شهود و الهام الهی

نوشته زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان نرگس به عنوان متن انتخابی این فایل

به نام خدایی که هر لحظه در حال هدایت ماست

سلام به بهترین استاد شنیدن الهامات الهی

سلام به مریم جان شایسته

سلام به همه اعضای خانواده الهی ام

و سلام به خودم که تصمیم گرفتم متعهدانه بشنوم ندای قلبم رو

خیلی هدایتی اومدم سراغ اینستا و یهویی دیدم استاد فایل گذاشته اولش دیوونه منظره و تیپ عالی استاد بودم و داشتم می دیدم فایل رو اما بعد چند دقیقه دیدم خشکم زده و تکون نمیخورم و مبهوت حرفای استادم

استاد عزیزم از چی بگم

از آگاهی هایی که ارزش میلیونی دارند و شما رایگان میزاری تو سایت

از عمل به شما به الهامات بگم که نتایجش برای هممون واضحه؟

از ایمانت بگم

از توکلت بگم

از چی بگم استاد

اشک هام امان نمیدن که بنویسم بعد دیدن کامل فایل در اینستا سریع اومدم تو سایت و دوباره گوشش دادم و نفهمیدم چطور شروع به نوشتن کردن قلبم تند تند میزنه از این حجم از آگاهی دستام داره می لرزه موقع تایپ

استاد عزیزم داری با ما چکار میکنی ؟

هر چی شنیدم رو نوشتم اینجا تا اول برای خودم بمونه

واقعا درسته استاد

✅٩۵٪؜ درصد آدما هیچوقت قران رو درست نخوندن و درک نکردن

کسی که می پرسه استاد چرا تو قران گفته گوشت سگ نجسه؟ این ینی که اون شخص پذیرفته که گوشت سگ نجسه

یا اون مثال شیر و خط هم همینطور

استاد انگار داشتی با من حرف می زدی که دوست داری هر حرفی رو نپذیرم هر کی هر چی گفت نپذیرم

لحن کلامتون خیلی صریح و محکم بود استاد و خیلی تاثیرگزار

مثال دروازه بان ها ،شیر خط ها و غیره هیچ ربطی به شهود نداره منطقه فقط

فلش بک به قران

✅کجای قران گفته این حرف ها رو

نکنه تو فقط به شنیده هات اعتماد داری

نکنه تو مث پدرانت شنیده هات ملاکته

نکنه تو یکبار قران رو درست نخوندی ؟

✅کتاب های موفقیت خیلی هاشون گیج کننده ن و اشتباه دارن و اگه یه چیز درست میگن ده تا چیز غلط میگن

استاد شما بارها از ما خواستید که فکر کنیم و قران رو بخونیم و درک کنیم و گفتین کتاب قران حرف درست می زنه چون منطق درستی داره

بالای ٩۵ درصد ادما فکر نمیکنند و شنیده هاشون ملاک عملشونه

✅✅شهود اصلا منطقی نیست ❤️این جمله خیلی تکونم داد

منطقی نیست که مادری بچه نوزادش رو ترس جونش تو رودخونه رها کنه

منطقی نیست که وسط کوهستان کشتی بسازی

منطقی نیست که وقتی دشمن داره تعقیبت میکنه به سمت رودخونه بری

شهود قلبه

شهود منطقی نیست

منطقی نیست که دفاتر کارت رو دارن میلیاردی کسب درامد میکنن جمع کنی و سوار ماشینت بشی و بیفتی تو جاده به قصد مهاجرت بدون داشتن هیچ ویزایی

هدایت یه جنس عجیب و غریبی داره مث وقتی توی جنگل گم شدی تو جنگل همه چیز شکل همه همه درختا یه جورن راه رو از چاه نمیتونی تشخیص بدی طلوع و غروب خورشید رو نمیبینی و خدا مثل کسیه که سوار بر هلیکوپتره و داره از بالا میبینه راه کجاست چاه کجاست و داره به شکل ندای قلبی هدایتمون میکنه

✅✅خداوند در قران ابراهیم رو میگه مسلمان بود نه به معنای دین اسلام به معنای اینکه تسلیم پروردگار بود وقتی تسلیم پروردگاری به ندای قلبت گوش میدی و از منطقت استفاده نمیکنی

✅✅آبشخور منطق ما تجربیات قبلی ماست الله اکبر از این جمله

واقعا استاد قلبم گنجایش اینهمه آگاهی نداره برای همینه میگم تند تند داره میزنه و دستم داره می لرزه

هدایت اینطور کار میکنه

با چه منطقی یه بچه چند روزه رو با یه زن تنها وسط بیابونهای عربستان رها میکنی و میری اینها چه هستند بهش فک کنید استاد من بارها و بارها این حرف ها رو شنیده بودم ولی هیچ موقع اینطوری درک نکرده بودم غلطیدن اشک هام و لرزش دستانم رو دوست دارم چون خبر از درک بهتر من میده

ایها ندای قلبه که ابراهیم موحد بهش عمل میکنه و همونجا که بچه پاش رو به زمین میزنه چشمه ای می جوشه و اونجا بیابون تبدیل به مکه میشه الله اکبر

ما هم باید فکر کنیم فکر کنیم و نپذیریم هر آنچه که می شنویم رو

استاد تو واقعا کی هستی ؟

ابراهیم زمان ؟

کسی که اینقدر به ندای قلبش گوش میده جز ابراهیم زمان نمیتونه باشه

شما ازهمون اول به ندای قلبت گوش دادی با وجود مخالفت های دیگران

ایده مهاجرت به بندرعباس

ایده مهاجرت به تهران با دو تا بچه و بدون جا و مکان و لباس و وسایل فقط و فقط با یه ساک قرمز

انتخاب اتوبان ها حین رانندگی

عمل به ایده تندخوانی

ایده فروش دوره ها به صورت سی دی

ایده مهاجرت و هزاران هزار ایده دیگر که نتیجه ش این زندگی رویایی رویایی به معنای واقعی کلمه ست استاد جانم

✅تسلیم خدا باش

✅بشنو صدای خدا رو

خدا داره با همه ما حرف می زنه

اگر ما هدایت رو باور کنیم

وقتی استاد عباسمنش تونسته به هدایت عمل کنه و ١۵ ساله که یه قرص نخورده

وقتی استاد عباسمنش تونسته به هدایت عمل کنه و این زندگی بی نظیر در همممممممه جوانب رو بسازه چرا ما با داشتن چنین الگویی نباید قدممون رو بزاریم تو جای قدمش

ما خییییلی خوشبختیم که چنین الگویی داریم

ما خیلی خدا دوسمون داشته که چنین هدایت شدیم به این مسیر زیبا

فرق استاد با ما اینه که وقتی بهش گفته میشه میگه چشم و ما منطق میاریم منطقی که از تجربیات قبلیمون میاد

✅همین باور که خدا بهتر از تو میدونه همین باور کمک میکنه که هدایت بشیم و تسلیم پروردگار باشیم

✅کل نمد هولاء و هولاء

✅ان علینا للهدی

✅لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

خدایا هزاران مرتبه شکرت که هدایتم کردی روزم رو اینطوری شروع کنم با اینهمه آگاهی با این نگاه تازه به زندگی با این تفاوت دیدگاه

استاد عاشششششقققتمممممم چقدر هر روز داره همه چی برات راحت تر میشه من فک میکردم مریم جان مث همیشه داره فیلم میگیره و راستش رو بخواین نگران بودم اون لبه وایستاده و داره با حرکات شما جابجا میشه تو آب نیفته ولی دیدم زهی تصور باطل

استادمون هدایت شده به یه روش جدید که مریم جانم راحت بشینه اون کنار و گوش بده و دوربین حرکت کنه با جهت حرکت شما

عاشقتمممممممممم استاد جانممممممم

این جملات آخرتون هم برای من حکم کلید گنج رو داره

✅اگر میخوای رو شهود حساب کنی باید تجربیات گذشته ت رو پاک کنی و روی تجربیات گذشته ت حساب نکنی

✅تسلیم بودن ینی اینکه انجام بدیم و ایمان داشته باشیم که راه درست همین بوده و حتما خیریتی بوده

✅بنی اسرائیل نمونه بارز انسان هایی بودن که تسلیم نبودند

✅خداوند خودش گفته هر چقدر که بخوای بهت میدم به شرط اینکه گوش کنی به حرف من

باید تسلیم باشی

✅باید بسپاری دستت رو به دست الله

الله اکبر ازین فایل

و از اینهمه آگاهی

خدایا میلیاردها میلیارد مرتبه شکرت

واقعا نمیدونم چطور باید شکر این نعمت رو بجا بیارم

استاد عزیزم از صمیم قلبم با چشمانی اشکبار از خدا برای شما و عزیز دلتون و فرزند نازنینتون که دلتنگشیم ، سلامتی و موفقیت و خوشبختی بیشتر آرزومندم

خدایا مارا به راه راست هدایت فرما

راه کسانی که به ایشان نعمت بخشیدی و نه راه گمراهان و نه راه ظالمان

آمین

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

842 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سید محمدامین حسینی» در این صفحه: 3
  1. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به شما استاد عزیزم

    داشتم این چند روزه، نتایجی رو میدیدم تو زندگیم، که واقعا ثمره همون بمباران فرکانسی این چند وقته بود. حاصل بالا رفتن فرکانسمون بود.

    حاصل بالاتر رفتن درکم از آگاهی ها و توانایی اجرای اونها در عمل.

    میدونستم که دیگه از این به بعد اگر فایلی بیاد روی سایت، آنقدر فرکانسش بالاست و آگاهی هاش بینظیره که واقعا باید فرکانست رفته باشه بالا تا بتونی حتی ببینیش.

    بعد که ساعت ۸ صبح بیدار شدم، و دیدم نیم ساعت قبل فایل جدید اومده رو سایت، گفتم خدایاشکرت.

    تا اینجا که این لیاقت و فرکانس رو داشتم که هدایت بشم بفهمم فایل جدید داریم.

    بعد دیدم گوشی از دیشب تا حالا روشن بوده و کلی اینترنت رفته و شارژ خودشم کمه. بعد گفتم این هدایته. این همون چیزیه که لازمه باشه تا من یه سری نعمات رو دریافت کنم، تکاملم طی بشه تا برسم به فایل امروز،

    بعد زدمش به شارژ و رفتم صبحمو با چند تا لیوان آب زلال و شفاف و خنک شروع کردم، خدا رو شکر چقدر حال داد.

    بعد نشستم تا گوشیم شارژ بشه، آگاهانه با خودم در مورد قوانین صحبت کنم، نشستم و آگاهانه در مورد خواسته هم و اجابتشون و صحلت امام علی و اون صحبت های آقا ابراهیم و لپ تاپشو نامه ۳۱ و دعای کمیل و خلاصه خیلی چیزا یه مرور کلی کردم، بعد نگاه کردم به ساعت دیدم ۳۰ دقیقه گذشته، گفتم کی آخه رفت اینقدر من نفهمیدم؟

    بعد رفتم گوشیو برداشتم و باز هم به لطف الله مثل اکثر مواقع، دور و برم خلوت بود و سکوت، تازه ساکت تر هم شد. نشستم فایل رو دیدم و رسیدم به دقیقه ۱۰ پاوزش کردم، نمیخواستم ولی شد دیگه، گفتم خب حالا که پاوز کردم بیام مرورش کنم، بعد فکر کردم دیدم که واقعا نکنه ماییم که اشتباه فهمیدیم؟

    نکنه ما داریم غلط میگیم؟

    نکنه ما سرمونو کردیم تو برف و داریم خودمونو به یه دری میزنیم؟

    نکنه منم که دارم یه سری حرف بی اساس و پایه و راحت میپذیرم؟

    فکر کردم که چرا واقعا لاک پشتا میان بیرون وقتی ماه کامل شد؟

    بعد ذهن منم اون اولش میخواست ربطش بده به جاذبه و نور و اینا، بعد گفتم آخه استاد که نمیاد یه همچین چیزی بگه، حتما یه چیزی دیگست، ولی خب ذهنم چیزی نگفت، نه اینکه از اون جوابا بده ها، هیچی نگفت، گفت بذار با استاد پیش بریم،

    بعد کم کم اومد تو ذهنم که تا حالا استاد دیده که لاک پشتا میان بیرون؟ آیا کسی دیده؟ آیا اصلا میان؟

    ولی اینقدر واضح نبودا، خیلی کم رنگ اون گوشه ذهنم. بعد که اومدیم جلوتر یه جایی استاد خواست بره که جوابو بگه، گفتم آها، اصلا کی گفته لاک پشتا میان بیرون؟ بعد همون موقع استاد گفت اصلا مگه لاک پشتا میان بیرون؟

    اونجا بود که باری دیگه همفرکانسی خودم رو با این مدار بینظیر به لطف الله حس کردم.

    بعد دوباره آگاهی بیشتری شروع شد، که آقا اینا دارن از منطقشون استفاده میکنن. اگه که از شهود کمک میگرفتن که اینجوری نمیشد.

    یاد علیرضا بیرانوند افتادم، گفت من تصمیممو گرفته بودم که بپرم چپ، اگه رونالدو توپو قل میداد وسط دروازه گل میشد،

    خب این آدم به الهامش گوش کرد اون لحظه، ولی رونالدو نکرد. منطقشو به کار برد. اون لحظه نبر الهامات بود. هر کی میتونست دقیق تر به حرف دلش گوش کنه، اون برنده میشد.

    حالا نه تنها این درسو داشت برام، 😉بلکه یاد گرفتم که وقتی بازیم به پنالتی کشید بزنم یه طرف تا یارو حسابی کتلت شه😂

    به قولی آیا تو هم رفتی قرآنو شصت بار بخونی بعد بیایی بگی فلان چیز چطوریه؟

    اصلا تا حالا نشستی اینطوری دقیق آیه به آیه بررسیش کنی؟

    آقا من. خود من، آیا تا حالا اینطوری مثل استاد نشستم لیزری بررسی کنم که میام میگم خب فلان چیزو گفتن دیگه…

    مردم وقتی یه چنین چیزایی میگن، من تو دلم میگم آخه آدم ناحسابی، کجا گفته؟

    تو که ادعات میشه مسلمونی و الانم که ماشاءالله میگی پای راه رفتن و جون ندارم بعد ۱۰ روزه رفتی کربلا و مسافرت و داری راه میری، تو که اینقدر ادعا داری و خودتو مسلمون نشون میدی، یه بار، خداوکیلی یه بار این کتابو خوندی؟

    بعد میگن نخیر، ما مسلمونیم و یک مسلمان باید طبق گفته خود خدا همچین کاری کنه و …

    بعد از اون طرف صبح تا شب داره غیبت میکنه، تو روی طرف بهش تهمت میزنه، صبح تا شب داره برای بقیه از بدی های دیگری میگه.

    هزار تا خرافات رو تو کلش داره و به زمین و زمان متوسل میشه الا خدا،

    بعدم به جای این که باورهاشو تغییر بده، مثل تراکتور کار میکنه تا کمبود باورهاشو یه ذره بتونه اندازه یه ارزن جبران کنه.

    بعد خیلی هم بهش برمیخوره که بهش بگی راهت غلطه.

    واسه همین من دیگه حتی یک کلمه هم با کسی حرفی ندارم، اگه هم داشته باشم تو دلم میگم و جوابشم خودم میدم.

    تسلیم بودن در برابر خداوند.

    اجازه دادن به خدا برای اینکه هدایتمون کنه.

    بشیم یه محمدی که حرفی که الله به همه میزنه رو بشنوه.

    اونجایی که استاد گفت من اینارو به کسایی میگم که فکر میکنن و هرچیزی رو نمیپذیرن، گفتم خدای من شکرت. یعنی استاد داره این حرفارو به من میگه و به لطف الله من الان جزو کسایی هستم که سعی میکنن فکر کنن توی هرچیزی، بیشتر تعقل و تفکر کنن، هرچیزی رو به راحتی نپذیرن، خداروشکر میکنم که یعنی من الان جزو اون دسته ام که دارم این حرفارو میشنوم. به لطف الله من جزو اون گروهم که این موقع هدایت شدم یه چنین ساعتی ،as soon as possible دارم چنین آگاهی های بینظیری رو میشنوم و تا حد مدارم درکشون میکنم.

    خداروشکر میکنم. و اینو بگم که اگر الان کسی داره این متن منو میخونه، یعنی اونم همینطوره.

    ما همه لیاقت بهترین ها رو داریم.

    چون بهترین خدا رو داریم پس خودمونم بهترینیم. ما یه عده قلیلی هستیم یه گوشه دنیا که همین عده قلیل همون کسایی هستن که تحولات عظیم و پتانسیل های شگفتی در دنیا ایجاد میکنن.

    اصلا این هدایت آدمو دیوانه میکنه. شما برو تو حیاط خونت یه قایق بساز، همه میگن این دیگه دیوونه است واقعا، اون وقت بری وسط کوهستان کشتی بسازی؟

    خدایا آخه چقدر ایمان لازمه!

    چقدر باید یه آدم تسلیم باشه در برابر خدا!

    شما اگر همین الان بهت بگن واسه اینکه بچتو نجات بدی باید بندازیش تو کوچه درو ببندی، قلبت وایمیسه، به زمین و زمان دری وری میگی که چرا باید بچمو بذارم تو کوچه، نمیدونم ماشین بهش بزنه، بره گم بشه، کسی آسیبی بهش بزنه، اون وقت ببین بچه رو بذاری رو تخته بندازی تو رودخونه؟

    آخه کدوم آدم روان پریشی اینکارو میکنه غیر از کسی ایمان داره به الله، غیر از کسی که اعتماد داره به رب خودش، اون دیوانه نیست، کسیه که اگه خدا بهش میگفت بچتو از کوه پرتش کن پایین اینکارو میکرد. کسی بود که تسلیم واقعی بود، حالش خوب بود، نگران نبود. یارو بچش گم میشه هزار جا عکسشو میزنه، آگهی میده صبح تا شب نگرانه و گریه میکنه، اون وقت بچتو بندازی تو رودخونه نگرانشم نباشی؟ خدای من چه جنس ایمانی میخواد آخه. رو خشکیش یارو پس میفته چه برسه به دریا.

    بری زن و بچتو بذاری تو یه محله بد دلت از جاش کنده میشه، میخوایی هرچه زودتر برگردی برشون داری ببری، بابا بذاری وسط بیابون و بری، دیگه بر نگردی، چجوری آخه!

    خدا هدایتت کنه از همون جایی که قراره چشمه زمزم بیاد بالا، همون جا بشه اون نقطه ای که زن و بچتو میذاری،

    همون نقطه ای از رود که قراره باز بشه، حالا باز هم نه، فکر کردم دیدم همه این عکسا که آب دو طرف وایساده واقعا دری وریه، یعنی خدا میاد چند صد کیلومتر آب و از جلو و عقب نگه میداره تا تو رد شی؟ نخیر، به نظرم آب به دلیل همون چیزی که استاد گفتن، همون باد و جریان و اینا، سطحش میرسه به زمین ولی هنوز در جریانه ولی یه طوریه که میشه رد شی، بعد همون لحظه به حرف ربت گوش بدی و بری تا دقیقا همون موقع برسی.

    همون موقع که دنیا داره سرند میکنه و کسی نمیتونه بره سر کار تو کارخونتو رباتی کنی،

    همون موقع که همه جای دنیا اینترنت نیازه تو بیایی و اینترنت ماهواره ای بزنی.

    همون موقع که نیاز به تحویل سریع مواد غذاییه تو بیایی یه شکرتی رو بخری و لتونی توی یک روز هر آنچه که هست رو به هرجایی برسونی.

    موقعی که هیچ چیزی نیست بیایی و همه پروژه های میلیاردی رو کنسل کنی که چی؟ بیفتی تو جاده تازه. مهاجرت هم نه، بیفتی تو جاده، و بعدش که چه گشایش و رحمتی رو دریافت کنی.

    اگه خدا بهت الهام میکنه که یه کاری بکنی ولی نمیکنی به خاطر بی ایمانی خودته،

    اگه خدا هدایتم میکنه ولی من گوش نمیدم به خاطر بی ایمانی خودمه، واسه اینه که من هنوز اعتماد ندارم بهش. هنوز باورش نکردم.

    عاشقتم استاد.

    خدایا عاشقتم.

    اول فایل گفتم حتما تشکر کنم از خانم شایسته که اینقدر با عشق و فداکاری ۴۰ دقیقه دوربینو نگه میداره، بعد دیدم استاد گفت عزیز دلم هم اینجا نشسته، عه!

    پس این کیه؟

    عه! این که مریم خانمه نشسته اینجا!

    جان؟ رباته؟ بله؟؟

    بابا کف کردم.

    ولی باز هم از مریم خانم تشکر میکنم چون اگه این رباته نبود باز هم ایشون اینکارو میکردن.

    خدایا شکرت، هر روز زندگیامون داره بهشتی تر میشه.

    هر روز ساده تر و راحت تر میشه.

    استاد دیگه خسته نمیشه از یه جا ایستادن و میتونه اصلا بدوه و حرف بزنه مریم خانم هم دنبالش.🤣

    استاد اینطوری میتونید چند تا کار رو بیشتر با هم انجام بدیدا!😁

    چقدر نکته زیبایی بود که مریم خانم گفتن. اگه میخوایی به شهودت رو بیاری باید ذهنتو از تجربیات قبلیت پاک کنی. باید ذهنتو خالی کنی و مداد خدا رو بگیری دستت و نقش و نگار ذهنتو با دست خدا بکشی.

    ممنونم که توی این بهشت بینظیرمون واسمون این فایل بینظیر رو آماده کردید.

    چقدر رویایی شده خداروشکر

    نمیدونم چرا ولی قبلا فقط تو دریاچه درخت معلوم بود، ولی الان عکس آسمون و بهشتمون با هم افتاده با اون ابرهای بینظیرش و از بهشتی که هست بهشتی تر شده.

    خدایاشکرت.

    چقدر ما خوشبختیم که بیننده های سریالی هستیم که بهشت رو برامون به تصویر میکشه.

    کی گفته کسی تا حالا بهشت رو ندیده؟

    ما که داریم میبینیمش، نه تنها میبینیمش، بلکه بزودی توش قدم هم میذاریم، علاوه بر اون خودمون هم بهشت خودمونو خلق میکنیم.

    بله

    خدایاشکرت

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  2. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم

    این چند روز که چیزی روی سایت نیومده بود، همش میگفتم که حتما ایتاد منتظر الهام خداونده، هنوز اونقدر تکاملمون طی نشده که فایل جدیدی بیاد، هی میگفتم صبر کن، میاد یه دونه خفنشم میاد.

    بعد تازه، یه اتفاقاتی افتاد این چند روزه، که دلم میگفتم میخوام برم تو سایت بگمش ولی بازم دلم میگه وایسا فایل جدید اومد اونجا بگو، بعد شیطان هم به صورت زیرنویس میگفت از کجا معلوم حالا حالاها فایلی بیاد؟ از کجا معلوم که اصلا اونجا بشه گفت؟ بعد من دوباره میگفتم نه!باید صبر کنم، باید بالاخره بعد از این همه که گفتم من شاگرد استادم و عضو این خانواده ام و اینا، باید واقعا نشون بدم که هستم،

    به قول استاد الان وقت کنترل ذهنه، وقتشه آگاهی هایی رو که دارم رو بهشون عمل کنم، بعد آقا هدایت شدم که الان برم حالا که یه چند وقت فرصت داریم، گواهینامه مون رو بگیریم، بعد گفتم خدایا خودت هدایتم کن، بعد همون روز با دوستم رفتیم بیرون، که اتفاقا خود اینم هدایتی بود، دلم میخواست یه نفر باشه، ولی کسی زنگ نمیزد، بعد خدا بهم گفت پسر خوب اگه تو ماهی میخوایی تو باید بری سمت دریا، بعد زنگ زدم و در همون لحظه اون گفت میایی بریم بیرون؟

    بعد آقا رفتیم و یه دفعه دراومد گفت که من امروز رفتم فلان جا برای گواهینامه و…

    بعد من همون موقع رو هوا گرفتمش، گفتم ااااااااا خدایا ببین چطوری منو هدایت کردیا!!! گفتم میخوام این کار رو کنم خودتم چطوری منو آوردی!!

    بعد آقا گفتم اتفاقا منم داشتم بهش فکر میکردم و قرار بذاریم که با هم بریم، خلاصه آقا رفتیم، اولا که راهش خداروشکر خیلی سر راست و خوبه، بعد هم که رفتیم، ثبت نام اون یه خرده طول کشید، ولی برای من کلا ۱۰ دقیقه شد شاید، بعد یه مدارکی از اون خواستن که از من نخواستن، حالا میرسیم به اصل داستان،

    قرار شد که خب بریم چشم پزشکی و خب معاینه بشیم، بعد خب هرکدوم یه جایی رفتیم، حالا بازم عمیق تر بشم تو داستان،

    قرار بود که دکتر ساعت ۱۶ بیاد، ولی خب نیومد ولی ما رفتیم، اونجا دیدیم هیچ کسی نیست، نه منشی نه دکتر هیشکی، ولی چند تا منتظر بودن، حالا دوباره هدایت خدا، یه نفر دست خدا شد و گفت برگه تون رو بذارید رو میز که این نوبتتون بشه، بعد منم گذاشتم، نفر هشتم. بعد آقا همون موقع شیطان شروع کرد، اونروز قرار هم داشتم، واسه همین هی میخواست منو نگران کنه و بگه که نمیشه و نه به این میرسی و نه اون، یا این ترفند معروفشو میخواست بزنه که یا این یا اون، ولی من همون موقع یاد صحبت های استاد افتادم دیگه، گفتم الان وقت کنترل ذهنه،البته چند بار هم گفتم برم و نمونم و باز هم خدا دستشو فرستاد که حالا وایسا، بعد منم گفتم آقا چرا اذیت میکنی، وقتی خدا میگه وایسا، وایسا دیگه، بعد مشخص شد که دکتر حدودا ساعت ۱۷ بیاد، گفتیم بریم یه جایی برگردیم، مدام همراهم میگفت نمیدونم زنگ بزن کنسلش کن و بگو امروز کار دارم و تازه خودشم داشت پیام میداد که قرار منو کنسل کنه، یا مثلا هی میگفت که دکتر دیر میاد و طول میکشه و… بارها گفت که چشم پزشکی خواستی بیایی حداقل سه ساعت باید منتظر باشی، بارها اینو گفت، ولی من خداروشکر میکنم که اینو نپذیرفتم، هی به خودم میگفتم که نه! زودی تموم میشه!خیلی سریع و راحت کارم درست میشه!خیلی راحت هدایت میشم.

    آقا خلاصه رفتیم جایی و من حسم گفت که پاشو برو کارت حله، منم دیگه ول نکردم هی گفتم باید بریم ، پاشو بریم، تا بالاخره ایشون پاشد رفتیم،

    بعد که رفتیم، مطب واقعا کیپ تا کیپ بود، یه آقای جوونی بود اون دم مطب که وقتی ما اولش رفتیم اون هم اومد، اون هنوز ایستاده بود(دست الله)، پرسیدم آقا چجوریه الان نوبتا؟ گفت اسمت چیه؟ گفتم حسینی، گفت بابا ده بار صدات کرد، رفتم بین اون همه شلوغی و آدم که واقعا شلوغ بود، رفتم به منشیه گفتم منم و باید چکار کنم، گفت پول و ریختی به حساب؟ گفتم مگه کارت خوان ندارین؟ گفت باید به این شماره حساب بریزی و بیایی، شمارشم سخت بود، بهش گفتم میشه برام بنویسیش؟گفت خودکار اینجا هست میتونی بنویسی(دست الله)، بعد نوشتم، رفتم بیرون، ۵ قدن اونورتر فکر کنم بانک پارسیان بود، خودپردازشم از این لمسیا بود که تا حالا ندیده بودم(هدایت الله)، رفتم همینطوری قیمتشو یادم مونده بود ولی با شک، بعد به خدا گفتم خودت کمکم کن دقیق بزنم، بعد تازه جالب اینکه، کارت پدرم پیشم بود همون موقع(جواب یه مسئله ای رو از قبل داشتم)

    خیلی سریع رفتم و پولو ریختم اومدم دادم بهش، گفت برو پشت در بایست همین حالا برو تو،

    رفتم خیلی سرع تو(شاید یک دقیقه بعدش) بعد دکتره چقدر مهربان و مودب و آرام و با شخصیت بود،

    تا حالا شد کلا ۵ دقیقه

    بعد آقا نشستم یه معاینه های خیلی ساده و سریعی کرد و خداروشکر منم توپ توپ، سالم سالم، گفت سابقه مریضی و اینا؟ گفتم کلا کلا مریضی هیچی نه قبل نه الان. بعد بقیه معاینات رو انجام داد، خداروشکر فیزیکی سالم، چشم ها هر دوتاش ۱.۰ عالی، شنوایی و همه چیز توپ، خداروشکر

    بعد تموم شد گفت میتونید برید، گفتم تموم شد؟

    بعد خیلی مودبانه هم خداحافظی و اومدم بیرون

    شد چقدر؟کلا ده دقیقه

    هم به قرارم رسیدم، هم کارم انجام شد.

    حالا از اون طرف،

    دوستم که اون روز اصلا بهش نوبت نرسید، بعدش فردا صبحش زنگ زد واسه سه روز بعد بعش نوبت داد، بعد تازه نفر چندم؟ بیست و نهم!

    همون روز هم دوباره قرار داشتیم، ساعت ۵:۲۰ بهم گفت فلان ساعت فلان جا باش، بعد من رفتم دیدم این نیومد، زنگ زدم گفتم من هنوز تو نوبتم، کی؟یک ساعت بعدش.

    دوباره نیم ساعت بعدش زنگ زدم گفت هنوز تو نوبتم.(البته من منتظر نموندم شروع کردم برم بگردم اطرافو ببینم)

    دوباره زنگ زدم گفت تازه میخوام برم تو. یک ساعت و نیم بعدش.

    بعدش ده دقیقه یا بیشتر طول کشید بیاد سر قرار.

    تا اینجا که یک ساعت و نیم

    بعد تازه گفت رفتم اونجا هم منشیش بد اخلاق بود، هم دکتره اعصاب نداشت.

    بعد گفتم خدایا، من میخواستم برم همینجایی که این رفته، بعد تو بهم گفتم برو فلان جا، بعد تازه نوبتم هم زود شد، بعد کلا ده دقیقه بیشتر طول نکشید، چقدر هم خوش اخلاق بود و حالش خوب بود، بعد اون اینطوری.

    آخه چطور تو اینقدر دقیق همه کارهارو انجام میدی!

    من فقط گفتم تسلیمم و منو هدایت کن، تازه نه تسلیم محکم، خیلی شل و سفت کردم، خیلی داشتم میلغزیدم، ولی با همون یه ذره تسلیم تو چطور منو هدایت کردیا!!

    چقدر ساده و راحت و سریع.

    بعد هی به خودم یاد آوری کردم که یادته استاد میگفت تقسیم کار با خدا یعنی چی؟

    یادته گفت وقتی به هدایتش گوش میدی چند صد برابر بقیه بهتر و بیشتر نتیجه میگیری؟

    بعد گفتم آره! شیطان تازه داشت نجوا میکرد که اشتباه کردی رفتی اونجا ولی من همون موقع سعی کردم افسار ذهنمو به دست بگیرم و بگم که نه بابا، من کار درستو کردم که به هدایت خدا گوش کردم.

    حلاصه میدونم که خیلی نوشتم و تشکر میکنم که تا اینجا وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و این داستان رو خوندید.

    دلم میخواست اینو یه جا بگم که ثبت بشه برای خودم تا به قول استاد آگاهانه یادآوری کنم به خودم تا ایمانم قوی تر بشه. تازه تا اینجا اینقدر راحت و لذت بخش بوده، از اینجا به بعد چطور شود!!!!!

    خدایاشکرت.

    عاشقتونم

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    سید محمدامین حسینی گفته:
    مدت عضویت: 2772 روز

    سلام بر خانم سلطانی عزیز

    سپاسگزارم از شما

    شما خودتون انسان روان و زلال، پاک و شادی آوری هستید. خیلی سپاسگزارم

    خداروشکر میکنم که تونستم لبخندی روی لب شما بیارم

    دستتون در دست الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: