تغییر شخصیت، جسارت می خواهد - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

1732 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سپیده حاتمی گفته:
    مدت عضویت: 3681 روز

    با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی و دوستان عزیز

    باز هم مثل همیشه فایلتون فوق العاده بود استاد واقعا از خدا ممنونم که منو با شما اشنا کرد حدود شش ماهه دارم رو خودم شبانه روز کار میکنم یکم سخته خیلی وقتا ناامید میشم ولی باز ادامه میدم تا به موفقیتی که میخوام برسم من دقیقا با همین فکر که چند سال دیگه کجام و وضعیتم چطوری هستش تصمیم گرفتم تغییر کنم و از خدا خواستم کمکم کنه که بصورت اتفاقی با سایت شما اشنا شدم.خیلی خیلی ازتون ممنون و بهترینارو از خدا براتون میخوااام و ارزو میکنم همیشه ثروتمند تر و موفق تر بشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ندا رامی گفته:
    مدت عضویت: 3381 روز

    با یلام و درود فراوان خدمت دوستان و همراهان گرامی عباسمنش

    تشکر ویژه دارم اول از استاد عزیز با فایلهای گرانبهاشون و خانم شایسته عزیز بابت این کار زیبا و پسیندیده شون

    عرضم به خدمتتون که این فایل رو به دقت گوش دادم و فهمیدم دلیل پیچ و تاب خوردن ما توی مشکلات اینه که به قول استاد از خودمون نمیپرسیم امروز چیکار کنم که بهترو عالی تراز دیروزم باشم.چون ما عادت کردت کردیم به روز مره گی و روی خط صاف داریم حرکت میکنیم.

    جای پیشرفت برای خودمون نذاشتیم و نگاه نمیکنیم به آینده ببینیم آیا این درآمد برای 10 سال آینده کافیه؟10 سال دیگه چقدر درآمدم رشد میکنه؟ سوالات خوبی که من ازش خیلی غافلم و هرروز از دستم میره.

    بالاخره توی یکی از این روزا ذهن پاسخ میده برو فلان کارو بکن یا فلانی میاد و یه جریانی تعریف میکنه یا یه اتفاقی میفته و ما میفهمیم مسیر باید عوض بشه این مسیر دیگه بهت جواب نمیده تغییر کن.

    خیلی بهترو راحت تر میتونیم پیشرفت کنیم و رو به جلو بریم اگر ذهنمون رو آماده کنیم هر روز برای تغییر جدیدو ایده های عالی و عملی کردن ایده های نابی که به ما الهام میشه.

    فروش ما اول در فروشگاه بود اما الان با اینترنتی شدن فروش هم آنلاین و هم فروشگاهی درآمد ما چندین برابر شده و خداروسپاسگذارم که هر روز راه های بیشتری برای ثروت مند شدن به ما نشون مید.

    امیدوارم در تمامی مراحل زندگیتون موفق و موید باشید.

    با سپاس از خانم شایسته.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    فرهاد کوکائیان گفته:
    مدت عضویت: 3880 روز

    سلام دوستان عزیز و استاد محترم.

    من تازه متوجه شدم که برنامه ای برای رشد روزانه افراد در نظر گرفته شده و من فعلا در روز ششم هستم. دیشب قسمت پنجم رو نگاه میکردم یه نکاتی به ذهنم رسید که دوست داشتم با دوستان به اشتراک بذارم.

    من بارها در موقعیتی که استاد محترم اون رو عنوان کردند قرار گرفته ام. اینکه مشغول انجام کاری میشید و وقتی به آخر آخر مسیر نگاه میکنید میبینید شاید این اون چیزی نبوده که من برای انجامش آفریده شدام. جایگاه من بزرگتر از این حرفاست و توانایی هایی که در خودتون میبینید رو فراتر از کار فعلی میدونید و موندن در اون شغل یا رشته شاید به نحوی از بین بردن تمام استعداد ها، علایق، خلاقیت ها و خدماتیه که میتونید به جهان بکنید وگرنه همونطور که خود استاد بارها گفته اند هر کاری پتانسیل درآمدهای میلیارد دلاری و حتی بیشتر رو داره. در مثالی که استاد بیان کردند درسته بعد از آتاری و کومودور میکرو اومد، بعدها سگا و بعد پلی استیشن 1 بعد 2 بعد 3 بعد 4 و در همین حین مراکزی تحت عنوان گیم نت به بازار معرفی شد که افراد گروهی و دسته جمعی بازی میکردند. من وقتی جوانتر بودم ایده ی برگزاری لیگ های محله رو داشتم جوری که در یک مکان بزرگ افراد کلوپ های مختلف با هم جمع میشن و بازی میکنند و برنده جایزه دریافت میکنه. بعد برای تیم های ضعیف کلاس آموزشی تکنیک های مثلا فوتبال آموزش داده بشه، جزوه چاپ بشه و هزاران ایده دیگه. پس نفس خود کار محدود نبوده و نیست. حتی الان دستگاه هایی اومده که شمشیر واقعی دست بازیکن ها هست و با دوربین ها و عینک های سه بعدی نهایت لذت رو از یک بازی تجربه میکنند.

    منظور استاد محترم رو خود من اینجوری درک کردم که وقتی به نهایت کار نگاه میکنی، پیش خودت میگی اصلا فرض کنیم من بزرگترین و بهترین کمپانی برگزاری بازی های رایانه ای و مسابقات و کلاس های آموزشی در جهان هم باشم، آیا ماموریت خلقت من این بوده؟ حتی اگر درآمد بسیار بسیار بالایی هم داشته باشه، این کار برای خیلی ها مثل خود من راضی کننده نیست.

    من یه زمانی برای کلاس گیتار الکتریک ثبت نام کردم و کلی تمرینات کسل کننده به عنوان مشق شب به من محول می شد. من همه رو در عرض یک ساعت آماده میکردم و خودم با خلاقیت خودم کلی تکنیک جدید رو تمرین میکردم. روزها و شب ها تو یوتیوب تکنیکهارو مرور میکردم و قطعه های خیلی خوبی رو برای هفته بعد آماده میکردم. وقتی اونها رو پیش استاد اجرا میکردم خیلی شگفت زده میشد. چون روز اول من رو دیده بود نمیتونست بگه که قبلا با گیتار کار کردی و همچنین پیشرفت من هم براش قابل باور نبود. روند خیلی خوبی داشتم تا اینکه یک روز یهو یه سوال اومد تو ذهنم که فرهاد قراره تکلیف آینده تو چطور رقم بخوره؟ میخوای گیتاریست بشی و در حوضه نوازندگی فعالیت کنی؟ تازه فرصت کردم در مورد این موضوع با خودم فکر کنم. کلی تو فکر فرو رفتمو به خودم گفتم اگر من بزرگترین و بهترین نوازنده گیتار الکتریک در دنیا هم باشم خب شاید از من ده، بیست، پنجاه یا بیشتر قطعه موسیقی باقی بمونه! شهرت عالی، درآمد عالی اما آیا من آفریده شدم تا بیامو چندتا قطعه از خودم به یادگار بذارمو برم؟ نشستمو با خودم کلی کلنجار رفتم. لیست توانایی هامو نوشتم و دیدم اگر اولویت بندی کنم شاید از لحاظ مفید بودن، این کار در آخر لیست قرار بگیره. هم تمام اون کارهای دیگه که تو لیست بود حس بهتری به خود من منتقل میکنه و هم برای آدمهای دیگه مفیدتره! شادی رو تو قلب خودم و قلب دیگران بیشتر میتونم احساس کنم. اگر در اون زمینه ها موفقیتی کسب کنم احساس غرور بیشتری میکنم و هزاران دلیل دیگه که باعث شد همون روز گیتار رو زمین بذارم و به دنبال یکی از علایقم که قلبم رو بیشتر آروم میکنه برم.

    شاید مصاحبه خانم آنجلینا جولی رو خونده باشید که میگفت: با وجود اینکه بازیگر بودم، شهرت داشتم، ثروت داشتم، پیشنهادات خوب داشتم اما حس و حال خوبی نداشتم و احساس میکردم ماموریت من چیز دیگه ایه. باید سر جای خودم قرار بگیرم تا بتونم اون حس خوب واقعی رو که سالهاست در من گم شده بدست بیارم و بعدها فهمیدم با کمک کردن به دیگران این حس در من زنده میشه و از اون زمان به بعد ایشون بخشی از زندگیش رو برای کمک به افراد فقیر اختصاص میده.

    در نهایت با صحبت های استاد و اون چیزی که در ذهنم از تجربیاتم درک کرده بودم به این نتیجه رسیدم که بهترین زمان برای تغییر زمانیه که حس کنیم حس خوب داشتن بالاتر و مهمتر از چیزهای دیگه برامون ارزشمنده و حاضر باشیم وضعیت و دستاوردهای امروز رو برای بدست آوردن جایگاهی که حس میکنیم براش ساخته شده ایم فدا کنیم و مهم تر اینکه بدونیم، با قرار گرفتن در جایی که بهمون حس خوبی میده، میتونیم ثروت، سلامتی، شهرت و همه امکانات قبلی رو بارها و بارها بهتر و با کیفیت تر داشته باشیم.

    فرهاد کوکائیان هستم

    ممنونم از توجهتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    امیرحسین نیکدل گفته:
    مدت عضویت: 2411 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    روز پنجم سفرنامه

    چقدر جالبه که موضوعات هر روز هماهنگ شده با اتفاقاتی که من هرروز درگیرشم و الهاماتی ک بهم میشه

    چندین روزه که دارم فایل شماره 1 و 2 آرامش در پرتو آگاهی رو گوش میدم و خدای درونم روی یک قسمتش تاکید شدید داشت:

    ” تصاویر آلوده ، افکار آلوده ، صداهای آلوده و گفتار آلوده جسم و ذهن تورا پریشان کردند و قیل و قال نفس را بیشتر و بیشتر . تا سکوت را از تو گرفتند و سکوت زبان گفتگوی من بود با تو ”

    و چندین روزه که خداوند منو به سکوت ذهن تشویق میکنه و مباحث کتاب نیروی حال. من این کتاب رو 12 بار خوندم و تمرین کردم ولی امروز خداوند این جمله از این کتاب رو ب ذهنم آورد که : ” ذهن به مانند یک کشتی در حال غرق شدن میماند و اگر از آن بیرون نپری ناخواه همراهش غرق میشوی ”

    انگار که خدا به طرز جدی داشت بهم هشدار میداد که سکوت و خودآگاهی باید اصلی ترین تمرین روزانه ت باشه . و دقیقا همین هشدار های جدی همراه شد با هشدار های استاد در مورد تغییر

    با تک تک الهاماتی ک دریافت میکنم و نکاتی که استاد میگن با قدرت جلو میرم ب لطف الله . در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    علیرضا امیری گفته:
    مدت عضویت: 1576 روز

    روز پنجم

    بنام هستی بخش مهربان.

    استاد عزیزم چقدر حرف های شمارو دوست داشتم و چقدر این فایل به من چسبید.

    یاد زندگی خودم افتادم و از وقتی که یادم میاد من همیشه سعی میکردم قبل از اینکه جهان منو وادار به تغییر کنه خودم شروع به تغییر کنم. اون زمان از قانون چیزی نمی‌دونستم اما خداوند واقعا همه ی مارو هدایت می‌کنه و تفاوت من با بقیه در این بود که من به حرف دلم گوش میکردم و اون کار رو انجام میدادم و بهترین اتفاقات برام رقم میخورد.

    می‌خوام چند نمونه اش رو اینجا بنویسم:

    1_ وقتی که سال اول کنکور قبول نشدم مصمم شدم که سال بعد کنکور بدم و با اینکه اصلا دانش آموز درجه یکی نبودم و همه اش بفکر بازیگوشی و فرار از مدرسه بودم اما چون بیشتر کلاسمون با بهترین رتبه ها بهترین دانشگاه ها قبول شدن من مصمم شدم که بهترین رتبه و بهترین دانشگاه قبول شم چون به نوعی بهم بر خورد و خودم را کمتر از اونا نمی‌دونستم نتیجه اش شد بهترین رتبه در بهترین دانشگاه. بعداز اتمام دوره کاردانی سر دوراهی ادامه تحصیل یا رفتن به خدمت سربازی گیر کردم و حسم بهم گفت که برو سربازی چون دلم با درس نبود و از طرفی هم میخواستم زودتر سربازی برم و وارد بازار کار بشم. من اون موقع بهترین تصمیم رو گرفتم چون بعدها فهمیدم که دوستایی که کاردانی با هم تموم شدیم، اونا ادامه تحصیل دادن و من رفتم سربازی که الان من از همشون موفق ترم.

    2_ بلافاصله بعداز سربازی مغازه مرغ بریان زدم بعد از گذشت چندماه فهمیدم اصلا و ابدا من هیچ علاقه ای به این شغل ندارم و موندن تو این شغل مساوی با از دست رفتن روزهای طلایی بود که برای من سرنوشت ساز بود. حالم آن روزها خوب نبود و احساس خوبی نداشتم. استاد را نمی‌شناختم و قانون را نمیدانستم.مشتری هام کم کم ، کم شد و اجناس گرون شد و نیرویی درون من می‌گفت مغازه رو واگذار کن. بعد از 5 ماه مغازه رو با تمام لوازمش واگذار کردم و خداروشکر نه تنها ضرر نکردم که حتی کلی سود تو لوازم بردم.

    3_ بعد از مرغ بریان فهمیدم من به کار الکترونیک و برق که مرتبط با رشته ام هم بود بسیار بسیار علاقه دارم و هدایت شدم به یک کارخانه ی بسیار بزرگ که الان در کشور بسیار معروف و مشهور هست، مرتبط با بردهای الکترونیکی در شهرم اون هم به صورت واقعا معجزه وار که چگونه هدایت شدن و پیدا کردن همچین جایی خودش مثل یک کتاب میمونه!

    با حقوق بسیار ناچیز وارد کارخونه و خط تولید شدم و با پشتکار و علاقه ی بسیار فراوان جزو نیروهای نمونه شدم و درآمدم چندین برابر شد. بعد از یکسال احساس کردم من در اینجا دیگه پیشرفت خواصی نمیکنم و اینجا تا یک‌ جایی سقف پیشرفت داره از طرفی هم نمی‌خواستم برای کسی کار کنم دوست داشتم خودم کارخانه تولید داشته باشم و خودم رئیس کارخونه خودم باشم. شور و اشتیاق شروع کردن و در مقابل باورهای نامناسب در مورد تولید، تحریم، نبود قطعات و….

    از من انسانی افسرده و غمگین ساخت ماه ها به همین شکل سپری شد و من دچار افسردگی شدید شدم و به ناچار به پزشک مراجعه کردم و مصرف دارو رو شروع کردم. دچار آنفولانزای شدید شدم در حد مرگ و روزگار رو به سختی سپری کردم. در دوران نقاهت و مریضی روزی خداوند منو به یک کتاب فروشی هدایت کرد و کتاب 4اثر فرورانس اسکاول شین رو خریدم و شروع کردم به خوندن وقتی کتاب تموم شد به صورت کاملا معجزه وار با استاد عزیزم عباسمنش آشنا شدم که قصه آشنایی هم در این کامنتت نمیگنجه.به خودم اومدم قرص ها رو ریختم بیرون از کارخونه با وجود مخالفت شدید مدیر کارخانه و با وجود ارتقإ درجه و افزایش حقوق باز هم تصمیم خودم رو گرفتم و هیچ چیزی و هیچ کسی نتونست مانع تصمیم بشه و من استعفا دادم و از کارخونه اومدم بیرون و تنها مهاجرت کردم!

    آغاز مهاجرتم با سختی ها و رنج ها و چالش های زیادی روبه رو بود اما من خدارو ر

    داشتم و استاد عباسمنش رو . روی خودم به معنی واقعی کلمه متعهدانه کار کردم و شخصیتی جدید با باورهایی جدید ساختم. زندگی ام شد صحبت های استاد عزیزم و ایمان و حرکت و معجزه و معجزه و معجزه… 3 سال از شروع مهاجرت من میگذره

    و خداوند به من لطف کرد و در این چندسال بعد از مهاجرت بهترین ها رو نصبیم کرد.

    خدایا خیلی دوستت دارم خیلی شکرت.

    من از جهان هستی سیلی خوردم اما سیلی های آرام و کوچک اما خداوند به من لطف کرد و آدم ها و شرایطی را سر راهم قرار داد تا من قبل از اینکه ضربه های سنگین را از جهان بخورم تغییر کنم.

    یاد بگیر همیشه در برابر پروردگار جهانیان تسلیم باشی آرام باشی و از او بخواهی تو را هدایت کند.

    به خداوند با تمام وجودت ایمان داشته باش و حرکت کن که معجزه ها در انتظار توست….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مژگان ز گفته:
      مدت عضویت: 1315 روز

      درودبرشما دوست وهخانواده ای اقاعلیرضا.

      چقدر عالی که تصمیمات درست وزیبایی میگرفتید وخداروهزار مرتبه شکر که حالا با توکل بخدا وآشنایی بااستاد وقوانین راه پیشرفت وتکامل رو طی میکنید،براتون خیلی خوشحال هستم.چقدر خوبه که ادامه تحصیل دادید ومهاجرت کردید وراه رو برای خودتون باز کردید.

      خوبه که از قرص ودارو بعنوان مسکن ومعالجه استفاده نکردید،بلکه بدنبال حقیقت رفتید،بدنبال پیشرفت وسلامتی،خیر وبرکت،بدنبال شخصیت عالی وسالم.

      خداروصدهزار مرتبه شکر که دوستان وهم خانواده ای هایمان پیشرفت میکنند ومیدرخشند.

      لطف ومرحمت وبرکت الله یکتا شامل حال شما باشه،

      ازالله یکتا براتون رزق وروزی بی حساب،سلامتی وشادی بی اندازه،حال خوب وآرامشی زیبا خواهانم. موفق وسربلند باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سجاد ارتش یک نفره گفته:
    مدت عضویت: 3016 روز

    سلام امروز این فایل شما رو دیدم استاد عباس منش . اولش ترسیدم و نگران شدم وقتی گفتید اگر شرایط داره کم کم بد میشه به فکر تغییر باشید اما بعد که دیدم کامل فایل رو بهتون آفرین گفتم و دیدم چقدر خوب و درست میگید که باید در هر شرایطی هر چقدر بد یا هر چقدر خوب به فکر تغییر و بهتر شدن و پیشرفت کردن بود . گاهی اوقات ما انسانها خیلی زود عادت میکنیم به شرایط چه خوب چه بد و متاسفانه فکر میکنیم زندگی و سرنوشت ما همینه که هست و لیاقتمون همینقدر هست و بیشتر نمیشه . و بیخیال خیالاتمون میشیم کلا و عادت میکنیم به سیاهی لشکر بودن در فیلم زندگیمون . اما اگر ایمان داشته باشیم و توکل کنیم بر خدا و قوانین رو بشناسیم میتونیم حتی از قلب جهنم به بهشت برسیم فقط باید صبر داشته باشیم و شک نکنیم به مسیر و قوانین کائنات . خدا رو شکر که عضو این سایت هستم . و هر روز آگاهی های جدید و نابی بدست میارم و یک کلاس ارتقاء و پیشرفت شده برای من این سایت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1749 روز

    به نام خدایی که بی صبرانه منتظر تغییر من در جهت مثبت است

    امروز روز پنجم سفرنامه من است و میخواهم در مورد تغییر بنویسم تغییری در جهت مثبت

    چون ما در دو حالت بیشتر نیستیم یا در حال پیشرفت هستیم و یا در حال پس رفت

    خب حالا اگر در حال پیشرفت باشیم و هر لحظه بهتر از لحظه قبل باشیم این یعنی هماهنگ با جهان هستیم و این خبر خوبی است برای ما چون وقتی هماهنگ باشیم با جهان کمتر به تضاد بر میخوریم و زندگی سرشار از شادی وعشق داریم چون تضاد وقتی به وجود میاد که ما در مسیر درست نباشیم و به این انگیزه میاد که ما به مسیر درست برگردیم ، حالا اگر در مسیر درست باشیم دیگه تضادی رخ نمیده

    و اگر در مسیر پس رفت باشیم جهان تضادهایش را به این هدف که باید تغییر کنی نشان میدهد و اگر اصلاح مسیر نکنی این تضادها سخت تر میشه تا بالاخره بفهمی باید تغییر کنی

    در بحث تغییر دو نکته مهم است

    یکی اینکه شجاعت داشته باشیم و از ترس که‌در واقع شرک به خداست دوری کنیم و با ایمان به الله یکتا با آغوش باز به سمت تغییر برویم و به یاد داشته باشیم که‌ ما در این مسیر تنها نیستیم و پشتمان به خدا گرمه😍

    و دیگری اینکه جهاد اکبری براه بیندازیم تا از درون تغییر کنیم زیرا اگر از درون تغییر کنیم بیرون ما هم تغییر میکنه

    در آخر میخوام این آیه زیبا از قرآن را به خودم یادآوری کنم که میگه:

    إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ

    آیه ۱۱ سوره رعد

    سپاسگزارم خانم شایسته عزیز و آقای عباس منش بزرگوار بابت این همه آگاهی های ناب😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1423 روز

    سلام به همه و استاد عزیز

    رد پای پنجمم رو با آیه 8و9سوره مریم شروع کنم

    قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَٰمٞ وَکَانَتِ ٱمۡرَأَتِی عَاقِرٗا وَقَدۡ بَلَغۡتُ مِنَ ٱلۡکِبَرِ عِتِیّٗا

    قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٞ وَقَدۡ خَلَقۡتُکَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَکُ شَیۡـٔٗا

    زکریّا] گفت: پروردگارا، چگونه براى من پسرى باشد، در حالى که همسرم از ابتدا نازا بوده و خودم هم از شدّت پیرى به افتادگى رسیده‌ام.

    گفت: پروردگارت این گونه گفته است که: این کار بر من آسان است و همانا تو را پیش از این، در حالى که چیزى نبودى آفریدم.

    امروز یکم حالم گرفته بود و از خدا نشونه خواستم و این دوآیه نشونه برای من بود اینکه برای خدا همه چی آسانه دست کم نگیرش این همون خدایی هس ک تورو از هیچی آفریده سخت ترین کار توی ذهنمو انجام داده پس چرا فک میکنم خواستهام برای خدا غیر ممکنه خدا به هرکاری تواناس بیشتراز اینا باید روی خودم کار کنم باید باورمو تغییر بدم باید بیاد بیارم که خالقم منو آفریده و شرایط رو برام فراهم کرده.

    مثل انسانی ک فراموشی گرفته سعی کن ب یاد بیاری کی تورو اینجا فرستاد و قول هدایت داده…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    فهيمه گفته:
    مدت عضویت: 1955 روز

    به نام خدای هدایتگرم

    سلامی گرم خدمت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته بی نهایت مهربانم

    شما جز کدوم گروه هستی

    افرادی که قبل از اینکه اوضاع خیلی خراب بشه تغییر میکنن؟

    افرادی که وقتی اوضاع خراب میشه تغییر میکنن؟

    یا

    افرادی که حتی وقتی اوضاع خراب میشه بازم تغییر نمی کنن؟

    ————————–

    من خودم رو جز افراد مرحله اول و دوم میدونم

    خیلی دوست دارم جزء دسته اول باشم در همه موارد…

    نشونه هایی که میگه باید شرایطتت رو تغییر بدی..به نظرم برای دیدن این نشونه ها باید اول به اینکه یک انرژی برتری در این دنیا وجود داره اعتقاد داشته باشم .

    اون مواردی که با قلبم بهش ایمان دارم و باورهای خوبی درباره اش ساختم ، میرم جزء دسته اول

    ولی در شرایطی که باورهای خوبی ندارم درباره یک موضوع ، میرم توی دسته دوم

    ..

    نکته ، آیا شرایط خوب همیشه پایدارن ؟…آیا شخصی که در منطقه خوب شهر مغازه داشته و درآمد خوبی داشته ، تضمینی وجود داره که همیشه همونطوری بمونه؟…نه هیچ تضمینی وجود نداره که همیشه توی همون شرایط بمونه…حتی، میشه احتمال زیادی دادکه شرایط بسیار وخیم خواهد شد.

    چرا؟

    به یک دلیل ساده ….جهان هر ثانیه در حال تغییره….همه انسانها در بیشتر نقاط کره زمین هر سال دارن میبینن بزرگترین تغییر رو و اونم تغییر فصلها ست که کل زمین تغییر میکنه

    پس چرا ما با این که الان فهمیدیم باید تغییر کنیم بازم تغییر نمی کنیم؟…چون ایمان نداریم …چون با سختی های زندگیمون خو گرفتیم …

    .

    .حالا

    چاره چیه ؟

    نوک بینی رو نبینیم …ده سال بعد رو ببینیم…دردی که الان بهش عادت کردیم، هر روز بزرگتر و وخیم تر میشه …مثل یک زخم چرکی هی عفونی تر میشه ، پس شرایط خیلی دردناک تر از الان خواهد بود…چاره اینه که اون درد 10 سال دیگه رو الان حس کنیم تا خودمون رو راضی کنیم که تغییر کنیم….

    تغییر نباید یه چیز فانتزی برای ما باشه ، تغییر باید مثل مسواک زدن که هر روز حداقل دو بار انجام میشه، به شکل های مختلف هر روز در زندگی ما جریان داشته باشه

    چرا بزاریم دندونامون داغون بشه بعد به دادش برسم….چرا تا دندونامون تمیز و سلامت هست بهش نمیرسیم….تغییر هم همینطوره هر روز باید این سوال طلایی رو بپرسیم

    .

    چطور میتونم امروز عالی تر از دیروزم باشم ؟

    .نشونه هارو درک کنیم ، تا این تغییر کردن رو سخت نبینیم …نشونه ها ،زبان خداوند هستن…نشونه ها اون اعمالی هست که ما از قبل فرستادیم …اگر نشونه ها چیزیه که ما رو ناراحت میکنن ، یعنی اعمالی که از قبل فرستادیم باید تغییر کنن…باورهایی که موجب شدن اون اعمال و رفتار از ما سر بزنن باید تغییر کنن…

    در تمام این مسیر ، میتونیم دستمون رو بدیم به رب العالمین و هر روز بهش بگیم ما رو به صراط مستقیم هدایت کن…و خودمون فقط با چشم دل ببینیم راههایی رو که خدا بهمون میگه

    یا ، میتونیم انتخاب کنیم خودمون بریم همه راهها رو تست کنیم بلکه یکیش ما رو به صراط مستقیم برسونه …که اونم قضاوت با خودتون که ببینید تا حالا چقدر با کله خودتون راه رفتید و به صراط مستقیم رسیدید….

    و اما درباره خودم ….

    شیطان دست از نجوا برنمیداره…هر روز با یک هجمه جدید میاد و من رو میترسونه…دیروز و امروز زورش زیاد بود و داشت تمام قدرتش رو به کار میگرفت ..و من کارم اینه که بلند بلند تکرار کنم “”من به خدا ایمان دارم”””

    دیروز صدای خدا رو شنیدم که خیلی آروم بهم گفت تسلیم نشو…ادامه بده …

    خیلی زیاد دارم وقت میزارم برای نوشتن و فایل گوش دادن توی دفترم خیلی زیاد مینویسم…

    .

    این فایل نمونه جامعی از تمرین اهرم رنج و لذت هست.

    یک هفته ست که اهرم رنج و لذت جدیدی بر اساس تمرین جلسه اول ثروت یک برای خودم نوشتم و صبحها میخونمش…

    امروز به ذهنم رسید این نجواهای شیطان شاید به دلیل اهرمی باشه که نوشتم …

    خلاصه هر چیزی که هست من به اون صدای آروم ایمان دارم و از این سرو صدای شیطان حراسی ندارم…”””چون دیگ حق از جوش نمی افته”””

    .

    اینارو گفتم که بگم تغییر ، راحت هم نیست…ولی به قول استاد در جلسه اول راهنمای عملی دستیابی به رویاها که میگه با برداشتن هر قدم در راه رسیدن به خواسته ات ، مسائلی که به منظور تحقق آن خواسته حل میکنی ، ترسهایی که به خاطر تحقق آن خواسته ات پشت سر میزاری ، همه و همه ظرف وجودت رو بزرگ تر میکنه….

    و چه چیزی شیرین تر از اینکه شاهد باشی بزرگ شدی…

    استاد خودش رو مثال زد ، گفت که توی این بیست سال چقدر شغل عوض کرده با هزاران نفر آشنا شده و تغییرات بیشمار دیگه…که همشون نشان از بزرگ شدن ظرف ایشون هست….

    اونم چه ظرفی ؟

    ظرفی که این همه شاگرد توش جا بشه…

    ظرفی که هر شاگردی ، یه آدم دیگه میشه و اون آدم چقدر روی دنیای اطرافش اثر گذار خواهد بود

    .

    وقتی نجواها میاد فقط پناه میارم به سایت تا از شر شیطان وسوسه گر در امان باشم…تا به این وسوسه گر نشون بدم من در مکتب کسی هستم که آموزش هاش میلیونها نفر رو دگرگون کرده….هر کی به اندازه ای که روی خودش کار کرده تغییر کرده….چه اون که مونده در این مسیر چه اون که از مسیر خارج شده …در هر دو صورت هیچ کدوم ما دیگه اون آدم سابق نیستیم و نخواهیم بود…

    پس به خودم میگم…هر روز از خودت سوال کن چطور از دیروزم بهتر باشم….چطور کارهام رو راحت تر انجام بدم…چطور بیشتر هدایت رو دریافت کنم…چطور ایمانم بیشتر بشه به خدایی که گندمم رو میریزه که به جاش کیسه زر بهم بده به قول پروین اعتصامی که میگه :

    سجده کرد و گفت کای رب ودود……………من چه دانستم ترا حکمت چه بود

    هر بلائی کز تو آید، رحمتی است………..هر که را فقری دهی، آن دولتی است

    تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای……………هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای

    من به مردم داشتم روی نیاز……….گرچه روز و شب در حق بود باز

    من بسی دیدم خداوندان مال………….تو کریمی، ای خدای ذوالجلال

    بر در دونان، چو افتادم ز پای…………هم تو دستم را گرفتی، ای خدای

    گندمم را ریختی، تا زر دهی…………رشته‌ام بردی، که تا گوهر دهی

    در تو، پروین، نیست فکر و عقل و هوش…………..ورنه دیگ حق نمی‌افتد ز جوش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      آسیه شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 546 روز

      سلام فهیمه جان

      چقدر کامنت تون عالی و کامل بود چقدر قشنگ همه چی رو درک کردید و توضیح دادید واقعا مفید بود من که کلی نکات مثبت و آگاهی ازش درک کردم انشالله که همگی بتونم در پناه الله یکتا موفق وعاقبت بخیر بشیم ازت ممنونم خواهر عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    کبری صباحی گفته:
    مدت عضویت: 1101 روز

    خدایا هرآنچه که دارم ازآن توست ومن بدون تو هیچ هم نیستم.. خداروصد هزار مرتبه شکر که یه فرصت دیگه به من داده شد تا بیام وکامنت بزارم..

    سلام به استاد نازنیم ومریم بانوی شایسته وسلام به همه اعضای خانواده عباسمنشیم..

    روزشمار تحول زندگی من، رورپنجم(تغییر شخصیت جسارت میخاهد)

    خداروصدهزارمرتبه شکر بابت این سفرنامه بابت فایلهای ارزشمندی که توی سفر نامه هس وخداروشکر بخاطر مریم جون که یکی از دستان خداوند شده واین سفرنامه رو ایجاد کرده.. بینهایت سپاسگزارم.

    استاد عزیزم خداروشکر من یه ادمی هستم که قبل از اینکه اوضاع زیاد خراب بشه تغییر میکنم اصلا من شخصیتم اینجوری هس که عاشق تغییر هستم دوست دارم همه چی یاد بگیرم دوست دارم هرروز یه چیز جدیدی وتجربه کنم تو همه مسائل.. تو شغلم تو زندگیم تو روابطم.

    مثلا تو خانه داری من حتما حتما باید دوماهی یه بار یه چیدمان کلی تو خونه م داشته باشم انگار که عید اومده ومن میخام خونه تکونی کنم جای وسایل رو از ریزودرشت، سبک وسنگین باید تغییر بدم باید جابجا کنم من باتغییر وجابجایی انگار زنده تر میشم انگار یه لول بهم اضافه میشه.. جوری هستم که دیگه همه منو تو خانواده ی خودم میشناسن که من چقدر به دنبال تغییر وتحول هستم تو زندگیم. تو شخصیتم تو رفتارم توی تیپ وفیافه م.. مثلا توی کارم که هنر هس هربار دوست دارم یه تجربه ی جدید داشته باشم دوست دارم همه حرفه ای یاد بگیرم مثلا خیلی دوست داشتم عروسکبافی با قلاب رو یاد بگیرم مدام میرفتم تو گوگل سرچ میکردم تابالاخره یاد گرفتم فقط توی یه هفته.. وچندین تا عروسک ودستگیره واسکاچ واینا بافتم که حتی یکی از دوستای خودم که مثلا چندسال بود باقلاب کار میکرد چقدرررررر تحسینم کرد ومیگفت باورم نمیشه که ایشون اصلا قلاب بافی بلد نبوده والان یه همچین چیزای خوشکلی بافته.. یامثلا کچه بافی برای اولین بار دست گرفتم وسه چهارتا عروسک خوشکل زدم وبه قیمت خوب فروختم.. یا تکسچر یا رزین یا گلها وعروسک های خمیری بدون اینکه بخام جایی آموزش ببینم با دوره ای رو بگذرونم.. بیشتر دوست دارم از تجربه هایی که تو طول مسیر کسب میکنم تکاملم رو طی کنم وپیشرفت کنم.. یا شخصیتم.. استاد من قبل از اینکه این فایل سفرنامه رو بشنوم با خودم یه تعهدی کردم من قبلا درطول روز خبلی با تلفن حرف میزدم خیلی.. اما یه روز باخودم گفتم چه خبره اینقدحرف زدن چی میگم آیا این حرفا بدرد زندگیمم میخوره یا باعث پیشرفت من میشن گفتم از فردا دیگه به هیچ کس زنگ نمیزنم مگه مواقع ضروری.. من تصمم رو گرفتم وبعداز اون هیچ موقعیت ضروری هم پیش نیومد خداروشکر که من بخام مدام پای تلفن باشم مگه کسی کارواجب داشته باشه اونم در حد پیام که خودم سریع خاتمه میدم.. بیشتر توی سایت هستم وحالم خیلی خیلی خوبه خداروشکر.. یا مثلا من درمورد اینکه بخای آشغال توی طبیعت بریزیم مثلا اشغال بزرگ بعضی مواقع رعایت نمیکردم واشغال میریختم ولی بادیدن فایلهای سفر به امریکا این عادت بد از سرم شد واصلا اشغال تو طبیعت نمیریختم ولی مثلا اگه میرفتم مغازه چیزی میخریدم رسیدخریدمو میومدم بیرون مچاله میکردم ومینداختم بیرون میدونستم کارم اشتباه هم هس ولی بازم میگفتن این که به کاغذ کوچیک هس آشغالی حساب نمیشه ولی امروز رفتم مغازه طبق عادت همبشگیم کاغذو مچاله کردم که بندازم بیرون که یهو به خودم گفتم ببین اشتباه اشتباه هس چه کوچیک چه بزرگ.. اشغال هم اشغال هس چه کوچیک چه بزرگ من اگه بخام رشد پیدا کنم باید از همین اشتباهات کوچیک کوچیک که به چشم نمیان شروع کنم وکاغذ و باخودم اوردم خونه وانداختم تو سطل زباله… یامثلا تو رفتارم باپسرم یا شوهرم یا اطرافیانم میگم الان چه جوابی بدم بهتره الان این حرفی که میخام بزنم اینجا جاش هس یانه.. الان این شوخی وبکنم یانه.. خلاصه که استاد من تو این مسیر پرخیروبرکت دارم رشد میکنم واز مسیرم هم بسیار راضی هستم وخدارو بینهایت شاکرم الان خیلی به خودم افتخار میکنم.. من قدم هایی که درجهت بهبود خودم وزندگیم برمیدارم خیلی قدم های کوچیک کوچیکی هس ولی بازم خیلی عالیه.. مثلا عشق دادن به خودم میرم جلو اینه وبه خودم عشق میدم وخودموبیشتر دوست دارم. یاهمین خوندن کامنت بچه ها که قبلا اصلا نمیخوندم ولی الان که دارم کامنت بچه هارو میخونم ویا خودم کامنت میزارم یه قدم بزرگ درجهت بهبود خودم وزندگیم هس.. خداروصدهزارمرتبه شکر.. خداروصد هزار مرتبه شکر همه چی خیلی خوبه همه چی خیلی عالیه.. خداروشکر خداروشکر خداروشکر..

    درپناه الله یکتا شادوپیروز و ثروتمند وسعادتمند دردنیاواخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محبوبه گفته:
      مدت عضویت: 1288 روز

      سلام کبری جان

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      کامنتت تغییرات من بود منم مثل شما به هیچ هنری نمیتونم نه بگم دوست دارم یاد بگیریم و تقریبا مسیر شما رو رفتم قلاب بافی ،مروارید بافی ،خیاطی ،دف نوازی و…در هیچکدوم ماهر نیستم ولی هنر را دوست دارم کامنتت که می‌خوندم انگار خودم بودم

      خیلی جاها فکر میکنم آیا این حرف درسته بزنم یا لازم نیست

      چیکار کنم که حس خوب بگیرم در این موقعیت

      البته یهو فراموششم میشه و حسم بد میشه ولی بازهم بهش بانگ میزنم برگرد مدام باید زبونم را کنترل کنم

      ممنونم از کامنت عالیتون ،براتون عشق و ثروت و سلامتی و سعادتمندی از خداوند خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        کبری صباحی گفته:
        مدت عضویت: 1101 روز

        سلام محبوبه جان.. عزیز دلم خیلی خوشحالم که وقت گذاشتی وکامنتمو خوندی وبهم پاسخ دادی وخوشحالم از وجه اشتراکاتی که باهم داریم.. منم برای شما آرزوی موفقیت و خوشبختی وسعادتمندی وثروت فراوون میکنم.. واییییییییییی خدای من شکرتتت چقدرررررر خوشحالم بخدا به خاطر فضای سایت وبخاطر دوستای عزیز ونازنینی مثل شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: