/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png00گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-10-04 00:05:532023-10-30 23:00:07«تعهد به خواسته» یا «رها بودن» نسبت به آن؟!
62نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
امیدوارم که ایام به کامتون باشه و حال دلتون عالی، جیب ها پر پول، و تو زندگیتون هم در مسیر هدایت الهی به سمت خواسته های الهی تون باشین.
خیلی دوست داشتم راجع به بحث رهایی صحبت کنم، البته قبلا راجع به رهایی در پاسخ به یکی از عزیزان سایت، تو عقل کل نوشتم، اما امروز مسئله ای پیش اومد که ترجیح دادم آگاهی هایی که کسب کردم و درک خودم از موضوع رهایی رو بیام به صورت مکتوب بنویسم چون حس میکنم با این کار پتانسیل عملگرایی راجع به اون آگاهی درِش ایجاد میشه :)
خب داستان از اونجایی بود که من داشتم با یه دوست صحبت میکردم و این دوستمون، درباب موضوع و چلنجی که باهاش روبه رو هستم، اومد و بحث رهایی رو مطرح کرد. گفت ببین مهلا میدونم که تو خیلی آدم تلاشگری هستی، و خیلی داری زحمت میکشی که به اون خواستهت برسی و… ولی حواست باشه که رها کنی و به خواسته هات نچسبی و وابسته رسیدن بهشون نباشی و..
تا اینجا که کاملا موافق بودم گفتم خدایا شکرت این رو هم به من یادآوری کردی.
اما یکم که ادامه داد، حس کردم از حرفاش حس خوبی نمیگیرم، حس ترس رو تو من بوجود میاره، چون دقیقا راهکاری که داده بود برای رهایی از خواسته رو، من قبلا اجرا کرده بودم و اوضاع بدتر از بدتر شده بود :/
این دوستمون مثل خود من و امثال من و شاید بتونم بگم بر اساس منطق ذهن سرکش همه ما، بحث رهایی رو مترادف با قانع کردن ذهنمون با درنظر گرفتن بدترین شرایط ممکن و حساب کردن احتمال مردن(خخخ) در اون شرایط (که احتمال ناچیزی هم داره)، میگفت آدم باید خواسته شو رها کنه.
خب این یه میس اندرستندد عه بزرگ عه، خیلی هم بزرگ، اینکه ما میام برای آروم کردن ذهنمون به منفی ترین نقطه ممکنی که قراره بهش برسیم نگاه میکنیم و میگیم اوکی در اون شرایط هم زندگی در جریانه پس غمت نباشه و…
اما من فکر میکنم این خودش یه جور فرکانس منفی میفرسته، چرا؟ چون تو تمام توجه ت میذاری رو اینکه اگه نشه چی؟ میگه اوکی این کار رو میکنم، باز میگی اگه نشه چی؟ میگه اوکی اون کار دیگه رو میکنم و.. تمام توجه و تمرکز میره رو نشدن، و باعث ارسال یه فرکانس قوی میشه که تو رو از خواسته ت کیلومتر ها دور میکنه.
من فهمیدم ما دو راه داریم برای رهایی از خواسته مون.
یکی توضیح بالاست. که نتیجه این کار اگه زیاد تکرار بشه، ممکنه این باور رو ایجاد کنه که اوکی من دیگه به اون خواسته که نمیرسم پس دیگه بهش نمیچسبم. و حس میکنم مثمر ثمر واقع نشه در اکثر مواقع، مثل تجارب خودم از برداشت اشتباهی که از دوره دستیابی داشتم.
یکی هم که خیلی عمقی تر و مفهومی تره از مورد بالا و اتفاقا درستش هم فکر میکنم همینه، بحث رهایی از خواسته بدلیل اطمینان از رسیدن به اون عه.
یعنی اینجا مثلا ما یه خاطر جمعی داریم که آقا جان، من به این خواسته میرسم، اصلا شاید هیچ وقت، هیچ دلیل و منطقی نداشته باشیم که چرا به اون خواسته میرسیم، مثلا هدف گذاری میکنیم که این ماه فلانقدر درآمد داشته باشیم، بعد شاید هیچ کِرِدیت و هیچ تکیه گاهی نباشه که بخوای بهش متوسل بشی که بابت اون تو میتونی این ماه فلان قدر درآمد داشته باشی، اما یه حسی درونی بهت میگه “آره، میشه”
نمیدونم اصلا چرا این جور اتفاق میفته، شاید بخاطر باور های درست خودمون تو اون زمینه خاص عه، یا مثلا شاید مقاومت کمتر مون، شاید رزومه بدی پشت اون کار عه نیست(یعنی تو اون کار عه شکست پشت شکست نخوردیم و اینکار یه جورایی آکبند عه) و هر دلیل دیگه..
حالا تو این داستان وقتی شما با حس خوب میری که اون کار رو انجام بدی، با حس شدن، با حس تونستن، با حس امید، با حس خدا کمک میکنه، با حس من سازنده ام، من خالق ام، من تعیین کننده م، پس من میگم چی بد عه چی خوبه، با حس اینکه اون اتفاق مثل یه آبه که بریزی تو ظرف شکل همون ظرف رو میگیره، با حس اینکه کسی دخل و تصرف نداره تو رسیدن به خواسته من، با حس اینکه من میخوام پس بصلاح منه، با این حسا وقتی شروع میکنی به کار کردن، اونوقت چنان فرکانس های قوی میفرستی که هر روز این اطمینان در تو بیشتر و بیشتر میشه و حس رهایی در تو میره بالاتر، و اون وقته که میتونم احتمال رو 100 بدم برای اینکه به خواسته ت میرسی و اگه به احتمال 0 هم نرسیدی به خواسته ت، یعنی خدا واست پلن های قشنگ تری چیده، یعنی خواسته تو قراره بهترش و قشنگ ترش به تو داده بشه و…
خلاصه لپ کلام برای نچسبیدن به خواسته باید و باید کنترل ذهن داشته باشی از مسیر دوم وارد بشی، چون در صورت اونه که میتونی به خواسته ت برسی، اگه مسیر اول رو انتخاب کنی که قبل رسیدن بهش قید شو میزنی دیگه، چرا؟ چون ذهنت این قدر قانع شده که اوکی اوکی، نشد نشده دیگه، که دیگه برات اهمیتی نداره هدایت بشی یا نه..
راستی یه مورد دیگه هم بگم یکی از نشونه های چسبیدن به خواسته(یعنی یه استپ قبل از همین داستانی که برای رهایی باید چیکار کنیم- تشخیص رها نبودن-) اینه که تو خیلی میری راجع به اون داستان سرچ های الکی میکنی.
مثلا دارم میگم یه مثال بزنم احتمالا خیلی هامون تجربه شو داشته باشیم، فرضا تو دوران مدرسه یه امتحانی داشتیم بعد خیلی دوست داشتیم این امتحانه رو 20 بشیم، میرفتیم از دوستمون میپرسیدیم که ای فلانی تو چیکار میکنی واسه این امتحان، میرفتیم از معلم میپرسیدیم خانوم/آقا الان امتحان اگه ازین فصل فلان قدر بخونم چقدر میاد، ازین فصل چیا رو نخونم چقدر میاد، سخت میاد، آسون میاد، باز میرفتیم خونه میشستیم میخوندیم 2 ساعت، باز زنگ میزدیم به دوستمون ای فلانی تو کدوم تست ها رو زدی، یا چقدر خوندی، نه تو کم خوندی، من زیاد خوندم، یا تو زیاد خوندی من کم خوندم، باز حساب میکردیم اگه اینجوری بشه 25 صدم کم میشم اون جوری بشه نیم نمره اضاف میشم و خلاصه میرفتم امتحان میدادیم از آخرشم تو اغلب موارد بخاطر اینکه اینقدر درگیر حواشی و چرت و پرت شده بودیم میشدیم مثلا 19.75(در حرص اور ترین شکل ممکن خخخ وگرنه مثلا 15). بعد یکی تو کلاس میبود که ساکت، آروم، نه با کسی حرف میزد نه چیزی میپرسید ، درس رو میخوند میومد ذارت 20 میشد
این گیر های الکی، که میشه، نمیشه، اگه نشه چی، ایناها همش و همش بازی ذهن عه برای اینکه تو رو به حاشیه بکشونه و از اصل دور کنه، و چون داری از اصل دور میشی و حس نرسیدن به اون خواسته در تو تقویت میشه شروع میکنه به حساب کردن دو دو تا چهار تا کردن و کلا اینجوری بگم دیگه برو که رفتیم بای بای هدف خخخ
این رو گفتم که حتی برای خودم چه الان و چه زمانی که بیام مجدد این کامنت رو بخونم بفهمم که آقا داستان رهایی اینه. و لطفا و لطفا درست درکش کن و عمل کن تا نتیجه ببینی
سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبایی که به اشتراک گذاشتید واقعا لذت بردم️️
من همیشه مفهوم رها بودن رو با این مفهوم که باید بیخیال هدفت بشی اشتباه میگرفتم و امروز با خواندن این متن و کامنت شما به درک بهتری از این موضوع رسیدم.
و قسمتی که شما در مورد نمره مثال زدید باعث شد که من به نوشتن این کامن هدایت بشم.
من خودم چون دانش اموز هستم خیلی این موضوع رو خوب درک میکنم .
دقیقا همونطور که شما فرمودید وقتی ما یه امتحانی داریم همه بچه ها (بعضی وقت ها هم از جمله خودم) درگیر این موضوع میشم که این فصل رو چقدر بخونم یا مثلا چقدر نسبت به بقیه بیشتر خوندم یا کمتر خوندم و تمرکزم روی این حواشی بوده و شاید با یه عالمه تلاش طاقت فرسا برای یه امتحان ساده حالا یه نمره خوبی هم بیارم مثلا 19 ولی یه دانش اموزی که اصلا روی این حواشی تمرکز نمیکنه و فقط درسش رو میخونه و از یادگیری لذت میبره بدون اینکه خیلی هم تلاش زیادی کرده باشه یا ده بار کتاب رو خونده باشه 20 میشه .
حتی خیلی جاها هم که خودم از این قانون استفاده کردم و بدون درگیر حواشی بودن با یه تلاش کم20 شدم و مثال شما واقعا باعث شد نقش رها بودن رو خوب درک کنم
یعنی اقا من درسم رو میخونم ازشم لذت میبرم و میدونمم که با درس خوندن نمرم هم خوب میشه دیگه هی لازم نیست مقایسه کنم ببینم از کی جلوترم یا عقب ترم.
باسلام ودرود به مریم عزیز ودوست داشتنی،واستاد بزرگوارامان.من درطی جلسه پنجم دوره شیوه حل مساله،با کارکردن روی باورها وکنترل کمالگرایی،استارت ویزیت تلفنی بیماران درغیراز ساعات اداری رودرمنزل زدم وظرف ده روز از شروع کار،دچارنجواها شدم ولی با مطالعه توضیحات فایل تعهد به خواسته ها یا رهابودن،با حفظ ازادی زمانی ومکانی ازطرف دوتا از بهترین کلینیک های دیابت استان دعوت به کارشدم چون بحث پیشرفت درمباحث علمی هم برایم مهم بود شروع کار پاره وقت درکناربهترین اساتید دیابتولوژی، وبودن درمحافل علمی خیلی اتفاق مبارکی بود ممنون که هستید نور وبرکت برزندگیتان جاری باد
سلام بی نهایت خدا را شاکر و سپاسگزارم از وجود شما و به قولی خوبه که هستید، استاد و مریم بانوی واقعا شایسته.
من از طریق پاسخ به سوالم در عقل کل توسط یکی از دوستان به این مطلب هدایت شدم و چه عالی جوابم را گرفتم واقعا متشکرم . و اینکه استعاره کویر و برنج منو یاد یه مطلبی انداخت که با افکار خودم می خونه، که می گویند
یک نفر نشسته بوده لب دریاچه ارومیه با یه سطل ماست و قاشق به قاشق از این ماست میزد به آب دریا ، ازش می پرسند چیکار میکنی؟ جواب میده ،آب از خودش، نمک از خودش! دارم دوغ درست میکنم.
بهش میگند که این چه نمیشه! اونهم جواب میده: میدونم نمیشه اما اگر بشه چه میشه !!
بله قضیه خودمون هست که می دونیم نمیشه ولی گاهی دایره راحتی مان میگه اگه بشه چی میشه !
با عرض سلام به تمامی دوستان وهم مسیران این راه زیبا ، واستاد عزیز و خانم شایسته مهربان ودوست داشتنی
این مقاله برای امروز وحال واوضاع من است ؛ خیلی ممنونم از نگارش عالی وپرازعلم وعمل ودرک قوانین خانم شایسته عزیز:
ازینکه چرا باوجود کار روی خودم بعد رسیدن به موفقیت ها وحس حال خوب چه طور باتضاد ها وناخواسته ها روبروبشم چرا نمیتونم حریف ذهن ونجواهاش بشم چرانمیتونم به اهداف وعلایقم برسم ، این مثال تمام روح وروان من وبهم ریخت که در کویر میخوای برنج بکاری ومن وبفکر واداشت شاید این کاری که چند ساله میخوای شروع کنی مصداق کاشت برنج درکویر است .
این مقاله به من یاداوری کرد که توموجودی فرکانسی هستی وهرلحظه میتونی با منبع افرینش خودت وصل بشی وخلق کنی
وجهان بازتاب فرکانس توست پس تا میتونی باتکرار وتمرین کسب اگاهی های بیشتر فرکانس عشق قدرت وثروت وسلامتی وشادی بدهم وازهرلحظه زندگی لذت ببرم دست ازقضاوت کردن و فکرهای بیهوده بکشم .
من امشب با دنیایی ازسوال مواجه شدم که بیشتر وبیشتر باید روخودم کارکنم و ازخداوند هدایت بخوام ؛ همینجا بهش میگم من نمیدونم چه پل هایی چه باورهایی باعث درجا زدن ونرسیدن من شده لطفا به من بگو ونشانه های
خدایاشکرت بابت این اگاهی ناب خدایاشکرت بایت این که امروز از خداوند جواب سوالم را از این بخش گرفتم خدایا شکرت که من در زمان مناسب ودر مکان مناسب ودر سرایط مناسب قرار دارم خدایا شکرت که من امروز سوالی ازت پرسیدم که دقیقا جوابش تواین بخش بود با خوندن این بخش چه قدر احساس نزدیکی به خداوند میکنم با خوندن این اگاهی ها چه قدر ذهنم نسبت به قوانین باز ترشد با خوندن این مطالب چه قدر احساس هماهنگی با خواسته هایم میکنم باخوندن این اگاهی های ناب چه قدر خوب در مسیر این اگاهی ها قرار گرفته ام از تون بینهایت سپاسگذارم که باعشق این اگاهی هارا انتشار میکندوبرایتان ارزوی بهترینها را از خداوندطلب میکنم
موضوع ناپلئون که فرمودید یا اتفاقاتی شبیه به اون جریانش اینه چنین فردی در واقع خودش رو یک قدم جلوتر انداخته تا هیچ جایی برای تردید نذاره و با این کار رسیدن به هدفش رو تضمین کنه با چنین حرکتی هم ایمان و هم توکل رو به صورت یکجا عملی میکنه و قطعا خداوند بی جواب نمی زاره
موضوع دوم در مورد استاد عباس منش مربوط به تسلیم بودن و اعتماد به خداوند هست
وقتی چیزی رو دوست داری ولی به اون نمیرسی و به دستش نمیاری بابتش ناراحتی نکنی
چون اگر برات خیری داشت قطعا بهت داده میشد
در این موارد کسانی که ناراحت میشن یعنی اینکه حکمت خداوند رو باور ندارند
پوشیده نیست بر افراد با ایمان و با تقوا
که به خداوند اعتماد دارند،چون میدونند هر اتفاقی براشون میفته قطعا به نفعشون بوده
چه بسا که خداوند داناتر و بالاتر از هر چیزیست
و تنها اوست که میداند در برخی از درخواست های انسان شر نهفته که ممکن است دامنگیر او شود
چه چیزی زیباتر ازین باشد؟ که خدایی داریم مهربانانه بلا هارا از ما دور میکند و چیزی بهتر از آن نصیبمان میکند که به صلاح ماست
عاشق این حسم که خداوند به تازگی در دلم انداخته که جدی نگیرم این دنیارو
که این دنیا یک بازیه وهمه اتفاقاتی که در صورت تسلیم بودنم بیفته قطعا به نفع منه
امیدوارم به یاری خداوند مهربان به زودی وارد فرکانس دائمی این حس فوقعلاده قدرتمند شوم
آرزوی سلامتی و موفقیت و کامیابی دارم برای شما دوست گلم🌷💚
💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖دوستان من یه راهنمایی خیلی فوری میخوام ، من به دلیل شرایط خاص خانوادگی در منزلمان یکسره میگن از اینجا برو از اینجا برو ، و اصلا خواب راحت یا زندگی اسوده ای ندارم ، حالا قصد دارم برم تهران زندگی کنم فعلا از خوابگاهی جایی شروع کنم ،درامدم هم دو میلیونه ، حالا به نظرتون ایا عزت نفس من کندن رو بهم هدیه میده ؟ ایا میتونم توکل کنم و برم ؟ لطفا راهنمایی کنید 💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖
من خیلی وقت بود که بهم میگفت تمکرکزی باید بری روی علاقه ات کار کنی و تمرکز نزاری روی دیگران و اقوام و خانواده و میگفت وقتتو با کسانی که بهت کمک نمیکنن و در فرکانست نیستن هدر نده ولی من گوش نمیکردم تا اینکه هدایت شدم {نشانه امروز من }به این مقاله و توی همین حین هم شیطان میگفت این شغل اصلی تونیست ورفتم چتر بازی رو یکبار تجربه کردم دیدم اینکه شیطان میگفت و چند وقت بود تمرکز نمیگذاشتم رو کار خودم چون فکر میکردم شغل اصلی ام نیست دیدم این{چتر بازی} اصلا اون شغلی که دوست دارم نیست و تو همین حین همزمانی این مقاله و چتر بازی و واینکه یکنفر بهم گفت تو نتونستی فلان قسطط رو بدی این شد که بگم حالا که اینطور شد من باید تمرکز بزارم رو کار خودم و فوکوس کنم فقط بچسبم رو کار خودم
خدایا شکرت خدایا شکررررررررررررررررتتتتتتتتتتتتت هزاران هزار بار
و سپاسگزارم از استاد عزیز و مریم شایسته با این مقاله زیبا و پر مفهوم و کاربردی
سلام به گرمی وزیبایی پارادایس به دوفرشتهددودستدقدرتمندخداوند..عباسمنش عزیزکه الهییی من قربون داداشم برررم..واون گل زیبا مریم جانم…..این مقاله…..منوواقعاااا بیدارکرد…اصلا مگه میشه به یکی ازبخشهای سایت بری وسیراب نشی…مست نیای بیرون…..خداوندا سپاسگذارم بابت وجود این دوفرشته…الهی من قربونتون برم..عشقید بخداااا
سلام سلام به همه عباسمنشی های گرامی،
به استاد عزیز،
و مریم جان شایسته.
امیدوارم که ایام به کامتون باشه و حال دلتون عالی، جیب ها پر پول، و تو زندگیتون هم در مسیر هدایت الهی به سمت خواسته های الهی تون باشین.
خیلی دوست داشتم راجع به بحث رهایی صحبت کنم، البته قبلا راجع به رهایی در پاسخ به یکی از عزیزان سایت، تو عقل کل نوشتم، اما امروز مسئله ای پیش اومد که ترجیح دادم آگاهی هایی که کسب کردم و درک خودم از موضوع رهایی رو بیام به صورت مکتوب بنویسم چون حس میکنم با این کار پتانسیل عملگرایی راجع به اون آگاهی درِش ایجاد میشه :)
خب داستان از اونجایی بود که من داشتم با یه دوست صحبت میکردم و این دوستمون، درباب موضوع و چلنجی که باهاش روبه رو هستم، اومد و بحث رهایی رو مطرح کرد. گفت ببین مهلا میدونم که تو خیلی آدم تلاشگری هستی، و خیلی داری زحمت میکشی که به اون خواستهت برسی و… ولی حواست باشه که رها کنی و به خواسته هات نچسبی و وابسته رسیدن بهشون نباشی و..
تا اینجا که کاملا موافق بودم گفتم خدایا شکرت این رو هم به من یادآوری کردی.
اما یکم که ادامه داد، حس کردم از حرفاش حس خوبی نمیگیرم، حس ترس رو تو من بوجود میاره، چون دقیقا راهکاری که داده بود برای رهایی از خواسته رو، من قبلا اجرا کرده بودم و اوضاع بدتر از بدتر شده بود :/
این دوستمون مثل خود من و امثال من و شاید بتونم بگم بر اساس منطق ذهن سرکش همه ما، بحث رهایی رو مترادف با قانع کردن ذهنمون با درنظر گرفتن بدترین شرایط ممکن و حساب کردن احتمال مردن(خخخ) در اون شرایط (که احتمال ناچیزی هم داره)، میگفت آدم باید خواسته شو رها کنه.
خب این یه میس اندرستندد عه بزرگ عه، خیلی هم بزرگ، اینکه ما میام برای آروم کردن ذهنمون به منفی ترین نقطه ممکنی که قراره بهش برسیم نگاه میکنیم و میگیم اوکی در اون شرایط هم زندگی در جریانه پس غمت نباشه و…
اما من فکر میکنم این خودش یه جور فرکانس منفی میفرسته، چرا؟ چون تو تمام توجه ت میذاری رو اینکه اگه نشه چی؟ میگه اوکی این کار رو میکنم، باز میگی اگه نشه چی؟ میگه اوکی اون کار دیگه رو میکنم و.. تمام توجه و تمرکز میره رو نشدن، و باعث ارسال یه فرکانس قوی میشه که تو رو از خواسته ت کیلومتر ها دور میکنه.
من فهمیدم ما دو راه داریم برای رهایی از خواسته مون.
یکی توضیح بالاست. که نتیجه این کار اگه زیاد تکرار بشه، ممکنه این باور رو ایجاد کنه که اوکی من دیگه به اون خواسته که نمیرسم پس دیگه بهش نمیچسبم. و حس میکنم مثمر ثمر واقع نشه در اکثر مواقع، مثل تجارب خودم از برداشت اشتباهی که از دوره دستیابی داشتم.
یکی هم که خیلی عمقی تر و مفهومی تره از مورد بالا و اتفاقا درستش هم فکر میکنم همینه، بحث رهایی از خواسته بدلیل اطمینان از رسیدن به اون عه.
یعنی اینجا مثلا ما یه خاطر جمعی داریم که آقا جان، من به این خواسته میرسم، اصلا شاید هیچ وقت، هیچ دلیل و منطقی نداشته باشیم که چرا به اون خواسته میرسیم، مثلا هدف گذاری میکنیم که این ماه فلانقدر درآمد داشته باشیم، بعد شاید هیچ کِرِدیت و هیچ تکیه گاهی نباشه که بخوای بهش متوسل بشی که بابت اون تو میتونی این ماه فلان قدر درآمد داشته باشی، اما یه حسی درونی بهت میگه “آره، میشه”
نمیدونم اصلا چرا این جور اتفاق میفته، شاید بخاطر باور های درست خودمون تو اون زمینه خاص عه، یا مثلا شاید مقاومت کمتر مون، شاید رزومه بدی پشت اون کار عه نیست(یعنی تو اون کار عه شکست پشت شکست نخوردیم و اینکار یه جورایی آکبند عه) و هر دلیل دیگه..
حالا تو این داستان وقتی شما با حس خوب میری که اون کار رو انجام بدی، با حس شدن، با حس تونستن، با حس امید، با حس خدا کمک میکنه، با حس من سازنده ام، من خالق ام، من تعیین کننده م، پس من میگم چی بد عه چی خوبه، با حس اینکه اون اتفاق مثل یه آبه که بریزی تو ظرف شکل همون ظرف رو میگیره، با حس اینکه کسی دخل و تصرف نداره تو رسیدن به خواسته من، با حس اینکه من میخوام پس بصلاح منه، با این حسا وقتی شروع میکنی به کار کردن، اونوقت چنان فرکانس های قوی میفرستی که هر روز این اطمینان در تو بیشتر و بیشتر میشه و حس رهایی در تو میره بالاتر، و اون وقته که میتونم احتمال رو 100 بدم برای اینکه به خواسته ت میرسی و اگه به احتمال 0 هم نرسیدی به خواسته ت، یعنی خدا واست پلن های قشنگ تری چیده، یعنی خواسته تو قراره بهترش و قشنگ ترش به تو داده بشه و…
خلاصه لپ کلام برای نچسبیدن به خواسته باید و باید کنترل ذهن داشته باشی از مسیر دوم وارد بشی، چون در صورت اونه که میتونی به خواسته ت برسی، اگه مسیر اول رو انتخاب کنی که قبل رسیدن بهش قید شو میزنی دیگه، چرا؟ چون ذهنت این قدر قانع شده که اوکی اوکی، نشد نشده دیگه، که دیگه برات اهمیتی نداره هدایت بشی یا نه..
راستی یه مورد دیگه هم بگم یکی از نشونه های چسبیدن به خواسته(یعنی یه استپ قبل از همین داستانی که برای رهایی باید چیکار کنیم- تشخیص رها نبودن-) اینه که تو خیلی میری راجع به اون داستان سرچ های الکی میکنی.
مثلا دارم میگم یه مثال بزنم احتمالا خیلی هامون تجربه شو داشته باشیم، فرضا تو دوران مدرسه یه امتحانی داشتیم بعد خیلی دوست داشتیم این امتحانه رو 20 بشیم، میرفتیم از دوستمون میپرسیدیم که ای فلانی تو چیکار میکنی واسه این امتحان، میرفتیم از معلم میپرسیدیم خانوم/آقا الان امتحان اگه ازین فصل فلان قدر بخونم چقدر میاد، ازین فصل چیا رو نخونم چقدر میاد، سخت میاد، آسون میاد، باز میرفتیم خونه میشستیم میخوندیم 2 ساعت، باز زنگ میزدیم به دوستمون ای فلانی تو کدوم تست ها رو زدی، یا چقدر خوندی، نه تو کم خوندی، من زیاد خوندم، یا تو زیاد خوندی من کم خوندم، باز حساب میکردیم اگه اینجوری بشه 25 صدم کم میشم اون جوری بشه نیم نمره اضاف میشم و خلاصه میرفتم امتحان میدادیم از آخرشم تو اغلب موارد بخاطر اینکه اینقدر درگیر حواشی و چرت و پرت شده بودیم میشدیم مثلا 19.75(در حرص اور ترین شکل ممکن خخخ وگرنه مثلا 15). بعد یکی تو کلاس میبود که ساکت، آروم، نه با کسی حرف میزد نه چیزی میپرسید ، درس رو میخوند میومد ذارت 20 میشد
این گیر های الکی، که میشه، نمیشه، اگه نشه چی، ایناها همش و همش بازی ذهن عه برای اینکه تو رو به حاشیه بکشونه و از اصل دور کنه، و چون داری از اصل دور میشی و حس نرسیدن به اون خواسته در تو تقویت میشه شروع میکنه به حساب کردن دو دو تا چهار تا کردن و کلا اینجوری بگم دیگه برو که رفتیم بای بای هدف خخخ
این رو گفتم که حتی برای خودم چه الان و چه زمانی که بیام مجدد این کامنت رو بخونم بفهمم که آقا داستان رهایی اینه. و لطفا و لطفا درست درکش کن و عمل کن تا نتیجه ببینی
مرسی ازین که تا آخر کامنتم خوندین.
بهروز و شادکام باشید.
بدرود عزیزان جان.
سلام مهلا جان
امیدوارم حالتون خوب باشه
سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبایی که به اشتراک گذاشتید واقعا لذت بردم️️
من همیشه مفهوم رها بودن رو با این مفهوم که باید بیخیال هدفت بشی اشتباه میگرفتم و امروز با خواندن این متن و کامنت شما به درک بهتری از این موضوع رسیدم.
و قسمتی که شما در مورد نمره مثال زدید باعث شد که من به نوشتن این کامن هدایت بشم.
من خودم چون دانش اموز هستم خیلی این موضوع رو خوب درک میکنم .
دقیقا همونطور که شما فرمودید وقتی ما یه امتحانی داریم همه بچه ها (بعضی وقت ها هم از جمله خودم) درگیر این موضوع میشم که این فصل رو چقدر بخونم یا مثلا چقدر نسبت به بقیه بیشتر خوندم یا کمتر خوندم و تمرکزم روی این حواشی بوده و شاید با یه عالمه تلاش طاقت فرسا برای یه امتحان ساده حالا یه نمره خوبی هم بیارم مثلا 19 ولی یه دانش اموزی که اصلا روی این حواشی تمرکز نمیکنه و فقط درسش رو میخونه و از یادگیری لذت میبره بدون اینکه خیلی هم تلاش زیادی کرده باشه یا ده بار کتاب رو خونده باشه 20 میشه .
حتی خیلی جاها هم که خودم از این قانون استفاده کردم و بدون درگیر حواشی بودن با یه تلاش کم20 شدم و مثال شما واقعا باعث شد نقش رها بودن رو خوب درک کنم
یعنی اقا من درسم رو میخونم ازشم لذت میبرم و میدونمم که با درس خوندن نمرم هم خوب میشه دیگه هی لازم نیست مقایسه کنم ببینم از کی جلوترم یا عقب ترم.
مرسی از کامنت زیباتون
در پناه الله باشید
دوستدار شما بنیتا
باسلام ودرود به مریم عزیز ودوست داشتنی،واستاد بزرگوارامان.من درطی جلسه پنجم دوره شیوه حل مساله،با کارکردن روی باورها وکنترل کمالگرایی،استارت ویزیت تلفنی بیماران درغیراز ساعات اداری رودرمنزل زدم وظرف ده روز از شروع کار،دچارنجواها شدم ولی با مطالعه توضیحات فایل تعهد به خواسته ها یا رهابودن،با حفظ ازادی زمانی ومکانی ازطرف دوتا از بهترین کلینیک های دیابت استان دعوت به کارشدم چون بحث پیشرفت درمباحث علمی هم برایم مهم بود شروع کار پاره وقت درکناربهترین اساتید دیابتولوژی، وبودن درمحافل علمی خیلی اتفاق مبارکی بود ممنون که هستید نور وبرکت برزندگیتان جاری باد
سلام بی نهایت خدا را شاکر و سپاسگزارم از وجود شما و به قولی خوبه که هستید، استاد و مریم بانوی واقعا شایسته.
من از طریق پاسخ به سوالم در عقل کل توسط یکی از دوستان به این مطلب هدایت شدم و چه عالی جوابم را گرفتم واقعا متشکرم . و اینکه استعاره کویر و برنج منو یاد یه مطلبی انداخت که با افکار خودم می خونه، که می گویند
یک نفر نشسته بوده لب دریاچه ارومیه با یه سطل ماست و قاشق به قاشق از این ماست میزد به آب دریا ، ازش می پرسند چیکار میکنی؟ جواب میده ،آب از خودش، نمک از خودش! دارم دوغ درست میکنم.
بهش میگند که این چه نمیشه! اونهم جواب میده: میدونم نمیشه اما اگر بشه چه میشه !!
بله قضیه خودمون هست که می دونیم نمیشه ولی گاهی دایره راحتی مان میگه اگه بشه چی میشه !
در کل باز هم تشکر میکنم
به نام خداوند بخشنده ومهربان
با عرض سلام به تمامی دوستان وهم مسیران این راه زیبا ، واستاد عزیز و خانم شایسته مهربان ودوست داشتنی
این مقاله برای امروز وحال واوضاع من است ؛ خیلی ممنونم از نگارش عالی وپرازعلم وعمل ودرک قوانین خانم شایسته عزیز:
ازینکه چرا باوجود کار روی خودم بعد رسیدن به موفقیت ها وحس حال خوب چه طور باتضاد ها وناخواسته ها روبروبشم چرا نمیتونم حریف ذهن ونجواهاش بشم چرانمیتونم به اهداف وعلایقم برسم ، این مثال تمام روح وروان من وبهم ریخت که در کویر میخوای برنج بکاری ومن وبفکر واداشت شاید این کاری که چند ساله میخوای شروع کنی مصداق کاشت برنج درکویر است .
این مقاله به من یاداوری کرد که توموجودی فرکانسی هستی وهرلحظه میتونی با منبع افرینش خودت وصل بشی وخلق کنی
وجهان بازتاب فرکانس توست پس تا میتونی باتکرار وتمرین کسب اگاهی های بیشتر فرکانس عشق قدرت وثروت وسلامتی وشادی بدهم وازهرلحظه زندگی لذت ببرم دست ازقضاوت کردن و فکرهای بیهوده بکشم .
من امشب با دنیایی ازسوال مواجه شدم که بیشتر وبیشتر باید روخودم کارکنم و ازخداوند هدایت بخوام ؛ همینجا بهش میگم من نمیدونم چه پل هایی چه باورهایی باعث درجا زدن ونرسیدن من شده لطفا به من بگو ونشانه های
لازم رو برام بفرست.
️️️
من تو رامی پرستم وتنها ازتو یاری می طلبم .
خدایاشکرت بابت این اگاهی ناب خدایاشکرت بایت این که امروز از خداوند جواب سوالم را از این بخش گرفتم خدایا شکرت که من در زمان مناسب ودر مکان مناسب ودر سرایط مناسب قرار دارم خدایا شکرت که من امروز سوالی ازت پرسیدم که دقیقا جوابش تواین بخش بود با خوندن این بخش چه قدر احساس نزدیکی به خداوند میکنم با خوندن این اگاهی ها چه قدر ذهنم نسبت به قوانین باز ترشد با خوندن این مطالب چه قدر احساس هماهنگی با خواسته هایم میکنم باخوندن این اگاهی های ناب چه قدر خوب در مسیر این اگاهی ها قرار گرفته ام از تون بینهایت سپاسگذارم که باعشق این اگاهی هارا انتشار میکندوبرایتان ارزوی بهترینها را از خداوندطلب میکنم
سلام به همه هم فرکانسی های عزیزم
سلا به استاد گلم و خانم شایسته عزیز
من جواب خیلی از سوالاتم را
گرفتم
واقعا تمام قدرت از درون ماست و وقتی به خدا وصل باشی و اعتماد کنی و نشانه ها را ببینی و دنبال کنی و رها باشی
و در احساس خوب بمانی
و ورودی های ذهنت را کنترل کنی .
و….
دیگه کار تمومه .
خدایا شکر از اینهمه آگاهی
به نام نیروی قدرتمند عشق
دوست من سلام
این دو موضوعی که شما گفتی تفاوتی با هم دارند
موضوع ناپلئون که فرمودید یا اتفاقاتی شبیه به اون جریانش اینه چنین فردی در واقع خودش رو یک قدم جلوتر انداخته تا هیچ جایی برای تردید نذاره و با این کار رسیدن به هدفش رو تضمین کنه با چنین حرکتی هم ایمان و هم توکل رو به صورت یکجا عملی میکنه و قطعا خداوند بی جواب نمی زاره
موضوع دوم در مورد استاد عباس منش مربوط به تسلیم بودن و اعتماد به خداوند هست
وقتی چیزی رو دوست داری ولی به اون نمیرسی و به دستش نمیاری بابتش ناراحتی نکنی
چون اگر برات خیری داشت قطعا بهت داده میشد
در این موارد کسانی که ناراحت میشن یعنی اینکه حکمت خداوند رو باور ندارند
پوشیده نیست بر افراد با ایمان و با تقوا
که به خداوند اعتماد دارند،چون میدونند هر اتفاقی براشون میفته قطعا به نفعشون بوده
چه بسا که خداوند داناتر و بالاتر از هر چیزیست
و تنها اوست که میداند در برخی از درخواست های انسان شر نهفته که ممکن است دامنگیر او شود
چه چیزی زیباتر ازین باشد؟ که خدایی داریم مهربانانه بلا هارا از ما دور میکند و چیزی بهتر از آن نصیبمان میکند که به صلاح ماست
عاشق این حسم که خداوند به تازگی در دلم انداخته که جدی نگیرم این دنیارو
که این دنیا یک بازیه وهمه اتفاقاتی که در صورت تسلیم بودنم بیفته قطعا به نفع منه
امیدوارم به یاری خداوند مهربان به زودی وارد فرکانس دائمی این حس فوقعلاده قدرتمند شوم
آرزوی سلامتی و موفقیت و کامیابی دارم برای شما دوست گلم🌷💚
💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖دوستان من یه راهنمایی خیلی فوری میخوام ، من به دلیل شرایط خاص خانوادگی در منزلمان یکسره میگن از اینجا برو از اینجا برو ، و اصلا خواب راحت یا زندگی اسوده ای ندارم ، حالا قصد دارم برم تهران زندگی کنم فعلا از خوابگاهی جایی شروع کنم ،درامدم هم دو میلیونه ، حالا به نظرتون ایا عزت نفس من کندن رو بهم هدیه میده ؟ ایا میتونم توکل کنم و برم ؟ لطفا راهنمایی کنید 💖الهی صد هزار مرتبه شکر💖
سلام به استاد بزرگ و خانم شایسته
چقدر لذت بردم از این مقاله تون و این اگاهی ها
من خیلی وقت بود که بهم میگفت تمکرکزی باید بری روی علاقه ات کار کنی و تمرکز نزاری روی دیگران و اقوام و خانواده و میگفت وقتتو با کسانی که بهت کمک نمیکنن و در فرکانست نیستن هدر نده ولی من گوش نمیکردم تا اینکه هدایت شدم {نشانه امروز من }به این مقاله و توی همین حین هم شیطان میگفت این شغل اصلی تونیست ورفتم چتر بازی رو یکبار تجربه کردم دیدم اینکه شیطان میگفت و چند وقت بود تمرکز نمیگذاشتم رو کار خودم چون فکر میکردم شغل اصلی ام نیست دیدم این{چتر بازی} اصلا اون شغلی که دوست دارم نیست و تو همین حین همزمانی این مقاله و چتر بازی و واینکه یکنفر بهم گفت تو نتونستی فلان قسطط رو بدی این شد که بگم حالا که اینطور شد من باید تمرکز بزارم رو کار خودم و فوکوس کنم فقط بچسبم رو کار خودم
خدایا شکرت خدایا شکررررررررررررررررتتتتتتتتتتتتت هزاران هزار بار
و سپاسگزارم از استاد عزیز و مریم شایسته با این مقاله زیبا و پر مفهوم و کاربردی
سپاسگزارم
سلام به گرمی وزیبایی پارادایس به دوفرشتهددودستدقدرتمندخداوند..عباسمنش عزیزکه الهییی من قربون داداشم برررم..واون گل زیبا مریم جانم…..این مقاله…..منوواقعاااا بیدارکرد…اصلا مگه میشه به یکی ازبخشهای سایت بری وسیراب نشی…مست نیای بیرون…..خداوندا سپاسگذارم بابت وجود این دوفرشته…الهی من قربونتون برم..عشقید بخداااا