مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیمِ آن - صفحه 102

سلام و ارادت

ردپای روز 50

از مواقعی که میتونم یاد کنم از اینکه به نسبت مواقع دیگه خیلی خوب تونستم ورودی ذهنم را کنترل کنم ، داستان مهاجرت من به شمال کشور هست که به طور کامل توی کامنت روز 45 ام و فایل ” خداوند را بهتر بشناسیم ” توضیح دادم که چطور با کنترل نجواهای ذهن و لذت بردن و درخواستم به جهان هستی دونه دونه موارد به لطف خدای مهربان برام اتفاق افتاد و باعث این مهاجرت دوست داشتنی شد

اما در ادامه میخوام در مورد یه کنترل ریز دیگه از گفتگو های ذهنی و از اون شرک هایی که شاید متوجه اون نشیم بگم براتون که دیروز که من این فایل را دیدم و نکته برداری کرده بودم ولی هنوز کامنتش را ننوشته بودم ، یادم افتاد که یه مبلغی کمی را من به یه نفر قول داده بودم که یک هفته ای بهش برگردونم ! (( که البته همین قرض کردن هم داستانیه که استاد چندین بار در موردش صحبت کردند و من هنوز در این زمینه مشکل دارم ))

دیروز اومد به ذهنم که من این مبلغ را از یه دوستی دیگه یک هفته ای قرض کنم و تا بد قول نشم و کار بعدیم که اومد و پولش را برگدونم

که علاوه بر حرف های استاد یاد یه قسمت از کامنت بانو ساناز عزیز افتادم که نوشتند :

” استاد شما این حرف منو خیلی راحت درک میکنین وقتی ادم میگه تنها منبع رزق وروزی خداست و هرچقدر همکار میخواد باشه هرچقدر دیگران میخوان قیمت کف بفروشن هرچقدر دیگران تبلیغ کنن فقط ی دونه منبع رزق و روزی وجود داره و من بهش وصلم

استاد یادتونه تو دوره عزت نفس میگین خداوند از بی نهایت طریق از بی نهایت طریق روزی میرسونه؟؟/

من این جمله رو هر روز برای خودم مینویسم تا یادم بمونه کیه که روزی میرسونه کیه که مشتری میاره کیه که فروش انجام میده کیه که درامد منو 70برابر 8 ماه قبل کرده ”

…………….

این قسمت از کامنت دوستمون را من داخل دفترم نوشته بودم و حتی توی تلگرامم هم کپی کردم ، این متن یادم افتاد و به خودم گفتم :

رزاق تو کیه ؟

چه زمانی میخوای از این تله قرض گرفتن رها بشی ؟ ( در حالیه که تا آخر همین آذر ماه من مبلغ به ظاهر سنگینی را به نسبت درآمدم در ماه های قبل باید از بدهی هایی که از قبل مانده ازم را پرداخت کنم )

با خودم گفتم : یه سر سوزن به رزاق و خدایی که روزی میده اعتماد کن !و با خدای خودم گفتم : دیگه باید ایمانم در عمل باشه و نه ظاهر ، بیخیال قرض میشم تا خدا خودش برام برسونه

ایده ای اومد به ذهنم که به نسبت برنامه ریزی هات به سه نفر از مشتری هایی که داشتم و هر از گاهی کار بهم سفارش میدند پیام بدم که اگر کاری دارند بهم بگند تا برنامه ریزی کنم به نسبت شب یلدا که ممکنه چندتا کار دقیقه 90 برام برسه !

و جالبه که در تمرین ستاره قطبی همین امروز از خدا خواستم که امروز با فلان مشتری ام ارتباط بگیرم و قول 2 کار دیگه بهم بده !

همین امروز که بهشون پیام دادم و سریع جوابم را دادند که :

اتفاقا میخواستم بهتون پیام بدم و بله کار داریم و همین امشب یا فردا سناریو کار جدید را براتون میفرستم !!

و نه تنها 2 تا کار بلکه قول 3 تا کار جلوتر را بهم دادند که منم برنامه ریزی کنم و پشت سر هم انجام بشه

…………………………

خدای رزاقم را بارها شکر کردم و با عشق تیک خواسته ای امروزم در تمرین ستاره قطبی را هم زدم

این نتیجه یه سر سوزن کنترل ذهنه !!

دوست داشتم این تجربه ام را در ردپای روز 50 روز شمار بنویسم ، تا بتونم بیشتر روی توحید و رزاق بودنه خداوند روی خودم کار کنم و باورهامو تقویت کنم که به قول استاد که از بی نهایت طریق بهمون میرسونه فقط کافیه باورش کنیم

.

الهی هزارااان بار شکرت ، دوستتون دارم و در پناه حق باشید