نکته:
این فایل بیش از 20 روز پیش ضبط شده است و جالب است که مفهوم آن با اتفاقاتی ارتباط دارد که اخیرا رخ داده است.
در بخش نظرات این فایل درباره تجربیات خود در این دو شرایط بنویس:
1.آنجایی که با شرایط نادلخواه مواجه شدی و گله و شکایت از شرایط را شروع کردی و هر عاملی بیرون از خود را مقصر ماجرا دانستی و به این وسیله بر آنچه نمی خواستی، بیشتر تمرکز کردی و جهان نیز شما را با ناخواسته های بیشتری احاطه کرد و شرایط حتی بدتر از قبل شد.
2. آنجایی که با وجود مواجه با شرایط نادلخواه، آگاهانه کنترل ذهن به خرج دادی و به جای مقصر دانستن هر عاملی بیرون از خود، تمرکز را بر تغییر و بهبود خود گذاشتی و جهان چه پاداش های بزرگی به این جنس از تمرکز شما داد.
منابع بیشتر:
live با استاد عباسمنش | قسمت 7
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD212MB21 دقیقه
- فایل صوتی تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم31MB21 دقیقه
اگه میخواین متفاوت از بقیه نتیجه بگیرین باید متفاوت از بقیه فکر کنین و عمل کنین!
سلام خدمت استاد عزیزم و خواهر گلم خانم شایسته گرامی و دوستان نازنینم در این سایت مقدس
من سالها در شرایطی بزرگ شدم و در خانواده ای تربیت شدم که پدرم همه کارها رو خودش انجام میداد و اجازه نمیداد ما
دست به سیاه و سفید بزنیم، حتی نان گرفتن هم اگه خونه بودن خودشون انجام میدادن و اعتماد به نفس و عزت نفس ما
له له بود و من در زندگیم هیچ نتیجه ملموسی نگرفتم و همیشه پدرم رو مقصر اصلی میدونستم…
تا اینکه قبل از آشنایی با قوانین تصمیم گرفتم کاری کنم و این حس بی لیاقتی که آمیخته بود با مقایسه از سوی والدینم
رو سرکوب کنم… با اینکه از سربازی معاف بودم رفتم سربازی و پول آموزشی رو هم از طریق بسته بندی و کار در یه شرکت
بصورت خدماتی تهیه کردم… بعد سربازی یه آدم دیگه شده بودم و کلی مسئولیت پذیر!!! حتی نمیتونستم یه لحظه یه جا
بند شم درحالی که قبلا مدام ولو بودم تو خونه و بی انگیزه و بی حوصله… اما بودن در خونه و اون شرایط منو به شرایط
گذشته سوق داد… دوباره یه چیزی از درون فریاد زد این تو نیستی و نباید این شرایط انفعال رو بپذیری.. شروع کردم
واس دانشگاه دولتی خوندم و به لطف خدا قبول شدم، سخت افزار دانشگاه گیلان و ادامه دادم… اما تابستونا دوباره
در کنار خانواده بودم و باز حس منفی و درگیری های ذهنی…
یادمه حتی دانشگاه رفتنم با این نگرش ناخودآگاه بود که از پدرم گرفته بودم: مدرکتو بگیر تا در یک کار دولتی مشغول بشی!
دولت یه پدر دیگه بود و من اگاه نبودم که دارم در مسیر اشتباهی قدم میزارم… البته خود تحصیل اگه متناسب با ظرفیت
و مسیر زندگی باشه خیلی هم خوبه اما من با نگرش اشتباهی وارد این مسیر شده بودم…
یادمه که سه ماه تابستون در شرایط خیلی سخت کار کردم فقط به این دلیل که اینقدر خسته بشم که نجواها از ذهنم دورشه
و از خدا میخواستم هدایتم کنه… یادمه سالها دولت، پدر و خیلی مسائل دیگه رو عامل شرایط سختی میدیدم که باهاش
دست و پنجه نرم میکردم.. حتی وقتی جایی مهمونی میرفتم برای سرپوش گذاشتن روی ناکامی ها مدام از خودم و
توانایی هام میگفتم و میگفتم با این همه توانمندی به خاطر نداشتن پارتی و هزار تا موضوع بی ربط دیگه نتونستم در
فلان شغل استخدام بشم یا فلان مشکل برام پیش اومد یا بابام نذاشت روی پای خودم وایسم و از این بهانه ها…
تا اینکه یواش یواش متوجه باگهام شدم و به لطف خدا و آشنایی با این سایت مقدس خیلی بهتر تونستم به این آگاهی
ها برسم و شروع کردم روی خودم کار کردم… البته حس قربانی شدن و مقصر دونستن خانواده تا حدی باهام هست
ولی دارم روش کار میکنم… الان به لطف خدا شرایط خیلی خوبی دارم و برای اینکه کمتر از حمایت خانوادم بهره مند
بشیم با همسرم به خونه ای دورتر از خونه پدری اسباب کشی کردیم، خونه ای که اولین خونه زندگیمونه که مال خودمونه
و داستان خونه دار شدنمون مثل معجزه میمونه… و خداوند معجزه وار منو هدایت کرد و چون نپذیرفتم که قربانی باشم و
مدام دنبال مقصر باشم و انگشت اتهام رو به سمت دیگران بگیرم… خلاصه سرتونو درد نیارم… حالا با یه چالش خیلی جدی
مواجه شدیم به اسم آلودگی هوا… و تصمیم گرفتیم به جای اینکه زوم کنیم روی مسئولین ببینیم سهم خودمون چیه…
هم من و هم فرزندانم و همسرم به شدت به آلودگی و هواهای اینجوری آلرژی داریم و خداوند ما رو هدایت کرد به ایده
مهاجرت به شهرهای شمالی… دارم روی خودم کار میکنم که منی که کارمند دولتی هستم بتونم به یکی از شهرهای شمالی
مهاجرت کنم و البته که باورهای خیلی قوی باید بسازم با توجه به محدودیت هایی که درباره کارمندان دولت هست…
امیدوارم به توفیق خداوند سال دیگه همین موقع یعنی 28 آذر 1403 اینجا در سایت مقدس استاد عباسمنش کامنت
بزارم و بگم که بچه ها من تونستم به شهر مورد علاقه ام مهاجرت کنم… این مهاجرت فقط به خاطر آلودگی هوا نیست
بلکه هدف بزرگتر قطع کامل تعلقات گذشته مخصوصا به خانواده ام، ایجاد کسب و کار و به امید خدا بیرون اومدن از
کار دولتی و گشایش الهی در رزق و روزیمون هستش… من قبلا اینقدر باورهای ضعیفی داشتم که حتی خانواده ام رو
نمیتونستم یه سفر مشهد ببرم و هزار جور صغری و کبری میچیدم که اگه هتل گیرمون نیاد یا نتونم خرجشو بدم و…
حتی شهرهای نزدیک تهران هم نمیتونستم خانوادمو ببرم… اما الان اینقدر به لطف خدا باورهام اصلاح شده که دارم
در مورد مهاجرت به شهری حرف میزنم که هیچ قوم و خویشی نداریم و فقط دارم به خدای مهربان توکل میکنم… همون
خدایی که پارسال به قلبم انداخت برای خونه اقدام کنم درحالی که پولشو نداشتیم و این داستان هم زمان شد با تورم
سنگین مسکن در کشور و تهران و حبابی که ایجاد شده بود در مسکن مهر پردیس باعث شد بتونیم با فروش خونه
مسکن مهر در تهران صاحب خونه دو خواب بشیم اونم در مناطق نسبتا مرکزی… ان شاالله خداوند توفیق بده و این مهاجرت
صورت بگیره و با شما تجربیاتمو اینجا به اشتراک بزارم. خوشبخت و سعادتمند باشید
سلام خواهر گلم خدا رو شکر که وارد این مسیر توحیدی شدین و حالتون خوبه، یه لحظه تلنگر خوردم وقتی کامنتتونو خوندم، هدف!! منم مدتها بود بی هدف بودم و همیشه تعجب میکردم استاد اول سال فایل میزاشتن راجع به اهداف سال و برام واقعا قابل فهم نبود چون به مدارش نرسیده بودم و بای دیفالت هر سال مثل سالهای دیگه اموراتمو میگذروندم، فایل گوش میدادما اما آگاهیم پایین بود و امسال من چند تا هدف بزرگ دارم برای سال بعدم اما متوجه این تغییر نبودم، آره حسین تو هدف داری!! خدا رو شکر به خاطر این تغییر و ممنون که منو متوجه این تغییر کردید.. اگه این آگاهی ها و اتفاقاتو ننویسیم فراموش میکنیم یا اصلا متوجه نمیشیم که چه تغییرات بزرگی کردیم.. ان شاالله هر جا هستین در پناه الله در سلامت کامل و آرامش و برکات روز افزون باشید