تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 26
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-24.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-11-23 13:10:002022-12-29 00:46:49تغییر شخصیت، جسارت می خواهدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد گلم
من از شما بی نهایت ممنونم بابت این همه اگاهی های ارزشمند و عالی
راستش من تو زندگیم زیاد شکست خوردم چون به خودم متعهد نبودم چون پای قولایی که به خودم دادم واینستادم
ولی دیگه تصمیم و گرقتم میخوام کاااامل افسار ذهنمو به دست بگیرم و از نو شروع کنم به تغییر باورام
دیگه از معمولی بودن خسته شدم،میخوام انقدرررر تغییر کنم تا سال دیگه تا مهرشاد امسال و نشناسم
واقعاااا همه چیز باوره همه چیییییز
حتی اینکه من به خودم متعهد نبودمم ناشی از باورای مخربم بوده
خلاصه دوس دارم یه شاگرد فوق العاده باشم
ووو یه بنده ی خارق العاده برای خداوند
سلام و درود خدمت همه همسفران خوب و عالی
خدا را شکرم که به من هم فرصت میده برایتان بنویسم
خدا رو شکر میکنم که خدا امشب نمیذاره بخوابم و شرایطی پیش میاد که تا تغییر اتفاق نیافتاده نخوابم
راستش من مدت زیادیه که فایل های استاد رو گوش میدم میبینم و خیلی کم نوشته های همه تون رو میخوندم
با دیدن دوباره این فایل ًو خواندن نظرات شماها عزیزان مجبور به تغییر شدم و اولین قدم برای تغییرم را انجام میدم
اولین تغییر من
سپاسگذاری بخاطر همه نعمت هایی که خدارند بهم داده و وجود همه دست نوشته های شما
تغییر دوم با شما همراه شدن و تایید و تحسین کردن همه تون و کمک و اشاعه هر آنچه که یاد گرفتم
راستش دوستان من بیشتر از سه سال هست که سایت رو دنبال میکنم و اونطوری که باید تغییر کنم نکردم یعنی در هیچ بعدی زندگیم هم اونجوری که میخواستم خیلی تغییر نکرده
فقط آگاهی و اطلاعاتم بالا رفته
تعجب نکن دوست خوبم الان بهت میگم چرا ؟؟؟!!!
دلیلش فقط و فقط بخاطر انجام ندادن تمریناتی هست که باید انجام میدادم میخوام بهتون بگم رمز موفقیت در سایت دیدن و گوش کردن و باور ساختن و تمرین کردن است و همه اینها لحظه به لحظه فقط تغییر میخواهد از تغیرات کوچک شروع کنیم تا تبدیل به تغییرات بزرگ شوند
من امشب تصمیم گرفتم سپاسگذاری کنم خدای خودم که من را به مسیر تکامل و تغییر هدایت میکنه
سپاس بخاطر این لحظه که با نوشتنم هم حال خودم خوب میشه هم حال هزاران نفر
خدا رو شکر میکنم بخاطر خونه ای که توش زندگی میکنم اینترنت گوشی سکوت شب خواندن نظرات و تاییدشان
فهمیدن تغییر و پیمودن تکامل
با خدا بودن با هم مدار و هم فرکانس شدن و شروع یک زندگی رویایی با انجام دادن تمرینات
نمیدونی چه حال خوبی دارم نمیدونی وقتی که داری هدایت میشوی چه حسی داره
اگه یک ذره الان خوشحالی و حس خوبی داری توصیه میکنم بعد از خواندن متن من حتما یک جمله هم که شده بنویس تا من هم خوشحال تر شوم و اونوقت تو هم بیشتر خوشحال میشوی و کمک کن به من به خودت و به هزاران انسان دیگر ، چون من و تو هر دو از خداییم و از هم هستیم باهم اومدیم با هم میخندیم باهم به همه چی میرسیم باهم باورهاو افکارمون عوض میشه و هم مسیر شدیم و باهم محشور میشیم
چقدر خوشحالم که ازین لحظه تنها نیستم و این همه دوست های خوب اینجا دارم و خدا را بخاطر همه نعمت هایش سپاسگذارم
دوست خوبم مثل من نشی شروع کن به تغییر
شرط میبندم که مسابقه تغییر بذارن من و خودت باید اول بشیم
منتظر کسی یا چیزی من نمیشم
تو هم منتظر نباش
من با ایمان ابراهیم گونه و با توکل موسی و با معجزه های عیسی و موسی و یوسف و ٫٫٫ اماده حرکتم
خدایا به من و همه عزیزان این سایت ایمان و توکل و شجاعت و توان حرکت و تغییر بده تا زمین بهناورت را آنچنان گسترش بدیم که خودت کامل تعجب کنی
من که میخوام به خودم تعهد بدم که اینقدر تغییر کنم در جهت مثبت که عادت کنم به عوض شدن و در یک نقطه و در بک فکر و در یک مدار نماندن٫
سپاس از همه شما عزیزان
دوست عزیزم سلام
فوقالعاده ای تو و احسنت که تصمیم گرفتی برای حرکت ٫٫راستش واقعا همین منم مدتی هی میخوام تغییر کنم هی امروز و فردا میکنم و واقعا حرکت ایمان میخواد باید این ایمان در ما ساخته بشه یک ایمان شکست ناپذیر ابراهیم گونه ٫٫??
خدایا بینهایت ازت ممنونم که از طریق استاد عباس منش و این فایل و توضیحات نوشتاری زیبای خانم شایسته آگاهیهای زیر رو به من عطا کردی:
– هدف جهان گسترش است و کارآمدترین ایدهاش برای گسترش پاسخ به فرکانسهای ماست. ما دستان خداوند هستیم برای گسترش این جهان.
– جهان هرگز از رشد بازنمیایسته به همین دلیل بیشترین پاداشها رو به افرادی میبخشه که رشد بیشتری ایجاد میکنن و راه ایجاد این رشد ورود به مسیر اشتیاق و استقبال از تغییرات همیشگی است.
– همیشه بخشی از وجود ما آماده رشد بیشتره و با استقبال از تغییر میتوان نشانههای آن را حس کرد. این نشانهها زبان گویای خدای درون ماست برای گسترش ظرف وجودمان و آمادگی برای دریافت نعمتهای بیشتر و تجربه امکانات بهتر.
– باید زبان نشانهها را بشناسیم و صدای آنها را که برای هدایت ما آمدهاند را بشنویم.
– نبودن ایمان پرده ضخیمی از ترس و تردید در مقابل چشمان ما قرار میدهد که اجازه دیدن نشانهها و هدایت واضح جهان را از ما میگیرد.
– به قول قرآن، رب ما کسی است که نعمت وجود به همه موجودات بخشیده و سپس آنها را هدایت کرده.
– تغییر نکردن نشانه ترس و بیایمانی است.
– باید سعی کنیم آینده روندی که الان داریم طی میکنیم رو ببینیم. اگر شرایط موجود (تو هر زمینهای مثلا از نظر مالی یا روابط) الان داره روی ما فشار میاره قطعاً 10 سال بعد فشار بسیار بیشتری رو به ما وارد میکنه. الان باید اون فشار رو حس کنیم و از اون انرژی برای حرکت کردن و تغییر در جهت مثبت استفاده کنیم.
– علاوه بر این، باید ببینیم که آیا کسب و کار فعلی ما داره چیزی به توانمندیها و آگاهیها و ظرفیتهای ما اضافه میکنه یا خیر.
– باید قبل از اینکه اوضاع خیلی بد بشه تصمیم به بهتر کردن اوضاع بگیریم. مثل بیماری میمونه. پیشگیری خیلی بهتر از درمانه.
– تجربههای موفق و ناموفق هر دو باعث رشد ما میشن.
– خداوند از طریق نشانهها با ما صحبت میکنه.
– نباید بپذیریم که کاهش توان مالی و بدتر شدن اوضاع یه امر طبیعیه و اشتباهه بگیم حتما به عواملی مثل رکود اقتصادی کشور ربطش بدیم. چرا که خیلیها تو همین رکود اقتصادی دارن به ثروت بیشتر میرسن. اونها افرادی بودن که زودتر به استقبال تغییر رفتن.
– خبر خوب اینه که حتی اگه الان اوضاع خیلی بد هست باز هم اگر اراده کنیم میشه در جهت مثبت تغییر کنیم. اگر اوضاع عالی هم هست باز میتونه از این بهتر بشه. همیشه در هر شرایطی امکان تغییر فراهمه.
واییی دوستان امروز چه روز فوق العاده ای بود خیلی خییییلییی امروز فایل استاد رو میخواستم دانلود کردمونشد از دوستم نعمت خواستم واسم فرستاد وقتی شنیدم یه جرقه هایی تو ذهنم زد بعدش گفتم باید حرکتم رو بزنم هیچی خلاصه نشستم با همسرم صحبت کردم گفتم خانوم جان چند تا انتخاب داریم واسه اینکه از خونه نندازنمون بیرون
یا اگه ناراحت نشی گوشی رو بفروشیم و خونه اجاره کنیم رهنشو بدیم . یا بریم خونه پدر مادرم اینا . یا اینکه تو پیش مامانت اینا باش من شبا تو مغازه نعمت اینا میمونم تا یکم دستو پا بگیریم …
بعد گفت گوشیمو نمیفروشم خونه پدرت ایناتم نمیرم تو برو مغازه دوستت بخواب منم میرم خونه مامانم و تا چیزهایی که من نخواستم رو نگرفتی نمیایی تو باعث شدی من اینقدر خار و زلیل بشم عابروم میش مردم رفت خلاصه خوب حرف دلشو گفت من هم یکم عصبی شدم ناراحت شدم گنگ شدم نمیدونستم چیکار کنم اهدافمو یه لحظه فراموش کردم بعد کارهامو انجام دادم و رفتم میش رفیق خوبم نعمت نمیدونم چطور شمارشو گرفتم خلاصه به اونجا هدایت شدم رفتم یه حرفایی رو انگار خدا فایل های استاد عباس منش نزده بود که از طریق نعمت زد هی میخواستم از مغازه برم بیرون که یه بحث یه انرژی منو نگه میداشت بعد انگار خدا میخواست باهام حرف بزنه باز از زبان نعمت گفت برو سمت فلان جا نعمت رسوند منو رفت وسط گندم و کلزا بودم افتاب میتابید نشستم و حرف زدم خیلی حال داد خیلیی اینقدر حرف زدم اینقدر دلمو ریختم که نگوووو اینقدر سبک شدم که نگوووو اینقدر حال دلمو با حرف زدن باهاش خوب کردم که نگوووو چه حرفایی با زبون خودم بهم میزد میترسیدم جلوتر برم بعد گفت برو من هواتو دارم رفتم دوباره برگشتم سر جام وایستادم یه درخت دیده میشد از دوور گفتم مگه خدای من تاحالا بد منو خواسته که ایندفه بخواد خلاصه حرکت کردم نشستم زیر درخت دیدم کلی زنبور هست و گفتم اگه خدا نخواد هیجی نمیشه و دوست شدم با زنبور ها میومد بالای سر مینشستن رو درخت ها دورم میچرخیدن ولی هیچی نمیگفتن خیلی با محبت با مهربونی انگار که اونام جزویی از منن بهشون نگاه کردم چه حس عالیی ای بودبعد گفتم حالا فهمیدی چیکار بکنی میکاییل یعنی چه حس عالی ای داشتم و دارم الان خدایاااا ممنونم ازت خیلیی ممنونم ازت واقعا نمیدونم چگونه شکرگزارش باشم وساعتای 2 بود گوشیمو از حالت در اوردم یه جایی رفته بودم واسه کار زنگ زد گفت اقای خواجه امروز بیا نمیخواد از 20 ام شروع کنی بیا زودتر شروع کن خلاصه جای شما از یکی مدتها دور بودم که باهاش خوب بودم ولی بخاطر همسرم باهاش نمیگشتم چون اون دوست نداشت باهاش بگردم هیچی زنگ زدم بهش چون آدم شادیه منم دوست دارم آدمایی با روحیه شاد رو خلاصه گفت بیا ببینیم همو بعد رفیق همیشگی اقا نعمت زنگ زد گفت بیا جایی که پیادت کردم هیچی اول یه عکس ازم گرفت ای کاش میتونستم عکساشو بفرستم بعد سوار بر موتور حرکت کردیم خلاصه منو رسوند حس و حالم عالییییی بود عالیه عالیییی توراه گرسنم شد گفتم دلم هم نمیخواد برم خونه گفتم اول کارامو درست کنم بعد همه چی درست میشه همه جی به نفع من میشه خدا هیچ موقع بد واسه بندش نمیخواد و خداوند خیر مطلقه نگاهم به دنیا عاشقانه بود همه جیز را جزویی از خودم میدیدم جقدر زیباست اینگونه نگاه کردن به دنیا تا بحال همچین حسی نداشتم خدایا چقدر تو بزرگی با عظمتی مهربانی رحیمی رحمان این چه قدرتیه این چه قشنگی ایه این چه حالیه به من دادی انگار داشتم پرواز میکردم وقتی رفتم پیش پسر عمم دیدم غذای منو هم سفارش داده بدون اینکه بدونه من میام گفت امروز نمیدونم جی شد یه پرس کامل غذا سفارش دادم وگرنه نیم پرس هم نمیشد بخورم خلاصه غذا رو خوردیم تعجب کرده بود گفت رسیدن بخیر تو شوکم الان مونده بودم از شگرف این انرژی وقتی به همه عاشقانه محبت آمیز نگاه میکنی بعنوان خود خدا زندگیت تغییر میکنه همه به من اونطوری نگاه میکردند خلاصه گفتم خونه لازم دارم بدون پول پیش داری تو دست و بالت گفت نه والا ولی میپرسم هیچی ناراحت نشدم جون میدونستم اگه از این دستش نداد از دست دیگش میده حلاصه گفتم خدا از جایی که من انتظارشو ندارم بهم میده رفتم جایی که سال های قبل کار میکردم یه میز جالب توجهمو جلب کرده بود دوچرخه سازی مثه قبلش بود ولی من کلی تغییر کرده بودم گفتم چه حرکتی زدی پسر اگر اون موقع ریسک نمیکردی و میموندی هنوزم اینجا میموندی خوش حالم که ریسک کردم خوشحالم که ماشینمو فروختم خوشحالم که ریسک کردم و قسمتی از جهیزیه خانممو فروختیم عاشق ریسک کردن بودم و همسرم هم بود خلاصه ریسک کردم و کار خوبی کردم که ریسک کردم میخواستم تغییر کنم میخواستم یکجا نباشم نمیخواستم زیر دست یکی باشم خواستم خالق زندگی خودم باشم کار خیلی خوبی کردم که اشتباه کردم بار اولمه و ناراحت نیستم و خیلی هم عالیه خلاصه رفتم تو پیش یکی از دوستام گفتم همچین خونه ای با همچین شرایطی میخوام گفت خبرشو میدم هرکی رو دیدم
املاکیا رو دیدم دوباره رفتم بهشون سر زدم گفتن خبر میدیم دوستا رفیقا آشناها دنبال خونه میگردن و اینطوری شد که برم یه روستایی نزدیک شهر خانومم میگه اگه وسایلو نگیری نمیام پیشت زندگی کنم منم گفتم اوکی تنهایی زندگی میکنم پشت این تنهایی زندگی کردن هم یه تجربه ی شیرینی هست که نمیشه تصورشو خدا همیشه خوبشو واسم میخواد یه قدم عقب اومدم دورحیز کردم و میخوام دوباره بدوم بعد رفتم خونه اب خوردم حرکت کردم سمت کار بعد ظهر ساعت 6 بعد اینقدر حالم خوب بود گفتم بهترین ها واسم رقم میخوره یهوو همه چی بوووم بوووم بوووم میترکه چون کارم اینه فرکانس مثبت بفرستم خدا رو یجوری پیش خودم میدونم انگار خود منه جه انرژی ایه این نمیدونم خلاصه یه پیشنهاد کاری عالی پیدا کردم و استارت رو چند روز دگ میزنم و حس حالم خوبه چون بهترین هارو برام رقم میزنه اشکال نداره کسی کمکم نمیکنه کسی حمایتم نمیکنم خانومم هم نمیاد پیشم بدهی هم دارم و پولم ندارم پرداخت کنم ولی حالم خوبه اومدم شام آماده بود شام رو هم خوردم و بازی کامپیوتری هم اوکی شدو همه چی حل شد خدایا سپاسگزارتم عاشقتم تنها عشق روی زمینم تنها کسی عاشقت ههستم ای زیباترینم …
روز فوق العاده فوق العاده فوق العااااده عالی ای بود واسه همتون چندین برابر بهتر از این روزهارو آرزومندم هرجا هستین شاد ثروتمند در پناه خدای تمام هستی
سلام استاد عزیزم
سلام شایسته بانو
سلام دوستان نازنینم
اول از همه میخوام بنویسم که در دو زمینه ی اصلی نیاز به خونه تکونی اساسی روحی دارم.
اول در زمینه اعتماد به نفس،که اونم برمیگرده به احساس گناه،کاری که میخوام براش شروع کنم درک توبه پذیر بودن خداونده،هر روز به خودم لبخند بزنم و خودمو در آغوش بکشم و بگم که ،هاجرم تو دوست داشتنی هستی و پیش معبودت مقدسی،و اون عاشق توئه
دوم در زمینه مالی باورهای محدودکننده قوی دارم و میدونم بسیاری از شرک های خفی خودمو هنوز نمیشناسم،کاری که میخوام براش انجام بدم موشکافی خودمه درزمینه باورهای مالی و گوش کردن مداوم به فایلهای استاد،نشانه هارو هم یادداشت کنم که مرتب مرور کنم.
دوست دارم یکی از نشانه هامو همینجا یادداشت کنم،بعد گوش کردن چند فایل و حس و حال خوب یه پیشنهاد خرید عینک آفتابی توی تلگرام بهم شد،من تا حالا بیشتر۵۰-۶۰ تومان برای عینک پول نداده بودم ولی قیمتی که دوستم میگفت۳۸۰هزارتومن بود،که برام به راحتی جور شد،اولش نجوای درونم میگفت نه گرونه میخوای چیکار تورو چه به این قیمتا،اما بایادآوری حرفهای استاد و باور لیاقت بهترین ها رو داشتن، خریدمش.
ممنون که وقت گذاشتید
در پناه معبود سبزه قبای سخاوتمند باشید
سلام
مدتهاست حس ارامش خیلی خوبی دارم دیگه به ندرت پیش میاد که حالم بد بشه حتی تو بدترین شرایط که البته به نظر من شرایط بد وجود نداره بستگی به دید ما داره از نظر روابطی عالی هستم با هر کسی در ارتباط هستم صمیمانه دوستم داره و جالبه که خیلی راحت اینو بهم ابراز می کنه هر روز دارم نشونه های کوچیک از تغییرات رو توی زندگیم می بینم و بابتشون از خدا سپاسگزاری می کنم خیلی وقته که دور کار کارمندی رو خط کشیدم و سعی می کنم برای خودم کار کنم و به این خاطر توی یه شرکت در زمینه کاری که واقعا دوسش دارم به عنوان کاراموز دارم اموزش می بینم و ایمان دارم به خدا که تو این شرایط که اوضاع مالی خوبی ندارم اتفاقات خوب میفته و فقط یه مرحله زود گذر خواهد بود و تنها وظیفه من اینه که صبر داشته باشم ولی صبری همراه با حس و حال خوب با تمام وجودم احساس می کنم کلی اتفاق خوب تو راهه و هر بار بهش فکر می کنم انرژی می گیرم این روزها برام مثل خاطره میشه که هر وقت بهش فکر می کنم یه لبخند می زنم و می گم از کجا به کجا رسیدم خدایا ممنونم ازت که این جسارت رو بهم دادی برم دنبال خواسته های که سالهاست ارزوشو دارم بهشون برسم و چقدر خوشحالم استاد که شما رو پیدا کردم اوضاع زندگی من هر روز به لطف خدا و بعدش شما داره بهتر و بهتر میشه
اون جنبه از زندگیم که باید روش بیشتر کار کنم از نظر مالیه به گفته شما استاد دنیای اطراف ما بازتاب ذهن و افکار ماست و ذهنیت خودمه که جلوی پیشرفت مالی منو می گیره و بهتره بگم می گرفت چون پول داره وارد زندگیم میشه شاید مبلغش کم باشه فعلا ولی همین که این جریان شروع شده یعنی اینکه من تونستم با فکرم خلاقش کنم پس من خالق زندگیم هستم و وقتی اینو درک می کنی و توی عمل می بینیش شادی رو می تونی توی قلبت احساس کنی حالی که الان من دارم و چون دارم این حال خوبو تجربه کنم بازم ادامه میدم تا همیشه
امیدوارم همتون این حال خوبو هر روز تجربه کنید
سلام … من تغییراتمو از 1 ماه پیش به طور جدی شروع کردم و لحظه ای درنگ نکردم در واقع تغییر من ازسال 96 بود که همه چیزو دگرگون کردم تصمیم گرفتم دیگه برای کسی کار نکنم دیگه فروشنده نباشم سرویس مدارس نباشم راضی نباشم به یه حقوق معلم خیلی کار عوض کردم خیلی زیاد و تمام کارام کمتر از 5 ماه بود اینکه با یه حقوق 500 تا 700 خوشحال باشم خوشحالم نمیکرد من یا بهترینشو میخوام یا کلن نمیخوام دقیقا یادمه از سال 96 همه چیزو به یکباره عوض کردم خودم کارم دوستانم و و و … تغییر جدی و عالی خودمو از وقتی میدونم که بااین سایت اشنا شدم راهمو باورهامو هرروز دارم میشناسم و روشون کار میکنم و انقدر تو این مدت کم خوب پیش رفتم که خیلی شرایط بهتر شده .. باورایی که باید روشون بیشتر کار کنم کنار گذاشتن وسواسمه که بعضی ساعت ها درگیرش میشم وسواس اینکه فامیل روی باورهام اثر بذارن که این خودش نشان از کم بودن ایمان و اینکه عجله نکردن که باید صبر کرد تا موقع مناسبش نباید یه خواسته ای رو که ذهنت هنوز پذیرای باورش نیست رو یک شب طلب کنی .. خداروشکر میکنم تا به این لحظه همیشه به موقع و سروقت با نشونه های عالیش قدم بعدی رو بهم نشون داده …. همیشه 5 شنبه ها که میشد طبق عادت دوست داشتم یکی از فامیلمون بهم زنگ بزنه و بریم بیرون بااینکه ته دلم دوس نداشتم اینکارو بکنم ینی با هرکسی بچرخم ولی تونستم این باور رو عوض کنم و از وقتی اینجام خیلی خوب رو این موضوع کار کردم و همیشه باخودم میگم رفتن با اون شخص هیچ سودی به تو نداره تو لیاقت اینو داری با یه فردی بری بیرون که بالاتر از خودت باشه نه پایین تر از خودت . و انقدر اینو برای خودم گفتم که باورم شده و دقیقا باهمین نوع باور خیلیارو حذف کردم و جاباز کردم برا افرادی که هم مدار بامن هدف دار و ادم حسابی ان … خداروشکر میکنم تو سن جوانی به این موضوع هدایت شدم و آیندمو سر مهمونی رفتن و بیهوده زندگی کردن هدر ندادم .. جنبه عاطفیم نیاز به یک تغییر اساسی داره که البته رو اینم خیلی کار کردم و هرکسی که بهم اسیب روحی میزد حذفش کردم ولی این باور مخرب که همه مردها فکرشون به یک چیز ختم میشه مرد خوبی وجود نداره ازدواج برابره با جدایی این باور باید جاشو عوض کنه بااین = من لیاقت ارامش و عشق از شخص مورد نظرمو دارم رابطه ی عاطفی ما عشقی که به هم داریم قابل ستایش من بهترین و باارزش ترین دختر برای شخص مدنظرم هستم تنها دختری که باهاش در ارتباطه و از بودن باهاش لذت میبره منم خداوند همیشه مراقب ما خواهد بود . زندگی ما مملو از ثروت و اسایش عشق و زیباییست… !!خداروشکر میکنم که با نشونه هاش منو متوجه خطاهام میکنه
غزاله عزیز این قسمت از صحبتتو خیلی دوست داشتم :
نباید یه خواسته ای رو که ذهنت هنوز پذیرای باورش نیست رو یک شب طلب کنی
عالی بود ممنون
به نام خداوند مهربان .
سلام میکنم خدمت شما دوستان عزیز و هم فرکانسی های گلم .
–
– استاد عباسمنش خیلی ازتون سپاس گزارم که دستی از دستان خداوند شدین که بتونم خیلی زودتر تکاملم رو طی کنم و در مسیر خاسته هام قرار بگیرم .. وقتی این فایل رو گوش کردم دقیقا به این نتیجه رسیدم .. که حتی اگه الان همه چیز هم داشته باشم باز هم باید به فکر این باشم که چه باور های جدیدی بسازم که باعث بشه بیشتر پیشرفت کنم . حتی اگه همه چیز داشته باشم و همه چیز عالی باشه به قول خودتون اون موقست که باید با شدت و باور قوی تر روی باورهامون کار کنیم تا به نتیجه بهتر در زندگی برسیم . چرا که خداوند بی نهایته و ما انسان ها هم هرچی میریم جلو تر .. بیشتر به طلب میکنم از رب . و از اونجایی که مدارمونو تغییر ندادیم در خواست هامون بی نتیجه میمونه . یا هرگز اتفاق نمیفته و این خودش باعث ایجاد شک به اصل قانون جهان میشه . و سریع ذهنمون میگه دیدی گفتم قانون کار نمیکنه ؟ دیدی چرت و پرت گفتی ؟ حالا دیدی ؟ سریع اعتماد بنفسمون میاد پایین و ذهن کمال گرای ما دوباره کارشو از سر میگیره و مارو دقیقا از جایی که ایستادیم هی هل میده به ی پله پایین تر هی ی پله دیگه . تا اینکه چشم باز میکنیم و میبینیم هیچی نداریم دیگه .
استاد از شما سپاس گزارم از اینکه دقیقا توی این فایل توضیح دادین در مورد نشانه ها … در مورد توجه به نشانه هایی که دارن بصورت 24 ساعته باهات حرف میزنن و راهنماییت میکنن ولی از اونجایی که ما عادت کردیم بهشون توجه نکنیم صداشونو نمیشنویم . باید توجه کنم .. خیلی زیاد باید توجه کنیم و وقتی چند بار صداشونو بشنویم دیگه عالی میشه .. کم کم عادت میکنیم که صداشونو توی همه ی شرایط بشنویم .. از راهنمایی خداوند در همه ی جنبه های زندگی استفاده کنیم .
دوستون دارممممممممممممممم .. خدا پشت و پناهتون .
سلام خب من با گوش کردن به این فایل یه مسئله ای برام پیش اومد
در چندین فایل شنیدم که استاد گفتن شغلی که الان دارین پتانسیل درآمد میلیارد دلاری داره و فکر نکنید کارتون رو عوض کنید
من هم قبل از عضویت در سایت فکر میکردم برای افزایش درآمدم باید کارمو عوض کنم یا تبلیغ کنم
ولی الان میدونم که روی باورهام کار کنم
من الان کانال فروش تلگرامی دارم در این مدت که از فایلهای رایگان استفاده کردم میزان فروش یک هفته رو در یک روز دارم ولی میخوام خیلی بیشتر بشه چون به دلیل ذهن فقیر و باور عدم لیاقت در هفته ۳.۴ تا فروش داشتم و الان این رو در یک روز دارم و الان میخوام در روز حداقل ۵۰ تا فروش داشته باشم
ولی دلم نمیخواد ۱۰ سال دیگه هم همین کار رو بکنم
دلم میخواد یه کار باهوش داشته باشم که برام پول بیاره
سلامم به هم فرکانسی های عزیزم و استاد عزیزم و خانم شایسته جون
من دارم این کامنتو یکو نیم شب میزارم پس بامداد همگی بخیرررر
تغییر باور را به محض برخورد با اولین تضاد بنظرم باید شروع کرد
من اینقدر دیر اقدام کردم که کار به جایی رسید که دنیا اینکارو با زور برام انجام داد بزارین براتون بگم
– من در رشته ای تحصیل کردم که بعد یه مدت فهمیدم اصلا بهش علاقه ندارم با دونستن این و گرفتن نمرات پایین و نفهمیدن مطالب و مشروطی و مسخره شدن و تحقیر شدن بازم حاضر به عوض کردن رشتم و گرایشم نشدم بخاطر حرف مردم و مادرم
– یا در شغلم و محل کارم با اینکه در اون کار مهارتی نداشتم و علاقه هم نداشتم فقط از روی حسادت میخواستم یاد بگیرم و با شرایط سختی که برام پیش میومد و رفتارهای ناشایست و خستگی زیاد که کلا زندگیمو گرفته بود و با چشم گرون برمیگشتم خونه بازم حاضر نشدم تغییر شغل بدم یا محل کارمو عوض کنم البته چند بار اقدام کردم بخاطر باورهای اشتباهم که کار نیست و کار پیدا نمیشه به من که مهارت و سابقه ندارم کار نمیدن ومن رشتم به کارای دیگه نمیخوره و مدرکشونو ندارم و ٫٫٫ کار پیدا نمیشد منم بیخیال میشدم و اگر قدمی برنمیداشتم برای تغییر یجورایی هم پذیرفته بودم شرایط سختو هم نه یجور بلاتکلیفی آزار دهنده بود
یا در روابطم یک سیکلی که هنوزم ادامه داره سال هاست همیشه جروبحث و دعوا و قهر و جنگ اعصاب دارم هر شب با گریه میخوابیدم
اما داستان تغییرات من از اینجا شروع میشه :
من از دوران راهنمایی احساس خلا های زیادی در وجودم پیدا کرده بودم یکی ازخلاهای اصلی که تا امسال هم ادامه داشت این بود که دنیا فقط این روالی که اکثریت پیش گرفتن نیست و شدیدا این حس منو به پوچی رسونده بود همش میگفتم خوب آخرش که چی و من این روال رو دوست ندارم من نمیخوام مثل بقیه زندگی کنم و بعد از مدتی شروع کرم به خواندن کتاب های موفقیت شاید باورتون نشه تاحالا یک دونه رمان هم نخوندم همیشه برای خوندن و یادداشت برداری وتمرین کتاب های موفقیت توسط مادرم مسخره میشدم اما قلبا فقط این کتاب هارو دوست داشتم و شور و شوقی در من ایجاد میکرد که این اواخر کتاب های مثبت اندیشی هم بهشون اضافه شده بود حتی توی تلگرام هم کانالهای موفقیت و مثبت اندیشیم زیاد بود و مطالبشو میخوندم
اصل داستان من از اینجا شروع میشه که دیگه تحملم تموم شده بود دیگه یجورایی بریده بودم چندین بار تصمیم به خودکشی داشتم ولی در این قضیه خیلی ترسوووو بودمو اینکه همیشه یه امیدی به خدا ته دلم داشتم یک شب بعدکار با همکارم برمیگشتیم خونه که بحث کار و علاقه من و زندگیم شد تا دوازده شب صحبت کردیم باورم نمیشد به جایی رسیدم که بیخیال همه چی شدم و این قضیه جنگیدن برای رسیدن به چیزی فرای این زندگی عادی رو بیخیال شدم
ولی طبق معمول هر شب بعدکار تو اینترنت دنبال پیداکردن شغل مورد علاقم سایت هارو جستجو میکردم واشک میریختم باتمام وجود طوری شده بود که مادرم گفت اینقدر به خودت سخت نگیر شنیدن این جمله ازش خیلی بعید بود خلاصه در همین حین به سایت یه اقایی برخوردم که یسری توضیحات امیدوار کننده نوشته بود و یه محصول به قیمت شیش میلیون و خورده ای داشت که گفته بود سریع به موفقیت میرسیم حرفاش خیلی گول زننده بود اولش قبل دیدن محصول خیلی امیدوار شدم چشام برق میزد اخر توضیحاتش قیمتو دیدم نا امید شدم یهو، بعد بهش یه پیغام دادم که یجورایی قیمتو خیلی پایین بیاره و کلی توضیح دادم براش توی اکانت تلگرامیش و اینم بگم حس خوبی نداشتم در کل نسبت به محصولش و سایتش ، علامت سایتش یه ادم بود ک به یه چشم تعظیم کرده بود داخل یه مثلث اینو علامت شیطان پرستی من برداشت کردم فرداش اومدم دیدم پیامو خونده جواب نداده بعد کامنت های سایتشو دیدم که نقطه عطف زندگی من شد:))))))))) اثری از یکی از اعضای خانواده صمیمی عباس منش که در کامنتش نوشته بود که این زود رسیدن به خواسته اشتباهه و طبق گفته استاد عباس منش همه چیز قدم به قدم باید بدست بیاد و تکاملش طی بشه دقیق یادم نیست جمله رو ولی کلیتش همین بود خلاصه من بی میل رفتم سرچ کردم اسم استادو وارد سایت شدم درست دوشنبه شب ۲۹ مرداد ماه سال ۹۷ با دیدن همه قسمت های سایتو خوندن کامنت های سایت رفتم سراغ محصولات رایگان و دانلودشون کردم من ازاون شب یه فاطمه دیگه شدم تغییرات به سرعت رخ داد عرض دو ماه فکر کنم
* از ترک تحصیلی که بخاطر شرایط بدی که داشتم خیلی ناراحت بودم و داشتم دوباره در رشته ای اسون تر که بهش بازم علاقه نداشتم ثبت نام میکردم ((در دانشگاه جدید که رفته بودم برای ثبت نام و کلی دوندگی گفتن ظرفیت این رشته تکمیل نشده و بفرستن برم یه دانشگاه دیگه من گفتم نه باشه پس مهر بیام همین جا ثبت نام کنم مسئول ثبت نام موقع رفتن بهم گفت حتما خیری در این اتفاق هست و به فال نیک بگیرم منم حرفشو تاید کردم حس خوبی هم داشتم ))
اما بعد آشنایی با سایت دیگه ناراحت نبودم بلکه خوشحالم بودم
* کلاس در راستا کارم رفته بودم که هیچ علاقه ای بهش نداشتم وبزور برای اثبات خودم رفته بودم انصراف دادم یه هفته ای میشد که شروع شده بود
* اصلا همچین آرامشی گرفته بودم و حس آزادی و سبکی میکردم شنگول شده بودم :)))))))
* خیلی تصمیم داشتم استعفا بدم ولی نمیشد در نهایت کارفرمام منو تعدیل کرد که خیلی خوشحال بودم از این موضوع
* بلافاصله هفته بعدش مصاحبه کاری با علیرضا قیطاسی برای کار در بانک داشتم
* مادرم با یه استاد موفقیت درتلگرام رو ب روشد که البته خودم براش محصولشو گرفتم ، چون میگفت فایلای استاد و حرفاشو کامنتارو نمیفهمه خیلی سنگینه براش با اینکه من برام خیلی قابل فهم بود تعجب میکردم
با گوش کردن فایلا کمی زاویه دیدش تغییرکرد واز این بابت خوشحالم
* با مشکلاتی که برای سلامتی مادرم پیش میومد و میاد هنوزم خودمو نمیباختم و سعی میکردم از قوانین استفاده کنم و نتیجه هم میداد
* جذب ثروت داشته ام کم ولی تونسته بودم
* قبل اشنایی با استاد به قول مادرم کافر شده بودم حتی میگفتم قران هم تحریف شده نمیخونم کلا به هیچی و هیچکس اعتقاد نداشتم فقط میگفتم یه خدایی هست که خالق همه چیزه و بهشت و جهنم اونطور که میگن نیست و خدا هم اینطور که تصور میکنند نیست
حتی کلاس های عرفان طاهری هم رفته بودم یواشکی میرفتم فکرشو بکنید ذره ذره پول جمع میکردم تو ماه یا هفته دقیق یادم نیست وکلاسارو میرفتم اخه مادرم قبول نداشت نمیزاشت برم اینقدر سر این موضوع دعواها پیش اومد کتک ها که نخوردم آخرش خودم به نتیجه رسیدم که درست نیست یسری چیزا در این کلاسها و ادامه ندادم
* حس حسادت شدیدی که از موفقیت های همکارام و هم سن و سال های خودم داشتم که به شدت روحمو ازار میداد و بارها برای خدا از این حسم مینوشتم و درخواست هدایتشو داشتم با آموزه های استاد خیلیییی کم شده و جاش رو به حس آرامش داده خداروشکررررر دیگه عجله ندارم و احساس عقب موندن از کسای دیگه رو ندارم
* و٫٫٫
خلاصه تغییر باورهای من قبل آشنایی با استاد بزور کائنات بود بعد آشنایی آگاهانه است
از استاد خیلی ممنونم وخدارو صدهزار مرتبه شکر که منو هدایت کرد به مسیر درست مسیر حقیقت مسیر توحید
برای همه ی اعضا خانواده صمیمی که دارم و استاد آرزوی سلامتی و خوشبختی روز افزون دارم
در پناه الله یکتا
شاد باشید
سلامت باشید
ثروتمند باشید
سعادتمند در دنیا وآخرت باشید