- صفحه 15

300 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فاطمه داودی گفته:
    مدت عضویت: 1082 روز

    سلام استاد عزیزم من اومدم بخشی از نتایجم رو از دوره عالی احساس لیاقت بگم

    استاد من شغل خوبی دارم و پتانسیل درامدی خوبی داره و من توش واردم و کاربلدم ولی چون ارزشی برای خودم و کارم قائل نبودم فکر نمیکردم بتونم ازش پول خوب درارم

    ولی وقتی دوره رو خریدم با کمک خواهرم

    و دوره رو گوش دادم و و همیطور ستاره قطبی رو هم انجام میدم چون تاقدم چهارم دوره 12قدم رو هم خریدم. و فوق العادس از همون ابتدا درامد من دوبرابر شد و من هرروز مشتری دریافت میکنم و حالم بهتره احساس ارزشمندیم بیشتر شده خوشحال ترم کمتر خودمو مقایسه میکنم دیگه پیگیر کار همکارام نیستم یذره احساس نزدیک شدنم بخدا بیشتر شده با خودم مهربون ترم و میخام یدور گوش بدم و بعد شروع کنم به نوشتن دوره و انجام تمرین هاش ک انشاالله کم کم تکاملو طی کنم و نتایجم بزرگتر وبیشتر بشه.دوستان عزیزم مدیتیشن و شکرگذاری هم تاثیر خوبی داره برای بیشتر شدن نعمت ها و حال خوب

    استاد خیلی دوست دارم همیشه سلامت و موفق باشی🫀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    Reyhan گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    راستش من میخواستم این نتیجه ای که پیدا کردم تو درون خودم رو کامنت کنم هدایتی این صفحه اومد امیدوارم به همه دوستانی که مثل من که دوست داشتم لین دوره رو بخرم اما نداشتم هزینش رو کمک بکنه،خداروشکر من واقعا همیشه تشنه این آگاهی ها بودم و هستم، راستش من بعد از کلی خودشناسی و فکر کردن راجع به رفتارا افکارم رسیدم به اینکه دنبال اثبات خودم(اثبات ارزشمندیه خودم) هستم و زیاد حرف زدنم و میل به ناجی یا هادیه زندگیه دیگران بودن تو هر زمینه مثل سلامتی مسائل مالی و… که تو هیچکدوم خودم خیلی اوضاع خوبی نداشتم بخصوص مالی و بخصوص توش بد عمل میکردم، هستم، یعنی بنظرم اینه ریشه ی ریشه ی تمام مسائله منه حداقل،بقیه رو نمیدونم،تمام رفتارای دیوانه واری که داشتم تو جلب توجه ومحبت وپذیرش خودم از طرف دیگران، که میخوام همش ثابت کنم ارزشمندیمو به دنیا به آدم ها و اون کمبودعشق ومحبتی که در کودکی داشتم و شدید بود در وجودم جبران بشه، و نهایتا راه حلش برام اینه که مشتاق رها کردنه این تلاش های بیهوده ی بینهایت برای اثبات خودم و ارزشمندیم و دوست داشتنی بودنم هستم و درک گوهر وجودیه خودم و دادن این عشق و محبت به خودم،

    حتی متوجه شدم خیلی وقتا تقریبا تمام مدت ذهنم دنبال اینه که بیام هرچی پیدا میکنم تو خودم که کمکم میکنه تو این مسیرو رو بنویسم تا بقیه بگن وای تو چقدر خوبی آفرین به تو چه چیزایی پیدا کردی اثبات بشم و ناخودآگاهم لذت میبره از این موضوع، اولش قبل اینکه بخوام بیام این کامنتو بذارم متوجه شدم و گفتم نمیگم و اینارو کامنت نمیکنم اما به این نتیجه رسیدم که بگم اما از یه زاویه دیگه، هرچند همین الانشم این تو ذهنمه که خیلی به بقیه ممکنه کمک بکنه(باز خواستم نقش ناجی و هادی رو بازی کنم)!!!!! الله اکبر، امیدوارم رها بشیم از هرآنچه غیر حقیقته!!!

    خداروشکر برای همه چیز و هدایتم به این مسیر از استاد عزیز هم ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 412 روز

    سلام به توحیدمداران ِ عزیز

    همه اینایی که مینویسم با سلول به سلول بدنم حس کردم :

    1. خودتو چقدر دوست داری؟ این میشه نقطه شروع رابطه‌ت با خدا

    اول از همه، باید بفهمیم که حس ارزشمندی یعنی چی. یعنی اینکه ته دلت باور داشته باشی «من آدم باارزشی‌ام، خدا دوستم داره، لیاقتشو دارم که باهام حرف بزنه». اگه این حسو داشته باشی، ذهنت و دلت باز می‌شه برای اینکه صدا و نشونه‌های خدا رو بشنوی. ولی اگه هی با خودت بگی من بدبختم، خدا منو نمی‌خواد، اصلاً چرا به من توجه کنه، خودت راهو بستی. نه اینکه خدا دور بشه، تو خودتو دور کردی.

    2. هرچی بیشتر باورش کنی، بیشتر حسش می‌کنی

    قضیه اینه که خدا همیشه هست، همیشه داره با ما حرف می‌زنه، همیشه فیض می‌فرسته، مثل یه فرستنده قوی که سیگنالش قطعی نداره. اما ما آنتن‌مون رو چقدر بالا گرفتیم؟ اگه با ایمان و باور قوی بیای جلو، بیشتر می‌فهمی چی داره بهت می‌گه. الهامات، ایده‌ها، آرامش، جواب دعاها، همش میاد سمتت. ولی اگه خودتو لایق ندونی، انگار گوشی خاموشه.

    3. همونی رو از خدا می‌گیری که تو دلت بهش باور داری

    تو هر چقدر بیشتر باور داشته باشی که خدا کنارت هست، که باهات در ارتباطه، که مراقبته، همونقدر اینا تو زندگیت واقعی‌تر می‌شن. همه چی از درونت شروع می‌شه. این یه قانونیه که توی زندگی خیلی وقتا جواب داده: چیزی رو که از ته دل باور داری، توی بیرون هم خودشو نشون می‌ده. این می‌شه همون «ایمان تجربه‌شده»، نه فقط حرف.

    4. اگه خودتو آماده کنی، خدا بیشتر برات می‌فرسته

    تو قرآن گفته شده خدا از رگ گردن هم به ما نزدیک‌تره. این یعنی لازم نیست دنبالش بگردی، فقط کافیه حواست باشه که داره نگات می‌کنه. ولی اینو وقتی می‌فهمی که خودتو آماده کرده باشی. آماده بودن یعنی بدونی لیاقت محبت و هدایت خدا رو داری. اگه فکر کنی که «نه من بدرد نمی‌خورم»، خدا هم هرچقدر باشه، تو نمی‌بینیش. خودتو ببند، چیزی حس نمی‌کنی.

    5. هرچی بیشتر خودتو تو بغل خدا حس کنی، صدای قلبت شفاف‌تر می‌شه

    ==>> در نهایت، رابطه با خدا مثل یه گفت‌وگوی دوطرفه‌ست. هرچی خودتو کوچیک نکنی و بگی «منم بنده‌ی خدا هستم، ارزش دارم»، بیشتر باهاش در ارتباط می‌شی. صداشو توی دلت می‌شنوی، الهام می‌گیری، مسیر زندگیت روشن‌تر می‌شه. دعاها بی‌پاسخ نمی‌مونن. چون خودتو آماده کردی که دریافت کنی. دیگه همه‌چی تو لحظه‌ها، یه جور معنای تازه پیدا می‌کنه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    زهرا خاوشی گفته:
    مدت عضویت: 943 روز

    سلام درود به استاد عزیز و خانم شایسته ای عزیز و سال جدید 1404 رو تبریک میگم و بهترینهارو براتون از الله یکتا خواستارم

    استاد جلسه ای اول هم جهت با جریان خداوند رو گوش کردم و خیلی عالی بود از بابت مومنتوم خواستم بگم من با بعضی از محصولاتتون که چند سالی هست که در دورهاتون هستن در حد توانم پیشرفتهای خوبی داشتم چه از بابت مالی و چه از بابت عزت نفس و چه از بابت روابط ولی هنوز اونجور که میخوام حدی که راضی باشم نیستم انگار مومنتوم من متوقّف شده و در جا میزنم در هر سه مورد که اشاره کردم عزت نفس روابط و مالی و اون پیشرفتی که میخواستم داشته باشم هنوز پیدا نکردم و میخوام حرکت کنم و پیشرفت‌های بیشتری داشته باشم و نمیدونم چطور سرعت ببخشم و از این درجا زدن بیام بیرون مثال : یکی از خواسته هایم اینه که خیلی دوست دارم پسرم که الان 32 ساله هست و از 28 سالگی دوست داشتم ازدواج کنه ولی نکرده و نشانه هاش رو میبینم ولی به سرانجام نمیرسه و پسرم ترس داره و رابطه ای آشنایی رو شروع میکنه ولی با چند جلسه که می خواد به آشنایت خانواده مونده که منتقل کنه ولی میترسه و با یه بهونه کاد میکنه و اجازه اشنایت عمیقت بشه و وارد خواستگاری و ازدواج برسه کاد میکنه و تا الان 4 تا 5 روابط رو داشته و به این مرحله که میشه و کاد میکنه و من اون مومنتوم رو در خودم احساس میکنم و نمیدونم چطور شاهد ازدواج عاشقانه و موفقی و پایدار و خوشایند پسرم باشم دوست دارم هر خواست‌های که میخوام در زندگیم انتخاب میکنم راحت به دست بیارم و برسم و احساس میکنم مشکل من همین مسئله هست انشالله که در این دوره این ضعف خودم رو برطرف کنم و به خواسته هایم که اون سه مورد رو اشاره کردم در خودم

    قوی‌تر کنم و به پیشرفت برسم و از راهنماییهای شما سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 591 روز

    درود به استاد عزیزم و مریم جان گرامی

    امروز برای خرید بیرون رفتم و شال لیمویی ملیح خانمی توجهم رو جلب کرد

    با خودم گفتم یه شال همین رنگی میخرم

    همان روز رفتم خونه مامان ،بابا

    یهو مامان گفت : زهرا چشماتو ببند یه هدیه دارم برات

    گفتم : مامان نه تولدمه ، نه روز دختره ، با لبخند گفتم بگو چه خبره

    یه بلوز بافت دقیقا همون رنگ لیمویی ملیح برام گرفته بود

    هاج و واج نگاش کردم

    و با خودم گفتم خدایااااااااااا قربون خودت و قانونت برم که انقدر عالی جواب میده

    همون روز به ابزار فروشی رفتم و خورده خریدی کردم

    کارت رو دادم ، گفت بفرمایید خانم مهمون ما

    و هزینشو نگرفت

    چند روز پیش هم رفتم صرافی گفتم 2 تا 1 دلاری بگیرم

    کارت رو روی پیشخون گذاشتم و گفت بفرمایید خواهرم

    من کلا پول یه دلاری رو از هیچکس نمیگیرم

    همین جور موندم که چگونه به این صرافی و این آقا هدایت شدم

    و امروز هم گفتم برم قسمت نشانه امروزت را انتخاب کن

    راستش کمی خسته شده بودم که چرا همه چیز ریز ریز داره رخ میده ( دلیلش هم کار کردن خودمه بااینکه به لطف خدا زیاد رو خودم کار میکنم ولی آنقدر شخصیتم داغون بوده که تازه

    به یک ذره احساس لیاقت رسیدم

    ولی باز هم توقع من زیاده

    و نشانه ام گفت تنها توی همین مسیر بمون

    و به هیچ چیز دیگه ایی کار نگیر

    اشک میریختم و با خدا صحبت می‌کردم

    خدایااااااااااا عاشقتتتتتتتم

    ممنونم که زمان گذاشتین و کامنت و تجربه ی من رو خوندید

    خدایااااااااااا بابت این دانشگاه فوق العاده بی نظیر بسیار سپاسگزارم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 591 روز

    درود به استاد عزیزم و مریم جان گرامی

    امروز برای خرید بیرون رفتم و شال لیمویی ملیح خانمی توجهم رو جلب کرد

    با خودم گفتم یه شال همین رنگی میخرم

    همان روز رفتم خونه مامان ،بابا

    یهو مامان گفت : زهرا چشماتو ببند یه هدیه دارم برات

    گفتم : مامان نه تولدمه ، نه روز دختره ، با لبخند گفتم بگو چه خبره

    یه بلوز بافت دقیقا همون رنگ لیمویی ملیح برام گرفته بود

    هاج و واج نگاش کردم

    و با خودم گفتم خدایااااااااااا قربون خودت و قانونت برم که انقدر عالی جواب میده

    همون روز به ابزار فروشی رفتم و خورده خریدی کردم

    کارت رو دادم ، گفت بفرمایید خانم مهمون ما

    و هزینشو نگرفت

    چند روز پیش هم رفتم صرافی گفتم 2 تا 1 دلاری بگیرم

    کارت رو روی پیشخون گذاشتم و گفت بفرمایید خواهرم

    من کلا پول یه دلاری رو از هیچکس نمیگیرم

    همین جور موندم که چگونه به این صرافی و این آقا هدایت شدم

    و امروز هم گفتم برم قسمت نشانه امروزت را انتخاب کن

    راستش کمی خسته شده بودم که چرا همه چیز ریز ریز داره رخ میده ( دلیلش هم کار کردن خودمه بااینکه به لطف خدا زیاد رو خودم کار میکنم ولی آنقدر شخصیتم داغون بوده که تازه

    به یک ذره احساس لیاقت رسیدم

    ولی باز هم توقع من زیاده

    و نشانه ام گفت تنها توی همین مسیر بمون

    و به هیچ چیز دیگه ایی کار نگیر

    اشک میریختم و با هدا صحبت می‌کردم

    خدایااااااااااا عاشقتتتتتتتم

    ممنونم که زمان گذاشتین و کامنت و تجربه ی من رو خوندید

    خدایااااااااااا بابت این دانشگاه فوق العاده بی نظیر بسیار سپاسگزارم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    محمد خسروی گفته:
    مدت عضویت: 2868 روز

    به نام خداوند یکتا، تنها قدرت حاکم بر این دنیا

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه‌ی هم دوره ای های نازنینم

    میخواستم از نتایج کارکردن روی دوره‌ی احساس لیاقت تا به اینجا یعنی تنها دو جلسه اول-دوم به همراه جلسات تکمیلی براتون بنویسم که هم باور خودم قوی بشه و هم این حس خوب و حس امید به خدا رو با شما به اشتراک بزارم تا به درستی قوانین ایمان بیاریم

    اولین نتیجه ای که از کار کردن روی دوره احساس لیاقت تا به اینجا بدست آوردم اینکه بلافاصله احساس فوق‌العاده ای به من دست داد و در طی کارکردن روی دوره احساس من بسیار خوب شده و همیشه افکار مثبت توی سرم هست و بسیار به زندگی و آینده امیدوار شدم و این باعث شده خیلی بهتر نعمت هام رو ببینم و شکرگزار خداوندم باشم

    نتیجه دیگه ای که برایم داشت این بود که طبق آگاهی هایی که تا به اینجا گوش کردم و درک کردم و سعی کردم به آنها عمل کنم دیگر خودم را در هیچ زمینه ای با دیگران مقایسه نکردم و تمرکزم را روی خودم گذاشتم و سعی کردم گفتگو های ذهنی ام رو مثبت کنم که این باعث شد احساس من بسیار خوب شود

    یک اتفاقی که در طی این روزها که روی دوره کار میکنم برایم افتاد برخورد خوب افراد و احترام ویژه‌ی آنها به من بود در صورتی که در گذشته در این حد نبود مثلاً وقتی برای خرید به مغازه ای رفتم فروشنده خیلی با من گرم و صمیمانه برخورد کرد و خیلی با روی باز برای خرید من رو راهنمایی کرد و برای حساب کردن مبلغ هم کلی به من تعارف کرد و در نهایت تخفیف خوبی به من داد و حتی گفت برای شما این مبلغ را حساب میکنم و یکی دیگه اینکه وقتی برای کار بانکی به بانک مراجعه کردم کارمند بانک خیلی خوب و محترمانه با من برخورد کرد و به سوالم جواب داد و به سرعت کارم رو انجام داد

    و میرسیم به یک نتیجه و اتفاق فوق‌العاده از کارکردن روی دوره احساس لیاقت تنها همین دو جلسه اول و دوم و اون هم اینکه بعد از چند سال و حدوداً سی مرتبه ثبت نام خودرو بالاخره من برنده قرعه کشی شدم و یک ماشین دنا پلاس برنده شدم و این خیلی حس خوبی به من داد و من دقیقا میدانم که این نتیجه کار کردن روی این دوره فوق العاده و عمل به قوانین خداوند است

    سپاسگزارم از شما استاد عزیزم بابت این دوره بی نظیر

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    سعیده گفته:
    مدت عضویت: 414 روز

    سلام به دو استادان نازنینم.

    استاد به قول خودتون وقتی ادم تغییر میکنه،کیفیت خوابهایی که میبینه هم تغییر میکنه.

    استاد دیشب خوابتونو دیدم.برای اولین بار.

    خواب دیدم داشتید از یه جایی مثل بازار رد میشدید.

    فقط خنده رو لبتون بود.خیلی چهرتون خوشحال بود.

    و منم سریع خودمو رسوندم به شما و همینطور که شما حرکت میکردید دنبالتون میومدم و تند تند از نتایجی که گرفته بودم بهتون میگفتم.و شما هم همش لبخند میزدید.

    خلاصه خیلی عالی بود.

    استاد دیروز تا الان یه حس عجیبی نسبت به دوره احساس لیاقت پیدا کردم.

    یعنی برای داشتن دوره احساس لیاقت،

    احساس لیاقت میکنم!!!

    در حالی که الان پولشو ندارما هههه.

    ولی نمیدونم چرا مطمئنم به زودی پولش گیرم میاد.

    دلم میخواد تا قبل از عید دوره رو داشته باشم.

    خدایا نمیدونم چطوری پولش به دستم میرسه.

    ذهن منطقیم میگه یه مشتری جدید گیرت میاد ولی قلبم میگه سعیده دست خدا رو باز بذار.

    این ذهن تو هست که فقط یک راه رو میشناسه.

    ولی خدا از بی نهااااااایت راه تو رو به خواستت میرسونه.

    پس منم میگم تسلیم.

    خدایا من این دوره رو از خودت میخوام.

    استاد بعد تقریبا 3ماه بیکار بودن امروز 4 روزه که به درخواست همکارم میام دفتر.

    یادم میاد که چند ماه پیش که میومدم دفتر،همش احساس خواب الودگی داشتم،روزی چند بار میرفتم دستشویی،میرسیدم خونه،خسته و خورد بودم.

    و تا غروب میخوابیدم و بعد هم با خستگی از خواب بیدار میشدم.

    پاشنه پاهام همیشه درد داشت و صبح که از خواب بیدار میشدم تا چند ثانیه اول میلنگیدم!

    چون زانوم درد داشت.

    ولی الان که 40 روزه توی دوره قانون سلامتی هستم،

    و 4 روزه دارم میام دفتر،به وضوح دارم میبینم که توی دفتر اصلا خوابم نمیگیره.

    اصلا توی این 4 روز دستشویی نرفتم.

    وقتی میرسم خونه بدون اینکه بنشینم،به محض عوض کردن لباسم شروع میکنم به انجام کارهای خونه.

    ظهر خوابم نمیگیره.

    اعصابم خیلی اروم شده‌.

    برخوردم با بچه هام خیلی بهتر شده.

    دیروز پسر 11 ساله ام بهم گفت من خیلی تو و داداشی رو دوست دارم.

    بعد گفت مامان خورشید چقدره؟گفت خیلی بزرگه؟

    گفتم اره خییییلی بزرگه.

    گفت خب پس من تو و داداشی رو اندازه خورشید دوست دارم.

    خدای من.خیلی حس نابیه وقتی بچه ها بهم ابراز احساسات میکنن.

    یادمه تو چکاپ فرکانسی دوره 12 قدم نوشته بودم که پسرم بهم ابراز احساسات نمیکنه.

    اما الان مدام دست میندازه دور گردنم.بوسم میکنه.کلمات زیبا به کار میبره.

    خدا رو واقعا شکر.

    از هر دری حرف زدما قانون سلامتی،12 قدم،ارزو برای داشتن دوره احساس لیاقت….

    حالا که همه چی گفتم بذار اینم بگم:

    استاد میگید وقتی شما تغییر میکنید،جهانتون لاجرم تغییر میکنه.

    نمیخوام بگم تغییر کردم ولی اینو میدونم که دارم تو مسیر تغییر قدم بر میدارم.

    استاد قبلا که میرفتم سر کار همسرم همش به من میگفت میری سر کار،منو بیکار کردی.

    من مجبورم بنشینم خونه مواظب بچه ها باشم.

    نرو سر کار.

    یا همش میگفت تو که میری سر کار کو پولت؟چرا درامد بالا نداری.

    خلاصه منم تصمیم گرفتم مدتی از کار فاصله بگیرم. و موندم توی خونه.و دو سه ماه با احساس عالی و بدون اینکه چه ذهنی و چه کلامی بخوام همسرم رو سرزنش کنم گذروندم.

    خلاصه طوری شد که همسرم مدام میگفت چرا نمیری سر کار؟

    برو سر کار.

    میگفت اشکال نداره اولش درامدت کم باشه.

    بلاخره درست میشه.

    و خودشم مدام دنبال پیدا کردن کار مناسب برای خودش بود.

    نتیجه چی شد؟

    من دقیقا با از 14 ام همین ماه(بهمن) کارم رو دوباره توی دفتر شروع کردم،و همسرم هم از فرداش عازم بندر عباس شد برای انجام کار مورد علاقه اش.

    یعنی هر دو همزمان داریم کار میکنیم.

    قبلا همسرم همش نگران بود که اگه من برم یه شهر دیگه برای کار،بچه ها چی میشن؟

    میگفت تو نمیتونی تنهایی از بچه ها نگهداری کنی.

    ولی از وقتی من شروع به کار کردن روی خودم کردم و ایمانم به خدا رو تقویت کردم و این دیدگاه رو در خودم به وجود اوردم که بابا من از خودمم نمیتونم نگه داری کنم چه برسه بچه هام.همه کاره خداست.

    فهمیدم منی که اختیار رفت و برگشت نفسم رو ندارم.

    اختیار ضربان قلبم رو ندارم.

    اختیار بیدار شدن از خواب شبانه رو ندارم،

    چجوریه که فک میکنم این منم که از،بچه هام مواظبت میکنم.

    خلاصه همه این قدم برداشتن در مسیر تغییر باعث شد که همسرم بدون هیییچ نگرانی راجع به بچه ها برای انجام کار مورد علاقش بره بندر.و همزمان در نبود او هم منم با وجود دو تا بچه 11 و 5 ساله برم سر کار و همه چیو به خداوند بسپارم.

    تازه دیروز همسرم تلفنی گفت از پول نقدی که تو خونه داره،برم مایحتاج خونه بخرم.

    در صورتی که میدونه من خودم مقداری پول دارم.

    نگفت از پول خودت بخر.

    گفت از پول خودم بخر.

    در صورتیکه قبلا همیشه میگفت تو که خودت پول داری.

    اگه اینا نتیجه نیست پس چیه؟

    خدا میدونه وقتی گام های بیشتر و بلندتری بردارم چه اتفاقات خوبی منتظرمه.

    ببخشید اینقدر پراکنده گویی کردم.

    اینا همش حرف هایی بود که مدام تکرار میشد.

    در پناه خداوند منان میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    فریبا حبیبی گفته:
    مدت عضویت: 656 روز

    بنام خداوندی که منو انسان افرید

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ای عزیزم.

    درین اواخر نشونه های زیادی دیدم که باید این دوره ای بینظیر را تهیه کنم

    به شدت مشتاقم که شرکت کنم درین دوره و جز اهداف من است

    در حال حاضر دارم روی دوره عشق و مودت کار میکنم و متوجه شدم که بزرگترین ترمز من عدم احساس لیاقت است اصلا نه تنها در روابط که بلکه تمام زندگی من را تحت تاثیر قرار داده.

    یک نگاهی سطحی انداختم به گذشته ام به شرایطی که در آن بزرگ شدم به زندگی مادرم و ادم های که باهاشون بزرگ شدم دیدم اصلا بخودشان ارزش قایل نبودن و نیستن و میتونم بگم اصلا روی خوش زندگی را ندیدن بخصوص مادرم و من بیشتر مطمعن شدم که منم به شدت به این دوره نیاز دارم چون افکار منم کپی پیست مادرم است و فقط اگر باورهامو تغییر بدم میتونه شرایط من عوض بشه و گرنه که زندگی منم از اطرافیانم هیچ تفاوتی نخواهد داشت

    و جالبه که به وضوح دیدم که اونایی که حتی یه ذره بخودشون اهمیت میدن و واقعا همین یه ذره احساس خودارزشی هم باعث شده تجربه های بهتری در زندگی شان داشته باشن و خدا میدونه وقتی من آگاهانه بیام روی احساس خودارزشی هم کار کنم چه نتیجه ای فوق العاده ای در تمام زمینه ها بخصوص رابطه عاطفی در انتظار منه

    خدایا صدهزارمرتبه شکرت

    خدا کمکم کنه به زودی بتونم این دوره را تهیه کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: