شهود و الهام الهی - صفحه 3
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-09-07 06:58:022020-09-09 14:28:38شهود و الهام الهیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به اعضای خانواده ی عزیزم
صبح زیباتون بخیر امروز یکی از قشنگترین روزهای خداست قطعا برای شما هم همینطوره😍چون ما یادگرفتیم که زیباییی هارو ببینیم و من دیگه به این باور رسیدم اصلا چیز زشتی وجود نداره⭐
استاد چه منظره ی قشنگی حقا که بهشته با اون آسمون زیباش ,درختای بی نظیر پشت سرتون که با تغییراتی که توشون ایجاد کردید زیباییشون چندبرابر شده 😊عاشق اون پل چوبی روی آب هستم که این حس قشنگ رو بهم میده که روی اب راه میرید.نوش جانتون انقدر نعمت و زیبایی که میشه دفترها ازشون پر کرد.🧚♀️
استاد چقدر متعهدانه به هدفتون عمل کردید و به این انرژی فوق العاده و در کنارش تناسب اندام رسیدید.💞
استاد عاشقتم با چالش اول صحبتاتون میخواستم بعد از فایل برم سرچ کنم چرا لاک پشت ها وقتی ماه کامل میشه میان روی آب🤣🤣🤣
من به این نتیجه رسیدم خیلی از باورها بخاطر جهل بوجود میاد حداقل در مورد من اینجوری بوده هر حرفی رو از هر کسی شنیدم بدون تحقیق و فکر پذیرفتم و هی برای ذهنم ترمز ایجاد کردم و فاصلم از خدای مهربونم بیشتر و بیشتر شد.خیلی از داستان های خدارو نمتونستم بپذیرم چرا که با منطق کشککی خودم میخواستم توضیحش بدم م’ل ساخت کشتی نوح مثل رها کردن زن و فرزند حضرت ابراهیم وسط بیابون و …. تازه نخونده بودم چیزهایی که شنیده بودم جالبه این هارو نمیتونستم بپذیرم اما وعده ی عذاب های خدا رو بی چون و چرا قبول میکردم از بس تنبل بودم خودم تحقیق نمیکردم و به این منطق ایمان داشتم😟
اما استاد از وقتی یاد گرفتم به ندای قلبم که ندای هدایته گوش بدم زندگیم بسورت معجزه آسایی داره تغییر میکنه و هربار محکم تر قدم برمیدارم چون این ندا هر بار بهترین راه رو بهم نشون داد دیگه منطقمم شکر خدا ساکت شده و اظهار نظر نمیکنه🤣و جسارت فکر کردن به خواسته های بزرگتر رو پیدا کردم چون دیگه حرف هیچ کس رو باور نمیکنم که نمیشه و از راه حلال نمیشه چیزی بدست آورد و خیلی چرندیات دیگه چون الگوهای خوبی پیدا کردم
چون ایمان دارم که من هر آنچه رو که بخوام و باور داشته باشم لیاقتش رو دارم خدا بهم راه رسیدنش رو نشون میده نه راهی که پوستم کنده بشه راهی که لذت ببرم و به خواستم برسم🌺❤
سلام استاد خوب و فوقالعادهی ما…
واقعا ازتون ممنونم بابت همهی این آموزشها و آگاهیهای ناب…
چقدر مثال هلیکوپتر و هدایتش در جنگل تاثیر گذار بود…
این مثال باعث شد که نهتنها موضوع هدایت و تسلیم بودن رو خوب درک کنیم، بلکه فکر میکنم دیگه برای همیشه ثبت شد تو ذهنمون…
داستان مهم و نتیجهی من از هدایت این هستش که:
زمستون پارسال، من با اینکه به خاطر کار کردن روی بستهی ثروت و راهاندازی کسب و کارم ، نتایج خوبی گرفته بودم ، ولی دیدم که با وجود اینهمه تمرکز دقیق و کار کردن زیاد روی بستهها، باز نتایج زیاد بزرگ نمیشه…
اوایل زیاد مهم نبود و درگیر کار و بستهها بودم، تا اینکه یک روزی واقعا دیگه خسته شدم که آخه چرا من با اینکه اینهمه کار میکنم روی ذهنم و روی کسب و کارم، ولی رشد بزرگی ندارم…
مرتب روشم رو عوض کردم، ایدههام رو عوض کردم، ساعت کاریم و بیشتر کردم… ولی اصلا تاثیر نداشت و نتایج ثابت شده بود و حالم رو به روز بدتر میشد…
تا اینکه انقدر ناامید و مایوس شدم که رسما افسرده شدم و دیگه انگیزهام رو به کل از دست دادم…
تو این مدت هم هی میگفتم که خدا کمکم کن، کمکم کن… راه درست بهم نشون بده … بگو چرا من نتایج بزرگ نمیگیرم… ولی خب همچنان به قول استاد کویر و نگه داشته بودم و میگفتم میخوام برنج بکارم…
تا اینکه یک روز حالم انقدر بد شد که کلا رها کردم همهچیز رو و با تمام وجود دقیقا این جمله رو گفتم به خدا : خدایا من تسلیمم… قول میدم تو هر راهی رو بهم نشون بدی ، من اون راه و برم… حتی اگر مجبور باشم همهچیز و رها کنم و حتی زندگیم رو از صفر شروع کنم… حاضرم شروع کنم …. تو بهم بگو که از کجا شروع کنم …و واقعا مصمم بودم برای این کار…
بعد بلافاصله دکمهی نشانهی من رو تو سایت فشردم و هدایت شدم به یک فایل از فایلهای سفر به امریکا…
تو اون فایل خداوند کاملا واضح و صریح از زبان بانو مریم شایستهی عزیز بهم گفت که برای اینکه تو مشکلاتت رو حل کنی و راهت رو پیدا کنی، باید با خودت به صلح برسی و بسته عشق و مودت در روابط، کمک میکنه که به صلح برسی…
واقعا حالم دگرگون شد… خیلی ذوق کردم که خدایا شکرت بلاخره راهمو پیدا کردم… من باید روی بسته عشق و مودت کار کنم …
من بسته عشق و مودت رو داشتم و سالها قبل با برادرم تهیه کرده بودیم ولی خب استفاده نکرده بودیم ازش…
با اینکه بینهایت کار ناتمام داشتم تو کسب و کارم و باید اموزشهایی هم میدیدم … همهچیز رو رها کردم، کار و کار کردن روی بستهی ثروت رو … کلا گذاشتم کنار… شروع کردم به کار کردن روی بستهی عشق و مودت رو روابط…
دو سه هفته کار کردم ، اروم اروم حالم بهتر و بهتر و بهتر شد و دوباره انگیزه و امیدم برگشت…
اما با اینکه هنوز واقعا به صورت بنیادی تغییر نکرده بودم …
باز ذهن منطقی و شیطان شروع کرد که بابا ول کن دیگه کار کردی و حالت خوب شده، پاشو روی بستهی روانشناسی ثروت و کارت تمرکز کن دیگه، و این بسته رو ول کن … تو کلی کار داری که باید انجام بدی… از این حرفای به قول استاد منطقی …
برای همین دوباره غرق کار شدم و کار کردن روی بستهی عشق و مودت رو هم هی کم و کم و تقریبا به صفر رسوندم…
تو این مدت هم همیشه یه چیزی تو وجودم میگفت که تو باید هنوز تمرکزت بیشتر روی بستهی عشق و مودت باشه، نه چیز دیگر… ولی خب ذهن منطقی میگفت، وقت کاره، اینهمه کار ریخته سرت انجام بده…
بعد از مدتی دیدم باز نتایج داره ثابت میشه و رشد نمیکنم… و دوباره داره نشانههای اون افسردگی سال قبل میادسراغم …
اومدم دوباره دکمهی نشانهی من کلیک کردم، تا ببینم باز کجای راهم اشتباه هستش…
باز هدایت شدم کاملا واضح و روشن به دوره عشق و مودت در روابط…
کلی از خودم خجالت کشیدم که باز تسلیم شیطان شدم و به هدایت خداوند کاملا ایمان نیاوردم…
اینبار کلا همهچیز رو کلا تعطیل کردم رسما … کارمو ، درسمو، اموزشهای دیگرو، کار کردن روی بستهی روانشناسی ثروت رو هم تعطیل کردم و شروع کردم با تمرکز 100 درصد روی بستهی عشق و مودت کار کردن…
خدای من …
کلا منقلب شدم، رسما میتونم بگم اروم اروم شخصیتم کلا ریخت پایین…
و یه ادم دیگه شدم…
اصلا انگار رو ابرا بودم…
کلا نگاهم به کار و ثروت و پول…
به زندگی
به خودم به خداوند
عوض شد…
منی که چندسال شاگرد استادم و دارم استفاده میکنم از دورهها …
تازه درک کردم که بازی جهان چیه ، ساز و کار جهان چیه…
با کار کردن روی بستهی عشق و مودت ، من حتی باورهام خود به خود نسبت به ثروت هم خیلی بهتر شد و کلی نتایج مالی بزرگ گرفتم…
الان هدایت شدم به یک مسیرهایی تو کارم که فقط عشق و لذت و راحتی و در عین حال سود مالی زیاد هستش…
هرچند که به خودم قول دادم که تا زمانی که خداوند بهم نگفته که اینبار کدوم مسیر و برم، همچنان قسمت بیشتر تمرکزم روی بستهی عشق و مودت خواهد بود…
یعنی به طور کلی با اینکه من درخواستم از خدا این بود که بهم بگه چطور به نتایج بزرگ مالی برسم، خداوند من و هدایت کرد به سمت بستهی عشق و مودت در روابط و چون میدونست که من با تغییر نگاهم به خودم و جهان و زندگیم، خود به خود به نتایج بزرگ مالی هم میرسم…
از خداوند میخوام کاری کنه هیچوقت این هدایت و نتیجهای که از عمل کردن بهش رو گرفتم و فراموش نکنم تا بتونمم همیشه تسلیم صدای درونم و دعوت پرودگار و صاحب اختیارم باشم…
هزاربار ممنونم استاد …
از اینکه اینهمه آموزشهای عالی به ما میدید و همچنین امکانات عالی در سایت برای عملی کردن این آموزشها…
سلام استاد عزیزم
خداروشکر که شما هستین خداروشکر که وقتی نیاز به دلگرمی دارم شما همون موقع از طرف خدا پیام میارین
خیلی سخته که به الهامات قلبمون عمل کنیم ولی واقعا وقتی ایمان میاریم همه چیز عالی میشه
بازم ممنوم
به نام فرمانروای جهان رب مهربان
به نام پروردگار الهام ها و هدایتها
سلااااام به استاد عزیزم و مریم جان نازنین و همه ی دوستان فوق العاده ام در این سایت پربرکت
خداروشکر میکنم که این حرفها رو می شنوم
خدارو شکر میکنم که بهترین استاد دنیا رو دارم و هر روز ازشون درس توحید و هدایت میگیرم
تحسینتون میکنم استاد جان و مریم جان برای تمرکز لیزری تون برای تمرکز صد درصد روی کارهاتون
تحسینتون میکنم برای هر لحظه اقدام کردن و عمل کردن به قانونهای الهی
تحسینتون میکنم که خودتون رو خلیفه الله میدونید و بنده ی تسلیم پروردگار
خیلی منتظر دیدن و گوش سپردن بهتون بودم که خداروشکر امروز این اتفاق افتاد! جالبه که من خیلی کم ساعت موبایل رو تنظیم میکنم برای بیدارشدن اما دیشب این کار رو کردم و صبح تا بیدار شدم پیام تلگرام رو دیدم و یک خبر خوب ( فایل شهود و الهام الهی) در سایت 😊😊😊
استاد باید بهتون بگم که امروز مدام داشتم به این فکر میکردم که من اینا رو یه جایی شنیدم چقدر همون سوال اول برام آشنا بود خداااای من حس عجیبی بود واقعا انگار که مروری بود به همون آگاهی هایی که همه ی ما دریافت کردیم و به فراموشی سپردیم خداروشکر میکنم و ازتون سپاسگزارم که به پیام های قلبتون در جا لبیک میگید و اونها رو اجابت میکنید واقعا تحسین برانگیزه!!!!!
چقدر من هم میخوام که گوشم آشنا بشه برای دریافت الهام ها و هدایتهای پروردگارم به سمت خواسته ها و هدفهام
چقدر من هم دلم میخواد گوشم تیز بشه برای شنیدن پیام ها و الهام ها
این خواسته در من هم واضحتر شد که از رب عالمیان هدایت بطلبم مثل شما که حتی برای یه خرید ساده یه بیرون رفتن …. سوال میپرسید و هدایت رو دریافت میکنید. چقدر این رابطه با پروردگار زیبا و دلنشینه!!!!! بقول خودتون روی شونه های خدا می شینید و به سمت بهشت پیش میرید !!!!!! ایول دارین استاد و مریم جان
خب شما اول از همه به اینکه هدایتها و الهام ها وجود دارند ایمان دارید کل موضوع رو باور کردید که ما در هر لحظه در حال هدایت شدن هستیم به چه جهتی؟ به هر سمتی که خودمون بخوایم خداوند که جهت خاصی مد نظرش نیست . فقط از ما می پرسه بنده ی من تو چی میخواااااای؟؟؟؟؟؟؟؟
شما به آنچه که می شنوید عمل میکنید و سراغ منطق نمیرید و از تجربه های گذشته یا افراد دیگه کمک نمیگیرید!!! مریم جان هم نکته ی طلایی رو اینجا گفتن: باید ذهن رو پاک کرد تا تسلیم باشیم و بتونیم صدای قلبمون رو بشنویم چه حس نابی!!!!!! مثل همونجایی که مریم جان روبروی کانتر اداره ی مهاجرت شنید که مهاجرت کردن یه انتخابه و به همین سادگی حرف قلبش رو گوش کرد و کارها رو سپرد به خدا و اعتماد کرد. ایوللللل!!!!!!
این حد از اعتماد و توکل و ایمان بارزش و تحسین برانگیزه و استاد ما هم به عنوان شاگردان و بندگان خدا از شما یاد میگیریم که به هر حرف و شخصی گوش ندیم فکر کنیم قانون رو به یادمون بیاریم و تسلیم باشیم و با ذهن پاک آماده ی دریافت الهام ها بشیم
از خداوند میخوام که همه ی ما رو به راه راست هدایت کنه راه کسانیکه به آنها نعمت داده و گوش شنوا برای دریافت الهام ها
بسیار بسیار سپاسگزارم برای این فایل گرانبها و خدا قوت به شما و مریم جان
به امید دیدار در سریال زندگی در بهشت
دوستتون دارم
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم
این چند روز که چیزی روی سایت نیومده بود، همش میگفتم که حتما ایتاد منتظر الهام خداونده، هنوز اونقدر تکاملمون طی نشده که فایل جدیدی بیاد، هی میگفتم صبر کن، میاد یه دونه خفنشم میاد.
بعد تازه، یه اتفاقاتی افتاد این چند روزه، که دلم میگفتم میخوام برم تو سایت بگمش ولی بازم دلم میگه وایسا فایل جدید اومد اونجا بگو، بعد شیطان هم به صورت زیرنویس میگفت از کجا معلوم حالا حالاها فایلی بیاد؟ از کجا معلوم که اصلا اونجا بشه گفت؟ بعد من دوباره میگفتم نه!باید صبر کنم، باید بالاخره بعد از این همه که گفتم من شاگرد استادم و عضو این خانواده ام و اینا، باید واقعا نشون بدم که هستم،
به قول استاد الان وقت کنترل ذهنه، وقتشه آگاهی هایی رو که دارم رو بهشون عمل کنم، بعد آقا هدایت شدم که الان برم حالا که یه چند وقت فرصت داریم، گواهینامه مون رو بگیریم، بعد گفتم خدایا خودت هدایتم کن، بعد همون روز با دوستم رفتیم بیرون، که اتفاقا خود اینم هدایتی بود، دلم میخواست یه نفر باشه، ولی کسی زنگ نمیزد، بعد خدا بهم گفت پسر خوب اگه تو ماهی میخوایی تو باید بری سمت دریا، بعد زنگ زدم و در همون لحظه اون گفت میایی بریم بیرون؟
بعد آقا رفتیم و یه دفعه دراومد گفت که من امروز رفتم فلان جا برای گواهینامه و…
بعد من همون موقع رو هوا گرفتمش، گفتم ااااااااا خدایا ببین چطوری منو هدایت کردیا!!! گفتم میخوام این کار رو کنم خودتم چطوری منو آوردی!!
بعد آقا گفتم اتفاقا منم داشتم بهش فکر میکردم و قرار بذاریم که با هم بریم، خلاصه آقا رفتیم، اولا که راهش خداروشکر خیلی سر راست و خوبه، بعد هم که رفتیم، ثبت نام اون یه خرده طول کشید، ولی برای من کلا ۱۰ دقیقه شد شاید، بعد یه مدارکی از اون خواستن که از من نخواستن، حالا میرسیم به اصل داستان،
قرار شد که خب بریم چشم پزشکی و خب معاینه بشیم، بعد خب هرکدوم یه جایی رفتیم، حالا بازم عمیق تر بشم تو داستان،
قرار بود که دکتر ساعت ۱۶ بیاد، ولی خب نیومد ولی ما رفتیم، اونجا دیدیم هیچ کسی نیست، نه منشی نه دکتر هیشکی، ولی چند تا منتظر بودن، حالا دوباره هدایت خدا، یه نفر دست خدا شد و گفت برگه تون رو بذارید رو میز که این نوبتتون بشه، بعد منم گذاشتم، نفر هشتم. بعد آقا همون موقع شیطان شروع کرد، اونروز قرار هم داشتم، واسه همین هی میخواست منو نگران کنه و بگه که نمیشه و نه به این میرسی و نه اون، یا این ترفند معروفشو میخواست بزنه که یا این یا اون، ولی من همون موقع یاد صحبت های استاد افتادم دیگه، گفتم الان وقت کنترل ذهنه،البته چند بار هم گفتم برم و نمونم و باز هم خدا دستشو فرستاد که حالا وایسا، بعد منم گفتم آقا چرا اذیت میکنی، وقتی خدا میگه وایسا، وایسا دیگه، بعد مشخص شد که دکتر حدودا ساعت ۱۷ بیاد، گفتیم بریم یه جایی برگردیم، مدام همراهم میگفت نمیدونم زنگ بزن کنسلش کن و بگو امروز کار دارم و تازه خودشم داشت پیام میداد که قرار منو کنسل کنه، یا مثلا هی میگفت که دکتر دیر میاد و طول میکشه و… بارها گفت که چشم پزشکی خواستی بیایی حداقل سه ساعت باید منتظر باشی، بارها اینو گفت، ولی من خداروشکر میکنم که اینو نپذیرفتم، هی به خودم میگفتم که نه! زودی تموم میشه!خیلی سریع و راحت کارم درست میشه!خیلی راحت هدایت میشم.
آقا خلاصه رفتیم جایی و من حسم گفت که پاشو برو کارت حله، منم دیگه ول نکردم هی گفتم باید بریم ، پاشو بریم، تا بالاخره ایشون پاشد رفتیم،
بعد که رفتیم، مطب واقعا کیپ تا کیپ بود، یه آقای جوونی بود اون دم مطب که وقتی ما اولش رفتیم اون هم اومد، اون هنوز ایستاده بود(دست الله)، پرسیدم آقا چجوریه الان نوبتا؟ گفت اسمت چیه؟ گفتم حسینی، گفت بابا ده بار صدات کرد، رفتم بین اون همه شلوغی و آدم که واقعا شلوغ بود، رفتم به منشیه گفتم منم و باید چکار کنم، گفت پول و ریختی به حساب؟ گفتم مگه کارت خوان ندارین؟ گفت باید به این شماره حساب بریزی و بیایی، شمارشم سخت بود، بهش گفتم میشه برام بنویسیش؟گفت خودکار اینجا هست میتونی بنویسی(دست الله)، بعد نوشتم، رفتم بیرون، ۵ قدن اونورتر فکر کنم بانک پارسیان بود، خودپردازشم از این لمسیا بود که تا حالا ندیده بودم(هدایت الله)، رفتم همینطوری قیمتشو یادم مونده بود ولی با شک، بعد به خدا گفتم خودت کمکم کن دقیق بزنم، بعد تازه جالب اینکه، کارت پدرم پیشم بود همون موقع(جواب یه مسئله ای رو از قبل داشتم)
خیلی سریع رفتم و پولو ریختم اومدم دادم بهش، گفت برو پشت در بایست همین حالا برو تو،
رفتم خیلی سرع تو(شاید یک دقیقه بعدش) بعد دکتره چقدر مهربان و مودب و آرام و با شخصیت بود،
تا حالا شد کلا ۵ دقیقه
بعد آقا نشستم یه معاینه های خیلی ساده و سریعی کرد و خداروشکر منم توپ توپ، سالم سالم، گفت سابقه مریضی و اینا؟ گفتم کلا کلا مریضی هیچی نه قبل نه الان. بعد بقیه معاینات رو انجام داد، خداروشکر فیزیکی سالم، چشم ها هر دوتاش ۱.۰ عالی، شنوایی و همه چیز توپ، خداروشکر
بعد تموم شد گفت میتونید برید، گفتم تموم شد؟
بعد خیلی مودبانه هم خداحافظی و اومدم بیرون
شد چقدر؟کلا ده دقیقه
هم به قرارم رسیدم، هم کارم انجام شد.
حالا از اون طرف،
دوستم که اون روز اصلا بهش نوبت نرسید، بعدش فردا صبحش زنگ زد واسه سه روز بعد بعش نوبت داد، بعد تازه نفر چندم؟ بیست و نهم!
همون روز هم دوباره قرار داشتیم، ساعت ۵:۲۰ بهم گفت فلان ساعت فلان جا باش، بعد من رفتم دیدم این نیومد، زنگ زدم گفتم من هنوز تو نوبتم، کی؟یک ساعت بعدش.
دوباره نیم ساعت بعدش زنگ زدم گفت هنوز تو نوبتم.(البته من منتظر نموندم شروع کردم برم بگردم اطرافو ببینم)
دوباره زنگ زدم گفت تازه میخوام برم تو. یک ساعت و نیم بعدش.
بعدش ده دقیقه یا بیشتر طول کشید بیاد سر قرار.
تا اینجا که یک ساعت و نیم
بعد تازه گفت رفتم اونجا هم منشیش بد اخلاق بود، هم دکتره اعصاب نداشت.
بعد گفتم خدایا، من میخواستم برم همینجایی که این رفته، بعد تو بهم گفتم برو فلان جا، بعد تازه نوبتم هم زود شد، بعد کلا ده دقیقه بیشتر طول نکشید، چقدر هم خوش اخلاق بود و حالش خوب بود، بعد اون اینطوری.
آخه چطور تو اینقدر دقیق همه کارهارو انجام میدی!
من فقط گفتم تسلیمم و منو هدایت کن، تازه نه تسلیم محکم، خیلی شل و سفت کردم، خیلی داشتم میلغزیدم، ولی با همون یه ذره تسلیم تو چطور منو هدایت کردیا!!
چقدر ساده و راحت و سریع.
بعد هی به خودم یاد آوری کردم که یادته استاد میگفت تقسیم کار با خدا یعنی چی؟
یادته گفت وقتی به هدایتش گوش میدی چند صد برابر بقیه بهتر و بیشتر نتیجه میگیری؟
بعد گفتم آره! شیطان تازه داشت نجوا میکرد که اشتباه کردی رفتی اونجا ولی من همون موقع سعی کردم افسار ذهنمو به دست بگیرم و بگم که نه بابا، من کار درستو کردم که به هدایت خدا گوش کردم.
حلاصه میدونم که خیلی نوشتم و تشکر میکنم که تا اینجا وقت ارزشمندتون رو گذاشتید و این داستان رو خوندید.
دلم میخواست اینو یه جا بگم که ثبت بشه برای خودم تا به قول استاد آگاهانه یادآوری کنم به خودم تا ایمانم قوی تر بشه. تازه تا اینجا اینقدر راحت و لذت بخش بوده، از اینجا به بعد چطور شود!!!!!
خدایاشکرت.
عاشقتونم
دستتون در دست الله یکتا
سلام استاد دقیقا چند روزه درگیری ذهنیم همینه که کدوم هدایت الهی هست این فایل رو دهها بار گوش میدم واقعا همه ما از قبل یه سری آمادگی ها برا قوانین خدا داشتیم بدون اینکه بدونیم اسمش چیه بعد یه مدت تجاربی بدست آوردیم واز خدا خواستیم وخدا شماروسرراهمون قرار داد خدا رو شکر میکنم بدون اینکه هیچ اطلاعاتی داشته باشم تو سن راهنمایی دبیرستان هدف گذاری ها وتنهافکر کردنها به این نتیجه رسیده بودم که از زندگی خدا رو میخوام رفتم رشته عربی که بتونم قران رو ترجمه کنم ازخدا راهنمایی بگیرم اساتیدمون گفتن ترجمه قران کار افراد خاصی هست تا این اواخر برا پسرم داستان از قران میخونم دنیایی حرف داره کلام الله ترجمه که نگم براتون کلا سعی میکنم درحد ابتدایی خودم شده کلمات رو ترجمه کنم اسفند ماه تا الان فایلهای رایگان تون رو گوش میدیم خیییلی بهتر مطالب رو میفهمیم باتجربه های مختلفی که بدست آورده بودیم این چند ماه بهترین دوران زندگیمون بود عضوچهارم خانواده ماهستین عاشقانه دوستتون داریم
خیییلی دلم براشما وخانم شایسته تنگ شده منتظر فایلهای جدیدزندگی دربهشتتون هستم❤
سلاااااااام استاد عشق
الهی من قروبن اون قلبتون برم که بهتون گفته برو ضبط کن و اینکارو کردی
خیلی عالی بود این اگاهیا
اول من در مورد زیبائیها بگم. کیف کردم از این منظره بهشت از رنگ آبی خوشگل اسمون بهشت از سرسبزی طراوت بهشت. چقدر زیباست اینجا تلاقی این درختای سرسبز و خوشگل و ترو تازه با اب و آبی آسمون گوارای وجودتون و ما باشه اینهمه زیبائی
استاد تبریک میگم بهتون به ایمانتون به جسارتتون و به ارادتون هیکلتون بسیار پرفکت شده عالی…
شما تحسین برانگیزین
آفرین به این اراده و ایمان و جسارت
و اما در مورد شهود و هدایت…..
این جملتون خیلی توحیدیه و ایمان واقعی میخواد و البته تکامل که ” مازمانی هدایت میشیم که تسلیم خدا باشیم”
بنظرمون خیلی تسلیم شدیم ولی وقتی به نتایج نگاه میکنیم میبینیم عه پس جرا تغییر نکرده پس چرا خدا جوابمو نداد منکه تسلیم شدم ولی ته قلبمون رشته امیدی به کسی جایی چیزی داشتیم و ترس و شک بوده…
دیشب سریال مختارنامه رو میدیدم با این نگاه تسلیم و هدایت دشمن مختارو احاطه بود و به ظاهر قدرتمند و پیروز بنظر میرسید ولی مختار رفت یه گوشه ای و شروع کرد با خدا حرف زدن و نماز خوندن همه دلهره داشتن و دلواپس که چرا مختار کاری نمیکنه حرفی نمیزنه حتی دوستان نزدیکش میگفتن چرا به ما نمیگه میخواد چیکار کنه؟
چون در واقع خود مختارم هم نمیدونست باید چیکار کنه رفت تا هدایت را دریافت کنه رفت با خدای خودش خلوت کرد و منتظر هدایت موند و در لحظات اخر زمانی که دشمن مهلت داده بود چشماشو باز کرد و گفت باید بریم بجنگیم باهاشون همه گفتن نمیشه تعداد ما نسبت به دشمن یک به دهه ولی با قدرت و اطمینان گفت ما باید بریم بجنگیم و من مطمئنم پیروزی از ان ماست و رفت و لشکر مختار هم از پشت رسیدن و پیروز شدن…… چون تسلیم شد و به الهام عمل کرد هدایت شد….
این موضوع که استاد میگه هر حرفیو نپذیریم و برای هر سوال دنبال جواب نباشیم چون ممکنه اشتباه باشه من خیلی تجربش کردم. قبلا هر حرفیو میشنیدم قبول میکردم ولی الان میگم چه منطقی پشت این حرفه آیا با قوانین جور درمیاد یا نه؟ حالا میخواد این حرفو دستم زده باشه یا رئیس جمهورم و وقتی درک کردم که اشتباهه ردش میکنم و نمیپذیرمش بدون اینکه بخوام بحث کنم یا طرفو قانع کنم.
خدایای شکرت بخاطر دریافت این اگاهیاها
خیلی حرفا داره این فایل…
خدایا شکرت خدایا شکرت بخاطر هدایتم بخاطر این مسیر زیبای توحیدی.
عاشقتم استاد. این ایده نصب برنامه چرخیدن موبایل موقع ضبط خیلی باحااال بود. دمت گرم استاد و افرین بر مریم جان باهوش.
دستون دارم.
شاد و پیروز باشید
سلام به امروز و صبح زیبا که با دیدن فایل استاد عزیزم شروع شد
چقدر زیبایی خدایا شکرت
چقدر آرامش توی طبیعت و توی لحن صدای شما استاد و توی چهرتون ، خدایا شکرت
زبونم قاهره که بتونم حق مطلب رو بیان کنم ولی فقط میخوام بگم که از خدای مهربونم بارها سپاسگزارم برای هدایت شدم به سایت شما
واقعا استاد خطاب کردن واستون کمه از بس که شیوا و فصیح همه چیز رو توضیح میدید ، من خودم توی یه مقطعی از زندگیم تدریس میکردم و از تدریسم و نحوه بیانم همه راضی بودن واسه همین خیلی خوب میتونم درک کتم که چقدر زیبا توضیح میدید چقدر راحت و ملموس مثال میزنید خدایا شکرت
چقدر تکنولوژی پیشرفت کرده چه دوربین جالبی به به
چه مناظر زیبایی استاد عزیزم ، مثل کارت پستال میمونن
چقدر مریم جان رو با اون آرامشش دوست دارم ❤️❤️
البته نباید جز این باشه چون کسیکه تا تین حد همفرکانسی شما باشه نمیتونه غیر این باشه
استاد عزیزم فقط میخواستم بارها و بارها ازتون تشکر کنم و بگم که چقدر من مفهوم شرک رو از شما یاد گرفتم و سعی میکنم تو زندگیم بهش عمل کنم
چقدر قشنگ مفهوم تضاد رو تو آپدیت روانشناسی ۱ توضیح دادید و من دارم تو زندگیم عمل میکنم و با تضادهای زندگیم دوست هستم و از اونها بعنوان پلی جهت رسیدن به خواسته هام استفاده میکنم
وقتی این فایل. و داشتم میدیدم چقدر اولش هنگ کرد مغزم که داشتید در مورد مقاله صحبت میکردید اما بعدش که خودتون توضیحاتشو دادید و اشتباهاتشو بیان کردید چه حس خوبی بهم دست داد وااای خدای من قابل توصیف نیست
میدونید استاد هر چقدر بنویسم بازم حرف واسه گفتن هست و اینکه خدا میدونه توی این مدت از زندگیم که با شما آشنا شدم و سعی کردم به قوانین عمل کنم و اونو به خودم و دخترم که ۱۲سالشه و با من تم مسیر هست بگم و راجع بهش حرف بزنیم ،اوضاع بهتر شده ،چقدر هدایت خداوند توی همین چند ماه از زندگیم رو داشتم و حسش کردم
اول از قدرت یکتا خدای مهربونم ممنونم و بعد هم از شما که بنظر من پیامبر زمان ما هستید
خدای مهربان بهتون سلامتی و ثروت و آرامش بینهایت بده 🙏🙏🙏❤️❤️❤️
سلام به بهترین استاد دنیا و مریم عزیز بهترین همراه
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما رو
سالها ی سال معنی این جمله رو اشتباه برداشت میکردم بهمون گفته بودند اگه بخواید به خدا نزدیک بشید باید نماز بخونید و دعا بخونید و تسبیح به دست ذکر بگید ولی از وقتی با شما اشنا شدم روز به روز معنی این جمله رو بیستر درک میکنم این در صورتی که خبری از ذکر نیست و به زبون خودم و جملات خودم دارم با خدا حرف میزنم
استاد عزیز شما استادصحبت کردن در مورد شهود هستی کسی رو سراغ ندارم که به قشنگی و صراحت شما شهود رو توضیح بده اصلا کاری با من کردی که برای انجام هر کار کوچیک و بزرگ خودمو میسپردم دست هدایت خدا از گم شدن اشیا تا خرید هر چیزی این چند وقت چندین بار برام اتفاق افتاده که شیی رو گم کردم و گفتم خدایا خودت بهم بگو کجاست نمیخام از عقلم کمک بگیرم چون اونجوری یا پیداش نمیکنم یا دیر پیداش میکنم و بعد از ۵دقیقه پیداش کردم برای خودم هم جالب شده
تو خرید وسایل قبل از اینکه از خونه راه بیفتم تو ذهنم مشخص میکنم چی میخام بعدمیگم خدایا خودت منو ببر به اون مغازه ای اینارو داره دیگه برام عجیب نیست ولی اگه کسی باهام باشه تعجب میکنه میگه اصلا فکر نمیکردم این مغازه این جنسی که تو میگفتی رو داشته باشه
چه قدر زندگی به سبک شما اسون و لذت بخش هست خیلی داره بهم خوش میگذره.
درمورد خوندن کتاب دقیقا حق باشماست وقتی یه کتابی رو میخونیم میبینیم چند تا جملش درسته جمله های اشتباه هم به نظر ما درست میاند اتفاقا امروز کتاب قانون شفای کاترین پاندر رو میخوندم (هرچند مثل قبل کتابها درونم غوغا به پا نمیکنند ولی از سر کنجکاوی کتابو خوندم به خودم قول دادم این دیگه اخررین کتاب باشه میخونم )چندین اشتباه و باور غلط من از همین کتاب معروف پیدا کردم مثلا یه فصل در مورد شکر گزاری نوشته بود (بهترین زمان برای شکر گزاری زمانیه که حالتون خیلی بده )در صورتی که شما میگید بهترین زمان وقتیکه یه کم حالتون بهتر شده و میتونید شکر گزاری کنید نه اینکه به زور بخوایید بگردید و نکاتی رو پیدا کنید برای شکر گزاری.استاد انقدر اصول رو خوب به ما یاد دادید که دیگه نمیتونیم از هیچ کتاب و استاد دیگه ای استفاده کنیم.
بخدا ارزش صحبتهای رایگان شما از صدها کتاب و فایل اموزشی دیگه بیشتره البته اینو همه نمیتونند درک کنند فقط کسایی که با جون و دل میپذیرند هر انچه رو شما میگید
بازهم مثل همیشه نتونستم کاغذ و قلم به دست نشم دفتر م و گرفتم و صحبتهای قشنگ شما رو تو دفترم نوشتم تا فکر کنم روشون. مثال بیارم برای خودم و تو دفترم بنویسم چه جاهایی از عقلم کمک گرفتم و ضرر کردم و چه جاهایی از قلبم و شهودم کمک گرفتم و استفاده کردم
ممنون بابت اگاهی های که رایگان در اختیار بچه های سایت میزارید
سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی
در این فایل استاد از دو موضوع سخن گفتند: 1- ضرورت تفکر کردن و 2- ضرورت گوش دادن به الهامات و هدایت الهی در عین خاموش کردن منطق و تسلیم بودن در برابر خدا
آیا این دو معنی در تضاد هم قرار نمیگیرند؟ کجاها باید تفکر کرد و کجاها باید ذهن و منطق رو خاموش کرد؟
همچنین استاد قبلا توضیح داده بودند که یکی از وجه تمایزات اصلی بین الهامات و نجواهای شیطانی ایجاد آرامش و ترس است. اما خب در الهامات هم ترس وجود دارد(به دلیل همان غیرمنطقی بودنشان). پس چطور میتوان بین الهامات الهی (به عنوان تصمیم درست)و نجواهای شیطانی(به عنوان تصمیمات نادرست) تمایز قائل شد؟