آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2 - صفحه 23
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-10 22:21:532024-12-11 22:35:54آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سپاس بی نهایت خدایی که مرا هر لحظه هدایت میکند.
سلام بر استاد عزیزتر از جانم
سلام بر مریم جون
سلام براعضای محترم سایت پر از خیر وبرکت
استاد من چند وقتی که شما فایل جدید نزاشته بودین همش با خودم می گفتم استاد داره رو دوره های قرانی کار می کنه وتمر کز داره تا اینکه این فایل های اخیر روی سایت اومد ومن مانند آدمی که عطش داره این فایل ها رو گوش دادم و با خودم برسی کردم ودیدم که گاهی چقدر از اصل توجه وتمرکز رو خودم خارج میشم وسعی می کنم بهقول معروف به فکر دیگران باشم.
خدایا شکرت که بااین فایل ها کمکم کردی که اصلاح مسیر کنم واز مدار شرک و کفر خارج بشم وبه مدار نور و توحید دوباره برگردم
من چن وقتی بود تمرکزم را روی یکی از نزدیکانم گذاشته بودم وبه اصطلاح می خواستم کمکش کنم که نه تنها او به من بیشتر بی اعتنایی می کرد بلکه اولین تاثیرش هم بر روی جسم ام دیدم وچن روزی حال جسمی ام مساعد نبود. وفهمیدم که من از مسیر درست خارج شدم واین نشونه ای واضح برای ام بود
خداروشکر به خاطر وجود نازنین استاد وکلام خداوند که از بان استاد جان جاری شد به خودم اومد ومجددا تمرکز رو روی خودم. واهداف ام گذاشتمخدایا صد هزار مرتبه شکر به خاطر برکت وجود استاد و سایت پر از نام خدا وخداوخدا
بسم الله الرحمن الرحیم به نام خدایی که انقدر مهربونه که حتی در تبعیت کردن از خودش ما رو مختار قرار داد. مسیر رو مشخص کرد راه راست رو از راه ناراست مشخص کرد و هر کسی رو در هر راهی که خواست بره هم آزاد گذاشت هم مدد کرد
لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی
در این دو فایل استاد بسیار عالی مسائلی را بیان کردند که در اثر دلسوزی امر به معروف نهی از منکر خیرخواهی یا هر چیز دیگری باهاش مواجه میشیم اگر که بخواهیم به زور انسانها رو به راهی که فکر میکنیم درسته هدایت کنیم
ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیرو ما به انفسهم سوره رعد آیه 11
1 خودمون از مسیر خارج میشیم
2 به علت تمرکز گذاشتن روی مشکلات مشکلات بیشتری رو به زندگی خودمون دعوت میکنیم
3 مشرک میشیم چون فکر میکنیم دسترسی اون فرد به خدا کمتر از منه و من باید بیشتر تلاش کنم تا اونو به خدا نزدیک کنم
و4 که من تازه دیروز بهش پی بردم اینه که رابطه خودمون با آن فرد را خراب میکنیم چطور ؟، با امر و نهی کردن زیاد ،با نقش تو نمیدونی من میدونم رو برای دیگران بازی کردن ،با بزرگتری کردن برای بقیه، با سرزنش کردن زیاد .
پس اگه دوست داریم احترام خودمون حفظ بشه زندگی خودمون آروم و سامان بمونه اجازه بدیم به بقیه که خدا هدایتشون کنه اجازه بدیم تجربه کنند اجازه بدیم در میان تجربیاتشون رشد کنند اجازه بدیم مسئولیت کارهاشون رو بپذیرند اجازه بدیم خودشون درس بگیرن.
احترام خودمون رو حفظ کنیم و تا وقتی از ما نخواستن مشاوره ندهیم احساساتی نشویم و آگاهی هامون رو در زندگی خودمون به کار ببندیم اگر اهل عمل هستیم .
یه انسان با تجربه میگفت به بچههاتون پول بدین اجازه بدین خرید کنن حساب کتاب کنند اگه تو بچگی 50 تومن پول کم بیاره یا گم کنه این باعث میشه تو مقیاس کوچیک اشتباه کنه و در نتیجه درس بگیره و توی بزرگی 50 میلیون گم نکنه یا کم نیاره
خدایا من هر لحظه به هر خیری از تو برسه محتاجم خدایا به جز تو هیچ کسی را ندارم دست تو بالاترین دستهاست قدرت تو بالاترین قدرتهاست یا رب العالمین اهدنا الصراط المستقیم . هر لحظه ما رو تو مسیر درست تو مسیر آرامش تو مسیر خودت نگهدار کمکم کن که به تو بسپارم همه کارهام را
ظرفم را برای بودن با خودت بزرگتر کن
آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغییر بدهم ؟!
سلام و احترام حضور استاد نهایت عزیزم ،خاانمم شایسته نازنین و هم فرکانسی های عزیزمم …
در این ویدئو چقدر آگاهی داده شد برای جذب بیشترررر قوانین و عمل کرد توحید بر روی زندگی ما …
_بدانیممممم !!!هیچ اجباری در دین نیست .
به مثال خودممم که سال های پیش کودک بودمم من نمیخواستم شاگرد ملای مدرسه باشمم چون تعریف نادرست و ظالمانہ شده بود برای مااا با چقدر کنجاوی که من بروم یا نه …!؟من گفتم بیاا نمیروم و پیش خود تمرین و کوشش میکنمم با وجودیکه خیلی خوب روان میخواندم قرآنکریم را بازم فامیلم مرا پیش ملای مسجد بردن برای این که دختر من کافر شده شیطان مانع لکند زبانش به روی قرآنکریم میشود .
_اگاه باشیمم هیچکسی توانایی تغییر مارا ندارد د ما هم تغییر دیگرا را نداریممم …
_خداوند مارا هدایت میکند به سمت خواسته های ما این خدای من است که چقدر برایم مهربان است و مرا به همه ترتیب به خواسته هایم میرساند نه مردم …
_دانستن حق،راه و گمراه شدن ما از طرف خداوند است !
به چه شرط ؟
به شرط که خود ما در چی آگاهی هستیمم گمراه یا راه !
_خداوند متعال همه انسان هارا متفاوت خلق کرده است بااا علایق و مسیر های متفاوت
چون جهان همین طور قانون دارد
هرکسی در مسیر عشق و علاقه خود خود قرار میگیرد .
_هیچکسی نمیتواند گناه و خوبی مرا بر عهده بگیرد .
من نمیتوانممم روزه مادرمم را بگیرمم مادرم نمیتواند حجاب مرا کند خاهرمم نمیتواند زکات قرضی مرا بدهد بنام من .
_هرکس کار خوب یا بد کند برخودش میکند !
اگر فرزند مشکل داشت قرضی برای دادنش داشت باید خودش حل کند مسله را نه دیگران .
_آگاه باشیممم که برای بقیه ما نمیتوانیم تسلط داشته باشیممم
نشر و بخش پیام الهی باید گفته شود اما ما مسئول قبول کردن آنها نیستیم همه مسیر خود را میروند وماهم تسلط نداریممم برای هدایت شان !
س:آیا من میتوانم دیگرا را هدایت کنم مومن باشند !؟
ج:هرفردی دارای انتخاب خودش است و علایق متفاوت پس من نمیتوانم کسی را هدایت کنمم زندگی هرکسی و دید هرکسی متفاوت است
در پناه الله باشین ..
بنام خداوند مهربان
سلام به خانواده صمیمی عباسمنش
حمد و سپاس تنها برای فرمانروای جهانیان است که بندگانش رو همواره به صراط مستقیم هدایت میکند.
سپاسگذار خداوندی هستیم که درهای علم و آگاهی را با سخاوت تمام بر بندگانش باز گذاشته تا از این نعمت استفاده کنیم.
و سپاسگذار استاد و تلاش سخاوتمندانهاش هستیم که چطور عصاره دانش و تجربه خودش رو با ما سهیم میشه.
اصلا من کامنت بچهها رو میخونم حال میکنم، همه با یاد خدا و کلام قرآن شروع میشه!
این فایل مثل همه فایلهای قبل پاسخ دعاهای ما بچهها بوده که باز در صراط مستقیم بمانیم. باز سپاسگذارتر بمانیم تا رشد کنیم تا خداوند نعمتش رو بر بندگانش تمام کند.
هر کدوم از فایلها رو چندین بار گوش دادم و حالا از خداوند هدایت میخوام تا درکی که داشتم رو بنویسم تا باورهای خودم قویتر بشه. داستان خیلی سادهاس!
هرکسی نتایج افکار خودش رو میگیرد.
و تو این جهان هیچ چیز، هیچ چیز و هیچ چیز اشتباه نیست که من بخوام دخالت کنم تا درستش کنم. بعضی وقتا هم میخوام برچسب کمک بزنم که باز خدا سریع میگه جاهل مباش!
من قبلا دوست داشتم یه سری کمکهای مالی به دیگران کنم، درحالی که خودم هیچی نداشتم و نمیدونمم این باور از کجا وارد ذهن ما شد که اگر نداری هم ببخش! باباااااااا چیو ببخشی؟ وقتی خودت نداری بخوری، چیو باید ببخشی آخه؟
نتیجه هم اینطور شد که همیشه خودم لنگ خرجهای خودم میشدم و این اواخر بود که گفتم آقا خسیس باش و به هیچکس نمیخواد کمک کنی تا پُر بشوی، بعععععد که پر شدی از سر ریز داراییهات ببخش… (خیلی مچکرم از کامنت حمید عزیز که یه کامنت در مورد مثال درخت نوشته بود و خیلی بهتر تونستم این داستان رو درک کنم.)
دیگه آمار فایلها از دست در رفته استاد… تو یکیش گفتی اینقدر خدا داده که از سر ریزش ببخشم به دیگران… یه گود جاب واقعی به این دعای پر برکتت…
بعد اون تصمیم دیگه هیچ بذر و بخششی نکردم و همیشه هم پول داشتم برای نیازهای خودم. الانم تو کوچه خیابون گدا بهم میخوره ولی توجه نمیکنم، چون میدونم نتیجه باورهای قبل منه هنوز… و من باید اول خودم قوی بشم. خلاصه انرژی و پولم رو ففففقققط گذاشتم
روی تقویت خودم… اتفاقا الان میتونم قدمها رو هم ادامه بدم.
نمیخوام بگم بخشش نکنیم ها… مسئله اینجا بود که من باورهام راجع به فراوانی خوب نبود و من حتی بعد از بخشش احساس خوب نداشتم. به همین خاطر گفتم بزار فعلا روی خودم تمرکز کنم و اون آدمهای فقیر همممم خدایی دارند که سیرشون کنه، نمیخواد رابینهود اونا باشی.
خلاصه که اینطوری دست از ظلم به خودم برداشتم دیگه…. مرحبا بر این تصمیم.
راجع به این آگاهیها هم که نگم چقدررر دقیق بوده این زمانبندی!
استاد تو کدوم فایل بود شما گفتی من یه عالمه پروژه داشتم ولی کنسل کردم و طبق الهام قرار شد روی همین مسائل توحیدی کار کنید. این خیلی دقیق بوده هااااا… شما داری ماها رو تعلیم میدیهاااااا…
میدونی ما چقدر یاد میگیریم؟؟
جمعه قبل این فایل من رفته بودم خونه یکی (البته من اصلا جایی نمیرم ولی خب این بار دلم گفت برو) و چقددددر وضعیتشون نامناسب بود و چقددددر اونجا میخواستم راجع به این مسائل توحیدی و خدا و سلامتی شروع کنم به صحبت… برم بالای منبر… یعنی قششششنگ خیره رفته بودم به فکر و خدا رو شکر منصرف شدم…
انگار لازم بود این فایلا بیاد واقعا…
چقدر من چندین بار فایلا رو تو تلویزیون خونه پخش کردم بلکه یه گوش پیدا بشه و نتیجه؟ خودتون میتونید حدس بزنید… اون پرده حجاب که میگه بین شما و اهل بی ایمان کشیده میشه، اون حجاب واقعا وجود دارههاااا…. شده من فایل بزارم و بعد همین که اومدم بزارم طرف یا گوشیش یه پیام میاد یا یه اتفاقی میافته که اصلا طرف بلند میشه میره بیرون از اتاق…
و من بیشتر و بیشتر بهم ثابت میشه که کسی که تو مدار این آگاهیها نباشه رو حتی نمیتونی نگهش داری، چه برسه راجع به اینا بتونی بهشون توضیح بدی!
دقیقا همون مثالی که میگه طرف ناشنواست و پشتش به تو هست، حالا صداش کن تا بهت نگاه کنه، مگه میتونی!؟
خدا رو شکر که یاد میگیریم انرژیمون رو فقط برای خودمون خرج کنیم. خدای من شکرت.
این اصل واقعا مهمه که کاری به دیگران نداشته باشیم. مثال اون پروانه یا جوجهای هست که میخواد تازه متولد بشه! اون فشار لازمه تا طرف تجربه کنه و بعد برسه به آگاهی.
من مثال استاد رو میزنم که تو بندر زندگی میکرد. الان هر وقت استاد و حتی قبلتر، هر وقت یه فکت میخواد، میگه بندر عباس!
اون فشار باعث میشه استاد پله بسازه برای قدم بعدی. (فشار نه به معنای عذاب… بلکه میوههای کوچیک)
من خودم یه همچین تجربهای داشتم و هر وقت ذهنم ناسپاسی میخواد بکنه، خیلی بهم کمک میکنه که کاری نکنم که باز هدایت بشم به اون شرایط…
اینم بگم اون شرایط دشوار میشه قطب و یاد آوری میکنه که آقا این نتایج، حاصل این آگاهیهاست هااااا…
اگه الان قطبی هستی که همه چی خوبه… پس ادامه بده و حواست باشه باز همین مسیر رو باید بیای!
یعنی انگار اون فشارها باعث میشه آدم بخودش بگه من کدوم مسیر رو میخوام برم.
در مورد بقیه هم من فکر میکنم همینه! طرف باید فشارهایی تحمل بکنه و بعد بگه بزار به یه راه دیگه فکر کنم و بعد کمکم هدایت بشه به این مسیر… البته اگه سوال بکنه…
بهرحال نمیشه کسی رو به زور آورد تو این مسیر… اینو مینویسم ولی لازمه بارها و بارها به خودم بگم و یاد آوری کنم.
بازم شده که من رو خودم کار میکردم ولی نتایجی دستم نبود غیر حال خوب، گرچه که بقیه میبینن ولی نمیتونن تجربهاش کنن که… لامصب انگار لازمه بقول استاد این اسباببازیها (خونه و ماشین و…) رو ببینن تا باور کنن… مگه کمه که 15 سال رنگ دکتر و مطب رو ندیده باشی و اصلا تعجب کنی اینقددددر داروخونهها پر آدمن! آقاااااا چرا سلامتی آخه انتخاب نباشه؟
(خب من از منبر میام پایین… خیلی سخنرانی کردم..)
در مورد فرزندان، البته من خودم الان تجربهشو که نداشتم ولی فکر کنم مثل استاد عمل کنم یا حداقل تلاش میکنم مثل استاد برخورد کنم…
تصمیم احساسی گرفتن هیچ کمکی نمیکنه خب… نه به من و نه به دیگران..
زن و مرد هم نداره.. ولی مردم فکر میکنن اگه بچه آوردن، مسئول خوشبخت کردنش هم هستن. عجب جملهای استاد….
من شاگردایی که داشتم، پدر و مادرشون میفهمیدم هیچی براشون کم نمیذاشتن خب…
از لباس، بهترین لباسها رو میپوشیدن، آیفون به دست، بهترین لوازم تحریر و…
اما طرف چندین ترم میشد که هیچ پیشرفتی نمیکرد، یعنی من احساس میکردم پدر و مادر قشنگ پولشون رو بیهوده مصرف میکنن و بچه اصلا علاقهای به زبان نداشته… ولی باز از روی دلسوزی همه کار براشون میکردن ولی خب نتیجه نبود دیگه…
امیدوارم که بقول استاد از جاهلین نباشیم که بخوایم یکی دیگه رو درست کنیم که در اون صورت اون رودخونه افراد نامناسب بشدت بروی ما باز میشه که اونوقت واقعا درگیر میشیم…
گاهی وقتها هم شاید پدر و مادرها میخوان بچه شون موفق بشه تا موفقیتهایی که بهش نرسیدن، آرزوهایی که نتونستن بسازن، بچههاشون اونارو بدست بیاره… که اینم باز از عدم درک قانونه..
آخه من همیشه از اطرافیان خودم میشنیدم که میگفتن ما که بجایی نرسیدیم، آرزومون اینه شماها برید موفق بشید…
بهرحال هیچکس مسئول دیگری نیست و خود منم مدت زیادی فکر میکردم اگر کار بدی میکنم، خدا اونور والدین منو یکاریشون میکنه که اینم باز نمیدونم ریشهاش کجا بوده ولی الان خیلی خیلی تصمیمهای بهتری میگیرم…
ثواب این نیست که خدا نشسته نمره مثبت میده یا نمرهتو مثلا از 10 میکنه 15 ….نه!
یجایی خوندم ثواب از ثوب میاد که یچیزی شبیه به کارما هست، یعنی نتیجه عمل برمیگرده به خودت، تو همین دنیا نه حالا صرفا دنیای بعدی… بعد ما فکر میکردیم عین قارچخور هر چی سکه بیشتر جمع کنیم یه جا بهتر خدا به ما و به نزدیکان ما میده!
راستی اونجایی که گفتی استاد حتی شاید فکر کنی این فایل رو ببری بدی یکی دیگه گوش کنه… من دقیقاااا داشتم به ارسال فایل برای دیگران فکر میکردم! یعنی آخخخخخه چجوووریییییی؟ مردم از خنده یعنی…
خلاصه هر بار به ارشاد دیگران فکر میکنم، میگم خدا چطوری تو رو آشنات کرد؟ یادت رفته؟ برو داستان هدایت خودت رو بخون تا یادت بیاد که خودت سوال کردی و خودت محکم در زدی و هر کس اینجوری دنبال جواب باشه، این سیستم کارش رو درست انجام میده. از زمان ابراهیم و حتی قبل تر کارش رو درست انجام میداده و میدهد… نمیخواد کاری کنی! بقیه عقل دارن و سوال میکنن! مگه ابراهیم نگفت خدای من خورشیده، ماهه و بعد گفت خدایا اگر هدایتم نکنی از گمراهانم!
اون یکی حمید عزیز هوافضاییمون تو کامنتش نوشته بود من چسب 123 میزدم و بعد میچسبید و موقع وضو داستان میشد… (چه پسر دوست داشتنیه ایشون) منم تجربه متفاوت داشتم، تکنسین برق بودیم و با یه گروهی کار میکردیم و چون هوا سرد بود قرار گذاشتیم نماز رو آخر وقت بخونیم که تعطیل میکردیم، آقا این چسب مگه میرفت؟ غروب و آفتاب پران هم بود و هر کی یه گوشه تلاش میکرد چسب زدایی کنه! وعضی بود اصلا.. خلاصه همه چی بود غیر اون چیز اصلی دیگه…
واقعا باید شروع کرد به فکر کردن! به زدودن ترسها از خدایی که یجور دیگه بوده واقعا و ما اشتباه درکش کرده بودیم.
امیدوارم قدر خودتون رو بیشتر بدونید و در پناه الله ثروتمند، در تمام ابعاد زندگیتون ثروتمند باشید.
استاد عمل به قوانین سلام
بانوی عمل به قوانین سلام
و هم فرکانسی هایی که به قوانین عمل میکنید سلام.
پیشاپیش یلداتون خجسته.
استاد هر فرد دیگری جز شما راجع به این موضوع حرف بزنه من باور نخواهم کرد. شما خودتون رو به ما شناسانده اید. هیچ حرفی رو الکی نمیگین. شما به پسر خودتون که اینقدر عاشقش هستین همینطور که گفتین رفتار کردین. من اون موقع میگفتم استاد چقدر میتونه به احساسش غلبه کنه و با پسرش اینطوری رفتار کنه. کاملا بر من واضح و روشنه که چقدر نظر دیگران براتون بی اهمیته. بعد اون اتفاق من تصمیم گرفتم مثل شما رفتار کنم. گفتم مریم میترسی بهت بگن بی احساس، بذار بگن، هر چی میخوان بگن، وقتی مسئولیت تصمیماتشان را نمیخوان به عهده بگیرن و میخوان بندازن گردن خدا و بقیه دیگه خط قرمز باید باشه برات. و استاد جان به قول خودتون چقدر راحت شدم چقدر آرامش گرفتم. چون خواهرم قند داره فکر کردم وقتی من قانون سلامتی را رعایت کنم میاد توی این مسیر، چقدر حرص خوردم از دستش و اون هم متقابلا از دست من. من بخاطر اینکه اون بیاد توی قانون، اون بخاطر اینکه قانون رو باور نداره و نخواهد داشت. و هی بهتر فهمیدم هر کی مسئول خودشه. میشه گفت خودمو جر دادم که فایلها رو بشنوه و ببینه، ولی انگار نه انگار… چقدر انرژی روانی ام تلف شد.
یعنی اینکه میگین فقط تمرکز روی خودمون باشه برای اینه ها…در دلسوزی رو توی ذهنم بستم و باورهای مناسب با فایلهای شما برای این موضوع ساختم و همواره دارم رشدشان میدم. باز توی جاده خاکی زده ام ولی خیلی کوچک، سریع مچ خودم رو میگیرم، این آگاهی ها نابن ، ناااااااب
اونکه رسول بوده خدا بهش اینجوری گفته، چه برسه به من. مثال هایی که گفتین عالین، این فایل قابل قیمت گذاری نیست . یعنی همه ی فایل هاتون اینطوریه. از دلش هزارتا نکته میشه درآورد. خدایا برای اینکه دیگه نمی خوام هیچکی رو تغییر بدم ازت خیلیییییییی ممنونم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی و تک تک دوستانم در این مسیر زیبای آگاهی
می خوام تجربه خودم رو از اینکه می خواستم یه جورایی به دیگران کمک کنم تا زندگی شون تغییر کنه بگم که نتیجه اونی نشد که می خواستم .
من یه تایمی صد میلیون تو حسابم داشتم
و از این پول به برادرم دادم تا ماشین پدرم رو تعمیر کند و یه گوشی موبایل هم بخرد تا اسنپ کار کند و فکر می کردم با این کار دارم کمک ش میکنم ..ولی حواسم نبود که من در زندگی دیگران تاثیری ندارم .
و من نزدیک 50میلیون تومان به این کار اختصاص دادم …ولی نه برادرم تونست خوب کار کنه و درآمد زایی اصلا خوبی نداشت
و در آخر حتی پدرم یه جورایی قدر کارم رو ندونستن …یه جورایی انگار ادم بده میشی
بنابراین ما دیگران رو نمی توانیم تغییر بدیم
در نهایت خودمون ضرر می کنیم.
و باید تمرکز و انرژی خود مون رو بزاریم روی خودمون و روی باور های خود کار کنیم و زندگی خودمون رو تغییر بدیم .
موفق باشید و آروزی بهترین ها برای همه ی شما دوستان عزیز
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی
اول از همه خدا رو شکر می کنم که این فایل با شرایط حال من کاملاً هماهنگی داشت و به همین دلیل کل کامنت هاش رو خوندم و بی نهایت لذت بردم و از همه دوستان مدار بهشت تشکر می کنم
دلیل اینکه گاهی جاهل میشیم و قانون رو فراموش می کنیم اینکه قانون اصلی رو خوب درک نکردیم و برامون خوب جا نیفتاده
کدوم اصل؟؟
اینکه من فرکانس ارسال می کنم و جهان لاجرم اون فرکانس رو ترجمه می کنه
خب اگه اینو من خوب درک کنم متوجه میشم که من نمی تونم کسی رو خوشبخت یا بدبخت کنم… چرا؟؟
چون من نمی تونم از طرف اون فرکانس ارسال کنم
پس دیگه دست از نصحیت کردن و غر زدن و سرزنش خودم برمیدارم
و همین اصل توهم های معنوی ذهنم رو میزاره کنار که بدون هیچ منطقی قبولش کرده بودم مثل فاتحه و نماز و روزه برای اموات و گناه فرزند بار دوش پدر و مادرش و ….
و اینکه
هیچ کس هم نمی تونه منو خوشبخت یا بدبخت کنه
چرا؟؟
چون هیچ کس نمی تونه از طرف من فرکانس ارسال کنه
پس دیگه منتظر ناحی و هادی نمی مونم و دست از احساس قربانی شدن برمیدارم
ریشه یابی ناجی و هادی دیگران بودن:
1. توهم معنوی که برامون باور ایجاد کرده مثل زکات علمم رو میدم… بنی آدم اعضای یک پیکرند… روایت هایی که از ائمه شنیده بودیم مثل اینکه سه شب روزه بودن و غذاشون رو دادن به فقیر… مثل دعای حضرت فاطمه اول در حق همسایه… اگر همسایه گشنه باشه و من سیر بخوابم، آتش در درون منه… امر به معروف و نهی از منکر و کلی از این روایت ها که خودش باورهای قوی ابجاد کرده بود برای این ناهماهنگی با قانون
2. خلأ ارزشمندی
من احساس مفید بودنم رو گره زدم به اینکه چقدر در زندگی دیگران مفید باشم
در حالیکه من مثل طلا ارزشمندم… طلا حتی اگه در فاضلاب باشه بازهم ارزشمند… ارزشمندی من درونی و کسب کردنی نیست و با این عوامل بیرونی بالا و پایین نمیشه
3. تعریف و تحسین دیگران
من به خاطر همون خلأ ارزشمندی محتاج تعریف و تحسین دیگران هستم و حاضرم به خاطر پر کردن این خلأ، از خودم بکنم بدم دیگران…
در حالیکه طبق قانون نه تنها پر نمیشه بلکه این خلأ بیشتر و بیشتر میشه
4. نگرانم که برچسب بی معرفت و …. نخورم
خیلی وقت ها من به خاطر اینکه این برچسب ها رو نخورم، اصولم رو زیر پا گذاشتم و به هر خفت و خواری تن دادم و از خودم کندم
در حالیکه آدم زرنگ اونی که هرگز از اصولش نگذره و حهان به این آدم ها پاداش میده
و این روزها خودمو تحسین می کنم که حاضر نیستم به خاطر این برچسب ها، از اصولم عدول کنم… مثل چند روز پیش که درخواست داداشم رو که ازم پول قرض می خواست با حال خوب و مودبانه بدون عذاب وجدان رد کردم… مثل دیروز که تو مرکز سرمون خلوت بود و همکارا دور هم جمع شده بودن و من به خاطر محافظت از فرکانس هام و قانون اصلی اول کامنتم، رپی این سایت متمرمز شدم و نتیجه این شد که کل کامنت های این فایل ارزشمند رو خوندم… در حالیکه ذهنم می گفت: الان اونا میگن خودشو می گیره… چرا نمیاد …
5. می خوام امتیاز بگیرم برای روز مبادا…
شرررررررک شرررررررک شرررررک
روز مبادا مگه خدا قدرتش رو از دست میده… مگه روز مبادا خدا مُرده… آخه چرا اینقدر زود فراموش می کنیم
خدایی که این کیهان و کهکشانها رو در 6 دوران خلق کرد… خدای ابراهیم… خدای موسی … خدای یوسف… خدای نوح… الان قدرتش رو از دست داده؟؟
خدایی که هرگز فراموش نمی کنه
خدایی که هرگز نمی میره
خدایی که اول و آخر اونه… ظاهر و باطن اونه
نتایج این ناجی بودن و هادی بودن:
1. چون فرکانس هادی و ناحی فرستادم، جهان لاجرم ترجمه می کنه و افراد مشکل دار و مسئله دار و درب و داغون رو میاره برام (مثل سریال کیمیا که چند سال پیش دیده بودم و اون شب خونه مادرشوهرم با دیدن بخشی از اون هماهنگیش رو با این فایل حس کردم)
2. چون با تمرکزم روی مسئله ی اون فرد دارم فرکانس اونو ارسال می کنم، لاجرم اتفاق های از اون جنس دارم برای خودم خلق می کنم مثل دوست عزیزی که تو کامنتش اشاره کرده بود که می خواست دوستش رو از اعتیاد نجات بده و کلی نصبحتش می کرد و تلاش می کرد، ولی خودش هم به مدت دو سال درگیر اعتیاد شده بود.
3. طبق قانون اون تا خودش نخواد و فرکانس ارسال نکنه، هیچ تغییری نمی کنه و تو همون مدار می مونه… و من نمی تونم برای اون فرکانس ارسال کنم(◠‿◕)
ولوشاءالله هایی که در قرآن اومده یعنی این قانون خدا نیست بلکه توهم های ذهن توعه
خیلی وقت ها وقتی سوره طه رو می خوندم برام سوال بود که چرا خدا به موسی گفته: پاپوش خودت رو دربیار؟؟ … تو در منطقه ی مقدس طوی هستی
تا اینکه فهمیدم منظور خدا همینه که توهم های ذهنت رو بزار کنار… ردپاهای نسل های گذشته و باورهای قبل رو بزار کنار … با ذهن خالی بیا تا اصل رو بهت بگم
متوجه شدم که با ذهن پر از باورهای غلط نمی تونم به فرکانس خدا دسترسی پیدا کنم
به همین دلیل که استاد میگه باید بتونیم ذهنمون رو با روحمون هماهنگ کنیم تا به ارامش برسیم و وارد فرکانس خدا بشیم
سارا بانو این توهم های ذهن تو بود که زندگی رو برای خودت سخت کرده بودی و هر روز کلی حس بد رو تجربه می کردی… تو مسئول بچه هات نیستی چون نمی تونی از طرف اونا فرکانس ارسال کنی… پس به خودت ظلم نکن
سارا بانو تو هم پاپوش های خودت رو دربیار و با ذهن خالی قوانین کیهانی رو درک کن
الهی شکر برای این سایت بهشتی
الهی شکر برای استاد توحیدی
الهی شکر برای دوستان مدار بهشت
الهی شکر برای نعمت قرآن و منطق های بی نظیرش
الهی شکر کر و کور از دنیا نرفتم و بیدار شدم
ممنونم استاد عزیزم
قلبم گفت اینو بنویسم که ان شاءالله در بهترین زمان و مکان ببینمتون … چون هر بار که می خواستم بنویسم مقاومت داشتم
دوستون دارم خیلی زیاد
آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2
بنام خدای وهاب و بخشنده و مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست و خدا رو شکر تعهدی دادیم که روی خودمان کار کنیم و طبق تعهدم هم فقط به خداوند توکل کنیم
درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیز نازنینم و همه ی دوستانی که در این فضای بهشتی ساکن هستند
استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم
سوره بقره 256آیه لا اِکْراهَ فِی الدّین (سوره بقره: 256) بخشی از آیه الکرسی است که به مسلمانان توصیه میکند غیرمسلمانان را به پذیرش دین اسلام مجبور نکنند و بر آزادی و اختیار انسان در پذیرش دین تأکید دارد.
واقعا چه اجباریع که ما بخواهیم به اجبار افکار و عقاید ما رو بپذیرند و یا بخواهیم بزور دیگران ببریم بهشت .. بزور بخواهیم راه درست را به دیگران نشان دهیم .. بزور بخواهیم درس اخلاق و زندگی بدهیم .. چرا فکر میکنیم ما میفهمیم و دیگران در حد ما نمی فهمند . و یا چرا اصلا نصیحت و پندهای دلسوزانه و پدرانه و مادرانه و بزرگوارانه داشته باشیم
البته ما بعنوان یک پدر و مادر وظایف و یا تعهداتی نسبت به فرزندانمان داریم ولی یک حدود و حد و مرزهایی دارد شاید تا یک سن و سالی بتوانیم به فرزندانمان درس اخلاق و درس زندگی بدهیم . شاید تا یک سن و سالی توانایی مراقبت و مواظبت از آنها را داشته باشیم .. شاید تا یک حدودی بتوانیم رفتار و اعمالشان را کنترل کنیم ولی زمانی میرسد که آنها به یک سن و سالی از رشد و بلوغ فکری میرسند که دیگر میخواهند خودشان تجربه کنند و میخواهند مستقل عمل کنند . میخواهند آزمون و خطا کنند .. میخواهند خودشان مسیرشان را پیدا کنند .. میخواهند از آموخته هاشون به تنهایی استفاده کنند .. ولی ما پدر و مادرها همچنان فکر میکنیم تا آخر عمر مون باید مواظب شون باشیم و مدام ناظر اعمال و رفتارشان باشیم ولی باید یادمون باشد که خشت هر کسی تا یک سنی پخته می شود و از آن به بعد خودش باید تصمیم بگیرید که چگونه مسیرش را ادامه دهد ..
من یادمه مادر بزرگ خدابیارمزم همیشه یک نصحیت رو همیشه تکرار میکرد و میگفت . دانا هم میداند و هم میپرسد ولی نادان نــــه میداند و نـــــه میپرسد
این ضرب المثل بسیار گوهربار مادر بزرگ عزیزم را کاش واقعا همیشه آویزه ی گوشم میکردم ولی بیشتر وقت ها اهمیت نمیدادم چون فکر میکردم من علامه ی دهرم و همه چی رو میدانم و نیازی نیست که برای هر چیزی سوال کنم فکر میکردم سوال کردن نشانه ی خِنک بودن و کودن بودن هست .. فکر میکردم من دانا هستم و نیازی نیست بازم بیشتر جستجو کنم و بیشتر مسایل را از زاویه های مختلف درک کنم .. ولی بعد از سال ها و شکست ها و تضادها وقتی با استاد عباسمنش و این مسیر توحیدی و رمز و رازهای این جهان هستی آشنا شدم فهمیدم که من چقدر سوال ها دارم . فهمیدم چقدر (کار نیکو کردن از پُر کردن است ) چقدر مهم هستش .. فهمیدم که هر چه می پرسم و سوال میکنم بیشتر به نادانی خودم پی میبرم و بعد از این همه سال تازه به مغز آن کلام گوهربار پی بردم و زمانی به این آگاهی رسیدم که خودم خواستم … یعنی خودم خواستم که راهنمایی بشم .. خودم خواستم که به مسیر درست و مناسب هدایت بشم .. خودم خواستم که بشنوم …. خودم خواستم که تفکر کنم … حالا که فهمیدم و درک کردم پس دیگر به هیچ عنوان به کسی اجبار نمیکنم که از این آگاهی ها تعلیم بدم .. و انرژی مو صرف دیگران کنم .. بخصوص نزدیکانم و عزیزانم که فرزندانم هم از نزدیکانم هستند و هم از عزیزانم …
حدودااا پنج سالی است که پسرمو ندیم . بخاطر همان تضادها و ورشکستگی های پولی و مالی و دیگر تضادهایی که بدنبال هم پیش آمده بود .. من خیلی سعی کرده بودم که باهاش صحبت کنم و سوءتفاهم مون رو برطرف کنیم . خیلی سعی کردم با آرامش در مورد مسایل گذشته صحبت کنم تا شاید بلکه این خصومت ها برطرف بشه . ولی هر دفعه مسایل و موضوعات و تضادها گسترده تر میشد و از این شاخه به اون شاخه پیش میرفت . اصلا پسرم به هیچ صلاتی مستقیم نمیشد و یکسره حرف های ضد و نقیص خودشو میزد و کار به جر و بحث کشیده میشد .. حتی بارها بهش گفتم که یک قراری بزاریم و همدیگر رو ببینیم شاید صحبت حضوری مسایل را تغییر بده ولی بهیچ عنوان موفق نمیشدم که قراری برای دیدن رودر رومون پیش بیاد خلاصه توی این چند سال همش بحث و دعوا و غیره پیش آمد و بعد از این صحبت ها تازه کار از این هم بدتر میشد و ادامه اش هم با آس ام آس های خیلی خیلی نامناسب برام میفرستاد و میگفت اصلا دوست ندارم هیچوقت ببینم تون .. نه خواهرشو و نه خاله اشو و نه هیچکس دیگری رو دوست نداشت ببینه .. و من بعد از این چند سال بعد از آخرین تلفنی که ازش داشتیم با کلی بحث ها تلفن رو به روم قطع کردم و از آنجا دیگه فهمیدم اصلا نمیتوان نزدیکترین افراد زندگیتو تغییر بدی و یا بخوابی اون را به مسیر درست راهنمایی کنی چون واقعا خودش نمیخواد و من هم دیگه رها کردم و هر اتفاقی براش بیوفته دیگه مسعولیتی ندارم .. و الان در حدود یک سالی هست که من اصلا ازش خبری ندارم . و اصلا نمیدونم چیکار میکنه .. آیا آدم سالمی هست یا نه ؟؟ و یا کجا زندگی میکنه و یا چطوری زندگی میکنه و یا اصلا با چه کسانی رفت و آمد و نشست و برخواست میکنه و یا اصلا آدم صالحی هست .. اگر جایی ببینمش آیا چهره شو میشناسم یا نه؟؟؟؟؟ یعنی راستش چهره ی بچه مو فراموش کردم و حتی شمارشو تغییر داده و توی هیچ صفحات مجازی هم نیست .. در واقع توی این دنیا گم شده …
در هر صورت این فایل استاد خیلی خیلی منو بفکر فرو برد و شاید بارها و بارها این فایل رو گوش کردم و فعلا تا همین قسمت از فایل را تونستم بنویسم و میخوام در چندین نوبت برای همین فایل کامنت بنویسم چون فایل بسیار سنگینی هست و باید مرحله به مرحله صحبت های استاد را نت برداری کنم و با احساس عمیق کامنت بنویسم .. چون کامنت نوشتن برای من مقدسه و خیلی ارزشمنده پس باید با آرامش و تفکر عمیقی بنویسمش ..
یعنی من یاد گرفتم این جمله را در زندگیم عمل کنم اینکه
در مورد خرج کردن انرژیمون خسیس باشیم یعنی من باید فقط و فقط روی تغییر شخصیت خودم کار کنم و دیگه به هیچ عنوان نخوام دیگران را تغییر بدم حتی نزدیکترین و عزیزترین اشخاصی مثل پسرم و یا دخترم را
خدایااا ممنون و سپاسگذارم که نعمت و قدرت شکرگذار بودن را بمن عطا بخشیدی
برای همه شما ، برای استاد و برای خودم آرزوی عزم و اراده در ادامه ی این مسیر از خدا را دارم. سپاسگذار خداوندم هستم که من رو به این مسیر زیبا هدایت کرد.
بقول استاد عزیز ما هیچ قدرتی برای خوشحال کردن فردی که سالهای متمادی، بر نکات منفی هر موضوعی متمرکز شده، نداریم، حتی اگر بهشت را به او نشان دهیم
صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ
اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونیها
خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم
و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی می خواهم
IN GOD WE TRUST
ما به خداوند اعتماد داریم
IN GOD WE TRUST
استاد عباسمنش عزیز
درباره این فایل
من وقتی متوجه شدم به خواهرهام و مادرم و دوستانم میگفتم
اما دقیقا همینی هست که شما همیشه میگویید..
همه درباره ام بد گفتن
همه مسخره ام کردن
همه باهام مبارزه کردن
همه باهام بد شدن
و دستم می انداختن
و حتی منافق میگفتن
اما الان به مدت یک سال هست هیچی نمیگم
و با ایرپاد گوش میدم و ازم خبر ندارن
اما دوست دارن بدانن
و حتی پدرم میگه بزار منم گوش بدم
میگم نه دارم زبان گوش میدم
چونکه بهم میگفتن دوستات تغییرت دادن و پسر نوح با بدان نشست و خاندانش را تغییر داد
یعنی میگفتن من بد شدم و خاندانشون رو بهم زدم…
خلاصه چوبش رو خوردم و مسخره هم شدم
اما الان هرکاری میکنن دهانم باز نمیشه..
مچکرم و من فایلها رو ده ها بار گوش میدم تا بشینه در ذهن و باورم..
بازم مچکرم و ممنونم
سلام به استاد عباسمنش عزیز
خدارو هزار مرتبه شکر بابت مسیری که من را هدایت کرد..
من خیلی خوشحالم از اشنایی با شما و محصولات و مخصوصا تفسیر قران..
و چقدر خدارو شکر میکنم هر سری که گوش میدم چون در خانواده مذهبی بودم و قران و خدا و همه چیز را برعکس به ما گفته بودن و من همیشه از خدا میخواستم بهم بگو که من کی هستم و چی هستم و اینکه چرا بهم میگن دختر را زنده به گور میکردن
من این حرفها رو سالها از پدرم میشنیدم که میگفت
دختر ارزشمند نیست
دختر فقط توالت پر میکند
دختر ها رو زنده به گور میکردن
باید به حرف پدر و مادر باشیم تا راضی باشن از ما
و اینکه اگر پدر و مادر راضی نباشن به جایی نمیرسیم
و من چقدر تو این بازیها قرار میگرفتم…
حتی اقای عباسمنش ازدواج کردم در سن ١٨ سالگی .. و من دختر شهودی هستم اون زمان گفتم نمیخوام اما بهم گفتن ما راضی نیستیم و من ازدواج کردمو بهم گفت پدرم که اگر شوهرت راضی نیست از درب خانه بیرون نیا و حتی منم نبین چون خدا هن راضی نیست و من سالها سختی کشیدم .. اما همیشه اون زمان هم یه طرف ذهنم و سرم میگفت دنیا و خدا اینجوری نیست اما کسی نبود که متوجه ام کنه اطرافم پر از اینها بود..
دیگه طلاق هم گرفتم دیگه بدتر و دختر مطلقه هن عرش خدارو می لرزاند
اما اینهارو میگم که بدانید که چی بودم و الان چی هستم
و من چقدر از خیلی از کارهام و بیزینس هام دور شدم و ول کردم چون پیشرفت میکردم و پدرم میگفت من راضی نیستم و من به حاطر ترس از اینکه راضی نباشه خدا هم راضی نیست می امدم بیرون و صفر میشدم..
و من جوری با خدا بودم که انگار یه پادشاهی هست اون بالا و نشسته هر لحظه من را عذاب بده.. و باید هرجا و هر کاری داشتن سریع براشون انجام بدم چون خدا راضی باشه ازم
و انقدر اینها رو گفته بود که من از خودم راضی نبودم و در جامعه و ارتباطاتتم کارهایی میکردم و تن به رابطه هایی میدادم که ارزشمند نبود ..
حتی سالها جایی کار میکردم با حقوق کم و سالها اضافه نمیشد به این دلیل که بهم گفته بودن ارزشمند نبستم
در حالیکه توانایی های زیادی داشتم اما خودم رو قبول نداشتم..
موهای پدرم رو کوتاه میکردم.. خیاطی میکردم براشون.. امپول میزدم براشون. همه جا میبردمشون با ماشین.. هر کاری داشتن بهتیرنش بودم..
اما به پیشرفتم میرسید میگفت به درد هیچی نمیخوری و دختر ارزشمند نیست..
خلاصه با اشنایی اول با اقای عرشیانفر بعد با شما و تفسیر قران و فایلهای رایگان و سخن راسخ و شیوا و راحت شما
من با خدااا دوستم
من الان با خدا عشق میکنم
خودم رو ارزشمند میدانم
و چقدر متوجه شدم که دنیا چه خبر هست
و اینکه با گوش دادن به این فایل
بله متوجه شدم که کسی نمیتواند کسی را تغییر بدهد و من را به جای پدر و مادرم و یا بالعکس بازخواست نمیکنن..
از زمانیکه این تفسیرها رو گوش میدم حتی گریه هم میکنم از خوشحالی که خدا شمارو گذاشت تا بهتر از نعنی قران متوجه بشیم.. و چقدر همه چیز رو به نفع خودشان رقم میزدند و همیشه بهم میگفتن خدا گفته
انقدر اینو گفته بودن که اقای عباسمنش من از خدا هم ناراحت بودم و بهش میگفتم اخه چرا منو به این دنیا اوردی در حالیکه تو قران ما رو بی ارزش کردی .. و یا زنده به گور میکردی.. انقدر اینها رو میگفتم در ماه چند هفته با خدا قهر بودم و بعدش دوباره آشتی میکردم.. آشتی میکردم و به خدا میگفتم از ترس جهنم باهات اشتی میکنم اما الان هزار مرتبه خدارو شکر میکنم که افرادی مثل شما تلاش کردید و من الان راحت در خانه و رایگان حرفهای شمارو میشنومم و اگاه میشوم..
و حتی الان بهم میگن منافق شدی..
چون دیگه احترام میزارم اما به روش اونها نیستم .. و ارامشم و شادی و بی خیالیم رو میبینن.. و دیگه منتظر تایید اونها نیستم ..
و تازه یه چیزی اینکه حتی پدرم مییر درست خدا رو میشناخته اما نمیخواسته ماها اگاه باشیم چون دیگه نمیتوانسته رهبری و رییسی کنه .. الانا که اگاه شدم متوجه شدم.. این هم بگم من متولد ١٣۶١ هستم و دقیقا در دهه ای که مذهب غوغا میکرده
از خدا و شما مچکرم
هزاران بار شکر
و هزاران بار ممنون