آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 12
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-10 22:21:532024-12-11 22:35:54آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدای هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو و هم خانواده ای های نازنین،
خدایا شکرت که من در مدار شنیدن این آگاهی ها قرار گرفتم و ان شالله که بتونم در عمل ازشون استفاده کنم.
من یک همکار/دوست دارم که همیشه از زمین و زمان شاکیه و داره گله و شکایت میکنه و قشنگ میبینم که چون تو این فرکانسه، مرتب اتفاقات ناخوشایند سراغش میاد. اوایل وقتی گله و شکایت میکرد سعی میکردم با حرفام آرومش کنم و هی بهش امیدواری میدادم، مثلاً نیم ساعت براش حرفای خوب میزدم و می گفتم که باید نیمه ی پر لیوان رو دید و روی زیبایی ها تمرکز کرد و برای داشته ها شکرگزاری کرد و…بعد میدیدم همون موقع تایید میکنه اما بلافاصله دوباره حرف خودشو میزنه و حرفای من انگار آب در هاون کوبیدنه. الان درسم رو گرفتم و وقتی اون گله و شکایت میکنه فقط تاییدش میکنم و موضوع رو عوض می کنم. نتیجه این شد که خدا شرایط رو جوری فراهم کرده که دارم کمتر میبینمش. احساس دوگانه ای نسبت بهش دارم. هم دوست دارم ببینمش و بهش کمک کنم، چون اینجا توی آمریکا یک دختر تنهاست و کسی رو نداره و چند سال پیش مادرش به رحمت خدا رفته و یک بار که داشت این قضیه رو برام تعریف میکرد اشک توی چشماش جمع شده بود و از اون روز واقعاً دلم براش سوخت و دوست دارم کمکش کنم، از طرفی من هم دوست دارم که یک دوستِ دختر فارسی زبان داشته باشم، اما میدونم قانون اینو نمیگه و اگر بخوام زیاد باهاش معاشرت کنم حتماً به خودم آسیب وارد میشه. پس خدا جان این مسئله رو هم میسپارم به خودت که برام ردیفش کنی :) به قول بابام که یک بار توی کارت تبریک تولدم برام نوشته بود: خدایا چنان کن سرانجام کار، که دلخواه یاسی شود روزگار :)
استاد جان و مریم جان و هم خانواده ای های عزیزم، عاشق همتونم.
خدا نگهدارتون باشه.
این فقط یک پیام است ، قصد من تغییر دادنت نیس ، آن گه ک خود آماده گردی ، این پیام دارای کمال است …
واقعا ازتون ممنونم چققققدر ب موقع بود و چقددددر با تک تک سلول هام درک کردم و ب موقع هدایت شدم خدارو هزاران مرتبه شکر کاملا درست بود و آگاه شدم در چه کسی ی هستم خدا پدر مادرتو بیامرزه دکتر (( اشاره ب صحبت های خودتون ))
درضمن بعد دیدن هر دوتا فایل یک بیت نوشتم از خودم ک خیلی ب دلم نشست امیدوارم شما هم لذت ببرید ️
باورهای من در مورد تمرکز رفتار دیگران
ویژگیه معلم بشی برای اموزش
منطق
ببین هر که بخواهد چیزیو یاد بگیره اگاهی اموزش بخاد خدا از هزاران راه بهش میرسونه اینکه هر کسی تو زندگیش توی هر چیزی داره رشد میکنه مگه کسی حامیش بود خاسته خدا هم کمکش کرد
الان بچت میره مدرسه درسو دوس داره نمرش خوب میشه مگه حتما پدر مادر دستشو گرفتن نه خودش راهیو که میخاسته رفته میخاسته قشنگ درسشو بخونه به درسش اهمیت داده بعدم نمره هاش خوب تجربه های خوب گرفته
مادر باشی یا خواهر حامی فامیلت
خواسته من همیشه این بوده یه خواهر مادر کاربلد داشته باشم توهمه چیز ازش یاد بگیرم بقیه رو میدیدم نظم سیاست هایو بلدن عزت نفس بالا حالا من که خواهر مادرم بلد نبودن خودش ولی ماها همه
یه حامی یه اگاه یه قدرت داریم در کل یه راه اسون کن
خدایا شکرت که تو رو دارم
پس دیگه در ارامش ابدی فرو برو نگران خودتو بقیه نباش
همه خدا رو دارن وببین با خداشون چه قد رفییق هستند
چه ارزشهایی خلق میکنن چه خوشبختیایی خلق میکنن
ایلان ماسک
استاد عباس منش
خانم شایسته
چه قدر تونسته اند ارتباطشون با رب قویتر کنن ونشونش خوشبختیای خفنی که ساختند
ایلان کلی سازه هیولا زهرا یادت باشه با تکامل
استاد کلی دوره هایی لدت بخش رویایی
خانم شایسته کلی با عشق تکاملشو میگزرونه وکارشو با عشق ارزشمندی انجام میده
یه چیه باحال
استاد یه کنترل زهن منطقی ساختم نیگاه خیلی لدت داره
من حسابمو خیلی کم خرج بود ولی با این حال پولمو میخوردم با اینکه تو زهنم تا میتونستم نگه میداشتم
این اگه به لطف صورت حساب هدایتی هست
و اگاه شدن از اینکه چه قد ورودی مالی داشتم که خبر نداشتم وفکرشم نمیکردم
استاد بعد کلی خریدای ریز ویه درشتش پیدا بود اونم خرید یه دوره بود
حالا میگفتم خیلی حرفاش قشنگ بود میگفتن صرر کردی چه جور یارو با حرف زدن پول ساخته ینی با یهخورده حرف الکی زدن پول ساخته دیگه انگار قشنگ داشتم جکی میگفتم واقعی با قلبم میدیدم ولی برای اونا دروغ
یه باوری که برای اینکه لایق بشی که بهت پول داده بشه باید پدرت در بیاد باید کلی زمان انرژی خستگی بزاری تا بتونی بهت داده بشه وتوام که اهله سختی دادن به خودت نیستی پس در نمیاد کی گفته ببین جلوته منطقی تر از زندگیه استاد مثل هلو برات زندگی ساخته
درس حمایت
اقاچقد بعضیارو میدیدم همسرشون یه کارتت پررر دادن بریزو بپاشو بخرو برای این بخر برا اون بخرو این حرفا
حالا ما چی میشه میگیم چیشد خدا عادل اون اینجوری تو رفاه من اینجوری
هر کس توی هر جایگاهی هست جای درستشه
خدا بله خیلیهم عادله
اول که حمایتش از طرف رب از طرف همسرش بهش خیر رسونده مثل تو
هر کسی رب از طریق هزاران نفر خیر میرسونه
این یه ترمز تپل بود
که دیگه به جای حمایت کردن بقیه ازم حمایت ربمو بطلب
وراه بندگیو پیش بگیرم
ودر راه سپاسگزاری وافزایش مهارت رفتن تو دل ترسامم
واقعا یه ترمز مخفی خیلی ها اینه فک میکنن بابا یا مامان خانواده حامیشونن وبعد ازدواجم همسر اصلا روی خودشون حساب نمیکنن که اقا ماهم ارزشمندیم ماهم باید دنبال رشد باشیم کاره ماهم ارزشمنده انرژی ماهم ارزشمنده ماهم لایق هدایت هستیم ماهم لایق بارش ثروت هستیم مثل هزاران ثروت و خوراک نیاز بیشتر از حد تصور بهمون همین الان ثروت نعمت بخشیده شده
اصلا همین شب روز فرصت زندگی چقد ارزش داره وقتی کسی وقتش بشه بره باهیچ حساب کتابی قابل برگشت نیس هیچ قیمتی برای روز فرصته زندگیه نیس
میخام بگم که از وقتی اون نگاه حمایت از ناموس
حمایت تامین کمام کمال خانواده رو از روی همسری برداشتم
خیلی خوب بوده
مشتاق تر برای رشد اموزشو مهارتهام
سپاسگزارتر از همسری برای نعمت های که میاره توزندگیم وبرام دسته حمایتگر ربه مهربان غنی هست
ورزق برکتم تو زندگیم بیشتر بیشتر شده
عاشقتم صبحت بخیر با صفا لحظه شماری میکردم برای قسمت 2 بزرگترین استاد در کیهان در حال حاضر شمایی استاد عباس منش اگه به من بگن چند تا استاد نام ببر استر هیکس و کوین تردو هم قبول دارم اما شما اصلا نیست تو کیهان رودستت از همه لحاظ ماشالله آگاه مسلط خاشع متواضع وعمل میکنید به گفته هاتون از لحاظ اشعاری گرقته قرانی گرفته کوانتومی گرفته اصلا دراین حوضه از جودیسپنزا نگم یراتون دیگه اسم بخوام ببرم یه تومار میشه اما چقدر من خودم و دوستان سایت خوشبختیم وتو مدار بالاتر که اینجا مثل خونمون شده هرجا یریم یه چرخم بزنی باز باید برگردیم خونه یعنی خدا میگه دوراتو زدی بیا پیش عباس خلیل الله من منم میگم چشم استاد عباس منش که تهشه عاشقشم خلاصه دوست دارم فقط خواستم بگم صبح زیبات بخیر
سلام بر استاد عزیزومریم بانوی شایسته
وقتی همه ی امور زندگیت رو به خدا می سپاری وتسلیم ورها میشوی احساس میکنی خداوند همه ی امور را رها کرده و فقط به تو کمک می کند که در مسیر درست حرکت کنی .دیشب بعد از شنیدن فایل شما دقیقا چنین احساسی داشتم.به خودم گفتم «لیلا ببین خداوند چقدر حواسش بهت هست ،دیگه چطوری بهت بگه که کاری از دست تو بر نمیاد آرام باش،من هستم»
درک قوانین یک چیز است وعمل به قوانین چیز دیگر .به زبان ،راحت است که بگویی من در زندگی دیگران دخالت نمی کنم وبرای تغییر آنها تلاشی نمی کنم اما در عمل اگر آن کس پاره ی تن تو باشد ،فرزندت باشد،پدرت باشد،مادرت باشد،برادرت باشد…… تا کجا میتوانی درد کشیدنشان را ببینی اما غصه نخوری!؟
واقعا روحیه ای قوی وکمکها وهدایت های خداوند را می طلبد که به آنچه درک کرده ای پای بند بمانی واز مسیر خارج نشوی….
من در خانواده ای فرهنگی ومذهبی به دنیا آمده ورشد کردم پدرم بسیار متدین وآبرومند وصاحب 4فرزند که 3نفر موفق ودر مسیر درست ویکی که برادر بزرگتر از من هست همیشه در مسیر نادرست وپر از مشکلات بوده است.
پدر ومادرم ومن وخواهر وبرادر دیگرم همیشه تلاش کردیم او را هدایت کنیم ،کمک کنیم تا آبروی خانواده حفظ شود .در حقیقت پدرومادرم همیشه خود را مسئول اشتباهات او می دانستند وسالهاست که از نظر حالی ومالی او را ساپورت کرده اند وما هم چون تحمل دیدن درد پدر ومادر را نداشتیم همیشه در صحنه بودیم .
حدود 20 سال پیش ،از اینکه همیشه سفره ی مشکلات برادرم وسط زندگیه من پهن بود ،خسته شده بودم از شهر کوچکمون مهاجرت کردم واین آغاز تغییر من در این زمینه بود که من نمی توانم زندگی او را تغییر دهم اما هم چنان غصه ی او را می خوردم وگاهی صحبتی ،هدایتی که هیچکدام سرسوزنی فایده نداشت.سالها طول کشید ومن تکاملم را طی کردم ومخصوصا بعد از آشنایی با شما وآموزه های شما دست از تلاش برای تغییر برادرم برداشتم وتلاش می کردم برایش غصه هم نخورم،هر چند که همچنان پدر ومادرم وخواهر وبرادرم حامی وهمراه او بوده وهستند که آسیب نبیند ولی من عملا خودم را کنار کشیدم وخب طبق قوانین بدون تغییر خداوند من مهاجرت کردم واز آن فضا کاملا دور شدم.
متاسفانه برادرم مشکلات روانی پیدا کرد وتحت مراقبت بود.چند هفته پیش شنیدم برادرم به زندان افتاده ،وهنوز مادرم اشک می ریزد ودعایش میکند وپدرم در حالت آلزایمر می گوید تمام زندگیم را بفروشید اما فرزندم از دست نرود ومن ……می بینم ،می شنوم اما باید بر مسیر خود ثابت قدم بمانم .وقتی شنیدم بسیار ناراحت شدم اما توانستم بعد از نصف روز خودم را به آرامش وحال نسبتا خوب برسانم.شروع کردم به گوش کردن فایلهایم در این زمینه ،شروع کردم به یادآوری قانون به خودم ،شروع کردم به تکرار باورها وآگاهی هایم در این زمینه در ظاهر حالم خوب بود اما وقتی ناخودآگاه وبدون هیچ دلیلی در حین رانندگی اشک بر صورتم سرازیر میشد می فهمیدم حالم خوب نیست واز آنجایی که می دانم دنیا سرش کلاه نمی رود به خدا پناه بردم واز او کمک خواستم که آرام شوم.در جایی از شما شنیده بودم که واقع بین نبودن واحساساتی تصمیم گرفتن وعمل کردن همان جهلی هست که خداوند در قرآن به آن اشاره می کند .به خودم می گفتم لیلا جاهل نباش .ولی دیشب انگار خداوند در تمام آیاتی که شما خواندید بامن حرف میزد وقتی مثال مادری را میزدید که خود را فدای فرزند کرده انگار خداوند نشسته بود وبا من حرف می زد.با این همه تاکیدی که در قرآن بر روی این مسئله آمده دلم آرام شد ویقین پیدا کردم که مسیرم اشتباه نیست .از خداوند می خواهم که عزیزانم را هدایت کند وبه آنها آرامش دهد همانگونه که مرا هدایت کرد وبه من آرامش داد.
استاد عزیزم بازهم در زمان مناسب صدای خدا شدید وبر دل وجانم نشستید .سپاسگزار حضورتون در زندگیم هستم .در پناه خدا باشید
به امید دیدار
استاد جان سلام به روی ماهتون
ممنونم و قدردانم که با این اسناد مهم باورهای سازنده رو مستحکم میکنین
اون مثال دلسوزی و دلرحمی بی مورد و مخرب که فرمودین من رو یاد مثالی انداخت که جالبه امروز داشتم با مادرم راجع بهش صحبت میکردم.
اون هم تحقیقی هست که یک دانشمندی روی کرم ابریشم انجام داده. گویا این دانشمند موقع بیرون اومدن پروانه از پیله با یه سوزنی چیزی گوشهی پیله رو گشاد میکنه که پروانه راحتتر بیرون بیاد و وقتی پروانه بیرون میاد نمیتونه پرواز کنه..
تحقیقاتش به این نتیجه میرسه که اون فشار موقع خروج از پیله برای پروانه ضروری و لازم بوده و باعث میشده استخوان بندیس اونقدری محکم بشه که بتونه وزنش رو با بالهاش تحمل کنه برای پرواز
این مثال همیشه برام تلنگری بوده و کمک میکنه که سعی کنم نه دلسوزی بیجا کنم نه بخوام که مورد دلسوزی واقع بشم…
شکر وجودتون
به نام خدا
به یاد خدا
به عشق خدا
استاد میخوام توی این سایت نوارنی که بینهایت به خاطر اینکه یه همچین سایت وفضایی هست از پروردگارم وشمایی که دست خداوندی برای ما شکرگذاری میکنم
میخوام راجبه خدابنویسم دلم میخواد بنویسم استاد احساس میکنم دلم تنگ نوشتن خداست
خدایی که همه چی بهمون داده وناسپاسیم
میخوام از کارایی که برام کرده بگم و واز ناسپاس بودن خودم
باوجود اینکه کامل به لطف خدا زندگی تلخ گذشتمو فراموش کردم ولی امشب میخوام به یاد بیارم برای خودم میخوام بگم زینب توخدایی داری که بینهایت کمکت کرده ومیکنه وتو اصلا توجه نمیکنی
خدایا منو ببخش
زینب روزی روبه یاد بیار که توی خونه پدرت بایه بچه که قهر کرده بودی واززمین زمان دلگیر بودی وهمه رومقصر میدونستی الا خودت
به یاد بیار کفری که میگفتی میگفتی خدایی وجود نداره خدانیست
وخداهمون لحظه داشت نگاهت میکرد ومیگفت زینب جانم من هستم فقط دارم بااین نشونه ها آگاهت میکنم که این زندگی اشتباهه وادامه نده بیابه سمت من من کارارو درست میکنم نگران نباش تو فقط قدم بردار
وزینبی که نمیشنید نمیفهمید ودوباره برمیگشت به اون زندگی اشتباه ودلیل ادامه ی اون زندگی مزخرف ترین دلیل بود
حرف مردم
چقققدر ضربه خوردم ازاین دلیل استاد عزیزم
زینب به یادبیار روزهایی که به سختی اون زندگی رو سپری میکردی وشوهری که میگفت اگه میتونی بمون نمیتونی برو
شوهری که اول مادرش وبرادراش اولویت بودن وبعد من
شوهری که اگه عصبی میشد نمیفهمید چیکارمیکنه وبارها مادرش از کتکهاش نجاتم داد
وبازهم من نمیفهمیدم اینا چک ولگد های جهان هست به من که رها کن به سمت پرودگارت برو اون آغوشش روبرات باز کرده اون عاشقته و نادانی من و رنج ورنج ورنج
زینب به یاد بیار زمانی که جداشدی و توخونه پدرت دنبال راه چاره بودی برای زندگیت وبه یادبیار همسایه تون روکه اومد پیشت وبهت گفت زینب یه فایل برات میفرستم گوش بده واگه خواستی بگو بقیه ش روبرات بفرستم اگه خوشت اومد
زینب به یاد بیار اون فایل اولین فایلی بود که از استاد عباسمنش شنیدی وچقققققققدر روح من رواون حرفا نوازش میکرد
زینب به یاد بیار خدایه توبود که به این وسیله تو رووارد دنیایه زیباییها کرد وتوفراموش کردی وایمانت ضعیفه
زینب به یادت بیار با گوش کردن فایلها بانوشتن شکرگذاریها درهاباز شد اتفاقات رخ میداد وتوفک میکردی همه چی طبیعیه درحالی که خدای تو داشت کارها انجام میداد
شاید تویه قدم به سمتش برداشتی ولی اون مشتاقانه به سمت تودوید وهنوز هم مشتاقته
زینب به یاد بیار توی خونوادهت روزی نبود که از مریضی حرف زده نشه ودعوانباشه به یاد بیار مریضیهای عجیب قریبی که همیشه بود ودرگیر بودی وبه یاد بیار از وقتی شروبه آموزشهای استاد کردی هرگز ازاون مریضیها اثری نیست وفقط سلامتیی وسلامتی وحال خوب الحمدلله خدایااا شکرت
تو بدون اینکه دوره ی بخری اینهمه نتیجه گرفتی زینب وهزاران چیز دیگه که یادت نیست
که مهمترینش حااال خووووب منه واین منو به همه چی میرسونه
پس همه چیروبازم بسپر به خدا
وبااااور کنه فقط اونه که کارها روانجام میده فقط اونه که قدرت داره فقط اونه که عاشقته فقط اونکه خواسته هاتو میدونه وراه رسیدن بهشون روهم میدونه پس خدایااا من بابندبند وجودم تسلیمتم من زینبتم من عاااشقتم تودست منو محکم بگی عین یه مادر که دست بچه کوچیکشو میگره وتو جلوبرو تومسیر زندگی من پا مو بذارم روجاپای تو تومنو ببر خداجانم توراه نشانم بده تو راهنمام باش تو حامی من باش
دوست دارم خدا
بنده تو عاشق تو مهتاج همیشگی تو زینب
به نام معمار هستی
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته فوق العاده و همه دوستان هم فرکانسیم.
بسیار از شما سپاسگزارم استادم که چنین فایل پر مغزی را تهیه کردید و با ما به اشتراک گذاشتید
واقعا فایلی بود که به نظرم برای کل مردم دنیاست در واقع زندگی به سبک قوانین را از ایه های قران برامون
توضیح دادید که اقا راه سعادت این سبک این مدلی است اگر با این سبک خودتو هماهنگ کنی سعادتمند میشی
و اگر هم که نشی میری با کفار هم کاسه میشی در دین هم هیچ اجباری نبوده و نیست نمیدونم چرا انقدر تو کشور ما
دارن خودشون را به اب و اتش میزنن تا به همه بگن راه ما درسته ولی در واقعیت راهشون فقط صراط مستقیم
بدون میانبر به جهنمه چقدر هم چهره دینداری و مظلومیت هم دارن واقعا مضحکه بی نهایت خنده خخخخخخخخ
حتی ما نمیتونیم بچه همسر مادر پدرمون را نصیحت ویا تغییر بدیم چه برسه به مردم وای چه جهالتی در جامعه ها
وجود دارد که البته خدا هم به طور واضح گفته که اگر میخاستیم میتونستیم همه را امت واحد کنیم خدا بودیم
دست خودمون بوده ولی میگه با مشیت خدا نبوده واگرنه اگر میخاست میشد خدا نخواست جز مشیتش نبوده
جالبه برخی از مردم به ظاهر مسلمان اسمی میخان مردم را به قول خودشون به ارشاد کنن خخخخ
داعش هم چنین عقایدی دارن به چه جهل و منجلابی رفتن وای خدای من قانون چی بوده و هست
ادمهادنبال نخود سیاه هستند خدایا مارا به راه راست هدایت کن راه کسانی که به انها نعمت دادی و نه
راه کسانی که بر انها غضب کردی و نه راه گمراهان عالم .
منم خیلی موقعها نقش خدا را خواستم بازی کنم و کردم یه جاهایی واقعا از حد و مرز بالاتری که رفتم چک و لگدشو
خوردم و نمیدونستم که این قانون هست که نباید بالاتر از حد و اندازه اختیارم دخالت کنم ولی فکر میکردم ثواب دارد
خخخ خدا پدرتو بیامرزه چه ذوقی هم میکردم میگفتم اخیش پردم ارامشش بییشتر میشه روحش شادتر میشه میره
بهشت من خیرات کنم کار نیک کنم به پدرم میرسه خیلی در جهل و نادانی هستیم و هنوز هم تا ابد دامه دارد
خدا کمک کنه بتونم خودم یادم باشه تو این دامهای شرک نیفتم اصلا با چه منطقی این چرت و چرندیات را واقعا
گوسفند وار قبول کردیم اصلابهش فکر هم نکردیم چون همه کردن ما هم گفتیم درسته و انجام دادیم واقعا که اکثریت
مردم دنیا دارن راه تقلا و زجر و جهالت شرک را میرن یادم باشه که کاری که اکثریت میکنن را اصلا ابدا انجام ندم
گوسفند وار دیگه عمل نکنم برخلاف جریان باشم نتیجه متفاوت زمانی حاصل میشه که بر خلاف عموم جامعه انجام
بدم ما من فقط میتونم اگر به قول استاد عزیزم زرنگ باشم خودم را نجات بدم از جهل و شرک به راه درست قوانین
تا سعادت دنیا و اخرت را دریابم با امید خدا.
استاد عزیزم بی نهایت سپاس برای تمام این آگاهی های دنیا و اخرت ساز خدا خیرت بده دوست دارم با عشق
شما را به خدای بزرگم میسپرم
خدا حفظتون کنه بوس.
سلام به استاد عزیز چند هفتست دچار یه تضادی در رابطه با بچم شدم.که اون هم فک میکنم قطعا نتیجه یکسری فرکانس های من واحساس که بهش دادم هست.واین خیلی درگیرم کرده بود که چطور حلش کنم وهی از خدا هدایت میخواستم.اغلب ما مادر ها به دنبال این هستیم که همیشه مراقب بچه هامون باشیم که مبادا اشتباهی بکنن که دچار آسیب نشوند و خیلی جاها دلسوزی نا بجا میکنم .وحاضریم خودمون رو زجر بدیم که بجه هامون اذیت نشن.واین نوع رفتار باعث میشه که رفتارهای نابه جای بیشتری رو از اون ها دریافت بکنیم.تا اینکه چن روز پیش وارد سایت شدم دیدم به استاد جانم یه فایل جدید گذاشته چقدر عالی بود.از مطالب لذت بردم در ادامه فایل بعدی که گوش دادم الله واکبر دنبال جوابی که چن مدت بودم .استاد فایل گذاشته.نشستم گوش دادم خیلی متحول شدم.وقتی کامنت هارو خوندم بیشتر خیلی های دیگم مثل من دچار تعارض شدند.وجوابی که گرفتم این بود که من به هیج وجه نمیتونم تغییرش بدم مگر این که خودش بخواد واینکه براش توضیح بدم وبگم مسیر درست رو نشونش بدم وبهش بگم که اگه انتخابش بکنه به کجا میرسه واگه از مسیر اشتباهی بره چی میشه وحق انتخاب رو به خودش بدم وعواقب انتخاب هرکدوم رو هم براش توضیح بدم ودیگه آنقدر خودم رو اذیت نکنم زور نزنم که به کدوم مسیر بره ورهاش کنم وبسپرمش به خدا که خودش بهش کمک کنه که راه درست روانتخاب بکنه ممنونم استاد به خاطر این فایل زیبایی که گذاشتین.
سلام استاد عزیز
سپاسگذارم بابت این آگاهی ها
چند روز قبل از اینکه شما قسمت اول رو بزاری یه مشکلی پیش اومد بین دو نفر دیگه که هر دو آشنا بودن درواقع مشکلی خاصی نبود فقط در حد یه برداشت اشتباه و من میخاستم به اون بنده خدا که برداشت اشتباه کرده بفهمونم که این نبوده و آن بوده.خلاصه من یکم صحبت کردم یه حرفایی هم زدم و اومدم خونه بعد دیدم ذهنم همش درگیره و هنوز داره برای اون بنده خدا منطق میسازه و میخاد منو بکشونه ببره اونجا تا دوباره صحبت کنم. درواقع یه جنگ درونی در من بود یه لحظه به خودم اومدم و دقیقا همین جملاتی که امروز شما تو فایل گفتید رو به خودم گفتم
گفتم محمد تو نمیتونی فرکانسی کسی دیگه رو اصلاح کنی اصلا دسترسی نداری بهشون.گیرم که تو الان رفتی و این حرفو اصلاح کردی با هزارتا دردسر و سختی، فرکانس اون آدم های رو میخای چکار کنی؟اگر اون آدم ها این مشکلات براشون پیش اومده اشتباه نشده و تو نمیتونی این ها رو درست کنی.
وقتی خوب فکر کردم که چرا میخاستم این کارو کنم رسیدم به همین حرفا که بالاخره خانوادته و نتیجه اونا تو زندگیه توام تاثیر میزاره و طرف از دست توام ناراحت میشه و میگه این ها فلان و بهمان.
درصورتیکه نتیجه هرکس فقط تو زندگیه خودش میاد و من باید خودمو جدا کنم از نتایج دیگران.استاد اینا خیلی عمیقن و تو ریشه های ما هستن اما چقدر خداروشکر میکنم که هی بیشتر با این دست اتفاقات خودمو میشناسم.
میدونی استاد وقتی فکر میکنم به این موضوع که چرا ما میخایم بقیه رو هم اصلاح کنیم به این نتیجه میرسم که انگار یه امتحان الهی انگار خدا داره منو نگاه میکنه میگه ببینم حالا که راه درست رو یاد گرفتی به کسی هم میگی یا خساست بخرج میدی انگار همون داستان بهشت رو بدون شما نمیخامه،داستان همه باهم در غیر اینصورت نه.
یا در مورد همین آیه که گفتید شما نمیتونید به کران و مردگان چیزی رو حالی کنید تو مراسمات خاکسپاری دم گوش مرده هی میخونن و وقتی اون موقع میپرسیدم از دیگران که این چکاریه میگفتن میشنون و اونجا بدردشون میخوره و شاید این موضوع هم بی تاثیر نباشه حتی یادمه یه استادی از این موضوع به عنوان قدرت تلقین استفاده میکرد و منطقش همین داستان بود.
چقدر مادرم هرسال داره پول میده که برای برادرش نماز بخونن اوایل خیلی دردم میومد هرچی میگفتم این کار اشتباست فقط مقاومت و درگیری بیشتر بود اما خداروشکر تو این موضوع خیلی بهتر شدم ودیگه سکوت میکنم.
یه بنده خدای دیگه ای برای نماز قضا خودمون یه مثال قشنگم میزد می گفت فکر کن تو یه روز کامل غذا نخوردی حالا فردا که میخای غذا بخوری اون وعده های گذشتت رو هم میخوری و همین موضوع میتونه برای نماز دیگران هم باشه اگر پدر یا مادر من نتونستن غذا بخورن چند روز آیا من میتونم به جای اونها غذای اون ها روهم بخورم؟؟؟
واقعا استاد ممنونم که فایلهای ارزشمند میزارین
بی صبرانه منتظر دوره سپاسگذاری هستم.