه هم ازم توقع نکنن. ) . دیگه ازین به بعد هم به امید خدا میخوام فقط به خود اوستا کریم توکل کنم . فقط نظر خودش واسم مهم باشه . فقط پیش خودش سربلندی واسم مهمه. البته هر کسی پیش خداوند سر بلند باشه هرگز پیش بنده خدا ذلیل نمیشه. دیگه منم ازین به بعد سبک شخصی خودمو تو زندگیم دنبال میکنم کاری هم نه به دیگران دارم نه به نظرشون . نه دلم میخواد تایید بگیرم نه انتقام نه ثابت کنم اشتباه میکردن . میخوام دوباره مثل آب زلال بشم مثل وقتیکه از مادر متولد شدم. مثل یک دوره کوتاهی که اوایل عباسمنشو پیدا کرده بودم. چقدر اون دوران سبک بودم فقط رابطه م با خداوند مهم بود و جالب اینجاست هر چی به خدا نزدیکتر میشدم خلق خدا هم بهم بیشتر علاقمند میشد. هر چند اون زمان واقعا واسم مهم نبود . خدا یا شکرت که همیشه به بهترین حالت هدایتم میکنی.
اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین. 🌷🌷🌷
تجربیات اندیشه عزیز از آگاهیهای بروزرسانی شده در جلسه هفتم | دوره عزت نفس
🌹🌹🌹🌹
سلام
استاد این جلسه عالی بود ، ساعتها به صحبت های شما فکر کردم ، قدرت گرفتم ، جسارت گرفتم ، بی پروا در مورد ترس هایی که دامن گیرم شده اند با همسرم حرف زدم ، همسرم کمی مقاومت میکرد اما وقتی به عمق حرفهای من فکر می کرد تک تک اونها را تأیید کرد و حتی گفت در اجرای تصمیمات جدیدم همراهم است و کمکم می کنه ، البته من برای تأیید شدن باهاش حرف نزدم ، بخاطر اینکه باهم هماهنگ باشیم حرف زدم و خوشبختانه بامن همراه شده ولی به جرأت میگم اگر هم هیچکس همراهیم نکنه من کاری را که بهش ایمان آوردم انجام میدم
مثلا بهش گفتم من تازه یک ماهه دفترم را جابجا کردم ، از دیگران که هیچ ، حتی از خودم هم خجالت میکشم دفتر را پس بدم چون دیگه واقعا نمیتونم شغلی را که سالها پیش بخاطر اعتماد به نفس پایینم بهم تحمیل شد را ادامه بدم ولی وسایل دفتر را چکار کنم ، چجوری روم میشه بعد یک ماه قرارداد را فسخ کنم ، حتی بچه هام از تصمیم من تعجب کردند و یه جورایی بازخواستم میکنند ، واقعا با حرف زدن فهمیدم که چقدر در اجرای تصمیمات م ضعف دارم ولی این نوید را به خودم میدم که بر تمام اون ضعف ها غلبه میکنم ، حالا میفهمم اقدام نشانه ایمان است یعنی چه … اتفاقا همسرم گفت صندلی های دفتر را که بسیار شیک هستند برای میز تحریر بچه هامون بیاریم ، وقتی به حرفش فکر کردم دیدم واقعا بچه های من لایق اون صندلی های شیک هستند در حالیکه من برای مردم و مراجعه کننده ها خریده بودم ، گفت میز مدیریت را میارم تو خونه کار های هنری را روش انجام بده ، گفتم میز مدیریت را کجا بذاریم گفت تو سالن پذیرایی گفتم زشت نیست ؟ مهمان ببینه چی پیش خودش میگه ، بعد ذهنم گفت دکور خونه تو ربطی به مردم نداره ، مگه استاد موتورش را تو خونه ش نذاشته ، بعد تصور کردم که چقدر راحت میشم اگه میز شکیل دفترم را بیارم توی خونه و وسایل طراحی م را داخلش بذارم ، رنگ ها و قلم مو ها و آبرنگ و مقوا و … تمام وسایلم را توی کشو هاش جا میدم ، چقدر دوست دارم …. از تصورش حالم خوب میشد ، یاد حرف استاد تو جلسه ده کشف قوانین افتادم که گفت اون فکری که حال تو را خوب میکنه ، همون آگاهی قبل از تولده …. آخ استاد ، دوره کشف قوانین … عاشقشم ….
خلاصه با خودم حرف زدم ، با همسرم حرف زدم ، حالم خوب شد ، فهمیدم چی دوست دارم ، فهمیدم باید چه کار هایی انجام بدم ، فهمیدم که تمام این سالها یک عالمه سختی را به جون خریدم که پولدار بشم ، فکر می کردم تمام این راهها را باید برم تا به پول برسم ، من هفت سال روزی دو بار میرفتم شهرستانی که یک ساعت با شهر خودم فاصله داشت اون هم با داشتن سه تا بچه کوچیک ، یادمه همون موقع ها دکتری که پیشش رفتم گفت شما نباید انقدر به خودت فشار بیاری ، باید یه کار سبک نزدیک محل زندگیت داشته باشی ولی من زیر بار نرفتم ، فکر می کردم باید زجر بکشم ، در حالیکه نمی دونستم برای پولدار شدن باید کاری را انجام بدم که قلبم تأییدش کنه ، قلب هم هیچوقت ما را به مسیرهای سخت نمی بره ، استاد دقیقا توی توضیحات جدید این جلسه یادم دادی که اولا تصمیم گیری چقدر مهمه دوم اینکه نقش ایمان در تصمیم گیری را فهمیدم و سوم اینکه یادم دادی چجوری تصمیم بگیرم ، یعنی چه فاکتورهایی را باید در نظر بگیرم ، حالا که فکرش را می کنم میبینم آزادی برای من هم اولویت اوله چرا که هرگز دلم نمی خواست در شغلی که داشتم سرم شلوغ بشه چون اون موقع باید هرروز در جلسات دادگاه سر ساعت تعیین شده شرکت میکردم ، در فرجه مقرر به احکام صادره اعتراض میکردم و صدها محدودیت و تکلیف دیگه ، بارها در مسافرت ها استرس های فراوان داشتم ، یکبار به دلیل بارش برف در مسافرت به جلسه نرسیدم و استرس زیادی داشتم و همکارم خوشبختانه بجای من جلسه را رفت ، با اینهمه ناسازگاری که این کار با روح من داشت نمیدونم چرا فکر می کردم جزء مشاغل آزاد هست ، الان از کاری که شروع کردم خیلی لذت میبرم هرچند که اول راهم و واقعا نمیدونم چجوری میشه به درآمد برسم ولی امروز به ذهنم رسید که با استادم در این مورد صحبت کنم که ایشون گفت هشت سال با عشق کار کردم ، ایشون واقعا عاشق کارشه یعنی بعد از اتمام هرکار می شینه با چیزی که با دستهای خودش درستش کرده حرف میزنه ، خودش را تحسین میکنه که چنین هنری داره ، بعد از هشت سال اولین نمایشگاه خودش را برگزار می کنه و از این راه سفارش میگیره و کارهاش را میفروشه الان پیج داره و نمونه کارهاش را گذاشته و حتی از کشورهای دیگه سفارش میگیره و توی خونه هم تدریس خصوصی می کنه یعنی اولش فقط عشق بوده که به دنبالش درآمد اومده هرچند که ایشون بخاطر یکسری باورهای غلط در زمینه ثروت در یک مقطعی مونده و رشد بیشتری نکرده ولی تکاملی که تا الان طی کرده دقیقا همونه که استاد میگه
دیگه اینکه من همیشه موی کوتاه در حدی که با ماشین کوتاه بشه دوست داشتم ولی همش می گفتم صورتم را تپل میکنه و مدل هایی که دوست نداشتم کوتاه میکردم ، همه هم می گفتند چرا کوتاه میکنی زن باید موهاش بلند باشه تا اینکه تصمیم گرفتم برای اولین بار اونجوری که دلم می خواست کوتاه کنم ، یه مدل از گوگل پیدا کردم پشت و بغل سر را با ماشین زده بود فقط جلوش یکم بلندتر بود ، رفتم آرایشگاه گفتم همینو میخوام ، وقتی ماشین را آورد دلم ریخت ولی تحمل کردم ، هر چی موهام را میزد خوشگل و خوشگل تر میشدم ، وقتی تمام شد عین بچگی م شده بودم ، باور کنید سنم بیست سال کوچیکتر نشون میده ، بچه هام بغلم کردند گفتن مامان چقدر خوشگل شدی ، هرکی می بینه میگه واقعا بهت میاد ، خودم که همش جلو آینه م ، راحت شدم ، نفوذ در باورهای غلط سخته ولی نتیجه ش خستگی را از تن آدم بیرون می کشه
استاد خوش باشی هرجا هستی ، از حرفهات جسارت میگیرم ، پاهام جون میگیره ، هی تو میگی و هی من میرم ، دم خانم شایسته هم گرم با این سؤال های خوبی که ازشما می پرسه …. فداتون
دیدگاه تاثیرگذار اسماعیل عزیز در نظرات دوره عزت نفس استاد عباس منش
🌷به نام خدایی که همین نزدیکست🌷
🌷در جهان من همه چیز نیکوست و عالی خداوندا سپاس گزارم ازت تا ابد و تو را بی نهایت شکر میکنم خدایا شکرت🌷
سسسسسسلام ،سلامی از ته قلبم،سلامی از ته اعماق وجودم به الله یکتا ،به حضرت عشق استاد عزیزم جناب عباس منش عزیز😘😘😘
و مریم جان عزیز 🌷🌷
سلام به خانواده بزرگ عباس منشیها
سلامی به هم گروهایی عزیزم
سلام به همه شما عزیزان که دارین کامنت بنده رو میخونین🌷🌷
امیدوارم روز و روزگارتون پر از ثروت و سلامتی و شادی باشه در پناه الله یکتا
من ،اسماعیل هستم یکی از بندگان خدا و یکی از شاگردان حضرت عشق سید عباس منش
نمیدونم اشکهای ذوق و خوشحالیم
که به پهنای صورتم سرازیر هست و قطره به قطره به پایین میاید
تا چقدر مجال نوشتن به من میدهد، وای خدای من خدای من عاشقتم من، الان که دقیقا همین الان ساعت 2:50 دقیقه نیمه شب هست قبل از اینکه بخوابم یه حسی بهم گفت پسر یه بار دیگه دفتر شکرگزاری تو باز کن ببین بعد بخواب بعد که باز کردم بی اختیار از خوشحالی زدم زیر گریه و دوباره همون حس بهم گفت خوب دیگه وقتش احساس تو و داستان هدایت تو بنویسه برای حضرت عشق و خانواده عباس منش عزیز منم گفت چشم 😍
داستان هدایت من و نتایجی که از فایل های رایگان و هدایت شدنم به سمت تهیه دوره ( عزت نفس) گرفتم به شرح زیر میباشد
نمیدونم برایتان از کدوم معجزات ،از کدوم اتفاقات خوب شروع کنم و بگویم که از روزی که با استاد عزیز آشنا شدم و با درسهایی که از استاد عشق آموختم پی به قوانین الله یکتا بردم و تازه فهمیدم که چقدر به خودم ،به خود واقعیم ،به خدای خودم نزدیک شدم و در هرلحظه ودر تمام زندگی بتونم نشانهامو لمس کنم با خودم حرف بزنم با خدای خودم راز و نیاز کنم ،خدایا شکرت .
خوب یادم هست خیلی خوب هم یادم هست که چی بودم و الان چی شدم و قراره بازهم به بالاتر بروم و زندگی ادامه دارد .
من اوایل سال بود که صدای نازنین تو رو شنیدم حضرت عشق آره سید عباس منش ولی در آن زمان در مدار شما هنوز به صورت کامل نبودم ،ولی همه چیز بعد از چند ماه کاملا تغییر کرد بعد از یک روز پر مشغله کاری و بعد از برگشتن از سمینار یک استاد موفقیت که انقدر ایشون از خودشون و مدرکهایی که داشتن تعریف کردن که من به همسرم گفتم ببین عزیزم پس باید برای موفقیت و ثروتمند شدن طبق گفته ایشون باید کلی درس بخونیم کلی سختی بکشیم کلی پدرمون در بیاد تازه وارد بازار کار جدید بشیم (البته من شغلم آزاد هست)
خلاصه ناامید و خسته از تهران به سمت کرج حرکت کردیم بماند که قبل از ایشون هم کلی پول دوره و سمینار داده بودیم ولی هیچ نتیجی که نگرفتیم هیچ تازه خیلی هم سردرگم بودیم که چه کار کنیم با این همه بدهی و قرض.تا برسیم دفتر کارمون کلی با خانمم تو راه صحبت کردیم و حرف زدیم و منو خانمم همش میگفتیم خسته شدیم دیگه از این سمینار به اون سمینار از این دوره به اون دوره آخرشم هیچی و فقط اساتید میگفتن تبلیغات کنید بازاریابی کنید هرچی رقیبتون قیمت میزاره روی کارهاش شما زیر اون قیمت کار کنید بزارید مشریانشون بیان پیش شما و از این دست حرفها زیاد بود…..
منو خانمم که دنبال راهی بودیم که از زیر این همه بدهکاری و قرض خلاص بشیم و فقط یادمه گفتم خدایا فقط به تو توکل میکنم و فقط از تو کمک میخوام خودت منو هدایت کن به بهترین مسیر.
نمیدونم چیشد چه اتفاقی افتاد انگار یکی به من گفت اسماعیل یادته اول سال بود یه فایلی از استاد عباس منش رسید به دستت حتی تو سایت هم رفتی عضو هم شدی ولی تو تنبلی کردی و فقط چند دقیقه از اون فایل بیشتر گوش ندادی! گفتم خوب حالا میگی چه کارکنم ! گفت به محض اینکه رسیدی دفتر کارت اول این فایل و تا آخر گوش بده گفتم چشم 🙂
وای خدای من ، الله یکتای من عاشقتم
اسم این فایل (تفاوت ثروتمندان و فقرا بود )
فایلی که زندگی منو دگرگون کرد
استاد خیلی دوست دارم 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
بعد از اینکه کامل فایل گوش دادم تازه فهمیدم که چقدر شرک آلود زندگی میکنم و خدا رو ول کردم از بنده خدا روزی میخوام خلاصه خانمم هم که داشت تو اتاق کار خودش همراه با انجام کارش داشت فایل یه استاد دیگه گوش میداد گفتم مونا ببین عزیزم این استاد همونی که ما دنبالش بودیم اصلا جنس حرفاش با تمام اساتید فرق میکنه بیا این فایل گوش بده خیلی تاثیر گزاره قشنگه خیلی محکم صحبت میکنه من میخوام یه بار دیگه گوش بدم خانمم اولش مقاومت کرد گفت من دیگه نمیدونم چه کار کنم به حرف کدوم استاد گوش بدم حرف کی باور کنم گفتم عزیزم تو فقط این فایل و با تمرکز بالا گوش بده بهت قول میدم بعد از اینکه تموم شد عضو سایت میشی و دقیقا همین اتفاق افتاد چون من و خانمم خیلی با هم همفرکانس شدیم و من همون دقیقه شروع کردم به دانلود فایلها و وقتی وارد عقل کل سایت شدیم فقط با خانمم میگفتیم خدایا شکرت خدایا شکرت اینجا دیگه کجاست عجب سایت کاملی این دقیقا همونی که ما
میخوایم خالصه زندگی جدید شروع شد
تا اینکه کل فایلهای رایگان سایت دانلود کردیم گوش کردیم تعهد دادیم ……
و ناگفته نماند که تمام دورهای که از قبل داشتیم که بابتشون کلی هزینه کرده بودیم بدون استثناء ازسیستم پاک کردیم
با گوش دادن به فایل های رایگان و عمل به آنچه استاد جان عزیز میگفت تو ماه اول با تقویت باورهامون تونستیم رقم خوبی از بدهکاریهامون پرداخت کنیم و یه نفس راحت بکشیم و هروز ایمان به حرفهای استاد و عمل به تمرینات ایشون و شناخت بهتر قوانین جهان هستی و الله یکتا بیشتر در ما شوق انگیزه ایجاد میکرد و همچنان پر قدرت داریم ادامه میدیم و خداروشکر زندگی ما در تمام جوانب عالی شده و دیگه خبری از استرس و نگرانی نیست
تا همین چند هفته پیش که یک قرارداد کاری خوب بستیم و به خانمم گفتم به محض اینکه فردا صبح پول واریز شد به حسابمون هم مابقی بدهی که داریم رو پرداخت میکنم هم با توکل به خدا دوره عزت نفس از سایت میخریم آخ که چه لحظه شیرین و مبارکی بود خرید دوره کلی کیف کردیم با خانمم و دوتایی داد زدیم اینم شروع خرید دورهامون خدایا شکرت و به خانمم گفتم ببین عزیزم 20 برابر پول این دوره رو تو همین چند روزه خدا به حسابمون واریز میکنه وفقط 2 هفته طول کشید دقیقا 20 برابر پول دوره اومد تو حسابمون اصلا نمیدونیم چیشد از کجا اومد فقط میگیم خدایا شکرت خدایا سپاس گزارم ازت تا ابد
حالا دیگه خیلی بیشتر و بهتر حرفهای استاد درک میکنم که میگه فقط به من 3 ماه تا 6 ماه وقت بده هرچی میگم بگو چشم وحی منزل بدون حرفامون و دقیق عمل کن تا نتیجه خوبی بگیری
خدایا سپاس گزارم ازت تا ابد خدایا شکرت الله یکتای من عاشقتم که یکی از بهترین دستانت را برای هدایت ما فرستادی حضرت عشق استاد عباس منش عزیز😘
چقدر دوره عزت نفس عالیه ،چقدر زیباست چقدر بی نظیره هرچی بگم کم گفتم واقعا استاد عزیزم از ته قلبم ازت ممنونم 😘
استاد جان میدونم که میدونی حس و حال قشنگ کسی که از کلی سختی و بدهی رها شده و به یه آرامش و یه عزت نفس خاصی دست پیدا کرده و همچنان ادامه دارد….. به خدا انقدر اتفاقات خوب برام افتاده و ادامه دارد اعم از سلامتی ،روابط عاشقانه،دوستی ،ثروت ،و غیره…
که تمام اینها فقط جز کوچکی از اتفاقاتی هست که هروز برایم رخ میدهد و هر روز به لطف خدای مهربان بیشتر بیشتر میشود🌷🌷🌷
خدایا سپاس گزارم ازت تا ابد و تو را بی نهایت شکر میکنم خدایا شکرت
در پناه الله یکتا پر از عشق و شادی و ثروت و سلامتی باشین همگی🌷
تجربیات سامی عزیز از عمل به آموزشها و تمرینات دوره عزت نفس
👇👇👇👇
به نام خداوند بخشنده
وقتی با همسرم که تجربه چند سال ورزشهای سنگین و ژیمناستیک رو داشتند کلاس ژیمنستیک رو شروع کردم یکی از حرکتها که خیلی هم سخت بود و قدرت بدنی بالأیی میخواست رو تقریبا برای همه بچههای کلاس به جز من و یکی دیگه آب خوردن بود و من هم هر جلسه کل زمان 90 دقیقه رو میذاشتم و این رو تمرین میکردم اما نمیتونستم بزنم، واقعا نامید شده بودم. اعتراف کنم اگر فایلهای عزت نفس رو کار نکرده بودم 100 درصد بیخیالش شده بودم اما میگفتم چرا همه میتونن من نمیتونم همسرم میگفت بابا اگر من تجربه دارم بهت میگم همه اینها قبلان این کار رو بارها انجام دادم و تجربه دارن اما تو تازه شروع کردی، به خودم میگفتم شاید من اصلا واسه این ورزش ساخته نشدم اصلا باید بیخیالش بشم، انقدر تمرکزم رفته بود به این که سخته که حواسم نبود هر جلسه دارم بهتر میشم چون نتیجه نهائئ رو هنوز ندیده بودم، همسرم هر جلسه میگفت متوجه شودی خیلی بهتر از جلسه اولی من میگفتم نه بابا کو؟ کجا؟ پس چرا نمیتونم بزنم اون حرکت رو، میگفت آره ولی الان.تا وست راه رو اومدی اولین جلسه اینم نمیتونستی. با وجود این که تصمیم داشتم این ورزش رو ادامه ندم به دلایلی, اما به همسرم گفتم من باید بتونم این پوزیشن رو برم وگرنه اعتماد به نفسم نابود میشه، بچهها هر روز تمرین میکردم حتی انقدر فکرم رو درگیر کرده بود که توی ذهنم خودم رو در لحظهای تجسم میکردم که خیلی حرفهای اون حرکت رو زدم انقدر تجسم و تمرین انجام دادم در جلسه 9 از مربیم خواستم که بیا من رو ببین و مواظبم باش نیفتم چون یکی دوباری هم بدجوری زمین خوردم موقع تمرین، اون اومد بالای سرم و من همون کاری رو کردم که هر روز انجام میدادم و نتیجه نداده بود اما این دفعه با موفقیت انجام شد، فریاد میزدم در وجودم خیلی خوشحال بودم اما بازم فکر میکردم نکنه شانسی بود, باز زدم باز زدم وای دیدم بعععععععله من یادش گرفتم و هر روز و هر روز انجام دادم جوری که الان خیلی توش حرفهای شدم حتی بعضی وقتها از همسرم هم بهتر میزنم که اون چند سال کار کرده و این حرکت کاملا مبتدی بود، تمرین تمرین تمرین، اعتماد به توانأییهامون، اعتماد به خدای درونمون، توجه نکردن به قضاوت دیگران چیزی که خیلی خوب توش عمل کردم وقتی توی کلاس داشتم تمرین میکردم هم کلاسی هام داشتن تمرینات حرفه أای میکردن و من گیر کرده بودم توی اون تمرین هر جلسه نجواها اذیتم میکردن که هی میخوری زمین حالا همه دارن نگاهت میکنن یا مسخرت میکنن در صورتی که اصلا اینطور نبود اتفاقا هر کسی سرش تو کار خودش بود.
حتی بیزینسم وقتی شروع کردم کااااملا جدید بود برام صفر بودم توش یک سال پیش، نه تنها صفر بودم بلکه استادم امریکأیی بود و من حتی نمیفهمیدم چی میگه اما خیلی هیجان داشتم براش، استادم روز اول گفت نگران نباش کسانی بودن انگلیسیشون از تو ضعیف تر اما الان کلی دارن پول میسازن و این نباید مانع تو بشه، بخدا یک درس نیم ساعته برام 3 ساعت طول میکشید دونه دونه کلمات رو بیارم ترجمه کنم، حتی با زیر نویس هم نمیفهمیدم چی میگه صبحها با همسرم ساعت 6 بیدار میشودیم با عشق 10 تا کلمه از اصطلاحات بیزینیس خودمون رو در میاوردیم و میرفتیم پیاده روی تا وقتی حفظ بشیم، الان بعد از یک سال به راحتی بدون زیر نویس نه تنها میفهمم چی میگه بلکه زیرنویسم نمیخوام، کلی رشد کردم کلی بالا پائین داشتم و دارم اما قبول کردم که همه اینها داره من رو یک قدم به هدفم نزدیک تر میکنه، کلی قوی تر شدم کلی شجاع شدم، کلی قانون رو بهتر درک کردم مخصوصا قانون تکامل، اعتماد بنفسم بیشتر شده.
یکی از علاقه مندیهای من و اهدافم عالی شدن در زبان انگلیسی بوده و هست، بهترین مثال من از عدم درک قانون تکامل و داشتن شخصیت کمال گرأی، و نداشتن اعتماد به نفس, سال هاست که خیلی جاها که کسانی خواستن با من دوست شن و حرف بزنن من فرار کردم چون گفتم من که در زبان انگلیسی خوب نیستم درصورتی که اگر این قانون رو درک میکردم میفهمیدم که اتفاقا با حرف زدن میتونم زبانم رو تقویت کنم، و دقیقا از زمانی که اینها رو درک کردم زبانم خیلی خیلی بهتر شده و هر روز هم داره بهتر میشه.
اینها فقط گوشهای از تجربیاتم هست از زمانهأیی که اگر بها میدادم به کمال گرأی که در وجودم بود من رو مثل همیشه بازمیداشت از رسیدن به خواسته هام.
زمانهایی هم داشتم در زندگیم که به خاطر کمال گرأیی چیزی رو که علاقه داشتم در اون زمان رو راحت بوسیدم و کنار گذشتم، وقتی کلاسهای حرکت آکرو در آب رو میرفتم با وجود این که خیلی از حرکتها رو هم زود تر از همه میرفتم جلو و میزدم اما میرفتم افرادی رو که حرفهای بودند و در مسابقات شرکت میکردند رو میدیدم به جای این که الهام بگیرم و اونها رو هدف نهاییم ببینم ناا امید شدم و هر جلسه میگفتم پس چرا من نمیتونم، اون زمان اصلا قانون رو نمیدونستم و خیلی راحت رها کردم خواستهام رو اما فرقم با الان اینه که قانون رو میدونم و اجازه نمیدم دورم بزنه و قدرت خودم رو میدونم.
خیلی زیاد از این مثالها دارم حتی در مورد اطرافیانم هم میشناسم کسانی که به دلیل کمال گرایی هیچ کاری رو کامل نکرده همه چیز رو وسط راه رها کرده و رفته دنبال چیز دیگه و این همچنان ادامه داره، واقعا اگر قانون رو نفهمیم و عمل نکنیم زندگی پر از ناکامی میشه و فقط برچسبهای از قبیل من نمیتونم من بی استعدادم ، فلانی از من بهتره، ایکاش از بچگی شروع کرده بودم و این قبیل میزنیم.
درک قانون جهان هستی، درک قانون تکامل، کار کردن روی عزت نفس تمام دلایل هر آنچه من دارم هستن و هر کجا عمل نکردم ضربههای سنگین روحی و جسمی خوردم.
استاد عزیزم سپاسگزارم ازتون، مریم جان از خدا برای وجود نازنینتون در زندگیم سپاسگزارم که کمک کردین به اپدیت این فایلها.
براتون از خداوند بهتریهای جهان هستی رو میخوام.
تجربیات الهه عزیز از عمل به آگاهیهای بروزرسانی شده در جلسه 9 ام دوره عزت نفس
🌹🌹🌹🌹
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربانم و تمامی دوستان همفرکانسی عزیزم
خدایا تو را هزاران بار شاکرم که عمری دوباره ؛جانی دوباره ؛ نفسی دوباره و زندگی از نو به من دادی .خدایا تو را هزاران بار شکر که توانسته ام این دوره ی بی نظیر عزت نفس را با تمام وجودم گوش دهم و بفهمم و عمل کنم.
استاد عزیزم و خانم شایسته ی نازنینم از شما ممنونم که با عشق و با تمام وجودتون این دوره را بروزرسانی کردید تا شاگردانی چون من بتوانند اعتماد به نفس و عزت نفس شان را که سالها ان را نداشتیم دوباره در تمام شخصیت و جسم و روح و زندگیمان زنده کنیم .
اعتماد به نفسی که نداشتن ان یعنی نداشتن سلامتی ؛ یعنی نداشتن روابط عالی ؛ یعنی نداشتن ثروت یعنی نداشتن ارامش و مهم تر از ان یعنی خدا رو در زندگی نداشتن و از زندگی لذت نبردن و عدم شناخت خود.
استاد عزیزم چه زیبا این قسمت مربوط به حال این روزهای من است ؛ حالی که من خودم را برای داشتن یک رابطه ی عاشقانه اماده میکردم ولی دیشب متوجه شدم که ان ادمی که دوستش دارم دیگر مال نیست دیگر نمیتوانم او را در زندگیم داشته باشم.
وقتی این موضوع رو فهمیدم خیلی ناراحت شدم انقدر ناراحت بودم که قلبم تند تند میزد و میخاستم که صحت و درستی این خبر را بفهمم و اول فکر میکردم این خبر اشتباه ست ولی چند دقیقه بعد از زبان خود ان فرد شنیدم که اره این خبر درسته.
همون موقع که دیدم حالم خیلی بد و خرابه به خودم گفتم پاشو بریم پیاده روی ؛ چون هر وقت یه کم حالم بد میشه با سپاسگزاری به خاطر نعمت هایم و پیاده روی کردن و خلوت کردن با خودم حالم خوب میشه و دقیقا دیشب همین کار رو انجام دادم اول پیاده روی رفتم و توی راه با خودم و خدای خودم حرف میزدم و کمی حالم بهتر شد .
برگشتم خونه و کمی استراحت کردم رفتم سراغ سپاسگزاری و با خدای خودم حرف زدم و به خدا گفتم مهربانم تو هر انچه به صلاحم میدانی برایم رقم بزن و من میدانم که حتما خیری در این قضیه هست و میدانم که این اتفاق به نفع من است و حالم خداروشکر با این حرف ها بهتر شد ولی باز هم با خودم و خدای خودم حرف میزدم.
و از خدا خواستم دلم و قلبم را ارام کند و مرتب این ذکر رو به زبونم میاوردم الا بذکر الله تطمئن القلوب.
شب دیرموقع به خواب رفتم و صبح ساعت 4 بود که دوباره بیدار شدم این دفعه برای ارامش بیشترم سراغ سایت و خانواده ی بی نظیرم رفتم و دیدم که دیدگاههای جدیدی روی سایت قرار گرفته و هدایت شدم به قسمت 64 سفرنامه درمورد عدم وابستگی و قفل نشدن به کسی یا چیزی بود و همچنین به کامنت دوست عزیزم و همفرکانسی م که دقیقا اون هم درمورد وابستگی به پدرش بود و چقدر عالی توانسته بود که این وابستگی را از پدرش بگیرد و به خدای خود دهد و دوباره به این فایل عزت نفس هدایت شدم و همین طور خدا داشت با این هدایت های زیبایش منو راهنمایی میکرد و منو اراوم تر و صبورتر میکرد.
استاد وقتی این فایل و نوشته ی بی نظیر خانم شایسته رو دیدم اشک از چشمانم جاری شد و به خدای خود گفتم خدایا تو چقدر زیبا مرا به این نوشته هدایت کردی چقدر عالی درخواست مرا ؛ بنده ای که تا حالا شرک میورزید را داری اجابت میکنی و حالا که دارم این نوشته رو مینویسم اشک از چشمان داری جاری میشه. حالا برای اون طرف ارزوی خوشبختی و سلامتی میکنم و فهیمدم که به خاطر باورهای اشتباهی که داشتم میخاستم این فرد رو به سمت خودم جذبش کنم.
میدونید من با این فایل بسیار بی نظیر و کامنت دوست عزیزم فهمیدم که نباید به هیچ کسی و چیزی وابسته بشم الا به خدای خودم.
حالا من فهمیدم که اشتباه من به خاطر نبود عزت نفس و اعتماد به نفس هست و حالا فهیمدم که نباید محبت و مهربانی از کسی یا چیزی گدایی کرد .
بلکه ما خدایی رو داریم که انقدر مهربان است که هر انچه از او بخوهای به عالی ترین شکل ممکن به من میدهد.
اره استاد عزیزم من تا دیشب داشتم خودم را بی ارزش میدونستم و فکر میکردم حتما باید کسی رو داشته باشم تا احساس ارزشمندی رو داشته باشم من خودم رو لایق بهترین ها نمیدونستم و میخاستم این فرد رو به خودم جذب کنم و میخاستم تنهایی م را با وجود اون فرد پر کنم .
در حالی که الان میفهمم من ارزشمند ترین فرد زندگیم هستم و من نزد خودم و خدای خودم دوست داشتنی ترین ادم هستم و من حالا انقدر عاشق خودم شده ام که دیگر نیازی نمیبینم کسی را به زور به رابطه هایم بکشانم و او را وارد زندگیم کنم. حالا دیگر از تنهایی خودم لذت میبرم حالا تنهایی م را انقدر ارزشمند میدانم که از خدا میخاهم که محیطی ارام و دلنشین و زیبا برایم فراهم کند تا با خودش عاشقانه حرف بزنم و انقدر از این تنهایی لذت ببرم که دیگر نیازی به کسی یا چیزی نداشته باشم. و حالا فهیمدم که چقدر من خلا عاطفی داشتم و خدارو هزاران بار شکر میکنم که منو با این تضاد روبرو کرد تا بفهمم که خود من به تنهایی ارزشمندم.
حالا با خودم تصمیم گرفتم که خودم را بیشتر دوست داشته باشم و عاشق خودم باشم و فقط وابسته ی خودم و خدای خودم باشم و هیچ چیز را گدایی نکنم.
حالا فهیمدم که من لایق بهترین ها هستم .من خودم به تنهایی خوشبخترینم .من خودم به تنهایی ارامش دارم و چقدر حالا که این ها روفهیمدم حالم خوبه چقدر احساس راحتی و ارامش دارم و خدارو هزاران بار شکرت که فهمیدم باید خودم خیلی دوست داشته باشم.و چقدر این تضادها ادم رو بزرگتر میکنن چقدر ادم رو به خودشناسی بیشتر میرسونن .
استاد عزیزم با حرفاتون منو اروم کردین منو عاشق خودم کردین .حالا چقدر احساس سبکی میکنم حالا چقدر احساس رهایی میکنم و این رها شدنم چقدر برایم خوشاینده خدایا شکرت که حالم رو خوب کردی .
استاد به خدا با این حرفات لبخند شادی لبخند ارامش لبخند دوست داشتن خودم و لبخند خوشبختی رو روی لبام اوردین .استادعزیزم تو برام زیباترین الگوی زندگی هستی.
استاد عزیزم من توی این دوره ی عزت نفس با اموزش های بی نظیرتون دارم همه ی زندگیم رو عالی میکنم و عالی خواهم کرد.من توی این دوره های عزت نفس نگاهم به خدا و توحیدی بودنم عالی شده و بخدا انقدر با خدای خودم دوست شده ام که از او میخاهم که مرا بی نیاز از هر کسی یا چیزی کند. سلامتی م انقدر عالی شده که خودم هم باورم نمیشه من سردرد های شدید داشتم و معده م عصبی داشتم من همیشه افسرده بودم بخدا حالا هیچ کدوم ا اینا رو ندارم و از نظر روحی و سلامتی عالی شدم.وضعیت مالی م داره هر روز بهتر و بهتر میشه وازادی بیشتری رو دارم تجربه میکنم .
و حالا با این جلسه اخر این دوره، فهمیدم که باید روابطم رو عالی تر از این کنم و بیشتر برای خودم ارزش قائل بشم و خودم رو انقدر دوست داشته باشم و با خودم در صلح باشم که بهترین ام ها رو وارد روابط عاطفی خودم بکنم .
استاد عزیزم بازهم با تمام وجودم ازشما ممنونم که منو به زندگی دوباره امیدوار کردید منو با خدای دورنم اشنا کردید. و همین جا به شما و خودم قول میدهم که شاگردی عالی و جز شاگردان ممتاز شما باشم در تمام جنبه های زندگیم .
خانم شَایسته ی عزیزم که همیشه اََلگو برام بودید و هستید با تمام قلبم دوستت دارم و ممنونم به خاطر این نوشته ی بی نظیرتون برای متن این جلسه، که نگاه مون رو به زندگی تغییر دادین.
عاشقانه دوستتون دارم استاد عزیزم و مریم مهربانم
دیدگاهتان عالی بود عزیزم.
دقیقا چیزایی ک گفتی حال این روزای منه.من بعداز هشت سال متوجه ی شرک در رابطه ای ک داشتم شدم.وفهمیدم ک نباید تا خدا هست هیچ چیزی رو گدایی کرد.وقتی ک من اشرف مخلوقاتم.واای خدایا سپاسگذارم ک بعداز این همه سال منو متوجه ی اشتباهم کردی و منو به آرامش رسوندی.