تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 105

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    باعرض سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته گرامی

    تغییر شخصیت واقعا جسارت وشهامت میخواد

    اگه به آینده فکر کنیم وببینیم تا ده سال خودمون رابا این شرایط الانمون پیش بینی کنیم متوجه میشیم که باید در زمینه های مختلف تغییر کنیم وروی باورهامون کار کنیم

    تمرکزمون را روی زیبائیهای اطرافمون بگذاریم وشکر گزار خدای توانا باشیم

    باید برترسهای درونی خود غلبه کنیم ویک جهاد اکبری داشته باشیم تا شخصیتمون تغییر کنه

    از خدای توانا میخواهم همان جوری که ما را به این سایت واستاد عباسمنش عزیز هدایت کرد

    کمکمون کنه تا در این مسیر باایمان واراده قوی قدم برداریم.

    ممنون از استاد عزیزم برای این آگاهیهای نابشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مانا غفاری گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    چقدر این قسمت خوب و عالی بوده،نمونه تغییر نکردن از خونواده و اطرافیانمون میتونیم ببینیم با اینکه شغلشون خوبه اما سختی زیادی داره و به هیچ عنوان نمیخوان در شرایطشون تغییر ایجاد کنن کار اسونتر و درامد بیشتر پیدا کنن ایده هم دارن ولی جسارت انجام اون ایده هارو ندارن،بهونه میارن و..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    نرگس لطفی گفته:
    مدت عضویت: 1647 روز

    سلام.️

    من و خانوادم در یک زمان با شما و قوانین آشنا شدیم و شروع به کار کردن روی خودمون کردیم اما چون رشته ای که من می خواستم توش پیشرفت کنم کلا با خانوادم فرق داشت، یجورایی از اونها میونه ی راه جدا شدم.

    تا یه جاهایی داشتم خوب پیش می رفتم. نسبت به هم رشته ای های خود پیشرفت بیشتری داشتم اما با گذشت زمان و جدی تر شدن هدفم افکار منفی زیادی سراغ من اومدن.

    افکاری مثل: تو دیر شروع کردی و نمی تونی به اون درجه ای که می خوای برسی، همیشه آخر توجه مربی هستی، از لحاظ فیزیکی خیلی با استاندارد های این رشته مطابقت نداری، توی این رشته دست زیاد هست… و غیره.

    اضطراب و ترس باعث شد که رشد خوبی که داشتم کند و حتی متوقف بشه. همیشه استرس داشتم و با تلاش فیزیکی زیاد می خواستم سریع تر به جایی که می خوام برسم.

    همیشه به خودم بابت هم تیمی هام و باشگاهم غر می زدم. می گفتم اینجا مناسب من نیست، من برای پیشرفت باید برم یه مکان دیگه با آدمای جدید.

    انگار همه چیز یادم رفته بود. هول کرده بودم، عجول و کم صبر شده بودم تا اینکه نمی دونم چی شد اما انگاری خسته شدم. ناامید هیچ وقت نشدم اما خسته شده بودم. تلاش فیزیکی زیاد و نرسیدن به اون نقطه ای که می خواستم نفسم رو داشت بند می‌وزد و این خستگی باعث شد که دست نگه دارم و آروم بگیرم. باعث شد به خودم بگم یه دقیقه بشین سر جات ببین با خودت چند چندی؟ دقیقا داری چیکار می کنی؟ اصن متوجه میشی که داری چیکار می کنی؟

    سعی کردم خودمو آروم کنم. فشار فیزیکیم رو کم کردم تلاش کردم که به خودم اجازه ی نفس کشیدن بدم.

    البته من اون فشار فیزیکی رو دوست داشتم. من عاشق رشتم هستم و حاضر از صبح تا شب براش تلاش و تمرین کنم. چیزی که من و خسته کرده بود فشار فیزیکی نبود، بلکه اون اضطراب و استرس و کم صبری من باعث خستگی شده بود.

    این احساست منفی باعث می شدن که تلاش فیزیکیم بی ثمر بشه و در عوض خستگی توی تنم بمونه.

    خب اومدم فشار فیزیکی رو کم کردم تا ذهنم باز تر بشه.

    برای اولین گام رفتم افرادی که شرایط فیزیکیشون مثل یا نزدیک به من بود رو پیدا کردم. کسانی که همین فیزیک توی این رشته موفق شده بودند.

    دومین گامم این بود که شروع به ساختن باورهایی کردم که دیر شروع کردنم رو جبران کنه. گفتم من باورهایی رو درون خودتم می سازم که روند رشد من رو سریع تر بکنه.

    یعنی اون تلاش فیزیکی رو نصف کردم و سعی کردم به جاش باورهای درست رو در رابطه با رشتم بسازم.

    داشت جواب می داد. دوباره برگشتم. پیشرفتم دوباره سریع شد و منی که تنها یکسال بود که شروع کرده بودم هم سطح شدم با کسی که بیش از 6 سال بود که کار می کرد.

    همه چیز دوباره داشت خوب پیش رفت ولی زیاد سعی نمی کردم دیگه روی باورام کار کنم.

    بخوام صادق باشم تنبلیم میومد. ببین می دونستم باید روی باورام کار کنم، می دونستم که باید وقت بذارم براش اما امان از تنبلی و امروز و فردا کردن.

    ولی خب پیشرفته سر جایش بود و دلیلش قوه ی تخیل قوی من بود. روی باورام خیلی کار نمی کردم ولی پس رفت نمی کردم و اون پیشرفته ام بود.

    من یه چیز خوبی که دارم اینکه به طور کامل واضحی می تونم آینده که می خوام رو ببینم. با جزییات کامل. از رنگ لباس، مارک کفش، حتی ست کردن لباسای روزمره ای که دوست دارم بپوشم، حرفایی که می زنم و مهم تر از همه حسش می کنم. انگار که اتفاق افتاده، جوری که موهای تنم سیخ میشه اما تخیل به تنهایی کافی نیست و من این رو می دونستم. می دونستم اگه روی باورهام کار کنم، اگه احساسم رو خوب نگه دارم، با این تصویر واضح از آینده کولاک میشه.

    یه جورایی برای خودم گفتنش شرم آوره ولی با اینکه از این مسئله آگاه بودم به خاطر تنبلی انجامش نمی دادم و چسبیده بودم به همون قوه ی تخیلم.

    پیشرفت من سر جاش بود تا اینکه افکار منفی از بُعد دیگه اومدن سر وقتم.

    افکاری منفی مثل اینکه این باشگاه دیگه به درد تو نمی خوره، اینجا دیگه نمی تونی پیشرفت کنی، اگه می خوای بالاتر بری باید باشگاه تو عوض کنی، آدمای اینجا فقط باعث پسرفتت می شن…

    این افکار این بار به جای احساس اضطراب و ترس بهم احساس خشم می داد.

    می دونی انگار وصل شدم به عوامل بیرونی. درسته آدم اگه توی باشگاه بهتر و امکانات بیشتر با هم تیمی های بهتر باشه بیشتر رشد می‌کنه اما لازمه ی این تغییر یه چیز مهم تره که امروز با باز کردن نشانم خورد توی فرق سرم و باعث شد که بخوام برای اولین بار کامنت بذارم.

    من چیزی که از مدت ها قبل می دونستم اما نادیش می گرفتم رو به رو شدم.

    «تغییر شخصیت، جسارت می خواد.»

    و من اینجوری بودم که بوووم. بعد اینجوری بودم که بابا تو خودت از لحاظ شخصیتی یه مثقالم تغییر نکردی اون وقت می خوای مکان و آدمات تغییر کنند؟ اینجوری بودم که نرگس تو خیلی پرویی. دقیقا انتظارت از خدا و کاینات چیه؟ تو توی شخصیتت تغییری اینجاد کردی که خدا راهی جلو پات بذاره؟

    به خودم گفتم ببین مشکل تویی. مشکل باشگاه یا هم تیمی هات نیستن، مشکل بنیاد شخصیتیه توعه.

    تا تو تغییر نکنی معلومه ادمای دورت و مکانت تغییر نمی کنن. به خودم گفتم که دقیقا انتظارت از خدا چیه وقتی که خودت مشکل اصلی رو داری نادیده می گیری؟

    و من به قدری امروز خوش حال شدم که اشک توی چشمام جمع شد. گفتم ببین چقدر واضح جوابتو گرفتی. قبل از اینکه نشانم رو باز کنم با تمام وجودم، با تک تک سلولم از خدا خواستم که مشکلم رو بیاره جلوی چشمام و به چه واضحی سر تیترش اومد جلوی چشمام. ببین که خدا چقدر واضح جوابتو داد. انگار که بهم بگه دختر خوب مشکل تو اینکه، اینو درستش کن تا من کارتون راه بندازم. اینجا خدا جنس نسیه به کسی نمی ده. بهاش رو بده تا کارت راه بیوفته و من امروز تصمیم گرفتم که بهاش رو تمام و کمال بپردازم تا خدا و کاینات راه رو برام هموار کنند.

    ممنونم از اینکه آگاهی هایی رو که دارید در اختیار دیگران می ذارید و باعث می شید که آدما هایی من مسیرشون رو بارها بارها پیدا کنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ابوالفضل گفته:
      مدت عضویت: 3602 روز

      سلام دوست عزیز

      چقد خوب نوشتی

      چقد لذت بردم واستفاده کردم از کامنت فوق العادت

      چقد خوب تونستی بر گردی به درون خودت وباورها وترمزهای ذنیت رو بکیشی بیرون واصلاحش کنی

      منم وقتی کامنتت خوندم که هدایت شدم معجزه وار بهش ،منم نشستم ترمزهامو در مورد کار مورد علاقم کشیدم بیرون وباورهای قدرت مند کننده ومتضادش رو نوشتم،احساس میکنم گره های ذهنیم داره باز میشه وسرعتم هزار برابر میشه چون این قانون جهانه،این وعده خداونده

      ممنون دوست خوبم

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    علی نوری گفته:
    مدت عضویت: 2220 روز

    به نام خداوند مهربانم

    خدارو سپاسگزارم بابت آگاهی های این قسمت از سفرنامه.

    چقدر عنوان این فایل زیبا بود که تغییر شخصیت جسارت می خواهد.

    واقعا چقدر جسارت و شجاعت اینو داری که از این زندگی روزمرگی خلاص بشی، واقعا چقدر جسارت انجام کارهای بزرگ رو داری، چقدر شجاع هستی به کاری که ایمان داری و بقیه قبولش ندارند انجام بدی، چقدر جسارت داری که حمله کنی بر ترسهات، چقدر ایمان داری به تنها قدرت جهان.

    علی جان آیا می تونی 10 سال آیندت رو ببینی که اگه با این شرایط الانت پیش بری چه اتفاق های واست رخ میده؟

    به نظرت الان که زندگی بهت فشار میاره اگه تغیر نکنی، 10 سال دیگه زندگی بهتر میشه نه عزیز جان، فشار زندگیت 10 برابر میشه پس:

    تغیر کن، شجاع باش، نترس، رو باورهات کار کن، توجهت فقط بر روی نکات مثبت بذار، حرکت کن و به الله اعتماد کن که می بینی زندگیت چگونه متحول میشه.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    یکتا گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    سلام خدمت همه ی عزیزان دلم با نگاه متفاوتشان

    روز پنجم

    8 / 1 / 1402

    خدایا سپاسگزارم

    امروز دقیقا از زمانی که بیدار شدم یه ناراحتی داشتم

    دلم گرفته بود ، خلاصه یه چیزی می‌لنگید

    و دقیقا علت ناراحتیم توی این فایل گفته شد

    علت عدم یادگیری بود

    تغییر خوب برای من یادگیری هست

    چیزی که ازش اجتناب میکنم

    چون میترسم و بقولی جسارت ندارم

    میترسم اشتباه کنم

    و دلسرد بشم و از خودم ناامید بشم

    استاد بابت این راهنمایی ازتون واقعا ممنونم

    استاد من فکر میکردم همه فایل های شما رو دیدم ولی این فایل به شدت به کار من میاد

    و امیدوارم همیشه بهش گوش عمل بسپارم

    دوستتون دارم استاد

    قبل از اینکه این متن رو بنویسم

    یک متن دیگه نوشتم ولی چون خیلی موضوعات شخصی رو توش بیان کردم تصمیم گرفتم به عنوان کامنت نگذارمش

    و در یادداشت های خودم سیوش کردم

    استاد ممنونم

    فکر کنم راه حل حل این مسئله این هست که اهرم بنویسم برای یادگیری

    و بقول شما ده سال آینده رو« الان» حس کنم .

    دوستتون دارم .

    -باید سعی کنم از تلویزیون اجتباب کنم حتی اگر صداش بلند هست هندزفری بزارم توی گوشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1153 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام به همه دوستان عشق و

    هم فرکانسی های عزیز استاد عزیزم مریم جانم چقدر خوشحالم که آن توی این فضای پراز احساس خوب هستم.روز پنجم فایل پنجم.

    استاااااااااااااااااااااادددددد داری باماچیکار میکنی .

    وایی که دارم دیوانه میشم چقدر عالی چقدر زیباا

    دقیقاً بیشتر افراد جزوه دسته ی هستیم که تا جهان مارو مجبور نکنه تغییر نمیکنیم.

    وچه خوب کسانی هستند که جزو دسته کسانی که خودشون تغییر می‌کنند .

    واقعاً این سوال که هرروز از خودمون بپرسیم

    امروز چیکار کنم که بهترشم من بهتراز دیروز خودم

    وایی وای استاد بخدا که دوست دارم 24ساعته صداتون توی گوشم باشه و من قبلاً فکر میکردم که خب مثلاً من اومدم و حرفای یک نفر هرروز گوش دادم خب که چی آخرش چی میشه اما توی این یک سال خورده ای که باشما اشنا شدم و کم بیش روی خودم کارمیکنم فهمیدم یک ادم دیگه شدم اولش فک میکردم که شاید بخاطر اینکه سنم بالا میره بزرگ میشم نگاهم فرق کرده ولی وقتی میبینم کسایی که همسن من یا بزرگترازمنن چجوری فکرمیکنند چجوری حرف میزنند و بازهم کسانی که ازمن کم سن تر میبینم که چجوری دارن روی خودشون کارمیکنند و چجوری فکرمیکنند و حرف میزنند و نتیجه ای که گرفتن چقققدرررر خوب بوده

    اون موقع اس که مطمئن تر میشم که ما خودمونیم که با فکرمون باورمون داریم زندگیمون میسازیم عااااااااشقتم استاد مریم جانم که این سفرنامه رو درست کردی وباید برم قسمت سفر به دور آمریکا ویه تشکر بزرگ هم اونجا ازت

    که چقدر عالی هستی به قول استاد عااااشقتم من

    و بقول خودتون خدااایار نگه دارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    آذر عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1179 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    روز پنجم سفر نامه

    الحق که تغییر شخصیت جسارت می خواهد.

    من از وقتی پارسال باسایت استاد آشنا شدم تا حالا از بسیاری لحاظ تغییر کرده ام اما هنوز قطره ای از دریاست در برابر تغییر هایی که باید کرد.

    خدا را شاکرم که هم از لحاظ رفتاری وهم از لحاظ روابط و هم از لحاظ درآمد تغییراتی روتونستم درخودم به وجود بیارم.

    واز وقتی فایل های سفر نامه رو شروع کردم با تعهد بیشتری دارم روی خودم کار میکنم به امید روزی که

    بتوانم فقط روی خدا حساب کنم وتوکلم رو بیشتر وبیشتر کنم. می خواهم بیشتر به خدا وصل بشم چون هر چه بیشتر روی اون حساب میکنم میبینم که هیچ وقت نا امیدم نمی کنه.

    خدایا تنها تو را می پرستم وتنها از تو یاری میجویم

    مرا به راه راست هدایت فرما

    در پناه الله شاد وسربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    احسان مجردبهره گفته:
    مدت عضویت: 1151 روز

    سلام به همه دوستان و استاد مهربانم. خدارو شاکرم که با سال جدید به من فرصت داد تا بتونم تو سایت کامنت بزارم و روزشمار رو با شما و بقیه دوستان آغاز کنم. با اینکه من یک سالی هست توی سایت عضوم ولی میشه گفت کامنتی به جز این چند روز نزاشتم و تا به حالم به جز این دوره توفیق خوندن کامنت بچه ها رو نداشتم. همیشه با خودم میگفتم چطور میتونم الگو های مناسب برای خودم پیدا کنم؟

    وقتی کامنتا رو میخونم و داستان موفقیت بچه ها که واقعا گنجی بی پایانه و هرجایی اینا پیدا نمیشه، خیلی حس عالی بهم دست میده. امروز من از رفتار عشقم باوری بسیار زیبا پیدا کردم و یک بار دیگه از خدا تشکر کردم که این دختر رو به من دادی چرا که من تماما به این باور برای عدم وابستگی نیاز دارم…

    اینکه توی رابطه ما باهم زندگی میکنیم که به قول قرآن اروم بشیم و بتونیم لذتهای بیشتری رو خودمون تجربه کنیم یعنی خود من بالاتر برم نه اینکه همه چیزم رو فدای کس دیگه ای بکنم. ایثار و فداکاری خوبه اما نه اینکه ما از کار و زندگی بزنیم به خاطر کسی به خاطر وابستگی با اینکه میدونیم بده و اسمش رو بزاریم ایثار و در انتها هم چهره مظلوم رو به خودمون تو رابطه بگیریم و کار رو خراب تر از این بکنیم.

    امروز با خودم متعهد میشم که در دفتری جدید یا دفتری از قبل داشتم هر روز از خودم بپرسم چطور یه قدم بالاتر برم؟ چرا که به قول امیرالمومنین علی علیه السلام هرکس امروزش مشابه دیروزش باشه ضرر کرده. دقت کنیم نگفتن کمتر باشه ضرر کرده همین که مشابه باشه یعنی رفتی پایین…

    تو این دنیا یا میری بالا یا میری پایین چیزی به نام سکون وجود نداره پس سعی می کنم هر روزم ولو 1 قدم از دیروزم بهتر باشه

    سعی می کنم در حیطه روابط، سلامتی، ثروت و معنویت هر روز یک تصمیم مهم بگیریم و تا شب عملیش کنم.

    به قول معروف یه فیل رو چطور میشه خورد؟ وقتی لقمه لقمه اش کنیم.

    من دیشب در مواجهه با یکی از بزرگان حوزه کاری خودم متوجه شدم چقدر قانون فرکانس دقیقه و چقدر درست کار میکنه و چقدر من با این ادم اشتراک ذهنی دارم و از وقتی که روی ذهنم کار کردم بیشتر و بیشتر به این آدم نزدیک شدم با اینکه کار خاصی هم براش نکردم.

    من امروز هم روز 5 سفرنامه رو با این کامنت کامل کردم و امیدوارم بعد از 4 ماه بیام و دوباره با شروع این سفرنامه، از نتایجم در 4 ماه گذشته اش بگم.

    دم همتون گرم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      دختر توحیدی گفته:
      مدت عضویت: 1219 روز

      سلام دوست عزیز! بعد از اینکه من پاسخ شمارو به کامنتم دیدم میخواستم جواب بدم و ازتون تشکر کنم که یک لحظه به دلم افتاد که کامنتاتونو دنبال کنم … بعد از خوندن همه ی کامنتاتون واقعا خدارو شکر کردم که همچین دوستان عالی ای رو دارم با چنین اگاهی های نابی … در این کامنتتون که صحبت حضرت علی رو فرمودین توی ذهنم یک اهرم ساختین که فاطمه بایددد هر روز یک اقدامی برای بهبودی انجام بدی … !

      و اینکه در یکی دیگه از کامنتتون هم در مورد ظلم و معنیش به عربی صحبت کردین خیلی تاثیرگزار بود خیلی عااااالی بود … واقعا امشب در این برهه زندگیم به این اگاهی ها نیاز داشتم و خدا هدایتم کرد …‌ خوشحالم که دوستانی مثل شما در این سفرنامه باما همراه هستن …

      خییلی خیلی ممنون .. موفق و سعادتمند باشید ..

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        احسان مجردبهره گفته:
        مدت عضویت: 1151 روز

        سلام و عرض ادب. ممنونم از شما لطف دارید. بنده نبودم خدا از درون من این آگاهی رو به شما رسوند.

        به لطف خدا همه مون در پرتو آگاهی های ناب و درست الهی و با استفاده از معارف قرآن و اهل بیت به عنوان معلمان بزرگ اسلام و قرآن بتونیم سعادت دنیا و آخرت رو تجربه کنیم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      احسان مجردبهره گفته:
      مدت عضویت: 1151 روز

      خواستم روی کامنت خودم کامنت بزارم. دوستان امروز من یه سه چهار روزی میشه دوره دوازده قدم قدم اول رو تهیه کردم و وقتی این کامنت رو خوندم معنای واقعی هدایت و تکامل رو فهمیدم.

      در آگاهی های این دوره دقیقا به صحبتای که گفته بودم یعنی یه هدف و تصمیم بزرگ البته به شکل تمرین ستاره قطبی اشاره شده و واقعا از خدا ممنونم که من رو به این جمع هدایت کرد.

      نکته جالب اینه من از اول فروردین حدودا میتونستم این دوره رو بخرم اما در 11 ام خریداری کردم.

      این تکامل و اجازه جهانه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    مینو خوشبخت گفته:
    مدت عضویت: 2082 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    واقعا تغییراتی که دارم روش کار میکنم وچقدر ذوق دارم وچقدر فوقالعاده ‌شگفت انگیز دوره عزت نفس خدای من این احساس قربانی شدن چقدر تو رابطه من با همسرم تاثیر داشت خدای من چقدر من با اینکه فکر میکردم خیلی طبق قانون عمل میکنم ولی تو این زمینه بخصوص با همسرم خیلی این ضعف در من قوی بود والان دارم روش کار میکنم وای خدای من خدای من همین الانم دارم بوی یک رابطه بینظیری حس میکنم واقعا فوقالعادس این دوره

    من واقعا با اینکه از لحاظ مالی شرایط خوبی داشتیم اما من اومدم و از دل شرایط خوب شروع کردم به راه اندازه ی کسبو کار وبه خودم تحسین میگم وخودمو میبوسم استااااد نازنینم ممنونم خدایاااااا شکرت زندگی واقعا زیباست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    دختر توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 1219 روز

    بسم الله نور به نام خدایی که از خود من به من آگاهتره

    سفرنامه قدم پنجم

    تغییر کلمه هیجان انگیزیه … اقدام در جهت ناشناخته ها … توانایی غلبه بر ترس ها…. نشون دادن ایمان و توکل به خداوند …. امید داشتن به روزهای بهتر

    خداوند از طریق نشونه ها داره با من صحبت میکنه داره بهم میگه که باید حرکت جدیدی بزنم قدم جدیدی بردارم تغییر کنم تا زیر چرخ دنده های جهان له نشم

    تصمیمات اساسی من

    1_ من میخوام حتما این سفرنامه رو تموم کنم و تمریناتشو عمل کنم

    2_ دوره 28 روزه شکرگزاری رو شروع کردم امروز روز اولشو انجام دادم ️

    3_ میخوام تمرکز برنکات مثبتو خیلی توش قوی بشم

    4 _ من درحوزه عزت نفس و روابط مشکل دارم میخوام با توکل به خدا قدم به قدم در اون پیشرفت کنم

    درپناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      احسان مجردبهره گفته:
      مدت عضویت: 1151 روز

      سلام به شما. بسیار عالی دوست عزیز. خصوصا اون دوره شکرگزاری که فرمودید و افزایش عزت نفستون. شکرگزاری در موفقیت و احساس عالی معجزه میکنه. ممنونم که این ایده رو به من هم دادید تا در کنار اقدامات جدیدم این کار رو هم اضافه کنم تا بهتر و بهتر بتونم احساسم رو عالی کنم.

      براتون از خدا خیر و برکت و موفقیت فراوون میخوام

      و امیدوارم خیلی زود بیاین از نتایج تصمیمات امروزتون بگید.

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: