شهود و الهام الهی - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/09/abasmanesh.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-09-07 06:58:022020-09-09 14:28:38شهود و الهام الهیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد جانم
استاد زیبای من
استاد درجه یک من
چقدر معنای زندگی با هدایت عوض میشه، آنجایی که در جنگلی نمیبینی اما هدایت با نشان دادن مسیر قلبت را آرام میکند.
استاد چقدر قشنگ و چقدر فراوان هدایت را توضیح دادید.
استاد هر جا صدای قلبم را گوش دادم نتیجه آرامش بود و آرامش.
اصلا کارم شده سر هر تصمیمی فوری رجوع کنم به صدای قلبم. سعی میکنم پاک کنم ذهنم را و بعد میگویم: خدایا تو بگو.
حالا که تهرانم به دو مهمانی دعوت شدم. در هر دو از قلبم پرسیدم: تو بگو بروم یا نروم.
هر دو را گفت برو و رفتم و استاد چه درهایی از نعمت به رویم باز شد.
در هر دو چقدر قانون را بهتر درک کردم.
در اولی همه چیز برخلاف قانون بود و من را به گذشته ام برد و به نتایجی در گذشته و انگار برایم آینه آینده ام بود با روش گذشته ام. داشت میگفت اگر ذهنت را تغییر نمیدادی این بود آینده ی تو.
و من چقدر به خودم افتخار کردم برای شجاعتی که نشان دادم، برای اینکه دل خوش نبودم به بیمه ی تامین اجتماعی، نگران روزی ام نبودم که اگر بودم آن زندگی، برای من بود.
و مهمانی دوم، فقط حرف از قانون بود.
حرف از این بود وارد ترس هایت شو.
حرف از عشق و رابطه ی عاطفی عاشقانه مستحکم بود.
حرف از فراوانی مشتری، آن هم فراوانی مشتری درجه یک بود.
و این آینده من خواهد بود به شرط ایمان و تداوم در مسیر.
استاد جانم
تو جانی برایم و جانان
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
من امروز از خدا خواستم که چی برام خوبه که رندم یکی از فایلای گالریمو گوش بدم
یهویی شهود و الهام الهی رو که چند وقت پیش گوش دادم و دیگه گوش نداده بودم اومد
وقتی امروز چند بار گوش دادم و نمیدونم بار چندم یهویی شنیدم تسلیم شدن رو
یهویی دیدم وای من تازه متوجه شدم تسلیم شدن یعنی چی
من هر بار میپرسیدم خدا چجوری تسلیمت باشم فکر میکردم تسلیم بودن جوریه که رها باشی و نمیتونستم درک کنم که چجوریه
یهویی شنیدم استاد گفت ولی وقتی که تسلیم هستی و خدا رو به عنوان ربّ و تنها قدرت جهان هستی باور میکنی ،اونوقت قبولش میکنی
اونوقت ازش درخواست میکنی
و تمام داستانای قرآنی رو نگاه کنین درخواست کردن
درمورد خواسته ها وقتی شما به خدا میگی من اینو میخوام و اونو میخوام
خدا میگه تو چی میخوای به من بگو من بهت میگم
هرچی که تو میخوای هرچقدر که تو میخوای
اما
به قول قرآن میگه اجیب الدعوه الداع اذا دعان
من اجابت میکنم درخواست اجابت کننده رو البته اگر به من ایمان بیاره اونم منو اجابت بکنه
یعنی میگه آقا من بهت میدم هرچی که خواستی
اما ….. گوش کن
وای من اینو که شنیدم تازه فهمیدم تسلیم بودن یعنی چی شاید به نسبت مدار الانم دارم درکش میکنم ولی قلبلا اینجوری نبود درکم از تسلیم بودن
یاد اتفاقات این چند روز پیشم افتادم که خدا هر چی بهم الهام میکرد میگفتم چشم و انجام میدادم
بهم میگفت چی بخور برای خوب شدنت خوبه و من اولش منطقی نمیدیدمش بعد که انجام میدادم میرفتم تو گوگل خاصیتشو مینوشتم میدیدم دقیقا برای اون چیزی بود که از خدا درخواست کردم
یا هدایت نقاشیام
یا درست کردن جاکلیدیا و عمل کردن به اینکه برم باغ کتاب ،تو پل طبیعت حقانی
یا میگفت تو نقاشیت این کارو بکش و من میگفتم چشم
و خیلی چیزای دیگه که این روزا برام اتفاق افتاد و من سعی میکردم وقتایی هم که اگه میگفتم چرا یا آخه مگه میشه بعد بگم چشم و انجامش بدم
نگو داشتم تسلیم بودن رو از خدا یاد میگرفتم
حتی من بارها تو نوشته هام گفتم خدایا یادم بده چجوری تسلیمت باشم تو خدایی تو قدرتمندی تو یادم بده تو بلدی من نمیدونم
یادمه از یکی از فایلای استاد شنیدم که میگفت من به خدا میگم نمیدونم تو خدایی من این ویژگی رو میخوام یا این چیز یا خواسته رو میخوام تو راهشو بلدی خودت بگو
و من از وقتی از استاد اینو شنیدم این روزا میگفتم تو خدایی تو بلدی چیکار کنی تو بگو و هر روز مینوشتم
و میدونم برای خواسته های دیگه ام هم خودش دست به کار میشه من فقط باید مثل این چند وقت که بیشتر گفتم چشم و خودمو سپردم بهش از این به بعد برای همه چی اینجوری عمل کنم
وای من چقدر خوشحالم و خدا داشت یادم میداد و این روزا باهم تمرین میکردیم و بهم یاد میداد و من الان با گوش دادن این فایل یهویی شنیدم که
گوش کن گوش کن گوش کن
یعنی هر هدایتی که شنیدی به هر طریقی نشونه داد بهت ،گوش کن و عمل کن و به قدرتش که میتونه کمکت کنه ایمان داشته باش و باور کن که میتونه چون قدرتشو داره این میشه تسلیم بودن
که من تازه بعد 5 ماه که تو این سایت شروع کردم هر روز فایلا رو گوش میدم فهمیدم تسلیم بودن یعنی چی
من یه جور دیگه درک کرده بودم و سختش کرده بودم که انگار تسلیم بودن یه چیز خاصیه
وای خدای من شکرت سپاسگزارم ازت
الان دارم میفهمم که استاد عباس منش میگه هیچ وقت تکراری نمیشه این آگاهیا هر بار یه چراغ جدید روشن میشه و یه چیز جدید رو درک میکنید
و اینجا بود که استاد گفت پیامبر قرآن رو شنیده
و من چند روز پیش داشتم به این موضوع فکر میکردم و با نقاشیام تحلیلش میکردم که یادم رفته بود کدوم فایل این حرفو گفته استاد
که این فایل رو دو روز بعدش خدا هدایت کرد تا هم درک کنم و هم این حرف رو دوباره بشنوم
خوشحالی بزرگ من برای اینه که داره مدارم تغییر میکنه که چیزای جدید یاد میگیرم و درک میکنم و خوشحالم که نسبت به روز قبلم پیشرفت داشتم و موفق ترینم
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم، مریم جان زیبا و تمامی دوستان
3 روزی بود ذهنم بسیار درگیر بود و نمیتونستم کنترلش کنم، اگر هم کنترلش میکردم چون با قلبم نبود، نمیتونستم افسارش رو به دست بگیرم
امروز به صورت دلی درخواست نشونه کردم
گفتم من این همه راه اومدم تا اینجا، میخوام ادامه بدم ولی اگه این نجواها ادامه داشته باشه من برمیگردم به عقب
هدایت شدم به این فایل
انگار این فایل باعث شد مدارم بالاتر بره
خیلی برام درس داشت
متوجه شدم اگر جایی کاری رو انجام دادم و نتونستم نتیجه بگیرم برای این بوده که با منطق انجام دادم. اصلا قبلا در مداری نبودم که بخوام متوجه الهامات بشم. واقعا هر مداری که آدم طی میکنه، آگاهی ها بیشتر و بهتر و درست تر میشن.
الهامات خیلی با آرامش خودشون این اطمینان رو به تو میدن که کاری که با الهام انجام شده، چه تو ببینی و چه نبینی تورو به هدفی که میخوای میرسونن. ولی کاری که از روی ذهن منطقی و نجواگر انجام بشه نجواها قدرتشون بیشتر از قلب میشه و حتی اینجا هم درسی برای آدم داره که همون موقع میتونی به قلبت برگردی. چیزی که تا الان بهش برخورد کردم این بوده که اقداماتی که از روی ذهن و منطق میاد فقط میخواد به تو ثابت کنه که نمیتونی که نمیرسی که این دفعه همون کار رو انجام بده، ببین نمیشه. چیزیم که با منطق باشه منجر به شکسته.
من به خاطر تجریباتم در گذشته، ذهنم رو فقط منطقی و تحلیلی کرده بودم، به خاطر اینکه از کل دنیا انتقام بگیرم، خودم رو مجبور کردم تا احساسم رو نادیده بگیرم، قلبم رو نادیده بگیرم و انگار از قصد کارایی رو انجام میدادم که نجواهای ذهنیم میگه که شکست بخورم که به خودم بگم دیدی تو محکوم به شکستی. این رو اینجا میگم تا رد پایی از من باشه و متعهدتر کنه من رو به مسیر، من باز هم به قلبم برمیگردم و قدرت قلبم رو بیشتر از ذهنم میکنم چون الان میدونم که لیاقت این رو دارم که هرچی میخوام رو داشته باشم. کمتر از یکماهه که به آموزه های استاد روی آوردم و واقعا خیلیییییییی حالم بهتره و واقعا هم نتایج خفنی دارم میگیرم.
نمیگم رسیدن به این درک برام آسون بود ولی خدا رو شاکرم که در مسیری هستم که دنبال راهیم که به خودم و خدای خودم نزدیکتر بشم و مدارم رو به سمت بالاتر طی کنم.
این فایل رایگانه و افرادی که محصولی رو تهیه نکردن هم میتونن پیام من رو ببینن. لطفا به قلبتون برای یک لحظه رجوع کنید و ببینید چی میخواید، قطعا شدنیه، در مسیر درستی هستید، لطفا ادامه بدید.
در پناه الله یکتا
سلام خدمت همه خانواده عزیز و دوست داشتنی بخصوص استاد عزیز که واقعا مثل پدر روحانی ما دراین راه قشنگه 🌹و خانم شایسته گل🌹
استاد مثل همیشه این فایل عالی و بسیار موثر بود .
راستش رو بخواید تصمیم داشتم امشب رو زودتر برم توی رختخواب و به این فایل فکر کنم ولی قلبم بهم گفت برو و از اون تجربه بزرگی که داشتی و چقدر راحتی رو بعد از اون تجربه کردی بنویس .
میخواستم از تجربه خودم درباره استفاده از شهود بگم .
من دوتا فرزند ۸و ۵ ساله دارم . خودم و همسرم هم هردو شاغل هستیم .سال گذشته یکی دوماه میشد که مدرسه شروع شده بود که واقعاً جابجایی بچه ها برامون سخت شده بود . از اینکه پرستار بگیریم هم راضی نبودیم .برخورد با این تضاد ( سختی جابجایی بچه ها به خانه مادربزرگ و یا خاله ) منو به این نتیجه رسوند که دیگه میخوام راحت بشم از این همه سختی جابجایی .
یادمه که جمعه شب بود که فردا پسرم باید ظهرمیرفت مدرسه (کلاس اول) . یه حسی بهم گفت بیا تواین مسئله به خدا توکل کن و از همین فردا که هفته ظهری مدرسه پسرته اونو مستقلش کن . مگه خدا نگفته کسی که بهم توکل کنه من توکلش رو ضایع نمی کنم . با این امید موضوع رو اول به همسرم گفتم . راستش اصلا موافق نبود و می گفت اون تازه هفت سالشه و زوده ولی من خیلی مسر بودم و با کلی حرف زدن درباره توکل و اینکه خدا خودش نگهدار همه ماست و … خلاصه از مقاومت او کم کردم . ولی هنوز موافق نبود ولی من گفتم مسئولیتش با من . من میخوام این کار رو بکنم .
بااین تصمیم شروع کردم به پسرم توضیح دادن اینکه چه کارهایی رو میتونه انجام بده و چه کارهایی رو نباید انجام بده . تلفنهای ضروری رو براش نوشتم و از خطرات و خوبی های این تصمیم براش گفتم . البته بگم که این توانایی رو در اون میدیدم و این هم بهم قوت قلب میداد .
سرتون رو درد نیارم علی رغم مخالفت همه مادربزرگ ها و پدربزرگها و خاله و … من این تصمیم بزرگ رو گرفتم . اخه توی خانواده ما کسی به این زودی بچه رو به این صورتی که من خیلی فلبداحه تصمیم گرفته بودم , مستقل نکرده بود . ولی یادمه در تصمیمم خیلی مسر و مطمعن بودم .
من توکل کردم و از فردا صبح این تصمیم رو عملی کردم . از ساعت ۶ صبح که به محل کار میرفتم و تا ساعت ۳ عصرکه برمیگشتم .
یادمه تمام لحظات ذهنم رو کنترل می کردم که به خطا نره و خدایی اصلا نگران نبودم . منطق میگفت اجازه بده کم کم بچه رو آماده کنی بخصوص که خواهرزاده ام میگفت اجازه بده من بیام و یک هفته ای کنارش باشم و اونو کم کم آماده این عمل بکنیم ولی من بهش میگفتم این دیگه توکل نیست . من میخوام توی این مسئله به خدا توکل کنم . اصلا میخوام توی این موضوع با خدا تقسیم کار کنم . سهم خدا نگهداری از بچه منه , که در امنیت کامل بسر ببره و مشکلی براش پیش نیاد و سهم من هم توکل به این اعتماد به خداست .
و واقعا اون شب باخدا تقسیم کار کردم . بهش گفتم خدایا میدونی که هیچکس توی این مسئله با من موافق نیست و اگر به منطق ذهن مراجعه کنیم میگه باید کم کم تکاملش رو طی کنه ولی من با این امید که تو نتیجه توکلم رو ضایع نمیکنی و اینکه دیگه واقعا از این روند جابجایی خسته شده بودیم و واقعا زندگی نباید سخت باشه و اگر هم سخت میگذره حتما ایرادی داره و باید اونو راحت کنیم باخدا حرف زدم . بنابراین اون شب تصمیم گرفتم و به خداوند توکل کردم .
ازاون روز تا الان نزدیک به ۱۰ ماهه که میگذره و خدایی واقعا اتفاقی نیفتاده که انگشت تقصیر و گناهکار بودن به روی من دراز بشه .
باور کنید که با نتیجه گرفتن در این موضوع , این موضوع رو سندکردم برای تصمیمات دیگرم .
هربار که خواستم تصمیمی بگیرم که منطق می گفت نه , من میگفتم همونطور که خدا نتیجه توکلم رو خوب جواب داد در موضوعات دیگه هم همینطوره . باور کنید از زمانی که بظاهر شرایط زندگی بخاطر بیماری سخت تر شده , من بارها و بارها برام کارها راحت تر وراحت تر شده . این جریان باعث شد که بعد از اون تصمیم بزرگ مستقل کردن پسرم باز باتوکل کردن به خدا مسئولیت نگهداری دخترم رو هم به پسرم بدم و در این شرایط دخترم رو هم مثل پسرم مستقل کنم . از اون جریان هم ۵ماه میگذره و الان واقعاً من و همسرم خیلی راحت شدیم .
صبح ساعت ۶ هردو باهم میریم سرکار , که ۷۵ کیلومتر از محل زندگیمان فاصله داره و ساعت ۳عصر برمیگردیم .
گاهاً پیش میاد که از بچه ها خبر ندارم ( زنگ نمی زنند ) یا وقتی بهشون زنگ میزنیم جواب نمیدن . پیش آمده که خاله ی اونها خیلی نگران میشه و بهم میگه نکنه اتفاقی افتاده , ولی خدا گواهه که ذره ای شک و تردید در دلم ایجاد نمیشه از تزلزل به این ایمان که به خداوند دارم .
خدارو شکر اینقدر آرامش دارم که گاها بهم میگن تو دیگه کی هستی . تو دیگه چقدر دلت بزرگه .
هربار که میگذره این ایمان و قوت قلب بیشتر و بیشتر میشه .
واقعا اینکه استاد میگه شهود قلبی هیچ ربطی به منطق نداره درسته . اصلا منطقی نیست و به ظاهر خیلی اشتباه بزرگی بنظر میاد درصورتی که در نهایت نتایجی عجیب و بزرگ و زیبا داره فقط باید توکلت واقعی باشه و صبر کنی تا نتیجه رو ببینی .
استاد من همیشه از شما سپاسگزارم که هستید و در این راه بزرگ پدر روحانی ما شدید .🌹
برای همه اون حس قلبی که دارید و اون زمان برامون فایل آماده میکنید که واقعاً خیلی تاثیر گذاره ازتون سپاسگزارم .🌹
برای شما و خانم شایسته واقعا شایسته و همه عزیزان سایت سلامتی , شادی و ثروت فرآوان از خداوند مهربان آرزومندم .🙏
صبحتون عالی .🙏🌹
سلام سمیه عزیزم
واقعا تحسین برانگیزه با این جسارت و قدرت که تصمیم سختی گرفتی و بهش پایبند موندی 👏👏👏
امیدوارم همیشه و در همه حال با توکل و ایمان زندگی رو واسه خودت راحتر و با آرامشتر کنی
سلام دوست عزیزم
امروز صب هدایت شدم به خوندن کامنت شما و بصورت الهامی دوسداشتم که تجربه خودمه در این زمینه با شما به اشتراک بگذارم
اول بگم از شنیدن صحبتهای شما خیلی لذت بردم و قشنگ خط هدایت میتونستم توش تجسم کنم
منم همچین تجرباتی دارم و یادمه از بچگی انگار ذهنم میدونست که کارها رو باید بسپاری به یه قدرت برتر
بارها کارهای میکردم که از نظر بزرگترها معقول نبود ولی من انجامش میدادم بدون اینکه فک کنم از دید بقیه اشتباه و بعدا که شروع میکردن به بحث با من تازه متوجه میشدم جران از چه قراره
یادمه یه بار رفتیم مسافرت منو همسرم و پسرم
جاتون خالی رفتیم قله رودخان و خیلی هم خوش گذشت .خلاصه رفتیم بالای قلعه و شب بود که رسیدیم پایین و تصمیم گرفتیم همونجا تا صب بمونیم
من اینقدر خسته بودم که چادر نتونستم باز کنم و علمش کنم و گفتم که توی محیط باز میخوابیم ..همسرم که خیلی منطقی و البته ترسهاش زاد بود بشدت مخالف بود
ولی من تخت خوابیدم نگران نبودم میدونستم که خدا خودش مواظب
نیمهای شب بود که صدای گراز شنیدم البته با صدای خانومم از خواب بلند شدم که میگفت میترسم ..فقط یادمه برا یه یلحظه چشمامو باز کردم و یه گراز با چندتا از تولهاش بالا سرم دیدم که دنبال غذا بودن
اولش ذهنم اومد نجوا کنه ولی عجیب حس قلبیم گفت بخواب بسپارش به من ..
منم گوش دادم تخت خوابیدم ..صب زود بیدار شدیم من سرحال و همسرم با چشمای پف کرده تا صب بیدار بود من میخندیمو اون اخماش تو هم
مثالهای زیادی هست واسه گفتن که وقتی تسلیم باشی و قلبت بگه اروم باش همه چی درست پیش میره و هر وقت میخوای خودت با مغزت یه چیزی درست کنی حسابی اذیت میشی
یادمه یه بار تو کارم بین دو همکار خانوم یکم تعارض پیش اومد که ذهن منو به خودش مشغول کرده بود .از اونجای که تازه کارمو شروع کرده بودم و نا اشانا بودم باهاش
وقتی همکارام با هم تضاد پیدا کرده بودن نمیدونستم باید چیکار کنم اونجا بود که تسلیم شدم درخواستمو به خدا گفتم و گفتم هر چی پیش بیاد خیره
شاید باورتون نشه فرداش یکشون زنگ زد و گفت که من یه ایده ای دارم و میخوام اجرا کنم ..من میدونستم که هدایت خداست و پاسخ به درخواست من
خلاصه رفتیم و ایدشو گفت که باعث شد تضاد کاملا از بین بره و مسئله ما هم حل بشه خدا رو شکر
از اون روزا خیلی سعی میکنم این مثالها رو برا خودم بزنم که منطقمو آروم کنم ..
واقعا جنس منطق و شهود کاملا متفاوت .
خدایا ما را به راه راست به راه آنان که بهشون نعمت عطا کردی هدایت کن
به نام خداوند بخشنده و مهربانی که درتک تک لحظها هدایتم کرد …
سلام و صبح بخیر به استاد جانم وبانوی دوست داشتنیم خانم شایسته ..وسلام خدمت دوستهای خوب سایت….
دیروز داشتم با خدا صحبت میکردم ،که خدایا بهم بگو چیکارکنم ،راه درست،انتخاب درست چیه .بهم واضح بگو بامن حرف بزن من میخوام واضح ودقیق بدونم ….
میدونی استاد خیلی سخته توشرایط سخت ذهنم رو کنترل کنم .خیلی سخته ..
وقتی اوضاع خوب نیست ،کنترل ذهن یه کاریه که باید خیلی انرژی بزاری براش..
ولی به خودم میگم ،به استاد نگاه کن مریم .
مگه استاد از همون روز اول که شروع کرد ذهنش رو کنترل کنه وبیاد به زیباییها ونکات خوب اطرافش توجه کنه ..
یه شبه به همه چی توتمام جهات زندگیش رسیده ..
ذهنم میگه نه نرسیده ..
بعد میگم مریم استاد بارها گفته شما دارین میوه ی زندگی منو میبینین،شماباید ریشه ها رو ببینید ..
یه روزی استاد هم مثل من توشرایط من بود،
وارام ارام اول مثل من درونش آرام شد .وبعد سلامتیش بهتر شد بعدهمینطور پیش رفت روخودش کارکرد تابه اینجا رسیده .یه شبه یهو که این اتفاقها براش نیافتاده ….
یه دفعه که نتونسته الهامات خدارو درک کنه ..
یه دفعه که روابطش بهتر نشد…
یه دفعه که روابطش با مردم وبا خدا بهتر نشد….
یه دفعه که درآمدش بهتر نشد….
استاد بارها و بارها گفته بچها عجله نکنید ….شماروی باورهاتون کارکنید خودتون رو بهبود بدید .ازهمون روز اول نشونه ها رو میبینید ..
ودقیقا هم همینطوره ..
وذهنم آرام میشه ..
وجودم آرام میشه،،،،،،
استاد جان درسته شرایط زندگیم خوب نیست .ولی ازوقتی حرفهای شما چراغ راهم شده من دیگه توتاریکی نیستم وجاده رومیبینم جلو پامو میبینم .ومیدونم دارم کجا قدم برمیدارم …
وخداچقدر خوب اجابت میکنه صدای منو …
استاد دیروز باخواسته ای که داشتم ..
صبح ،همین العان به این فایل هدایت شدم .
چرا ؟
چون ازوقتی خانم شایسته توفایل جدیدتون گفتن هرکسی میخواد توانایی اصل ازفرد رو توخودش تقویت کنه وبه صورت بنیادی روی خودش کارکنه بیاد این فایلها رو بخوره تابره تووجودش بشینه بنویسه عمل کنه ….
یعنی من میگم خدا فقط این حرفو به خاطر من به دهن خانم شایسته انداخت ..
چون ازاون روز من دارم این فایلها رو گوش میکنم ..
وخداشاهده که خداخودش درک بهتری ازاین فایلها بهم داده….
الهی خدا بهت خیرو برکت بده خانم شایسته .من واقعا ازت سپاسگذارم بانو .که اینقدر خوب ودقیق میدونید که چه فایلهایی ازاستاد باید کجا دسته بندی بشه …
خدا خیر وبرکت به وجود نازنینت بده …
استاد وقتی این فایل رو گوش میکردم سراپا گوش بودم ..
انگارخدا بامن حرف میزد …
وبازهم ازمخواست تواین زندگی صبرکنم….
خدابازبان وکلام شما بهم گفت .
هراتفاقی که برات میوفته درسی دراون هست برام وخیریتی که العان من اونو درک نمیکنم …
مثل کاری که مادر موسی با فرزندش کرد.
مثل موسی که برای فرار روبه دریا آورد …..
مثل ابراهیم که همسروفرزندش رودربیابان رها کرد…..
استاد شما گفتین اسلام یعنی تسلیم شدن ..
چنان این جمله در ذهنم فریاد بلند سرداد احساس کردم گوشم سوت کشید ..
خدا بهم میگه تسلیمم باش مریم .
تومنو صداکردی من اجابتت کردم .
پس خودتو به من بسپار رها باش …..
وبزار من برات کارها رو انجام بدم ..نگران وضعیت العانت نباش .نگران هیچی نباش توفقط بیا واززندگیت لذت ببر .
برو و هرآنچه که لازمه برای رشد خودت برای یادگیری هدفت انرژی بزار وقت بزار باعشق ادامه بده من حمایتت میکنم…
واقعا این حرفها رو باتمام وجود بهم گفته شده بارها .
وبارها ..
وخدایی که همیشه برام کافی بوده و هست …
خدا بهم میگه دستتو بده بهم نترس ،گریه نکن .بهم اعتماد کن وبیا رد شو ازپلی که بین خودت ومن ساختی …
ومن میگم میترسم ،وخدامیگه اگه بترسی من نمیتونم بهت کمکی کنم بهم اعتماد کن ..
هرحرفی رو ازهرکس قبول نکن .برو ودرموردش تحقیق کن ،
محکم باش وترس ها رو ازخودت دور کن …
امروز باتمام وجودم متعهد تر از همیشه پیش میرم ..
وقتی خداباهام حرف میزنه آرام میشم ،وحس فوق العاده ای پیدا میکنم .وقلبم باز میشه .
وفقط میخوام سجده ی شکر به درگاهش بزارم .
حس میکنم اززمین جدامیشم وواقعا احساس لطیفی پیدا میکنم …
استاد فایلتون بی اندازه خوبه .واقعا باتمام قلبم ازت سپاسگذارم که حتی توی فایلهای هدیه تون اینقدر خوب قوانین رو توضیح میدین….
چقدر خدا زیبا میگه استاد .
شما که نمیدونید فقط خدامیدونه
که میگه مریم چهل سال در بیابان زندگیتوآواره بودی ،نبودی؟
من که نمیام بهت چیزی رو که میخوای بدم .
من هدایتت ،میکنم.توباید تسلیم باشی نباید بترسی .وباید بسپاری خودتو به من …..
توباید اعتماد کنی …
اگه همون آدم باشی با همان ترسهای قبلیت،.اونوقت نمیتونی به چیزی که میخوای برسی ..
پس اعتماد کن نترس …
وخدا چقدر خوب به دلتون الهام کرد این فایل رو بگیرین ..
خدا فقط برای من این کارو کرد .چون من یه روزی مثل امروز باید اینو گوش میکردم .وصدای خدا رو میشنیدم .
واضح وساده..
پیام خدا اینه ،من باید تسلیم خواست واراده ی خداباشم ..
چون چیزهایی رو خدا میبینه که من نمیبینم ..
حتی وجود آدمهایی که توزندگیم هستن .شرایطم .که واقعا بازهم میتونست بدتر ازاین باشه ..
ولی من شاکر خدا هستم که چشم من رو به نعمتهای بی کرانش بازکرد ومن سپاسگذارش هستم به خاطر همه چی .همه چی ….
استاد جان بازهم ازتون سپاسگذارم …
خدایا مارا به راه راست هدایت فرما ر
آه کسانیکه به آنها نعمت داده ای نه راه گمراهان وغضب شده گان .
خدایا تنها ترو میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم ..ای مهربانترین مهربانان ..
در پناه الله یکتا
مریم خانوم خوشگلم
چقدر حالا خدا از زبون تو با من حرف زد
چقدر حالا حرفای تو ب دلم نشست
اصن انگار خدا ب دل تو داده بود ک کامنت بذاری
و من کامنتتو بخونم و قلبم اروم شه
امروز ی الهام خیلی واضح بهم شد و یک ساعت بعد باوجود تموم ترسهام
ازینکه نزدیک ترین فرد زندگیم ممکنه ازم ناراحت شه و هزار تا دلیل منطقی دیگه
ب الهامم گوش کردم و عمل کردم فقط 40دقیقه ازون لحظه ای ک بهش عمل کردم میگذره یکم نجوای شیطان تو ذهنم هست ک شاید کارم اشتباه بوده یا اشتباه متوجه شدم اما کامنتت اونقدر حس خوب بهم داد ک دیگه نمیترسم حس بد ندارم
چقدر این جملت « اگه همون آدم باشی با همان ترسهای قبلیت،.اونوقت نمیتونی به چیزی که میخوای برسی ..»حالمو خوب کرد
ب خودم افتخار کردم ک اون ادم قبلی نیستم و ازترس اینکه دیگران ناراحت نشن یا راضی نباشن ازم ب کسی دروغ نمیگم
عزیز دلم شیوه ی هدایتت ب سایت رو خوندم خیلییی خوشحالم بابت تغییرات عالیت
انشالله همیشه حالت خوب باشه در پناه الله یکتا شاد باشی و وثروتمند
سلام عالی بود کامنتتون
رعا بودن وسپردن به خداوند و دست خدارو نبستن خیلی جسارت میخواد و روی شهود حساب کردن واقعا اصل زندگیه ما و سمت خودمون رو انجام بدیم که خداوند سمت خودش رو آنجا میده فقط ما میترسیم و دریافتش نمیکنیم باید رها کرد و جسارت به خرج داد وشجاع بود که اون خدا داره از بالا میبینه و عقل کل بودن رو گذاشت کنار و بدونی تو چیزی نمیدونی و فقط خدا میدونه
در پناه سکان بان عالم باشید لذت بردم از دیدگاهتان آفرین مریم عزیز
سلامت و سعادتمند باشید
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد خوبم و مریم شایسته عزیز.
چه فایل زیبایی چه قشنگ هدایت خدا رو بسمت این فایل حس کردم.
خدایا شکرت.
چه زیبا گفتید استاد:شهود اصلا منطقی نیس!
واقعا منطقی نیس!
اصلا کی گفتع باید منطقی باشه!
اگع منطقی باشه که دیگه هدایت الله نیس..دیگع میشه مغز فکر کرده ادمها که بخاطر تجربیات گذشته شون همه چیز رو میدونن!
همین دیروز با همسر و فرزندم قصد داشتیم بریم بیرون.
داشتم وسایل دخترم رو جمع میکردم.
حس من یا همان قوه شهود،بمن گفت ی دست لباس برا دخترم بردارم!
من با ذهن منطقی خودم گفتم!چرا ی دست بردارم؟
من که دارم میرم شهر،دور دور! مگه کجا دارم میرم که دخترم به ی دست لباس نیاز داشته باشه؟
خلاصع برنداشتم! ببینید چقدر ذهن منطق جور میکنه برا ما. و اگر تسلیم نباشیم،شهودی هم دریافت نمیکنیم،هدایتی هم نمیشویم چون اعتماد نداریم به این نیروی درونی،به این شهود الهی.
خیلی مهمه که بدون چون و چرا و کاملا تسلیم به این قوه گوش بدیم تا هدایت بشیم هر چند منطقی نباشه.
خلاصه ما رفتیم بیرون و عجیب هدایت شدیم سمت ساحل! سمت دریا!
و دخترم که حسابی آب بازی کرده بود و خیس خیس شده بود! گفتم آهان الان منطقی شد! اگه لباس بر میداشتم،الان دخترم لباس خشک و تمیز داشت که بپوشه!
الان منطقی شد!
اما خب من بهش گوش ندادم!
چون ابتدا برام منطقی نبود!
خیلی باید تمرین کنم، عمل کنم و خدا رو همه چیز دون بدونم و باور داشته باشم خدا منو هدایت میکنه چون کارش اینه.
خدایا شکرت، که هر روز بیشتر به این قوه گوش میدم و عمل میکنم و امیدوارم دو دوتا چهار تا نکنم و تسلیم باشم و ذهنم رو آروم نگه دارم تا این تسلیم تا این سر سپردگی خودش رو در قالب هدایت،در قالب شهود بمن نشون بده و پیشرفت منو رو به جلو بکنه هر چه بیشتر.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان وتمام دوستان عزیز و همراه
خدا رو شکر میکنم به وجود خداوند وهدایتهای زیبای شما که مهر محکمیست برای قوانین خداوند واین انرژی که تمام جهان وما را فرا گرفته
امروز که این فایل را گوش دادم واقعا حرفهای شما برایم قابل درک بود چون مدتی است که به مسیرهایم هدایت میشوم وچقدر زیباست وقتی خداوند ما را در اغوش خود میگیرد و هدایت میکند
و مططمعن هستم اگه این موضوع رابتوانیم بیشتر درک کنیم واقعا اتفاقات به بهترین شکل رقم میخورد
پاینده سر بلند ثروتمند وشلامت باشید با سپاس فراوان بابت تمام اگاهیهایی که با ما به اشتراک میگذارید که تماما از طلاست🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝🌝
ان علینا للهدی
سپاس مخصوص فرمانروای جهانیان که منو به راه راست و توحید، راه کسانی که نعمت داده هدایت کرد
سلام استاد جان، مریم عزیز و دوستان هم فرکانسی
اول فایل قاب عکس زیبای پشت سر استاد که جلوه ای از خداست.دریاچه آرام با موجهای ریز و آرامبخش، درختان با طیف متنوع و زیبایی از رنگ سبز و انعکاس آنها در دریاچه، آسمان آبی خوشرنگ و تمیز با ابرهای زیبا و انعکاسشون توی دریاچه، براونی قشنگ و آروم که من عاشقشم و مرغ و خروس و کلبه چوبی روی آب . این اگه بهشت نیست پس چیه؟ و البته که این بهشت که نهر در اون جاریه پاداش کسیه که ایمان داشته و عمل صالح انجام داده. قوانین ثابت خداوند رو درک کرده و بهشون ایمان داشته و با شناخت شهود الهی و الهامات و اعتماد و یقین به خداوند، به الهامات عمل کرده و البته که نتیجه اون باید چنین پاداشهای بزرگی باشه. خدایا شکرت. خدایا درک ما از الهاماتت و ایمان ما و عمل به این الهامات رو رو روز به روز بیشتر کن.
استاد باورتون میشه من یه مدته همش دعا میکنم که خدایا درک و شناخت منو از الهامات روز به روز بیشتر کن و این فایل که اومد رو سایت گفتم خدایا عاشقتم که نشونه شو واسم فرستادی. عاشقتم استاد که اینقدر هدایتی کار میکنی و فایلهات نشونه ای میشه واسه شاگردات.
استاد عجب سوال جالبی مطرح کردی. چرا وقتی ماه کامل میشه، لاک پشت ها از آب بیرون میان.اعتراف میکنم من داشتم به علتش فکر میکردم و به اینکه ممکنه سوال اشتباه باشه فکر نکرده بودم و احتمالا بدلیل نحوه سوال کردن و اینکه چون استاد عباسمنش داره میپرسه پس درسته و دلیل داره. و این دقیقا همونجاییه که ما اکثر مواقع به همین دلایل( نحوه پرسش یا شنیدن مستمر ) خیلی مسائل رو فکر نکرده قبول میکنیم. مثل تمام مواردی که در زندگی از خیلی افراد شنیدیم و بدون فکر قبول کردیم.درست مثل سوالاتی که ما میپرسیم از جمله چرا تو قرآن گفته سگ نجسه و یا هوا از دنده چپ مرد بوجود اومده و سوالاتی از این قبیل که از بس این مطالب رو شنیده بودیم، باورمان شده بود که واقعا توی قرآن هست و انقدر باور کرده بودیم و مثل گذشتگانمون فکر میکردیم ، باورمون شده بود که خودمون هم واقعا توی قرآن این مطالب رو دیدیم. از وقتی با استاد اشنا شدم و بخصوص جلسات قرآنی ۱۲ قدم همیشه از خودم میپرسم بارها توی قرآن که کلام خداست حتی گفته در این آیات (که کلام خودشه ) تفکر کنید، تعقل کنید پس چرا من مغزم رو تخته کرده بودم و هر چی گفته شده بود رو بدون تفکر و تعقل پدیرفته بودم . خدایا شکرت که هدایت کردی.
استاد چقدر زیبا و پیوسته مطالب مقاله رو توضیح دادین. اینکه یک سری مطالب درست و منطقی ولی بی ربط با شهود در مقاله عنوان شده و در نهایت ، نتیجه گیری شده که برای احتمال وقوع امری در اینده به شهود اعتماد نکنید چون احتمال اینکه اشتباه کنید زیاد است . و اینجاست که اگه دقت نکنیم و به قول قرآن تفکر و تعقل نکنیم به اشتباه میفتیم و با استناد به مدارک درست و منطقی گفته شده، فکر میکنیم که نتیجه گیری مقاله درسته در حالیکه در این مقاله در تمام فکتها از منطق استفاده شده و ربطی به شهود نداره و اقرار میکنم خیلی مواقع خود من تو همچین تله ای افتادم. درست به همین دلیل برای اجتناب از افتادن توی تله منطق و ذهن، از وقتی استاد گفتن اگه از دوره های من استفاده میکنید فقط با من باشید و هیچ کتاب دیگه ای نخونید با تمام توان سعی کردم عمل کنم و جز فایلهای استاد و کتابهایی که گاها استاد معرفی میکنه سراغ هیچ منبع دیگه ای نرم.
شهود اصلا ربطی به منطق ندارد.
-منطقی نیست که مادری برای محافظت از بچه اونو تو آب بندازه.
– منطقی نیست در یه کوهستان کشتی ساخته بشه.
-منطقی نیست برای فرار از دشمن به سمت رودخانه بری.
-منطقی نیست زن و یه بچه شیر خوار رو توی بیابون رها کنی وبری.
-منطقی نیست چاقو روی گلوی فرزندت بذاری.
– منطقی نیست که پا درون آتیش بذاری
– منطقی نیست که وقتی همه شرایط ایده آله همه چی رو رها کنی و تمام پلهای پشت سرت رو خراب کنی و در حالی که هیچ نشانه ای از مهاجرت نیست بزنی به جاده
* اینا هیچکدوم ربطی به منطق نداره.در شهود جایی برای منطق نیست. اینها همه از یه ایمان قوی سرچشمه میگیره که راه درک و دریافت الهامات و عمل به آن الهامات رو هموار میکنه.
* منطق از نتایج تجربیات قبل نشات میگیره و اکثرا بدلیل تجربیات ناموفق قبلی، جلوی حرکت و اقدام رو میگیره ولی منشاء شهود، قلبه و همراه با ایمان باعث اقدامات غیر منطقی میشه و پاداش آن ایمان و عمل، عظیم است.
استاد واقعا تحسین برانگیزید در درک الهامات و عمل به اونها. آنقدر ایمان به خداوند و شهود دارید که در برابر الهامات به ظاهر غیر منطقی و علیرغم مخالفتها و افکار منفی اطرافیان ، با انجام کارهای غیرمنطقی به زعم دیگران مثل برگزاری دوره تند خوانی، در همه جنبه ها بهترین نتایج رو گرفتین.
طبیعیه که روابط عالی باشه، طبیعیه که ثروت و نعمت و سلامتی در زندگی فراوان باشه،طبیعیه که زندگی در همه جهات خوب پیش بره، اگه به درک عمیقی از الهامات و شهود الهی و البته ایمانی برسیم که بدون ترس و با توکل به خود الهام دهنده ای که به کل اتفاقات لحظه ای جهان احاطه دارد و همه چیز را بهتر از ما میداند و ان علینا للهدی است ، عمل کنیم و آن وقت است که پاداشها میرسد.
* اگر میخواهیم شهود رو دریافت کنیم باید تجربیات گذشته رو پاک کنیم و به عبارتی در آن لحظه فقط تسلیم باشیم و عمل کنیم. من دعای دعا کنندگان رو اجابت میکنم به شرط اینکه آنها هم منو اجابت کنند. باید بسپاریم به خدا و اعتماد کنیم و تسلیم باشیم و عمل کنیم.
خدایا شکرت بابت این فایل هدایتی استاد.
خدایا شکرت که هدایتمون کردی به این سایت تا یاد بگیریم خوب زندگی کنیم و جهان رو جای بهتری واسه زندگی کردن کنیم.
خدایا شکرت برای پرادایس زیبا که همیشه با دیدنش حالم خوب میشه.
خدایا شکرت برای ایده های خلاقانه و ثروت ساز و کار آسان کنی مثل این موبایل که هم لرزه ها رو میگیره، هم با حرکت استاد، حرکت میکنه و کار خانم شایسته گل رو راحت کرده . راستی خانم شایسته عزیز چه خوب شد که دیدیمتون. دلمون خیلی واسه خودتون و صداتون تنگ شده بود.
خدایا هدایتمون کن به شناخت روز افزون شهود و الهاماتت.
خدایا هدایتمون کن به عمل متعهدانه به الهاماتت و تسلیم محض در برابر خودت بودن
خدایا هدایتمون کن به فرکانسهای پایدار حال خوب چرا که حال خوب= اتفاقات خوب
سلام استاد عزیزم
نه کلمه ای میتونم پیدا کنم که بتونم یه تشکر عالی بکنم از شما و نه این چشمهای خیس میزاره بنویسم حس عجیبی دارم فقط دارم گریه میکنم و از خداوند تشکر میکنم که منو به این سایت هدایت کرد.
خیلی به فکر رفتم هم با حرفهای شما و هم با کامنت بچه ها
خیلی دوست دارم این لحظه را خدایا شکرت چه حس قشنگی حس نزدیکی به خالقت
استاد دارم لحظه هایی را به یاد میارم که به الهاماتم گوش کردم
یه بار پسر بزرگم وقتی که چند ماهش بود را گذاشته بودم داخل کمد دیواری روی لحاف ها خیلی دوست داشت همیشه باباش اونو میزاشت اونجا و باهاش بازی میکرد. یه بار من هم این کارو انجام دادم و خودم هم جلوی او ایستاده بودم که نیفته یه لحظه برگشتم به تلویزیون نگاه کردم و سریع برگشتم دیدم بچه با کله داره میوفته همون جا یه ندایی درونم بلند گفت سریع پایش را بچسب و من هم گرفتم و بچه با پاش که دست من بود آویزون بود خدای من اصلا اون صدا که سالها گذشته از یادم نرفته.
یه بار خودم بچه بودم دسته کلید خونه را گم کردم مادرم تند باهام برخورد کرد من ناراحت شدم یکدفعه یه صدایی بهم گفت برو همون جاهایی که بازی کردی به ترتیب همون مسیر را برو منم رفتم و کنار دیوار دسته کلید را پیدا کردم و با خوش حالی برگشتم و به مادرم دادم. اون صدا هم خیلی واضح مونده تو ذهنم.
خیلی خیلی درکم نسبت به این موضوع بهتر شده اوایل که اصلا این مباحث را برای خودم سنگین میدونستم و تعجب میکردم که شما میگفتین خداوند به همه ما الهام میکنه و یه مسئله بزرگ و پیچیده بود تو ذهنم ولی اینقدر با فایلهای شما ادامه دادم که مقداری درکم بیشتر شد و این فایل که حسابی منو به زانو درآورد.
در مورد سوالتون در مورد لاک پشت ها منم اصلا یه درصد هم شک نکردم که سوال غلطه و گفتم چون شما گفتین حتما یه دلیل منطقی داره و هیچ جوابی به ذهنم نیومد و رفتم تو اینترنت سرچ کردم
سالها به همین شکل بودم هر کی هر چی میگفت بدون ذره ای فکر قبول میکردم برای همین خداوند میگه اکثر مردم فکر نمیکنن ( اکثرهم لا تتفکرون) خدایا ازت ممنونم که کمکم کردی تا چشم و گوش بسته چیزی را قبول نکنم و خودم در موردشان تحقیق کنم
ولی میخوام از این لحظه به بعد الهامات را بدون کم و کاست اجرا کنم پس ازت درخواست میکنم به من و همه بچه های این سایت توحیدی کمک کنی که هر روز بیشتر و بیشتر الهامات را دریافت کنیم و صد البته عمل کنیم ، الهی آمین
خدایا شکرت خدایا شکرت خداااااااااااییییییییا ششششششسسسکرررررررررررررت
سلام استاد عزیزم
«شهود و الهام الهی»
اولییــــــن چیزی ک باید مارو ب فکر فرو ببره همین جمله هست..
فکر کنیم و باورکنیم ک نیرویی برتر و انرژی ک اسمش گذاشتیم خدا به همه ما و همه موجودات وحی میکنه و الهام میکنه..بقول قران میگ ک ما ب زنبور عسل وحی میکنیم..
خدا ب زنبور عسل وحی میکنه بهش میگ ک چکار کنه ما ک دیگ اشرف مخلوقاتیم😄
خداوند تو سوره شمس بعد از هفــــــــت بار قسم خوردن میفرماید
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا
یعنی ما خیر و شر را الهام میکنیم.ـ
پس من باید ابتدا قلبا باور کنم ک خداوند داره صحبت میکنه باهممون..داره بهمون میگ چکار کنیم از کدوم راه بریم..
و اگر من این الهامات دریافت نمیکنم تقصیر منه ک در مدار دریافت اون الهامات نیستم ن اینکه تقصیر خدا..تقصیر منه ک باورهایی دارم ک جلو دریافت الهامات گرفته..
استاد فایل رو با ی سوال شروع کرد..چرا وقتی ماه کامل میشه لاک پشت هااز اب میان بیرون؟
خیلی جواب ها تو ذهنم اومد ک هیچکدوم درست نبودن.ـ
چقددددر زیبا استاد با طرح ی سوال مارو خاستن اماده کنن و بگن ک ما اصلا فکر نمیکنیم و ی چیزی رو رو هوا میپذیریم..
بعد در مورد مقاله ای صحبت میکنه ک کللللــــــی حرف درست میزنه در مورد دروازه بانان و قاضی ها و.. ولی بعدش ی باور اشتباه رو بما میگ ک
برای وقوع یک احتمال در اینده روی شهودتون حساب نکنید چون احتمالا اشتباه میگ
بعد یکی مث من میشینه فکر میکنه میگ درسته چرا چون این همه حرف درست زده ک دروازه بانان و قاضی ها فلان اشتباه میکنند و من ب استناد این حرفا این جمله اخرو قبول میکنم..
کلا من با این فایل بی نظیر فهمیدم من هم جز اون دسته از ادم هایی هستم ک ی چیزی رو رو هوا قبول میکنم و میپذیرم بدون اینکه اصلااااا فکر کنم
و فهمیدم ک بااااید از مغزم بیشتر استفاده کنم هرچیزی رو نپذیرم هر حرفی رو نپذیرم..حتی اگ ظاهر اون حرف خیلی قشنگ باشه..
و متوجه شدم ک شهود با منطق چ تفاوت هایی داره..
بعد استاد در مورد چیزهایی صحبت کردند ک ازشون سوال شده همیشه..مثلا در مورد حرام بودن نبودن و…..
در صورتی ک اون موضوع اصلا درقران نیومده..
ینی خدا اصلا اون چیزو نگفته و اون سوالو نپرسیده ولی ما دنبال جوابش هستیم😂😂
چرا ما اینجوری هستیم؟
چون ما ب هر چ ک از پدرانمون بهمون رسیده گوش میدیم..
چون ما دنبال اصل نیستیم..
استاد عزیزم متشکرم ازت ک بهم یاد دادی ک بیشتر فکر کنم تحقیق کنم ی چیزی رو فکرکنم بهش و الکی نپذیرم..
منم قبلا میگفتم چون خدا گفته درسته ولی دریغ از اینکه خدا اصلا نگفته😔😔
استاد چقد عالی هسی شما ک با این دیدگاه رفتی سراغ قران ک اشتباهه..بعد فهمیدی درسته ن اینکه خداگفته…چون تجربه زندگیت میگ درسته..چون منطق قوی داره..چون حرف زور نمیزنه..
الان تو ی زمونه ای هستیم ک هرکسی ی حرفی میزنه میگه خدا گفته..و اکثر ماهاهم قبول میکنیم.ــبدون اینکه بریم قرانو بخونیم بدون اینکه فکر کنیم اصلا..
شهود وقتی گفته میشه اصلا منطقی نیست..ولی بعدا ک برمیگردی میبینی خیلیم منطقی بوده..
منطقی نیست ک از ترس جون بچت بچه رو بندازی رو اب(مادرموسی)
منطقی نیست ک وسط کوهستان کشتی بسازی(نوح)
منطقی نیست ک وقتی دشمن میاد دنبالت بری سمت رودخونه بن بست(موسی)
منطقی نیست ک دفترجمع کنی پروژه رو لغو کنی و مهاجرت کنی بخارج از کشور(سیدحسین)
این ها کارهای ادم هاییه ک تسلیمند کساییه ک گوش میدن مقاومت ندارند و ایمان دارن.
ابشخور منطق چیه؟تجربیات قبلیه…مشکل من اینه ک طبق تجربیات قبلی عمل میکنم و با ذهن منطقیم دودوتا چارتا میکنم.
باید ب دلایل رفتارم ب افکارم و نتیجه های زندگیم فکر کنم…باید تسلیم باشم و بگم چشم..
باید نگران نباشم نترسم تا هدایت دریافت کنم..لاتخف و لاتحزن..
باید اجازه بدیم تسلیم باشیم پامونو از رو ترمز برداریم تا دریافت کنیم حرفایی ک خدا بهمه میزنه رو..مث محمد ص.
من مقاومت دارم و نمیفهمم ک کدوم هدایت خداس کدوم هدایت خدا نیست.ـولی همین باور ک خدا هدایت میکنه و بهتر از من میدونه همین باور باعث میشه ک بشنوم..
کلانمد هولا و هولا…انا علیناللهدی.
شهود هیییییچ ربطی ب منطق نداره و اصلا منطقی نیست..
چقدر زیبا یاداوری کردند خانم شایسته عزیز
اگر میخواهیم روی شهود حساب کنیم باید پاک کنیم هر چ از قبل و از گذشتگان شنیدیم.
چقد عالیه این جمله اخه…
در قران نمونه افرادی ک منطقی عمل میکنن و شهودی نیستند بنی اسراعیله..
واقعا ما این اگاهی هارو کجا میتونیم پیدا کنیم چقد عالی هستین شما استاد من..
خداوند ب درخواست ما میگ چشم…هرچی بخایم میگ چشم..هرچقدر بخایم میگ چشم..امااااااا شرط داره..و شرطشم اینه ک تسلیم باشی گوش کنی و دستت بذاری تو دستش…اینکه نترسی و اعتماد کنی..
اینکه ایمان داشته باشی خدا مث کسیه ک سوار هلیکوپتر از اون بالا حواسش ب همه چیز هست و میدونه تو چی میخای و هدایتت میکنه..💖💖💖💖
یاد گرفتم ک بسپارم همه چیز بخدا بسپارم..نترسم اعتماد کنم تسلیم باشم…این ینی باور تو حید چقدر زیباست این باور خدای من♥♥
خدا میگ تو درخاست کردی منم گفتم چشم ایا تو نباید دریافتش کنی؟
واقعا دارم فکر میکنم چقد من تسلیمم چقد سپردم ب خدا..
خدایا بهم ایمان قلبی بده ک بشناسمت و بفهممت..و درک کنم توحید و تو زندگیم اجرااا کنم..
استاد متشکرم ازت ک با تهیه این فایل چقددددررر اگاهی های بینظیر ب ما دادی..
خدایا شکرت بابت همه چیز..
شاد باشید💖
الهی به امید تو
سلام
دریافت الهامات و شهود از کنترل نجواهای ذهن میاید تسلیم بودن یعنی تغییر نگاهت به سمتی که به احساس بهتر برسی و تسلیم نجواهای شیطان نباشی و تسلیم خداوند باشی ایمان داشتن یعنی خاموش کردن ذهنت. ذهنی که بهت ترس میده نجواهایی که با منطق و تجربه ی قبلی خودت و دیگران میخواهد ناامیدت کنه و ایمان رو ازت بگیره.
هدایت و دریافتش چیز پیچیده ای نیست هدایت از دل نجواها و اتفاقات و شرایط بیرون میاد یعنی با تغییر نگاه و به احساس بهتر رسیدن اون نجوا یا منفی ها چه در قالب افکار و حرفهای بقیه یا واگویه های منفی ذهن یا اتفاقات و شرایط به ظاهر سخت از هدایت شدگان میشوی یعنی به شهود و قلبت گوش دادی و عمل کردی. اینکه استاد میگن من به قلبم گوش میدم یعنی همین نه اینکه یه چیز خاص باید گفته بشه و من بهش برسم نه. یعنی استاد در این جور مواقع که باورهای منفی به اشکال مختلف میخواد که احساسش رو بد کنه میتونن نگاهش رو تغییر بدن و به احساس بهتر برسونن احساس بهتر رسیدن در مورد اون موضوع یعنی تغییر باور یعنی با تغییر زاویه دید و اونچه که حسش رو بد میکنه میتونن فکر خدا رو بخونن میتونن به ندای قلبشون پاسخ مثبت بدن اونجایی که همه میگفتن دوره ی تندخوانی جواب نمیده استاد نیومدن به افکار دیگران که حسشون رو بد کرده بود توجه کنن و ایده ای رو که به ذهنش اومده بود رو نادیده بگیرن و ترسها رو کنترل کردن یعنی این نگاه و باور که قلبم بهم دروغ نمیگه احساس خوب و ایمان رو بهشون میداد که خاموش کننده ی ترسها و نجواها بود پس با عمل به اون از هدایت یافتگان شدن و پاداشهاش رو دریافت کردن.
آموزشا و نگاه ها و باورهایی که استاد میگن برای دریافت هدایته که با کنترل ذهن بهش میرسیم برای کنترل ذهنه برای پیروی از الهاماتمونه. و همه ی اینا با تغییر باور و نگاه هستش. و تغییر باور هم با رسیدن به احساس بهتره که ایمان رو درت حفظ کنه صورت میگیره به خاطر همین اصل قانون احساس خوب اتفاقات خوب هستش.
استاد گفتن که اگه نمیتونی الان تشخیص بدی کدوم کلام خداست همین که بدونی هدایت میشی و باور به هدایت داری دریافتش میکنی یعنی همین باور وقتی حست رو خوب میکنه جلو برندست و بقیش تکامله.این تشخیص هم یعنی همون کنترل ذهن بیشتر و عمل به اصل قانون و تغییر نگاه. یعنی هر چه بیشتر عمل میکنی توش بهتر میشی و دیگه اصلا تشخیص مطرح نمیشه و این برای مبتدی بودنه. برای تکامل در اجرای قانونه.
اینکه استاد میگن شکل الهامات منطقی نیست یعنی نجواهای ذهن که سعی میکنه با منطقی جلوه دادن نشدن اون کار ایمان رو سست کنه و احساس بد نشدن بده رو بشناسیم و در مقابل منطقی نبودن اون خواسته برای ذهن گول ذهن رو نخوریم و جا نزنیم و بدونیم اینکه برای ذهن منطقی نیست مهم نیست چون ما میخوایم به الهامات عمل کنیم و خدا هدایتمون کنه پس اتفاقا منطقی نبودن براش یه نشونه هست که پس این همون الهامه. چون نشونه ی حرف خداوند بودن همین منطقی نبودنه. به خاطر همین باید کور و کر باشی در مقابل حرف و منطق دیگران و کسایی که با باورها و منطقشون میخوان گمراهت کنن. اینکه استاد به حرف اون وکیل و منطق و دلایل و باورهاش گوش ندادن و به قلبش که گفت بیا من خودم تو رو میبرم گوش داد از همین باور میاد که هر چه منطق و باورهای نشدن و نتونستن بیشتر باشه اتفاقا شدنی تر و راحتره چون این منطقها خداوند رو محدود میکنه این نتونستن ها در واقع قدرت خداوند رو میگیره و خداوند قادر مطلقه ما هم از خداییم و نامحدود. اینکه استاد در مسیر مهاجرتشون وقتی ماشین رو داده بودن و پیشاندها داشت برشون فشار میاورد نگفتن حتما صلاح خدا در این بوده و یا خدا نخواسته و خیلی باورهایی که افراد رو در چنین شرایطی میتونه بیخیال کنه رو نداشتن و در عوض یه عالمه باورهای خوب داشتن و با برخورد به مسائل جدید هم دوباره باور ساختن و جلو رفتن و کل زندگیشون همینه به خاطر اینه که میدونن همه چی به تغییر نگاه من به تغییر زاویه دید من برمیگرده و باور ساختن و اجرای اصل قانون در شرایط سخت هم با عمل به شهود و الهامات و کنترل کردن ذهن هستش. با باور به هدایت شدن باور به اینکه صددرصد هدایت میشویم اگر ذهنمون رو کنترل کنیم با دونستن این و با باور به این میرن و چرخ و فلک سوار میشن و… چون باور دارن با توجه نکردن و متمرکز نشدن بر مشکل میتونن هدایت بشن. اینکه صبر کنند و از هدایت شدگان باشند.از ایمان به قوانینه.
دونستن اینکه به من الهام میشود و باور بهش و ایمان به هدایت شدن و همه ی نگاههای استاد به مسائل برای خاموش کردن ذهن و شنیدن صدای خداونده.
عمل به الهامات و هدایتهای پرورگار با کنترل نجواها و منفی بافی ها و منطقهای ذهن شدنیه. این که بدونیم نجواست و فقط منطق ذهن محدود گذشتگانه کمک به کنترلش میکنه اما اگر میگی که خود الهامات چه کار کنم بهم برسه یا خود هدایت چه جوری بهش برسم مسئله اینه که همه ی ما بدون استثنا و پیوسته هدایت میشویم و بهمون الهام میکند و این رو باید باور کنی در واقع الهامات و هدایتها در پس نجواها و منطقهای ذهن خوابیده یعنی چیز خاص و مشخص از قبلی نیستن در واقع همون شرایط به ظاهر سخت یا همون نجوای به شدت اذیت کننده و همون باورهای محدود و همون موانع پیش رو و دلایل به ظاهر منطقی هستن که فقط نیاز به تغییر دیدگاهم بهشون داره و اینکه در ابتدا ظاهر اینه که قابل تشخیص نیستن نه به این معنا که جدا شده و مشخص باشه نیست بلکه همون کنترلشون و تغییر نگاه به همون یک مسئله و انتخاب نگاه خداوند یا نگاه ذهن یعنی همون کنترل ذهن با توجه به احساست.
الهامات و شهود همون تغییر نگاه به مسئله ی منفی شده ی ذهنته. همون شرایط و اتفاقات به ظاهر سخته که با دونستن و باور به اینکه همینها اتفاقا برام خیر و هدایت کننده و الهام بخشه و الهام و صدای خدا دونستنش به آروم شدن ذهن کمک میکنه و وقتی ذهن آروم بشه الهامات و هدایتها میاید و راهها باز میشن. و رسیدن به همین الهام و همین شرایط که به ظاهر سخته خودش کنترل ذهنهای قبلی رو میخواد و همین طور ادامه دار و به هم پیوستست این نشون میده یک سره به ما الهام میشه و هدایتها همیشگیه. اینکه با دیدن این فایل و فایلای هدایت ذهنت بهت میگه پس چه کار کنم که بهم الهام بشه یا چه کار کنم که هدایت بشم باید بدونی و بهش بگی و همین رو اتفاقا کنترل کنی اینکه الهامات همین کنترل ذهنیه که باید در مقابل نجواها انجام بدی همین تغییر دید و باورته و همین باور به بودنش در هرلحظه.از همین آگاه شدن بهش شروع میشه و کم کم کار خودشو میکنه و جون میگیره و قوی تر میشه و تکاملشو طی میکنه. تنها کاریی که باید کنی همین آگاه بودن بهش و فکر و توجه بهشه و ذره ذره براساسش عمل کردنه.اینکه سخت نگیری و اجازه بدی مثل همین نوشتن که هدایتم کرد و دریافتها و باورهایی رو بهم گفت و نوشتم که در نهادم دنبالش بودم و الان آروم شدم خدایا شکرت خدایا شکرت که باز هم هدایتم کردی باز هم بهم گفتی باز هم به خواسته ایی منو رسوندی و باز هم اجابت کردی باز هم باورهامو تغییر دادی باز هم مدارمو بالاتر بردی الهی شکرت
خدایا شکرت که به حرفت گوش دادم و نوشتم هر بار با نوشتن اینجا کلی دریافتای جدید دارم که اگر در این فضا نمینوشتم شاید بهم گفته نمیشد خدایا شکرت که ذهنمو کنترل کردم و نوشتم هر انچه رو که بی واسطه بهم گفتی و بی فکر نوشتم که منو بالاتر برد و جوابهامو تا حدود زیادی گرفتم و به درک بهتری رسیدم.آره هدایت و الهامات همین خاموش کردن ذهنه مثل همین نوشتن الان من آره همین تسلیم محض همین راحت نوشتن و این ور اون ور نکردن همین منطقهای ذهن رو نادیده گرفتن اره مثل همینه. دریافت الهامات و هدایتها یعنی بی توجهی و کنترل ذهن. وای خدای من شکرت شکرت که دارم یاد میگرم عمل بهشو و دارم جنسشو بیشتر میشناسم و کاریی که دقیقا باید انجام بدم همون به احساس بهتر رسیدن و تغییر نگاه و فایلا رو بیشتر دیدنه تا با این کنترل تا اونجایی که میتونم و این تعهدم به کار کردن روی باورام به باورهای بهتر و بهتری در مورد هر موضوعی هدایت بشم و باورها و نگاههای جانانه تری هی بهم برسه و قوی ترم کنه .خدایا شکرت خدایا شکرت
استاد جان استاد عزیزم بینهایت ممنونم برای این آگاهیها و فایل عالی و از خدای خودم ممنونم که هدایت گر منه و منو به این دریافتها هدایت کرد خدا رو شکر که در این مسیرم خدا رو شکر که شما رو دارم و در این سایتم هر روز تشنه تر و عاشقترم برای آگاهیها و گوش دادن به فایلا هر روز عاشقانه تر این مسیر رو ادامه میدم الهی شکر
خانم شایسته از اینکه راحت نشستین و گوش دادین حال کردم استاد دمتون گرم برای این حرکت برای فیلمبرداری. خدا رو شکر
عاشقتونم بینهایت دوستون دارم ❤❤❤