تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حمیدرضا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 4022 روز

    سلام و ارادت فراااوااان

    اول از همه بگم که چقدر استاد را تحسین میکنم از اینکه فایل های قدیمی را که میبینیم و همزمان فایل های جدید استاد بعد از قانون سلامتی ، میگم ایووول واقعا این مرد کارش حرف نداره ، فقط کافیه روی یک موضوع تمرکز کنه و تماااام !!

    قبل از اینکه استاد تمرکز بزارند روی قانون سلامتی ، من پیش خودم ( چون خودم ورزشکارم ) میگفتم ، هر چند که هر کسی هر جوری که راحته میتونه زندگی کنه ولی از نگاه خودم میگفتم ای کاش بدن را هم میساختی استاد ، دیگه میشدی Perfect و استاد بعد یه مدت زمانی تمرکز ، تبدیل شد به Perfect و هربار و مخصوصا داخل سفر به دور آمریکا که استاد را میبینم تحسینش میکنم ، و هی میگم ایول ، چقدر سرشونه هاش و بازوهاش خوب شده ، آفرین ، شکم چه تخت شده ! دمت گرم و …. !

    و اما در مورد این فایل و روز پنجم

    این موضوع واقعا یکی از دغدغه های منه ، و سعی کردم که دقت کنم ، به قول کتاب ” چه کسی پنیر مرا جا به جا کرد ” مدام بو بکشم و حواسم به پنیر ها باشه !

    ولی ادعایی ندارم که همیشه به موقع عمل کرده باشم و یا حتی درست عمل کرده باشم

    الان یه اتفاق مربوط به کمتر از 2 ماه پیش را میخوام بگم که فکر میکنم مرتبط باشه و همینطور به آموزه های دیگر استاد

    (( !! و اگر دوستانی که کامنت بنده را خواندند و نکته ای پیدا کردند که بتونند راهنمایی ام کنند هم بسیار ممنون میشم !! ))

    خوب این مورد که بتونم سریع تغییر کنم تقریبا همیشه در ذهنم بود که این اتفاقی که میخوام بگم از چهار ماه پیش با شروع این داستان های اعتراضات و قطعی اینترنت اتفاق افتاد

    من تقربیا از سال 98 تا الان به صورت پروژه ای و دورکاری کار میکردم ، هر چند کار کردن و درآمدم خیلی متغییر بوده ( و البته در این دوران سربازی را هم پشت سر گذاشتم ) ولی بخاطر اولویت آزادی که در زندگی برام خیلی مهمه ، به این شکل دور کاری و پروژه ای کار میکردم و به نظر خودم راه رشد هم افزایش درآمد هم میتونه بیشتر و بهتر باشه اما بازم توی سرم بود که یه وقت در مسیر تکاملم به چیزی نچسبم و یا تبدیل به مرداب نشم ! صرفا به بهونه آزادی طلبی ام ! و همیشه میگفتم که انتخابم اینه ولی اگر فضایی استخدامی باشه ولی باعث رشد بیشتر و تجربه بیشتر و بهتر من باشه ، قبول میکنم و مشکلی ندارم

    با قطع شدن اینترنت و این داستان در اول کار ، ورودی من و کار من قطع شد !

    در فکر اینکه الان باید چیکار کنم ؟ و مدام فایل های استاد را میدیدم و گوش میکردم ، به قول استاد که گفتند : هیچ وقت ورودی مالی را قطع نکنید ! پیش خودم گفتم ، خوب ، الان برای من قطع شده ، چیکار باید بکنم ؟ در عمل ؟ در ذهن ؟ و …

    دوباره اشاره به فایل دیگه ، که در کلاب هاوس با دوستان بود ، که یه خانمی که مهاجرت کرده بودند و بعد از کلی اتفاق میخواستند دوباره شروع کنند ، با کارگری در رستوران شروع کردن و هدایت شدند ، و به قول خودشون گفتند که اشکال نداره ، از اینجا شروع میکنم و خدا هدایتم میکنه

    منم پیش خودم گفتم ، اوکی ، مشغول به کاری دیگه میشم ( از 17 سالگی تقریبا چندین مدل کار کردم و کار برام عار نبوده واقعا )

    خوب شروع کردم جستجو ، صحبت ، رزومه و …. برای داشتن کار و ورودی مالی

    اما یه اشتباه و باگ در راهم فکر میکنم این بود که اولویتم شده بود درآمد بالاتر ! مثلا این ویزیتوری پروسانت داره ، این کارشناس ملک هم پورسانت داره و خوبه ( چون سابقه فروش هم داشتم )

    اما کار خودم که بنا بر علاقه ام هست ، موشن گرافیست و تدوینگر هستم ، حتی ایده ای از خودم داشتم که برای خودم داشتم تولید محتوا میکردم و ارائه میکردم و با این داستان ها و قطع شدن درآمدم ، اون ایده ام را هم تا الان استوپ کردم ، چون خرجی لازمم به مشکل خورده بود !

    سعی میکنم خلاصه تر بگم ، با روزمه پر کردن در یک مشاور املاک و یک کار ویزیتوری مواد غذایی و تایید هر دو ، تصمیم را بر این گرفتم که برم برای ویزیتوری ، همه کارهای لازمه بیمه و مدارک اولیه را انجام دادم ( چون تا الان بیمه نه برای خودم رد کردم و نه جایی برام رد شده )

    حدود 700 هزار تومن خرج همین کارهام شد ، تا رسید به روز اول کاری ، روز اول کاری با یه سری تضاد ها برخوردم به نسبت صحبت اولیه که باهاشون داشتم ، و دیدم متفاوت از اون تفکر منه ، با کلی صحبت که تیم و مدیر بسیار شریف و محترمی هم بودند و تضادی که برخوردم ، احساسم به شدت بد شده بود و گیر کرده بودم که الان باید چیکار کنم ؟ ( ادامه بدم یا همین اول کار انصراف بدم )

    مدیر اون شعبه که فرد فوق العاده شریف بودند با من صحبت کردند و منم دغدغه های خودم را گفتم و گفته بودم هم که تخصصم چیه ، ایشون توی حرفاش گفت ببین این کار ( فروش ) را باید دلی انجام بدی ، غیر از این باشه نمیتونی !!

    توی ذهنم جرقه حرف استاد خورد که : بچسب به کاری که بهش علاقه داری و تخصصت را بیشتر کن ، و همینطور داستان خودشون موقعی که چندتا ایده کسب و کار داشتند و بهشون الهام شده بود که فقط همین راه را ادامه بدند !

    فهمیدم که ، اشتباه کردم و اولویتم را گذاشتم درآمد بالاتر ( بخاطر شرایط نامساعدم و نیاز شدید مالی ) و به اینجا رسید ، از اون مدیر با احترام و عذرخواهی فراوان درخواست انصراف دادم و ایشون هم بسیار با احترام در جواب عذر خواهی من گفتند که : نه عزیزم عذر خواهی براچی ، خودت وقت گذاشتی و هزینه کردی ، از خودت رفت و گرنه هیچ اشکالی نداره !

    اومدم خونه و به شدت ذهنم درگیر بود ، سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم ولی ، نیاز شدید مالی ، این تضادی که خوردم ، تصمیمم ، همش توی ذهنم میچرخید ، گفتم خدایا چیکار کنم ، خودت هدایت کن ، خواستم نشینم بدون عمل و ورودی قطع بشه و سریع تغییر کنم حالا به تضاد خوردم و حسم اینطور شد ، تو هدایت کن که چیکار کنم !

    بعد باز در جستجو با تخصص خودم برخوردم تقریبا چند مورد همزمان ، حسم و شاید اون الهام قلبی ام گفت که مگه نمیخوای عمل کنی ، اوکی ، ولی توی حوزه کاری خودت ! گفتم چشم ، رزومه فرستادم چندید مکان ، صحبت کردم ، خودم رد کردم ، از اون طرف رد شدم و باز ذهن مشغول

    تا هدایت خداوند که

    از یه سایت فریلنسری که تاحالا کار ازش نگرفته بودم و ماه ها بود بهش سر نمیزدم چون به نظرم پیشنهادات خیلی پرتی داشت ، به واسطه همسرم که کانال اون سایت را داشت و منم کانالش را هم پاک کرده بودم ، گفت حمیدرضا اینو ببین چجوریه و برات فرستادم ، منم پیش خودم گفتم آخه از این سایت ؟ رفتم دیدم ، دیدم عه ، یکی از پیج هایی هست که توی حوزه ورزش رزمی فعالیت داره ( اولین نشونه ) و نیاز به تدوینگر و دورکاری میخواست ، پیام دادم جواب داد و صحبت کردیم و گفتم خودمم رزمی کار و ورزشکارم ، همکاری اولیه انجام شد و ادامه دادیم ( از سایتی که تا الان هییچ کاری ازش نگرفته بودم با اینکه پیشنهادات زیادی هم داده بودم )

    بعد که همکاری اوکی شد ، تدوین یکی از محصولاتش را بهم داد اون چی بود ، آموزش قوانین در مبارزات mma ( نشونه دوم ، چون من فایترم و هدف اصلی خودم و قهرمانی ام هم در همین مسابقاته و مرتبط با علاقه خودم )

    کارهای این دوستمون داشتم انجام میدادم ( که تا الان ادامه دار بوده واقعا یکی از دستان خداوند بوده برام و برنامه هایی هم دارم که بعدا ان شالله با انجامش خواهم گفت )

    همزمان ، دوتا کار دیگه بهم سفارش داده شد ، و یکیش یه موشن گرافیک برای کشور دیگه از شخصی که قبلا هم یه دونه کار براش زده بودم !

    به طوری کار سرم ریخت که داشتم تقریبا شبانه روزی کار میکردم !

    پیش خودم گفتم دیدی خدا هدایت کرد گفت بچسب به کار خودت : )

    کارها را که انجام میدادم بازم در فکر کاری تمام وقت و حضوری بودم که قسمتی از تامین مالی ام باشه و سه جای دیگه هم رزومه فرستادم و رفتم صحبت کردم و یه نکته جالب داشت برام ، هر چقدر سعی میکردم ذهنم را کنترل کنم ، جاهایی که برای مصاحبه میرفتم نشونه های بیشتری دریافت میکردم و افراد شادتر و مکان های بهتر ، تا باز یکی از اون سفارش ها ، که انجام دادم از یه تیم و شرکتی بود که خیلی وقت پیش من براشون نمونه کار فرستادم و این مدت هیچ جواب و پیشنهادی از طرفشون نبود که باهام تماس گرفتند و گفتند میخواند همکاری کنند ، کار اول انجام شد و منتظر نتیجه و نظر اونها برای ادامه همکاری بودم

    و در حال حاضر چند روز پیش صحبت کردیم برای همکاری ادامه دار ، قرارداد و … و یه آپشن خوب برام قرار داند که در حال حاضر هم در کارم بهش نیاز دارم که اونم بعد از انجامش ان شالله خواهم گفت ! و جالب به اینکه این تیم هم باز در اول کار و تا چند ماه آینده پیشنهاد دوری کاری به من دادند ، که باز طبق خواسته من شد ، آزادی همراه با کار و البته دو مورد کاری که من به هردو حوزه علاقه دارم ، تکنولوژی و ورزشی

    فقط با کمی تمرکز ذهن و کنترل توجه ، خداوند به این شکل هدایتم کرد ! و فکر میکنم اولین دلیل این هدایت این بوده که نخواستم بشینم تا اوضاع بدتر بشه ، راه را اشتباه رفتم ولی خداوند هدایتم کرد ، یه مقداری ( واقعا فقط یه مقدار خیلی کمی سعی کردم ذهنمو کنترل کنم ) و خداوند از راه هایی که واقعا فکرش را نمیکردم کار برام رسوند ، اونم ادامه دار ! خدایا شکرت !!!! :))

    و اما سوال مربوط به این فایل :

    از خودت بپرس که چه جنبه هایی از زندگی ات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرش ات می توانی زندگی بهتری برای خودت بسازی ، الان چه ایده ای برای برداشتن قدم اول داری !

    جواب خودم :

    در بحث تمرکز ، به شددددت نیاز به بهتر شدن دارم و همینطور کنترل ذهن و دارم سعی میکردم هر روز ذهنم و کانون توجهم را بهتر کنترل کنم !

    باورهای مالی ام ، با گوش کردن مدام فایل هایی که به تقویت باورهای مالی ام کمک میکنه

    تخصصم کاری ام ، که نیازه با تمرکز بیشتر تخصصم را بهتر و بیشتر کنم و فکر میکنم به نسبت این مدت زمان خیلی عقب موندم و آپدیت نیستم !

    عزت نفس ، که خیلی حس میکنم باگ داره و با استفاده از فایل های استاد ، استفاده تمرکزی از دوره عزت نفس (دارم محصول عزت نفس را چند قسمتش را دیدم و انجام دادم که الان تمرکز بیشتر روی همین فایل های روز شمار هست تا بتونم هدایتی و با درک و فهم بیشتر عزت نفس را کار کنم و بیشتر با تعهد بهش بپردازم )

    و ایده ام برای قدم اول فعلا :

    فقط و فقط کنترل کانون توجه و ذهنم و تمرکز بر روز شمار تحول زندگی من : ) تعهد به نوشتن کامنت و کار کردن روی خودم فعلا با همین فایل ها تا بتونم هدایت ها را دریافت کنم !

    .

    خیلی طولانی شد و سعی کردم تا میشه خلاصه بنویسم ، سریع فقط انگشتانم داشت تایپ میکرد ، و امیدوارم مفید بوده باشه مخصوصا اگر ایراد یا نکته ای دوستان پیدا کردند و گفتند هم که عالی میشه !

    ممنونم ، این روز شمار تحول زندگی عاااالیه : ))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    سلام به استاد عزیز ودوستان

    الان که به گذشته نگاه می کنم ،بیشتر این حرف استادو تصدیق می کنم،

    هرجا شجاعت به خرج دادم ،مو.فقیت کسب کردم

    اما علت ناکامی هام ترس هام بودن .

    ترس از حرف مردم

    ترس از انجام ایده هایی که به ذهنم می امد

    ترس از پدر ومادرم

    ترس از شوهرم

    الان 40 سالمه ،خیلی برام سخت بود که بپذیرم ،علت زندگی فوق العاده سختم خودم هستم

    اما

    با کلی تلاش ذهنی ،پذیرفتم که :

    خودم بودم که به نشانه ها توجهی نداشتم وبا ادمی ازدواج کردم که ،همون اول هم دوسش نداشتم

    خودم بودم که خیلی خسیس بودم و از خرج کردن می ترسیدم

    خودم بودم ،که فک میکردم امکان نداره بدون گدا بازی خانه دار شد

    خودم بودم که زندگی رو بر خودم سخت کردم و کوچکترین خرجی برا خودم نمی کردم .

    خودم بودم ،که از ادمایی که کوچکترین اهمیتی به من نمی دادند ،می ترسیدم ،

    خودم بودم که تن به یه ازدواج اشتباه ،از سر نداشتن هیچ سناریویی برای زندگیم ،تن دادم .

    واقعا پذیرفتن حقیقت شجاعت میخواد ،

    تغییر شخصیت شجاعت می خواد.

    من بااینکه خیلی زیبا بودم ،اما اصلا اعتماد بنفس نداشتم

    خیلی ترسو بودم .

    دیگران خیلی اذیتم کردن ،اما بخاطر باورهای خودم بود .

    تو کل فک وفامیل ما ،اگع یه عطسه هم بکنن ،میگن از چشم زخمه .

    منم این باورو داشتم که دیگران میخوان بهم ضربه بزنن وزدند .

    اما

    اما

    الان دیگه اراده کردم ،که شخصیتی جدید بسازم

    تحسین کننده و تصدیق کننده ی زیبایی ها

    شخصیتی نترس وشجاع

    قوی ومتکی به خود نه دیگران

    شخصیتی با اعتماد بنفس و عزم راسخ

    شخصیتی باایمان که نه ترسی بر اوست و نه غمگین می شود

    خدایا

    راهو به من نشان بده

    هدایتم کن به انچه خوب است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1261 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به استاد عزیزم خانم شایسته عزیزم و همه عزیزان

    برگ پنجم سفرنامه تغییر جسارت میخواهد

    باید جرئت به خرج بدم و ایده ای که به ذهنم رسیده رو عملی کنم

    دیشب داشتم به این فکر میکردم که حالا که جهادی اکبر برای تغییر شخصیت به طور جدی رو شروع کردم چند تا هدف رو به طور همزمان گذاشتم و این کیفیت رو پایین میاره و ایده ای به ذهنم اومد که یکسری از اهداف رو کمی به تعویق بندازم تا یکسری هارو تموم کنم و بعد شروع کنم ولی ترسیدم که آینده چی میشه ترسیدم که نکنه به ضررم باشه این عقب انداختن ترسیدم که اوضاع بدتر بشه و این یعنی بی ایمانی یعنی باور نداشتن خودم

    اصلا همین کارو میکنم این ایده رو عملی میکنم میرم تو دل ترسم میخوام جرعت به خرج بدم وای خدای من یعنی میتونم ازپسش برمیام ؟

    الان خیلی میترسم دوست دارم اینکارو بکنم ولی میترسم پس حتما انجامش میدم

    این همون کاریه که باید توش تغییر ایجاد کنم

    و اولین قدمی که براش برمیدارم اینکه میرم تو دل ترس ها

    خدایا شکرت هزاران بار شکرت

    راستی اینکه آیندرو ببینین واقعا درست میگید استاد هر موقع آیندرو دیدم که با همین شیوه پیش برم به کجا میرسم ودیدم که چه آینده ی وحشتانکی در انتظارمه تغییر جهت دادم این کار خیلی جواب میده نه فقط برای شروع در ادامه ی راه هم که میخوای به عقب برگردی و کنترل ذهن از دست میدی به آینده نگاه میکنی و دوباره انگیزه میگیری

    سپاس فراوان رب که اینگونه هدایت میکنی مرا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه سلطانی گفته:
      مدت عضویت: 1165 روز

      عااااااااشقتم من که انقد قشنگ وعالی صحبت می کنی من مطمئنم که موفقیت پیش روی توست تو عالی بینظیری همین فرمون بروجلو.

      عشق آبجی

      نظراتت رو توی سفرنامه خوندم ومعلومه که چقدر اگاه تر از قبل شدی ومنی که از نزدیک می‌بینمت میفهمم که چقدر عاقل تر صبور تر آرام تر شدی.

      ما همه با کارکردن هرروزه روی باورها و بمب باران کردن افکار مثبت ورودی افکار مثبت ورودی های خوب عالی

      قطعا زندگیمان تغییر خواهد کرد.

      از خدای مهربانم این تغییر های خوب عالی را خواستارم

      در پناه خدا باشی و هروز در فرکانس بالاتر باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        هدیه سلطانی گفته:
        مدت عضویت: 1261 روز

        من عاشق شما هستمممم (مثل استاد که به خانم شایسته گفت تو فایل زندگی در بهشت )

        بهترین خواهر دنیا

        با ورودی های مثبت به ذهن و کنترل ذهن میتونیم احساسمون رو خوب نگه داریم و احساس خوب برابر با اتفاق خوب و من خیلی خوشحالم که تو رو دارم تا ساعت ها باهم در مورد خواسته هامون باورها رشد شخصیتی و … حرف بزنیم خیلی خوشحالم که با هم این راه رو میریم و باید استمرار داشت اونوقت مطمئنم میایم و توی سایت از نتایج عالیمون مینویسیم

        میدونی که چقدر عاشقتم و از خدا برات بهترینهارو میخوام

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    نرگس لطفی گفته:
    مدت عضویت: 1659 روز

    سلام.️

    من و خانوادم در یک زمان با شما و قوانین آشنا شدیم و شروع به کار کردن روی خودمون کردیم اما چون رشته ای که من می خواستم توش پیشرفت کنم کلا با خانوادم فرق داشت، یجورایی از اونها میونه ی راه جدا شدم.

    تا یه جاهایی داشتم خوب پیش می رفتم. نسبت به هم رشته ای های خود پیشرفت بیشتری داشتم اما با گذشت زمان و جدی تر شدن هدفم افکار منفی زیادی سراغ من اومدن.

    افکاری مثل: تو دیر شروع کردی و نمی تونی به اون درجه ای که می خوای برسی، همیشه آخر توجه مربی هستی، از لحاظ فیزیکی خیلی با استاندارد های این رشته مطابقت نداری، توی این رشته دست زیاد هست… و غیره.

    اضطراب و ترس باعث شد که رشد خوبی که داشتم کند و حتی متوقف بشه. همیشه استرس داشتم و با تلاش فیزیکی زیاد می خواستم سریع تر به جایی که می خوام برسم.

    همیشه به خودم بابت هم تیمی هام و باشگاهم غر می زدم. می گفتم اینجا مناسب من نیست، من برای پیشرفت باید برم یه مکان دیگه با آدمای جدید.

    انگار همه چیز یادم رفته بود. هول کرده بودم، عجول و کم صبر شده بودم تا اینکه نمی دونم چی شد اما انگاری خسته شدم. ناامید هیچ وقت نشدم اما خسته شده بودم. تلاش فیزیکی زیاد و نرسیدن به اون نقطه ای که می خواستم نفسم رو داشت بند می‌وزد و این خستگی باعث شد که دست نگه دارم و آروم بگیرم. باعث شد به خودم بگم یه دقیقه بشین سر جات ببین با خودت چند چندی؟ دقیقا داری چیکار می کنی؟ اصن متوجه میشی که داری چیکار می کنی؟

    سعی کردم خودمو آروم کنم. فشار فیزیکیم رو کم کردم تلاش کردم که به خودم اجازه ی نفس کشیدن بدم.

    البته من اون فشار فیزیکی رو دوست داشتم. من عاشق رشتم هستم و حاضر از صبح تا شب براش تلاش و تمرین کنم. چیزی که من و خسته کرده بود فشار فیزیکی نبود، بلکه اون اضطراب و استرس و کم صبری من باعث خستگی شده بود.

    این احساست منفی باعث می شدن که تلاش فیزیکیم بی ثمر بشه و در عوض خستگی توی تنم بمونه.

    خب اومدم فشار فیزیکی رو کم کردم تا ذهنم باز تر بشه.

    برای اولین گام رفتم افرادی که شرایط فیزیکیشون مثل یا نزدیک به من بود رو پیدا کردم. کسانی که همین فیزیک توی این رشته موفق شده بودند.

    دومین گامم این بود که شروع به ساختن باورهایی کردم که دیر شروع کردنم رو جبران کنه. گفتم من باورهایی رو درون خودتم می سازم که روند رشد من رو سریع تر بکنه.

    یعنی اون تلاش فیزیکی رو نصف کردم و سعی کردم به جاش باورهای درست رو در رابطه با رشتم بسازم.

    داشت جواب می داد. دوباره برگشتم. پیشرفتم دوباره سریع شد و منی که تنها یکسال بود که شروع کرده بودم هم سطح شدم با کسی که بیش از 6 سال بود که کار می کرد.

    همه چیز دوباره داشت خوب پیش رفت ولی زیاد سعی نمی کردم دیگه روی باورام کار کنم.

    بخوام صادق باشم تنبلیم میومد. ببین می دونستم باید روی باورام کار کنم، می دونستم که باید وقت بذارم براش اما امان از تنبلی و امروز و فردا کردن.

    ولی خب پیشرفته سر جایش بود و دلیلش قوه ی تخیل قوی من بود. روی باورام خیلی کار نمی کردم ولی پس رفت نمی کردم و اون پیشرفته ام بود.

    من یه چیز خوبی که دارم اینکه به طور کامل واضحی می تونم آینده که می خوام رو ببینم. با جزییات کامل. از رنگ لباس، مارک کفش، حتی ست کردن لباسای روزمره ای که دوست دارم بپوشم، حرفایی که می زنم و مهم تر از همه حسش می کنم. انگار که اتفاق افتاده، جوری که موهای تنم سیخ میشه اما تخیل به تنهایی کافی نیست و من این رو می دونستم. می دونستم اگه روی باورهام کار کنم، اگه احساسم رو خوب نگه دارم، با این تصویر واضح از آینده کولاک میشه.

    یه جورایی برای خودم گفتنش شرم آوره ولی با اینکه از این مسئله آگاه بودم به خاطر تنبلی انجامش نمی دادم و چسبیده بودم به همون قوه ی تخیلم.

    پیشرفت من سر جاش بود تا اینکه افکار منفی از بُعد دیگه اومدن سر وقتم.

    افکاری منفی مثل اینکه این باشگاه دیگه به درد تو نمی خوره، اینجا دیگه نمی تونی پیشرفت کنی، اگه می خوای بالاتر بری باید باشگاه تو عوض کنی، آدمای اینجا فقط باعث پسرفتت می شن…

    این افکار این بار به جای احساس اضطراب و ترس بهم احساس خشم می داد.

    می دونی انگار وصل شدم به عوامل بیرونی. درسته آدم اگه توی باشگاه بهتر و امکانات بیشتر با هم تیمی های بهتر باشه بیشتر رشد می‌کنه اما لازمه ی این تغییر یه چیز مهم تره که امروز با باز کردن نشانم خورد توی فرق سرم و باعث شد که بخوام برای اولین بار کامنت بذارم.

    من چیزی که از مدت ها قبل می دونستم اما نادیش می گرفتم رو به رو شدم.

    «تغییر شخصیت، جسارت می خواد.»

    و من اینجوری بودم که بوووم. بعد اینجوری بودم که بابا تو خودت از لحاظ شخصیتی یه مثقالم تغییر نکردی اون وقت می خوای مکان و آدمات تغییر کنند؟ اینجوری بودم که نرگس تو خیلی پرویی. دقیقا انتظارت از خدا و کاینات چیه؟ تو توی شخصیتت تغییری اینجاد کردی که خدا راهی جلو پات بذاره؟

    به خودم گفتم ببین مشکل تویی. مشکل باشگاه یا هم تیمی هات نیستن، مشکل بنیاد شخصیتیه توعه.

    تا تو تغییر نکنی معلومه ادمای دورت و مکانت تغییر نمی کنن. به خودم گفتم که دقیقا انتظارت از خدا چیه وقتی که خودت مشکل اصلی رو داری نادیده می گیری؟

    و من به قدری امروز خوش حال شدم که اشک توی چشمام جمع شد. گفتم ببین چقدر واضح جوابتو گرفتی. قبل از اینکه نشانم رو باز کنم با تمام وجودم، با تک تک سلولم از خدا خواستم که مشکلم رو بیاره جلوی چشمام و به چه واضحی سر تیترش اومد جلوی چشمام. ببین که خدا چقدر واضح جوابتو داد. انگار که بهم بگه دختر خوب مشکل تو اینکه، اینو درستش کن تا من کارتون راه بندازم. اینجا خدا جنس نسیه به کسی نمی ده. بهاش رو بده تا کارت راه بیوفته و من امروز تصمیم گرفتم که بهاش رو تمام و کمال بپردازم تا خدا و کاینات راه رو برام هموار کنند.

    ممنونم از اینکه آگاهی هایی رو که دارید در اختیار دیگران می ذارید و باعث می شید که آدما هایی من مسیرشون رو بارها بارها پیدا کنند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ابوالفضل گفته:
      مدت عضویت: 3615 روز

      سلام دوست عزیز

      چقد خوب نوشتی

      چقد لذت بردم واستفاده کردم از کامنت فوق العادت

      چقد خوب تونستی بر گردی به درون خودت وباورها وترمزهای ذنیت رو بکیشی بیرون واصلاحش کنی

      منم وقتی کامنتت خوندم که هدایت شدم معجزه وار بهش ،منم نشستم ترمزهامو در مورد کار مورد علاقم کشیدم بیرون وباورهای قدرت مند کننده ومتضادش رو نوشتم،احساس میکنم گره های ذهنیم داره باز میشه وسرعتم هزار برابر میشه چون این قانون جهانه،این وعده خداونده

      ممنون دوست خوبم

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    زهرا راد گفته:
    مدت عضویت: 1852 روز

    به نام مهربان ترین

    سلام استاد عزیز و مریم مهربان و دوستان همراه.

    با دیدن این فایل به سوالی که در ذهنم پیش اومد فکر کردم. که واقعا برای 10سال دیگه از مسیری که الان میری خوشحال و راضی هستی ؟جوابی که دارم اینه که من کاری دارم با محیط عالی و همکاران عالی ،جای پیشرفت و افزایش حقوق من هست ،الان هم در جایگاه خوبی هستم مدیر فروش شرکت که میتونم عالی‌تر هم بشم از نظر کیفیت کارم .ولی 10 سال دیگه حتی اگر حقوق بالایی هم داشته باشم اون آزادی زمانی رو که میخوام ندارم.من میخوام مثل استاد کاری رو داشته باشم که در عین اینکه به من آزادی مالی عالی وآزادی زمانی عالی میده اون رو با عشق انجام بدم ،کاری که رسالت زندگی منه .در کاری که هستم آرامش دارم و دوستش دارم اما به عنوان رسالت زندگیم بهش نرسیدم ،هدایت میخوام و منتظر نشانه هام برای تغییر .فکر کنم الان باید روی باورهام کار کنم و اینکه من میتونم اون کاری رو که میخوام با تمام جزئیات داشته باشم .چرا که نه الان استاد همون کاری رو داره که از هر لحاظ خواسته چرا من نه؟

    باید تغییر کنم .آره جسارت تغییر واقعا یه اراده و شجاعت میخواد و کسی که با باور قوی و افکار درست قدم برداره مسلما موفقیت همراه اونه در هر تغییر با خودش رشد و کمال میاره.

    باید از دایره ی امنی که ساختیم خارج بشیم ،مرزها رو بشکنیم تا بتونیم به چیزی برسیم که در رویاهایمان ساختیم .باید پا رو فراتر گذاشت باید دیدی جهان شمول داشته باشیم باید آینده رو ببینیم باید ضعف ها رو پیدا کنیم خواسته هامون رو واضح کنیم .باید خودمون رو بهتر بشناسیم .

    ما داریم هدایت میشیم هر لحظه .باید ایمان داشته باشیم که هدایت الله رو دریافت می‌کنیم.

    چقدر استاد برام جالبه هر فایل که گوش میدم میبینم خودتون الان در شرایطی که هستید عمل کننده به تک تک گفته هاتون هستید.الان که شرایط عالی زندگیتون هستید باز هم به دنبال بهتر کردن و عالی‌تر کردن شرایتون هستی همون ظرف وجودی که هر لحطه در حال گسترش هستید و جایی برای توقف نداره .یا اینکه در فایل های زندگی در بهشت هر روز به دنبال چالش جدید به دنبال حل کردن مسائل با راه حل های جدید و آسون تر خدای من ،خودتون اولین شاگرد عمل کننده به تمرین ها و درسهای خودتون هستید .تحسینتون می‌کنم بکی از علت های واقعا متفاوت بودن شما همین عمل کننده بودن و صداقتت ن هست الهی که همیشه درجه یک و سالم و رو به رشد باشید .هر دعایی میکنم آخرش میگم چه دعایی کنم وقتی بهترین رو خود استاد داره رقم میزنه .

    سپاس واقعااز خدای مهربانم برای هدایت به این آگاهی ها. تشکر از شما و مریم عزیزو دوستان همراه برای کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1406 روز

    با سلام خدمت استاد و دوستان عزیز

    روز پنجم و تعهد من برای دیدن فایل و کامنت..!

    یکسری نشونه ها میان که تغییر کنی

    باید تغییر کنی…

    باید بتونیم اینده ی این چیزی که الان هستیمو ببینیم!

    بالانرفتن اطلاعات،نشناختن افراد جدید،انجام ندادن کار جدیدی ک باعث پیشرفت بشه،درواقع وجودمون علاقه ای به ادامه ی همچین روندی نداره!

    قدم برداشتن و خروج از روندی که چندسال اینده،هیچ نتیجه ای نخواهد داشت،منوط به این است که ترسها ،نگرانی ها برای اینده،ویک‌کلام بی ایمانی را از بین ببریم

    خیلی از ماها توانااییها و‌مهارت های زیاد و بعضا در حد عالی داریم،اما شهامت استفاده ازاین داشته هارو نداریم

    گاهی شرایط مارو ازار میده ،اما شهامت قدم برداشتن نداریم حرکت نمیکنیم

    دیدن ده سال اینده و اوضاع بد اوون موقع،باید به عنوان اهرم پیشرفته الانمون،در نظر بگیریمش

    سختی های ده سال اینده،باید شجاعتو انگیزه و شوق در جهت تغییر اون وضعیت را باعث‌بشه

    نشانه هارو باید ببینیم

    جنگو جدل،احساس نارضایتی در روابط….نشونه های تغییر است

    باید اماده باشیم برای تغییر قبل از ناتوان شدن در اوضاع سخت موجود بخاطر نداشتن شجاعت و بصیرت در درک نشونه ها و اقدام عملی

    هروز دنبال تغییر باشیم جهان هر لحظه داره تغییر میکنه

    نپذیر ک طبیعیه شرایطه الان و مملکتو هرچی

    خداوند با نشونه ها،داره با ما حرف میزنه

    در هر شرایطی ک هستیم میتونیم تغییر بدیم

    خوب ——> خوب تر—> عالی

    و برعکس بد به بدترو ….

    تغییر در باور

    تفکر…

    منجر به تغییر در فرکانسو مدار میشه!

    و در نهایت نتایج عالی ساخته میشن

    با درک این مباحث،و کنار گزاشتن کمالگرایی و استفاده ی عالی از قانون تکامل

    باعث میشه قدم برداریم ،هرچند کوچک

    باعث میشه شورو انگیزه حفظ بشه و هر لحظه برای یکم بهتر شدن اماده باشیم و در نهایت یه ورژن خیلی بالا در کارو روابطو زندگی بسازیم

    سرعتو تصاعد بیان توی روند نتایج

    منه مربی،اگه الان که توی باشگاهای مردم کار میکنم

    با ادامه ی روند،ده سال اینده همچنان دارم توی باشگاها کار میکنم و یک مربی ده سال پیرتر هستم با انگیزه ی کمتر و نگران برای مخارج چون درصدو حقوق بگیر متناسب با تعداد شاگردام هستم و تلاش به هر طریقی برای جذب و ماندگار شدن شاگردام

    درسته الان ،خیلی شاگردای زیاد دارم،چون هزینه هام کمتره. درامدم خوبه و بدهی ندارم و در نتیجه احساسم خوبع و کار کردن برای دیگران ،خیلی ناراحتم نمیکنه در واقع سودم اندازه خوده باشگاه داره،با دردسر کمتر با تایم کمتر

    اما با ادامه ی روند،ده سال اینده من خیلی از لذت ها رو نبرده یا شاید مخارجی داشته باشم بالاتر از درخواست های الان و اون موقع مجبورم یا بدهکار باشم یا کلا صرف نظر و در حسرت بمونم

    پس باید شروع کنم اولا کمالگرایی رو کامل بزارم کنار

    و با شرایط و امکانات الان،قدم بردارم

    حالا این قدما میتونه پیدا کردن یکجای کوچیک به اندازه بودجم یا اجاره کردن سانس در باشگاه های دیگ و ….هر الهامی از سمت خدا باشه

    در کنار این که الان تصمیم میگیرم که اقدام کنم باید ترمزای ذهنیمو خراب کنم

    مثل این ک من پول به اندازه کافی ندارم

    یا باشگاه بزنم کسی منو نمیشناسه

    یا کارای اداری مجوز سخته

    یا هرچیز دیگه ای

    و شروع کنم به ریز کردنه مراحل باشگاه زدن

    و اولین قدم،انتخاب اون ریز شده ای باشه که میتونم همین الان انجام بدم

    مثلا میتونم برم چندتا بنگاه و حضوری بپرسم

    اینجوری،دارم خودمو در فرکانس این خواسته قرار میدم و کم کم نشونه های بیشتری درک میکنم و خدا بهم قدم بعدیو میگه

    خودمو تحسین کنم که قدم برداشتم،حتی کوچیک

    که باعث میشه احساس لیاقت کنم که اره من تونستم برم واسه خواستم کاری انجام بدم،ناتوان نیسم

    احساس عجز نکردم

    و مطمعنا همین احساس خوب و شروع تغییر و خارج شدن از منطقه ی امنم،باورهای قویترو نتایج بهتر میسازه

    خداروشکر برای این فایل و گسترده کردن دیدمون برای لذت بیشتر و متداوم زندگیمون

    ممنون استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مریم دیناشی گفته:
    مدت عضویت: 1071 روز

    در بخش نظرات همین فایل‌، از خودت بپرس که چه جنبه‌هایی از زندگی‌ات الان نیاز به تغییر دارد و بنویس که چگونه و با ایجاد چه تغییری در باورها و نگرش‌ات می‌توانی زندگی بهتری برای خود بسازی و الان چه ایده‌ای برای برداشتن اولین قدم داری:

    در بحث شغل و درآمدم نیاز به تغییر و خیلی بهتر شدن دارم.

    با تغییر باورهای نامحدود گذشته در مورد پول و ثروت میتونم شرایطم رو بهتر کنم.

    عبارات تاکیدی زیاد گفتم،سابلیمینال جذب ثروت زیاد گوش میدم ،تمام فایلهای استاد که به صورت غیر مجاز به دستم رسید پاک کردم از اول با همین فایلهای دانلودی و خرید کتاب رویاهایی که رویا نیستن در سایت استاد و در این مسیر نور آگاهی و عشق دوباره متولد شدم.

    دیدگاهی که از استاد یاد گرفتم این بود که همیشه نقد خرید کنم و کالایی رو به صورت چکی دریافت نکنم

    تا جایی که ممکنه اقساطی خرید نکنم وام نگیرم

    پول قرض نگیرم.

    زمانی وام بگیرم که کسب و کارم حسابی رشد کرده و درآمدم ‌و سودم زیاده و بخوام کسب و کارم رو بروز کنم یا گسترش بدم. رفتم سر کار

    و از در آمد صفر به ماهی دونیم تا سه میلیون رسیدم

    و یاد گرفتم باید تکامل و مدارهای ثروتم رو طی کنم

    شکر گزاری کردم برای پولها و داشته ها و نکات مثبت زندگی ام.

    احساسم رو هر لحظه خوب کردم و‌حواسم بود که فرکانس بهتری رو به جهان هستی ارسال کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    صدیقه گفته:
    مدت عضویت: 1620 روز

    سلام و عرض ارادت خدمت استاد گرانقدرم آقای عباسمنش عزیز و مریم خانم عزیزم و دوستان گرامی

    آموزه های من از این فایل :

    زندگی با این قانون که ما توانایی خلق و توانایی تغییر شرایط زندگیمان را داریم خیلی زیبا و لذت بخشه !

    خدایا شکرت برای این قوانین قشنگ جهان هستی .

    خدایا شکرت که ما رو در مسیر آگاهی و درک این قوانین قرار دادی .

    خدایا شکرت که هدایت و حمایتمان میکنی که هر روز بهتر و عالی تر از این قوانین استفاده کنیم و هر روز تعالی پیدا کنیم .

    وقتی زندگیم را بررسی میکنم ، که چرا موقع هایی شده با قدرت و شهامت تغییر کردم ، حتی تغییرات اساسی که به اصطلاح دل شیر میخواست را انجام دادم . و از انجامشون هم نتیجه گرفتم و راضیم.

    و چرا جاهایی از زندگیم اورژانسی و واجب نیاز به تغییر داره ، نمی توانم تغییر ایجاد کنم ، حتی دلم میخواد تغییر کنم ، میدونم باید تغییر کنم ، چرا نمی تونم ؟!!

    جواب خودم و پیدا کردم ؛ جاهایی که با شجاعت و مصمم ، تغییر کردم ، با تمام وجودم کاملا به فکر خدا ، به خواست خدا واقف بودم ، مطمئن بودم کاری را که انجام میدهم خداپسندانه است و حتما خودش هم کمکم میکند ، انجام دادم و همواره هم نتیجه گرفته ام ، خدایا شکرت ! عاشقانه دوستت دارم

    جاهایی که نتوانسته ام تغییر کنم ، عمدتا با این دلایل بوده که شاید خدا نخواهد ! شاید خدا دوست نداره ! شاید این سرنوشت منه ! ،

    تردید داشتم !میگفتم اصلا به صلاح منه !!!

    متاسفم!

    حالا یاد گرفته ام ؛ خدا چیزی را در برای من نمی خواهد مگر آنکه خودم بخواهم .

    حالا یاد گرفته ام ؛ اگر میخواهم بدانم خدا چیزی را دوست دارد یا نه ؟! قوانینش را خوب یاد بگیرم ، و خواسته ی خودم را با قوانین خداوند تطابق دهم ، با خواندن آگاهانه قرآن کریم ، که بهترین منبع برای آگاهی های ما درباره شناخت بهتر خدا و فکر خداست .

    با استفاده از آموزهای استاد گرانقدرم آقای عباسمنش عزیز ، که دستانی از دستان خدا هستند .

    با شناخت اهداف خودم ،که دوستشون داشته باشم .

    با ساختن باورهای قدرتمند کننده ، و تغییر دیدگاهم ، تغییر و شروع کنم .

    یاد گرفتم آنچه را دلم میخواهد را بخواهم و برایش حرکت کنم ، اگر بعدا فهمیدم به صلاحم نیست و دوستش ندارم ، دوباره می توانم آن را هم تغییر دهم .

    یاد گرفتم : دنیا و سرنوشتم ، دست منه !

    من می توانم سرنوشتم را بنویسم و هر وقت تشخیص دادم به‌ نفع خودم تغییرش بدم .

    الهی به امید تو !

    خودم نیاز به تغییر دارم .

    تصمیم گرفتم: با الویت در روابطم با فرزندانم ، با همسرم ، با خانواده ام و روابط خانوادگی ، تغییر ایجاد کنم .

    که تغییر را هم از خودم شروع کرده ام .

    در رفتارم ، افکارم ،باورهایم ، گفتارم ، اخلاقم ( که تعادل را رعایت کنم ، در نیکی و مهربانی

    و تنبیه کردن ، افراط و تفریط نداشته باشم ) .

    برای تغییر ، مهمترین باورم این است : من ارزشمندم !

    من لایق بهترین ها هستم !

    هر چه من خوش اخلاق تر شوم ، نزد خدا محبوب تر می شوم .

    هرچه من قدرتمند تر شوم ، نزد خدا عزیز تر می شوم .

    خدا بیشتر از من میخواهد که من در آرامش و راحتی باشم .

    من خودم و عاشقانه دوست دارم .

    خداوند به اندازه ی توان من، از من انتظار دارد.

    و خیلی باورهای قدرتمند کننده دیگر …

    کارهایی که در این راستا اقدام کرده ام:

    3 ماهه که کتاب آیین دوستیابی را به فرمایش استاد، شروع کرده ام و با جان و دل ، مو به مو انجام میدهم ، باز هم به شیوه ی خودم ، بعد از چندین بار گوش دادن به فایل صوتی کتاب ، نکات مهم و آموزشی اش را نوشتم ، و به یک کتاب خلاصه شده تبدیل کردم ، و خوندم و صوتی کردم و گوش میکنم و با دقت عمل میکنم ، از عملکرد خودم و پیشرفتم و راضیم . خداروشکر

    هر روز با تضادهایی که برخورد میکنم ، باورهای مخرب را شناسایی میکنم و باورهای قدرتمند کننده ام را جایگزین میکنم . که به قول استاد اینها هم با تداوم و تکرار روز به روز بهتر و بهتر می شوند ، ان شاءالله .

    در پناه نور و عشق الهی باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 986 روز

      سلام دوست خوب من

      لذت بردم از ردپای زیبایی که به جا گذاشتین اون قسمتی که گفتین هر وقت چیزی از دست میرفت میگفتی حتما خواست خدا بود منم خیلی این ترمزو دارم و با خوندن کامنتتونچ فهمیدم که این باور اشتباهه چون خداوند هیچوقت نمیخواد،ما چیزی،و ازدست بدیم مگر اینکه بخواد،چیز بهتر بما بده با خوندن کامنتون یهویی این اومد تو ذهنم واسه همین نوشتم شاید راهکار خوبی،برای شما هم باشد که هر وقت تو همچین شرایطی ازین بعد قرار گرفتیم بجای تکرار حرف اشتباه قبلی بگیم حتما خواست خدا بود این بره یا این مبلغ پول از دستم بره تا پول یا چیز بهتر و بیشتر به سمتم جاری بکنه این حرف که اومد تو ذهنم حس خوبی بهم داد و این بقول استاد عزیزمون که هر الهامی که اومد حالتو خوب کرد بدون از طرف خداست و اگه حستو خوب نکرد،از طرف شیطانه….خداروشکر که با خوندن این قسمت ردپای شما همچین جمله ای بهم الهام شد …سپاااااس از شما دوست گرامی و موفقیت همه عزیزان آرزوی ماست پیروز و شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        صدیقه گفته:
        مدت عضویت: 1620 روز

        سلام آقای بختیارپور

        خوشحالم به کامنتی که درباره‌ی تغییر شخصیت نوشتم

        توجه کردید و جواب دادید .

        بله !چیزهایی را که از دست می‌دهیم، از اعمال و افکارهای اشتباه خود ماست .

        این ما هستیم که با ناسپاسی ،کفر و شرک ، نعمتهایی را که داشته ایم را از دست می‌دهیم.

        و وقتی دوباره سپاسگزار باشیم ، فقط ایمان و توکل مان بر آفریدگارمان باشد . خدا نیز بهترین ها را به ما عنایت می‌کند.

        از آشنایی و هم خانواده شدن باشما ‌خوشحال وسپاسگزارم .

        براتون آرزوی بهترین هارو دارم.

        در پناه و نور و عشق الهی باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    آلما آسایش گفته:
    مدت عضویت: 1960 روز

    سلام به دوستان هم فرکانسی

    من حتی از نوشتن اینکه چی میخوام واگر الان تغییر نکنم چند سال دیگه وضعیتم به چه صورته، وحشت میکنم

    ولی با خوندن کامنتها تصمیم گرفتم بنویسم

    الان که درآمدی ندارم ولی میدونم با این درآمد همسرم وتورم حتما چندسال دیگه اوضاع بدتری رو تجربه خواهم کرد.

    بزرگترین باور سمی من اینه که میگم من دیگه سنم بالاست ونمیتونم کاری پیدا کنم ویا راه بندازم

    دومین باور غلطم اینکه حتما برای پیشرفت و درآمد زایی باید تحصیلات دانشگاهی داشت.

    خودم فهمیدم ایراد کارم کجاست ولی نمیدونم از کجا شروع کنم.

    خیلی چیزا دلم میخواد داشته باشم یکیش دا‌شتن خانه ی بزرگتر داشتن درآمدی که نگران کم آوردن تا سرماه رو نداشته باشم

    داشتن یه ماشین شخصی که اینقدر منت همسرمو نکشم

    وخیلی چیزای دیگه ولی از همه ی اینها مهمتر اینه که اول باورهامو عوض کنم

    اولین گام رو برداشتم واون شرکت در این سفر هست واز همه مهمتر نوشتن کامنت و خوندن کامنت دیگر عزیزانه.

    از خدای عزیزم ممنونم که منو به این مسیر هدایت کردو هرلحظه حامی وهادی منه.

    تشکر از خانم شایسته ی عزیز واستاد گرانقدرم آقای عباسمنش.

    در نور و آگاهی باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 986 روز

      سلام دوست خوبم

      دعا میکنم به هر آرزوی و خواسته که دارین با صبوری و رعایت قانون تکامل بهش برسی فقط خواستم یه راهنمایی داشته باشم اون قسمت کامنتتون نوشتی ماشین میخوام تا منت هسمرم و نکشم این خواسته تون کاملا نادرسته چون این درخواستتون توجه به نازیبایی داره وواونم منت کشیدن از همسر اگه اینطوری بگین بهتره خدایا من ماشین میخوام که از خودم باشع مال خودم باشه تا هروقت هرجا خواستم برم بتونم بدون هیچ معذوریتی برم دوست دارم همسرم با من همراه باشه منو درک کنه منم درکش کنم شما اینطوری اگه اعلام کنی جواب مثبت میگیری همین امیدوارم درک صمیمانه و متقابل بینتون همیشع برقرار بشه و با سرعت عالی خواستهاتو جذب کنی …امیدوارم تونسته باشم مطلب و خوب بهتون رسونده باشم البته ببخشیدا ما اینحا دور هم جمع شدیم تا بهم انرژی بدیم و اشتباهه همو با عشق بهم یاداوری و اصلاح کنیم و بهم نور بدیم تا از تاریکی های نامحسوس و محسوس براحتی عبور کنیم براتون کامنت گذاشتم …موفق باشی دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        آلما آسایش گفته:
        مدت عضویت: 1960 روز

        سلام آقا مجید گل

        چقدر خوبه که عزیزانی مثل شما کامنت ها رو میخونن ویا پاسخ های درست وبه جاشون بقیه رو راهنمایی میکنن.

        درسته حق باشماست جمله ی مناسبی بکار نبردم.خدارو شکر میکنم برای هدایتم توسط شما.

        خوشحال میشم همیشه از آگاهی واطلاعات شما استفاده کنم.

        در پناه خدا سالم وشاد باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    متینا عباسی گفته:
    مدت عضویت: 809 روز

    سلام به استاد و دوستان عزیزم

    سپاسگزارم استاد برای آگاهی های بینظیرتون

    جهان همیشه درحال حرکت هست و هیچوقت ثابت نمیمونه

    ماهم همواره باید با این جهان رو به جلو حرکت کنیم،تا زمانی که جلو بریم و حرکت کنیم،جهان با ما مهربان است

    اما اگر پیشرفت نکنیم و چیزی به جهان اضافه نکنیم و برای پیشرفت این جهان کاری نکنیم و به طور کلی فایده ای برای این جهان نداشته باشیم، زیر چرخ دنده های جهانی که درحال حرکت هست له میشیم.

    ما انسان ها اغلب پذیرش اینکه باید تغییر کنیم برامون سخته و همیشه دنبال تغییر دادن دیگران هستیم چون فکر میکنیم ایراد از بقیه هست و ما راه و نظر درستی داریم…

    احساس قربانی بودن میکنیم و دیگران رو مقصر شرایط بد الانمون میدونیم

    (اگر فلانی میزاشت من درس بخونم اینجوری نمیشد، اگر بابام بهم پول ماشین میداد، پول مغازه میداد الان من اینجا نبودم

    اگر من توی امریکا بدنیا میومدم وضعم این نبود، اگر دولت فلان کارو میکرد، اگر دلار پایین بود و کلی اگر ها و بهانه های دیگه…)

    اما نمیدونیم و نمیخوایم ک باور کنیم، ما خالق شرایط زندگیمون هستیم و دیگران هیچ تاثیر خوب و بدی نمیتونن روی زندگی ما بزارن و همش به خودمون بستگی داره.

    نمیخوایم باور کنیم که تنها راه رسیدن به زندگی خوب، تغییر باورهای خودمون هست، نه تغییر دیگران. ما از تغییر دادن دیگران عاجزیم…

    اولین و مهم ترین قدم برای تغییر باورهامون اینکه بپذیریم که باید تغییر کنیم،بپذیریم که ایراد از خودمونه نه دیگران

    بپذیریم که ما خالق زندگیمون هستیم

    بپذیریم که توانایی و قدرت تغییر زندگیمون رو داریم

    بپذیریم که بااید حرکت کنیم

    بپذیریم که دیگران هیچ مسولیتی ندارن در قبال تامین نیاز مادی و عاطفی ما و این ما هستیم که باید این نیاز هارو برطرف کنیم.

    بپذیریم که خداوند اسمان ها و زمین را مسخر ما کرده و حضرت سلمان و ابراهیم و نوح و زکریا و…هیچ فرقی با ما نداشتند.

    اگر حضرت سلمان به اون همه ثروت رسیده،پس این نشون میده که ماهم میتونیم به اون ثروت برسیم…

    اگر حضرت ابراهیم،در اون حد خداپرست و یکتاپرست بوده و شده رفیق خدا،پس این نشون میده که ماهم میتونیم مثل اون بشیم رفیق خدا…

    اگر حضرت نوح اون همه سال عمر کرده،پس ماهم میتونیم با کنترل افکارمون و تغذیه مناسبمون و احترام به وجودمون، اون همه سال عمر کنیم…

    اگر حضرت موسی بعد از کشتن یکنفر توسط خدا بخشیده شده و شده پیامبر خدا، پس نشون میده که ماهم میتونیم بخشیده بشیم چون خدای حضرت سلیمان، خدای ماهم هست…

    اگر حضرت زکریا در اون سن بالا و درحالی که خانمش نابارور بوده، تونسته به اذن خداوند صاحب فرزند بشه،پس دیگه کاری به حرف دکترو…نداشته باشیم که میگن شما نمیتونی صاحب فرزند بشی به هزارو یک دلیل.

    اهمیت ندیم به افکار پوچ گذشتمون. چرا؟چون از قبل خداوند الگویی هایی واضح برای ما اورده که نشون میده کار نشد نداره.اگر خدا بخواد میشه…اگر یکنفر تونسته کاری رو انجام بده،پس ماهم میتونیم.

    هروقت که ذهنمون به هر طریقی بهانه اورد برامون، یاد مثالایی مثل اینها بیفتیم که خداوند برامون توی قران اورده، اونوقت این نجواهای شیطانی رو میتونیم خاموش کنیم.

    همچی به من بستگی داره، من خالق زندگیم هستم چون خداوند من رو اینطور افریده، خداوند من رو جانشین خودش برروی زمین قرار داده ، پس مسلما من هم قدرتی دارم و اون قدرت، قدرت خلق شرایط دلخواهم هست…

    همیشه باید یک انسان خوشبین اما منطقی باشیم.باید ده سال آیندمون رو خوشبین اما منطقی تصور کنیم

    ببینیم که ده سال دیگه با همین روند جلو بریم به کجا میرسیم

    با همین شغل پیش بریم ده سال دیگه چی مشه؟

    با همین شخصیت پیش بریم، ده سال دیگه چه اتفاقاتی رو و چه ارتباطاتی رو تجربه میکنیم؟

    صددرصد میفهمیم که باید تغییر کنیم، باید جلو بریم ،باید پیشرفت کنیم و روند کارو و شخصیتمون رو ارتقا ببخشیم.

    همیشه باید حرکت کنیم چون جهان درحال ارتقاست و اگر غفلت کنیم ممکنه خیلی ازش عقب بیفتیم و اون موقع تغییر کردنمون کار مشکل تریه…

    پس چه بهتره که از الان شروع کنیم.

    عاشقتونم استاد، واقعا هرروز که فایلارو گوش میدم، تغییرات رو توی خودم از طریق احساس خوبی که دارم و هرلحظه این احساس بیشتر میشه حس میکنم.

    سپاسگزارم از خداوندی که شمارو برای ما خلق کرد…

    سپاسگزارم از شما که انتخاب کردید، به این جهان بیاید و باعث تحول این جهان بشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 986 روز

      1،ما باید خودمون تغییر کنیم نه بدنبال تغییر کسی باشیم

      2،دیگران هیچ مسولیتی درقبال اوضاع مالی و عاطفی ما ندارن هیچ انتظاری از کسی نداشتن دمتگرررررم

      3،اگه تغییر نکنیم به جهان چیز مثبتی ندیم زیر چرخ دهندهاش له میشیم

      4،کار نشدددد نداره تو این جهان همه چی ممکنه و همه چیزم دست خودمونه وسایل آشپزی با بهترین امکانات در اختیار ماست اینکه غذامون بدمزه میشه ،میسوزه،خراب میشه،گندیده میشه نمیتونیم کسی و مقصر بدونیم و این بهانه آب تو هاونگ کوبیدن

      سلام بر تو دوست خوب من خیلی خیلی لذت بردم از کامنتت خصوصا اون قسمت گفتین دیگران هیچ مسولیتی در قبال مادی و عاطفی ما ندارن تلنگری زدی بهم اسیدی دمتگرررررم خیلی روشنتر شدم عالی بود از کدهایی که بهم دادی سپااااااااس دوست من برام نور شدی برای رسیدن به بهشت خدا نورت شود الهـــــــی…دوستتون دارم دوست باعشقم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        متینا عباسی گفته:
        مدت عضویت: 809 روز

        سلام اقای بختیارپور

        خیلی مچکرم بابت کامنت محبت آمیزتون…

        مثالی که شما درباره ی وسایل آشپزی زدید هم خیلی عالی بود واقعا درسته ما تمام ابزار و امکانات برای ساختن زندگیمون رو داریم و اگر نتونیم زندگی خوبی بسازیم،مسئله از ماست نه از هیچ چیز دیگه.

        بازم سپاسگزارم بابت بازخوردی که داشتید.

        خوشحالم که این کامنت برای شما مفید بوده…

        موفق باشید در تغییر زندگی و شخصیتتون به سمت مثبت…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: