- صفحه 1

300 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سعيده رضايى» در این صفحه: 12
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    سلام به پروردگار صادق الوعد

    سلام به بنده شایسته اش و سلام به شایسته نازنینی که در کنارشون یک زوج آسمانی تشکیل دادن.

    سلام به همه شایستگان این صحن مقدس الهی

    خدا شاهده امروزم رو باید با طلا بنویسم و قاب کنم.

    من هنوز در ظاهر دوره رو نخریدم ولی می دونم، لمس می کنم و دارم تجربه عینی می کنم که در مدارش قرار گرفتم. الله اکبر خدای من تو چقدر بزرگی.

    خدایا بابت همین یک روزم تو رو شکر کنم تا آخر عمرم زمان کم میارم.

    نه فقط بخاطر اینکه آسانم کردی برای آسانیها بلکه چون عملا اینو نشونم دادی. دهن ذهن نجواگرم رو بستی. بهم قانونت رو اثبات کردی.

    الهی چطور بگم که حقش ادا بشه؟

    من دیشب از تماس مدیر دبیرستان غیرانتفاعی نوشتم و قراردادی که برای 18 ساعت در هفته باهاشون بستم.

    دیشب نوشتم که ترانه رو می گذارم خانه بازی و سربسته نوشتم که خدا بقیه کارها رو برام جور میکنه.

    امروز چی شد؟

    صبح هنوز توی رختخواب بودم و داشتم با چشمای بسته و لبخند ناخودآگاه تجسم اتفاقات شیرین امروزم رو می ساختم، که موبایلم زنگ خورد. من فقط داشتم می گفتم می خوام امروزم راحت و پر از آرامش و آگاهی باشه. می خوام بهم خوش بگذره و قلبم با الله ام ارتباط عمیقی برقرار کنه، و این دلبر ناب دلم چطور سورپرایزم کرد از همون دقایق اولیه بیدار شدنم.

    مدیر دبیرستان دوره اول همون مدرسه پریروزیه شماره منو از مدیر دبیرستان دوره دوم گرفته بود و زنگ زد. گفت خانم رضایی جان (خدا شاهده بی کم و کاست دقیقا عین جملاتش رو می نویسم) دستم به دامنت بیا ریاضی مدرسه ما رو هم بگیر.

    گفتم بچه ام 4 سالشه اذیت میشه نمی تونم یهو از خودم اینهمه ساعت جداش کنم.

    گفت تورو خدا خانم رضایی رومو زمین ننداز، حیف نیست شما با اینهمه استعداد و توانایی کار نکنی؟

    گفتم من ریاضی راهنمایی تدریس نکردما. بچه ام هم خانه بازی اینهمه مدت نگهش نمیداره، مهد کودک هم گفته ساعتی قبول نمی کنیم باید هزینه کامل بدی تازه دو برابر معمول چون ساعتش طولانیه.

    گفت بیارش پیش دبستانی خودمون طبقه پایین همین مجتمع آموزشی

    گفتم هزینه اش چقدر میشه؟

    گفت واسه شما رایگانه

    منو بگی…. خیره در افق….

    دیدم با 4 روز کار کردن حقوقم تقریبا مساوی با حقوق دبیرهای رسمی میشه تازه بدون هزینه مهد کودک. یعنی همش میره تو جیب مبارکم.

    به خدا گفتم خدایااااااا راست گفتی، تو همیشه راست میگی، منم که یادم میره، شیطان ترس میندازه تو دلم. ولی وقتی با خیال راحت سپردمش به تو، خودت با روش خودت دلها رو برام نرم کردی، طوریکه ندیده و نشناخته منتم رو بکشن و ازم خواهش کنن که براشون کار کنم. تازه بچه ام رو رایگان از 7/5 صبح تا 2 ظهر نگه دارن.

    غیر از میوه های رسیده درخت عباسمنش کی دیگه میتونه این معجزات رو ببینه و حرف منو درک کنه؟

    شد 30 ساعت در هفته بدون کسر حقوق. بچه هم کنار خودم با خودم میبرم و میارمش

    اصلا دلم می خواد اینجوری بهش نگاه کنم: منی که در نظر دارم برم سراغ موسسه استعدادیابی و پرورش خلاقیت نیاز داشتم با بچه های سنین راهنمایی و دبیرستان بیشتر در ارتباط باشم.

    خدا جونم گفت دبیرستان که واست جور کردم، بیا این راهنمایی رو هم بگیر که تجربه ات کاملتر بشه. که تکاملت رو سریعتر طی کنی. که بزرگتر بشی. که چالش های بیشتری حل کنی.

    یادم اومد اونجا که به موسی اینطوری دلداری میده تو سوره طه:

    وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی

    میگه من خدا، شخصا تو رو برای خودم ساختم. اصلا درستت کردم که واسه خودم کار کنی.

    اینجا دیگه ضمیر جمع نیست بلکه خود ذات یکتای خدا داره متکلم وحده با موسی حرف میزنه.

    حس کردم داره اینجوری باهام حرف میزنه. نمی دونم شاید هم با قرار گرفتن در مدار آسانی و نعمت بی حساب اشتباه گرفتمش ولی دلم میخواد اینجوری فکر کنم که امروز خود خودش شخصا باهام حرف زده و کارمو ردیف کرده.

    به هرحال با افتخار و با صدای رسا اعلام می کنم که صدق بالحسنی خدای زیبای من، من آمدن نیکوترها و زیباترها رو در زندگیم تصدیق میکنم.

    با تک تک اتمهای وجود مادی و خط به خط امواج وجود معنویم خدایا ازت تشکر می کنم که هدایتم کردی به رشدم.

    باز یادم اومد اونجایی که موسی میره پیش فرعون و خداش رو معرفی میکنه. فرعون میگه خدای تو کیست و موسی پاسخ میده:

    قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ

    گفت: پروردگار ما کسی است که به هر موجودی، آفرینش [ویژه] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود.

    خدایا تو منو آفریدی آنگونه که سزاوارش بودم، با تمام موهبتها و استعدادهای ممکن برای هر انسانی از نوع بشر منو به این دنیا دعوت کردی و سپس بنا به حق الهیت بر گردن بنده ناچیزت هدایتم هم کردی. بر اساس اون نعمتی که در وجودم به ودیعه گذاشتی، نه خارج از توانم. نه متفاوت از دنیای شناخته شده من.

    خدایا تو بر من منت گذاشتی و از عدم، از هیچ منو به صورت زیبای اکنونم خلق کردی و باز هم میگی ان علینا للهدی

    من چقدر باید نزد تو عزیز و گرامی باشم که منو شایسته چنین ارزش و اعتباری بدونی.

    خدای من ای فرمانروای مطلق من چقدر نیاز دارم این لیاقتی که تو به من دادی رو بازیابی کنم تا بتونم در تمام لحظات باقیمانده از عمر دنیوی و ابدیم در مقابلت سرمو بلند کنم و بگم ازت سپاسگزارم.

    من برای سپاسگزاری هم به احساس ارزشمندی از جانب خودت نیازمندم.

    برای سجده کردن بر خاک هم لیاقت لازمه چرا که هرکسی به مقام خاکساری تو نمیرسه.

    الهی بینشی عطا کن و صبری بده تا همواره فروتن درگاه تو باشم.

    الهی در مسیری که ازت یاری طلبیدم و به بهترین شکل اجابتم کردی به زبان موسی ازت درخواست می کنم:

    رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی

    گفت: پروردگارا! سینه ام را [برای تحمل این وظیفه سنگین] گشاده گردان،

    وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی

    و کارم را برایم آسان ساز،

    وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی

    و گِرِهی را [که مانع روان سخن گفتن من است] از زبانم بگشای،

    یَفْقَهُوا قَوْلِی

    [تا] سخنم را بفهمند،

    وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی

    و از خانواده ام دستیاری برایم قرار ده،

    هَارُونَ أَخِی

    هارون، برادرم را

    اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی

    پشتم را به او محکم کن،

    وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی

    واو را در کارم شریک گردان،

    33

    کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا

    تا تو را [در میان مشرکان از داشتن شریک] بسیار و فراوان تنزیه کنیم،

    وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا

    وبسیار به یادت باشیم،

    إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا

    بی تردید تو به ما بینایی.

    قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَىٰ

    خدا فرمود: ای موسی! به یقین خواسته ات به تو عطا شد.

    به عنوان یک توضیح کوچولو در مورد آیه آخر بگم که فعل اوتیت قبلش قد اومده و تبدیلش کرده به ماضی نقلی. یعنی از لحاظ دستور زبان عربی حالتی که کار انجام شده و تمام شده است. خدا داره به موسی در پاسخ درخواستش میگه: عزیزم خواسته ات همین الانش اجابت شده و تمام شده است. یعنی در مدارش قرار گرفتی خیالت راحت و فقط باید زمان به عینیت رسیدنش فرا برسه که برای چشم جسمانی شما انسانها قابل رؤیت بشه. ولی شما در جهان فرکانسی تمام شده تلقیش کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 133 رای:
  2. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    به نام الله راستگو

    سلام. سلامی گرم و پر انرژی به دو استاد بزرگمنشم و همه دوستان عزیز

    وقتی کامنتهای پر از شوق و شعف دوستان قرار گرفته در مدار آگاهیهای دوره احساس لیاقت رو خوندم از ته دلم خواسته همراه شدن با این موج عظیم نعمت در من شکل گرفت. هرچند که قبلش هم احساس نیاز به این دوره می کردم ولی الان دیگه تمام سلولهای بدنم همخط شدن واسه خریدش.

    چگونگی و زمانش رو سپردم به خدا چون توی همین 4 روز اخیر ازش معجزه دیدم. الان تعریف می کنم.

    من در راستای هدف نهایی که در مورد کسب و کار و فعالیت مورد علاقه ام دارم و از خدا برای نحوه شروعش هدایت خواسته بودم، ماه هاست در حال کار کردن روی خودم هستم و اینو می دونم که فقط با حال خوب آماده دریافت روش انجامش از سوی ستاره قطبیم هستم.

    پس آگاهانه تلاش کردم ذهنم رو پاک و صبور نگه دارم تا اینکه دلم گفت با مدارس غیرانتفاعی تماس بگیر واسه تدریس. اولین مدرسه ای که زنگ زدم گفت می خوامت واسه ریاضی با اینکه من صادقانه گفتم که رشته ام فیزیکه و سابقه تدریس ریاضی دبیرستان رو ندارم. هرچند که خصوصی تدریس کردم.

    خلاصه که من تقریبا یک ماه گذشته رو صبر جمیل کردم تا مدیر بهم زنگ بزنه و جواب قطعی بده. چون قبول کردنشون منوط به این بود که دبیر ریاضی سابقشون توی آزمون دبیری قبول بشه و بره جای دیگه که بهد من جایگزینش بشم.

    10 روز هم مهر گذشت و خبری نشد و من نشونه ام این بود که اگر مدرسه جور شد یعنی مسیر شغلی من از اینجا میگذره ولی اگر خبری نشد یعنی کلا فیلد کاریمو باید عوض کنم و پلنB رو اجرا کنم.

    تا اینکه بالاخره دیروز 10 مهر خانم مدیر زنگ زد و گفت بیا که یه تست ازت بگیریم. البته خیلی محترمانه در لفافه اینو گفت ولی منظورش همین بود.

    منم که سابقه تدریس دبیرستان و دانشگاه داشتم این اعتماد بنفس رو داشتم که از پس ریاضی دبیرستان هم بربیام. با این حال صبح نجواها داشتن یخورده قلقلکم می دادن و می گفتن اگه یه سوال از جایی بپرسن که از قضا همون مطلب الان یادت نیست ضایع میشیا. اگه یه تپق بزنی کارت تمومه ها. بایستی تو همین یک ساعت کتابا رو دانلود میکردی و میخوندی…..

    اما من که شاگرد استاد عباسمنشم و ادعام میشه دارم روی خودم کار می کنم بعد از دو سه دقیه به خودم اومدم و گفتم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم خدا از مومنان دفاع میکنه. خدایی که وقتی بهش درخواست دادم که پول دوره احساس لیاقت رو برام جور کنه 3 روز بعدش دست خانم مدیر رو برد روی شماره من و بهم زنگ زد، همون خدا حواسش همه جوره به من هست.

    با اطمینان و لبخند لباس رسمی پوشیدم و ترانه رو آماده کردم و رفتیم مدرسه.

    یکی از دبیرهای ریاضیشون اومد ازم تست گرفت و فقط اینو بگم که کفففشش بریییید. الهی شکر خدای خوبم اون وجه قدرتمند و مسلط منو گذاشت رو دایره و اون خانم تایید 100 درصدی داد و باعث شد خانم مدیر بدون چک و چونه تمام دروس ریاضی ای که روی زمین مونده بود رو به من بده.

    و اما مبلغ قرارداد… تلفنی به موسس مجموعه صحبت کردم و از قضا خوزستانی(آبادانی) از آب دراومد. یک خانم محترم و جا افتاده با 51 سال سابقه. وقتی خودم شخصا باهاش صحبت کردم و مبلغ پیشنهادیم رو گفتم، با اینکه از دستمزد دبیرهای باسابقه ترشون بیشتر بود ولی با دو دقیقه صحبت کردن قبول کرد. و من قرارداد رو با رضایت امضا کردم.

    قرار شد ترانه رو اون 3 روز که سرکارم بذارم خانه بازی. مسئول اونجا هم که دوستمه و دختر خیلی خوب و بامعرفتیه کلی هم واسم از اون ور تخفیف داد. و اینم یه امتیاز دیگه. باقی قضایا رو هم سپردم به خدا که برام آسونترشون کنه و دلم خیلی روشنه.

    حالا اینهمه تعریف کردم که به کجای داستان برسم؟ به اینجا که توی همین یک هفته که دوره احساس لیاقت آپلود شده و دونه دونه بچه ها رو چک می کنم که دارن دوره رو میخرن و وارد مدار نعمت و برکتش میشن هی بیشتر دلم میخواد که منم باشم و سر اون کلاس بشینم.

    وقتی فایلهای معرفی دوره رو دیدم این خواسته در من شکل گرفت که خودم پول دوره رو تهیه کنم و 3 روز بعدش این شغل برام جور شد.

    گفتم خدایا ببین من هنوز هییییچ کاری نکردم فقط ازت درخواست کردم که با پول خودم بهرمش و تو برام کار جور کردی.

    از طرفی من می خواستم کاری انجام بدم که توی اون کار تمرین عزت نفس و احساس لیاقت انجام بدم و نتایجش رو ملموس ببینم. و این کاره جور شد تا من روند پیشرفت و بهبود شخصیتم رو در اون به وضوح ببینم.

    باور کنید از دیروز که قرارداد نوشتم همش دارم خودم رو به عنوان دبیر ریاضی نمونه تصور میکنم. همش دارم تو ذهنم با دانش آموزام حرف میزنم.

    تصور میکنم که شبها فایلهای دوره رو گوش میدم و درسهای فردام رو آماده میکنم و صبحش تو مدرسه معجزه ها رخ میده و من خلاق و پرانرژی کاری میکنم کارستون. به شیوه خاص و ساده و زیبای خودم طوری ریاضی رو بهشون درس میدم، طوری با احساس لیاقتم با بچه ها ارتباط برقرار میکنم که تا آخر عمرشون از خانم رضایی دبیر ریاضی به نیکی یاد کنن.

    تصور میکنم که هر روز شخصیتم در این فضای فرکانسی رشد میکنه و بزرگ میشم. و حتما حتما خدا هدایتم میکنه به کارهای بزرگتر، به حل مسائل بزرگتر و رشد کسب و کارم. به نعمتهای بی حساب که الان در مخیله ام هم نمی گنجه…

    اینها نعمتهای شروع دوره ایه که میدونم در مدارش هستم و بزودی شاید زودتر از تصور خودم بیام و غرقش بشم. الهی آمین…

    استاد جانم آموزشهای شما و حس شاگردی شما رو با تمام دنیا عوض نمی کنم و عاااشقتونم از زمین تا آسمون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
  3. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    فرزاااانههههههه عزیزدلم سلام به روی ماهت. چقدر زیبایی تو دختر. چقدر شیک و پیکی! ماشاالله به تو دختر ناز

    نمی دونی چقدر خوشحال شدم که عکست رو گذاشتی و صورت قشنگتو دیدم.

    عزیزدلم از حس زیبات گفتی که تو رو سوق داده به سمت نور

    این جنس از شادی و کشش و جذبه رو دارم تو تمام کامنتها می بینم. این نشون میده استاد ما چقدر استاده واقعا. دست گذاشته روی ریشه ای ترین پاشنه آشیل همه مون. چطور این پایه ها رو تشخیص میده؟ از درون خودش. از نیازهای خودش. و از توجه به تغییر نتایجش با تغییر نگاهش.

    استادمون خیییییلی حواسش جمعه به نتایج افکارش. و بی نهایت تسلط داره روی افکارش. یعنی مو رو از ماست میکشه بیرون انقدر کندوکاو میکنه تا اون عمق و ریشه رو شخم بزنه و بیاره به سطح.

    حالا استادی با این مشخصات که میگه اساس و پایه همه احساسات و افکار و تصمیمها و در نهایت باورها احساس ارزشمندی و لیاقته، به نظر من هیچ جای شک و شبهه ای باقی نمیگذاره برای ذهن منطقی ماها که مسیرمون رو از اینجا ادامه بدیم.

    منم توی 12 قدم و شیوه حل مسائل هستم ولی حس میکنم باید ریشه ای تر کار کنم و این دوره پیشنیاز بقیه دوره هاست. و دارم واسش پول کنار میگذارم که بخرم.

    کامنت خودمو بخون، هنوز هیچی نشده واسم نتیجه رقم خورده، فقط با دیدن معرفی دوره. ببین دیگه وارد بشم و کار کنم چه گلستانی میشه.

    چقدر اسمت برازنده این دوره است. حواست هست؟

    فرزانه و ارزشمند…. چه حسن انتخابی! اصلا تو جات همینجاست تو دوره ارزشمندی و لیاقت. تمام شد و رفت!

    به زودی میام سر کلاس پیشت می شینم. می بوسمت دوست جان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    سلام به مهرک عزیزم. چه اسم زیبایی دارید و حس قشنگی به آدم میده.

    ممنونم از اینهمه لطف و محبتتون. برای شما بهترین بهترینها رو از خداوند مهربانیها می خوام.

    مهرک جان این روزها که در دبیرستان مشغول تدریس شدم حس می کنم تازه مسیر رشدم رو شروع کردم. یه جور حس قرار گرفتن در جای درست که ایمان دارم خدای بزرگم دعوتم کرده تا در عین لذت بردن از مسیر، توش بزرگ و با تجربه هم بشم.

    این احساس آرامش برام یک دنیا می ارزه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    ریحانه نازنین سلام به روی ماهت. باور کن منم از خوندن عبارات زنده و خالص شما اشکم دراومد!

    ببین وقتی دو قلب به هم متصل میشن چه اتفاق شگفت انگیزی میفتت و دیگه زمان و مکان معنایی نداره.

    متشکرم از اینهمه لطف و محبتت و برات از خدای نازنینمون عشق و فراوانی و ایمان آرزو می کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    سلام به خانم گل آی خانم گل…

    اول یه توضیح کوچولو بدم که من از اون دسته داف های خوزستانی هستم که شعبه کرج زندگی می کنن. بالاخره یه سریا باید باشن که نمایندگی سایر شهرها رو اداره کنن!!!!

    یکی از آرزوهای نه چندان دورم اینه که با بچه های اهوازی سایت از نزدیک تو اهواز ملاقات داشته باشم. از جمله خود قشنگت.

    فرزانه جونم به لطف آموزشهای استاد عزیزمون فرقی که نسبت به قبلم کردم اینه که بهتر میتونم ریشه افکارم رو در لحظه ردیابی کنم. می فهمم که دارم به چی فکر می کنم، نتیجه اون رشته فکری چیه، در لحظه احساسم رو نسبت به موضوع تشخیص بدم و اگه دیدم به ضررمه تغییرش بدم.

    این داره توی هر لحظه از زندگیم کمکم میکنه توی مسیر احساس خوب و ستاره قطبیم باقی بمونم. از ناخواسته ها و زوائد فکریم فاصله بگیرم و دوباره روی خواسته هام متمرکز بشم.

    این اساس تمام آموزشهای استاده و مطمئنم تو دوره احساس لیاقت بهتر و عمیقتر بهش پرداخته میشه.

    خیلی خوشحالم که اونجایی توی اون کلاس و ازت میخوام جای صندلی من یه گل بذاری تا خودمم بیام. عاشقتم و برات آرزوی رشد و توفیق دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    فاطمه جان نازنین سلام و درود خدا به قلب ناز شما. صبحم کاملا بخیر شد.

    زیباترین صبح بخیرهام زمانیه که با نفطه آبی یک دوست چشمای نیمه بسته ام باز میشه. الهی شکرت!

    عزیزدلم دقیقا دست گذاشتی روی آیه ای از سوره طه که موتور محرک من شد.

    روز اول هفته پیش که می خواستم برم مدرسه و تدریس رو شروع کنم ذهن شیطانی خیلی سعی کرد ترس تو دلم بندازه و خودنمایی کنه، اما خدا بجای من پاسخش رو اینگونه داد: قلنا لاتخف، انک انت الاعلی

    وقتی میگه انک انت یعنی با تاکید حتما و قطعا تو برتری.

    دیگه هرچی تلاش کرد نتونست به من مسلط بشه چون خدا تودهنی بزرگی بهش زد.

    اینا فاطی جان همش معجزه است تو زندگی ما که با شاگردی کردن مکتب استاد عباسمنش بهش رسیدیم و اگه قدرش رو ندونیم به خودمون ظلم کردیم.

    اگه هر روز از استادمون سپاسگزاری نکنیم یعنی از خدا هم ناسپاسی کردیم.

    خیلی خیلی ازت سپاسگزارم که حس خالص قلبتو برام نوشتی و لبخند به لبم نشوندی. می بوسمت رفیق جان. بدرخشی مثل الماس!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    سلام و درود خداوند بر شما آقاحمیدرضای گل که به شایستگی دیابتش رو شکست داده و برای من الگو شده. هرچند که به لطف خدا من جسم سالمی دارم اما نتیجه شما برای من سرمشق شده.

    در مورد کلماتی که توی خواب به زبونتون اومده منم تجربه مشابهی دارم. خیلی حس لذتبخشیه که می فهمی ضمیر ناخودآگاهت با قرآن و هدایت پروردگار عجین شده بطوریکه آگاهیهای استاد بصورت چنین عبارتهایی بهت الهام میشه. بهتون تبریک میگم و همزادپنداری میکنم چون منم دقیقا همینو حس کردم.

    این عالیه و باید برای خودمون یک کف مرتب بزنیم که آموزشهای استاد رو داریم بهتر و بیشتر به خورد ذهن و قلبمون میدیم و این نشونه یعنی کسب نتایج بیشتر و بزرگتر.

    چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

    آن شب قدر که این تازه براتم دادند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    سمیه جان عزیزم سلام به شما. ازتون بسیار ممنونم که برام از حس قشنگتون نوشتید و منو شریکش کردید.

    الهی شکر که ما یک خانواده ایم و در کنار هم داریم قدم به قدم رشد می کنیم. خدا رو سپاسگزارم که حرفی به زبانم جاری کرده که حتونسته حس زیبایی رو در وجود شما متبلور کنه. این خداست که از طریق ماها با دیگران حرف میزنه. و از طریق دیگران با ما.

    این خداست که ما رو دست به عمل میکنه و از ما آدم بهتری ارائه میده. پس فقط و فقط خدایا شکرت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2046 روز

    سلام و عشق و احترام خدمت دوست عزیزم اعظم خانم.

    عذرخواهی می کنم من الان بعد از اینهمه مدت متوجه شدم پاسخی برای محبت شما نفرستادم و تشکر نکردم.

    خدا رو سپاسگزارم که هر زمان به منبع نور بیشتر نیاز پیدا می کنیم و درخواست آگاهی بیشتر به جهان ارسال می کنیم، از در و دیوار برامون نشانه های حکمت و رحمت و برکتش رو می فرسته و سیرابمون میکنه. و این بازگشت به این کامنت و خوندن احساس ناب اون لحظه شما برای من حکم چنین نشانه ای رو داشت.

    ازتون سپاسگزارم و آرزوی ایمان و رهایی و عشق میکنم براتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: