- صفحه 5

300 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2007 روز

    سلام به پروردگار صادق الوعد

    سلام به بنده شایسته اش و سلام به شایسته نازنینی که در کنارشون یک زوج آسمانی تشکیل دادن.

    سلام به همه شایستگان این صحن مقدس الهی

    خدا شاهده امروزم رو باید با طلا بنویسم و قاب کنم.

    من هنوز در ظاهر دوره رو نخریدم ولی می دونم، لمس می کنم و دارم تجربه عینی می کنم که در مدارش قرار گرفتم. الله اکبر خدای من تو چقدر بزرگی.

    خدایا بابت همین یک روزم تو رو شکر کنم تا آخر عمرم زمان کم میارم.

    نه فقط بخاطر اینکه آسانم کردی برای آسانیها بلکه چون عملا اینو نشونم دادی. دهن ذهن نجواگرم رو بستی. بهم قانونت رو اثبات کردی.

    الهی چطور بگم که حقش ادا بشه؟

    من دیشب از تماس مدیر دبیرستان غیرانتفاعی نوشتم و قراردادی که برای 18 ساعت در هفته باهاشون بستم.

    دیشب نوشتم که ترانه رو می گذارم خانه بازی و سربسته نوشتم که خدا بقیه کارها رو برام جور میکنه.

    امروز چی شد؟

    صبح هنوز توی رختخواب بودم و داشتم با چشمای بسته و لبخند ناخودآگاه تجسم اتفاقات شیرین امروزم رو می ساختم، که موبایلم زنگ خورد. من فقط داشتم می گفتم می خوام امروزم راحت و پر از آرامش و آگاهی باشه. می خوام بهم خوش بگذره و قلبم با الله ام ارتباط عمیقی برقرار کنه، و این دلبر ناب دلم چطور سورپرایزم کرد از همون دقایق اولیه بیدار شدنم.

    مدیر دبیرستان دوره اول همون مدرسه پریروزیه شماره منو از مدیر دبیرستان دوره دوم گرفته بود و زنگ زد. گفت خانم رضایی جان (خدا شاهده بی کم و کاست دقیقا عین جملاتش رو می نویسم) دستم به دامنت بیا ریاضی مدرسه ما رو هم بگیر.

    گفتم بچه ام 4 سالشه اذیت میشه نمی تونم یهو از خودم اینهمه ساعت جداش کنم.

    گفت تورو خدا خانم رضایی رومو زمین ننداز، حیف نیست شما با اینهمه استعداد و توانایی کار نکنی؟

    گفتم من ریاضی راهنمایی تدریس نکردما. بچه ام هم خانه بازی اینهمه مدت نگهش نمیداره، مهد کودک هم گفته ساعتی قبول نمی کنیم باید هزینه کامل بدی تازه دو برابر معمول چون ساعتش طولانیه.

    گفت بیارش پیش دبستانی خودمون طبقه پایین همین مجتمع آموزشی

    گفتم هزینه اش چقدر میشه؟

    گفت واسه شما رایگانه

    منو بگی…. خیره در افق….

    دیدم با 4 روز کار کردن حقوقم تقریبا مساوی با حقوق دبیرهای رسمی میشه تازه بدون هزینه مهد کودک. یعنی همش میره تو جیب مبارکم.

    به خدا گفتم خدایااااااا راست گفتی، تو همیشه راست میگی، منم که یادم میره، شیطان ترس میندازه تو دلم. ولی وقتی با خیال راحت سپردمش به تو، خودت با روش خودت دلها رو برام نرم کردی، طوریکه ندیده و نشناخته منتم رو بکشن و ازم خواهش کنن که براشون کار کنم. تازه بچه ام رو رایگان از 7/5 صبح تا 2 ظهر نگه دارن.

    غیر از میوه های رسیده درخت عباسمنش کی دیگه میتونه این معجزات رو ببینه و حرف منو درک کنه؟

    شد 30 ساعت در هفته بدون کسر حقوق. بچه هم کنار خودم با خودم میبرم و میارمش

    اصلا دلم می خواد اینجوری بهش نگاه کنم: منی که در نظر دارم برم سراغ موسسه استعدادیابی و پرورش خلاقیت نیاز داشتم با بچه های سنین راهنمایی و دبیرستان بیشتر در ارتباط باشم.

    خدا جونم گفت دبیرستان که واست جور کردم، بیا این راهنمایی رو هم بگیر که تجربه ات کاملتر بشه. که تکاملت رو سریعتر طی کنی. که بزرگتر بشی. که چالش های بیشتری حل کنی.

    یادم اومد اونجا که به موسی اینطوری دلداری میده تو سوره طه:

    وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی

    میگه من خدا، شخصا تو رو برای خودم ساختم. اصلا درستت کردم که واسه خودم کار کنی.

    اینجا دیگه ضمیر جمع نیست بلکه خود ذات یکتای خدا داره متکلم وحده با موسی حرف میزنه.

    حس کردم داره اینجوری باهام حرف میزنه. نمی دونم شاید هم با قرار گرفتن در مدار آسانی و نعمت بی حساب اشتباه گرفتمش ولی دلم میخواد اینجوری فکر کنم که امروز خود خودش شخصا باهام حرف زده و کارمو ردیف کرده.

    به هرحال با افتخار و با صدای رسا اعلام می کنم که صدق بالحسنی خدای زیبای من، من آمدن نیکوترها و زیباترها رو در زندگیم تصدیق میکنم.

    با تک تک اتمهای وجود مادی و خط به خط امواج وجود معنویم خدایا ازت تشکر می کنم که هدایتم کردی به رشدم.

    باز یادم اومد اونجایی که موسی میره پیش فرعون و خداش رو معرفی میکنه. فرعون میگه خدای تو کیست و موسی پاسخ میده:

    قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ

    گفت: پروردگار ما کسی است که به هر موجودی، آفرینش [ویژه] او را [آن گونه که سزاوارش بود] به وی عطا کرده، سپس هدایت نمود.

    خدایا تو منو آفریدی آنگونه که سزاوارش بودم، با تمام موهبتها و استعدادهای ممکن برای هر انسانی از نوع بشر منو به این دنیا دعوت کردی و سپس بنا به حق الهیت بر گردن بنده ناچیزت هدایتم هم کردی. بر اساس اون نعمتی که در وجودم به ودیعه گذاشتی، نه خارج از توانم. نه متفاوت از دنیای شناخته شده من.

    خدایا تو بر من منت گذاشتی و از عدم، از هیچ منو به صورت زیبای اکنونم خلق کردی و باز هم میگی ان علینا للهدی

    من چقدر باید نزد تو عزیز و گرامی باشم که منو شایسته چنین ارزش و اعتباری بدونی.

    خدای من ای فرمانروای مطلق من چقدر نیاز دارم این لیاقتی که تو به من دادی رو بازیابی کنم تا بتونم در تمام لحظات باقیمانده از عمر دنیوی و ابدیم در مقابلت سرمو بلند کنم و بگم ازت سپاسگزارم.

    من برای سپاسگزاری هم به احساس ارزشمندی از جانب خودت نیازمندم.

    برای سجده کردن بر خاک هم لیاقت لازمه چرا که هرکسی به مقام خاکساری تو نمیرسه.

    الهی بینشی عطا کن و صبری بده تا همواره فروتن درگاه تو باشم.

    الهی در مسیری که ازت یاری طلبیدم و به بهترین شکل اجابتم کردی به زبان موسی ازت درخواست می کنم:

    رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی

    گفت: پروردگارا! سینه ام را [برای تحمل این وظیفه سنگین] گشاده گردان،

    وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی

    و کارم را برایم آسان ساز،

    وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی

    و گِرِهی را [که مانع روان سخن گفتن من است] از زبانم بگشای،

    یَفْقَهُوا قَوْلِی

    [تا] سخنم را بفهمند،

    وَاجْعَلْ لِی وَزِیرًا مِنْ أَهْلِی

    و از خانواده ام دستیاری برایم قرار ده،

    هَارُونَ أَخِی

    هارون، برادرم را

    اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی

    پشتم را به او محکم کن،

    وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی

    واو را در کارم شریک گردان،

    33

    کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا

    تا تو را [در میان مشرکان از داشتن شریک] بسیار و فراوان تنزیه کنیم،

    وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا

    وبسیار به یادت باشیم،

    إِنَّکَ کُنْتَ بِنَا بَصِیرًا

    بی تردید تو به ما بینایی.

    قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَىٰ

    خدا فرمود: ای موسی! به یقین خواسته ات به تو عطا شد.

    به عنوان یک توضیح کوچولو در مورد آیه آخر بگم که فعل اوتیت قبلش قد اومده و تبدیلش کرده به ماضی نقلی. یعنی از لحاظ دستور زبان عربی حالتی که کار انجام شده و تمام شده است. خدا داره به موسی در پاسخ درخواستش میگه: عزیزم خواسته ات همین الانش اجابت شده و تمام شده است. یعنی در مدارش قرار گرفتی خیالت راحت و فقط باید زمان به عینیت رسیدنش فرا برسه که برای چشم جسمانی شما انسانها قابل رؤیت بشه. ولی شما در جهان فرکانسی تمام شده تلقیش کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 133 رای:
    • -
      مهرک الهی گفته:
      مدت عضویت: 1672 روز

      سلام سعیده عزیزم

      ازخوندن کامنتت انگارخون جدیدی به رگهام اومد

      چه زیبا خدا برات چید

      چه زیبا برات راهو باز کرد

      چه فرکانس نابی

      وچقدروقتی اینطور آگاهیها وقبول انجامشونو میخونم روحم باز میشه

      انگار که من گسترده ترمیشم

      انگارمن اون نعمتو دریافت کردم وبراش خوشحالم

      چه عالی به این آیات ومعنیشون که دقیقا برای تو دراینجا معنی میده اشاره کردی

      آرزو مند بهترینها برای تو عزیز خداوند وبقیه همکلاسیهام وخودم هستم.

      ازدور میبوسمت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        سلام به مهرک عزیزم. چه اسم زیبایی دارید و حس قشنگی به آدم میده.

        ممنونم از اینهمه لطف و محبتتون. برای شما بهترین بهترینها رو از خداوند مهربانیها می خوام.

        مهرک جان این روزها که در دبیرستان مشغول تدریس شدم حس می کنم تازه مسیر رشدم رو شروع کردم. یه جور حس قرار گرفتن در جای درست که ایمان دارم خدای بزرگم دعوتم کرده تا در عین لذت بردن از مسیر، توش بزرگ و با تجربه هم بشم.

        این احساس آرامش برام یک دنیا می ارزه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مهرک الهی گفته:
          مدت عضویت: 1672 روز

          ممنونم سعیده جان.قبل ازخوندن پاسخت ،دستم خورد روی عکست وپروفایلت باز شد.گفتم حتماباید نحوه آشناییت بااستادو بخونم که برام باز شده

          ودیدم چه زیبا مسیرتو تو ضیح دادی.

          چقدر خوبه که موفقیتهات درمسیر خواسته هاته.

          ازخدابرای تو وهممون بهترینهارو میخوام.وازدورمیبوسمت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ریحانه گفته:
      مدت عضویت: 1752 روز

      سعیده جان چطور سپاسگزارت باشم؟؟؟

      چطور سپاسگزار این سایت باشم و کامنت های بینظیر بچه هاااا

      چقدر عالی مینویسن همه‌

      اشک منو دراوردی

      سعیده خداروشکر خداروشکر برای این اتفاق فوق العاده دوستداشتم کنارم بودی و الان بغلت میکردم

      چقدر نوشته ات پراز آرامش بود

      و چقدر چهره ی زیبا و پر آرامشی داری

      سعیده نمیدونم چطور بنویسم

      چی بگم

      فقط میدونم که حتما باید بنویسم حتما تشکر کنم ازت

      حتما تحسینت کنم

      و حتما سپاسگزار خداوند باشم که در این سایت هستم

      و دورم پر شده از آدمایی که هرروز دارم ازشون یاد میگیرم و همه فوق العاده ان

      و همینطور برای دیدن و خوندن این کامنت

      بی نهایت سپاسگزارم

      خداروشکر

      سپاسگزارم که از نتایجت گفتی

      سپاسگزارم.عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        ریحانه نازنین سلام به روی ماهت. باور کن منم از خوندن عبارات زنده و خالص شما اشکم دراومد!

        ببین وقتی دو قلب به هم متصل میشن چه اتفاق شگفت انگیزی میفتت و دیگه زمان و مکان معنایی نداره.

        متشکرم از اینهمه لطف و محبتت و برات از خدای نازنینمون عشق و فراوانی و ایمان آرزو می کنم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1979 روز

      سلام به شما سعیده عزیز

      چقدر کلمه به کلمه کامنت شما برای من پر از درس و نکته بود

      چقدر هدایت واضح و آشکار خدا رو به همراه داشت

      چند شب پیش تو خواب یه کلمه ای به زبونم اومد و صبح که بیدار شدم اون کلمات رو سرچ کردم ولی توی قرآن پیداش نکردم

      ولی اون قسمت که گفتید خدا منو واسه خودش آفریده دقیقا معادل همون کلماتی بود که تو خواب به زبونم جاری شده بود

      دقیقا همون معنیو میداد

      و چقدر خوشحال شدم وقتی خوندمش

      کامنتتون بینظیر بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        سلام و درود خداوند بر شما آقاحمیدرضای گل که به شایستگی دیابتش رو شکست داده و برای من الگو شده. هرچند که به لطف خدا من جسم سالمی دارم اما نتیجه شما برای من سرمشق شده.

        در مورد کلماتی که توی خواب به زبونتون اومده منم تجربه مشابهی دارم. خیلی حس لذتبخشیه که می فهمی ضمیر ناخودآگاهت با قرآن و هدایت پروردگار عجین شده بطوریکه آگاهیهای استاد بصورت چنین عبارتهایی بهت الهام میشه. بهتون تبریک میگم و همزادپنداری میکنم چون منم دقیقا همینو حس کردم.

        این عالیه و باید برای خودمون یک کف مرتب بزنیم که آموزشهای استاد رو داریم بهتر و بیشتر به خورد ذهن و قلبمون میدیم و این نشونه یعنی کسب نتایج بیشتر و بزرگتر.

        چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

        آن شب قدر که این تازه براتم دادند

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمیه چنکشی گفته:
      مدت عضویت: 1321 روز

      باسلام خدمت دوست عزیز و هم فرکانسی گرامی از کامنت زیبایتان لذت بردم طوری که اشک از چشمانم جاری شد امیدوارم من هم به این حد از آگاهی برسم وبتوانم اینجور دقیق از آموزش های استاد درس بگیرم وتکاملم را طی کنم آیه هایی که می آورید اشک را در چشمان من جاری مکند وقتی بیشتر با خدا این تنها قدرت جهان آشنا میشوم وپی به وهاب بودنش میبرم امیدوارم دراین مسیر توحیدی بیشتر وبیشتر موفق باشید وبه تمام خواسته هایتان برسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        سمیه جان عزیزم سلام به شما. ازتون بسیار ممنونم که برام از حس قشنگتون نوشتید و منو شریکش کردید.

        الهی شکر که ما یک خانواده ایم و در کنار هم داریم قدم به قدم رشد می کنیم. خدا رو سپاسگزارم که حرفی به زبانم جاری کرده که حتونسته حس زیبایی رو در وجود شما متبلور کنه. این خداست که از طریق ماها با دیگران حرف میزنه. و از طریق دیگران با ما.

        این خداست که ما رو دست به عمل میکنه و از ما آدم بهتری ارائه میده. پس فقط و فقط خدایا شکرت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فاطی احمدی گفته:
      مدت عضویت: 2327 روز

      بنام خدای زیبایها خدای هدایتگرم

      سعیده جان دوست قشنگم ک قراره به زودی همکلاسی این دوره توحیدی بشی

      من با اشک کامنتت رو خوندم و دلم یه حالی شد

      من چقد شکر گزارم؟

      چقد قدر دوره مو میدونم؟

      چقد قدر خودمو میدونم؟

      حقیقت این دوره اینه ک

      با اولین جلسه ،جهان فرکانستو بهت برمیگردونه،

      باورت میشه

      به همین سادگی.

      چرا یقین نمیاریم ؟ چرا با باور محکم قدم برنمیداریم ؟

      اینکه کلامت کلام الله برای من بود یه طرف ، از طرفی

      با رسیدن به سوره طه قلبم ایستاد

      یا الله

      یکی از سوره های هدایتی منه

      نمیدونی با چ لذتی خوندمش

      پس موسی در دل خود بیمی احساس کرد

      گفتیم مترس ک تو برتری

      دیگه چی بیشترا ز شکرگزاری میتونم بگم

      چیزی نمیتونم

      فقد میخام دوباره برم سراغ سوره طه هدایت قشنگ امشبم

      برا کامنتت بسیار سپاسگزارم

      بسیار ارزشمند هست مث وجود نازنین ارزشمندت

      خرید دوره رو بهت تبریک میگم ک لایق ارزشمندی

      خدارو سپاسگزارم برا این کعبه

      عاشقتم خدای قلبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        فاطمه جان نازنین سلام و درود خدا به قلب ناز شما. صبحم کاملا بخیر شد.

        زیباترین صبح بخیرهام زمانیه که با نفطه آبی یک دوست چشمای نیمه بسته ام باز میشه. الهی شکرت!

        عزیزدلم دقیقا دست گذاشتی روی آیه ای از سوره طه که موتور محرک من شد.

        روز اول هفته پیش که می خواستم برم مدرسه و تدریس رو شروع کنم ذهن شیطانی خیلی سعی کرد ترس تو دلم بندازه و خودنمایی کنه، اما خدا بجای من پاسخش رو اینگونه داد: قلنا لاتخف، انک انت الاعلی

        وقتی میگه انک انت یعنی با تاکید حتما و قطعا تو برتری.

        دیگه هرچی تلاش کرد نتونست به من مسلط بشه چون خدا تودهنی بزرگی بهش زد.

        اینا فاطی جان همش معجزه است تو زندگی ما که با شاگردی کردن مکتب استاد عباسمنش بهش رسیدیم و اگه قدرش رو ندونیم به خودمون ظلم کردیم.

        اگه هر روز از استادمون سپاسگزاری نکنیم یعنی از خدا هم ناسپاسی کردیم.

        خیلی خیلی ازت سپاسگزارم که حس خالص قلبتو برام نوشتی و لبخند به لبم نشوندی. می بوسمت رفیق جان. بدرخشی مثل الماس!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      اعظم گفته:
      مدت عضویت: 898 روز

      سلام به سعیده ی عزیز دوست خوبم . خداروشکر صد هزار مرتبه شکر بخاطر نتایج قشنگ و نابی که گرفتی

      سعیده جان چقدررر اول صبحی با خوندن کامنتت انرژی گرفتم چقدر درس گرفتم چقدر حالم عالی میشه وقتی که موفقیت های دوستای الهی خودم. رو میخونم و دوسدارم ساعتها بشینم فقط موفقیت‌های دوستام رو بخونم و حالم عالی بشه و شکرگزار خداوندم باشم .خداروشکر و تخسینت میکنم سعیده جان بابت این همه اتفاق زیبا که برات افتاده و چقدر آیه های زیبای قرآنی که نوشتید زیبا و پر بار بودن ازت سپاسگزارم بابت این کامنت زیبا و این همه درس عالی و انرژی و اطلاعات قشنگی که با ما به اشتراک میزاری

      در پناه الله یکتا باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        سلام و عشق و احترام خدمت دوست عزیزم اعظم خانم.

        عذرخواهی می کنم من الان بعد از اینهمه مدت متوجه شدم پاسخی برای محبت شما نفرستادم و تشکر نکردم.

        خدا رو سپاسگزارم که هر زمان به منبع نور بیشتر نیاز پیدا می کنیم و درخواست آگاهی بیشتر به جهان ارسال می کنیم، از در و دیوار برامون نشانه های حکمت و رحمت و برکتش رو می فرسته و سیرابمون میکنه. و این بازگشت به این کامنت و خوندن احساس ناب اون لحظه شما برای من حکم چنین نشانه ای رو داشت.

        ازتون سپاسگزارم و آرزوی ایمان و رهایی و عشق میکنم براتون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسین زارع گفته:
      مدت عضویت: 1020 روز

      سلام وقتتون بخیر

      فوق‌العاده بود

      درخواستم اینه و دوست دارم بزودی اینچنین شگفت زده و دلشاد بیام و اینجور کامنتی با حال و احساس عالی بنویسم

      از خدا درخواست دارم رها کردن ترمز های ذهنیم رو آسان کنه تا به منبعش وصل بشم و زندگی سراسر فراوانی به آسانی به راحتی با آرامش با ایمان با امید با تقوا با انگیزه داشته باشم

      خانم رضایی انشالله در سریع ترین زمان ممکن از معجزه بعدی زندگیتون بنویسد

      چه حس عالی داره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        سلام و درود به قلب بزرگ شما حسین آقای خوشنویس و خوش بیان.

        چقدر زیبا در حق خودتون دعاهای خیر کردید و باعث شد با حس عالی منم چندین برابر براتون دعای خیر کنم. و البته همین دعاها رو در حق خودم و همه عزیزانم و بچه های سایت بکنم.

        عالی نوشتید. وصل شدن و وصل ماندن به منبع باعث رهایی و آسانی و آرامش و برکت و نعمت میشه. و این یعنی بهشت مجسم در لحظه حال.

        بهشتی باشید و مومن

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 964 روز

      سلام به سعیده خانم گل گلاب

      درود بر شما و کامنتی که نور شده در تاریکی وجودمون و روشنایی ایجاد کردی در زندگی همه دوستان دمتگررررررم از اینهمه رشد و آگاهی خداروشکرررررر که یکروز نتیجه ای به این عالییییییئ گرفتی و برای ما نوشتی تا دلمون گرم بشه چقد لذت بخشه این همراهیی خداوند برای آسان کردن سختی ها خوش بحالت و نوش جانت این اجابت به این زیبایی و روشنی خداوند برای شما دوست توحیدمون وقتی قانون برای شما اینجوری عالی کار کردش حتماااااا واسه ماهم کار خواهد کرد اینه جواب ایمان قلبی و ایجاد باور توحیدی بازم خداروشکر کی میتونه کدوم قدرت میتونی اینجوری همه چیو کنار هم بچینه تا کارو اونجور که باب میلت هست بلکه هنوز زیباتر ردیف کنه هیچ قدرتی بجز خداااااااااا نمیتونه الهی شکرررررررت خیلی زیبا آیات قرآنی رو توضیح دادین ممنونم و سپاسگزارم که تونستی موفق بشی تا باعث دلگرمی ما بشی دمتگرررررررم رفیق توحیدیم درووووود بر تو دروووود بر استادی که مارو اینجا دور هم جمع کرد تا برای هم نور شویم و همه باهم خدای بزرگمونو شاکر باشیم الهی شکرررررررت

      انشالله موفقیتهای بیشتری از شما ببینیم چقد قلمت زیباست زیبا مینویسی موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2007 روز

        به نام الله

        الله یهدی من یشاء

        هرکس که در مدار دریافت هدایت باشد خدا او را هدایت می کند.

        سلام به شما دوست گرامی و خوش ذوقم آقای بختیارپور عزیز

        بیش از 5 ماه از نوشتن این کامنتم میگذره و هدایت الهی از طریق شما منو دوباره برد به این فضا. فضایی که ازش فاصله گرفته بودم و به شدت نیاز دارم برگردم بهش.

        الان که مرور می کنم متوجه میشم چه باورهای غلطی در مورد کار کردن داشتم که باعث شده آنچنان سرم شلوغ بشه که فرصت نکنم بنویسم. فقط گوش میدم. هر روز و هر روز، اما گوش دادن به تنهایی کافی نیست.

        این آگاهی ها باید به عمق جان نفوذ کنه. باید آنچنان در موردشون عمیق شد و غرق شد که اندام بدنت تو رو بکشونه به سمت اقدام.

        به سمت ساده تر کردن کارها و وقت گذاشتن برای تغییر.

        من اشتباه کردم که غرق در روزمرگی شدم. من اشتباها کار رو با دوندگی یکی گرفتم.

        الان باز هم بر می گردم به حرفهای استادم. یک جاده آسفالته جنگلی صاف و یک مرکب نرم و سبک آرزو می کنم.

        من از جهان درخواست می کنم منو به کار و فعالیتی راحت و دلخواه هدایت کنه که هم باعث رشد من و جهان بشه و هم وقتم رو برای خودسازی و تفریح و تجربه های مفید آزاد بگذاره.

        هم با عشق انجامش بدم و هم درآمدش منو بی نیاز کنه. توش ترقی کنم و تصاعد مالی رو تجربه کنم.

        من از شما سپاسگزارم که با مهر و توجهتون باعث شدید به خودم کمک کنم.

        در پناه حق سربلند و دلشاد باشید دوست گرامی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          مجید بختیارپور عمران گفته:
          مدت عضویت: 964 روز

          سلام خواهرگلم

          خداروشکر که تونستم با پاسخ به کامنتون یاداوری خوبی برای بیداری بیشترتون بشم و خداروشکر کامنت شماهم برامون نور شد برای عبور از تاریگی ها و خداروشکر همچین جایی داریم همچین دوستان بیدار دلی داریم که بهم کمک کنیم برای عبور از تاریکی و خوش بحال ما واقعا خوش بحال ما

          ما عباس منشی ها باز چند پله بالاتر از آدمای عادی هستیم یعنی اشتباه ما تاوانش چندین برابر آدمای عادی هم هست و باید خیلی مواظب افکار و گفتار و کردار خودمون باشیم تا پاکیزه باشد

          خدایا به من به خواهر گلم سعیده خانم و همه برادر وخواهرهای گلم کمک کن تا همیشه در مسیر هدایت تو ثابت قدم بمانیم الهی آمیییییین

          از انرژی مثبت شما ممنونم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    مینا غفوری گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و مریم جون

    استاد از وقتی که تو سفر نامه اسم دوره احساس لیاقت رو آوردید من لحضه شماری میکردم روی سایت قرار بگیره تا من تهیه کنم .

    وقتی دوره تو سایت دیدم سریعا با عشق خریدم

    ،من هنوز روی دوره کامنتی ننوشتم ولی حتما میام مینویسم .استاد این دوره بینطیر هست به نظر من این دوره مکمل همه دوره های شما هست .

    من بیشتر دوره های شما رو دارم و هروز دارم کار میکنم ولی استاد یه جاهای من گیر میکردم و بالا ترنمیرفتم .وقتی جلسه اول رو شروع کردم به گوش کردن اشکم درآمد بود از این که من چقدر بعضی جاها خودم رو بی ارزش کردم واون احساس کمبود لیاقت باعث ترمزهای من شده بوده ،من هنوز تو جلسه اول هستم باید اون فایل رو هزار بار گوشش بدم . اولین قدم برای این دوره این هست برای خودت ارزش قائل بشی و خودت رو لایق این دوره بدونی وتهیه کنی و باعشق کار کنی .

    این دوره شاه کلید هست ، این مکمل تمام دوره ها هست من واقعا تجربه اش کردم .

    استاد تو همین چند روزی که تهیه کردم خیلی عوض شدم دیگه ارزش واقعی ام رو به خیلی چیزهای حاشیه ای که تاحال دغدغه بود گره نمیزنم، ونتیجه هایی رو میبینم مات و مبهوت میمانم ،خود اعترافی هارو باید بیام تو جلسه اول بنویسم .

    استاد من هزاران بار از شما و مریم جون سپاسگزارم ،برای این آگاهی ناب، شما بی‌نظیر هستی ،شما خیلی خوب ارزش خودتون درک کردید.

    وبرای من با ارزش ترین فرد تو زندگیم هستید.

    در پناه خداوند مهربان باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  3. -
    A گفته:
    مدت عضویت: 2081 روز

    سلام

    من اگر بخوام از تجربه خودم درباره احساس لیاقت بگم..

    همیشه از بچگی حس میکردم که یه تیکه ها و وجه هایی تو وجودم نیست اصلا و همیشه باور داشتم یه مرد میاد تو زندگیم که درباره اون قسمت هایی که تو وجودم ندارم کاملا میتونم بهش تکیه کنم و اون مرد این چیزارو داره و کاملا مطمئن بودم و برای همین بزرگترین رویای من از بچگی ازدواج بود.

    هرچی بزرگتر شدم این موضوع بیشتر بهم ثابت میشد که من یه سری توانایی هارو اصلا ندارم و میل و اشتیاقم برای پیدا کردنِ “مرد زندگیم” شدیدتر میشد و بیقراری من بیشتر میشد و اعتقاد داشتم خیلی سریع پیداش میکنم.

    بعد کسانی رو ملاقات کردم و اول حس میکردم میتونم بهشون تکیه کنم و ازدواج کنم اما یکم که میشناختمشون متوجه میشدم اونا تیکه هایی رو تو وجودشون دارن که منم دارم و تیکه های گمشده وجود من رو اونا هم ندارن و منو ناامید میکردن از خودشون و به گشتن ادامه میدادم تا اینکه یه شخصی اومد تو زندگیم که تمام اون چیزایی ک من حسرتش رو داشتم رو خودبخود داشت تو وجودش… و من حیرت کردم و به شدت عاشقش شدم و اونم به شدت عاشقم شد.

    اما اشتباه من اینجا بود که فکر میکردم اگ یه روزی بفهمه اون تیکه ها تو وجود من نیست منو ترک میکنه و هیچ احساس لیاقتی نمیکردم و ازش دور میشدم تا یه موقع نفهمه من فاقد اون توانایی ها و ویژگی ها هستم.

    ایشون درد و رنج زیادی میکشید از اینکه من ترکش کردم و چند بار اومد سمت من اما من بازم ترکش میکردم و بارها این رنج رو بهش دادم فقط چون میترسیدم منو بیشتر بشناسه و بفهمه که توانایی و ویژگی هایی که اون داره رو ندارم.

    اما در عین حال ب مطالعه ادامه دادم و دلم میخواست این رابطه جواب بده دلم میخواست اون ویژگی هایی که ایشون داره رو در خودم پیدا کنم و یه روزی مثل خودش بشم و برم سمتش … هرچی گذشت من نتونستم شبیه اون بشم و گفتم باید تلاش بیشتری کنم امکان نداره من نتونم شبیهش بشم.

    پس برای مدت طولانی بیخیال ایشون شدم و تمرکز کردم رو خودم … بعضیا میگفتن تو کاملی و نباید حس نیاز به کسی داشته باشی و من احساس نیازمو سرکوب میکردم و فکر میکردم باید تمام ویژگی هایی که برای موفقیت لازم دارم و یه تنه داشته باشم و حس ضعف و ناتوانی میکردم.

    تا اینک دوباره اومد تو زندگیم و بهم گفت “خودت باش” … اولش ناراحت شدم ولی زوم کردم رو این جمله تا بفهمم ینی چی

    و دیدم تمام اون چیزایی که من ندارم رو ایشون داره و تمام چیزایی که ایشون نداره

    رو من دارم

    و فهمیدم “خودم” همونیه که به راحتی میتونم باشم و اکتسابی نیست ،خودم همون ویژگی هایی بود که ممکنه سرکوبشون کرده باشم اما به شدت وجود داره درونم و میخواد خودشو نشون بده و گریه میکنه برای اینک من ابرازشون کنم.

    مثلا ایشون اصلا نمیتونه احساساتشو کلامی بیان کنه اما من میتونم تا صبح درباره احساساتم حرف بزنم بی وقفه و چیزایی رو درباره رفتار و احساسات و درونیات خودم بگم که دیگران متحیر بشن از این توجه و ریزبینی و دقت…

    مثلا ایشون میتونه راحت پول دربیاره اما من اصلا چنین توانایی رو تو وجودم ندارم

    مثلا ایشون میتونه نترس و بی پروا باشه اما من بخاطر اینک همه چیو حس میکنم و آدم حساسی هستم خیلی ترسو هستم و نیاز دارم همیشه یه آدم شجاع کنارم باشه

    مثلا ایشون در لحظه تصمیم میگیره و حرف میزنه اما من باید خیلی قبل از تصمیم گیری و حرف زدن فکر کنم

    مثلا ایشون خیلی راحت دوست پیدا میکنه و باهمه دوست میشه اما من اگ کسی پاپیش نزاره اصلا بلد نیستم چجوری دوستی ایجاد کنم و چند سال تنها بودم چون فاقد این توانایی بودم

    مثلا ایشون در برابر انتقاد میخنده ولی من برام رنج آورترینه اگر کسی ازم انتقاد کنه و بعد از دیدن ایشون تونستم تا حدودی بی تفاوتی رو یاد بگیرم

    مثلا ایشون فوق العاده صبور و آرومه و من فوق العاده عجول و عصبی هستم

    مثلا ایشون فوق العاده مستقله و من فوق العاده حساب میکنم رو دیگران و وابسته ام و اگر منم مث ایشون بودم رابطمون اصلا شکل نمیگرفت

    خلاصه تمام چیزایی ک هردومون کم داشتیم رو تو وجود همدیگه پیدا کردیم.

    بعد متوجه شدم ایشون نیمه دیگه روح خودم هست… و اگر روح من یه الماس کامل و چند وجهی هست من این الماس و تقسیم کردم و یه سری وجه هارو تو بدن دیگه ای تناسخ دادم و یه سری وجه های الماس رو تو بدن‌خودم تناسخ دادم .

    دلیلش فکر میکنم این باشه که تو کره زمین ک نابالغ هست و هنوز ترس بیشتر از امنیت حکم فرماست.. اگر تمام وجه های روح در یک بدن میبود احتمال موفقیت کم میشد

    چون مثلا حساسیت باعث ترس میشد

    و شجاعت رو میگرفت

    اما الان یکی از این روح ها حساسه و اون یکی حساس نیست و این باعث میشه ترس و شجاعت از هم جدا بشه

    و ایشون با شجاعتش به منم شجاعت بده.

    الان دیگه حس کامل بودن میکنم کنارشون..

    اون موقع ها ک از هم دور بودیم حس میکردم با یه دونه پا دارم راه میرم و یه چیزی کم دارم

    هروقت بهم نزدیک میشیم حس میکنم کاملم .

    و تنها چیزی ک باعث شد ما بهم برسیم این بود ک من اون وجه هایی ک درونم بود و گریه میکرد برای اینک نشونش بدم رو دیگ سرکوب نکردم و حس نکردم اونا نشونه ضعف منه و نباید وجود داشته باشه

    مثلا من فکر میکردم اگر وابسته باشم و بهش بگم من ب تو نیاز دارم خیلی بده… پس غرور رو انتخاب میکردم و اصلا بهش نمیگفتم ک بهش نیاز دارم و زندگیم بدون اون لنگ میمونه

    ولی وقتی این ویژگی رو در آغوش گرفتم و اجازه دادم حرفای واقعیمو بشنوه خیلی خوشحال شد و کنارم موند

    مثلا وقتی نسبت به پول نداشتن و بیکار بودنم حس بدی داشتم و سعی میکردم برم کار کنم حتی شغل هایی ک دوس نداشتمو انجام بدم حس بی لیاقتی و تقلا میکردم و اون لحظه ک پذیرفتم من این توانایی رو ندارم و من پول ندارم و از اون شغل ها استعفا دادم و اومدم بیرون و ب ایشون گفتم ک من مث شما نیستم و پول ندارم بهم خندید ک از این موضوع خجالت میکشیدم و گفت تو ب اندازه کافی داری.

    مثلا من دوست داشتم به محض اینک پیام میده جوابشو بدم ولی چون ایشون دیر جواب میداد و مشغول کار بود.. من میگفتم پس منم با تاخیر جوابشو میدم و خودمو میکشتم تا بتونم چند ساعت جلوی خودمو بگیرم و جواب ندم و همش سعی میکردم یه نفر دیگ باشم و ایشون از اینک من دیر جواب میدادم متعجب میشد و ناراحتیشو نشون میداد با اینک خودشون دیر جواب میدادن اما دلش میخواست من زود جواب بدم و اون از این ویژگی من خوشش میومد.. من ب عزیزدلم رنج میدادم و اذیتش میکردم و خودمو بیشتر از ایشون عذاب میدادم

    مثلا ایشون از برنامه و رویاها و تجربه و اهدافش نمیگه اما من با همه درباره خودم صحبت میکنم و من خودمو سرکوب میکردم ک ساکت بمونم با این حال همش میگفتم و بعد حس خجالت میومد سراغم ک چرا گفتی…

    مثلا وقتی میدیدم ایشون از احساساتش حرف نمیزنه یا از من تعریف نمیکنه و عشقشو تو عمل نشون میده ، منم خجالت میکشیدم ک از احساساتم حرف بزنم و یا بهشون بگم عاشقتم و دوست دارم و ازش تعریف کنم اما تمام وجودم میخواست فریاد بزنه و دائما ازش تعریف کنم و بهش بفهمونم ک من همه ویژگی های قشنگتو با جزئیات تمام میبینم و دوسشون دارم و وقتی به روحم اجازه دادم پرحرفی کنه و با اینک ایشون یبارم بهم نگفته بود ک عاشقمه من فریاد زدم ک عاشقتم و با جزئیات درباره احساسم براش گفتم و اونم خیلی خوشحال شد.

    مثلا من از گریه کردن میترسیدم و فکر میکردم نشونه ضعفه اما وقتی شروع کردم ب عوض کردن این دیدگاه و اهنگای غمگین و دانلود کردم و مدت زیادی گریه کردم بالاخره دیگ اروم شدم و تونستم از اون احساسات گذر کنم … من باید دلتنگیای روحمو با افتخار بروز میدادم این ینی من عاشق خودمم

    مثلا من برای ایشون اهنگ میفرستادم و عاشق این کار بودم ولی ایشون حتی یبارم اینکارو نکرد و من دست از اهنگ فرستادن برداشتم تا تنبیهش کنم اما یه روز بهم گفت چیکار میکنی من گفتم دارم اهنگ گوش میکنم و گفت ک اسم اهنگی ک گوش میدی رو برام بفرست

    و متوجه شدم ک دلش میخواد اهنگامو گوش بده

    و چقدر نابالغانه تنبیهش میکنم… چرا بهش درد و رنج میدم چرا باهاش صادق نیستم چرا خود واقعیم نیستم…هرکسی یجوری احساساتشو نشون میده و ایشون راه های دیگ ای داره برای ابراز احساسات

    مثلا همینک در برابر اخلاقای نابالغانه من صبوری میکنه خودش یه نوع عشقه

    همینک هربار منو میپذیره خودش عشقه

    عاشق باشید عاشق باشید … عاشق خودتون باشید و اگر نیازی دارید سرکوبش نکنید اگر نوع خاصی از رفتار رو دوست دارید انجام بدید ولی چون دیگران انجامش نمیدن مخفیش نکنید.. خودتون رو سرکوب نکنید خودتون رو عاشقانه ابراز کنید

    دیگرانو بخاطر اینک شبیه شما نیستن تنبیه نکنید و بهشون رنج جدایی و بی معرفتی رو ندید.

    نخواید با تهدید و ترک کردن کسی رو تغییر بدید تا دقیقا شبیه شما بشه تا شما بتونید با خیال راحت خودتون باشید.

    من دلم میخواست خودم باشم و اون مدلی که دلم میخواست عشقمو نشون بدم اما چون ایشون شبیه من عشقشو نشون نمیداد … خجالت میکشیدم و خودمو سرکوب میکردم و بعد ایشون و با ترک کردن تنبیه میکردم تا شبیه من بشه و من بتونم با خیال راحت خودم باشم… چقدر بچگونه

    چقدر عزیزدلمو اذیت کردم چقدر خودمو اذیت کردم .. خوشحالم ک دیگ سعی میکنم هیچیو سرکوب نکنم.

    اینطوری دیگرانم کم کم بهتون اعتماد بیشتری میکنن و حس میکنن شما بالغ شدین

    اینم بگم ک من چهار پنج ساله ک دارم بی وقفه و شبانه روز رو خودم کار میکنم از طریق های مختلف

    مدیتیشن ..یوتیوب…استاد کتاب.. دقت تو رفتار و زندگی اطرافیان..‌مصاحبه ادمای معروف و هرجایی اطلاعات باشه مث اسفنج جذب میکنم و تازه یه ذره بهتر شدم و هنوز هیچ چیز واضحی از بیرون تو زندگیم نیست اما خودم حس میکنم یه تغییرات اساسی درونی کردم و روابطم بهتر شده و رنج کمتری رو ب خودم و دیگران میدم… پس کاملا همتونو درک میکنم و بهتون میگم خواهشا عاشق خودتون باشید و از خودتون انتظارات ماورایی نداشته باشید.

    چون سفر زمینی ما اصلا راحت نیست پس ب خودتون افتخار کنید و سخت نگیرید به روح زیباتون ک انقدر شجاعت داشته و وارد این سفر شده

    سفری پر از رنج و پر از رشد و هدایای الهی .

    عاشقتووووووووووونم شما معدود روح هایی هستین که تشنه رشد و بالغ شدن هستید و تمام جهان برای رشد شما بلند میشه و تمام فرشته ها براتون دست میزنن و آواز میخونن و شور و شعفی در اونجا برپاست از این همه تشنگی شما برای جذب آگاهی ‌.

    اهنگ “حس ناب_ امیر عباس گلاب” رو دانلود کنید باشه ابراز عشق من به شما

    استاد عزیزم میبوسمت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام بهاران عزیز.

      خیلی هدایتی رسیدم به کامنتت و کامل خوندمش.

      خیلی جالب بود برام که انقدر ریزبینانه و با جزئیات نوشتی و انقدر با درونِ خودت در صلح هستی.

      تحسینت میکنم با خودت انقدر صادقانه و شفاف روبه رو شدی و تمامِ احساساتت رو بپذیرفتی و با آغوشِ باز پذیراشون شدی.

      میخوام ازت تشکر کنم، چون برام الگوسازی کردی که خودم رو با تمامِ وجود، هر چی که هستم پذیرا باشم.

      یه کلمه ی شگفت انگیز تو کامنتت بود که یه لحظه منو میخکوب کرد:

      خودت باش

      من اکثر اوقات آگاهانه تلاش کردم و میکنم خودم باشم و نقاب نزنم، همونی باشم که هستم، همون کاری رو انجام بدم که درونِ خودم میگه فارغ از نظرِ دیگران.

      اما وقتی خوندم خودت باش رو انگار مستقیم برای من اومده باشه…

      که سمانه توجه کن خودت باشی

      این درمان تو هست

      این راهِ پیشِ روی تو هست.

      سپاس گزارم ازت که کامنت به این خوبی و شفافی رو نوشتی.

      تحسین میکنم شجاعت و جسارتت رو برای نوشتن از خودت و درونت.

      بهترین برای تو بهارانِ عزیز.

      خدایا شکرت که هر لحظه خودت یادم میدی چه کنم که برام مناسب هست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      Zahra گفته:
      مدت عضویت: 1274 روز

      سلام

      به شما دوست عزیزم بهاران جان

      چقدر شما واخلاقتان واخلاق همسر گرامیتان کپی زندگی من وهمسرم هست ومنم دقیقا کارها پرفتارهای که شما انجام دادید انجام دادم تا همین لحظه وهمسرمم مثل همسر شما

      وقتی کامنت شما رو خوندم انگار داشتم زندگیمانه خودمو می خوندم

      ممنون که زندگیتامه مو نوشتی تا خودم بخونم

      دوستت دارم️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      فاطی احمدی گفته:
      مدت عضویت: 2327 روز

      سلام به بهاران عزیزم

      دوست قشنگم

      نمیدونم اسم واقعیته یا نه

      بیشتر اسم بهار شنیدم

      اما هر اسمی هم ک داشته باشی بسیار زیبا و ارزشمندی

      این حد صداقتت ،

      شفافیت وجودت رو نشون داد

      من این عشقتو حس کردم

      و از مسیر هدایت و رشد ت لذت بردم

      و عاشقت شدم

      آرزو میکنم همه ی ما به عشق لایقمون برسیم

      و نهایت لذت و خوشبختی رو تجربه کنیم

      خدای قشنگم با کامنتت بهم گفت ،

      از سرکوبی ک برا خودم انجام میدم ،

      اینم یکی از نشانه های عدم ارزشمندی ه

      حتما این آهنگ رو بیادت امشب گوش میدم

      آرزو میکنم برات با ارزشمندی خانه سعادت ت رو

      خداروشکر برا این دنیای زیبای و قوانینش ک عجیب جادوییی ن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حاج عباس گفته:
      مدت عضویت: 1296 روز

      به نام خدا

      سلام بر خانم بهاران عزیز و ارجمند

      من کامنت شما را همون روزهای اولی که نوشتی خونده بودم و بهش امتیاز دادم

      و امشب مجدد خوندم و لذت بردم و تحسینتون کردم

      کاملا با شما موافقم زن و مرد باید مکمل هم باشند و کاستی ها یا نقص های هم رو بپوشانند و جبران کنند

      امکان ندارد یک زوج که هردو از هر نظر مستقل هستند بتونند با هم زندگی کنند . اصولا وقتی از هر نظر (مالی روابط احساسات و… )مستقل باشند دیگر چه نیازی به ازدواج؟؟

      یا دو زوج که هر دو از هر نظر وابسته هستند نیز هم اینطور. نمیتوانند در کنار هم باشند

      موفق باشید

      چیزهای بیشتری در ذهنم بود که بنویسم که انگار از ذهنم پریدند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 964 روز

      سلام و درود بر بهاران عزیز

      چقد فامیلی قشنگی

      و چقد کامنت بسیاااااار روشنگر و زیبایی ترمز مهم خیلی از ماها ،

      خودت باش

      این ترمز دوکلمه ای دنیایی از حرف و آگاهی توش هست خودت باش بدون هیچچچچ ماسکی که سخته و اگه بتونیم خودمون باشیم بدون در نظر گرفتن حرف مردم مثل آب خوردن تغییرات عالی از جانب پروردگار رو ما پیاده میشه و مثل حضرت موسی که خدا بهش گفت ترا برای خودم تربیت کردم مارو هم برای خودش تربیت میکنه به شرط اینکه بتونیم خودمون باشیم چون اگه خودمون نباشیم در تقلا خواهیم بود و تقلا در قانون خداوند یعنی در سختی بیشتر فرو رفتن

      بسیار زیبا در داستان خودتون ،

      خودت باشیم و توضیح دادین و برای این آگاهی ناب و ترمز مهمی که بمن یادآوری کردین از شما بسیاااااااااار متشکر و سپاسگزارم بهاران عزیز

      پاینده و پیروز باشی همیشهههههه

      بدروووووود دوست خوب توحیدی من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    Shahnaz گفته:
    مدت عضویت: 2093 روز

    به نام مهربان تر از مادر

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل و دوستان عزیزم در این سایت معنوی

    خدارو شکر میکنم به خاطر تک تک لحظاتی که در این سایت حضور دارم فایل گوش میدم خیلی زیاد کامنت میخونم و خلاصه اینکه در مسیر هستم هر چند گاه و بیگاه از مسیر خارج میشم ولی تلاش میکنم که دوباره به مسیر خداوند مسیر خوشبختی برگردم

    از استاد عزیزم سپاسگزارم به خاطر تهیه این دوره عالی و بینظیر دست مریزاد و خدا قوت

    امیدوارم بتونم آگاهی های این دوره رو در مقام عمل انجام بدم

    استاد من چند وقتی بود کنترل ذهن برام خیلی سخت شده بود و خیلی از خودم نامید شده بودم که چرا با وجود اینکه نود درصد زمان آزادم توی سایت هستم کامنت میخونم فایل گوش میدم نوت برداری میکنم حتی دوازده قدم رو لیزری شروع کرده بود بازم سریع به هم میریزم و حالم بده میشه همش دکمه نشانه روزانه رو میزدم از خدا هدایت میخواستم یه هفته قبل از اینکه معرفی دوره لیاقت رو ی سایت بیاد

    شب خواب دیدم که با خانم شایسته و یکی دو نفر دیگه که نمی‌دونم کی بودن توی خونه بودیم بعد خانم شایسته یه دفتر قطور به من دادن پرسیدم این چیه فقط یه جمله گفتن که اینا یه سری سواله که باید جواب بدید منم دفتر با کلی ذوق گرفتم تشکر کردم گفتم چشم همه رو در اولین فرصت جواب میدم

    بعدش شما معرفی دوره رو گذاشتین گفتین باید به این سوالات جواب بدین

    گفتم خدای من دقیقا همینه

    خودشه پاشنه ی آشیل من احساس لیاقته که منفی صده

    خدارو شکر یه مقدار پول، چند ماه پیش برادرم به من هدیه دادن من بهش دست نزده بودم روی حسابم بود آخه من درآمدی ندارم و همسرم هم هیچ پولی برای خرید دوره به من نمی‌ده دورهای قبلی رو وقتی خریدم که سال 99بورس برای شش ماه حسابی بالا کشید دقیقا من چند ماه قبلش فایلهای استاد رو از یه کانال تلگرامی به صورت نادرست داشتم گوش میدادم و واقعا چند ماه حالم خیلی خوب بود به خودم قول داده بودم اگه پول دستم بیاد همه دورها رو‌مبخرم یه کم از احساس گناهم کم شده بود و آرامش داشتم حالم خوب بود انگار که گنج پیدا کرده بودم اعتماد به نفسم رفته بود بالا و خودم رو باور داشتم که میتونم پول بسازم و دوره هارو بخرم گفتم بالاخره پولشو رو میدم و توی شش ماه پول چند دوره رو ازبورس بدست آوردم و دوروز قبل ازینکه بورس ریزش کنه من همه سهامم رو‌فروختم خارج شدم و با پولش چند تا دوره خریدم

    من سه سال توی سایت هستم و روی خودم کار میکنم ولی هر چند وقت یه بار همه چی نابود میشد و الگوی تکرار شونده زیاد داشتم

    حتی دوره شیوه حل مسایل رو خریدم گوش دادم و سوالات رو بارها جواب دادم ولی هیچوقت نشد که کل سوالات رو جواب بدم هر کاری میکردم جوابی برای بعضی سوالات نداشتم خیلی فکر میکردم مشکل من چیه چرا نمیتونم حلش کنم حتی یکی از دوستام یه روانشناس حرفه ای رو بهم معرفی کرد من زنگ زدم وقت گرفتم خواستم پولی که هدیه گرفتم پول ویزیت بدم ولی دقیقه نود وقتم رو کنسل کردم رفتم دوزاده قدم رو دوباره شروع کردم

    خیلی فک کردم دیدم یکی از چیزایی که خیلی فضای ذهنم رو میگیره و یا حتی تو تجسم‌های که حالم رو خوب می‌کنه زمانیکه تو تخیلاتم به مقامی رسیدم یا یه کار خفنی کردم که همه دارن منو تشویق می‌کنن

    فک کردم من وحشتناک احتیاج به تایید دارم و فقط زمانیکه بقیه من و تایید کنن حالم خوبه و احساس ارزشمندی دارم چون من از بچگی شرطی شده بودم مامانم خیلی سختگیر بود و من باید همیشه شاگرد اول می‌بودم و تمام زمان مجردی و تحصیل من توی یه مسابقه نفس گیر بودم که رتبه اول رو داشته باشم که مامانم راضی باشه و به خاطر اینکه توی این کار موفق بودم هر روز تایید و تشویق می‌شدم از طرف مدرسه از طرف دوستان از طرف فامیل و مامانم هر جا می‌رفتیم می‌گفت شهناز مثل همیشه شاگرد اوله و همه منو تشویق میکردن من یه جورایی معتاد شده بودم به تایید شدن و تشویق و حال خوبم به خاطر همین تایید شدنه بود زمانیکه که ازدواج کردم این مسابقه و گرفتن تایید اومد توی زندگی مشترکم با خانواده همسرم خدایی توی بیست وچند سال زندگی مشترک بازم کم نیاوردم اون مسابقه ای که از بچگی شروع کرده بودم رو عالی ادامه دادم و توی کل فامیل و خانواده همسرم بازم شاگرد اول بودم به قول پاکیزه بارکزی عزیزم کرورکرورتایید می‌گرفتم

    تا چهل سالگی این مسابقه بود و من شاگرد اول بودم ولی دقیقا سه ماه قبل از تولد چهل سالگیم همه چی ترکید منفجر شد فک کن سی و سه سال من توی مسابقه و تلاش برای گرفتن تایید بودم دیگه روحم وروانم کم آورده بود چون خودم نبودم برای خودم زندگی نکردم فقط در حال راضی کردن مامانم و شوهرم بودم که این دوتا راضی باشن خودم که مهم نبودم یه دفعه دچار افسردگی شدید شدم کار م به دکتر اعصاب و آرام بخش کشید دیگه چند ماه از سایت فاصله گرفتم گفتم ببین کلی مثلاً دارم روی خودم کار میکنم کارم به داروی آرام بخش کشیده بعد از چند ماه دوباره احساس کردم من راهی ندارم غیر از اینکه دوبار ه وارد سایت بشم دوباره شروع کردم چند ماه باسایت بودم فایل‌ها رو گوش می‌دادم و بعد از شش ماه داروهای آرام بخش رو کنار گذاشتم حالم بهتر شد

    القصه توی معرفی دوره فهمیدم احساس لیاقت و ارزشمندی من زیر صفره و‌پولی که میخواستم برای روانشناس هزینه کنم دوره احساس لیاقت رو گرفتم مطمعن شدم مشکل اصلی رو پیدا کردم حالا باید روش کار کنم

    ولی با همین سه جلسه که گوش دادم همین امروز همسرم از سر کار رنگ زد و گفت عروسی دعوتیم باید بریم شهرستان وقتی تصور کردم که باید ششصد کیلومتر رفت و چند ساعت توی عروسی بدون استراحت دوباره از توی تالار باید ششصد کیلومتر دیگه برگردیم و واقعا دوست نداشتم خیلی واضح گفتم نمیام و ناراحت شد و تلفن رو قطع کرد اگه قبلاً بود برای راضی کردنش میگفتم باشه بریم ولی توی دلم خودمو سرزنش میکردم فوش میدادم که چرا اومدم

    با تمام وجودم استاد از شما سپاسگزارم

    وبا تمام وجودم از خداوند می‌خوام که کمکم کنه با تک تک سلول‌هام این دوره بی نظیر رودرکش کنم و عمل کنم دیگه برای خودم زندگی کنم و خودم رو مقایسه نکنم و برای همیشه از مسابقه دادن بیام بیرون

    سلامت و برقرار باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1906 روز

      سلام به شهناز عزیز و شجاع و هوشمند.

      خیلی لذت میبرم بچه ها کامنت های اینچنینی مینویسن.

      از خود

      از زندگی و تجربیاتِ حقیقیِ زندگی

      مرسی شهناز عزیز که خودتو به این زیبایی تحلیل کردی و اینجا نوشتی.

      من هر بار که کامنتهای بچه ها از زندگیِ شخصیشون رو میخونم بهتر درک میکنم چقدر ما آدمها شبیه هم هستیم.

      متوجه میشم اون افکار و احساسات و واکنش هایی که بروز میدم تو بقیه هم هست.

      این یعنی من موجود عجیبی نیستم.

      متوجه میشم دلیلِ بعضی رفتارها و واکنش‌هام چیه.

      مرسی که انقدر قشنگ با کامنتت نیاز به تایید طلبی رو روشن و شفاف نوشتی.

      تحسینت میکنم که وارد مسیر بهبود شدی و خودت رو لایقِ خوب زندگی کردن و برای خود زندگی کردن میدونی.

      بهترین هارو برات آرزو میکنم، همینطور درخشش در لحظاتِ زندگیتو.

      خدایا شکرت برای این سایت ارزشمند و کامنتهای ارزشمندش.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        Shahnaz گفته:
        مدت عضویت: 2093 روز

        درود سمانه عزیز

        یه دنیا ممنونم که برای من وقت گذاشتین

        منم مثل شما با کامنتایی که از تجربه شخصی بچه هاس بیشتر ارتباط برقرار میکنم و یه جورایی آروم میشم که تجربه های که من داشتم بقیه هم داشتن و اگه اونا تونستن تغییر کنند پس منم امیدوار باشم

        من با این دوره متوجه شدم به اندازه یه کهکشان خلع دارم و باید خیلی کار کنم

        وقتی جمله شهناز عزیز شجاع و هوشمند رو خوندم یه لبخند زدم دقیقا احساسش کردم خوشحال از تایید شدن این کد توی ذهنم دوباره ران شد

        احساس میکنم نیاز به تایید و تشویق توی تک تک سلولهامه فک کنم کار سختی در پیش دارم خدا کمکم کنه این بیماری رو از وجودم حذف کنم

        سمانه ناخودآگاه وقتی می‌خوام کامنت بخونم اول میرم سراغ به ترتیب امتیاز

        می‌خوام بدونم شاگرد اول کامنتا کیه

        توی هر لحظه وجود این ویروس رو توی وجودم حس میکنم هر بار یه چهره ازخودشو نشون میده ولی کم کم دارم بهش آگاه میشم

        و به امید خدا موفق میشم

        شاد و برقرار باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          مجید بختیارپور عمران گفته:
          مدت عضویت: 964 روز

          سلام دوست خوب توحیدی ام خواهر گلم شهناز خانم

          درود بر شجاعتی که داشتی تونستی مشکلتو اینجا به ثبت برسونی و بگی چه مشکلی در درون داری که همه ما باهم دراینباره تایید گرفتن از دیگری مشترکیم منم الان چند روزه مشغول پاکسازی این مشکل در درونم هستم بله راه سخت و دشواری رو پیش روت داری ولی خدایی که گفت آسان میکنم سختی ترا آسانت خواهد کرد و همینکه متوجه شدی و داری اینو درک میکنی و زوم کردی روی خودت یعنی لایق رشد هستی و مطمعنن رشد خواهی کرد واقعا بد بیماری هست بیماری تایید گرفتن که مارو به ترمز بزرگتر وصل میکنه به نام کمالگرایی

          دعا میکنم خداوند همه مارو ازین بیماری شفا بده

          یاشافی یاشافی یاشافی

          مارو شفا بده از بیماری کمالگرایی

          دوستانم را مددیار باش دوست خوبم شهناز خانم گل و به راه درستی و راستی ووشجاعت هدایت کن الهی آمیییییین

          موفق باشی خواهر گلم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
          • -
            Shahnaz گفته:
            مدت عضویت: 2093 روز

            درود مجید عزیز برادر گلم

            یه دنیا سپاس که وقت گذاشتین کامنت منو خوندین و برام پیام گذاشتین

            بیماری تایید گرفتن و کمال گرایی پاشنه آشیل منه و هر روز دارم روی این دوره فوق العاده کار میکنم و هر فایلی رو در تنهایی و تصویری میبینم که بتونم بیشتر درک کنم وآرام آرام روی این دیوار سیاه رنگ سفید بپاشم و باورهای درست و توحیدی را جایگزین کنم با این شرکی که در وجودم دارم و این بهبود دایمی است این روزا فایلهای توحید عملی هم زیاد گوش میدم در کنار دوره احساس لیاقت امیدوارم به لطف خداوند مهربان بتونم این مسایل رو حل کنم و ظرف وجودم بزرگتر بشه برای دریافت الهامات الهی

            یا شافی یا شافی یا شافی

            سپاسگزارم به خاطر این دعای زیبا

            امیدوارم روزی بیاد که همگی ما بیایم و از بالا رفتن احساس لیاقتمان و نتایج عالی برای هم بنویسم و قوت قلب هم باشیم برای ادامه این مسیر الهی

            مجید برادر گلم این کامنت شما رو پیغامی از طرف خداوند می‌دونم که در بهترین زمان دریافت کردم و به من یاد آوری شد که من توی این راه تنها نیستم و دوستان عزیزی در این مسیر با من هستن که با کامنت الهیشان انگیزه من را بیشتر میکنن برای ماندن در مسیر توحید

            خیلی از کامنت پر مهرتان خرسند شدم بهترینها رو از خداوند مهربان برایتان آرزو میکنم

            سلامت و موحد باشید

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمانه مسعودی گفته:
    مدت عضویت: 1614 روز

    با سلام و عرض ادب خدمت استاد و همه دوستانم

    از لحظه که از شما شنیدم دوره احساس لیاقت رو دارید تهیه می‌کنید تصمیم گرفتم این دوره از همون ابتدا تهیه کنم. دیروز تولدم بود و به خودم گفتم تو لیاقت اینو داری که این دوره به خودت هدیه بدی.

    امروز فایل ها گوش کردم و یکی از اساس ترین باگ های که دارم و این روزا حسابی فکر من رو درگیر کرده بود و پیدا کردم . امیدوارم منتشر بشه و در موردش صحبت بشه چون فکر میکنم این مشکل خیلی از خانم ها هست

    من دختر تحصیل کرده و هنرمند و زیبا و با توانمندی زیادی هستم و در یک هتل کار میکنم و در نگاه اول نظر خیلی از خانم ها و آقایان جلب میکنم و مورد تحسین قرار میگیرم و با هر کس وارد رابطه میشوم ابتدا خیلی زیاد از من تعریف و تمجید میکنن بخاطر این همه خصوصیات خوبی که دارم و تعجب میکنند که تا حالا ازدواج نکردم یا با کسی توی رابطه نیستم و همین امروز که دارم این نوشته می‌نویسم از یک رابطه عالی با شرایط عالی خارج شدم و شروع کردم به گوش کردن اولین فایل احساس لیاقت و اشتباه و باگ خودم پیدا کردم.

    من متوجه شدم وقتی تنها هستم مشغول خودسازی و بالا بردن مهارت ها و توانایی هایم میشم و ابتدا رابطه بخاطر خودسازی که انجام دادم اعتماد به نفس بالایی دارم و به نحوه های مختلف مورد تحسین و تعریف طرف مقابلم قرار میگیرم و اما رفته رفته مشغول رابطه میشوم و از طرفی چون به طرف مقابلم حس پیدا میکنم و مشغول سرویس دهی به او میشم و خودم در اولویت نیستم کمتر روی خودم کار میکنم و اون تعریف ها از طرف مقابلم کمتر و کمتر میشود و من احساس ارزشمندی خودم را از دست میدهم و توجه از طرف مقابل دریافت نمیکنم و رابطه نه به شکلی بد که به شکل محترمانه تمام میشود و به نتیجه نمی رسد

    مدتها بود فکرم درگیر این مسئله بود دوست داشتم باگ خودم در رابطه پیدا کنم که امروز با شنیدن فایل ها متوجه شدم و فکر میکنم این باگ خیلی از خانم ها در رابطه باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      زهره گفته:
      مدت عضویت: 1157 روز

      سلام عزیزم

      کامنتت رووقتی خوندم گفتم این توئی هااا وخیلی اشنابود

      اول رابطه که میشم همه چیزخیلی خوب پیش میره وتحسین وتمجید وتوجه زیادی میگیریم وبعدش کم کم دچاروابستگی دررابطه میشم ووقتی هم که احساس نیازکنی رابطه خراب میشه واحساس لیاقت تخریب میشه وبه خاطرهمین موضوع الان چندساله که واردهیچ رابطه ای نمیشم اصلاالویتمم. نیس چون وقتی تنهام بیشترروی خودم کارمیکنم وتمرکزم بالاترروی بهبودمهارت هام وخودم والان دیگه به این نتیجه رسیدم تاوقتی من احساس لیاقتموبالانبرم واردهررابطع ای بشم همینه ودوس دارم اول خودموبسازم ازهمه نظر استقلال عاطفی ،مالی ،و…به خاطراین مواردمحتاج کسی نباشم بگم خودم اینارودارم هروقت میخوادبره

      خب بره مشکلی نیس

      یاشایداصلاخودم به هردلیلی نخوام ادامه بدم راحت بیام بیرون جه کسی باشه یانباشه من حالم خوبه وخودمودوس دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1287 روز

    سلام به استاد دلبرم، به دلبرِ شیرین استادم،به همه ی دوستان جان

    وسط کلاس پاشدم اومدم اینجا بگم،استاد شماااابی نظیری،آگاهیت هااات بی نظیره،من هرچقدر بیشتر گوش میدم،بیشتر میفهمم تا الان از کجا داشتم ضربه میخوردم،هرچقدر بیشتر تمرین حل میکنم تازه میفهمم پاهام روی چه ترمز های زنگ زده ای بوده!

    الان چند روزه دوره روی سایت اومده؟تازه من اصلا تمرکز لازم نزاشتم هنوز،نتونستم کامل آموزش هارو مکتوب کنم یا تمرین هاشو حل کنم!

    ولی‌ قشنگ دارم واکشن جهان رو به ورودی های جدید ذهنم میبینم.

    خداوند گواهه بر حرفای من،این چند روز حین پیاده روی و رد شدن از خیابون،چند تا ماشین توی خیابون جلوی پام وایسادن و گفتن بفرمایید….

    یا به طرز عجیبی میخوام رد بشم از خیابون میبینم دقیقا زمان چراغ قرمز ماشین ها رسیدم و با خیال راحت قدم زنان خیابون رو‌رد میکنم!

    بچه های من کلاس اولی ان،ولی خیلی بی قرار هستند برای مدرسه موندن،من مجبورم تو حیاط مدرسه بمونم تا خیالشون راحت باشه،الان یک هفته ست،معاون میاد با بدترین لحن تموم پدر مادر هارو از حیاط میفرسته بیرون،بعد این خانوم اصلا با من کاری نداره!انگار نه انگار من توی حیاط نشستم!

    امروز داشتم فکر میکردم نکنه من نامرئی شدم منو نمیبینه اصلا؟چرا چیزی به من نمیگه؟؟؟ مگه میشه؟؟؟

    امروز رفتم یک کافی شاپ قهوه بگیرم برای خودم،اینم خودش یک تمرین عزت نفس برام،چون خیلی سختمه برم داخل یک مغازه که اکثرا آقایون نشستن!هربار میخوام بگم من یک دبل اسپرسو کافئین بالا میخوام حس میکنم الان اینا دارند تو‌دلشون میگن:(گنگستر کی بووودی تو :))) )

    ولی امروز بعد مدت ها،دوباره رفتم!

    یک آقایی چند قدم جلوتر از من وارد شد و‌من رو ندید و در رو پشت سرش بست!

    خداوند گواهه تا من برسم به در ودر رو باز کنم،اون آقا متوجه من شد،برگشت در رو‌برام باز کرد تا من راحت برم تو!

    اصلا رفته بود داخل ! ولی تا متوجه من شد ،در رو‌دوباره برام باز کرد!

    بعدشم با خیال راحت قهوه م رو سفارش دادم،با کمال احترام حساب کردم اومدم بیرون،بدون اینکه یک نگاه سنگین حس کنم توی جمع …

    اینا از نظر من همش کرنش جهانه،فقط به این دلیل که من تازه فهمیدم چه ارزشمندی از خودم داشتم و حواسم بهش نبوده!

    خداوند میدونه قراره چه اتفاقات‌فوق العاده ای رقم بخوره برام با تمرکز روی آموزش و تمرین های استاد ….

    از خداوند برای استاد عزیزم طول عمر با عزت درخواست میکنم که حضورش روی کره زمین،برای ما رحمته و برای تموم دوستان عزیزم توی سایت که دوست دارند این دوره رو داشته باشند دعا میکنم به زودی هم مدار با این آگاهی ها بشند وسوار بر موج هدایت،با فرکانس لیاقت،شووت بشند توی مدار خواسته هاشون…

    دوووستون‌دارم وقلبِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
    • -
      مریم شمسا گفته:
      مدت عضویت: 2001 روز

      سلام به سعیده جان رفیق خدا، عزیز دل خدا ، عشق خدا

      سعیده جان کامنتت بازم چشام بارونی کرد و چقدر از این گرمای اشکام لذت می برم یه جور خاصی به آدم آرامش میده وقتی عشق بازی خدا رو می بینی

      سعیده عزیزم میگن تو بهشت هرچی بخوای برات محیا میشه ، دستت به سمت میوه ببری خود شاخه درخت خم میشه،

      یا قبلنا شنیده بودم که آدم‌های خیلی خوب کفشهاشون جلو پاشون جفت میشه ..

      می دونی شما الان همون آدم خیلی خوبه هستی اونقدر که تو چشم معاون مدرسه محو میشی، ماشینه بهت میگه بفرمایید، در براتون باز میشه..

      اونقدر در خدا غرق شدین که الانم در بهشتش هستین و خبر ندارین …

      عشق خدا سعیده جانم بخدا داشتم به انتهای کامنتت نزدیک میشدم مکث کردم ، گفتم سعیده جان برای ما جاموندگان دوره دعا کن و ادامه دادم دیدم بند آخر کامنتت دعا کردی و اشک بود که می‌گفت مریم آروم باش حالا کجاشو دیدی … سعیده جان یعنی چی اینا …با این کاراش بیشتر دلم براش تنگ میشه…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    tarlan گفته:
    مدت عضویت: 1491 روز

    سلام به استادلایق وارجمندم وشایسته بانو

    وجمع این بهشت

    من دوره عزت ونفس وکشف قوانین روخریداری کردام وخیلی هم روی خودم کارکردام

    وبیشترازنظرروحی حالم بهترشده

    می دانم که ادم قبل نیستم

    وهرچه این چندوقته به چالش خوردم ونشانه روزدم

    به دوره عزت نفس وتوحیدی بودن هدایت شدم

    ازخودم خجالت کشیدم که توحیدی بودنم به هیچی بنده

    زودناامیدمیشم

    کنارمی کشم خودم ازخودم

    ولی ازسایت نه

    می بینم که انصافااا خیییلی تللش می کنم وتعقیری بخصوصی ندارم بق می کنم ومیگم شایدمن

    نتونم ولی بازم ادامه می دم

    وقتی کامنتهای بچه هاروخًوندم وویس احساس لیاقت گوش کردام

    پی بردم که این غم نهفته دردرون من که درتنهاییً بیشترمیادرو

    مال نداشتن احساس لیاقته

    ومن به این دوره احتیاج دارم وازخداوند می خوام که پولشوبه راحتی برای من جورکنه

    ومنویاری کنه

    چون الان هم دارم ازاول دانلودی هاروگوش می دم وکامنت می خونم وهم قصددارم برم سراغ عزت نفس

    وفوکوسم روی توحید وعزت نفس

    امیددارم به لطف الله منویاری کنه

    انچه می خواهم خلق کنم می دانم لایقش هستم

    ومن بااایدشرایط بهتری زندگی کنم

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    حسین بروجنی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    سلام استاد عزیزم

    ■ ممنون میشم راهنمایی بفرمایید■

    زمانی که تراکتور آمد بسیاری از کشاورزان اعتصاب کردند. باورشان بر این بود که بیکار می‌شوند. آنها برای نشان دادن توانایی خود سرعت وتلاش فیزیکی را بیشتر کردند.

    ▪︎ نسبت به قبل خود بهتر شدند اما در مقایسه با تراکتور هنوز خیلی عقب بودند ▪︎

    تا تسلیم شدند و حضور تراکتور را پذیرفتند

    ▪︎یا در مسابقات ورزشی بازنده خود را با نفر برتر مقایسه می‌کند نسبت به قبل خود رشد کرده اما برای قهرمانی هنوز فاصله دارد

    ابتدا از شکست ناراحت می‌شود اما این ناراحتی موجب تلاش بیشتر او می‌شود تا به پیروزی و قهرمانی برسد▪︎

    ● آیا اینجا مقایسه خوب است یا بد؟

    سازنده است یا مخرب ؟ ●

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      ملیحه نصیری گفته:
      مدت عضویت: 1791 روز

      سلام ب دوست عزیزم حسین جان

      خاستم درباره سوالات جواب بدم

      چون برامنم اتاق افتاده

      مقایسه:

      وقتی بقول استاد این باور رو بسازیم ک همه انسانها یک سیستم عصبی رو دارند

      و همه ما به یک اندازه توانایی و پتانسیل دارم

      مقایسه و دیدن پیشرفت ادمها باعث انگیزه میشه ک

      اون تونسته پس منم میتونم

      و البته قرار نیس همه نفراول کنکور بشیم

      هرکسی تونسته ب 1 موفقیت برسه منم میتونم

      ولی هرکسی تو زمینه مورد علاقه خودش

      اما وقتی ببینی کسی برنده شده و تو نشدی خودتو سرزنش کنی و مقایسه ک حالتو بد کنه انجام بدی این مقایسه فقط از بین بردن حس ارزشمندی.لیاقت.اعتماد بنفست میشه

      ک باعث میشه بیشترررررر و بیشتررررررر از موفقیت دور بشی و بقولی دهن و روحتو فاسد میکنه و میبرتت تو احساس بد

      احساس بدی ک= اتفاقات بد

      اما وقتی ببینیم 1نفر فقط1 نفر تونسته 1کاری رو انجام بده قطعااااااا منم میتونم

      و این باعث انگیزه دادن بخودت میشه

      خودتو تحسین میکنی

      بخودت انگیزه میدی

      استعدادهای جدید تو وجودت کشف میکنی ک تاحالا ندیده بودیشون

      پس مقایسه میتونه سازنده باشه یا مخرب بسته ب باور و نگاه ما داره و باورهامون

      براتون بهترینها رو ارزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حسین بروجنی گفته:
        مدت عضویت: 1498 روز

        خواهر عزیزم ملیحه خانم سلام

        حالا ایمیل تون برام رسید

        ممنونم از پاسخ زیباتون

        بله درست میگید….

        مقایسه اگر تخریب کنه انسان رو ،بده

        اما اگر متری باشه برای کوتاه کردن فاصله تا هدف

        و رشدی که نسبت به قبل کردیم .

        این میتونه مسیر ما رو روشن کنه تا

        به آینده امید وار بشیم و از رشدی که کردیم خرسند

        امیدوارم که همواره شاد وپر انرژی باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    رضوان بنی اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1465 روز

    سلام من فهمیدم که داشتن احساس لیاقت حد نداره و تا همیشه میشه روش کار کرد هرچقد که تو خودتو لایق یه سری نعمت ها میدونی اونهارو دریافت میکنی ولی اگه به جاهایی بیشتر از اون دریافت نمیکنی واسه اینکه دوباره باید روی احساس لیاقتت کار کنی واگه دوباره کار کنی و یه سری قفل های یه مرحله زندگی انگاری برات باز میشه و تو به یه سری از خواسته هات میرسی دوباره یه چیز های شفاف تر و بیشتر نزدیک به خودت میخوای و سعی میکنی به اونا برسی و این روند ادامه داره و نشون میده که باید همییییشه روی این احساس لیاقته کار کرد.. هر چقدر بیشتر کار کنی نعمت های بیشتر و باکیفیت تری از جهان دریافت میکنیی

    و اگه که کار نکنی و یه روزی بگی که نه دیگه بسه تا همینجا برای من کافیه و من میدونم دیگه بقیشو خودم میرم و( به این روندی که تا الان ادامه میدادی ، تکرار فایل ، انجام تمرین ، سپاسگزاری و تمرین ستاره قطبی..) به این روند فکری ادامه نخواهی داد و باز یه سری حرفای ناهماهنگ با خواسته ات و ناهماهنگ با وجود اصلی خودت و درگیر شدن با فضای مجازی و درگیر شدن با یه سری ادما و…. دوباره میایی پایین

    خیلی مهمه که این مسیر رو ادامه بدیم بیشتر به خودم میگم که توی این موضوع ایراد دارم که ایشالا خدا کمکمون کنه و قدرتی دایدار بده که توی این مسیر هموااااره ادامه بدیم و نتیجه های قشنگ و برای خودمون رقم بزنیم .. از این مسیر زیبای زندگی لذت ببریم.. از وجود خودمون و از نعمت های بی نهایت خداوند لذت ببریم . خدا به هممون یه قوه قلبی بالایی بده که بتونیم تا اخر مسیر زندگی توی این راه باشیم️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 1688 روز

    به نام رب العالمین

    سلام استاد عزیزم مریم جان و دوستان خوبم انشاالله که هر کجا هستید حال دلتون خوب باشه.

    از خداوند به خاطر وجود ارزشمند شما و قوانینش به خاطر وجود ارزشمند مریم جان بسیار بسیار سپاسگزارم از شما به خاطر صداقتتون و عملکرد بسیار عالی به قوانین و درک بالاتون و تهیه تمام فایلها و دوره های ارزشمند و این دوره بسیار بسیار سپاسگزارم.

    از دوستانی که این کامنت ها رو نوشتن و مینویسن بسیار سپاسگزارم.

    خدا رو شکر که اول صبح هدایت شدم به خواندن این کامنت های ارزشمند که شما با سخاوت برام گذاشتید شما هر بار دوره ای خلق میکنید مصمم میشم بدون تردید برا خریدش ولی اینکه چه زمانی بتونم بخرمشون دقیقا حس میکنم مربوط به ترمزهای ذهنیم هست که ریشه اش واضح از باور عدم لیاقت و فراوانی میاد شکی در وجودم نیست برا خریدش ولی باورها کار خودش رو می‌کنه و هر بار واضحتر میشه برام این پاشنه های آشیل با خودم میگم خدایی که تا الان کلی دوره ها رو برات خریده این دوره رو هم می‌تونه بخره اگه خودت اجازه بدی توکل بر خودش انشاالله مثل بقیه دوره ها به راحتی از جایی که فکرشم نمیکنم برام بخره.

    شما دوره ها را که الهام خداوند هست رو اجرا میکنید و خداوند پاداشتون رو با تهیه دوره بعدی میده چقدر قشنگ قدم به قدم دارید اوج میگیری و من دارم به چشم میبینم حسم میگه بعد این دوره شما در فکر دوره بعدی مثل دوره فراوانی خواهید بود نمیدونم هر چی خدا بگه بهتون چقدر شما سبکبال و رها هستید اینو حسش میکنم چقدر حسش شیرینیه دوستتون دارم انشاالله رب العالمین به شما قوت افزون دهد و هر بار لذت آرامش سلامتی و موفقیت عمیق‌تری رو تجربه کنید انشاالله به زودی در این دوره همراهتون بشم انشاالله…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: