تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 118 (به ترتیب امتیاز)

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1305 روز

    سلامت خدمت استاد و خانم شایسته عزیز. خدارو شکر میکنم که امروز هم تونستم که این دوره عالی رو ادامه بدم و الان پنجمین برگ سفرم رو مینویسم.

    امروز به خودم تعهد میدهم که صادقانه و با تمام وجودم برای تغییر باورهام در مورد درس و کنکورم تلاش کنم و همچنین متعهدانه هرروز به مقدار کافی درس بخوانم. تمام تلاشم را میکنم تا فرکانسمو بالاتر ببرم و به مدار های بالاتر در این زمینه برم.

    بنابراین قید تفریحات اضافه و چیزهایی که تمرکزم را از هدفم دور میکند ، بزنم و فقط متعهدانه و با تمام قدرت چند ماه لیزری روی خودم ، باورهام و درس خواندن تمرکز کنم و متعهدانه عمل کنم.

    حتی اگر شرایط سخت شد برام ، ناامید نشم و فقط ادامه بدم و دست از تلاش برندارم.

    مطمئنم که اگر اینگونه عمل کنم به هدفم میرسم.

    به امید روزهای بهتر.❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    لیلا عفت گفته:
    مدت عضویت: 2027 روز

    سلام درود به دوستان جانم به استاد عزیزم وبه مریم عزیزم

    امروز وارد روز پنجم شدم هنوز فایلو ندیدم فقط متن فایلو خوندم وکامنت دوست عزیزم مرضیه پری پورو که اصلا ندیدمش اما صدای گرمشو شنیدم وتو اینستا پیداش کردمو کمی با حالو هواش وتوانمدیهاش وایمانو عملش به قوانین آشنایی دارم وقتی کامنتشو خوندم دیدم من همین الان که رسماهنوز وارد روز سوم نشدم باید چندتا کارو انجام بدم یکیش نوشتن کامنت بود وبرداشت هر لحظه م چون دوست عزیزم گفت باهربارنوشتن مدارم میره بالاتر

    راستشو بخواین یکم از ورودم به این فایل ترسیدم چون حرف از تغییره منی که ادعام اینه که مشتاق تغییرم دارم متوجه میشم که چه ایرادهای بزرگی دارم که باید تغییرشون بدم و نجواهاهم که الی ماشالله بسیار داره میگه ولش توکه نمیتونی فلان ترستو براری کنار توکه نمیتونی تو این زمینه کاری بکنی چجوری میخوای وارد عمل به این فایل بشی ولی اصلا برای مقابله بااین حرفهای شیطانم که شده باید بنویسم تازه همین دوروز پیش دستش برام روشد که میخواد دست اخربهم بگه من فقط تورودعوت کردم ووعده دروغین دادم میخواستی گوش ندی به حرفهام خداکه بهت وعده داده بوداونم رایت ترین وعده ها میخواستی دنبال من نیای حالا هم خودتو سرزنش کن نه منو ومنم که دارم عمل میکنم به دانسته هام فهمیدم این وسوسه رو ازهمین اول راه باید قطع کنم وامدم نوشتم به اید خدای هدایتگرم میام کبرگهای دیگر همین روز پنجم سفرمو مینویسم دوباره فککنم تواین شهر باید یه چندروزی مهمون باشم چون باخودم شرط کردم عجله روبزارم کنار چون پاشنه آشیل بزرگمه

    از دوستان عزیزم سپاسگزارم بابت کامنتهای قشنگشون خصوصا از مرضیه عزیزم که بهم انگیزه داد ودست هدایتگر هداشد برای نوشتنم خدایا شکرت که به حرفت گوش کردم باقیشم میسپارم به خودت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    آقا من نمیدونم چیو باید تغییر بدم قفل کردم

    مغزم به هیچ جا قد نمیده خستم برا یک ماه دیگه ام هم برنامه ندارم صب تا شب دارم میدوم ولی رو تلدمیر رو یخ همه تاس هام پوچه خستم

    از مریضی خستم

    از بد بیاری خستم

    از تلاش بی نتیجه خستم

    از این که سه ساله می‌خوام از خانوادم مستقل بشم و نمیشه خستم

    اوضاع خوبه

    ولی تکون نمیخوره

    مغزم قفله

    نمیدونم چیو تغییر بدم

    کل زندگیم در حال حاضر قفله😑

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      علیرضا بهادری گفته:
      مدت عضویت: 1309 روز

      سلام حنانه جان

      من اول از همه به شهامت تبریک میگم.

      اینکه اینقدر صادقانه حرف دلت رو زدی. این نشانه رشد شماست .این نشانه اینه که در مدارید و دوست دارید تعقیر کنید.

      من دقیقا مثل شما بودم .بی روحیه و خسته از همه چیز.

      از زندگی از خودم از همسرم از فرزندانم از شغلم از خانواده و از همه چیز .یک روز خسته از همه جا رفتم جایی که هیچ کس نبود و با صدای بلند زار زار گریه کردم و با خدا صحبت کردم و ازش خواستم راه رو به من نشان بده

      خداوند صدام و شنید و فایل استاد که در مورد ظلم به خود بود رو سر راهم گذاشت . انقلابی در من شکل گرفت. تحولی عظیم و از آنجا تغییرات من شکل گرفت.

      میدونی چیه خانم

      من خواستم واز ته دل خواستم

      و خداوند هم کمکم کرد.

      من فهمیدم که اول از همه باید تمام اتفاقاتی که در زندگیم شکل گرفته رو به گردن بگیرم.

      اینکه هیچ کس مقصر نیست.

      همه چیز بر میگرده به باورهای من و فرکانس های من.

      شروع کردم به تعقیر باور هام و زندگی رو فقط به نکات مثبتش فکر کردم.

      حتی اتفاقات به ظاهر بد را هم پذیرفتم و گفتم حتما حکمتی درش هست.

      اینها به مرور اتفاق افتاد چون ایمان داشتم خداوند همیشه کنار من هست و منو به راه درست هدایت میکنه.

      احساس خوبم به من نشون میداد که مسیر رو درست اومدم.

      و از وقتی که وارد سایت شدم و فعالیتم را بیشتر کردم معجزات الهی را بیشتر دیدم.

      و امروز با کوله باری از عشق به خودم به همسرم و به دیگران زندگیم را ادامه میدهم.

      مهمترین دستاورد من آرامش امروزم هست.

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2286 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان.

    سلام خدمت همه دوستان گرامی .

    نکاتی که از این فایل گرفتم:

    اینکه جهان در هر لحظه داره با زبان نشانه ها با همه ما حرف میزنه، و این ما هستیم که باید حواسمون باشه تا متوجه تلنگرهای جهان به خودمون بشیم .

    چون برای یه مدت کوتاهی جهان به نرمی واکنش نشون میده ولی اگه ما مقاومت کنیم با سختی نشونمون میده و مارو وادار به تغییر میکنه.

    واینکه تغییر برای هر کسی متفاوت هست توی هر زمینه ای متفاوت هست و اینکه بعضی ها به استاد ایراد میگیرن که چرا مثلا اون موقع باورهاتونو عوض نکردین و از همون کلوپ پول بیشتری درنیاوردید؟

    به نظر من استاد اون موقع با توجه به مدار و باوری که داشته اون راه حل به ذهنش رسیده که کاملا قابل اجرا و عملی بوده .

    و این به این معنی نیس که حالا همه ما بیاییم حتما از هر شغلی که داریم استعفا بدیم و بریم از صفر شروع کنیم بلکه این هدایت برای هرکسی کاملا ن

    متفاوت هست.

    و اینکه خودمون بیاییم ۱۰ سال آینده رو برای خود ترسیم کنیم اگه ما رو به خواسته هامون میرسونه که همین روند رو ادامه می دیم اگه نه که تغییر رو شروع کنیم.

    خیلی این فایل جای کار داره و واقعا باید برش وقت بزارم و عملی ش کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    نفیس صالحی گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    سلام

    وقت بخیر ایام بکام

    خدا رو شاکرم که با شما اشنا شدم و تونستم خودم رو اصلاح کنم،البته اول راه هستم و خیلی دیگه کار دارم اما همینکه تو این راه اومدم و متوجه‌ش شدم خودش کلی پیشرفت ب حساب میاد.

    انشاالله با یاری خداوند بتونم تو این راه بمونم و روز ب روز بهتر بشم و این رضایت و حس خوب افزایش پیدا کنه

    ممنون از شما که مارو با این راه آشنا کردید و ممنون از خداوند که شما رو افرید

    همیشه بدرخشید:)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    اکرم هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1440 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان

    ساعات قبل از تحویل سال ۱۴۰۱ هست و خیلی فرصت نوشتن یه کامنت طولانی (اونجور که موقع گوش دادن به فایل به ذهنم رسید) رو ندارم

    پس خلاصه میکنم تا برم و به کارای دقیقه نودی سر و سامون بدم ;)

    من چند سال پیش یه کسب و کاری رو راه اندازی کردم

    خب اون یه ایده فوق العاده ای بود که قبل از آشنایی با این قوانین فکر میکردم به ذهنم رسیده و اجراییش کردم

    من همیشه ادم خلاقی بوده ام

    حالا میفهمم اینا همه لطف خدای مهربونم بوده ولاغیر

    القصه….

    کسب و کارم آشپزخانه خونگی بود با غذاهای نیمه امادهی سنتی و سخت از نظر خیلیا البته:)

    کوفته تبریزی نیمه اماده که فقط یه پخت نهایی میخواست

    و با همین منوی تک کارمو شروع کردم

    ازمون و خطای زیادی انجام دادیم و بازم فقط به لطف الله مهربونم به رسپی فوق العاده رسیدیم و مشتری ها هم کم کم سر و کله شون پیدا شد

    کم کم یکی یکی به منو اضافه میشد و به تعداد مشتریا

    ایده من از اول تبدیل این کسب و کار به فروشگاه های زنجیره ای بود حتی رویای شعبات خارج از کشور

    بعد از مدتی دیدم با یه سری محدودیتا و افکار محدود کننده مواجه شدم

    اینکه تا این کار تو خونه هست سود داری

    بمحض اینکه مغازه بگیری باید قیمت اجناستو ببری بالا و مشتریاتو از دست میدی

    خیلی کار مشکل میشه و هزینه های پیش بینی نشده پیش میاد

    خیلی از این ها رو قبول نداشتم

    دوست داشتم تجربه کنم

    ولی کوتاه اومدم

    همسرم مخالف اصلی بود

    و یکی دو سالی گذشت

    مشتری های وفادار پیدا کردیم

    همه چی بنسبت خوب بود

    ولی همچنان توی خونه بودم

    و حس میکردم امیدی به توسعه کار ندارم

    و نمیخوام تا اخر عمر توی خونه یه اشپزخونه خونگی داشته باشم

    من با دید فروشگاه های زنجیره ای وارد این کار شدم

    و البته با این ایده که خورد و خوراک نیاز اول انسانه و این کار جواب میده

    علاقه ای نبود

    البته حل کردن چالش ها لذت بخش بود

    اونموقع استاد دیگه ای رو دنبال میکردم

    ایشونم شاگرد استاد هستن

    یه مبحثی داشتن در مورد رسالت شغلی

    گفتن تا از جایی که رسالتت نیست نری اون رسالت اصلیتو پیدا نمیکنی

    شهامت زیادی لازم داشت برای جمع کردن کار

    اونم کاری که از صفر خودم ایجادش کردم و به اعتبارش رسوندم

    ولی یه روز فکر کردم همونجور که استاد گفت

    من واقعا نمیخواستم ۱۰ سال دیگه همچنان توی خونه یه کسب و کار کوچیک موفق ولی بن بست داشته باشم

    تو یه روز همه چی رو تموم کردم

    قبل از اینکه بخوام پشیمون بشم (که البته نمیشدم) پل های پشت سرمو خراب کردم

    توی پیج و کانال ها اعلام بسته شدن اشپزخانه رو گذاشتم

    کلی پیام و تماس داشتم

    همه میپرسیدن چرا

    سخت بود…

    ولی الان خوشحالم

    از خدا برای اون تجربه عالی و موفقی که داشتم شکر میکنم

    و مطمئنم اگر یکبار ایده رو برام الهام کرد حتما و حتما و حتما ایده عالی تر برام میفرسته

    حالا من سعی در فهم قوانین دارم

    و توحیدم بیشتره

    از خدا هدایت میخوام

    و خدا کسی رو که ازش هدایت بخواد هدایت میکنه

    قرار بود طولانی نشه

    برم که چیزی تا تحویل سال نمونده(حدود ۵ ساعت)

    مطمئنم به لطف الله مهربانم سال ۱۴۰۱ برای همگی مون عالی ترین سال زندگیمون میشه

    خوشحالم در جمع شما هستم

    خوشحالم شاگرد استادم

    خدایا من خوشحالم

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    الهی شکرت

    درپناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد عزیز وهمراهان سایت عباسمنش

    سفر نامه روز پنجم

    باید روبه جلو حرکت کرد وایسی حرکت نکنی حتما روبه عقب برمیگردی

    تغییر واژه ای که هم لذت بخشه وهم ادم رو بهم میریزه ولی من ازش خوشم میاد کلا شخصیتم جوریه که از یکنواختی بدم میاد به لطف پروردگار عزیز و راهنمایی استاد تو تعطیلات عید تصمیم گرفتم روی خودم وباورهام کار کنم شکر خدا خوبم ویا فایل گوش میدم یا روی باورهام کار میکنم یا هدف گزاری میکنم .

    سفر درونی سفر قشنگیه هر وقت باور اشتباهی در درونم شناسایی میشه حالم خوب میشه

    دوستان اگر بخوایم تغییر برایمان لذت بخش باشد اول باید داستان خودت ،دورنماو هدف از زندگیتو بفهمی یعنی موضوع حالا چهار تا تغییر موقتی ویه حال خوبی موقتی نیست

    من امروز فهمیده ام که میتوانم بهترین ها رو داشته باشم وخودم خالق زندگی م هستم واین قدرت در درون من هست پس اول چهار چوب فکری برای تغییر رو میسازم اون موقع انگیزه بالا میرود که تغییر ایجاد کنم وخسته نمیشم وحس خوبم رو حفظ میکنم که میشود اگر نشد حتما از راهی دیگه جور میشه یعنی کوتاه نمیام ودست نمیکشم ومیدانم که باید ظرف وجودم بزرگتر بشه وقوانین کیهانی رو اولا یاد بگیرم و بعد اجرا کنم ولی نتیجه خوشحالم میکنه وبزرگتر میشه پس داستان خوشبختی ما مثل نتایج امروز استاد میتونه اتفاق بیفته پس این یه بازی جدیه برای کسانی که ایمان دارن که میشود ومیتوانن اما اما …دارم یاد میگیرم وحرکت میکنم وتغییر میکنم

    اما مسئله جدی امروز من که باید تغییر کند ودارم روش کار میکنم:

    ۱-من دوست دارم روابطم با فرزندم وهمسرم وهمکاران و اجتماع رو اصلاح ورشد بدم .

    ۲-دارم هدف های سال ۱۴۰۱ رو رو کاغذ میارم ومیدانم که اتفاق می افتد.

    ۳-باور فراوانی را بابد تقویت کنم که پول هست وراحتر وبا عشقتر خرج کنم وخداوند میرساند

    ۴-کارهای عقب افتاده ونیمه کاره زیادی هست که باید تو این تعطیلات جمع بندی وتمامش کنم.

    ۵-بعد از چندین سال حس های سنگین میخوام رها باشم واز لحظه و طبیعت بهاری لذت ببرم.

    ومیدانم بعد از تعطیلات طوفانی از نتایج عالی خلق میکنم .

    نکته: وایمان دارم که میتوانم ومیشود .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    افسانه فولادفر گفته:
    مدت عضویت: 2332 روز

    سلام بهترین استاد من 😍

    این فایل ها رایگانه؟؟؟؟ این همه اگاهی رایگان؟؟

    این حجم از هدایت رایگان؟؟؟

    خدایا داری با ما چیکار میکنی

    اینجا پاداش کدوم کار خوبمونه؟؟

    عحب فایلی بود و انگار داشت با من حرف میزد

    منم باید تغییر کنم باید مسئولیت همه کارهام رو خودم به عهده بگیرم باید روی خودم کار کنم باید یه دختر قوی و مستقل از خودم بسازم یه دختر باعزت نفس و قوی و موفق

    پیش به سوی تغییرات عالی

    الهی به امید خودت🤲🤲🤲

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان عزیز و تمام دوست های هم فرکانسی ام امروز روز پنچم سفر نامه من است من هم با تمام وجودم می خواهم شخصیت و تمام رفتار های خود را و باور های جدید در خود ایجاد کنم و مثلی گفته های استادم نمی خواهم در یک شرایط و در یک موقعیت بمانم و اولین کار که در این سال انجام دادم حذف دوست ها ی منفی بود دقیقا یادم است با آن دوست ها در کنار خانه ای شان می نشستیم . در باره وصحبت می کردیم و با آن دوست ها من زیاد تر درباره قوانین و فرکانس ها صحبت میکردم یک ماه قبل تمام دوست ها را رها کردم به شمول این دو دوستم که زیاد تر درباره قوانین صحبت میکردیم . و چند وخت پیش خواستم بیبینم آن دوست های من در چی شرایط هستن اتفاق که افتاد آن دوست هایم هنوز هم در همون چوکی نشسته بودن و مرا که دیدن درباره چییز ها ی مثبت صحبت می کرد و به مجرد که دوست دیگر ما آمد دیدم با آن صحبت های منفی را شروع کردن و دوباره به چرت و پرت گفتن را شروع کردن. من یک لحظه مکث کردم و به یاد حرف استادم افتادم که ایمان عمل نیاورد حرف مفت است همه یاد دارند حرف های زیبا بزنن اما هر کس نمیتوانه آنرا عملی کنه من هم میخواهم با تمام وجودم تغییر کنم نه اینکه نقش بازی کنم می خواهم واقعا تغییر کنم و از استادم یاد گرفتم که اول باید آن حرف که می زنی را بالای خودت عملی کنی و آن وخت است که شرایط آدم ها تغییر میکنه و حتی مکان زنده گی ات تغییر میکنه

    و سپاسگزار خداوند هستم که مرا د در این سایت فوق العاده عالی هدایت کرد سپاسگزارم ار استادم ار مریم جان و تمام دوست های عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    ملیحه مصیبی گفته:
    مدت عضویت: 1216 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیز و مریم جانم و دوستان عزیزم

    امروز دومین برگ سفرنامه خودمو میخوام بنویسم. من فارغ التحصیل رشته ای بودم که علاقه ای بهش نداشتم و سالیان زیاد بیکاری منو به سمت شروع دوباره رشته ای دیگه کرد مضاف بر اینکه میخواستم درآمد بالایی داشته باشم. واسه رشته ی حقوق به امید قبولی در سردفتری و درامد بیشتر ازمون دادم از ابتدا از کنکور. دوباره رفتم دانشگاه مدرکش رو گرفتم. در حین تحصیل بابت مدرک قبلیم( رشته ای که علاقه نداشتم) استخدامی رو قبول شدم و رفتم سرکار. و هوچنان به خوندن حقوق ادامه دادم و مدرکش کارشناسی ارشد رو هم گرفتم. روزی به پیشنهاد مدیرکل که اتفاقا اونروز به شهرستان محل کار من بابت بازدید از اونجا اومده بود و متوجه مدرک حقوقم شد به اداره کل استان دعوت شدم ایندفعه در رشته ای که دوست داشتم. ولی من به این راضی نبودم چون هدف من از رشتخگه حقوق اصلا کارمندی نبود. البته اینو هم اضافه کنم که بعد ازاینکه مدرک حقوق رو گرفتم دیگه شروع کردم به مطالعه بابت آزمون سردفتری و همزمان ازمون وکالت که هرسال هم برگزار میشد. چهارسال ازمون دادم. هرسال که قبول نمیشدم به این فکر میکردم که علت عدم قبولیم چی بود و سعی میکردم اصلاحش کنم. تغییراتم رو میدیم چون رتبه ی هر سال بهتر از سال قبل بود. اطرافیانم همه منو سرزنش میکردن که بسه دیگه چقد میخونی تو که شاغلی خسته نمیشی انقد ازمون میدی؟ . ولی هدف من یک چیز دیگه بود و به اون حرفا توجهی نکردم تا اینکه بالاخره سال چهارم در ازمون وکالت قبول شدم. من سردفتری میخواستم ولی وکالت قبول شدم. با خودم گفتم خواست خدا این بوده حتما حکمتی داشته. بعدا متوجه شدم سردفتری انقد زیاد شده بود که درامدی که من ازش انتظار داشتم رو دیگه نداشت اونجا بود که فهمیدم قبولی من در وکالت بی دلیل نبوده. اچوقتی نتیجه ی آزمون وکالت اومد واسه گرفتن پروانه کاراموزی باید از کار قبل استعفا میدادم. شروع کاراموزی و عدم اطمینان از اینکه میتونم بعد از پایان کاراموزی پروانه وکالت رو هم بگیرم یا نه و استعفا از کاری که داشتم و حقوقش ثابت بود. بی تردید استعفا دادم در اوج ناباوری و تعجب بقیه که چرا کار ثابت و مطمئن رو میذارم کنار و به دنبال کاری هستم که اطمینانی به آینده اون ندارم. ولی من نشانه ها رو گرفته بودم پس باید تغییر میکردم باید ازاونجا میرفتم. حالا بعد حدود یکسال و نیم از شروع کاراموزی و رسیدن به انتها با وجود اتفاقات خوبی که واسم افتاد در این مدت ولی باز هم نگرانم از اینده. نکنه بازهم باید تغییر کنم. نکنه این راه رسیدن به رویاها نیست. خیلی تردید دارم. امیدوارم استاد منو راهنمایی کنن و همینطور دوستان دیگه. ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: