چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟ - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-12 08:58:212024-12-14 05:19:53چگونه از یک فرد بدبین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
وَکُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِی عُنُقِهِ ۖ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنْشُورًا
و عمل هر انسانی را برای همیشه ملازم او نموده ایم، و روز قیامت نوشته ای را [که کتاب عمل اوست] برای او بیرون می آوریم که آن را پیش رویش گشوده می بیند.
————————————————————-
سلام و صد سلام بر استاد عزیزم و همه دوستان خوبم
واقعا چقدر این چند هفته که کامنت نزاشتم واسم سخت گذشت..بخاطر اینکه خودم رو ملزم کرده بودم وقتی نتیجه بگیرم بیام و اینجا کامنت کنم.
اما دیدم نوشتن نتایج به ظاهر کوچک، هم جلوی کمالگرایی رو میگیره و هم برای خودم و کسانی که در مدار باشن مثل کاتالیزور عمل میکنه.
و اما بریم سراغ آیه بالا و اتفاقی که چند روز پیش برام پیش اومد که به موضوع این فایل کاملا مرتبطه.
در آیه فوق از کلمه طائر استفاده شده و چقدر برگرداندن این آیات به فارسی سلیس سخته.. ولی کلی نکته داره.
در قدیم بین اعراب باب بود که به پرندگان فال میزدن و برای بد یمن بودن چیزی از این واژه استفاده میکردن.
به این کارشون تطیر میگفتن و از این کلمه در قرآن به نسبت زیاد استفاده شده. مثلا اونجا که میگه وقتی پیامبران قومی دعوت به نیکی میکردن و اتفاقات بدی در اون سرزمین میفتاده،اون اتفاقات رو به اون پیامبران نسبت میدادن.
در آیه بالا میفرماید این که چیزی بد شگون یا مبارک باشه، اینو ملازم هر شخص کردیم. یعنی انسان ها خودشون تعیین میکنن که چیزی براشون مبارک باشه یا بد شگون باشه.
حالا چطوری؟ با نگرشی که به اون اتفاق داره…
میرسیم به صحبتهای استاد. بدبینی و خوش بینی
میدونستید ایمان به معنی اعتقاد نیست؟
اعتقاد به معنی باور داشتنه اما ایمان باور به خوش یمن بودن چیزیه.. از یمن میاد.
کلماتی مثل میمنت، یمین و … که همگی اشاره به درستی و مبارک بودن چیزی داره و اصلش یه کلمه عبریه که هِمِن خونده میشه
یعنی مومن اعتقاد داره به نیک بودن و متصف بودن پروردگار به یکسری صفات نیک.
و این ایمان نیاز به تکرار داره تا در ضمیر نیمه هوشیار ثبت بشه و تکامل میخواد، باید منطقش رو چید.
و قرآن به بهترین نحور داستان هایی رو برای ما بیان میکنه که این نگاه مثبت به خداوند و این خوشبینی که معنی واقعی ایمان هست در نفس بشر بنشینه و حتی شکرگذاری هم برای تقویت این نگاه مثبت و ایمانه.
بخاطر همین خداوند بارها تاکید میکنه به بسیار خواندن قرآن..
فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ
در مورد خودم این تجربه خیلی لذت بخش بود. اوایل که قرآن رو با تدبیر میخوندم ذهنم خیلی نجوا داشت و خیلی سخت بود برام ولی الان که تکامل در ایمان با خوندن آیات تو این سالها شکل گرفته، الان که قرآن میخونم مراقبم کسی اشکهامو نبینه.
چرا؟ بخاطر روح ایمان و نگاه عاشقانه و مثبت به خداوند و تمام هستی و البته که من اول راه هستم.
و اما اتفاقی که چند روز پیش افتاد و ذکرش خالی از لطف نیست.
مادر خانمم چند روز پیش تشریف آورن خونه ما که چند روزی خونه ما باشن و ما متوجه شدیم که خونه سرد شده و پکیج از کار افتاده. اون هم زمانی که تعطیلات پشت تعطیلاته و قطعی برق هم این روزا روند هر روزه شده و من مستاصل شدم که چیکار کنم.. تازه در صورت تعمیر چند روز باید زمان سپری میشد که قطعه بره تعمیر و برگرده و کلی مشکلات دیگه.
تازه به این اضافه کنید دو تا بچه کوچیک پوشکی که گلپسرمو من میشستم همیشه و دختر کوچولومونو خانمم!!
و حالا حتی آب گرم هم نداشتیم و باید روی گاز آبگرم ردیف میکردیم.
تنها کاری که از دست من بر میومد و بهترین کار بود کنترل ذهن بود و توکل بر خداوند. این جاها باید انسان نتیجه کار کردن روی باورهاشو ببینه و خودشو ارزیابی کنه.
و من مدام به خودم میگفتم، حسین تو که داری روی خودت کار میکنی پس این اتفاق خیره و از خدا کمک خواستم و نزاشتم احساسم بد بشه. و اتفاقی که افتاد این بود که خدا به دلم انداخت از یه نرم افزار مخصوص خدمات استفاده کنم و افرادی رو پیشنهاد میداد و بین اون اشخاص،یه نفر بود که خدا به دلم انداخت که بهش زنگ بزنم و اون شخص گفت که اگه برد دستگاه باز بشه تا شب تعمیر میشه و بهش آدرس دادم.
وقتی اون شخص اومد و مشغول کار شد یهو خدا تو دلم انداخت که از کجا معلوم شاید پکیج سالمه و مسئله چیز پیش پا افتاده ایه که به راحتی قابل حله!! و در همین حین به طرز جادویی پریز برق از جاش درومد بدون این که بهش فشار خاصی اومده باشه و اون بنده خدا یه مکثی کرد و گفت نکنه خود پریز برق نداره!! تصورشو بکنید پریز از خود سوئیچ مرکزی برقش قطع شده بود و اون بنده خدا کار برق هم بلد بود (اگه کس دیگه بود شاید اون مسئله به راحتی حل نمیشد) و مسیریابی کرد تا رسید به یه پریز که فاز و نول یکی شده بود و تمام مسائله از اونجا شروع شده بود و وقتی پریز رو باز کرد و مسئله حل شد همه مشکلات حل شد و پکیج هم شروع به کار کرد!!
و کلا با یه مبلغ ناچیز همون موقع مسئله ما حل شد. اگر شخص نامناسبی میومد برای تعمیر یا متوجه این مسئله نمیشد یا بورد رو باز میکرد و خدا میدونه که چقدر هزینه و زمان باید گذاشته میشد تا این مسئله حل بشه.
و خداوند به روشنی به قلبم الهام کرد:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ
آیا پنداشته اید وارد بهشت می شوید، در حالی که هنوز خدا کسانی از شما را که در راه خدا جهاد کرده اند وشکیبایان را [از دیگران] مشخص و معلوم نکرده است؟!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
یادت هفته قبلی میگفتی از شنبه میترکونم…
یادته میگفتی اول ماه بشه بعداً…
از فصل بعدی شروع میکنم برای تغییرات تو زندگیم….
خب بسم الله
امروز همه اون گزینه هات با هم تیک خورده
گر مرد رهی بسم الله الرحمن الرحیم
ورود شما رو به بی بهونه ترین روز سال خوش اومد میگم اگه البته ذهنت اول سال بودنه رو بهونه نکنه برات….
امروز یه روز خاصه پس انتخابش کن برای استارت زدن …
چه مبارک سحری و چه فرخنده شبی….
بَه بَه به این حضور مبارکت….
ای سه ماهه آخر ساله رو بیا بچسپ تعهدی و جهادی روی اون پاشنه آشیله که خیلی ازش ضربه خوردی کار کن و هیچ بهونه ای رو هم نیار …
فکر کن آخر این ساله یکی بهت قول داده اگه این پاشنه آشیله رو بهبودش بدی خودش همه اون خواسته هات رو میده …
اگه قرار باشه یکی بیاد به دادت برسه اون خود خودتی عشقم…
بلند شو یکم به سر و وعظ خودت نگاه کن …نمیخوای یه تکونی به خودت بدی…تا کی میخوای خودت رو حیف کنی و دنبال خورده نونا از دست مردم باشی …
یکم به خودت بیا….
استاد در موضوع این فایل این که چرا نسبت به بقیه بد ببینیم چون به نظرم من خودمون هنوز اون صداقته داخلمون نیست و فکر میکنیم همه همین جوری هستن….
خودمون عشق ورزیدنامون، تعریف کردنا مون،کنک کردنامون بوی توقع جبران کردن داره برای همین کلا فکر میکنیم بقیه هم همین جورین….
کافر همه را هم کیش خود پندارد…
یه مورد دیگه این که ما توی بیان کردن این که نه بگیم مشکل داریم ….
مورد بعدی هم این که ما نمیتوانیم اون افراد رو بعنوان دستی از خداوند که خدا به دلشون انداخته بیان اون کار رو انجام بدن نمیبینیم….
استاد این مورد که افراد بدون توقع و برای دل خودشون میان کاری رو برای ما انجام بدن عین واقعیت هست ….
اگه بیاد بیاریم خودمون رو که بدون هیچ توقعی برای دل خودمون رفتیم برای دیگران کاری رو انجام دادیم اون من خودم مثلا چت شب قبل رفته بودم نونوایی کارتم رو کشیدم بعدش هی دلم میگفت یکی دیگه هم اضافه تر بگیر منم در آخر گفتم باشه و کارت رو برای یه دونه نون بعدی هم کشیدم اولش گفتم لابد باید برای خونواده برادر ببرمش….
سوار موتورم شدم میونه های راه تصویر یکی از دوستام رو بهم نشون داد و بهم گفت این یه دونه نون رو براش ببر …اولش من گفتم این نمونه برای برادرم ایناست اما گفتم هادی مگه وقتی داره بهت میگه بگو چشم…
منم گفتم چشم و رفتم در مغازه همون دوستم صداش کردم اومد گفتم این نونه رو بردار گفت هادی باورت نمیشه همین الان داشتم به این فکر میکردم که شام چی بخورم و میگفتم کاش یکی بود که میفرستادمش بره نون بگیره حتی میخواستم زنگ بزنم که برام ساندویچ بیارن…
منم بهش گفتم همون موقع که تو دلت خواسته بود از اون طرف خدا هم به دل من انداخته بود که باید نون رو برات بیارم و منم چون به حرف دلم گوش میکنم اومدم این نون رو بهت بدم….
کلی احساس ذوقش رو که دیدم و این که دیدم چطور خواسته ها میتونه اجابت بشه از جایی که ما فروش رو هم نمیکنیم و این که ببین همین طور که خودت به خاطر دلت و بعنوان یه ماموریت الهی اومدی این کار رو انجام دادی بدون هیچ توقعی افراد دیگه هم همین جوی میتونه برای انجام کارهای تو بیان بدون هیچ توقعی….
این داستان کربلا رفتن من برای اربعین امسال که دیگه کل قانون برام اومد نشونم داد….
از روند جریان هدایت بگیر تا روون شدن چرخ زندگی بخاطر تکرار کردن و مرور این موضوع برای خودم….
استاد من برای گرفتن ارز اربعین رفتم تو بانک اما استعلام شماره موبایل من انجام نمیشد و منم میخواستم دیگه از بانک بزنم بیرون اما یه جوونی با فاصله نیم متری من روش کرد به سمتم و تموم سهمیه ارزش رو داد به من تازه میگفت اگه پول نداری همین طوری برای خودت…
فیش واریزی رو بهش گفتم پر کنه و اون هنوز تکمیل نکرده بود به مامور بانک گفت من میرم خودت شماره حساب من رو داری مال ایشون داری خودت دیگه پول رو جا به جا کن و بدون اینکه از من شماره تلفنی بگیره که مثلاً بعداً باهام تماس بگیره که من جبران کنم هرگز و فقط سریع سریع از بانک خارج شد و رفت….
از سفر کربلا که دیگه نگم براتون که یه آغای عرب 60-70ساله تا من وارد موکبشون شدم روی یه تشک دراز کشیده بود و تکیه به دیوار داشت استراحت میکرد تا من از در اون سالن وارد شدم بلند میخواست بشه از جایش با همون زبون عراقی خودش گفت که بیا این جای استراحت کن و من با همون زبون عربی دست و پا شکسته م بهش گفتم شما استراحت کن من پتو بر میدارم میرم اون وسط سالن دراز میکشم اما قبول نکرد و گفت من خادم اینجام و شما زائر هستی بیا استراحت کن و بعد دید که من دارم انگار میکنم و اون اصرار بلند شد و دست من رو گرفت و گفت دراز بکش و استراحت بکن …
اون بنده خدا برای دل خودش ،برای اعتقاداتش اون کار رو انجام داد آیا توقعی داشت نه به خدا…
من دراز کشیدم و خوابیدم یهو توی خوای بودم که پاک خورد به یکی از اونایی که اون جا نشسته بودن بلند شدم تا معذرت خواهی کنم ….و این صحنه دیگه برام واقعا زیبا بود همون پیرمرد عراقی رفته بود اون سمت سالن رو به روی من روی یه تشک دیگه تکیه به دیوار زده بود و نگاهش به من بود و تا دید که من بلند شدم معذرت خواهی کنم با دست اشاره کرد که مشکلی نیست استراحت رو بکن …اون بدون این که من از خواسته باشم خدا به دلش انداخته بود تو اون موقع استراحت من حواسش به من باشه و مراقب من باشه….
آیا به نظرتون بعدش توقعی مثلا از من داشت نه به خدا….
و و و…
من که اومدم از سفر این قضیه بانکه و اون قضیه پیرمرد عراقیه رو بارها تکرار کردم و گفتم به خودم و دیگران به نظرتون چه اتفاقی پیش اومد یه هفته ده روز بعدش برای سفر مشهد توسط یکی از عزیزانم دعوت شدم برای همراهی باهاشون….
و در حالی که هتل و مسافر خونه ای توی مشهد گیرمون نمی اومد و فقط ما دنبال یه خونه بودیم که حموم داشته باشه و یه جای خواب باشه یه جوونا مشهدی توی اون شلوغی روز شهادت حضرت رسول اومد و به من اشاره کرد شما زائری منم گفتم آره گفت اتاق ،جا خواب دارید ….
شما الان هر جا برید جایی گیرتون نمیاد ،اگه گیرتونم بیاد بالا میگن….(حالا تو ذهن من اینجور میچرخید که احتمالا داره زمینه سازی میکنه که بگه یه سوییت هست با قیمت فلان و داره زمینه سازی میکنه تا قیمته رو منطقی جلوه بده) بعد گفت یه خونه هست نو سازه اگه پتو همراهتون دارید برید اونجا دو شب ، سه شب خواستید بمونید به رایگان
اونا برای اعتقاد خودشون ،برای دل خودشون برای ثواب خودشون اون کار رو انجام میدادن و تازه خیلی هم احساسشون بابت این کاره که انجام میدادن معنوی تر شده بود و احساس ارزشمندی و نزدیکی بیشتر نسبت به خدا رو احساس کردن و اصلا دنبال جبران هم نبودن….
میگین خوشبین بودن نسبت به بقیه من خودم حتی تو مغازه ای که دارم کار میکنم هم هر چی رو بر میدارم بدون هیچ تخفیفی برای خودم کارتش رو میکشم ،پولش رو پرداخت میکنم-البته نمیگم من آدم بی خطاییم ولی سعیم بر اینه و میگم من اگه توقع دارم دیگران به حق و حقوق من احترام قائل باشند خودمم باید اون کسی باشم که اونجوریه ….البته منم گاهی شیطون گولم میزنه ولی سعی بر اینه و وقتی برای خودم بیاد میارم قانون رو که جهان بیرون بازتاب درون کنه اون وقت سعیم بر صداقت بیشتر میشه و متعهد تر میشم که صادقانه رفتار کنم….
اون کسی که زخم میزنه خودش زخمیه….
اینا همون ظلم به خود هستش ….
من بی ایراد نیستم ولی به میزانی که تونستم این موضوع که همه چیز از درونه و جهان بیرون بازتاب درون کنه رو باور کنم متعهد تر بودم و مراقب تر که دارم چه کاری رو انجامش میدم و چه چیزی رو برای خودم پیشاپیش میفرستم….
ما اگه خوشبین باشیم و همواره اون افراد با صداقت رو اون افراد خیر اندیش رو برای خودمون یاد آور کنیم ما طبق جهان هستی احاطه میشیم با افراد صادق بیشتر ولی در نقطه اول خودمون اون آدمه درسته باشیم….
چون کسی که به خودش باور نداشته باشه به دیگران نمیتونه باور داشته باشه….
خوب، خوبی را کند جذب این بدان
طیبات و طیبین بر وی بخوان
در جهان هر چیز چیزی جذب کرد
گرم گرمی را کشید و سرد سرد
قسم باطل باطلان را میکشند
باقیان از باقیان هم سرخوشاند
ناریان مر ناریان را جاذباند
نوریان مر نوریان راطالباند
چشم چون بستی تو را جان کند نیست
چشم را از نور روزن صبر نیست
چشم چون بستی تو را تاسه گرفت
نور چشم از نور روزن کی شکفت
اگر ما به این که داریم با توجه مون و با فرکانس خودمون
زندگیمون رو میسازیم باور داشته باشیم اون وقت تکرار کردن و بیاد آوردن افراد صادق و بی توقع رو جزئی از کار هامون میشه….
بچه ها یه نکته خیلی قشنگ ….
کسی که همیشه خوشبین باشه و بد دیگران رو نگه خیلی قابل اعتماد تر میشه و همه بهش احترام قائل میشن و اگه مثلا شما وقتی تو جمع افرادی از خوبی دیگران و از لطفاشون فقط حرف بزنید و یه جورایی برای اون افراد وجه زیبا بسازید افراد دیگه هم دوست خواهند داشت که برای شما هم کاری رو انجام بدن تا در پرتو تعاریف و تحسین شما قرار بگیرن و ب چشم شما بیان تا از اونا پیش دیگران به نیکویی نام ببرید و اتفاقا وقتی این جوری باشید اگر کسی از شما بدگویی کنه اون افراد اجازه نمیدم به دیگران که گزافه گویی کنند و از اون مهمتر میگن این حرفا به ایشون نمیچسبه….
یعنی شما اگه به جنبه های مثبت دیگران توجه کنید هم اونا رفتارشون باهاشون بهتر میشه و هم دیگران و محبوب همه میشید….
خداوند کمک کنه عمل کننده باشیم به اون چیزی که میگوییم.
:در مورد خوشبینی میشل اوبا هم خیلی قشنگ میگفت
میشل اوباما: «من خود را به قدرتی مرتبط میدانم که بزرگتر و نیرومندتر از هر انتخابات یا رهبر یا خبری است؛ و این خوشبینی است.
برای من، خوشبینی شکلی از ایمان است. پادزهریست برای وحشت.»
وقتی شما خوشبینی نسبت به آینده داری در واقع با افکارت آینده که میخواهی رو میسازی بما قدمت ایدیهم،بما کانو یصنعون
اینجوریه که افراد خوشبین براشون همه چیز خوب پیش میره…
یه فایلی رو از استیو جابز دیدم که داشت سخنرانی میکرد و از اتصال نقطه ها و این موضوعات میگفت و یه جمله اش این بود که من وقتی ترک تحصیل کردم ترجیح دادم خوشبین باشم که روند زندگیم خوب پیش میره و اتفاقات خوب برام می افته….
وقتی همه اینا رو کنار هم میذاریم میبینیم که خوشبینی اون چیزی هست که سبب میشه اتفاقات خوب پیش برن….
البته برای مایی که به فرکانس و این که خودمونیم داریم با افکارمون شرایط رو ایجاد میکنیم وقتی داریم همواره فرکانس خواسته ها و زیبایی ها رو میفرستیم از خوش بینی هم باید بگذره و به یقین که همه چیز خوب پیش میره تبدیل بشه….
مهمه که ما باور کنیم این جهان با فرکانس های ما کار میکنه و جهان بیرون بازتاب درون ماست و امکان نداره که اگر ما فرکانس مناسب بفرستیم اتفاقات هم فرکانس با فرکانس های ما رخ ندن….
این هسته اصلی و باور اصلی هست که میتونه برای ما ایمان ایجاد بکنه برای این که مطمئن تر گام برداریم و خوشبین باشیم نسبت به بقیه …
خداوند به همگی ما برکت بدهد.
سلام ودرود خدمت استاد عزیزم وسلام میکنم خدمت خانم شایسته عزیز
درود بر همکلاسی های خودم. یلدا تون مبارک.
این فایل انگار که برآی من ساخته شده. من از خودم غافل بودم وهمه اتفاقهای بد روابط آشفته را به دیگران نسبت میدادم که دیگران من رو نادیده میگیرن وحق من رو ضایع میکنند وهمش میخوان من رو کنار بگذارند. اما باگوش دادن این فایل متوجه شدم اون کسی که من رو نادیده میگیره خودم هستم. من به خاطر رفتارهاو باورهای غلط در زندگیم از کودکی پیش فرض ذهنم این شدکه نادیده بگیرم خودم را واین شد که درتمام موارد با شک ودودلی به افراد بدبینی زندگیم را ادامه دادم. با گوش دادن به این فایل دیدم همه خصوصیات یک فرد بدبین را دارم. البته اوایل نوجوانی اعتماد زیادی که ناشی از ساده لوحی هم داشتم که وقتی دیدم ضربه میخورم تبدیل به بدبینی شدیدتر شد. هنوز هم گ اغلب اوقات از این ناحیه ضربه های شدید میخورم که تولید رنجش وقطع ارتباط میشه. ودرنهایت تنهایی راتجربه میکنم. که دراین صورت از فرکانس خدا هم دور میشم وتا مرز افسردگی پیش میرم.ا به اینجا کهمیرسه دوباره از جا بلند میشم توحید را به یادمیارم. وسعی میکنم با صحبت کردن با خدا دوباره فرکانس را نزدیک به خدا کنم. ازش طلب عفو وبخشش میخوام وباهاش صحبت میکنم. میگم خدایا میدانی که جز تو هیچ کس نمیتونه کمکم کنه خدایا تنها تو تنها تو را میجویم واز تو کمک میخوام. میدانم وباور دارم که هرلحظه درحال هدایتم هستی. کمکم کن تا باورهای شرک آلود که جلو پیشرفتم را گرفته اند را پاک کنم باورهای قدرتمند کننده جایگزین کنم تا بندگیت را کنم.کمکم کن تامن هم سهمی درگسترش جهانت داشته باشم.توی این چند روز که فایل را گوش دادم ویک سری اتفاقات ناهماهنگ را تجربه کردم سعی کردم که ذهنم را کنترل کنم وبا دید بهتری به آدمها اطرافیانم نگاه کنم. مخصوصا توی محل کار وارتباط با دوستان ویا خانواده ام. سعی کردم نکات مثبشون را برای خودم بازگو کنم ببینم فکرم از روی بدبینی هست یا خوشبینی. واین کار باعث شده حال بهتری را تجربه کنم واز قضاوت کردن آدمها فاصله بگیرم البته که باید اعتدال را رعایت کنم چون جامعه ای داریم که بیماری فکری زیاد داریم اونهم به صورت سالیان سال. اما واقعا سخت هست ولی باید با توکل وایمان برای بهبود هر روز خودمون تلاش کنیم.
سپاسگزارم استاد عباسمنش عزیزم. خانم شایسته عزیز. از راه دور میبوسمتون
به نام خداوند جان و خرد
سلام به استاد نازنین و خانم شایسته و سلام به بچه های سایت .
استاد من هر صبح که میرم مدرسه و پدرم فایل های قدم هارا برامون می گذارد من بخاطره شما هر صبح زندگی که وارد مدرسه می شوم بهشت و وقتی که فایل های شما را گوش می دهم متوجه می شوم که نباید هیچی فرکانسم رو خراب کنه و هر روز وقتی که از خدا بابت چیز هایی که به من داده تشکر میکنم روز بعد خدا اون رو برام زیاد می کندومن نکته میگیرم از فایل های خوب و فوق الاده شما. هر صبح و شب برام فایل شما را می ذاره و مادرم ظهر ها کسانی رو برام می گذاره که به نتیجه ی کار هایشان رسیدن و کلی موفقعیت کسب کردند و استاد وقتی دقت کردم همه شاگرد شما بودند.
بعضی وقت ها وقتی من دارم تکلیفم رو انجام می دهم و خیلی هوسلم سر رفته یدفه صدای شما را می شنوم و با تعجب فکر می کنم که کی داره فایل های شما را گوش می دهد بعد یک دفعه می بینم که پدرم داره فایل های قدم ها رو می گذاره. و من وقتی فایل شما را گوش می دهم کلی انرژی می گیرم و دوباره می رم سوراغ درس هام .استاد یکبار دنبال کتاب داستان بودم که یکدفه کلی کتاب بزرگ افتادن روم وقتی دره کتاب رو باز کردم دیدم که این کتاب ها همه200 برگه هستن و دسخت پدرم خیلی کوچیک بود و به سختی تونستم اون دستخت رو خوندم و پدرم کلی نکته های مهم درباره ی قدم ها نوشته بود.
دیروز میخواستم روی یک برگه یک چیز بنویسم که مادربزرگم زنگ زد به بابام و گفت یک پسته برات رسیده، بابام به من گفت که شینا برو اون بسته رو از پایین بیار بالا من هم اون برگره باخودم بردم چون خیلی عجله داشتم که هواسم پرت شد رفتم پایین دیدم مامانم از سره کار اومد بسته رو به مامانم دادم بعد عموم که خونه ی مادربزرگم بودگفت شینا برگه داری گفتم آره بیا این برگه وقتی که بهش فکر کردم گفتم که چغدر خدا همه چیز رو فراهم میکنه برات . من هر روز اتفاقات خوبی رو که برام میافتد رو هرروز مرور می کنم و کلی اتفاقات خوب توی مدرسه برام میگذره . چند روز پیش مامانم توی رانندگی قبول شد ولی مامانم نه به من چیزی گفت نه به بابام ؛بعد ذهر از scholاومدن بابام گفت که یوک اتفاق خوب برای خانوادمون افتاده گفتم که چه اتفاقی پدرم گفت حدس بزن کلی حدس زدم ولی هیچ کدومشون نبود من که دیگه از حدس زدن خسته شدم ،که بابام گفت مامانت توی امتحان رانندگی قبول شده من یک دفه سوپرایز شدم و باورم نمیشد خیلی خوش حال شدم وقتی از مامانم پرسیدم که چجوری قبول شدی گفت نمیدونم گفتم مگه داریم گفت آره من اصلا رانندگی نکردم گفتم پس کی کرده گفت خدا، باز مامانم من رو سوپرایز کرد بعد بابام برای مامانم یک کیک یا همون شیرینی خرید.
استاد من بعضی وقت ها مستند قاتلان وحشی رو نگاه می کنم و کلی چیز در باره ی پلنگ یا یوز پلنک می فهمم مثلا میدونستید که یوز پلنگ 130 کیلو متر در ساعت رو می تواند بدود ،یا پلنگ ها کلی نوع دارند مثل :پلنگ برفی ،پلنگ افعی یا کلی پلنگ که من اسمشون رو الان یادم نیست ولی شکارچی ها باعث میشن که یوز پلنگ ها یا پلنگ ها منقرز میشوند و این قدرت خداوند است و تنها اوت است کا میتواند که این حیوان های توانا را بسازند. و خیلی بهتر از اینکه بری فیلم های مسخره و منفی رو نگاه کنی .
خداوندا مرسی که من رو به راه درست هدایت کردی
خداحافظ
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام شینا خانوم
چقد خوبی شما…
چقدر خوب مینویسی…
غم عالم برود چون تو بنویسی…
این جملات خیلی به دلم نشست…
((یکبار دنبال کتاب داستان بودم که یکدفه کلی کتاب بزرگ افتادن روم وقتی دره کتاب رو باز کردم دیدم که این کتاب ها همه200 برگه هستن و دسخت پدرم خیلی کوچیک بود و به سختی تونستم اون دستخت رو خوندم و پدرم کلی نکته های مهم درباره ی قدم ها نوشته بود.))
((من هر روز اتفاقات خوبی رو که برام میافتد رو هرروز مرور می کنم ))
((استاد من بعضی وقت ها مستند قاتلان وحشی رو نگاه می کنم و کلی چیز در باره ی پلنگ یا یوز پلنک می فهمم مثلا میدونستید که یوز پلنگ 130 کیلو متر در ساعت رو می تواند بدود ،یا پلنگ ها کلی نوع دارند مثل :پلنگ برفی ،پلنگ افعی یا کلی پلنگ که من اسمشون رو الان یادم نیست ولی شکارچی ها باعث میشن که یوز پلنگ ها یا پلنگ ها منقرز میشوند و این قدرت خداوند است و تنها اوت است کا میتواند که این حیوان های توانا را بسازند. و خیلی بهتر از اینکه بری فیلم های مسخره و منفی رو نگاه کنی .
” دختر کو ندارد نشان از پدر “
ممنونم ازت عمویی
خداوند به همگی ما برکت بدهد
سلام شینا جونم من قربونت برم بااین کامنتت چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم حال دلم خوب شد قربونت برم عزیزم خوشگلم چقدر عالی که مامانت قبول شد چقدر خوب که بابات برایش شیرینی خرید و چقدر عالی تو اینهمه نکات مثبت دیدی اومدی نوشتی شینا جانم خیلی دختر خوب دوست داشتنی هستی عزیزم
منم خیلی علاقه دارم به دیدن مستند حیات وحش ولی واقعا نمیدونستم سرعت یوز پلنگ اینقدر زیاده مرسی از اینکه نوشتی قربونت برم خوشگلم میبوسمت از راه دور عزیزم بازم بیا کامنت بنویس جونم مامان وبابا عزیزت هم سلام گرم منو برسون
سلام سلام به استاد عزیزم و دوستای اهل دل
یه اتفاق داغ داغ تازه از تنور در اومده دارم گفتم تا گرمم بیام بنویسم بمونه برای روزهایی که نیاز به امیدواری و خوش بینی داریم.
اول بگم امروز جمعه س و امشب شب یلدا. یلدا همگی هم مبااااارک
امروز صبح از خونه دراومدم جلوی ماشین من بسته بود مجبور شدم ماشین همسرم رو ببرم.
با کلی انرژی خوب و سپاسگزاری راه افتادم.
شاگردام مسابقه داشتن و خداروشکر همه شون جز یه نفر که به حرفم گوش نداد و برخلاف تمریناش ماده دیگه ایی شرکت کرد، مقام آوردن .
5 تا طلا یه نقره و یه برنز خلاصه مدالا رو دروو کردیم و با حال خوب داشتم برمیگشتم فایل استاد هم پلی کرده بودم داشت پخش میشد.
وسط بزرگراه قبل دور برگردون احساس کردم ترمزم نمیگیره هرچی محکم پا روترمز گذاشتم کامل متوقف نشد و یه برخورد نسبتا آرومی با سپر ماشین جلویی داشتم . اولین چیزی که به ذهنم رسیید گفتم آخیش که خدا باهامه و تنها نیستم ..
خیلی آروم بدون اینکه هول بشم اول فایل رو استپ کردم گوشیم رو برداشتم که پیاده بشم عکس بگیرم بعد بریم کنار جاده که ترافیک نشه.
راننده جلویی هم خداروشکرخیلی آروم بود. بعد اینکه عکس گرفتم گفت یه دنده عقب بگیر ببینم چی شده.
(یاد دوسال پیش افتادم دقیقاااا همین اتفاق برام افتاد و با اون که هیچی نشده بود راننده خیلی خیلی بی ادبانه باهام برخورد کرد)
دنده عقب که گرفتم بهم اشاره کرد که برو سپر من سالمه. پیاده شدم عذرخواهی کردم و جلو پنجره خودم که شکسته
بود از زمین جمع کردم و دوباره راهی شدم و تو راه کلی خدا رو شکر کردم که اتفاق خاصی نیفتاد و بی دردسر تموم شد.
دوباره راه افتادم و ادامه گوش دادن به فایل . حدود ده دقیقه یک ربع بعد با سرعت حدودا هشتاد تا ، یه دفعه ماشین
سرعتش کم شد و سروصدا ازش بلند شد به زور دنده عوض کردم و و سریع چراغ خطر رو روشن کردم ماشینا با سرعت زیاد
بوق زنان از کنارم رد میشدن
با سرعت لاکپشتی تا کنار بزرگراه اومد و خاموش شد. دوباره استارت زدم تا میرفتم تو دنده ماشین با یه حرکت
محکم میپرید و خاموش میشد.
کنار بزرگراه پر تعمیرگاه های ماشین سنگین و یه مجتمع تعمیرگاهی بزرگ بود که همشون بسته بود . حتی یه ماشین اون دور و ورا پارک نبود هیچ ادمی هم دیده نمیشد. یه نگهبان دم در مجتمع بود
گفتم آخ جون الانه که خدا کمکم میکنه یه تعمیرکار خوب میاد بالاسرم
رفتم پیشش گفت اینجا همه تعمیرکار ماشین سنگینن الانم کسی نیست منم سر در نمیارم.
توکل کردم به خدا گفتم خدایا هرچه خیره همون بشه من مطمئنم که از تو این تعمیرگاه ها یکیو میفرستی سراغم.
(مثل اتفاقی که برای ابراهیم و دلفینش تو جاده افتاده بود)
یه ده دقیقه گذشت دیدم خبری نشد. احساس خودم رو خوب نگه داشتم و گفتم حتما خیری درش هست.
زنگ زدم امداد خودرو گفت 45 دقیقه طول میکشه بیاد گفتم باشه منتظر میمونم.
میخواستم از اسنپ فود غذا بگیرم که ناهارم رو بخورم ولی پیغام داد که شما خارج از محدوده شهری هستید و نشد .
گرسنه م بود هیچکی نبود خسته بودم یه لحظه اشک تو چشمام جمع شد سریع خودم رو جمع کردم گفتم
اینجاست که باید ایمانت رو نشون بدی.
شروع کردم شکرگزاری
خدایا شکرت ازغذای خوشمزه دیشب تو یخچال مونده. میرم گرم میکنم و میخورم.
خدایا شکرت که اتفاق بدی نیفتاد و من و ماشین سالم کنار جاده هستیم.
خدایا شکرت که شاگردم که خیلی هم استرسیه و کم سن و سال ، اصرار من و قبول نکرد که من برسونمش و با اسنپ رفت.
خدایا شکرت دخترم با من نیومد چون خیلی اذیت میشد
خدایا شکرت امداد خودرو هست که بیاد کمکم.
خدایا شکرت که گوشی دارم و گوشیم هم شارژ پولی داره هم شارژ باتری.
خدایا شکرت که پول نقد ندارم ولی اینترنتی میتونم پول انتقال بدم.
خدایا شکرت که همسرم به فکر می افته که فکری برای تعویض ماشین کنه.
بعد حدود نیم ساعت دیدم دوتا آقای مسن که یکیشون کت و شلوار تنش بود و مرتب بودن اومدن سمتم.
یکیشون که سیگار میکشید زد به شیشه گفت خانم مثل اینکه ماشینتون خراب شده این آقا (همون کت شلواریه) تعمیرکاره، کاپوت رو بزن بالا یه نگاه کنه.
دوستان من اصلا ندیدم این دو نفر از کدوم سمت اومدن کنار ماشین من
یه لحظه گفتم نکنه خدایی نکرده دزد باشن منم یه زن تنها وسط بزرگراه و هزار جور فکری که آدمای ناآشنا با قانون میکنن
سریع یاد فایل خوش بینی افتادم گفتم خدایا شکرت اینا تعمیرکارای حرفه ایی هستن
منم پیاده شدم ببینم چیکار میکنن دستاشون رو که نگاه کردم سیاه و زمخت بود معلوم بود تعمیرکارن
گفتم خدایا شکرت برای دستای زحمت کششون .
گفت بشین پشت فرمون ببین ماشین حرکت میکنه ، گفتم من نتونستم حرکت بدم کلاج رو میگیرم خاموش میشه.
لطفا خودتون بشینید ، خندید گفت دختر یه دفعه دیدی گازش رو گرفتم رفتم هااا . من خندیدم گفتم نه .
و تو دلم گفتم خدا آدمای خوبی سر راه من میزاره.
نشست و یه ده متری حرکت کرد و خاموش شد پیاده شد گفت فلان قطعه ش شکسته نباید حرکت بدی.
یه کم با دوستش حرف زد و رو به من کرد گفت دخترم امداد خودر رو لغو کن الان بیاد کلی ازت پول جرثقیل و … میگیره
الانم که عصر جمعه س و شبم شب یلدا هیچکی نیست کارتو راه بندازه.
گفتم خب چیکار کنم گفت من حاج رضا ام پشت این مجتمع تعمیرگاه لودر دارم . الان با نگهبانی مجتمع حرف میزنم که ماشین رو ببری داخل تا بعدا بیای ببری پیش تعمیرکاری که خودتون میشناسین.
ماشین رو هل دادن تا داخل حیاط مجتمعی که خیلی بزرگ و شیک و ترو تمیز بود یه گوشه پارک کردم و
منم زنگ زدم امدادخودرو رو لغو کردم.
حاج رضا گفت دخترم من داشتم میرفتم مهمونی ماشینم یه مشکلی داشت اومدم اینجا پیش دوستم که درستش کنه.
اگه میخوای نیم ساعت صبر کن ببرم برسونمت یا بهت پول بدم خودت بری.
کلی تشکرررر و دعای خیربراش کردم و گفتم شما به کارتون برسید باهاش خداحافظی کردم.
یه بچه که سر و صورت سیاهی داشت جارو میکرد حیاط رو ، از صندوق یه تیشرت نو داشتم برا بچه های تیمم بود.
دادم بهش کلی خوشحال شد.
اومدم اسنپ بگیرم با کمال حیرت دیدم اندازه کرایه ماشینم حتی بیشتر موجودی دارم و اصلا یادم نیست
کی شارژ کرده بودم . اینم از کارای خدای عزیزمه.
اومدم وارد پارکینگ خونمون شدم واااای خدای من چی دیدمممم
همسایه واحد پایینیمون ماشینی که تو دریم بورد منه خریده چقدرررررر خوشحال شدم
چون یه ماه پیش گفتم خداجون میشه آقای فلانی که میخواد ماشین بخره ، اریزو سیکس پرو بخره تا من هر روز ببینمش
و چقدررررر عالی که امروز این همزمانی حیرت آور اتفاق افتاد. اینا همش برای من نشونه س که به خواسته م می رسم.
پارسال که شاسی خریده بود ناراحت شدم که هنوز پولی که ما ازش میخوایم رو بهمون نداده رفته ماشین خریده ، مردم چقدر زرنگن و فلان..
ولی ببین من چقدر تغییر کردم که با اون که هنوز پول ما رو نداده ولی از خرید ماشینش کلی ذوق کردم . خدااااایاااااا شکرت شکرت
بعدش که همسرم اومد خونه برخلاف چندسال پیش که تصادف کرده بودم سرزنشم نکرد و نگفت که چرا ماشین من و بیرون بردی.
خدایاااااااااعاااااااشقتمممم ممنووووونم ازت
چقدرررر به ایمانم اضافه تر شد
چقدرررر قوی تر شدم امروز
چقدرررر امیدوار تر شدم
چقدرررر معجزات و نشانه هات رو با فاصله کمتری میبینم
خداااایااااااااااا شکرت برای قوانین ثابتت
خدایااااااااا شکرت برای آرامشم
خدایااااااااا شکرت که امروز یه تمرین عملی خوب داشتم
خدایاااااا من از عشق بهت فقط میخوام گریه کنم گریه شوق . چقدر خوبه که همیشه پیشمی
خدایااااا سپاسگزاااااارم ازت
سپاسگزارم
سپاسگزارم
سپاسگزارم که من و به این مسیر و این سایت نورانی هدایت کردی
خدا جونم من و بچه های سایت مسافریم به سمت آسمون هفتم در جوار عرش الهیت خودت مراقبمون باش
که سوختمون تموم نشه و با قلبی سالم به مقصد برسیم
سلاام به همگی. امیدوارم خوب باشید. این فایل رو اتفاقی دیدم و چه خوب که دیدم. میخوام خیییلییی خیییلیییی تشکر کنم از آقای عباس منش که چیزهای خوبی که متوجه میشن رو اینجوری سخاوتمندانه دراختیار ما هم قرار میده. من خیلی خوشحالم که این حرفها رو شنیدم و چه به موقع بود و چقدر احتیاج داشتم که این حرفها رو بشنوم. من همیشه نسبت به آینده امیدوار بودم و نگرش مثبت داشتم اما نسبت به اتفاقات و افراد در زمان حال این مشکل رو دارم که ذهنم میتونه من رو دچار شک و تردید بکنه و حتی باعث بشه به جای شکر و سپاسگذاری از افراد یا اتفاقات خوب زندگیم قدرنشناسی بکنم و نسبت به نیتشون شک کنم و باعث بشه این موهبت ها ازم گرفته بشه. چند روز پیش داشتم به این موضوع فکر میکردم و از خدا خواستم که کمکم کنه قدردان افراد خوب در زندگیم باشم و اجازه نده که قدرنشناس باشم. حرفهایی که امروز ارز آقای عباس منش شنیدم حتما یک موهبت هست از سمت رب مهربانم که میخواد کمکم کنه بهتر این موقعیت ها رو تشخیص بدم و بهتر بتونم افکارم رو کنترل بکنم. اینجوری با قوت قلب و اطمنینان بیشتر میتونم در مقابل وسوسه های نفس یا همون شیطان ذهنم بایستم و بگم که تو راست نمیگی، من به حرفات اعتماد ندارم، من به حرفهای ربم یا همون قلبم اعتماد دارم، به حرفهای اون گوش میدم و پیش میرم. من میدونم باید بسیار بسیار شکرگذارتر باشم، مثبت اندیش تر باشم و احساس خود ارزشمندیم رو بالا ببرم. اینها نقاط ضعفی هست که پیدا کردم و مطمئنم با بهتر کردن اینها اتفاقات عالی در زندگیم در حال رخ دادنه و در آینده هم رخ خواهد داد. ربم هزاران هزار مرتبه شکرت برای همه این آگاهی ها و آدم ها و اتفاقات خوبی که به زندگی من وارد میکنی.
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز
استاد چند وقتی هست که تنایجی که میگیرم و اصرار خدا که مدام میگه بیا کامنت بزار که نتایج یادت نره و نثبیت بشه مجبورم کرد وقت خالی خداروشکر گیر بیارم و با حال خیلی خوب و عشق کامنت براتون بزارم
اول اینکه استاد من تمام عمرم از فصل پاییز و زمستان اصلا خوشم نمی آمد هم به خاطر باران و هوای بارانی که برای ذهن من دلگیر و تاریک تعریف شده بود و مهمتر از اون مدرسه که واقعا عذاب خیل خیلی سخت بود ولی امسال فرق کرد همه چیز. به لطف هدایت های خدای مهربان من امسال بر خلاف پارسال که مساله درس واقعا دردآور بود و تازه به دبیرستان رفته بودم با فیلم های اموزشی اشنا شدم که بهترین معلم های ایران با جزوه های خیلی خوب بدون هیچ هزینه ای در دسترسم قرار گرفت و دیگه هیچ مشکلی برای فهمیدن درس ها ندارم و خیلی عالی همه را یاد میگیرم و تست کار میکنم که برای کنکور اماده بشم. این هدایت و شرایت باعث شد که من برای اولین بار تو زندگیم از پاییز و زمستون لذت ببرم و یک حال خوب و فرکانس بالا دائمی رو تجربه کنم که قبلا به هیچ عنوان درس اجازه همچین کاری رو نمی داد. همه ی مار در هر دوره ای از زندگی حتی وقتی که با قانون و با شما اشنا نشده بودیم خاطرات خوب و شیرینی داریم که فرکانسمان خیلی بالا بوده ولی حال خوب من در پاییز و زمستان هیچوقت دائمی نبوده و فقط در عید و بهار و تابستان چون از درس کمی فاصله میگرفتم شیرین بود و فرکانسم و شکرگزاری ام به شکل قابل توجهی افزایش پیدا می کرد و به لطف خدای بزرگ که من گوشم را خیلی تیز کرده ام و همچینین باوری که کار خاصی لازم نیست بکنم و فقط بگویم خدا یا من خودم را دست تو میدهم کافی است و او هر چه لازم باشد سر راهم قرار میدهد و مرا به انچه می خواهم می رساند حالا حتی با درس خواندن هم لذت می برم و درس هایم را با حال خوب می خوانم. با این تغییرات و لطف خدا از باران ، هوای ابری ، هوای سرد و چیز های دیگر که قبلا دوست نداشتم حالا به شکل معجزه اسایی که برای خودم هم این تغییر جالب است را عاشقانه دوست دارم و وسیله برای شکرگزاری و بالا بردن فرکانسم می دانم.
نتیجه ی این حال خوب و شکرگزاری چیست؟ سلامتی
همیشه برایم سوال بود که چرا من اینکه با حرف ها گوش میدهم و عمل میکنم و حالم خوب است مریض میشوم با هوای سرد. حالا درمانش را فهمیدم که این موضوع بوده و من هیچوقت حالم به شکلی که از همه چیز در اطرافم مثل هوا و ویو کوهی که اتاقم دارم و اطرافیانم شکرگزار نبوده ام. من این سه ماه بار ها شد که سرمای وحشتناکی به مدت یک ساعت و بیشتر هم به من خورد و من فقط همون لحضه یه کم ابریزش بینی داشتم و به محض اینکه به جای گرمی می رفتم رفع میشد و اثری از مریضی و سرماخوردگی نبود در حالی که سال پیش من بالا ترین امادگی خودم رو تو وضعینت بدنی و ورزش داشتم اما یک سرماخوردگی من رو 1 ماه به زمین انداخت. الان با تمام وجودم معنی فرکانس بر سلامتی را میدانم و خدا را صدهزار باز شکر می کنم که از اول شروع سرما یک بار هم سرما نخوردم علی رغم جاهایی که لباس گرم مناسب نداشتم و بیرون خیلی سرد بوده و من سرما نخوردم و نهایت 10 دقیقه بوده. خدایا شکرت
نتیجه بعدی که این مدت گرفتم این بوده که چند روزی به یک مسافرت به دوشهر نزدیک رفتیم با خوانواده. جالبی و حسی که حرف خدا را کامل در خودش داشت این بود که من در تصوراتم همیشه این زندگی را میخواهم با افرادی که دوستشان دارم با دوستانی که بسبیار انسان های پخته و شریفی هستند به سفرهای کاری یا تفریحی یا مهمانی برویم ، انجایی که با انها صحبت فوق العاده ای می کنم را تصور می کنم و از لحضات لذت میبرم . دوست دارم که دائم در حال سفر باشم و جاهای زیادی را برویم و شب هایی که پاسور بازی میکنیم ، فیلم میبینیم و راجع به مسائل کاری و حرف های جالب و شنیدنی با هم صحبت می کنیم را تصور می کنم.
ان سفر بیشترین شباهتی که میشد در حال حاضر ، افراد خانواده ، سنم و محدودیت های دیگری که انشالله به مرور زمان برداشته می شوند را داشت و مرا بسیار ذوق زده و امید وار کرد.
به دیدن دوستان قدیمی ام رفتم ، لحضات خوبی را با هم سپری کردیم ، فیلم نگاه کردیم ، بازی کردیم و شب به مهمانی که به خاطر ان به آنجا رفته بودم رفتم . فردایش با اعضای کل خانواده به سنندج رفیم به خانه شوهر خاله ام که خیلی دوستش دارم . همیشه با هم صحبت می کنیم را جع به اینده و کار و شغل و حس خیلی خوبی میگیرم. در انجا کلی با هم حرف زدیم و خوش گذشت بهت با خانه دایی رفتیم و فیلم دیدیم و بازی کردیم . بعد به بازار رفتم و قدم زدم و شب برگشتیم.
این دوروز خیلی شفاف پیام خدا را داشت که شبیه به تصوراتت است. این مرا خیلی امیدوار کرد و جدی ترم کرد برای نوشتن شکرگزاری ها و حال خوب.
نتیجه دیگر این بود که من افراد جدید در کلاسم صمیمی شدم و دوستی مان بهتر شد در حالی که همان کلاس پارسال بود. کیفیت ادم هایی که امسال با انها صمیمی شده ام از لحاظ مهربانی ، رفاقت ، خانواده خوب ، عفت کلام و… خیلی تفاوت دارند.
از خدا برای شما بهترین هارو میخواهم استاد که من رو با خدای واقعی اشنا کردید و تصویر دیگری رو از زندگی رو به من نشان دادید
برای تمرین این فایل بی نظیر می خواهم بر انسان های شریف و خوب زندگی ام تمرکز کنم و چند برگی شکرگذاری بنویسم، ویژگی هایشان را مرور کنم من یاداوری کنم که من لیاقت جذب انسان های پاک ، سالم ، خوب ، با خانواده و… بیشتری مثل این دوستانم را دارم چون من بنده و جاینشین خدا در زمین هستم ، او روحش را در من دمیده است و من هر چه بیشتر خود را لایق بدانم بیشتر اینچنین ادمهایی وارد زندگی ام می شوند، همچنین من هر چه خود را بیشتر به روح نزدیک کنم ، به زیبایی های اطرافم توجه کنم ، بیشتر جویایی خوبی و نکات مثبت باشم تا منفی به روح خدا یا همان روحی که در من دمیده نزدیک تر می شوم که تنیجه اش تجربه بهشت در دنیای مادی است
بهترین ها را برای اعضای سایت ، استاد عباسمنش و خانم شایسته ارزومندم.
سلام به رفقای عزیزم
سپاس به خدای جهان آفرین، رفیق فابریک گلم که همیشه هوامو داره، بی منت.
من از سالی که توی پیش دانشگاهی ترک تحصیل کردم، تصمیم گرفتم دیگه از زندگیم لذت ببرم و فقط شاد باشم. بیست و هفت سال پیش بود و زندگی از اون روز، روی خوش و بهترش رو بهم نشون داد.
یه مدت فقط ورزش میکردم تا اثرات یک چالش سلامتی که در نوجوانی داشتم ، رفع بشه.
بعد کار پیدا کردم. تحصیلم رو دوباره از سر گرفتم و کار کردم… دانشگاه رفتم و اونجا رو هم دوبار ول کردم!
بدون اینکه قانون رو بدونم، دیگه فانوس هدایت من شد: حال کردن با زندگی!
خواستم بگم در طی این سالها هزار بار دپرشن و حال بد رو هم تجربه کردم، همیشه گل و بلبل نبود، ولی بیشتر اوقات، پناه میبرم به خدا از شر انسانها و در درجه اول خودم!
مکافاتی که از سمت بقیه آدمها نصیب زندگی من شده، قطعا به خاطر باورهای داغون خودم بوده…ولی چرا آدما اینجورین؟ خودمو میگم! نه! اطرافیان رو هم دارم تیکه میندازم! من، خیلی ساله سرم تو لاک خودمه. حتی نمیدانم برادرهام در فاصله چند کیلومتری من، چطور زندگی میکنند و کجا!!
ولی….
بگذریم، استاد، بعضی وقتا خیلی به شجاعتت حسودیم میشه که تونستی فک و فامیل رو اینطور جمع و جور کنی! جوری که دست فامیلها به سختی بهت میرسه!!
دمت گرم!
این کار، خیلی خیلی ورودیهای زندگیت رو محدود و سلکت شده کرده. دمت گرم!
به هر حال، اینهمه پرحرفی کردم که آخرش بگم: دم خدا گرم که مثل همیشه برام معجزه کرد و یک چالش دور و دراز الکی فامیلی رو برام بعد از 8 ماه، دیشب ختم به خیر کرد.
شنیدید مرغ و خروسها یا خرسها یا مثلا ایگواناها یا پنگوئن ها، چالش فامیلی اذیتشون کنه؟
فوتینا! منو اذیت کرده! دیدی من ایگوانا نیستم؟!! به هر حال دیشب خداجونم همه چی رو برام معجزه وار درست کرد!
حالا دوباره بعد از ماهها، دلم سبک شده. برم مثه یه ایگوانای واقعی، تمرین ستاره قطبی بنویسم!!
نوکرتم خداجونم. همیشه خوشبینم به رحمت و کرمت، چون باور دارم که هستی.
خوشبینی اساطیری من ، از اونجاست که باور دارم بهتر از تو، نیست. و تو آخرین پناهی، نه یه مشت ایگوانا مثل خودم!!
به ایگواناهای عزیز، جسارت نمیکنم. هر چی هست، مال بی وجودی خودم بوده. خودم، که فقط از او به خدا پناه میبرم!
بسم الله الرحمن الرحیم
قل اعوذ برب الناس. ملک الناس. اله الناس. من شر الوسواس الخناس….
سلام به آقا علی عزیز و دوست داشتنی، امیدوارم حالت عالی باشه.
کارت درسته، تحسینت میکنم که اینقدر عالی داری روی خودت کار میکنی.
چقدر عکس پروفایلت قشنگه، چقدر پرانرژی هستی، تحسینت میکنم عزیزم.
اونجا که نوشتی ایگوانا، من به اسم نمیشناختم، متنت خیلی جالب و زیبا بود.
شاد و سلامت باشی.
سلام رضا جون عزیزم
قربون سیبیل مردونه ت، کاکو! عکس شما هم خیلی جذاب و قشنگه.
واللو از شومو چه پنهون، اسم حیوون کم آوردم، یهو اقتدا کردم به پسرم که صب تا شب اسم انواع دایناسور و خزنده و اینا تو دهنش هست! وگرنه، خودمم تا بحال از نزدیک، افتخار آشنایی با ایگوانا ها رو نداشتم! همینجوری نوشتم!
امیدوارم تا آخر زمستون و در این روزهای قشنگ پیش رو،چله ی کوچیک، چله بزرگ، سده و تا خود نوروز قشنگ،هر روز یه خبر خوب بشنوی و یه اتفاق رویایی برات بیفته.
اینقدر که آرزو کم بیاری تو لیست آرزوها!!
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
به نام خدای بخشنده مهربان عشق و معجزه و ثروت
سلام به استاد عزیز و نازنینم
سلام به خانوم شایسته عزیز و مهربانم
سلام به دوستان عزیز سایت
استاد عزیزم ازتون خیلی خیلی سپاسگزارم بخاطر آموزشهاتون برای صدای دلنشین و گرمتون و تاثیر گذارتون الان که این کامنت و براتون مینویسم دارم قدم 3 دوازده قدم جلسه 4 رو گوش میکنم دلم براتون ضعف کرد، شما بهترین هستی ،خداروصد هزار مرتبه شکر که شما رو داریم
استاد عزیزم خواستم ازتون خواهش کنم اگه براتون امکان داره برای امشب ،شب یلدامون یه فایل برامون بزارید ،تشنه حرفها و آموزشهاتون هستم ،ازتون خواهش میکنم با صدای گرمتون یلدامون رو رویایی کنید ،این کامنت و فقط برای تشکر از شما و خانوم شایسته دارم مینویسم
مرد خدا دوستت دارم
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش گرانقدرم ، خانم شایستهی گرامی و تمامی دوستان ارزشمندم در این سایت بهشتی
یه مطلبی چند روزی هست که گوشه ذهنم هست در مورد این فایل بیام و بگم
ولی مطمئن نبودم که باید بیام دیدگاه بنویسم یا نه
الان دوباره حسم بهم گفت و منم گفتم چشم میرم مینویسم
استاد شما دقایق پایانی این فایل گفتید اون فردی که خیلی نزدیک بهتون بوده همیشه حیلی حرفهای بدبین بوده به همه چیز و همه کس …
شما سعی کردید متفاوت نگاه کنید ، سعی کردید خوشبینی رو درونتون ایجاد کنید و ادامهاش بدهید
و
نکتهی خیلی جالب زاویه نگاه متفاوت شما به دنیا بود ، خیلی خیلی تحسینتون کردم که به این حد از آگاهی رسیدید و قانون رو درک کردید
که …
به جای اینکه مثل بقیه افراد ناآگاه نگاه کنید و به خودتون حق بدهید و یه جورایی مظلوم نمایی کنید …
شما گفتید این دلیل نمیشه ، دست آویز نمیشه که ... چون من در همچین شرایطی بزرگ شدم باید ادامه اش بدهم
نه من می توانم تغییر کنم ، من حق انتخاب دارم
امروز داشتم جلسه 5 قدم ششم رو گوش میدادم
اونجا شما می گفتی همه چیز رو از زاویهی منطق بهش نگاه کنم
فارغ از اینکه کی گفته … ببینم آیا پذیرفتن اون موضوع و تکرارش که تبدیلش می کنه به باور به من قدرت میده ؟؟ یا تضعیفم می کنه ؟؟
بنابراین در مورد موضوع خوش بینی من هم می خواهم به خودم بگم اگر نزدیک ترین افراد زندگی من فقط خرج می کردند و هرگز سرمایه گذاری نمی کردند
و اصلا ناخودآگاه همیشه پول هاشون رو خرج می کردند به شکلی که همیشه حسابشون خالی خالی بوده
و در اصطلاح با پول رفاقت کردن رو بلد نبودن …
این دلیل نمیشه که من هم همین روند رو ادامه بدهم
من می توانم متفاوت فکر کنم
الگوهای مناسب که اتفاقاً بسیار بسیار با پول رفیق هستند و درست خرج می کنند و به راحتی پول هاشون رو سیو می کنند ببینم تا ترسم بریزه و باور کنم که من هم می توانم با پول رفیق بشم به راحتی
من هم می توانم پول های زیاد در حسابم رو ببینم و اصلاً هم وسوسه نشم برای خرج کردنش …
و با صلابت و آگاهی رفتار کنم
خدایا شکرت به خاطر این آگاهی ها
عاشقتونم
در پناه حق شاد و پایدار باشید