تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 113 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-24.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-11-23 13:10:002022-12-29 00:46:49تغییر شخصیت، جسارت می خواهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سفرنامه روز پنجم:
ابن روزا که روز شمار تحولو شروع کردم ذهنم داره قدم به قدم برنامه ریزی میشه برای تغییر برای بهتر فکر کردن برای چسبیدن به اصل برای توجه نکردن به حواشی و این فایلا مثل تیکه های پازل کنار هم قرار میگیرن تا طرز فکرم، رفتارم و سبک زندگیم تغییر کنه و خداگونه و اصیل شه چیزی که من همیشه دنبالش بودم
این روزا واقعا نیاز به تغییرو توی وجودم احساس میکنم نشونشم احساسمه نشونه ش روابطم و شرایط مالی و کمبود آرامش تو وجودمه
ولی همیشه تغییر شرایط و دل کندن از وضعیت کنونی سخته چون همیشه این نجواها توی ذهنت زمزمه میشه که تغییر کردن سخته تو نمیتونی اگه شرایط از اینی که هست بدتر شه چی؟ تو پارتی نداری تو استعداد و مهارتشو نداری و تو رو چه به شرایط مالی و روابط خوب؟
که همش از کمبود عزت نفس و احساس لیاقته.پاشنه آشیل من که خودمو لایق شرایط بهتر نمیدونم همش احساس گناه دارم همش خودمو سرزنش میکنم کمالگرام و در کنارش اهمالکاریم میکنم ولی استاد یه جمله طلایی گفتن تو این فایل که واقعا منو ترسوند از توی این شرایط موندن. اینکه
” چرا نمیخواید تغییر کنید
این وضعیت داره شمارو آزار میده ولی هنوز تغییر نمیکنید
اگه خودتونو عوض نکنید ده سال دیگه اوضاع از اینم بدتر میشه”
این جملات واقعا برای من تلنگر بود تا زودتر قدم بزارم تو مسیر تغییر و امروز فردا نکنم شما از صفر شروع کردین و فقط به خدا توکل کردین و با ترساتون مشورت نکردین و پنیرتونو جا به جا کردین فقط قدم اولو برداشتین و بقیه شو سپردین به خدا. ولی به این معنی نبود که شما هیچ کاری انجام ندین شما به الهامات قلبیتون گوش دادین و فقط انجام دادین خدا هم هدایتتون کرد به شرایط بهتر.
همونطور که خودتون گفتین یه سری تجربه هاتون شکست آمیز بود و یه سری تجربه ها موفقیت آمیز ولی همشون شمارو بزرگ کرد
و الان شما کجا و اون دوستتون که اقدام به تغییر نکرده کجا؟ اصلا قابل مقایسه نیست.
و من میخوام مثل شما باشم الان هیچ ایده ای ندارم که باید چیکار کنم ولی وقتی شما تونستین منم میتونم
چون نمیخوام ده سال دیگه حسرت اینو بخورم چرا زودتر اقدام به تغییر نکردم
واقعا ازتون ممنونم استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان
خدایا شکرت برای آگاهی های جدید
من این روز ها تصمیم گرفتم خیلی از دردهام به کسی چیزی نگم چون دیدم ریشش در حس مظلومیته و نشون دادن ضعف خودم تا حس ترحم همسرم رو به خودم جلب کنم … کم کم کارهای خونه داره تموم میشه و حس میکنم خب بیکار بمونم حس خوب ندارم از اون جهت که دیگران ازم انتظار دارن…
اما با خودم گفتم عیبی ندارع مگه من باید همیشه جوابگوی بقیه باشم میخوام یکم استراحت کنم تو خونه…
امروز همسرم بهم بیشتر توجه کرد. و غذای ناهار پخت من خیلی خسته بودم و خیلی املت خوشمزه ای شده بود… خدایا شکرت
سلام ودرود به استاد عزیزو خانم شایسته مهربون و همه ی هم فرکانسی های عزیز
الان که دارم اینو مینویسم خودم شروع کردم به تغییر شغلم اما هنوز هم تردید ها رهام نمیکنه بااینکه نشانه ها زیاد بود
ولی تشخیصش سخته که آیا اگه خودمو تغییر میدادم و باورهامو آیا بازهم نیازی به تغییر شغل بود یا نه
وقتی میام و بررسی میکنم میبینم که نه تنها برای من بلکه برای همکارهای دیگمم هم چالشهای من وجود داشته شاید نه به غلظت من اما بوده و بااین دید میگم که خب نه اون جایگاه درست نبوده و باید تغییر مکان اتفاق میافتاده
کوچیک تر شدن هرروزه ی سازمانم، افزایش نداشتن و رشد نداشتن درآمد و ثابت بودن درآمد حداقلی، فشارهای عصبی هرروزه
اما بااین حال بازم تردید
خب تغییر همیشه ترسناکه، تغییر مکان، تغییر شغل، تغییر شخصیت و….
تغییر یه جورایی یعنی از دست دادن حاشیه ی امن
خیلی از وقتها مسائلی پیش میاد که یعنی بسه، رها کن اما ما بازم با خودمون لجبازی میکنیم و یه جوری خود زنی میکنیم چرا که با ذهن منطقیمون میایم دو دوتا چهارتا میکنیم
خب الان شغلمو رها کنم بعدش چی، اخه مگه کار دیگه ای بلدم، من چه کاری بلدم، چه حرفه ای جز این بلدم
خب حالا این شخص رو رها کنم، خب تنها بشم که چی، میدونی زندگی کردن تنها چقد میتونه سخت باشه
الان سنت برای تغییر زیاده
و کلی از این مزخرفات که ذهن مدام تکرارشون میکنه و باز هم و باز هم عقیدم اینه که تمام اینا از بی ایمانی و کم ایمانی هست
اگر یقین داشته باشیم که خدا هیچوقت رهامون نمیکنه بدون هیچ شکی و بدون تردید اولین قدم که رها کردن و تسلیم بودن هست رو انجام میدیم
البته که با تسلیم نه با اجبار نه بااین طرز فکر که چاره ی دیگه ای ندارم
و خوشا به سعادت اونیکه قبل از اینکه دنیا مجبورش کنه خودش با دیدن نشانه ها شروع کنه به تغییر
البته اینکه تشخیص بدیم آیا اینا نشانه هست برای رها کردن یا نه
برای تغییر یا نه اینم سخته و نیاز به تمرین داره تا به محض دیدن نشانه تشخیصش بدیم و شروع کنیم به قدم برداشتن، شروع کنیم به تغییر
باشد که هدایت بشم و خدا کمکم کنه که در مسیر صحیح قدم بردارم
خدایا شکرت
به نام رب العالمین .
من الآن شدیدا حس میکنم باید رو جنبه مالی زندگیم تغیر ایجاد کنم
از شرایط مالیم و کسب و کارم راضی نیستم
واقعااااا راضی نیستم
باید بهترش کنم باید بیفتم رو غلطک باید رشد کنم
باید تو باورها و افکار و اقداماتم تغییری محکم تر ایجاد کنم .
این جنبه از زندگیم الآن داره هم آلارم میده و بوغ بوغ میکنه ک باید تغییر بدی.
ولی تو یه چیز دو دلم نمیخوام کار الآنم کلا بذارم کنار چون زحمت کشیدم براش
ازینورم میخوام این کار رشد بدم برم سراغ علاقم و رسالتی ک بهم گفته میشه.
باید تو بیزینس بیشتر رشد کنم بیشتر فکر کنم برای راه حلای بنیادی
باید به هرچی ک دلم میفته عمل کنم یا میشه یا نمیشه مهم اینه که من برم جلو .
شکست تو کت من نمیره
ناامید شدن تو کت من نمیره
تلاش میکنم توکل میکنم ببینم چه کاری میتونم برای بهتر کردن کارم انجام بدم.
من مطمئنم میتونم از این شرایط رشد زیادی کنم
مطمئنم راه حل زیاده منم آدم خلاقیم پس 10000در10000 میتونم حل کنم میتونن تغییر بدم.
من رشد میکنم خودم ملزم میکنم به رشد
من چاره ای جز موفقیت و ثروتمند شدن ندارم.
من باید محکم برم جلو با وجود ترسائی ک هست میرم جلو
خدا بامنه خدا همراهه من خدا عاشقه منه
شکر خدا با این قانون عالی ک قرار داده میتونم
بهترینا رو تو زندگیم تجربه کنم .
میخوام بگم الآن درسته خیلی راضی نیستم
اما تغییرش میدم
من میتونم
قدرتش دارم
من خالق زندگیمم
از روح خالق بزرگ این جهانیان هستم
پس باید مصمم تر و جدی تر فکری کنم برای خودم
برای کسب و کارم برای رشدم.
سپاسگزارم برای این سایت
برای استاد عزیز نوری تو مسیر رشدم
برای دوستان خوش فرکانس
برای حال خوبم
برای زندگیم
برای قانون بی نظیر این جهان هستی.
خدایا شکرررررررتتتتتتتتت عاشقتم.
برگی از روز شمار تحول زندگی من ، روز پنجم
سلام استاد عباسمنش عزیز ، و سلام مریم بانو
همه ی فایل های شما استاد سراسر نکته و درس و حقایق ارزشمند هستند و این فایل هم از مسئله ی مهمی حرف میزنه که شاید مهم ترین و اساسی ترین مسئله در پیشرفت انسان باشه، و یه جورایی زیربنای همه ی موفقیت هاست ، درسته که عزت نفس زیربنای موفقیت هاست اما حتی اگه من بخوام عزت نفسم رو افزایش بدم باید دست به تغییر بزنم ! اگه نقطه ضعفی هست ، اگه عیب و ایرادی هست باید از گذرگاه تغییر عبور کنه تا برطرف بشه.
و اما داستان تغییر من! اگه بخوام از سال ها پیش شروع کنم خیلی طولانی میشه و من به خودم متعهد شدم که از این کار بپرهیزم تا فرصت کافی برای انجام هر روزه ی تمرین سفرنامه داشته باشم.
مطلب رو خلاصه می کنم و از اینجا شروع می کنم که حدود سال95، 96 بعد از تولد فرزند سومم دچار افسردگی حاد شده بودم و تشخیص دکتر افت شدید هورمونی به علت دو زایمان پشت سرهم بود. تا اینکه ماه مبارک رمضان سال 96 از راه رسید و من به توفیق اجباری سحر بیدار میشدم که بتونم برای همسرم سحری درست کنم و برای اینکه خواب نمونم اول می رفتم پشت کامپیوتر و پرسه میزدم تو نت، در مورد دکوراسیون که یکی از موارد مورد علاقه ی من هست و بعد در مورد مسائل مختلف دیگه ای . تا اینکه تو همین پرسه زدن ها یه سوال اومد تو ذهنم که چرا وضع مالی ما خوب نیست و چه کار کنم بهتر بشه اوضاع ؟ البته این سوال همیشه تو ذهنم بود اما فقط در حد سوال بود و دنبال جوابش نرفته بودم یا اگه می رفتم هم اقدامی براش نمی کردم و صرفاً جمع آوری اطلاعات بود!
تا اینکه اون روز سنگ بنای تغییری رو زدم که دقیقاً الان می فهمم که چه خوب شد که پیگیر این سوال شدم ! اون موقع مقالاتی که می خوندم تهش می رسید به پس انداز ، یعنی یه جورایی همه شون پس انداز کردن رو عامل ثروتمند شدن می دونستن! من هم گفتم که پس گیر کار ما اینجاست و دیدم که آره ما بعد سیزده سال سال زندگی مشترک هیچی نداریم و خونه ای هم که توش زندگی می کنیم پدرم در اختیار ما گذاشته و ….خلاصه که حالا گشتم دنبال جواب اینکه چطور پس انداز کنم؟ مواردی رو پیدا کردم و شروع کردم به انجام اونها.(که البته با داشتن محصول ارزشمند روانشناسی ثروت 1 ، میدونم که پس انداز کردن عامل ثروتمند شدن نیست! و اصل موضوع جای دیگه است)
از اونطرف متوجه شدم که حال روحیم یه کمی بهتر شده و داره روزبروز بهترم میشه ! .یادم نیست دقیقاً از کدوم سایت و کدوم مسیر رسیدم به کنترل افکار ! و همه ی اینا پشت کامپیوتر و اون وقت سحر انجام میشد! و بعد به لطف خدا تو همون ماه رمضان همسرم برام گوشی گرفت و کم کم دریچه ی جدیدی به روم باز شد. و از طرفی دیدم که حالم خیلی بهتره ، گفتم شاید برای همین زود بیدار شدن هست و بچه ها هم که خوابن و من ساعت هایی برای خودم دارم و اونجا تصمیم گرفتم که به همین روال ادامه بدم ، و با اینکه ماه رمضان تمام شد اما من همچنان زود بیدار می شدم و بدنم هم بعد از سی روز خیلی خوب عادت کرده بود. حالا گوشی هم که داشتم و خیلی راحت تر می تونستم اطلاعاتم رو افزایش بدم، اما اوائل گم بودم و خب هر جور اطلاعاتی که می خواستم برام به لحظه در دسترس بود. وقتی به خودم اومدم، دیدم من دارم روزی چندین ساعت رو با گوشی سر می کنم ، اطلاعاتی هم که سرچ می کردم خوب بودن اما چیزی نبودن که به بهتر شدن وضع مالی من کمک بکنند. دوباره یاد اون مواردی افتادم که سال قبل پشت کامپیوتر دنبالشون بودم ، پس انداز و کنترل افکار و …. رفتم تا رسیدم به استاد شریفی! ، به نظرم تابستان سال 97بود که عضو کانالشون شدم و پادکست هاشون رو گوش دادم و نوشتم و نوشتم و یادمه که اون موقع من گفتم درسته من دوره های آموزشی رو نمی تونم تهیه کنم اما یه کتاب تو خونه ی ما هست که من لاش رو هم باز نکردم .البته چند تا کتاب خوب دیگه هم چند سال پیش خودم خریده بودم اما فقط خونده بودمشون به هیچ تمرینی عمل نکرده بودم! اینبار گفتم با کتاب به سوی کامیابی آنتونی رابینز که یکی از همکارای همسرم بهش هدیه داده بود شروع کنم. کتاب رو خوندم و نت برداری کردم و اینبار دیگه در حد فهم خودم سعی می کردم اقدامی هم انجام بدم، البته قطعاً اگه الان اون کتاب رو بخونم میگم من هیچ کاری نکردم! اما نسبت به درک اون موقع خودم قطعاً کاری کردم که باعث افزایش مدارم شده و بعد از یکسال در آذر ماه 98 هدایت شدم به استاد عباس منش عزیز. و رسیدم به فایل های دانلودی افزایش درآمد در عرض یکسال ! چند روز تماااام ذهنم درگیر این فایل ها بود و اینکه من چه کاری می تونم انجام بدم؟ چند تا کار به ذهنم اومد اما ذهنم هر کدومش رو با بهانه ای رد کرد ، الان یادم نیست دقیقاً . تا اینکه خداوند الهام کرد که دوباره تدریس رو شروع کن! با خودم گفتم من یه بچه ی سه ساله دارم چکارش بکنم پیش کی بذارمش؟ گفت با خودت ببر! تا اینکه مادر یکی از همکلاسی های دخترم زنگ زد که شما کوتاهی مو نمی خواین؟ خلاصه که مکالمه مفصّل تلفنی ما رسید به اینکه چرا من نمیرم مسجد محل زبان تدریس کنم! منم دوسه روزی بهش فکر کردم! نجوا که اون موقع نمیدونستم نجواست می گفت حالا مسجد مگه پول میده! حلا فلان و فلان! خلاصه که رفتم و مسجد اتفاقاً استقبال کرد و گفت باید نرخ پایین باشه. گفت ما چیزی نمی خوایم اما نرخ رو بیار پائین که مردم شرکت کنند! خودم گفتم پنج جلسه اول رایگان باشه و خلاصه که با دو نفر شروع کردیم و هر جلسه که می رفتم می دیدم دو سه نفر دیگه اضافه شدن .تازه از پنج جلسه گذشته بود و من هنوز من پولی نگرفته بودم . یهو یه اتفاقایی افتاد که همه چی متوقف شد! ویروس همه گیر جهانی! اما من که ساعات زیادی حالا دیگه تو سایت استاد بودم گفتم خیره ان شاءالله.
باز هم خلاصه که ما مهاجرت کردیم به شمال! و من برای شروع دوباره تدریس تبلیغ زدم پشت در خونه مون، یه برگه هم نوشتم و دادم همسرم برد مغازه محل به شیشه چسبوند. همون روز اول چند نفر اومدن دم در! اما همه شون به خاطر کرونا می گفتن خصوصی می خواهیم! اما حاضر نبودن پول خصوصی رو بدن! اولش ناامید شدم و گفت، خدایا هر چی گفتی انجام دادم پس چرا اینجوری شد! این چه هدایتی بود که من ناامید تر شدم؟! باز هم خلاصه کنم که دستانی از خود خدا باعث شدند که من برسم به این نقطه که باید تدریس آنلاین رو شروع کنم! و این بزرگترین تغییر زندگی من بود! من از گوشی فقط سرچ کردن تو نت رو بلد بودم! حتی اینقدر بلد نبودم که تو واتساپ می تونی با قلم گوشی عکس رو ویرایش کنی! و بدون آموزش قبلی شروع کردم به ساخت کلیپ ، اولش خییییلی سخت بود و یه جاهایی نزدیک بود پا پس بکشم! اوائل تعداد شاگردام فقط دو سه نفر بودن و با هزینه جلسه ای 15/000 تومان! اما دائماً فایل های روانشناسی ثروت رو گوش می کردم و به لطف الله رسیدم الان به جلسه ای 100/000تومن! هر وقت که نجوا میاد و بهم میگه این پول خیلی کمه! یا چرا تخفیف میدی؟! یا و یا و یا ….. یه جمله ی کلیدی از استاد تو روانشانسی ثروت یک هست که اساسی جلوی نجواهای ذهنم رو رو می گیره و با همون لحن زیبای استاد تو ذهنم و تو وجودم تکرار میشه! اصلاً انگار خود استاد داره میگه : “یادت باشه! تو پول همین یه بستنی رو هم نداشتی!”
و اینا بخشی از تغییراتی بود که من انجامشون دادم! و داستان تغییر تا زمانی که نفس می کشم و روی این کره ی خاکی هستم ادامه داره…
و خدایی که در قلب من است، نزدیکِ نزدیکِ نززززدیک
پیش به سوی روز ششم سفرنامه
به نام خدا
امروز هم روز پنجم از سفرنامه ام. البته که بیشتر از پنج روزه شروع کردم. ولی موندن تو هر کدوم ازین اگاهی ها و تفکر روشون و نوشتن باورها در خصوص شون یه کم برام زمان میبره.خب ذهن میگه این اگاهی ها برای دو سه سال پیشه بدو خیلی عقبی… ولی خب منکه میدونم میخوام نتیجه بگیرم پس باید تمرین کنم. استاد جان دقیقا این حرف شما رو قبلا یه جایی کار میکردم بهم گوشزد میشد همش که تغییر کنم چون اگر سرعت تغییر بیرون بیشتر باشه از سرعت تغییر درونم قطعا محکومم به نابودی.. این حرف منو کش شوند به مواجهه شدن با یه سری از ترسام.. به بودن تو جمع و ارتباط گرفتن با آدم های جدید. به بلند صحبت کردن. به جلسه آموزشی گذاشتن برای یه جمعیت و ارتباط گرفتن با جمعیت و تاثیر گذاشتن روشون. به سفر تنهایی رفتن و تجربه ناشناخته ها.. به خیلی از این اتفاقات جدید و واقعا الان میخوام فقط به خودم بگم یه بار تونستی بارها و بارها تونستی در واقع با تغییر شرایط بهتری برای خودت رقم بزنی و بگی ای وای این که خیلی راحت بود چرا ازاول اینقدر سختش کرده بودم. همه چیز ممکن میشه. فقط کافیه ما تصمیم بگیریم به بهتر شدن و رفتن به پله بالاتر. به خروج از روز مرگی هایی که همیشه درونمون ازش دوری میکنه.خدایاشکرت.
بنام الله یکتا
سلام به استاد و خانم شایسته عزیزم و تمام بچه های سایت بینظیر عباسمنش
سفرنامه پنجم
چیزهای که من با توجه به مدارم فهمیدم از این فایل باارزش این بود که خداوند از طریق نشانه ها با ما صحبت میکنه البته برای کسانی که به نشانه ها توجه کنند ،ما باید به تمام جنبه های زندگی شامل سلامتی ،روابط ،اوضاع مالی و… توجه کنیم واگر هر روز مان از دیروز بهتر نیستیم این طبیعی نیست و نشان دهنده این است که ما باید تغییر و تحولی در آن ایجاد کنیم قبل از اینکه جهان ما رو وادار به تغییر کند،متاسفانه ما انسانها خیلی دیر تغییر میکنیم، ما باید قبل از اینکه اوضاع خراب بشه به فکر تغییر باشیم چون جهان لحظه به لحظه درحال تغییر وپیشرفت است وماهم باید متناسب با آن تغییر کنیم وتکامل پیدا کنیم واینکه ما باتوجه به وضعیت الانمون باید بتونیم آینده خود را ببینیم وآیا اون آینده همون چیزی هست که ما میخوایم ،اگر ایمان داشته باشیم و خداوند قدرتمند را حامی خود بدانیم میتونیم خودمونو عوض کنیم تا اون آینده هم در جهت خواسته هامون حرکت دهیم دیدن آینده در هر قسمت زندگی باعث ایجاد انرژی وانگیزه برای تغییردر کارها،افکارو باورهایمان در آن زمینه ورسیدن به خواسته هامیشود
خداوند مهربان وقدرتمندم را بینهایت سپاسگزارم که منو بااین سایت و استاد بی نظیر آشنا کرد و منو در این مسیر بسیار زیبا ولذت بخش قرار داد
ازهمه بچه های عزیز به خاطر این کامنت های زیباوتاثیر گذارشان خیلی ممنونم
برای همه سلامتی ،ثروت ،شادی وآرامش خواستارم
به نام خداوند مهربان
با سلام
رد پای روز پنجم
اول از همه باید با قوانین آشنا بشیم و در همان آشنایی حرکت کنیم به همان مقدار.
ولی خیلی راحت نیست تغییر باور ها
ولی زمانی که حرکت کنیم قدم ها گفته میشود ولی فرکانس های ما در چندین سال که دائم ارسال کردیم و نتایج هایش در زندگیمون پیداست ولی الان سخت است تغییر این فرکانس ها ولی باید لذت بخش باشه
من خودم آرام آرام دارم پا میزارم روی این ترس ها و آرام آرام و شروع به حرکت میکنم. و من شخصیت واقعی خودم رو میخوام
به نام خدای بی همتا سلام براستادعزیزوخانم شایسته عزیز خداروشکر که هرروزم بهتراز روز قبلم میشم واعتمادبنفسی که پیداکردم خداروشکر که هرلحظه میخام ناراحت بشم از دست کسی زود به خودم میام ویاد کارای خوب دیگران می افتم به خودم میگم ببین این حال بدی که میاد سراغت حاصل چندماه پیشت بود وخداروشکرمیکنم که انقدتعقیرکردم ونمیزارم تو حال بعد بمونم همه اینهارو مدیون اول خدا بعد استاد عزیزم ومریم جون هستم
بنام خدای مهربان
سلام ودرود خدمت استاد خوب ومهربانم ومریم جان عزیزم
وهمسفرهای خوبم
روز پنجم از سفرنامه
فایل تغییر شخصیت جسارت میخواهد
من امروز خیلی عصبی بودم وبا پسرم خیلی بد رفتاری کردم این فایل باارزش خودش برای من یک نشانه بودتا از راه خارج نشوم تا وسواسی ام را از بین ببرم چون چیزیه که باعث میشه من عصبانی بشم وحالم بدبشه باشنیدن این فایل حالم خیلی خیلی خوب شد یعنی خدا چقدر قشنگ باما حرف میزنه خدایا شکرت بابت این فایل فهمیدم که این برای من یک نشانه است نکته های که استاد گفتن نکته های بود که دقیقا من امروز شدیدا بهشون احتیاج داشتم
تصمیم گرفتم وبه تصمیم عمل میکنم تا از هر دقیقه ام به خوبی استفاده کنم که بتوانم کارهای خانه ام را به موقع انجام دهم وروی هر کاری وسواس گونه عمل نکنم تا از وقتم به خوبی استفاده کنم که دیگر وقت کم نیارم وبتوانم برای روی خود کار کردن بیشتر وقت بزارم که این از مهمترین کار هایم است
و هر روزم را بهتر از دیروز باشم
خدایا شکرت که هدایتم میکنی وهدایتم خواهی کرد
بهترین هارا برایتان آرزومندم در پناه الله یکتا باشید