https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/09/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2022-09-26 03:55:022022-12-12 06:54:43تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم
710نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به استاد عزیزم که در زیبایی و خوش تیپی منحصر به فرده و بی نهایت دوست داشتنی !
سپاسگزارم از شما برای اینکه انقدر در مدار عالی هستید که الهامات همیشه قبل از اینکه اتفاقات رخ بده برای شما هویدا میشه و باز هم مارو شگفت زده کردید 😍
من سعیده در آستانه فوت کردن شمع سی سالگی هستم احساسم مثل یک بچه یک ساله ست !
یک ساله که زنده شدم، زندگی میکنم و خوشبختی رو لمس میکنم…
٢٩سال طوری زندگی کردم که همیشه انگشت اشاره م روی بقیه بود غافل ازون ۴انگشتی که خودم رو نشونه گرفته بود و من به قول قرآن کر و کور بودم و نمیفهمیدم …
اعتماد به نفس پایینم تقصیر پدر و مادرم بود ،ازدواجم تقصیر پدر مادرم بود ،بچه دار شدنم بخاطر پدر مادرم بود مقصر دور بودن از خانواده همسرم بود ،سخت بودن کشکیک هام تقصیر هدنرسم بود،اینکه بهم انتقالی نمیدادن برم شهر خودم مسئولیتش با تموم کارکنان بیمارستان و مسئولین دانشگاه بود
یعنی استاااد انقدر داغون بودم که الان خودم دارم مینویسم باااورم نمیشه 😂😂😂
این از شخصیتم ،حالا رفتارم ؟
به شدت واکنشگرا ،به اصطلاح دفاع از حق و مظلوم و وکیل وصی همه ی اونایی که نمیتونن از حقشون دفاع کنن!
بخاطر شخصیت ضعیفم میخواستم همرو از خودم راضی نگه دارم در نتیجه همیشه مراقب بودم کسی ازم نرنجه حتی وقتی واقعا حق با من بود ،من بودم که کوتاه میومدم ،سنگ صبور همه بودم ،چون همیشه حق رو به اونا میدادم 😃
اینستا داشتم با کلی فالوئر ،ازونجا از بچگی اهل کتاب خواندن و داستان نوشتن بودم خوب میتونستم بلاگری کنم و متن بنویسم ،ویدئو درست کنم و بهترین توجه و کامنت هارو بگیرم
در نتیجه کلی آدم بودم که پیگیر کارهای من و پست های من بودن ،مزید بر علت که من به همه چی واکنش نشون بدم ،بنویسم و نتنها خودم توجه کنم که توجه بقیه رو هم جلب کنم …
وضعیت مالی ،کاری ،اب و هوا ،اشوب ،قطع شدن اینترنت ،قطعی برق ،جاده خراب و … همش گردن دولت بود و فحش های آبداری بود که نثارش میشد …
از نظر عاطفی هم تو سیکل معیوبی افتاده بودم که هرچی دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم،همه ی عالم و آدم مقصر بودن که رابطه من با همسرم خراب شده بود و دیگه به جایی رسید بود که به مو وصل بود …..
و من هرچه بیشتر غرق میشدم در این منجلاب کثیفی که خودم برای خودم ساخته بودم و سرم رو مثل کبک کرده بودم تو برف که نخوام حتی یک لحظه خودم رو مقصر بدونم ….
آخرای اسفند سال ٩٩ بود… ساعت از نیمه شب گذشته بود من بودم و دوتا چمدون بسته و سعیده ای که فقط میخواست از خونه بره بیرون در حالیکه هیچ جایی برای موندن نداشت…
داد زدم ،فریاد زدم و ناله کردم ،زار زدم اما همسرم محکم وایساد جلوم که این وقت شب نمیزارم بری بیرون ،بزار صبح بشه هرجا دلت خواست برو و اما الان عمرا …
و سعیده ای که کنار چمدون ها آروم آروم زانوهایش خم شد و نشست و به عجز و ناتوانی خودش ایمان آورد و از ته دل خدارو صدا زد …
و من موسی ای شدم که خسته از همه جا گفتم خدایا من به هر خیری که برایم بفرستی سخت فقیرم …..
و به قول اون آهنگ که میگه ی صدایی به تو فرمود بخوان ،یک کسی دستت رو از دور گرفت …
دست خداوند اومد و من رو از لبه ی پرتگاه کشید کنار و همون روز ها به صورت هدایتی و با کمک همکارم با قوانین کیهانی آشنا شدم …
روز ها میگذشت و رنگ سیاه زندگی رو به خاکستری با طیف تیره رو به روشن و … تبدیل میکرد …
من روز ب روز آگاه تر ،سلامت تر ، شادتر میشدم و روابط عاطفی که به مو رسید ولی پاره نشد چنگ زد به ریسمان الهی روز به روز معجزه وار بهتر شد….
دقیقا از کی ؟ از وقتی که من مسئولیت زندگیم رو برعهده گرفتم !
و گفتم منم که این زندگی رو ساختم ،با باور های داغونم ساختم ! حالا وقتشه خودم عوضش کنم !
و خداوند یک شب بارانی در زمستان ١۴٠٠،بصورت کاااملا هدایتی ! وقتی که قرار نبود من اون شب توی خونه تنها باشم و وقت آزاد داشته باشم !
من رو در زمان مناسب در مکان مناسب گذاشت و هدایتم کرد به مصاحبه استاد عباسمنش با یکی از اساتید موفقیت
و بعد ازون من برای اولین بار وارد سایت استاد شدم …
و بوووووومب …..
و
شدم لعک ترضی …🥰
من یاد گرفتم اگر پدرم بلد نبود بهم محبتش رو نشون بده !برای این بود که من وابسته ش نباشم و روی پای خودم بایستم !😍
یاد گرفتم اگر خانواده حجاب اجباری و چادر بر من حکم کردن ،برای این بود که من خودم رو پیدا کنم و از این اجبار به تضاد برسم و بگردم دنبال اصل داستان حجاب ! و محکم بایستم براش !😍
یاد گرفتم اگر مجبور شدم زود ازدواج کنم به بهانه ی جدا شدن از خانواده و در اومدن از جو فوق مذهبی و دیکتاتوری !
برای این بود که خیلی زود مستقل بشم !روی پای خودم بایستم !و از خانواده جدا بشم در شهر دیگه خودم رو پیدا کنم !😍
یاد گرفتم این اجبار خانواده نبوده که منو وادار کرده به بچه دار شدن ! این خواست الله بوده برای رشد شخصیت من ! تا با بزرگ کردن دوقولو های نارس و سختی هاش !روحم بزرگ بشه و رشد پیدا کنم ! و آستانه تحمل سختیم بالاتر از هم سن و سال هام بشه !😍
یاد گرفتم هرچقدر شیفت سخت و سنگین و اعزام داشتم همش بخاطر مداری بود که توش بودم نه تقصیر هدنرس و سوپروایزر و …😍
فهمیدم اون زمانی که جلوی همه گردن کج کردم که انتقالم رو به شهر خودم درست کنن و همه قول دادند و هییچ کاری نکردن! اون موقع من بدبخترین آدم روی زمین بودم که قدرت رو از خدا گرفته بودم و دست آدم ها داده بودم …🥲
و شیرین تر از شهد هر عسل ،،،،،،😍🥰😍🥰
من با شما عاااشق قرآن شدم …فهمیدمش…درکش کردم ….
نوشیدمش …خوندم وگریه کردم …وخوندم و خندیدم… و خوندم و عاشقانه سجده شکر بجا آوردم …
و هر بار سر نمازم وقتی میرسم به «السلام علینا و علی عبادالله صالحین»
چهره استاد …چهره مریم جان …چهره همهی دوستانی که اینجا عکس پروفایلشون هست میاد تو نظرم …
و این هم مداری و هم فرکانسی و خیر و برکت دست جمعی رو با قلبم حس میکنم 🥰
خلاصه بگم استاد …از زمانی که زمام امور زندگیم رو دست گرفتم و مسئولیت کل زندگیم رو بر عهده گرفتم
زندگی هر روز بهشتی تر ..زیباتر و چرخ زندگیم رووغن کاری تر شده …
من اون آدمی بودم که تو سر بالایی ،پا برهنه با یک گاری پر از سنگلاخ و اشغال داشتم راه میرفتم …
اون سعیده الان داره تو مسیر آسفالت سوار بر اسکوتر ،با کوله پشتی پر از آب و غذا سوت زنان میگرده و میچرخه و لذت میبره..
هر روز از معجزات خداوند سر سجده فرود میاره …. هرجا به تضاد میخوره میگه الخیر فی ما والوقع و آتش براش گلستان میشه …و هرجا مسیرش یکم جابجا میشه میگه یادت نره الله گفته :
الان بجایی رسیدم که تمام ورودی هام رو به صفر رسوندم …و تنها ورودی سایت استاد ،مطالب استاد ،دوره ها و البته قرآن عزیزم هست …
اصلا نمیتونم جایی بشینم که دارن غیبت میکنن!
نه اینکه خودمو مجبور کنم به نشنیدن !نه !
اصلا حالم ی جوری بد میشه که سریع باید جابجا بشم !یا با هندزفری جلو شنیدن رو بگیرم …
به اخبار کوچیکترین اهمیتی نمیدم
و با دیگران هم صحبت نمیشم براااحتی !!!!
و همیشه یاد این حرف استاد تو قدم هفتم میفتم !
که اگر الان تو این شرایط ناخواسته هستم به این دلیل هست که :
« یسری شرایط تو بوجود اوردی !ناآگاهانه بوجود واردی ،با توجه کردن به ناخواسته هات به وجود آوردی ،الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی که اومدی ! فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن!کانون توجه ت رو کنترل کن!تمرکزت رو از چیزایی که نمیخوای بردار !و کاری که سمت خودتت هست رو درست انجام بده،کاری که میتونی باید انجام بدی و در توانت هست انجام بده!بقیه کارا هارو که تو نمیتونی و نمیدونی چه جوری !خود جهان برات انجام میده ! خود بخود ! پس دیگه نگران نباش !)
اخ که چقدر قددم هفتم مخصوصا جلسه دو جادوییه …هربار گوشش میکنم ی چیز جدید ازش یاد میگیرم ….
و استاد جان من !
یک سعیده مرد
و یک سعیده متولد شد که شد :
یک مادر سی ساله پرنشاااط و سرحال …
یک همسر عاااشق و وفادار …
یک دوست خوب با دوستای عالیِ هم مدار..
یک پرستار عاشق کار و دنبال پیشرفت …
یک انسان امیدوار پر از انرژی …
یک سعیده ی سی ساله که قدم به قدم داره به هدایتش گوش میده و در آینده ی نزدیک در جای درستش در این چرخ دنده جهان قرار میگیره و بازهم نتایجی میسازه که الان حتی تو رویاشم نمیتونه ببینه 🥰
و من سپاسگزارم خداوندی هستم که مرا با شما آشنا کرد و عاشقانه شما و همه ی عزیزان در این سایت رو دوست دارم
سپیده ی عزیزم از خوندن کامنتت بینهایت سر ذوق اوومدم و بی نهایت ازت ممنونم ❤️🫶
الان که ساعت از نیمه شب گذشته و شیرفلکه اینترنت باز شده 😂😂😂اومدم به لطف بی نظیر همه پاسخ بدم
من اصلا فکرش رو هم نمیکردم کامنت من انقدر مورد استقبال قرار بگیره ….من فقط به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم ….اونم تو نوت گوشیم نوشتم صبح و عصر تکمیلش کردم و بعد کپی پیس کردم اینجا …
انگار من ننوشتم خدا نوشت …🥹🙏🏻
بی نهایت ممنونم از انرژی خووبتون …❤️
که میدونم صدها برابرش به خودتون برمیگرده ..
راستی بزار از مریض هام بهت بگم … تو icu که میدونی اکثر مریض ها بدحالن یا به دستگاه تنفس مکانیکی وصلند …
باورت میشه حتی زیر دستگاه با حرکت دستاشون برامون میرقصن ؟؟؟؟
یا لبخندی که به لباشون میاد انقدر شیرینه که نگم برات …
یادمه من و همکارم که (اونم لطف خدا بود که وقتی روی خودم کار کردم،دوربرم رو از رفیق های قدیمی که هم فرکانس با سعیده قبلی بودن :))) خالی کردم،از طریق همین قوانین کنارم اومد)
اف بودیم
یکی از مریض ها خیلی شاکی شده بود به هدنرسمون گفته بود به مازندرانی (اون پرستارا که ریگ ریگ کننه چه امروز نیومونه )
یعنی اونایی که همش دارن میخندن چرا امروز نیومدن پس 😂😂😂
اره سپیده جانم …اوضاع عالیه حتی تو بخشی که مریض هاش بدحال باشن …
ممنونم ازت که نظرت رو برام نوشتی …با قدرت این مسیر رو ادامه بده
میدونی ؟ازونجا که من تو اینستا خیلی فالوئر داشتم ..اونم فالوئرهای که دوستم داشتن و سرم قسم میخوردن …حتی هنوز پیغام و پسغام میدن که بگید سعیده برگرده اینستا !
و این حس تایید طلبی من رو به شدت ارضا میکرد خییلی سخت بود دل کندن ازش !
ولی هر بار به خودم گفتم سعیده!حاضری برای هدفت چیو قربانی کنی ؟
و بالاخره شاخ غول رو شکوندم و از بهار امسال بوسیدم گذاششتمش کنار …
و نمیدونی چه منبع وحشتناکی از ورودی های بد من کنترل شد و پاداش ها از همه طرف رسید …
عزیزم باید بدونی که من هم دقیقا جایی وایساده بودم که همرو داشتم ولی هیچ کس رو نداشتم!
اما دستم رو گذاشتم روی پام و بسم الله گفتم و یک قدم به سمت خدا برداشتم و صدها قدم خدا سمتم اومد …
فقط کافیه تسلیم الله باشی و بهش بگی
خدایا من نمیدونم! شما میدونی !
و اجازه بدی مسیر ها برات باز بشه…
من عاشق دوره ی دوازه قدم هستم اما در کنارش دوره عزت نفس و ثروت رو هم کار میکنمم
اما عزیزم باید بدونی همزمان با وقتی که برای دوره ها میزارم ،با همون دقت فایل های دانلودی رایگان رو نگاه میکنم و استفاده میکنم
واقعا پر از اگاهی و نووور و عشقه …
بهت پیشنهاد میکنم از دسته بندی دانلود ها …از موضوعی که توش بیشتر از همه احساس مشکل میکنی فایل ها رو ببینی و ایمان داشته باشی که هرچیزی که استاد میگه وحی منزل هست و دیگر هیچ!
حداقل ۶ماه تموم ورودی هات رو ببند ،فقط تمرکزی روی فایل های رایگان کار کن!!!
بعد ببین خداوند چطور با معجزاتش …اشک شوق رو از چشمانت جاری میکنه دوست عزیزم
سلام به استاد عزیزم که در زیبایی و خوش تیپی منحصر به فرده و بی نهایت دوست داشتنی !
سپاسگزارم از شما برای اینکه انقدر در مدار عالی هستید که الهامات همیشه قبل از اینکه اتفاقات رخ بده برای شما هویدا میشه و باز هم مارو شگفت زده کردید 😍
من سعیده در آستانه فوت کردن شمع سی سالگی هستم احساسم مثل یک بچه یک ساله ست !
یک ساله که زنده شدم، زندگی میکنم و خوشبختی رو لمس میکنم…
٢٩سال طوری زندگی کردم که همیشه انگشت اشاره م روی بقیه بود غافل ازون ۴انگشتی که خودم رو نشونه گرفته بود و من به قول قرآن کر و کور بودم و نمیفهمیدم …
اعتماد به نفس پایینم تقصیر پدر و مادرم بود ،ازدواجم تقصیر پدر مادرم بود ،بچه دار شدنم بخاطر پدر مادرم بود مقصر دور بودن از خانواده همسرم بود ،سخت بودن کشکیک هام تقصیر هدنرسم بود،اینکه بهم انتقالی نمیدادن برم شهر خودم مسئولیتش با تموم کارکنان بیمارستان و مسئولین دانشگاه بود
یعنی استاااد انقدر داغون بودم که الان خودم دارم مینویسم باااورم نمیشه 😂😂😂
این از شخصیتم ،حالا رفتارم ؟
به شدت واکنشگرا ،به اصطلاح دفاع از حق و مظلوم و وکیل وصی همه ی اونایی که نمیتونن از حقشون دفاع کنن!
بخاطر شخصیت ضعیفم میخواستم همرو از خودم راضی نگه دارم در نتیجه همیشه مراقب بودم کسی ازم نرنجه حتی وقتی واقعا حق با من بود ،من بودم که کوتاه میومدم ،سنگ صبور همه بودم ،چون همیشه حق رو به اونا میدادم 😃
اینستا داشتم با کلی فالوئر ،ازونجا از بچگی اهل کتاب خواندن و داستان نوشتن بودم خوب میتونستم بلاگری کنم و متن بنویسم ،ویدئو درست کنم و بهترین توجه و کامنت هارو بگیرم
در نتیجه کلی آدم بودم که پیگیر کارهای من و پست های من بودن ،مزید بر علت که من به همه چی واکنش نشون بدم ،بنویسم و نتنها خودم توجه کنم که توجه بقیه رو هم جلب کنم …
وضعیت مالی ،کاری ،اب و هوا ،اشوب ،قطع شدن اینترنت ،قطعی برق ،جاده خراب و … همش گردن دولت بود و فحش های آبداری بود که نثارش میشد …
از نظر عاطفی هم تو سیکل معیوبی افتاده بودم که هرچی دست و پا میزدم بیشتر فرو میرفتم،همه ی عالم و آدم مقصر بودن که رابطه من با همسرم خراب شده بود و دیگه به جایی رسید بود که به مو وصل بود …..
و من هرچه بیشتر غرق میشدم در این منجلاب کثیفی که خودم برای خودم ساخته بودم و سرم رو مثل کبک کرده بودم تو برف که نخوام حتی یک لحظه خودم رو مقصر بدونم ….
آخرای اسفند سال ٩٩ بود… ساعت از نیمه شب گذشته بود من بودم و دوتا چمدون بسته و سعیده ای که فقط میخواست از خونه بره بیرون در حالیکه هیچ جایی برای موندن نداشت…
داد زدم ،فریاد زدم و ناله کردم ،زار زدم اما همسرم محکم وایساد جلوم که این وقت شب نمیزارم بری بیرون ،بزار صبح بشه هرجا دلت خواست برو و اما الان عمرا …
و سعیده ای که کنار چمدون ها آروم آروم زانوهایش خم شد و نشست و به عجز و ناتوانی خودش ایمان آورد و از ته دل خدارو صدا زد …
وچقدر این آیه رو دوست دارم …
«فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ»
و من موسی ای شدم که خسته از همه جا گفتم خدایا من به هر خیری که برایم بفرستی سخت فقیرم …..
و به قول اون آهنگ که میگه ی صدایی به تو فرمود بخوان ،یک کسی دستت رو از دور گرفت …
دست خداوند اومد و من رو از لبه ی پرتگاه کشید کنار و همون روز ها به صورت هدایتی و با کمک همکارم با قوانین کیهانی آشنا شدم …
روز ها میگذشت و رنگ سیاه زندگی رو به خاکستری با طیف تیره رو به روشن و … تبدیل میکرد …
من روز ب روز آگاه تر ،سلامت تر ، شادتر میشدم و روابط عاطفی که به مو رسید ولی پاره نشد چنگ زد به ریسمان الهی روز به روز معجزه وار بهتر شد….
دقیقا از کی ؟ از وقتی که من مسئولیت زندگیم رو برعهده گرفتم !
و گفتم منم که این زندگی رو ساختم ،با باور های داغونم ساختم ! حالا وقتشه خودم عوضش کنم !
و خداوند یک شب بارانی در زمستان ١۴٠٠،بصورت کاااملا هدایتی ! وقتی که قرار نبود من اون شب توی خونه تنها باشم و وقت آزاد داشته باشم !
من رو در زمان مناسب در مکان مناسب گذاشت و هدایتم کرد به مصاحبه استاد عباسمنش با یکی از اساتید موفقیت
و بعد ازون من برای اولین بار وارد سایت استاد شدم …
و بوووووومب …..
و
شدم لعک ترضی …🥰
من یاد گرفتم اگر پدرم بلد نبود بهم محبتش رو نشون بده !برای این بود که من وابسته ش نباشم و روی پای خودم بایستم !😍
یاد گرفتم اگر خانواده حجاب اجباری و چادر بر من حکم کردن ،برای این بود که من خودم رو پیدا کنم و از این اجبار به تضاد برسم و بگردم دنبال اصل داستان حجاب ! و محکم بایستم براش !😍
یاد گرفتم اگر مجبور شدم زود ازدواج کنم به بهانه ی جدا شدن از خانواده و در اومدن از جو فوق مذهبی و دیکتاتوری !
برای این بود که خیلی زود مستقل بشم !روی پای خودم بایستم !و از خانواده جدا بشم در شهر دیگه خودم رو پیدا کنم !😍
یاد گرفتم این اجبار خانواده نبوده که منو وادار کرده به بچه دار شدن ! این خواست الله بوده برای رشد شخصیت من ! تا با بزرگ کردن دوقولو های نارس و سختی هاش !روحم بزرگ بشه و رشد پیدا کنم ! و آستانه تحمل سختیم بالاتر از هم سن و سال هام بشه !😍
یاد گرفتم هرچقدر شیفت سخت و سنگین و اعزام داشتم همش بخاطر مداری بود که توش بودم نه تقصیر هدنرس و سوپروایزر و …😍
فهمیدم اون زمانی که جلوی همه گردن کج کردم که انتقالم رو به شهر خودم درست کنن و همه قول دادند و هییچ کاری نکردن! اون موقع من بدبخترین آدم روی زمین بودم که قدرت رو از خدا گرفته بودم و دست آدم ها داده بودم …🥲
و شیرین تر از شهد هر عسل ،،،،،،😍🥰😍🥰
من با شما عاااشق قرآن شدم …فهمیدمش…درکش کردم ….
نوشیدمش …خوندم وگریه کردم …وخوندم و خندیدم… و خوندم و عاشقانه سجده شکر بجا آوردم …
و هر بار سر نمازم وقتی میرسم به «السلام علینا و علی عبادالله صالحین»
چهره استاد …چهره مریم جان …چهره همهی دوستانی که اینجا عکس پروفایلشون هست میاد تو نظرم …
و این هم مداری و هم فرکانسی و خیر و برکت دست جمعی رو با قلبم حس میکنم 🥰
خلاصه بگم استاد …از زمانی که زمام امور زندگیم رو دست گرفتم و مسئولیت کل زندگیم رو بر عهده گرفتم
زندگی هر روز بهشتی تر ..زیباتر و چرخ زندگیم رووغن کاری تر شده …
من اون آدمی بودم که تو سر بالایی ،پا برهنه با یک گاری پر از سنگلاخ و اشغال داشتم راه میرفتم …
اون سعیده الان داره تو مسیر آسفالت سوار بر اسکوتر ،با کوله پشتی پر از آب و غذا سوت زنان میگرده و میچرخه و لذت میبره..
هر روز از معجزات خداوند سر سجده فرود میاره …. هرجا به تضاد میخوره میگه الخیر فی ما والوقع و آتش براش گلستان میشه …و هرجا مسیرش یکم جابجا میشه میگه یادت نره الله گفته :
«وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»
و باز همه چیز گلستان میشه …
الان بجایی رسیدم که تمام ورودی هام رو به صفر رسوندم …و تنها ورودی سایت استاد ،مطالب استاد ،دوره ها و البته قرآن عزیزم هست …
اصلا نمیتونم جایی بشینم که دارن غیبت میکنن!
نه اینکه خودمو مجبور کنم به نشنیدن !نه !
اصلا حالم ی جوری بد میشه که سریع باید جابجا بشم !یا با هندزفری جلو شنیدن رو بگیرم …
به اخبار کوچیکترین اهمیتی نمیدم
و با دیگران هم صحبت نمیشم براااحتی !!!!
و همیشه یاد این حرف استاد تو قدم هفتم میفتم !
که اگر الان تو این شرایط ناخواسته هستم به این دلیل هست که :
« یسری شرایط تو بوجود اوردی !ناآگاهانه بوجود واردی ،با توجه کردن به ناخواسته هات به وجود آوردی ،الان راه عوض کردن شرایطت همین راهی که اومدی ! فقط دیگه به ناخواسته هات توجه نکن!کانون توجه ت رو کنترل کن!تمرکزت رو از چیزایی که نمیخوای بردار !و کاری که سمت خودتت هست رو درست انجام بده،کاری که میتونی باید انجام بدی و در توانت هست انجام بده!بقیه کارا هارو که تو نمیتونی و نمیدونی چه جوری !خود جهان برات انجام میده ! خود بخود ! پس دیگه نگران نباش !)
اخ که چقدر قددم هفتم مخصوصا جلسه دو جادوییه …هربار گوشش میکنم ی چیز جدید ازش یاد میگیرم ….
و استاد جان من !
یک سعیده مرد
و یک سعیده متولد شد که شد :
یک مادر سی ساله پرنشاااط و سرحال …
یک همسر عاااشق و وفادار …
یک دوست خوب با دوستای عالیِ هم مدار..
یک پرستار عاشق کار و دنبال پیشرفت …
یک انسان امیدوار پر از انرژی …
یک سعیده ی سی ساله که قدم به قدم داره به هدایتش گوش میده و در آینده ی نزدیک در جای درستش در این چرخ دنده جهان قرار میگیره و بازهم نتایجی میسازه که الان حتی تو رویاشم نمیتونه ببینه 🥰
و من سپاسگزارم خداوندی هستم که مرا با شما آشنا کرد و عاشقانه شما و همه ی عزیزان در این سایت رو دوست دارم
وبراتون بهترین ها رو از خداوند میخوام ❤️❤️❤️
به امید دیدار ❤️❤️❤️
سلام فاطمه ی عزیزم
ممنونم ازت که وقتت رو گذاشتی و کامنت من رو خوندی
،سپاسگزارم از اظهار لطفت🫶
انچه از دل براید لاجرم بردل نشیند …
چیزی نگفتم جز از واقعیت ها …اونم خیلی کم …خیلی سربسته …
وگرنه اگر بخوام از تغییرات زندگی از زمانی که خودم مسئولیت زندگیم روبرعهده گرفتم ،و بیخیال شرایط بیرونی شدم،بگم مثنوی هفتاد منه 😃
انقدر که همه چیز عوض شد و نتنها من یک آدم دیگه شدم ،که زندگی روی دیگه به من نشون نداد که ۲۹سال ندیده بودم 😍
عاشقانه استاد و مریم جان و همه ی عزیزانی که عضو این سایت هستند رو دوست دارم
و براتون بهترین هارو از الله یکتا میخوام 🫶🌺
سپیده ی عزیزم از خوندن کامنتت بینهایت سر ذوق اوومدم و بی نهایت ازت ممنونم ❤️🫶
الان که ساعت از نیمه شب گذشته و شیرفلکه اینترنت باز شده 😂😂😂اومدم به لطف بی نظیر همه پاسخ بدم
من اصلا فکرش رو هم نمیکردم کامنت من انقدر مورد استقبال قرار بگیره ….من فقط به ندای قلبم گوش دادم و نوشتم ….اونم تو نوت گوشیم نوشتم صبح و عصر تکمیلش کردم و بعد کپی پیس کردم اینجا …
انگار من ننوشتم خدا نوشت …🥹🙏🏻
بی نهایت ممنونم از انرژی خووبتون …❤️
که میدونم صدها برابرش به خودتون برمیگرده ..
راستی بزار از مریض هام بهت بگم … تو icu که میدونی اکثر مریض ها بدحالن یا به دستگاه تنفس مکانیکی وصلند …
ما انقدر براشون اهنگ شااد میزاریم … براشون دسست میزنیم …
باورت میشه حتی زیر دستگاه با حرکت دستاشون برامون میرقصن ؟؟؟؟
یا لبخندی که به لباشون میاد انقدر شیرینه که نگم برات …
یادمه من و همکارم که (اونم لطف خدا بود که وقتی روی خودم کار کردم،دوربرم رو از رفیق های قدیمی که هم فرکانس با سعیده قبلی بودن :))) خالی کردم،از طریق همین قوانین کنارم اومد)
اف بودیم
یکی از مریض ها خیلی شاکی شده بود به هدنرسمون گفته بود به مازندرانی (اون پرستارا که ریگ ریگ کننه چه امروز نیومونه )
یعنی اونایی که همش دارن میخندن چرا امروز نیومدن پس 😂😂😂
اره سپیده جانم …اوضاع عالیه حتی تو بخشی که مریض هاش بدحال باشن …
دوستون دارم هواارتا
در پناه خدا باشی عزیز مهربان
سلام فاطیمای عزیزم
ممنونم ازت که نظرت رو برام نوشتی …با قدرت این مسیر رو ادامه بده
میدونی ؟ازونجا که من تو اینستا خیلی فالوئر داشتم ..اونم فالوئرهای که دوستم داشتن و سرم قسم میخوردن …حتی هنوز پیغام و پسغام میدن که بگید سعیده برگرده اینستا !
و این حس تایید طلبی من رو به شدت ارضا میکرد خییلی سخت بود دل کندن ازش !
ولی هر بار به خودم گفتم سعیده!حاضری برای هدفت چیو قربانی کنی ؟
و بالاخره شاخ غول رو شکوندم و از بهار امسال بوسیدم گذاششتمش کنار …
و نمیدونی چه منبع وحشتناکی از ورودی های بد من کنترل شد و پاداش ها از همه طرف رسید …
میدونم که شماهم خییلی خوب داری روخودت کار میکنی..
به امید دیدار دوست مهربانم❤️🫶
ممنون از شما علیرضا جان
قطعا و حتما تجربه های ناب تر خالصتر و پر از نور و اگاهی و ثروت و سلامتی در مدار های بالاتر در انتظار ماست …این ماییم که باید به سمتش حرکت کنیم …
تئوری مدار ها واقعا فوق العاده ست …چنان ایمانی برات ایجاد میکنه که میشه سووخت برای حرکت و وایسادن در برابر نجواهای شیطان …
در پناه الله باشی و برامون از تجربیاتت حتما بنویس
ممنونم ازت احسان عزیز…
قدم هارو با قدرت ادامه بده …واقعا من باهاشون زندگی میکنم …شماهم همینطورید ؟
گاها این جمله که ایه های قران هفت بطن داره منو یاد مطالب دوازده قدم میندازه …
چطور ممکنه من هر روز هدایتی به یک فایل گوش بدم و دقیییقا جواب سوالم توش باشه؟؟؟
من فقط میگم الله اکبر…خدایا تو چطوری از طریق دستان پرتوانت داری با من حرف میزنی …
خییلی این دوره دوازده قدم فوق العاده ست …
خداروو صدهزارمرتبه شکر برای این هدایت خداوند ….
براتون بهترین ها رو ارزو میییکنمممم
ممنونم از شما جمال عزیز
چقدر عالی درمورد هدایت خداوند نوشتی …
به قول استاد تا اونجا که میگفتم خودم میدونم و گردنم کلفته …جهان هم میگفت خودت میدونی ؟پس بخور تا بیاد….
خیلی طول کشید تا بفهمم داستان چیه …شده بودم نماد اون ادمی که خدا تو قران میگه اسانش میکنیم برای سختی ها …
اما اونجا که پس گردنی هامو خوردم و فهمیدم من هیچی نیستم …
تسلیم شدم در برابر خدا و گفتم …
خدایا من نمیدونم …تو میدونی …
من بلد نیستم ،تو بلدی …
خدا خودش واسم پادرمیونی کرد ..👌
نمیدونی چقدر شیرنیه این عجز و ناتوانی وتسلیم در برابر رب …😍
کدوم بنده ای همچین اربابی داره که ما داریم …؟
و چقدر قدردانش هستیم ؟🥺
واقعا خداروصدهزارمرتبه شکر …هزاران بار …
از وجود شما و از وقتی که برام گذاشتید و مطالب ارزشمندتون بی نهایت ممنونم
مائده ی عزیز و زیبا
سپاس گزارم ازت …برای این وقت و این تبادل انرژی عالیت …
من هم شکرگزار این دوستانی هستم که اگرچه از من دورند …اما اقرب من حبل الورید …
مگرنه اینکه همه ی ما تیکه ای از روح خداوندیم 😍؟
انشالله در اینده ی نزدیک بتونیم همدیگر رو ببینیم و از حضور هم لذت ببریم
دوستت دارم دختر 😘😘😘
حمیید عزیییز
ممنونم ازت برای این وقتی که گذاشتی و احساسترو براممنتقل کردی …
واقعا من از اون سعیده ی داغون «اندوه دل نگفتم الا یک از هزاران»
اما ازین سعیده که به کمک استاد ساختمش هرچقدر بگم کم گفففتممم و بازهم ازش مینویسم و از تجربیات شماهم میخونم
تا بشیم صدق بالحسنی …تا بشیم فسینسره للیسری 🥹
و واقعا واقعیت جهان چیزی نیست جز این دوبیت مولانا :
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی
وی آینهٔ جمال شاهی که توئی
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی
البته باید اعتراف کنم دایره شعر توی مغزم خیلی محدوده و اینارو صرفا از روی علاقه ای که شما داری نوشتم 😃😃
کاش من هم مثل شما بتونم انقدر خوب مولانا و حافظ و …بشناسم و بخونم …
راستی ی سوال! توکامنت قبلی گفتی ،کامنتت رودر جلسه چهار قدم سوم رو بخونم درسته ؟
خیلی دنبالش گشتم اما چیزی پیدا نکردم ،ممکنه هنوز تایید نشده باشه ؟
ممنون از وقتی که گذاشتی ،در پناه الله یکتا ،در جمع اصحاب یمین باشی😊🙏🏻
شیوای عزیزم سلام
ممنونم ازت برای لطفتی که در حقم داشتی ❤️😍
عزیزم باید بدونی که من هم دقیقا جایی وایساده بودم که همرو داشتم ولی هیچ کس رو نداشتم!
اما دستم رو گذاشتم روی پام و بسم الله گفتم و یک قدم به سمت خدا برداشتم و صدها قدم خدا سمتم اومد …
فقط کافیه تسلیم الله باشی و بهش بگی
خدایا من نمیدونم! شما میدونی !
و اجازه بدی مسیر ها برات باز بشه…
من عاشق دوره ی دوازه قدم هستم اما در کنارش دوره عزت نفس و ثروت رو هم کار میکنمم
اما عزیزم باید بدونی همزمان با وقتی که برای دوره ها میزارم ،با همون دقت فایل های دانلودی رایگان رو نگاه میکنم و استفاده میکنم
واقعا پر از اگاهی و نووور و عشقه …
بهت پیشنهاد میکنم از دسته بندی دانلود ها …از موضوعی که توش بیشتر از همه احساس مشکل میکنی فایل ها رو ببینی و ایمان داشته باشی که هرچیزی که استاد میگه وحی منزل هست و دیگر هیچ!
حداقل ۶ماه تموم ورودی هات رو ببند ،فقط تمرکزی روی فایل های رایگان کار کن!!!
بعد ببین خداوند چطور با معجزاتش …اشک شوق رو از چشمانت جاری میکنه دوست عزیزم
در پناه الله یکتا باشی
برامون از خبرای خووبت بنویس حتما ❤️❤️