آیا می‌توان مانع اتفاقاتی شد که صلاحِ خداوند برای ماست؟ - صفحه 3

76 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احمد فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 1485 روز

    سلام بردوستان عزیزم

    زدم رودکمه هدایتم کن واین فایل اومد

    خدابهم گفت دلیل کم کاری هات تنبلی هات تصمیمات ناگرفتت دلیل احساس بدت من نیستم خودت هستی من قوانینم ثابته وتغییرنمیکنه توباباورهات وافکارت داری فرکانس های نامناسب میفرستی که هنوزبعد۱ونیم سال توسایت بودن تغییرزیادی نکردی اگه درامدت زیادنیست بایدباورهاتوعوض کنی هدفتومشخص کنی یایک کاری روشروع کنی توقدم اول روبردارمن هدایتت مبکنم به سمت خواسته هات من ازرگ گردن به تونزدیک ترم توحرکت کن تلاش کن درهابازمیشه

    تومنوباورکن توخودتوبهتربشناس بیشترومتعهدترباش برای انجام تمرینات ازهمه لحاظ بعدببین چی میشه

    تودرخواست کن من درخواستتواجابت میکنم به شرط این که منوباورداشته باشی پس روی هیچ کس به جزمن حساب نکن به من توکل کن توبامن باش به من اعتمادکن به جایی میرسونمت که حتی تصورشم نمیکنی بهت اینقدررزق وثروت میدم که نتوتی بشماریش چون توبهترین مخلوق منی تواشرف مخلوقاتی توبهترینی احمدفقط بامن باش نه به رییس جمهورکارداشته باش نه نماینده مجلس نه خانوادت نه جامعه خودت مسعول ۱۰۰٪زندگیت هستی نه کس دیگه بهت راه حل میدم هدایتت میکنم هرلحظه فقط این مسیرروادامه بده عباس منش هم فقط به من توکل کرددیدی چقدربهش نعمت دادم ایمانشونشون دادمنوباورکرد

    این صحبت من باخداوندبودهمینجورمیگف ومن تایپ کردم

    عاشقتم خداجونممممممممممممم

    درپناه الله یکتاشادوسربلندباشید🌹🌹♥️♥️♥️

    احمدفردوسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1394 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان گرامی سایت عباسمنش

    فایل نشانه ام بود

    خانم شایسته چقدر شیوا وعالی توضیح دادن

    مرسی

    از همون سنین پایین زبان نشانه ها رو خوب درک میکردم که اره من این درخواست رو داشتم وخدا با این نشانه به من گفت انجامش بده ولی معنی احساس خوب در مورد خواسته وناخواسته همیشه سر در گم میشدم یا انجامش نمیدادم بعد میفهمیدم اشتباه کردم یا انجام میدادم ودر میانه را با اولین سختی ها تردید پیدا میکردم ومیگفتم به صلاحم نیست ورهاش میکردم

    وای خدای من چقدر شغل ومسیرهای مختلف رو امتحان کردم تا امروز ارام شدم وهمش به خاطر درک اشتباه از قوانین جهان وخداوند رود

    چقدر سختی بیجا کشیدم وبا تمام توان کار کردم واخرش نفهمیدم چرا رهاش میکردم

    اما الان به لطف خدا وسایت عباسمنش در مسیر زیبا وقدرتمندی هستم که به من میگوید تو خالق زندگی خودت هستی وهیچ کس نمیتواند ان را به غیر خودت تغییر دهد وتو لایق بهترین ها هستی واین قدرت در وجودت هست که بهر چه خواستی برسی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    علی اصغر سیمابه گفته:
    مدت عضویت: 1361 روز

    تنها چیزی که از این موضوع فهمیدم اینکه چیزی از قبل وجود نداره من همه چیز رو خلق میکنم و اینکه این به صلاحم هست یا نیست رو میریزم دور من به این کاری که میخوام شروع کنم ایمان دارم قدم برمیدارم واین جمله قشنگه در این متن. “خلق این خواسته، قادر است مرا یک قدم به سمت هدف بهتری هدایت کند که الان هیچ شناختی از آن ندارم”

    توکل برخدا واقعا یه چیزهای یه هدف هایی داریم اما خدا و جهان از مسیرهایی مارو میبره که میخوریم به اون جاده 😍

    به طور مثال برات بزنم که تردید در تو از بین بره

    من در رستوران بودم گارسون بودم شدم مدیریت اون قسمت چه قدر درس یاد گرفتم چه قدر تجربه چه قدر با خدا اونجا آشنا شدم چه درهایی باز شد چه اتفاقاتی که افتاد همش همش به نفع من بود در جهت خواسته ها

    توکل برخدا

    🙏🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    محمدرضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1217 روز

    سلام چند روزبعد مریض بودم.

    امروز صبح که بیدارشدم،تصمیم گرفتم دنبال علت این مریضی بگردم.رفتم توی ذهنم.روز۱.۱.۱۴۰۱ روزختم مجلس عزیز ازدست رفته بود .شب صحبتی مطرح شد ومن گفتم؛این مریضی میتوانست،برای هریک ازمااتفاق بیفتد .وبرای که کسی ناراحت نشود خودم رامثال زدم.

    ودقیق ازموقع خروج از منزل بنده خدا این تضاد برایم اتفاق افتاد.

    باز هم خداراشاکرم؛که امروز هدایتم کرد.چون درتمام طول مریضی ام دراین چند روز خدا شکر کردم وازاوهدایت خواستم.خوشحال بودم که احساس می کردم که حضورش رادرک می کردم ودرمی کنم وازحضورخدا لذت میبرم.

    خدارا شکر بخاطر سلامتی ام.

    خدارا شکر بخاطرعشقش که دروجودم است.

    خداراشکر که ثروتمندترین وقدرتمندترین وبخشنده ترین عالم درنزدیکترین فاصله با من است وازوجودش لذت میبرم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    Abby گفته:
    مدت عضویت: 1791 روز

    سلام به استاد عزیز و مریم مهربون و دوستان

    مدتی است نتونستم کامنت بزارم البته فایلها رو گوش میکردم و همه چیز عالی بود. تا اینکه امروز دوباره تضادی که در زندگیم اتفاق افتاده و گاهی کاملا کمرنگ میشه و گاهی هنوز هست. امروز بدون فکر قبلی گفتم بیام یه فایل سفر به دور آمریکا رو نگاه کنم بلکه از اون افکار بیام بیرون که یکهو صفحه رو تا باز کردم نشانه امروز رو کلیک کردم و باورم نمیشد اول ، ولی هر چه بیشتر متن رو میخوندم میدیدم کاملا داره حکایت منو تعریف میکنه.

    البته برام هنوز جای سئوال داره که همسر من دچار بیماری روحی شدن و کمی هم فراموشی. سئوال من اینه که آیا افکار من باعث این موضوع شده؟ نمی دانم چگونه میتونم این مسئله رو حل کنم؟ خیلی سعی میکنم که مثبت فکر کنم و به چیز ای خوب فکر کنم ولی یکهو که فکر میکنم همه چیز خوب و عالیه، رفتارش میکنه که من واقعا اون لحظه کنترلم رو از دست میدم. البته اصلا نمیدارم طولانی بشه و با توجه به نکاتی که منو آرومم میکنه ، حال خودم رو خوب کنم. ولی واقعا احتیاج به کمک دارم. لطفا اگر کسی میتونه راهنمایی کنه. از استاد عزیزم یا مریم مهربون و یا حتی دوستان اگر راهی به نظرشون میرسه که به من در این نسیر کمک کنه ممنون میشم.

    آیا افکار من باعث این بیماری در همسرم شده؟

    آیا من چگونه میتوانم این بیماری را از او دور کنم و سلامتی اش رو بدست بیاره؟

    ممنونم میشم اگر کسی بتونه راهنمایی کنه. واقعا احتیاج به کمک دارم. این مسئله باعث شده که نتونم تمرکزم رو روی کار خودم بطور صد در صد بزارم .

    شاد، سلامت و در پناه الله یکتا 🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      علی اصغر سیمابه گفته:
      مدت عضویت: 1361 روز

      سلام دوست عزیز تو باعث نشدی که توروی خودت کار کن تنها کمک تو به همسرت خوب کردن حال خودت شاد کردن خودت ما زمانی میتونیم به دیگران کمک کنیم که خودمون حالمون خوب باشه وقتی تو خوبی شادی با خدا هستی در مدار درست هستی آدما وقتی تورو میبین میگن چه قدر تو شادی حتی همسرت متوجه میشه میگه چه جوری اینقدر حالت خوبه بگو من خدارو پیدا کردم چه جوری بگو برو تو سایت عباس منش البته زمانی که همسرت خودش بخواد بگو بهش اون زمان هدایت میشه و خدا به هزاران شیوه روش هدایت میکنه نگران نباش تو روی خودت کار کن کانون توجهت بزار روی ویژگی مثبت همسرت حتی شده یه لبخند. کوتاه همین الان سوال کردی و گفتی که همسرم روحیه خوبی نداره الان به بعد بهش توجه نکن منظورم به روحیه بدش نگاه نکن به کارهای مثبت توجه کن اون موقع میبینی اونم حالش خوب شده کانون توجهت تغییر بده همه چیز درست میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Abby گفته:
        مدت عضویت: 1791 روز

        سلام دوست عزیز علی

        سپاسگزارم از شما بابت اینکه وقت گذاشتین و متن منو خوندین و جوابم را دادین. سپاسگزارم از خدای مهربانم که این موقعیت و این مکان رو برام فراهم کرده که میتوانم با دوستان خوب و مثبتی که در اینجا هستند صحبت کنم و به آرامش برسم.

        باز هم ممنونم از پاسخ خوب شما.

        به روی چشم ، از این به بعد فقط به نکات مثبت همسرم فکر میکنم تا اینکه به آرامش برسم و آرامش وجودم رو برای دیگران هم گسترش بدم.

        خدایا سپاسگزارم

        خدایا سپاسگزارم

        خدایا سپاسگزارم

        شاد سلامت و در پناه الله یکتا 🙏

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        افشین نادری گفته:
        مدت عضویت: 1383 روز

        سلام دوست عزیز،واقعا لذت بردم از خوندن کامنتتون،بسیار عالی بسیار عالی،تحسین میکنم،درست میفرمائید هیچ کسی نمیتونه روی کس دیگه ای تاثیر بذاره مگه طرف خودش باور کرده باشه،برای تغییر باورها بایدتلاش کرد،البته با طی کردن تکاملش،مثل ورزش،یک شبه که نمیتونی ورزشکارشی یک شبه که نمیتونی بدنت رو اونجوری که خودت دوست داری بسازی،باید تکاملش طی شه،من به شخصه هروقت روی باوری کار میکنم وکم میارم دوره طی کردن تکامل ورزش رو یادم میارم،چون تونستم طی کنم،خلاصه کلام خدمتتون عرض کنم که تنها راه تغییر آدم به قول علی آقای گل تغییر باور هاست

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    اميركاوه نجدي گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    سلام و عرض ادب ب استاد عشق و مریم شایسته که شایسته فامیلش هست

    با تمام وجودم خدا را شاکرم که من را با این سایت اشنا کرد و من وارد این خانواده بزرگ و صمیمی شدم من اول راه هستم و مطمنم که انتهای این راه به سعادتم ختم میشه و همینطور در مسیر راه دارم لذت مبرم خدایا شکرت خدایا ممنونم که قوانینت ثابت هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    نسرين خالقي گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    سلام بر استاد گرامی و شایسته خانم عزیز و تمامی دوستان ،

    مثل همیشه متن های شایسته خانم بسیار تاثیر برانگیز هست . در این متن امده :

    “در هر صورت هر آنچه در ذهنت می‌سازی، باور می‌کنی و به آن توجه می‌کنی، این انرژی به آن شکل داده و آن را وارد زندگی‌ات می‌کند.”

    من سالیان زیاد کارمند بودم ولی هیچ وقت دوست نداشتم همیشه دنبال کاری بودم که عاشقانه دوست داشته باشم ، گشتم و پیدا کردم . داشتن یک مغازه نان و شیرینی ، کلاس رفتم ،کلی شاگردی کردم ، کلی تو ذهنم ایده داشتم و اون مغازه را در ذهنم ساختم و طراحی کردم حتی اومدن مشتری ها و برخورد با اونها را تصور کرد ، شکل مغازه و جای ان را طراحی کردم و جلوی چشمم گذاشتم ولی چند قدم مونده بود برسم ، مشکل و بیماری به وجود اومد که اصلا نباید با ارد کار می کردم ، حساسیت به گلوتن که اصلا درمان هم نداره . قبول کردم گفتم صلاح نبوده ولی الان با خواندن این متن دوباره یاد اوری شد فکر کنم کجا من اشتباه کردم ؟ این را چگونه باید تفسیر کنم

    با سپاس

    شاد و سلامت و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    میثم شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1315 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و دوستان

    به نام خداوند دوست داشتنی . من نمی دونم از کجا شروع کنم چون اولین بار هست درد دل خودم رو برای عموم می نویسم ولی آنقدر دل نوشته ها شیرین هست آدم و وادار می‌کنه بنویسم .

    من همیشه یادمه از بچگی احساس میکردم با همه فرق دارم من عمر جاودان دارم برای من اتفاقات خوب می افته .همینجور الان که ۳۰ سال دارم باز هم این باور رو دارم . ولی یه دوره از ۱۰ سالگی تا ۱۹ سالگی هیچی از زندگی متوجه نبودم چون کاملا داخل جهل و اشتباهات وخطا های خودم بودم خدایی که الان میشناسم و اصلا تو زندگیم نداشتم و دنبال رفیق بازی و کلی اشتباه که الان به این نتیجه رسیدم که چقدر اون اشتباهات داره تو زندگی الآنم کمکم می‌کنه و استفاده میکنم و خدارو شکر میکنم که من و سر بلند بیرون آورد از اون همه حادثه هایی که شاید اگر خودمو بیرون نمی کشیدم به نجوای درونم گوش نمی دادم الان هم تو همون شرایط بلکه بدتر درجا میزدم .

    بعداز اینکه با امید و روحیه عالی گفتم من باید برم خدمت سربازی تا مرد بشم اطراف من دوستانی بودن که از سربازی فراری بودن که منم می ترسند توهم فراری میشی اعتیاد پیدا می‌کنی باورهای مخرب خودشون رو روی من دوست داشتن پیاده کنن . من خدمتم و با سربلندی تموم کردم و خدارو شکر میکنم که توی اون دوران قرار گرفتم تا یک تجربه بزرگ رو تجربه کنم و از اون جا بود که تازه خدارو شناختم و تونستم دنبال خدای واقعی بگردم . من هیچ موقع فراموش نمی کنم محل خدمتم زرین شهر اصفهان یک یگان دور افتاده از شهر و یه شرایط سخت کنترل شده توی یگان کاملا توی فشار عصبی مارو مدیریت میکردن جوری که سرباز فرار میکرد . ماه مبارک رمضان بود که من تصمیم گرفتم با تمام سختی های خدمت پست دادنا رژه رفتنا کم خوابی ها روزه بگیرم و یه درخواست از خدا داشتم که نیت کردم کمکم کنه من و انتقال بده به تهران کنار مادرم باشم . باورتون نمیشه وقتی فکر میکنم میگم مگه میشه یک بار دیگه به اون حال معنوی که واقعا خدارو لمس کنم برگردم . قبلاً روزه می‌گرفتم لحظه شماری میکردم اذان بگن برم غذا بخورم اما اون زمان فقط تو فکر این بودم سریع برم به خدا وصل بشم یه حس و حالی که بیانش برام سخته جوری که ماه رمضان تموم شد از نماز عید فطر جا موندم و من و نبردن انقدر افسوس خوردم و گریه کردم ولی یه ندایی بهم گفت قبول باش . خدا قبولم کرده بود خدا رو شکر کردم تونستم برای اولین بار ۳۰روز کامل روزه بگیرم تلاشم نتیجه داد که چقدر حس قشنگیه بعد اون همه سختی تونستم . و هدیه من بعد چند هفته جوری که هیچ کس باورش نمی شد به من داده شد .به طور عجیب همه دنبال من افتاده بودن همه پرسنل همه مسئولین و فرمانده یگان همه هستی دست به دست داده بودن من و از اون شرایط منتقل کنن و منتقل شدم به جایی که همه آرزو داشتن جای من باشن توی اون دوران خودم باورم نمی شد . ده سالی از این داستان میگذره تعریف میکنم و ذوق میکنم که این شانس و داشتم که به اون حس و حال رسیدم . و نتیجه گرفتم

    . بعداز خدمت باز توی یک مسیر اشتباه قرار گرفتم اما عاقل تر شده بودم تصمیمات اشتباهم کم تر شده بود خدارو بیشتر حس میکردم بخاطر همین، همیشه مادرم نگران من بود که نکنه نابود بشم نکنه های مادرانه و دوست داشت من ازدواج کنم تا آدم بشم و من همیشه میگفتم مامان نگران نباش من از اون بچههاش نیستم خودت برام عروس پیدا می‌کنی . و یک روز به خودم اومدم یکجا خونده بودم خدا گفته بود اگر ازدواج کنی پنجاه درصد دینت کامل میشه .این حرف ذهن من و شست‌وشو داد تا اینکه گفتم من همون پنجاه درصد و می خوام صددرصد کار من نیست خدا یک جور خاص که خودش یه داستان جالبی هست که بعدا می نویسم .

    بعد ازدواج من و تازه شکوفا کرد خدا ،به لطف همسرم نعمت هاشو برای زندگی من جاری کرد پشت سرهم آنقدر جالب بود که بعدا نشستم پازل رو چیدم دیدم خدا چه قدر قشنگ و با عشق دست من و گرفت . من برای اولین بار دارم می‌نویسم و خدارو شکر میکنم که تونستم . حالا می خواهم تموم کنم دلم نمیاد دوست دارم بنویسم .

    خدایا شکرت شکرت شکرت که با شما دوستان پر انرژی و عالی آشنا شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    معصومه صادقى گفته:
    مدت عضویت: 1721 روز

    سلام به همگی 🌹

    خدا رو شکر هیچ وقت اعتقادی به این نداشتم که خدا برامون چیزی می خواد !!!

    همیشه با خودم میگفتم خب اگه اون چیزی برامون می خواد پس چرا اصلا ما رو بوجود آورد ؟؟؟

    یه برنامه بهمون میداد میگفت همون رو اجرا کنین تمام 😅

    ، مثل فرشته ها ……

    البته کسی بهم یاد نداده بود ولی از بچگی انقد خواسته هام زود تغییر می کرد و می دیدم متعاقب باهاش همه چیز تغییر میکنه ، در نتیجه شد باور ۱۰۰٪ که به شدت خودمو مسئول همه اتفاقا زندگیم می دونستم ( بماند که انقد قوی شده بود که خودمو مسئول زندگی دیگران هم میدونستم )

    وقتی میدیدم یکی میگه شوهرم نمیزاره

    بابام مجبورم کرد ازدواج کنم

    فلانی نمیزاره

    من خیلی حرص می خوردم !

    مى گفتم یعنى انقد خدا ظالمه که اختیار منو بده درست کس دیگه

    نمی دونم اصلا این آگاهى هام از کجا میومد ولى بهش باور داشتم

    مدتی بود نمی تونستم تمرکز کنم انقد که خواسته ها و تضاد های زندگیم زیاد شده بود ….

    نجواها هی میگفتن تمرکز نکن سخته زمان میبره ولش کن …… به جاش فقط لذت ببر این شد که نتونستم تمرکز لیزرى رو خواسته هام یکى یکى بزارم

    واقعا هر کسی نجواش از یه راهی وارد میشه

    هر چقد سعی کنیم یه قسمت رو خوب کنیم میبینیم اون نجواها از شیوه دیگه ای وارد میشن

    بهم میگفت تمرکز نکن ، لذت ببر استادت میگه !

    اینکه لذت بردن از زندگی بدون هدف داشتن مثل زندگی تو برهوته که باید هر طرف باد میره تو هم برى ….

    دارم سعی میکنم روش غلبه کنم و‌کار خودمو بکنم و مطمئنم با وجود خدا به هر مشکلی غلبه میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      زهراهنرمند گفته:
      مدت عضویت: 1699 روز

      سلام دوست عزیزم؛

      چقد خوب نوشتی که شیطان از راههای مختلف وارد میشه از هر طرف میاد و فقط نجوا میکنه…. یعنی هرررر لحظه ما باید حواسمون باشه که چه افکاری رو اجازه میدیم که وارد ذهنمون بشه. چون کار شیطان وسوسه است .مابعنوان اشرف مخلوقات حق انتخاب داریم که به قلبمون گوش بدیم یا ذهنمون که در نهایت دوتانتیجه متفاوت خواهند داشت

      الان من در تضادی قرار گرفتم نجوای شیطان سستم کرده و راکد شدم وجهان فشارم میده که حرکت کنم ولی ترمزی دارم که میگه هرچی تلاش کنی فایده ای نداره تاااااا بخوای تکااااملتو طی کنی کلللللی طول میکشه… و نمیتونم از لحظاتم لذت ببرم و همچنین نمیتونم حرکت کنم……..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    کوروش حسنی گفته:
    مدت عضویت: 1783 روز

    زندگی قشنگه اگر ذهنت قشنگ بشه

    زندگی زیباست اگر زیبا ببینیش

    زندگی رو دوس دارم چون عاشقشم

    زندگی زیباست اگر زیبا ببینیش

    زندگی رو دوس دارم چون عاشقشم

    خدایا به داده و‌‌ نداده آت شکر

    عاشقتم زندگی چو میسازمش

    زندگی رود روانیست که پایانش مرگ است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: