تمرکز بر آنچه می توانم بهبود دهم - صفحه 34 (به ترتیب امتیاز)

710 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    fatemeh saeeidi گفته:
    مدت عضویت: 1768 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم

    من هم مدتهاست فهمیدم به عوامل بیرون از خودم کاری نداشته باشم و باید من خودم و تنها خودم تغییر کنم

    اونوقته که جهان من تغییر خواهد کرد

    استاد عزیزم الگوی من در این دنیا شما هستید من این چند سالی که با شما آشنا شده ام هر چند با مسائل خصوصی شما هم ما برخورد نداریم ولی همین چیزهایی که ما در سریال زندگی در بهشت و سفر به دور امریکا از شما دیدم متوجه شدم که شما چقدر قوانین را مو به مو اجرا میکنید و اصلا به عوامل بیرون از خودتون کاری ندارید و همیشه در حال بهبود دائم خودتون هستید

    واقعا توی همین دو سه سال اخیر چقدر شما تغییر کرده اید

    به نظر من شما هر لحظه در حال تغییر و بهبود خودتون هستید

    من شما و مریم جان را واقعا تحسین میکنم و هر دو شما بهترین الگو برای من هستید

    استاد من با تمام وجودم فهمیده ام که این من هستم که باید تغییر کنم من اصلا به هیچ کسی یا هیچ موضوعی کار ندارم این من هستم که باید روی خودم کار کنم.

    اونم همیشه

    من همیشه باید دنبال بهبود خودم باشم

    و این نگرش چقدر عالیه و چه آرامشی به ما می‌دهد اگر واقعی انجامش دهیم

    *

    این من هستم که باید در نگرشم در تصمیماتم در رفتارهایم تغییر دهم

    من از خیلی از مسائل بیرون از خودم و زندگی ام شکایت دارم در درونم هست اینا رو با تمام وجودم فهمیده ام و درک کردم که فقط و فقط این منم که باید تغییر کنم هیچ عامل بیرون از من مقصر نیست من با افکارم با باورهایم با ترمزهایم تمام این زندگی پیرامونم را ساختم

    خوب حالا با هر چی مشکل دارم یا نمی‌خواهمش خوب باید بیام روی خودم کار کنم

    باید روی باورهایم کار کنم باید ترمزهایم را پیدا کنم و رفع شون کنم

    من زیپ دهنم را مدتهاست که بسته ام

    و فقط دارم روی خودم کار میکنم

    خدایا بینهایت شکر

    خدایا من هم می‌خواهم متفاوت نتیجه بگیرم

    خدایا بینهایت شکر که ما را در این مسیر الهی قرار دادی

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید و به تمام خواسته هاتون برسید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    محمد حسین زارع زاده گفته:
    مدت عضویت: 1062 روز

    به نام الله یکتا

    سلام استاد عزیز

    من همیشه موقع رانندگی خیلی خیلی عصبی بودم و هنوزم هستم اما به مراتب بهتر از قبل و آرام تر شدم

    اما همون لحظه ای که سوال اول رو دیدم این صحنه اومد توی ذهنم که ببین محمد هروقت یکی جلوت خیلی بد رانندگی کرد یا از پشت هی نور بالا داد و تو نتونستی ذهنت رو کنترل کنی و شاکی شدی و خواستی مثلا حال یارو رو بگیری از همون لحظه به بعد ماشین های بیشتری این کارو باهات کردن با شدت بیشتر مثلا اگه یه نفر جلوم خیلی آروم میرفت و این عصبیم میکرد و من خودتو کنترل نمیکردم نفر بعد یک دفه میزد روی ترمز و کلا شرایط خطرناک تر و بد تری رو برام ایجاد میکرد

    حالا من چون قسمت اول رو مثال رانندگی زدم قسمت دوم هم یک مثال رانندگی اومد توی ذهنم

    یه شب من داشتم رانندگی میکردم با همسرم و دوستم بودم ماشین جلویی زد روی ترمز و تصادف کردیم

    خلاصه جلو ماشین ما کلا رفت و اون بنده خدا هم ماشینش آسیب دید

    من اول شاکی شدم و گفتم چه وضعشه چرا یهو اینجوری کردی . کلا این شاکی بودن من چند ثانیه طول کشید و گفتم با خودم که من باید ذهنمو کنترل کردم همه چی به نفع منه

    من شروع کردم به آروم کردن اون بنده خدا و شروع کردیم با همسرم و دوستم به شوخی کردن و توجه نکردن به اون موضوع و اتفاقی که افتاد از فرداش به صورت جادویی هزینه های تعمیر ماشین ما خیلی کم شد

    کاپوتی که باید تعویض میشد بابام یکیو پیدا کرد با یک سوم هزینه صافش کرد

    90درصد چیز هایی که باید عوض میشو خود بابام عوض کرد و من هزینه دست مزد ندادم بعد رفتیم برای بیمه که خسارت اون بنده خدا رو بدیم ولی چون ما ماشین رو زود تر درست کردیم بیمه قبول نکرد و ما باید از جیب خرج ماشین اون بنده خدا رو میدادیم و بعد اون بنده خدا گفت آقاجان نمیخواد شما پول بدید من بیمه بدنه دارم از بیمه خودم استفاده میکنم شما به ماشین خودتون برسید

    هزینه ماشین تقریبا 15 20 میلیون میشد و هزینه ماشین اون بنده خدا حدود 10 15 تومن

    یعنی من توی حالت معمول باید 30 میلیون هزینه میکردم ولی وقتی تمرکز نکردم روش احساسم رو خوب کردم کل این ماجرا برای من 7 میلیون آب خورد و تازه ماشین ما یک سری ایراد ها داشت که در هر صورت من باید اونارو درست میکردم یعنی چه تصادف میشد چه نمیشد من باید اون 7 میلیون رو هزینه ماشین میکردم ولی ابن موضوع خیلی برام درس داشت و چقدر ایمانم رو قوی کرد و چقدر سپاس گذار تر شدم

    اگه مثال کامل هزینه رو زدم خواستم کامل درک کنید که جهان چقدر به نفع من کار کرد . اتفاقی که افتاد من با کنترل ذهنم تونستم هزینم رو برسونم به یک سوم و تازه اون یک سوم هم باید از قبل پرداخت میکردم

    امیدوارم که این ماجرا براتون جالب باشه و درس داشته باید برای خودم که خیلی درس داشت خیلی چیز یاد گرفتم ازش و از خداوند سپاس گذارم که هروقت من به دنبال بهبودم خداوند من رو هدایت میکنه به سمت یه موضوعی که به من کمک میکنه که بهبود بدم شخصیتم رو

    استاد عزیزم ازت سپاس گذارم که اینقدر خوب و عالی آگاهی های ناب محمدی رو بهمون میگی و از خداوند سپاس گذارم که همواره در حال هدایت کردن ما به سمت آگاهی های ناب محمدی هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سهیلا مسلمی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    سلام ب استاد عزیز

    خدارو شکر ک من هم هدایت شدم ب مسیر درست مسیر استاد عباسمنش و بچه های خوبش

    تا قبل از آشنایی با استاد همیشه هر اتفاقی واسم میفتاد اون رو نسبت میدادم ب بیرون

    قبلنا من هر جایی هر حرفی میزدم . و تمام حرفها قطعا تیرهای آماده بر علیه خودم بود

    و وقتی اتفاقی می افتاد دعوا و بحثی پیش می اومد اونو نسبت میدادم ب اینکه اگر پدر یا بزرگترین داشتم این اتفاقات نمی افتاد

    از روزی ک شاه کلید دستم اومد یا حرف نزن یا خوب ببین و بگو اوضاع آروم .و من اون آرامشی رو ک میخام بهش رسیدم

    از حاشیه فاصله و آگاهانه هر جا میبینم احتمالن قرار بره ب سمت دیگه سریع با ی توجه آگاهانه ب چیز مثبت ذهنم و زبانم با هم ساکت میشن

    و اینکه در سابق خیلی .واسه رسیدن ب شغلی تلاش میکردم و حسابی مایه میگذاشتم . ن تنها استخدام نشدم فرداد بسته نشد . هر روز حاشیه بود با شرکت تو کلاسهای استاد شجاع شدم ک برم دنبال هر کاری دوست دارم

    الن اون رضایت رو دارم . مشتری هنرم هست . وقت خالی ندارم . هر روز هم دارم قدم‌های تکاملی رو طی میکنم از روزی ک مسولیت کارام رو دستم گرفتم

    دنبال بهبود م

    و شرایط استخدام خارج از اختیارات من بود

    پس من راهمو عوض کردم و آلن راضیم

    بووووووووس ب صورت ماهت استاد گرانمایه و باارزش

    ب امید دیدار ..

    ب امید روزی ک من بغلتون کنم و بگم استاد اون بودم این شدم ..با دست پر بیام ب دیدنتون

    بوووووووووووووس ب صوررررت قشنگت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1380 روز

    باغبه نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 122

    من قبل از اینکه با سایت آشنا بشم خیلی از انرژی خودم و بر روی ناخواسته ها هدر میدادم توجه زیادی روی نا داشته هام داشتم طوری که اصلا به داشته هام که تا دیروز نداشتمشون و به وجود آورده بودم توجهی نمی‌کردم و ناشکری میکردم و فکر میکردم که تمام اینا همینجوری الا بختکی وارد زندگیم شده شکر گزار بودم ولی ناشکری براش میچربید همش تو تقلا بودم و فکر میکردم که عقب موندم و باید سریع برسم خودمو با دیگران قیاس میکردم و همش تو حسرت خوردن و بدو بیرا گفتن بودم وقتی که می‌دیدم از من جلوتره بهش حسادت میکردم و قضاوتش میکردم با چه کینه و نفرتی پشت سرش پرخاش میکردم و زندگی قبلم گواه گفته هامه هر چی میدویدم آخرش به هیچی می‌رسیدم و جالب این بود که تلاشم از همه بیشتر بود و پول بیشتری در میاوردم ولی چون افکارم درست نبود همیشه لنگ چکام بودم و برای خودمم یه سوال بی جوابی بود که همیشه از خودم می‌پرسیدم و غافل از اینکه این خودم هستم که زندگیمو می‌سازم

    یک روز که واقعا خسته شده بودم به فکر فرو رفتم که چرا من باید یه روی خوش نبینم اگه یه روز حالم خوب بود منتظر ابن بودم که اتفاق بدی قراره بیفته این باورای غلط من از گذشته برام مونده بود و فکر میکردم که زیاد شاد باشم خدا قهرش میگیره چی بگم از این افکار معیوب که بخورد ما داده بودن چقدر من خودمو اذیت کردم بابت این طرز تفکرم تا اینکه وقتی تسلیم شدم و دستام و بردم بالا و گفتم من تسلیمم من نمی‌دونم چکار کنم خدای من تو بگو و کمکم کن راهنماییم کن وقتی که تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم اتفاقات خوب یکی پس از دیگری از راه رسید دیگه آرام شده بودم خودمو با سایتهای انگیزشی سرگرم میکردم کامنتای انگیزشی می‌خوندم فیلمای انگیزشی نگاه میکردم کتاب می‌خوندم این پروسه پنج ماه طول کشید تا اینکه با سایت استاد عباس منش اونم به صورت کاملا تصادفی که هدایت خداوند بود آشنا شدم و بگم پنجره ای جدید به روی زندگی ام باز شد دروغ نگفتم آگاهی های به گوشم میخورد که سالها با من غریبه بود و به هیچ عنوان نشنیده بودم نه از کسی نه از جایی مثل این بود که من تو دنیایی دیگه قرار گرفتم هر سخنی از استاد می‌شنیدم چشمام گرد میشد و میگفتم مگه میشه یعنی چیزی که استاد میگه درسته از قرآن از خدا از اینکه من زندگیمو با افکارم می‌سازم ابنا همش برام تازگی داشت هیچ از قانون جهان نمی‌دونستم و همش میگفتم این تقدیر منه حتما جایی اشتباه کردم و دارم تاوانشو میدم حتما خدا ازم قهرش گرفته حتما همینه که هست ولی تو ذهنم چراهایی داشتم که بی جواب مونده بود و کسی رو پیدا نکرده بودم که جوابمو سوالم و بدونه تا اینکه با استاد آسنا شدم چیزی که خیلی سالها پیش از خدای خودم خواسته بودم که منو هدایت کنه تا بهتر خدای خودمو بشناسم و با درگیری‌هایی که تو زندگی داشتم این خواسته برام کم رنگ شده بود ولی ته دلم بود اگه نبود مطمئنم که الان کامنت نمینوشتم و الان هم نمی‌دونستم کجای داستان زندگیم بودم خداوند در زمان مناسب هدایتم کرد به سمت شناخت بیشتر از خودش

    الان که این کامنت و برای دوستان عزیزم و استاد گرانقدرم می‌نویسم بگم هیچ ربطی به گذشتم ندارم گزاف نگفتم آرامشی که الان دارم هیچ وقت تجربش نکرده بودم احساس خوبی که دارم قبلاً نداشتم و اتفاقات خوبی که الان برام رخ میده یعنی در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میگیرم و فقط خوبی میبینم و از ناهنجاریها واقعا به دورم شاید یه اتفاق بدی رخ بده ولی در اون زمان با من از اون مکان رفتم با وقتی تموم میشه من به اون مکان میرسم برای اینکه من آگاهانه روی خودم دارم کار میکنم و وقتی متوجه میشم می‌دونم که این کار جهان و چقدر به باورام قدرت میده که این منم که زندگیمو با افکارم می‌سازم این برمیگرده به این که من توجه ام به زیباییهاست و وقتی حالم خوبه همیشه اتفاقات خوب برام رخ میده و من به این باور رسیدم که خداوند همه چیزش طبق قانونه و باید من تکاملمو طی کنم باید من شخصیتم و تغییر بدم و وقتی این کارو انجام دادم جهان خودش بلده چکار کنه و نمیشه سر جهان کلاه گذاشت و اینو می‌دونم که تا وقتی من کاملا تغییر نکردم به چیزی که دوست دارم نمیتونم نزدیک بشم باید این تغییر و تو رفتارم تو عمل به دانسته ها و حرکت کردن ایجاد کنم و خوشبختی خودش به سمت من خواهد آمد چون قانون جهان اینه و من با نشانه های که میبینم خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم که در مسیر درست هستم و اتفاقات خوب هر چند کوچیک وقتی برام رخ میده چقدر شکر گزاری میکنم و هیچ اتفاق خوبی رو که برام رخ میده از نظرم دور نمیکنم و نمیگم که شانسی بوده باور دارم که این منم که دارم زندگیمو رقم میزنم و نه هیچ کس دیگه ای و مصمم تر قدمامو بر میدارم چقدر تو اعتماد به نفسم تاثیر مثبت گذاشته چقدر ایمانم قویتر شده چقدر به خداوند نزدیکتر شدم و چقدر خداوندم و از مسیر درست شناختمش اینا موهبتهایی بود که من تو این سایت و در کنار استاد عزیزم و دوستان هم فرکانسم بدست آوردم جایی که هیچ جای این دنیا تو نمیتونی این چنین انسانهای خدا شناسی و یکتا پرست رو دور هم جمع ببینی که فقط خوبی میبینی و خوبی می‌شنوی و خوب فکر می‌کنی .

    رد پایی از روز 122 ام گذاشتم و با اطمینان کامل و امید به خداوندم میگم که من دارم هر روز نسبت به روز قبلم بهتر میشم مگه میشه کسی گفته های استاد و تو زندگی انجام بده و نتیجه نگیره و دارم آموزش میبینم تا آرام آرام به حدی برسم که دریافت کنم

    هر کجا که هستید در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1731 روز

    سلام استادان عزیزم.

    بینهایت ازتون ممنون و سپاسگزارم.

    چقدر جالب و عالی. اینکه انسان به صورت کاملا هدایتی بیاد و در مورد موضوعاتی صحبت کنه که 20 روز بعد دقیقا در راستای اتفاقات و شرایط کشور ایران باشه.

    موضوع مهم این هست که ما توانایی کنترل 100 در 100 زندگی خودمان را داریم. این واقعا موضوع مهمی هست و این اصل و اساس توحید و یکتا پرستی است.

    به این معنا که ما باور داریم تمام اتفاقات با فرکانس و باروهای خودمان رقم میخوره و من به عنوان موجودی که توانایی generat یا سازنده، تولید کننده ی فرکانس ها، در هر لحظه درحال تولید فرکانس‌هایی هستم که شرایط و اتفاقات زندگی من را تشکیل می‌دهد.

    حالا اون مسیری درست است که به من احساس خوبی میدهد. اون احساس درست، و سازنده زندگی من هست.

    خب حالا وقتی ما بیاییم و تمرکز کنیم روی شرایطی که نادلخواه ماست و اعتراض کنیم از نا خواسته ها، در نهایت از جنس همون شرایط را دریافت میکنیم. یعنی شرایطی که نادلخواه است.

    حالا من اگر باهوش باشم، بجای تمرکز و توجه به ناخواسته ها، میام تمرکز و توجهم را می‌گذارم روی خواسته هایم. خواسته هایی که باعث رشد شخصیت من می شود. خواسته هایی که باعث رشد جهان می‌شود.

    پس در نهایت به این نتیجه عالی می‌رسیم. که با توجه و تمرکز به هر آنچه بخواهیم می‌رسیم. مثال میلیون ها مثالی که هر وقت حالمون خوب بوده، همون روز تماما شرایط خوب را دریافت کردیم. و هر وقت حالمون نازیبا بوده، شرایط نازیبا دریافت کردیم و یه جورایی کل جهان شده یک کبریت که باعث انفجار هر لحظه ما می شود.

    خب حالا چجوری سعی کنیم اکثر اوقات حالمون را خوب نگه داریم؟

    برای اینکه بتونیم احساس خوبی داشته باشیم و بتوانیم تمرکزمون را بگذاریم روی خواسته هایمان، با کنترل ورودی ها و در نتیجه کنترل ذهن به این نتیجه عالی می‌رسیم.

    پس با کنترل ورودی ها کنترل ذهن امکان پذیر هست.

    به قول آمریکایی ها trust me اینکه توی مسیر نازیبا باشی و بخوای ذهنتو کنترل کنی تقریبا غیر ممکن هست.

    من خیلی سریع ذهنم را کنترل میکنم. این هدایت رب العالمین هست. این که بتوانم ذهنم کار کنترل کنم.

    من دقیقا استاد عزیزم شرایط نازیبایی سال گذشته را بیاد می آورم، به شکر رب العالمین آلات شرایطی دارم بسیار زیبا. تقریبا نمی‌گویم اصلا ولی تقریبا چیزی نیست که بخوام بخاطرش عصبی ک نگران شوم.

    من استاد هر وقت به شرای نازیبایی بر میخورم چند تا آیه میاد تو ذهنم:

    البقره

    وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِن ثَمَرَهٍ رِّزْقًا قَالُوا هَٰذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

    ﻭ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎﻱ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﻣﮋﺩﻩ ﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻭﻳﮋﻩ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ؛ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎ ﻣﻴﻮﻩ ای ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ، ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﺭﻭﺯﻱِ ﻣﺎ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﻴﻮﻩ ﻫﺎی ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﻛﻪ ﺷﺒﻴﻪِ ﻫﻢ ﺍﺳﺖ، ﻧﺰﺩ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ؛ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻫﻤﺴﺮﺍﻧﻲ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ است ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ .(٢۵)

    نشون میده آخرت ادامه این جهان است. از اونجایی که می‌گوییم این چیزی است که از قبل به ما روزی داده بود خدای یکتا.

    پس خداوند یکتا نتیجه این کنترل ذهن این دنیا را اینجوری میده.

    و آیه انا لله و انا الیه راجعون

    این ها از قبیل آیاتی است که من وقتی دیگه خیلی کنترل ذهن برام سخت میشه به خودم یادآور میشم.

    بر اساس آیات بالا من میدونم اگر این دنیا احساس خوبی نداشته باشم، اون دنیا جهنم خوبی دارم. و اگر این دنیا احساس خوبی داشته باشم، قطعا اون دنیا هم احساس خوب و بهشت خوبی دارم. پس مگر دیوانه ام هم از این دنیا و هم از اون دنیا لذت نبرم؟

    خدا هدایت میکنه. این قانون بدون تغییر خداوند است. منظورم اینه پس با این باورها من ذهنمو کنترل میکنم، و نتیجه عالی میشه. خدا وقتی احساس خوبی داشته باشی هدایتت میکنه به شرایط زیبا و عالی.

    عاشتقونم استاد عزیزم. خیلی این درس هایی که شما به ما می‌دهید عالیه.

    بهترین و بزرگترین نتیجه اش احساس خوبی هست که داریم. آرامشی که در وجودمان نهادینه می شود. وقتی توحید و یکتا پرستی را درک می‌کنیم، انگار خداوند توی قلبمون تجلی میکند، اینقدر احساسات زیباست. اینقدر حال دلمون خوب میشه.

    برای من که اینطور شده و واقعا دارم لذت میبرم.

    خداروشکر بینهایت خداروشکر. این زندگی واقعا زیباست.

    عاشقتونم استادان عزیزم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    مهدی گودرزی گفته:
    مدت عضویت: 525 روز

    سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان

    از خداوند عزیزم خیلی ممنونم ک این فایلو زمانی منو در مسیرش قرار داد ک داشتم این قانون رو فراموش میکردم.

    من این قانون رو از خود استاد خیلی اتفاقی پارسال یاد گرفتم و روش کار کردم برای همینم منی ک همش از شرایط بد چه دولت چه اطرافیان به خصوص غر زدنای مادرم و رفتارش ک همیشه ازارم میداد تونستم با تمرکز کردن روی خودم و تغیر خودم شرایط رو درست کنم و بقیه و شرایط رو مقصر ندونم ولی خب به قول استاد عباسمنش ک میگه باوری ک درست کردی هر مدتی یبار باید دوباره روش کار کنی وگرنه برمیگرده به شرایط قبلی ولی متاسفانه این کارو نکردم و چند روزی بود ک باز داشت شرایط قبل برام رخ میداد و امشب خیلی خیلی اذیتم کرد به لطف خداوند در اوج ناراحتی هدایت شدم به سایت استاد و قرار بود فایل روز شمار 133 رو ببینم یه ندایی بهم گفت 122 رو ببین و منم همینکارو کردم و با این فایل رو برو شدم ک متوجه شدم خداوند منو به این سمت هدایت کرده ک این مسئله رو کار کنم متوجهم کنه ک مشکل کارم این قضیه هستش .

    از خدای بزرگ متعال بسیار بسیار متشکرم از وقتی ک خیلی خیلی عمیق تر شده رابطه من و خدا واینکه از خودش فقط درخواست کمک میکنم و حرف میزنم سریع جوابمو میده سریع هدایتم میکنه و به درست ترین راه هدایتم میکنه واقعا دوستان عزیز رفاقت با خدا مثل برنده شدن توی لاتاری شاید درست نباشه این مثال بزنم ولی باید بگم ک رفاقت با خدا مثل داشتن غول چرا جادوعه ک هرچی بخوای هرکجا بدون اینکه کسیو واسطه قرار بدی برات فراهم میکنه ولی متاسفانه از بچگی توی ذهن ما قدرت رو به غیر خدا دادن و این الگو شکل گرفته ک ما لیاقت نداریم از خدا طلب کنیم لیاقت نداریم مثل پیامبران هرچی بخوایم به خدا بگیم حتما باید یه امام و واسطه قرار بدیم یا یه نذر کنیم ک شاید به خواستمون برسیم ک ولی در صورتی ک مثل یه پدر میتونیم بهش تکیه کنیم و هر لحظه هر جا و بدون هیچ محدودیتی ازش درخواست کنیم و برامون فراهم کنه .

    امیدوارم که هممون هر روز هر روز و هر ثانیه به خدا نزدیک تر بشیم و رفیق تر بشیم و این ذهنیت به وجود بیاد ک با خدا میشه به همه چیز رسید .

    ممنونم از خدا بعدش از دست خدا استاد عباسمنش عزیزم ک این اگاهی های ارزشمندو در اختیامون گذاشتن.

    در پناه خدای مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    سید حمید میرزایی گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    بنام خداوند بخشنده

    سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته

    چقدر وقتی اتفاق نادلخواهی رخ میدهد در موردش حرف میزدم شکایت میکردم و همه رو مقصر میدونستم و باز شرایط بد اتفاق بد میفتاد و میگفتم وقتی که خواست بد بیاد پشت سر هم میاد ولی قافل از اینکه خودم ناآگاهانه داشتم ارتعاش می‌فرستادم و جهان هم واسم همون جنس رو میورد

    نمیگم صد خوب شدم ولی خیلی خیلی فرق کردم و دارم تمرین میکنم که بپذیرم تمام اتفاقات رو منم که باعث رخ دادنش میشم چه خوب و چه بد

    وقتی حرف پاداش میاد ذهنم میگه ببین تو فلان جا اومدی ذهنمو کنترل کردی کمتر ناراحت شدی

    کمتر با کسی حرف زدی پس کو پاداش و میخا منو گول بزنه ولی آرامشی که کسب کردم و مبلغ کمی که گیرم اومد اینارو نمیبینه ولی باید من ببینم آرامشم رو حال خوبم رو

    واقعا نمیدونم چی بگم ولی خدایا شکرت که منو با این قانون آشنا کردی

    ممنون استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانو جان

    سلام به همه دوستانم که جز شما من حتی یک دوست هم ندارم.

    در رابطه با این قضایا من چند سالی که اخبار و تلویزیون نگاه نمی‌کنم حتی تو فضای مجازی هم دنبال نمیکردم الان که فضای مجازی ندارم.

    از روزی که با این مباحث آشنا شدم که من مسئول زندگیم هستم دیگ سعی میکنم لااقل در مورد جامعه حرف نزنم شاید تو مسائل خانوادگی نتونم گاهی وقتا کنترل کنم ولی جامعه نه .

    و همیشه تا بخوام به یکی گیر بدم میگم من مگه تو زندگی خودم میتونم همه چیز کنترل کنم انگشتم به سمت خودم میاد زیپ دهانم بسته میشه.

    من از بچگی که تو خانواده ای بزرگ شدم که 6 دختریم و برادر نداریم و پدرم عاشق پسر بود تمام فک و فامیل مسخره میکردن پدر و مادرم واقعا چه طرز فکری بود.

    من ا. روزی که متوجه این قضایا شدم با خودم قول دادم هرکاری که یک پسر تو اطرافمون انجام میدادن انجام بدم تا به همه ثابت کنم که هیچ فرقی بین پسر و دختر نیست و انصافاً دم خودم گرم.

    از کار کشاورزی دامداری هر چی بگین بلدم از سن راهنمایی تیلر کشاورزی راه می‌بردم با دوچرخه مدرسه میرفتم تنهایی شب بیرون میرفتم اینارو میگم برای یکدختر 9 سال به بعد.از سن 6 سالگی پول در آوردم در حدی که کار خونه زیاد بلدنبودم فوتبال بازی پسرونه تو جمعَشون بازی می‌کردم پدرم بهم افتخار می‌کرد.

    تو دل تک تک ترسهام میرفتم همین شب بیرون رفتن از درخت و دیوار بالا رفتن یادم تو سن کم خونه پسرعموم مار وحشتناکی بود من کشتمش.

    سعی می‌کردم از هیچ حیوونی نترسم خلاصه هر چی فکر کنید و این شجاعت تو کل زندگیم و الانم هست خیلی موهبت برام داشته

    ولی غافل از اینکه از یک جای احساس کمبود محبت داشتم بخصوص وقتی ازدواج کردم یک جوری انگار محدود شدم کم کم از زن بودن بدم اومد خیلی سختی ها اومد بخاطر توجه به افکار منفی .

    تا یک روز وارد این مباحث شدم خودم تو بغل خدا دیدم دیگ خودم تحسین می‌کردم خودم ارزشمند دونستم نه اینکه بگم عالی ولی تلاش می‌کنم و هرروز دارم نتیجه این افکار و توجه به نکات مثبت میبینم.

    در رابطه با سوال استاد بگم من سال 91 که برای رانندگی و گرفتن گواهینامه میرفتم یک سرهنگی بودکه همه ازش بد میگفتن

    میگفتن سخت گیر ولی از اونجا که منم مثل استاد عاشق اینم برم تو دل ترس یا چیزی که دیگران میگن ترسناک میخوام به خودم نشون بدم که اشتباه

    دقیقا اون روز که امتحان کتبی دادیم گفتم حق انتخاب دارین امروز همون سرهنگ سر سخته هست میتونید الان امتحان بدید یا هفته بعد منم خودم همین سرهنگ انتخاب کردم گفتم من باید با همین قبول بشم باورتون نمیشه اصلا سرهنگ به رانندگیم توجه نمی‌کرد اون روز 3مرد و دوتا زن تومانی بودیم دوتا خانم قبول 3مرد رد شدن.

    مورد دوم برای همین دیشببود که همسرم از ساعت 7شب رفت بیرون12شب.

    هی به خودم میگفتم ازش بپرسم کجا بود چیکار می‌کرد کلی شک تو ذهنم ولی گفتم زیپ دهنت ببند بزار خدا کارش بکن تو طرف خودت انجامبده منم خونسرد و ساکت رو تختبودمدیدم اومد بدون اینکه بپرسم خودش جواب داد که استخر بودم اگه پیشبچه ها میگفتم اونا هم میومدن آخه پسرام کوچیکن با پدرشون استخر میرن ولی همسرم دائم باید مراقبشون باش برای همین گاهی وقتا تنها میرن.

    و یک جا کنترل ذهن نداشتم من راننده سرویس مدرسه هستم و قبل گرفتن سرویس باید کلی کارهای اداری انجام می‌دادم و اینو بگم اینکار یهویی اومد توذهنم .چون همش از خدا میخ استم کاری باش که من آزادی داشته باشم به بچه ها برسم باشگاه تمرینات م آخرهفته داشته باشم یگ روز تو خیابون بودم یهو به ذهنم رسید همون لحظه رفتم سمت شرکت سرویس آنی.

    خلاصه بگم که حسم خیلی عالی بود و 4 کار اداری خیلی سریع بدون نوبت وایستادن برام انجام شددر صورتی که خیلی از راننده ها گله داشتن من تو یکجا فقط نتونستم کنترل ذهن داشته باشم اونم اماکن بود واقعا مغزم جواب نمی‌داد منی که بیرون اماکن چادر نمیزارم چرا داخل اون محوطه باید بزارم یا کلی آدمها رو میدیدم که گرفتار بودن دم در اماکن و واقعادیدخوبی نسبت بهشون نداشتم فقط اینجا بازم تو نوبت نبودم. ولی روزی که رفتم مسئول اون بخش نبود دو روز عقب افتاد کارم.

    ولی الان به خودم میگم خوب منکه نمیتونم این برخورد تغییر بدم بیام به خودم بگم اینم جز قوانین هست من که کارم همیشه گیر اونجا نیست اینم یک بخشی از این جامعه و قوانینش من اگه میخوام راحت کارم پیش بره بجای درگیر شدن بیام به خودم بگم که این یک قانون منم باید بهشون احترام بزارم.

    استاد عزیزم واقعا متشکرم که اینهمه واضح و با مثال عالی برامون توضیح میدید

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    حسن گفته:
    مدت عضویت: 924 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته سلام به همه دوستان سایت

    روز شمار تحول زندگی من روز 122

    استاد من قبل آشنایی با شما یه مدت همیشه از دولت انتقاد و شکایت می‌کردم ودولت ومقصر مشکلات مالی خودم می‌دونستم وبعدموتورم وزدم زمین و چند جا از بدنم زخمی شد و بعد اون به لطف خدا هدایت شدم به سمت قوانین جهان و فهمیدم که من باید تغییر کنم نه دولت ونه دیگران

    ویادمه اون موقع که با قوانین آشنا نبودم وبیشتر وقتها احساس بدی داشتم باعث شد تا اون تصادف با موتورسیکلت و جذب کنم والان دارم می بینم که مشکل از باورهای غلط خودم هست ودولت و دیگران تأثیری در زندگی من ندارند ، مشکل اکثر مردم این هست که فکر می کنند دیگران در زندگی اونها تاثیر دارند در حالی که جهان آینه باورهای ماست واگه ما باورهای خوبی داشته باشیم به سمت جاهای زیبا هدایت میشیم وهر جا باشیم فقط زیبایی ها رو می‌بینیم

    من مسئول اتفاقات زندگی ام هستم و نه دولت و دیگران اگه زندگی من اونجوری که دوست دارم نیست مشکل از باورهای خودم هست و دولت و دیگران مقصر نیستند ومن مقصر هستم وباید با آموزش درست باورهای خودم و تغییر بدم و زندگی ام و بهتر کنم

    خدایا احساس مسئولیت پذیری من وبیشتر وبیشتر کن

    خدایا کمکم کن تا همیشه خودم و مسئول اتفاقات زندگی ام بدونم ونه دیگران را

    خدایا من و از پیروان آیین حضرت ابراهیم قرار بده که ابراهیم یکتاپرست بود و مشرک نبود

    خدایا من نمیدانم من و هدایت کن

    خدایا تنها تورا می‌پرستم و تنها از تویاری می‌جویم مارا به راه راست هدایت کن راه آن‌هایی که به آنها نعمت داده ای ونه راه آن‌هایی که به آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    در پناه الله یکتا شاد و سلامت و خوشبخت وثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    امید فیروزبخت گفته:
    مدت عضویت: 1301 روز

    سلام و درود بر همگی،

    مثل هر روزم امروز اومدم برای هدایت روز و این فایل رو برای بار 3وم مشاهده کردم. هر 3 بارش این محتوی رو در هدایت روزم دیدم. الگوی تکرار شونده این محتوی ذهن من رو بسیار زیاد درگیر کرد به حدی که من نشستم و فکر کردم چرا دارم به یک شکل در یک مسیر یکسان به این محتوی هدایت میشم.

    پاسخی که بهش دست پیدا کردم اینه که من با اینکه قبول دارم این جمله رو که باید شکایت رو از خود منع کرد، به دلیل حس ترحم به شکایت‌های دبگران گوش میدم و هر بار که گوش میدم تلاش میکنم تمرکز دیگران رو از شکایت بردارم و همدردی کنم اما نتیجش ابن میشه که میگن تو خیلی خوب میشنوی پس بیا بیشتر بشنو و من بدون اینکه بخوام وارد فرکانس شکایت میشم و هر بار هم همیشه شب اون روزی که شکایت شنیدم به این محتوی هدایت میشم و همیشه هم به همین نتیجه‌ای که الان رسیدم میرسم ولی هیچ اقدام عملی برای رفعش نمیکنم.

    به لطف الله 1 ماه گذشته دوره بی نظیر روابط رو تهیه کردم و طی این یک ماه یکی از ریشه‌های احتمالی این مسئله رو پیدا کردم.

    داستان اینه که من هرگز مفهومی به اسم ارزش های فردی رو نشنیده بودم و اصلا هم خانواده پدری و هم مادری همگی به شکل یکسان هیچ درک و ادراکی نسبت به مفهوم ارزش های فردی نداریم. من به لطف الله هدایت شدم به این مفهوم البته نه به شکل مستقیم در دوره بلکه به واسطه پاسخ به سوالات اولیه از انتظارات من از یک رابطه ایدآل و مطالعه کردن به این مفهوم هدایت شدم.

    ممنوع شدن شکایت برای من یک ارزش برای خودم محسوب میشه شخصی مثل استاد که شکایت رو ممنوع میکنن برای خودشون به واسطه اینکه این مسئله براشون خیلی مهمه درد و رنج کوتاه ترد شدن و یا مورد تایید دیگران نبودن رو با باورهای قدرتمند میپذیرن و روی اون مسئله مهم پافشاری میکنن . به این میگن ارزش‌.

    حالا داستان من چیه، اینه که من به شدت از ناراحت کردن دیگران ترس دارم. من یک باور بسیار قدرتمندی دارم که میگه آدم بد آدمیه که دیگران رو ناراحت بکنه و من همیشه خودسرزنشی میکنم اگر ببینم کسی از دستم ناراحته و جالبه که به همین دلیل همیشه روابط من سمی بودن به خصوص در رابطه عاطفیم و این مسئله رو پررنگتر میکردن که من بدم چون دیگران رو ناراحت میکنم.

    باوری از استاد که برای من همیشه غیر قابل پدیرش اما آرامبخش بوده یعنی به قلبم مینشسته این بوده که نظر آدم‌ها هیییییییچ اهمیتی نداره هیچ هیچ هیچ هیچ.

    بعد از این مفهوم من به این نتیجه رسیدم که استانداردهای بالایی دارم برای خودم و فردی هستم که روی خودم کار میکرده و میکنم همیشه اما نسبت به دیگران روی اون‌ها پافشاری نمیکنم به همین دلیل در روابطم به سادگی خمیر میشم و به سادگی وارد فرکانس‌های نامناسب میشم اما درونا و عمیقا دلخواهم نیست. الگوی تکرارشونده واکنش بدن من در این شرایط ناخواسته همیشه سردردهایی هست که با نوشیدن آب خنک برطرف میشه که اصطلاحا سردردهای پری دیپرشن میگن و خب دقیقا هم من همیشه بعدش تا مدت ها وارد دیپرشن های چند روزه میشم.

    به لطف الله فهمیدم که شخصا ممنوع شدن شکایت بر خودم جزو ارزش‌ها و استانداردهای من هستش و باید این رو قبول کنم که رنج حاصل از ناراحتی دیگران رو به بهای حفظ ارزشم بپذیرم تا قدرتمند بشم و این رو تجربه کنم که فقط باید از خدا ترسید و نه از هیچ چیز دیگری چون ما از اویم و به او برمیگردیم و وقتی برگشتیم فقط ماییم و اون هییییچ رابطه ای وجود نداره همه چی فردیت پیدا میکنه‌ و مفاهیم استاد همگی به واقعیت میپیوندند.

    سپاسگزارم

    شاد باشید و در زمره ابراهیم حنیف

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: