تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 117

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    بیتا احسانی گفته:
    مدت عضویت: 1994 روز

    بنام الله یکتا

    سلام استاد عزیزم و مریم جان عزیز

    روز پنجم از روز شمار تحول زندگی

    قبل از اینکه اوضاع بد بشه تغییر کن، شرایط رو تغییر بده

    عجب جمله ای! واقعا وقتی عمیق فکر میکنم متوجه میشم که جهان بارها به من نشان داد که راهت رو داری اشتباه میری برگرد

    و من چون فرکانسم کیلومترهاااا فاصله داشت با فرکانس چند سال پیشم، متوجه نمی‌شدم که اینا نشونه اس

    جالبه که تو این پنج روز با فایل ها قدم به قدم به من گفته میشه و هر روز فرکانسم در حال تغییره

    امروز تا این فایل رو شنیدم گفتم آفرین که تصمیم گرفتی تا شرایط بدتر از این نشده تغییر کنی

    که افکارت رو باور هات رو تغییر بدی تا شرایط وفق مرادت باشه

    چقدررر خوشحالم

    چقدر حس خوبی داشتم امروز بعد از شنیدن این فایل

    جهان هر روز در حال تغییره و من هم باید تغییر بدم افکارم رو در جهت درست

    تو این پنج روز انجامش دادم و قطعا ولش نمیکنم و ادامه میدم

    چون پنج روزه زندگی من بهتر و بهتر داره میشه و چی قشنگ تر از این!

    خدایا شکررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1241 روز

    به نام خدای مهربان سلام به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین و دوستان گرامی خداروشکر بابت شنیدن این فایل گرانبها خداروشکر بابت این مسیر الهی که هدایت شدیم خداروشکر بابت استاد عزیز من اگر بخوام بگم بگم 10 سال دیگه چقد تغییر میکنم خیلی تغییر اتم با همین روشی که دارم میرم جلو خیلی خیلی خیلی زیاد هست که واقعا نمیشه گفت چقد فقط میدونم زیاده خداروشکر عالی دارم میرم جلو و تو همین یکسال کلی تو این مسیر رشد کردم در تمام جنبه ها و خوشبختانه از اون دسته هستم که جلو جلو دنبال تغییر هستم و با این مسیری که هدایت شدم انگار خدا لقمه رو قشنگ گذاشت تو دهنم فقط من باید بخورمش تا بره تو وجودم واقعا سپاسگزارم از استاد عزیز هر کس تو این سایت باشه پیشرفت میکنه ولی خوب دیگه به کار کردنش بستگی داره و من که عاشق این کار کردن شدم و خدا همه ی راه ها رو واسه من باز کرد واقعا از زمان از مکان از امکانات واقعا عالی هست مونده که من هی کار کنم و درکم بره بالا و تکامل ام رو طی کنم که این هم با تمرین و تکرار تکرار و استمرار هی بزرگتر میشم و دیدن نشانه ها که خدا هر روز ما رو نشانه باران میکنه خدایاشکرت واقعا من رابطه ام با پسرم خیلی خوب شد پسرم کلی با تغییر من تغییر کرد همسرم هم کلی تغییر کرد و کل زندگی ام تغییر کرد درامدمون انقدربالا رفت واقعا زیاد چون اصلا حساب کتاب نمی‌کنیم واقعا سلامتی که واقعا یکسال که دارویی مصرف نکردم و تازه دندونام رو دکتر خودش گفت بیا دندناتو درست کنم که یکی از آشنا همسرم بود رفتم تاز بعد درست کردن گفت دارو بخور من گفتم نه نخوردم درد زیادی نداشتم واقعا من میگم هر کس میخواد تغییر کنه اینجا شروع خوبیه خداروشکر و اونم خدا خودش بهش میگه چه رفتاری نباید بکنه مثلا فایل سه برابر کردن رو گوش دادم که می‌گفت چه کاری کنم که درامدم تا یکسال دیگه بیشتر بشه استاد گفت ذهنتون به شما چی میگه واسه من می‌گفت که اخلاقتو عوض کن و خوش اخلاق باش مهربان تر باش ومن میگفتم چه ربطی داره و من هر روز تلاش کردم و میکنم که خوش اخلاق تر بشم و کلی نتایج عالی گرفتم البته من خانه دار هستم و باز هر روز دارم این تغییرات رو پایدار کنم خداروشکر سپاسگزارم از شما دو عزیز در پناه الله یکتا شاد ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    Wahab گفته:
    مدت عضویت: 787 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزم و همه شما عزیزان

    استاد عزیزم سپاسگزار شما هستم که بازهم چراغ دیگری را در ذهنم روشن کردین.

    اینکه ما در هرکار وشغلی که هستیم در هر زمان،

    باید آینده ی شغل خود را ببینیم که آیا این روندی که طی میکنیم در بازه زمانی آینده (هر چند سال بعد)

    روند رو به رشد و پیشرفت است یا ثابت و پس رونده.

    اگر روند پس رونده باشد و هر روز شرایط سخت تر میشود (که این، نشانه ی جهان است برای تغیر)

    باید تغیر را از همین حالا شروع کرد زیرا ده سال دیگر دیر است و باید فشار سختی های ده سال آینده را حالا حس کنیم، و اهرمی برای تغیر بسازیم.

    و باید با در نظر گرفتن روند تکاملی جهان، با ساختن باور های توحیدی و ایمان، ساختن عزت نفس بالا و نترسیدن از ناشناخته های آینده، شهامت تغیر را در وجود مان بسازیم و از الهاماتی که میشود پیروی کنیم،

    فارغ از اینکه در آینده میخواهد چه شود،

    زیرا ما تکاملی پیشرفت میکنیم و قدم های بعدی نیز گفته میشود و در مسیر انجام کارها، ایده ها می آید که چگونه بهبود پیدا کنیم و پیشرفت کنیم.

    و چون جهان در حال تغیر، گسترش و پیشرفت است

    پس بیشترین پاداش را به کسانی میدهد که همگام با جهان در حال رشد و پیشرفت باشد.

    ممنونم از همه شما عزیزان

    در پناه الله یکتا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مژگان علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 716 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    با سلام خدمت استاد محترم و همه عزیزان

    نتیجه ای که از این فایل گرفتم !

    ما باید هرروزمون بهتر از دیروز باش از همه نطر

    ما باید هرروز به دنبال پیشرفت باشیم به سمت جلو رفتن و بر ترس هامون غلبه کنیم با توکل برخدا ی مهربان و اعتماد به اون با عمل کردن به الهااماتی که به ما میشه به سمت پیشرفت باشیم

    هر چقدر زندگی امون عالی باش میتونه عالی تر باش هر چقدر روابطمون خوب باش میتونه بهتر باش هر چقدر شاد باشیم شادی و آرامش بیشتر

    واقعا به دنبال بهتر شدن باشیم به آدم حس زنده بودن میده و این باعث میشه از لحطه لحطه زندگیمون نهایت استفاده رو بکنیم و از تمام لحطاتمون لذت ببریم

    خدایا شکرت بابت این فایل گرانبها و استاد عزیز

    خدایا شکرت از اینکه توفیق پیدا کردم و چن بار گوش دادم این فایل رو

    خدایا شکرت به من حس زندگی بهتر حال بهتر آرامش بیشتر و سپاسگزاری بیشتر رو عنایت می کنی

    در پناه حق شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2072 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    «ترس» «نگرانی از آینده» و «بی ایمانی» اجازه نمیده به ایجاد تغییر در مسیر

    یعنی شهامت رو از ما میگیره

    باید سعی کنیم ده سال آینده رو ببینیم

    روندی رو که داریم طی میکنیم رو ببینیم

    که اگه وضعیت سخت باشه نچسبیم به باورهای محدود کننده چون ده سال آینده خیلی خیلی سخت تر میشه شرایط

    تا این فشار رو الان احساس کنیم تا بهمون «انرژی» بده برای تغییر و مجبور شیم به تغییر

    چه تمرین خوبی که روند زندگیم رو در نظر بگیریم و ده سال بعد رو هم تجسم کنم ببینم به چه سمتی پیش میره

    اگه ناخوشایند باشه، خودم رو «الان» تغییر بدم نه اون زمان که برام سختتره

    در مورد هر حوزه ای… رابطه.. سلامتی.. ثروت و …

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    فرشاد نصیری گفته:
    مدت عضویت: 1120 روز

    سلام

    روز پنجم سفرنامه

    تغییر جسارت می‌خواهد

    تغییر دل و جرأت میخواهد

    تغییر مرد و زن محکم و با ایمان میخواهد

    تغییر انسان واقعی میخواهد

    من یک وجه خیلی خوب از قدیم درونم بود شاید مسیرهای تست اشتباه بود اما این وجه کاملا درست بود.

    اینکه همیشه دنبال بهتر شدن میگشتم،اما چون قوانین رو بلد نبودم سر از هر شغلی در آوردم.

    برای بهتر گردن زندگی مالیم دست به هر کاری زدم.

    چه کار دلخواه و چه کار نادلخواه

    نمیدونستم که اگه برم دنبال عشقم و دنبال چیز مورد علاقم میتونم ثروت هم بسازم

    میتونم اعتبار نیک و جایگاه خوب هم بسازم.

    یه اتفاقی همین یک ماه پیش افتاد که شاید اولین اتفاقی بود که جز به جز این اتفاق رو من با هدایت خداوند میدیدم و تحلیل میکردم

    مثلا میگفتم خدایا این رو میخوام بعد در مسیرش هی میگفتم این هدایتع.بعد حرکت بعدی میگفتم این هدایت تکمیل کننده هدایت قبلیه حالا باید برم جلو بعد همینجور مثل نقشه خوانی پیش میرفتم که الان توضیحش میدم.

    من پس از مهاجرت به یه شهر پیشرفته تر.گفتم خدایا حالا که حامی من در مهاجرت بودی و تشویقم کردی الان مهاجرت انجام شد،پس حالا کار میخوام ازت،پول میخوام،زندگی کردن وابسته به عنصری بنام پول که واقعا وجودش سکان زندگی رو محکم در دستان هر فرد قرار میده.

    اینو خواستم

    شب یهو ایده اومد برام که فردا برو شهرداری شهر جدیدت.

    گفت که تو که توی شهر خودت برا شهرداری زیاد کارهای دکوراسیون و بازسازی و طراحی کردی.حتما فردا برو شهرداری.

    گفتم این الهام خداست

    فردا صبح زود پا شدم رفتم شهرداری.

    خداشاهده جوری توی شهرداری از من و پیشنهادم استقبال گرم شد وه یه لحظه اون ارزش واقعی خودم در جهان هستی رو دیدم و قدرت پروردگارم رو در اون لحظه حس کردم.

    گفتم آقا من طراح و دکوراتور هستم.من طراحی پارک،فضای سبز؛فضای بازی کودکان.طراحی دکوراسیون ساختمان و غیره انجام میدم با رزومه خوب.

    گفت شما رزومه کاری رو بیار بهمون بده که شروع کنیم به همکاری.

    اومدم بیرون و از شدت شکرگزاری پاهام روی زمین نبود.

    نشستم توی ماشین گفتم خدایا این اداره تا بیاد بهم بگه شروع به کار بکن یا طراحی کن برامون یه مدت شاید یک ماه زمان ببره.

    حالا ازت میخوام کار دکوراسیون شخصی برام ردیف کنی.

    خداشاهده ایده اومد گفت برو شرکت ساخت و ساز ساختمان دیاموند.

    سریع گفتم این هم الهام و قدم بعدیه.

    پس شوتش کردم دیاموند

    رفتم گفتم سلام من از مسجدسلیمان اومدم تازه به این شهر و کارم دکوراسیون و زیباسازی.

    گفت تمام تخصصت رو بگو.

    صفر تا صد تخصصم رو گفتم.

    گفت عصر بیا پیش آقای فلانی تا کار کناف بهت بده و شروع به کار کن.

    اومدن بیرون و فقط داد میزدم خدایا شکرت که اینجوری مثل یه نقشه توی دستم داری هدایتم میکنی.

    نشستم تو ماشین.یهو گفتم خدایا این شرکت دیاموند کارهای خاص و لاکچری اجرا میکنه فقط،من ابزارم تکمیل نیست و ندارم ابزار لازم رو؛

    گفتم خدایا چکار کنم برا ابزار خدایا خودت یکاریش کن.؟؟؟؟،،

    توی همین فکر بودم رسیدم خونه؛

    به بزرگی خدا قسم به یک ساعت نکشید که تلفنم زنگ خورد و از شهر خودم زنگ زدن بهم گفتن بیا یه کار برا پتروشیمی بزنش.

    تلفن قطع کردم

    لا به لای شکر گذاری گفتم خدایا این هدایت بعدیه.

    و تک تک پلن توی روحم مرور شد.

    گفت کار میخواستی اینجا دو جا ردیف کردم برات فعلا.

    گفتی ابزار میخوام ولی پول ندارم بخرم.

    حالا کار پتروشیمی رو ردیف کردم برات پاشو برو شهر قبلیت کار رو متراژ کن پول خرید و پیش پرداخت بگیر و از پیش پرداختت ابزار هم بخر و هم کار اونجا رو بزن که یه پول خوب بیاد دستت و هم ابزار رو خریدی و برگرد پیش زن و بچت همینجا تا بی نهایت کار برات هست.

    و اومدم خرید کردم.ابزار خریدم و الان هم دارم کار میکنم

    میخوام بگم که اگه الهامات رو احساس کنیم.اگه پس از درخواست ها یه مقدار زرنگ باشیم راحت هدایت خدا رو دریافت میکنیم و لمس میکنیم این قدرت داره چجور به ما حال میده.

    عاشقتونم

    روزتون خوش

    شاد باشید و ثروتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 669 روز

    به نام خدای مهربان

    روزشمار تحول زندگی من روز پنجم

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان و همه دوستان گلم

    من از خیلی وقت پیش دوست داشتم گواهینامه رانندگی مو برم بگیرم ولی همش استرس داشتم می‌ترسیم برم آموزشگاه ثبت نام بکنم حتی فکر کردن به اینکه برم پشت فرمون بشینم وحشت زدم میکرد سالها به همین منوال گذشت ولی من بازم نتونستم پا روی ترسم بزارم وقتی تو خیابون می‌دیدم کسی تحت آموزشه خیلی حسرت می‌خوردم میگفتم یعنی میشه یه روز منم اینجوری رانندگی کنم تا اینکه امسال خرداد ماه روز تولدم دیگه تصمیم گرفتم پا روی ترسم بزارم و به همسرم گفتم با اینکه خیلی دوست داشتم برم ولی باز می‌ترسیدم تو دلم میگفتم ای کاش همسرم می‌گفت بزار بمونه یه روز دیگه بریم ولی اون تشویقم کرد زود آماده شد و گفت بریم آموزشگاه ثبت نام کنیم من قبل اون یه فایل از استاد شنیده بودم که میگفتن به نشانه ها اعتماد کن منم آموزشگاه خاصی مد نظرم نبود نمی‌دونستم کدوم بهتره سوار ماشین شدیم رفتیم تو راه ماشین یه آموزشگاهی رو دیدم که مربی داره آموزش میده منم گفتم این یه نشونه است که من برم این آموزشگاه دنبالش رفتیم آدرس رو از مربی گرفتم و رفتیم آموزشگاه ثبت نام کردم کارمندای آموزشگاه چقدر آدمای خوب و مهربونی بودن خیلی خوب با ما برخورد کردن و خلاصه ثبت نام کردیم و روز رانندگی رسید گفتم خدایا تو که منو به اینجا هدایت کردی خودت هم منو به یه مربی خوب هدایت کن مربیم اومد یه خانم جوون زیبا و خوش برخوردی بود که بعداً فهمیدم یکی از بهترین مربی های آموزشگاهه آموزش هاش خیلی خوب و حرفه ای بود و همچنین بعداً یکی از دوستانم بهم گفت که اون آموزشگاهی که میری بهترین آموزشگاه شهرمونه و وقتی اینارو می‌شنیدم اعتمادم به خدا بیشتر میشد باورهام قویتر میشدن دوره ده روزه ی رانندگیم خیلی عالی تموم شد من رفتم امتحان آیین نامه خیلی استرس داشتم ولی با تمام وجودم به خدا اعتماد کردم و ازش کمک خواستم و اون روز من بدون غلط از آیین نامه قبول شدم آنقدر خوشحال بودم که اصلأ باورم نمیشد یه هفته بعدش امتحان عملی داشتیم ماشینمونم خراب شده بود و من اصلأ نمی‌ تونستم تا روز امتحان تمرین کنم چاره ای نداشتم اومدم نشستم روی صندلی و میز هم جلوم بود چشمهایم رو میبستم و تصور میکردم دارم رانندگی میکنم توی تصوراتم تمام چیزهایی که مربیم بهم آموزش داده بود رو انجام میدادم تصور میکردم دارم امتحان میدم و افسر به من میگه آفرین خیلی خوب بود قبولی من تا روز امتحان به این شیوه عمل کردم روز امتحان رسید رسید من صبح بیدار شدم شکر گذاریمو کردم برای اینکه قراره توی امتحان عملی قبول بشم پیشاپیش از خدا تشکر کردم و رفتم آموزشگاه خیلی استرس داشتم ولی سعی میکردم ذهنم رو آروم کنم نزارم احساسم بد بشه تا نوبتم بشه نشستم فایل های توحیدی استاد که رایگان هم هستن رو گوش کردم خیلی منو آروم کرد و از ته قلبم از خدا کمک خواستم گفتم خدایا اون افسر هم تویی کمک کن وجه خداگونش رو به من نشون بده به اون افسر بگو که اشتباهات من رو نبینه خدایا به دست و پاهای من قدرت بده اون کاریو که کمکم می‌کنه رو انجام بدم چهار نفر سوار ماشین شدیم من عقب نشستم و همه میگفتن این افسر خیلی عصبانی و بد اخلاقه ولی من به خدا اعتماد کرده بودم یکی از خانمها نشست جلو و امتحان که ازش گرفت رد شد و خیلی تند برخورد می‌کرد اون روز هر کی امتحان میداد رد میشد اینارو که می‌دیدم می‌ترسیدم ولی دوباره به خودم میومدم و نمیزاشتم احساسم بد بشه خلاصه نوبت من شد پاهام میلرزیدن ولی خودمو محکم نشون میدادم سه بار اشتباه کردم ولی انگار افسر اونارو ندید بعد گفت یه پارک دوبل برو من خیلی عالی رفتم افسر هی تشویقم میکرد می‌گفت افرین خیلی خوب و عالی داری میری قبولی کارت ملی رو بده و پیاده شو من اصلأ باورم نمیشد این افسری که با همه اونجوری سختگیرانه رفتار میکرد چطور شد انقد با من مهربان شد اشتباهات من رو نادیده گرفت انگار خدا داشت باهام حرف میزد و منو نوازش میکرد احساسم عالی بود این اولین نتیجه ای بود که از عمل کردن به قانون گرفته بودم ایمانم قویتر شده بود دیگه راه رسیدن به ارزوهامو بلد شده بودم به خودم قول دادم همین مسیر رو برای تمام خواسته هام اجرا کنم.دوستان ببخشید که متن طولانی شد انشالله که تجربه من برای دوستان مفید باشه هر لحظه خدا و شکر میکنم که من رو تو این مسیر قرار داد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      امیر تابع گفته:
      مدت عضویت: 3586 روز

      سلام مریم خانم

      بااینکه فقط 38 روز عضو سایت شدی ولی تحسینت میکنم که قانون و توکل و توحید و خوب درعمل اجرا کردی با داستان رانتدگی که گفتی برامون ‌. آفرین. اشک از چشمام سرازیر شد که اعتماد به خدا چقدر همه کس و همه چیز و مسخر ما میکنه. که کارها جوری پیش بره که به نفع ما و همگام با خواستمون باشه.

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        مریم گفته:
        مدت عضویت: 669 روز

        سلام دوست عزیزم

        سپاسگزارم از دیدگاه خیلی خوب شما که امروز خیلی به من کمک کرد

        چند روزی بود که یک مشکل واقعاً فکر و ذهن من رو درگیر خودش کرده با اینکه من خیلی تلاش میکنم ذهنم رو کنترل کنم ولی این وسط باز شیطان هست که کار خودش رو می‌کنه و من باز به خدا متوسل شدم ازش خواستم که آرومم کنه و مشکل من رو حل کنه وقتی نظر شمارو دیدم انگار این پیام از طرف خداوند بود برای من خداوند این بار از دستان شما برای آرامش من کمک گرفت و بهم یادآوری کرد که قبلاً چطور با تمام وجود بهش اعتماد کردم و نتیجه گرفتم انگار خدا بهم گفت دوباره بهم اعتماد کن نگران نباش من همه چیز رو حل میکنم

        نمی‌دونید چقدر قلبم آروم گرفت از این پیغام شما الان دیگه با خیال راحت همه چیزو سپردم دست خودش

        دوست عزیزم از خداوند برای شما خوشبختی و سعادت رو خواستارم

        خدایا شکرت برای این سایت و این قانون بسیار زیبا که جهان رو بر اساس اون خلق کردی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    مریم چراغی گفته:
    مدت عضویت: 666 روز

    به نام یگانه خالق یکتا

    روز شمار تحول زندگی من روز پنجم

    درود خداوند بر استاد عزیزم و مریم عزیزم

    و درود بر دوستان عزیزم در این خانواده دوستداشتنی

    خدارو شکر برای کار کردن من هیچ وقت مشکلی نداشتم و همیشه ذهنم برای کار کردن و پیدا کردن کار باز بوده،، و نمیدونم چجوری،، اما همیشه اینجوریه برام که هر کاری رو بخوام به راحتی برام درست میشه

    توی سن سیزده چهارده سالگی کار معرق رو شروع کردم و کار با اون اره کوچولو برام دوست داشتنی بود و از اینکه اون چیزهایی که دارم درست میکنم به اون زیبایی همه ساخته دست خودم هستن بینهایت لذت میبردم

    اما خب این کار رو فقط برای سرگرمی و وقت گذروندن بیشتر دوست داشتم

    بعد از یه مدت کار عروسک سازی رو شروع کردم خوب بود اما خب کار دوخت و دوز با روحیه ام هم خونی نداشت که در آخر این داستان متوجهش میشید

    خخخخخ

    بعد از اون کار فرشینه بافی رو هم شروع کردم و اصلا برای اون آموزشی هم ندیده بودم فقط با سرچ کردن توی گوگل و یکی دوتا کلیپ اینستا، لوازم مورد نیازش رو خریدم و شروع کردم به بافتش،، به شکل یه مستطیل بود و از یه گوشه شروع کردم با کاموای قهوه ای بافتن وقتی یکمش رو بافتم تبدیل شد به یه مثلث توی یه گوشه بعد نگاهش کردم گفتم چقدر قشنگ میشه اگه فقط چهار گوشه هاش قهوه ای باشه پس انجامش دادم و وسطش رو اومدم اول با کاغذ دوتا الگوی قلب یه کوچیک و یه بزرگ برش زدم و بعد با ماژیک روی اون صفحه پررنگش کردم و جای قلب هارو با کاموای قرمز پر کردم و بعدش دورش رو با کاموای آبی،، یه طرح خیلی خیلی قشنگ در اومد،، اما خب بینهایت وقت میبرد و باید همش یه جا بشینی و برای منی که یه جا بند نمیشم و دوست دارم همش در حال فعالیت باشم بینهایت سخت بود

    خخخخخ

    پس این کاررو هم کنار گذاشتم و فقط برای سرگرمی انجامش میدم

    بعد از اون کار پوشاک رو شروع کردم و جنس هارو سفارش میدادم و توی مغازه به فروش میرفت اما خب باز هم کل وقتم باید یه جا میبودم و توی یه جا هرروزم رو میگذروندم پس بعد از چند ماه اومدم مغازه رو جمع کردم و کارم رو اینترنتی انجام دادم و دیگه اجناس رو سفارش نمیدادم بلکه به جاش خودم با کاروان و با اتوبوس میرفتم بندرها و شهرهای دیگه و خودم اجناس رو میاوردم و اینجوری با شهرهای دیگه و آدم های دیگه آشنا میشدم حتی کالاهای بهتری رو میتونستم ببینم و بیارم

    بعداز یه مدت علاوه بر پوشاک لوازم آرایشی و بهداشتی هم اضافه کردم،، یه مدت که گذشت علاوه بر اینها لوازم خونگی و برقی سبک و هرچیز دیگه ای که کسی میخواست، سفارش میداد و اونها هم بهش اضافه شد،، اما اینجا یه مشکلی داشتم،، من اجناس رو نقد میاوردم و چون بیشتر مشتری ها فامیل و آشنا بودن به صورت قسطی اجناس رو میبردن و نمیتونستم اونجوری که دلم میخواد کار کنم پـــــــــس در نتیجه اینکاررو هم کنار گذاشتم

    بعدش رفتم توی یه شیرینی سرا به عنوان فروشنده و دوسال اونجا کار کردم صاحب کار از زرنگی و پرانرژی بودنم که خوشش اومده بود بهم پیشنهاد کار توی کارگاه اصلی رو داد،، و چون من هم عاشق انجام دادن هررررکار جدیدی هستم قبول کردم به جای نفر قبلی که دوسال اونجا بوده برم کارگاه

    در مدت یک هفته کل کارهارو یاد گرفتم و بعد از دوماه خود صاحب اونجا بهم پیشنهاد داد که تمامی کارهای قسمت اصلی پخت و پز و فر رو به عهده بگیرم،، به مدت دوسال هم اونجا بودم و هم زمان که از صبح تا عصر اونجا بودم برای شیفت بعدش چون دوست نداشتم بیکار باشم برای یه آگهی که دیده بودم و برای کار توی شرکت پخش به عنوهن پرومتور و مرچندایزر بود رفتم مصاحبه و میدونستم که قبول میشم،، و قبول هم شدم بعد از چند روز که از کارم بینهایت راضی بودن تصمیم گرفتن که من رو به عنوان نیروی اصلی بفرستن فروشگاه اصلی

    بعد از دوسال کار کردن توی کارگاه دیگه دلم نخواست اونجا کار کنم چون هیچ پیشرفتی و هیچ چیز جدیدی برای یاد گرفتن درش وجود نداشت

    و فقط اسما از شاگرد اسمت به استاد کار تغییر میکرد اما کار همون بود محیط همون بود و آدم هاش هم همون بودن پس تصمیم گرفتم از اون محیط بزنم بیرون هرچند چون ذهنیتم این بود که آدم هایی که باهاشون کار میکنم همه در وجودشون خوبی هست خداروشکر هرجایی که کار کردم چه صاحب کار و چه همکاران و چه خانم و چه آقا همه بینهایت انسان های خوب و دوستداشتنی و مهربانی

    بودن، حداقل با من اینطوری بودن،، به نحوی که وقتی از اونجا قرار بود که برم بعصا از رفتنم گریه میکردن

    بعد از اون یکی از دوستان بهم پیشنهاد همکاری توی کار تولید لوازم خواب رو داد توی یه شهر دیگه،، و من بدون هیچ نگرانی قبول کردم

    یه مدت رفتم اونجا کارگاه رو دیدم و کارهارو انجام دادیم و برگشتم شهر خودمون تا کارهارو برای رفتن انجام بدم

    بعد از یه مدت دیدم هیچ خبری از دوستم نشد نه جواب پیامی و نه تماسی،و من خیلی نگرانش بودم، بعد از تقریبا ده روزی بالاخره جواب داد و وقتی جویای احوال شدم بعد از حرف های زیاد متوجه شدم که بار پارچه ای که آوردن به صورت نادرست وارد کردن و گرفته شده،، و چون پارچه ای به کارگاه نرفته و تولیدی صورت نگرفته پولی هم وجود نداشته و به همین صورت قرار داد مغازه ها هم لغو شده،، و من هم اعلام کردم که کاری که بخواد اینجوری به صورت نادرست بخواد شروع بشه رو من پا توش نمیزارم و اون کار رو کنسل کردم

    بعد توی شهر خودمون دنبال کار گشتم که یک کار فروشگاهی پیدا کردم شبش تماس گرفتم و صبحش رفتم برای صحبت کردن

    و یه اتفاق جالبی که افتاد این بود که،، صاحب اون فروشگاه گفت که برای این آگهی آدم های زیادی اومدن اینجا اما یه جوری شده که رفتن یا نتونستم بهشون اعتماد کنم،، اما نمیدونم چرا تا شمارو دیدم و چهره آرومتون رو واقعا یه حسی بهم گفته که قابل اعتمادین،، اون روز قرار شد روز بعدش برم برای شروع کار، روز بعد صاحب فروشگاه، دو سه ساعت صبح رو موند یک سری قیمت و کارهای ضروری رو بهم گفت و گفت که خب خانم چراغی من دیگه باید برم اگه کاری داشتی زنگ بزن و بعدش به همین راحتی،،،، رفت.

    حالا من رو میگی،، دوتا شاااخ نامرئی بزززرگ روی سرم در اومده بود

    خخخخخ

    که یعنی واقعا در این حد راحت به من اعتماد کرررد

    هرچند بارها و بارها آدم های زیادی بهم گفته بودن که نمیدونیم چرا اما یه چیزی بهمون میگه که قابل اعتمادی

    اون روز گذشت و من سه ماه اونجا بودم تقریبا با همه ی آدم های اونجا آشنا بودم و یه جورایی همه دوسم داشتن، و این رو بگم که بیش از حد روی تمیزی و مرتب بودن همه چیز حساسم و اونجا در کل میتونم بگم که برق میزد،، بعدها متوجه شدم که زمانی که شیفتم تموم میشه هرکسی که به اون فروشگاه رفت و آمد داشته هرکسی یه جوری ازم تعریف میکرده که،از وقتی من اومدم، یکی گفته چقدر تمیزه، یکی گفته که چقدر همه جا مرتب و قشنگ تر شده، یکی میگفت چقدر محترم و مهربونه، یکی میگفته که….

    و این هارو بعد ها صاحب فروشگاه بهم میگفت،، و من خدارو شکر میکردم بابت این همه آدم های خوبی که اطرافم هستن

    بعد از اون کار یه آشنای دیگه که میدونست قبلا توی شرکت پخش بودم و کارم رو دیده بود و تقریبا با خیلی از آدما در ارتباط بودم، باهام تماس گرفت برای فروشگاه شیرین عسل به عنوان مدیر اونجا،حقوقش برای من واقعااا بالا بود تقریبا چهار برابر حقوقی بود که توی فروشگاه قبلی میگرفتم، صبح ها میرفتم فروشگاهی که بودم و عصرها میرفتم فروشگاه جدید چون طبق اصول اونجا باید یک سری آموزشات رو میگذروندم اما نتونستم زیاد اونجا بمونم، و دلیلش هم این بود که مدیر سفارش هارو انجام میداد و اگر به هر دلیلی شرکت جنسی میفرستاد که تاریخش نزدیک بود و اگر اون جنس فروش نمیرفت،، یا جنسی از مغازه کم میشد،، هرچقدر که هزینه اش میشد باید از حقوق پرسنل کم میشد،، و من نمیتونستم این رو قبول کنم پس از اونجا هم اومدم بیرون

    وووووووو

    تا اینجا من هرکاری که انجام دادم رو بدون هیچ ترسی پا گذاشتم توش و انجام دادم و وقتی فهمیدم آینده ای نداره یا با من هم خوانی نداره به راحتی تغییرش دادم

    امااااااا

    تا الان هرکاری که انجام دادم به خاطر این بود که نمیتونستم بیکار بمونم و فقط چون میخواستم که درآمدی داشته باشم انجامش دادم،، و در اصل هیچ علاقه ای بهشون نداشتم،، هرچند که در اون مدت زمانی که انجامشون میدادم با دقت کامل و با دل و جان انجامشون میدادم

    تا این چند ماه اخیر که به وسیله ی یه عزیز دوست داشتنی،، باهاش رفتم سر کاری که انجام میداد که فقط ببینم کارش چیه و به چه شکله

    روز اول گفت که امروز رو فقط تماشا کن بقیه رو و نحوه انجام کار رو من هم گوش کردم

    به حددددددی ازاون کار لذت بردم و ذوق داشتم که ابزار رو داد دست خودم

    حالا ابزار چی بووووود؟ سنگ فرز،، خخخخخخخ

    اولش که ورقه کامپوزیت رو داد بهم که برش بزنم و برای منی که عاااااشق کار با ابزارم داشتم از خووووشی ذوق میکردم

    (الان که تعریف میکنم هم چشام قلبی شدددده،، خخخخ)

    بعدش که برش زدم گفت کارت عالیه

    و بعدش رفتیم یه قسمت دیگه و آهن رو داد که برش بزنم،، یکم که عملی برام توضیح داد بعد داد دست خودم عااااااشق اون جرقه هایی بودم که از برش آهن میزد بیرون، و اون هم عالی پیش رفت

    بعد رفتیم رو اسکافل ارتفاع هشت متری اون ارتفاع بینظیررررررر بود،، بعد کار کردن با پیچ گوشتی برقی و کارهای دیگه

    بعد هم برش پروفیل با دستگاه پروفیل بر

    یعنی الان هم که دارم تعریف میکنم واااااقعا در حال ذوق کردنم، اون پروژه تقریبا یک ماه طول کشید

    بعدا که با بچه ها صحبت کردم گفتن واقعا کارت عالیه، و گفتن که ما بعد از پروژه سوم ابزار رو داده دستمون اون هم با نظارت کامل که برش بزنیم

    اما تو همین جلسه اول تقریبا همه ی ابزارهارو کار و کردی

    و من تاااااازه بعد از این همه سااال بالاخررره کار مورد علاقمو پیدا کرددددم

    کار کامپوزیت، نمای ساختمان،، و بعدش هم به امید خدا کار کناف روووو

    و از همین الان آینده کاریمو میتونم ببینم، و بینهایت بابتش خوشحالم

    و خداوند رو هزااااران بار شکر گذارم بابتش

    میدونم متنم خیلی خیلی طولانی بود وممنونم از همه دوستانی که با صبر و حوصله خوندنش

    پس نباید هیچ وقت جا زد،

    هرکاری فهمیدی هرچند هم که خوبه و درآمدش الان برات خوبه اما با فکرکردن بهش و اینکه در آینده دیگه کارآیی نداره همون لحظه به فکر یه ایده جدید باش،، نترس،، به خده اعتماد کن و برو جلو

    فقط کافیه همون گام اول رو برداری،، بعدش دیگه مثل آب خوردنه بهت قول میدم،، ایده ها یکی یکی خودش میاد

    به قول قرآن‌، ربّ ما «أَعْطى‏ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» است. «ربّ ما کسى است که نعمت وجود به همه موجودات بخشیده سپس آنها را هدایت کرده است.» (طه50)

    اما فقط افرادی این هدایت را دریافت می‌کنند که به آن ایمان دارند و نشانه های روشن هدایت را می‌بینند و می‌پذیرند!

    آنهایی که هر لحظه آماده تغییر و بهبود اوضاع در هر جنبه‌ای از زندگی خود هستند. زیرا پی برده اند که:

    این خاصیت جهان است که هرگز از گسترش باز نمی‌ایستد و بیشترین پاداش‌هایش را به افرادی می‌بخشد که در روند این بهبود و گسترش‌، با او همراه می‌شوند؛

    هرچقدر که زندگی‌ات خوب است‌، می‌تواند بهتر باشد.

    هرچقدر که شیوه‌ات برای ساختن ثروت عالی است‌، باز هم می‌تواند بهتر باشد.

    هر باوری هر چقدر قدرتمند کننده، بازهم بهتر می‌تواند قدرتمند کننده‌تر باشد

    هر نتیجه‌ای هرچقدر عالی‌‌، باز هم می‌تواند عالی‌تر باشد.

    تنها در صورت ایجاد این تفکر است که ظرف وجودت رشد می‌کند و آماده دریافت نعمت‌های بیشتر و تجربه امکانات بیشتر می‌شوی.

    و من هم چنااان ایده ی جدید دیگه ای هم دارم که مربوط به کاری که عاشقش هستم هست و در ذهنم داره جولان میده تا با یاری خداوند و حمایتش اون رو هم شروع و به انجام برسونم

    الهی به امید خودددت، دست یاری خودت رو به سمت من و تمامی دوستانی که دارم بفرست تا هر کاری رو با حمایتت پیش ببریم

    در پناه الله یکتا

    شاد، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    فاطمه شاکری گفته:
    مدت عضویت: 1971 روز

    تغییر شخصیت جسارت میخواد

    امروز روز پنجم سفرنامه منه تو تاریخ 14٠2/8/21

    این متنو مینویسم دقیقا خیلی ربط داره به موضوعی که استاد صحبت میکنه دقیقا برا منم تو کسب کارم مول استاد متوجه شده بودم درامدم نصبت به ماه قبل داشت کمتر میشد و سودم کمتر میشد. شرایطم بد نبود ولی منو راضی نمیکرد. من نشونه ها داشتم میدیدم واین حرف استاد که 10سال اینده با همین وضعیت چطور میبینی و من دیده بودم تو ذهنم این اون چیزی نیست که منو به رویاهام برسونه من زندگی بخور نمیر نمیخوام من میخوام از همه جهات رشد کنم الانی که این حرفو میزنم بوتیکی که چند سال با عشق زحمتشو کشیدمو بستم و به این نتیجه رسیدم برم سمت کسب کار انلاینو خودم تولید کنم نه انبوه ولی با کم شروع کنم من تو اون چند سال خیلی چیزها یاد گرفتم نیاز بازار فهمیدم استایل کردن سایز دادن لباسها جنس پارچه ها من همه اینا یاد گرفتم حس کردم دیگه چیزی نیست یاد بگیرم و دیگه این روند داشت اذیتم میکرد و ازطرفی دروغ نگم ترس داشتم اخه ببندم اخه چطور چیکار باید بکنم من با همون شرایط میتونستم از پس اجاره بر بیام ولی دیگه نمیخواستم دلمو زدم به دریا هی بهم میگفتن اجاره پایین تر هم هست مغازتو نبند من دلم گرم خدا بود نشسته بودم با خودمو خدا خلوت کردم من ته قلبم روشن بود هدایت خدا حس کردم میدونستم مسیرم چیز دیگه اس وقتی بوتیکمو جمع میکردم ذوق داشتم نمیدونم چرا ولی من خداوند اعتماد دارم میدونم ایمان منو ضایع نمیکنه میدونم همون چیزی که میخوام خیلی اسون بهم میده خبری از اینده هم ندارم یه قانونی که تو کسب کارم همیشه رعایت کرده بودم قرض نگرفتم وام نگرفتم با فروش اون زمانم تمام میحتاج کارهامو انجام میدادم و یکی از دلایلی که استرس نداشتم این بود من خیالم راحت بود فاطمه الان خیلی فرق داره با فاطمه 4سال پیش که داشت شروع میکرد دیگه بدو بدو ندارم اینو داشته باشم فلان دکور فلان برند بیارم من فاطمه فهمیدم همه چی باوره الان دارم سرمایه گزاری میکنم رو باورهام این درست بشه همه چی درسته و این سوال از خودم میپرسم چطور میتونم از دیروزم بهتر باشم در حال حاضر هیچ اتفاقی نیوفتاده 20روز بستم بوتیکمو و تو زمینه انلاین فعالیت دارم تک توک فروش انلاین دارم میخوام تو تفریحم پول بسازم همه چی راحتر اسون تر باشه من مطمعنم کار خوب خدا خودش درست میکنه. اینم بگم تو حوضه روابط با همسرم واطرافیان خیلی بهتر شدم

    خیلی برام جالب بود تنها فایلی بود خوب درکش کردم و اصلا ذهنم مقاومت نداشت باهاش

    منو میدونم خداوند عالی ترین خونه عالی ترین ماشین و عالی ترین درامد من مطمعنم به این مسیر موفقیته

    سپاسگزارم ازتون بابت فایل بی نظیر

    و سپاسگزار خداوند مهربان هدایتگرم هستم

    اینم بمونه ردپا من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ابولفضل فنائ گفته:
    مدت عضویت: 947 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد جان وخانم شایسته عزیز

    تغییر کردن جسارت 100در صد میخواد

    وچه خوبه به قول استاد تا قبل از اینکه جهان تو رو مجبور کنه تو خودت راه درست رو انتخواب کنی وبا تغییر خودت هم به خودت وهم به جهان کمک کنی

    اون موقع که من یاد گرفتم تاحدی قانون رو توانستم یه تصمیم بگیرم اما باترس ودل حوره

    که آیا من می‌توانم یا نه چند روز از این تصمیم که گرفته بودم گذشت اما من فقط یه تصمیم گرفته بودم

    وهیچ اقدامی نمیکردم

    ترسها اجازه نمی‌دادند که من حرکت کنم ترس از همه چیز آشنا ندارم خانه ندارم برا غذا چیکار کنم

    تا این‌که فایل مادر موسی رو هدایتی دیدم

    ولذت بردم وتصمیم رو اجرای کردم همیشه خداون

    یه حل یا یه تکون به آدم میده تا حرکت کنه

    وبعد درها به صورت معجزه باز شد

    من رفتم ومهاجرت کردم

    البته که خواستم وخدا هم کمک کرد

    وخدارو هزاران بار شکر

    واون ایده ای که میاد واقعا با شرایط فعلی هماهنگی

    فقط الهامی که شد مهاجرت بود چون نه پولی داشتم برای کار جدید ونه هیچ کمک مالی از هیچ کس

    وشکر خدا درآمدم خیلی خوبه و آرامش دارم

    به امید توفیق روز افزون وثروت و

    سلامتی وآرامش برای همه عزیزان خانواده عباس منش

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: