ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی

در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش قانون آسان شدن برای آسانی ها و نشستن روی شانه های خداوند را از جنبه های مختلف و با زبان ساده و کاربردی توضیح می دهد تا متوجه شویم

  • چه می شود که در اکثر مواقع مجبور به حل مسائل زیادی هستیم یا در اکثر مواقع درمانده می شویم؛
  • و چه می شود که اکثر مواقع زندگی روان پیش می رود و مسائل راحت حل می شود؛
  • بین “جنس رابطه ما با خداوند” و “میزان روانی چرخ زندگی” چه ارتباطی وجود دارد؛

همچنین استاد عباس منش در این فایل، باورهای قدرتمند کننده ای را بررسی می کند که باعث تقویت رابطه ما با خداوند می شود به گونه ای که چرخ زندگی روان شود و روی شانه های خداوند بنشینیم. این آگاهی ها ما را به این درک می رساند که:

  • منظور از “فرکانس خداوند” چیست؟
  • چه زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم؟
  • چه جنسی از توجه، ما را به فرکانس خداوند نزدیک تر می کند؟
  • چه جنسی از باور، ما را نسبت به خداوند متوکل می کند؟
  • چه جنسی از باور، دسترسی ما به هدایت های خداوند را باز نگه می دارد؟
  • چه می شود که همواره آسان می شویم برایم آسانی ها؟
  • چه می شود همواره در مدار دریافت نعمت ها قرار می گیرم؟

آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید. از آنها نکته برداری کنید. سپس در هر زمینه یا موضوعی، به ماجراها و تجربه های زندگیتان نگاه کنید و ببینید به صورت کلی:

  • چند درصد مسیر زندگی شما هموار است و چند درصد سخت است؟
  • چند درصد برای رسیدن به خواسته هایت تقلا می کنی و چند درصد خواسته ها خود به خود وارد زندگی ات می شوند؟
  • به مفاهیم این فایل فکر کن و ارتباط بین مفاهیم این فایل و “میزان روانی یا سفتی چرخ زندگی ات” را پیدا کن.
  • به این فکر کن که چه نگاهی به خداوند داری؟
  • چه باورهایی را درباره رابطه با خداوند پذیرفته ای؟
  • این باورها چقدر مسیر زندگی را برایت هموار یا ناهموار کرده است؟

سپس درک خود ز آگاهی های این فایل را با جزئیات در بخش نظرات این فایل بنویس.

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذار شما هستیم.


منابع کامل درباره آگاهی های این فایل:

آگاهی های دوره احساس لیاقت

 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «حمید رضا نارنجی ثانی» در این صفحه: 10
  1. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر من سعادتمندم که دقیقا در چنین روزهایی که با همین دو مورد یعنی سختی و آسانی و موضوع احساس لیاقت مواجه هستم شما چنین فایل فوق العاده ای میزارید و جوابهایی به سوالات من میدید که بار سنگین رو از ردی دوش من برمی‌داره

    استاد ممنونم از شما بخاطر این فایل زیبا

    هفته پیش یک اتفاق عجیب و جالب افتاد

    از وقتی یادم میاد من سخت پول درآوردم

    یعتی پدرم دراومده ، داغون شدم و پول در آوردم

    طی جلسه پنج و شش قدم‌چهار من یه سیلی محکم از حرفهای شما خوردم

    که حمید چرا تمام زندگیت رویایی شده، چرا هر چیو اراده میکنی اتفاق میفته ، چرا چرخ زندگیت همه جوره روون میچرخه بجز چرخ های مالیت

    چرا هنوز با زجر و عذاب داری دو قرون پول میسازی؟

    البته تو یکماه گذشته نشونه هایی دیده بودم ولی هنوز سیلی زو نخورده بودم

    دیده بودم که وقتی دنبال دریافت آسان هدایتها باشی خدا آسون هدایتت میکنه

    دیده بودم و بهش فکر کرده بودم

    ولی چرا به این مساله دقت نکرده بودم که چرا پولو سخت در میاری؟

    هفته پیش سر شب تو خونه بودم که یکی از دوستان عزیزم که کارشناس رسمی دادگستریه بهم زنگ زد و گفت کی دفتر هستی ؟ گفتم فردا ، گفت نمیشه الان بیای ؟ گفت به پرونده ای هست گیر کردم نمیتونم درست درش بیارم بیام تو انجامش بده

    دیدم کارش گیره گفتم باشه میام

    خلاصه رفتم و کاری که اون‌روزها نتونسته بود انجامش بده من حدود یکساعت زمان بود عالی انجامش دادم

    وقتی داشت میرقت گفت یه شماره کارت بده

    گفتم‌نه بابا پول لازم نیست من خواستم کمکت کنم

    گفت خوب دمت گرم کمک کردی ولی ،شماره کارت بده

    منم دادم و اونم یه مبلغی ریخت برام

    مبلغ زیادی نبود

    ولی انگار خدا کلی درس برام داشت

    فردا صبح رفتم دفتر ، سیستم رو روشن‌کردم دیرم اسپیکر ها روشن نمیشه، یکم دمق شدم.

    یه اسپیکر فوق حرفه ای خیلی گرون قیمته ،

    گذشت

    اومدم بیرون برم سوار ماشین بشم دیدم ریموت ماشین هم کار نمیکنه

    بازم دمق شدم ولی گفتم من باید کنترل ذهن کنم

    گذشت

    فردا صبحش داشتم ورزش میکردم یهو کش پیلاتس پاره شد خورد بهم هم دردم اومد

    و هم دیگه دررررررردم اومد

    گفت ایییی بابااااااا

    چه خبره

    یعتی چی

    این همه اتفاق از کجا دراومد دیگه

    اینجا دیگه شک کردم

    گفت آقا این درست نیست

    من تو کل سال این همه مشکل برام‌پیش نمیاد

    چیشد حالا سه تا مساله با هم

    نشستم فکر کردم

    فکر کردم

    دیدم از دو روز پیش که یه مبلغ کم پول وارد حساب من شده که من بخاطر زجر نکشیدم بخاطرش پااااااااره نشدم بخاطر دهنم سرویس نشده این ماجراها شروع شد

    گفت اهاااا

    همینه

    گفتم‌خدایا عاشقتم دمت گرم عجب درسی دادی

    گفت چند روز پیش پرسیدی چرا من سخت پول در میارم ؟ گفت واسه این که خودت سختشو دوس داری،

    گفت این پول کم بدون سختی وارد زندگیت شد تو داری با افکارت خودتو نابود میکنی

    خوب بود مبلغه مبلغی نبود

    اگر پول درشت بود که الان باید تیکه های جسدتو از زیر تریلی در میاوردن

    دیدم آره راست میگه

    گفت حمیییید ذهن تو عجب قدرتی داره

    زد اسپیکر دقترو ترکوند

    ریموت ماشینو ترکوند

    کش پیلاتسو تو صورتت ترکوند

    نکشی خودتو بابا واسه دو قرون پول که بدون زحمت اونده تو حسابت

    حمید حتما باید زجر بکشی؟

    تا پوله به دلت بشینه؟

    حتما باید پااااره بشی ؟ که فکر کنی پوله حلاله

    اگر تو بلدی تو یه ساعت به اندازه صد ها نفر کارایی داشته باشی چرا فکر میکنی این اشتباهه؟

    چرا این پوله به دلت نمیشینه؟

    از چی میترسی ؟

    ته ذهنم‌جواب داد آخه تو لایقش نیستی

    دیدم اااااا چرا لایقش نباشم؟

    گفت آخه پاره نشدی ،

    گفتم‌کی گفته باید پاره بشی که پول در بیاری؟

    دیدم بله

    اینه دلیل تمام رنجهای من

    که پول رو سخت میخام وگرنه اگر ساده باشه خودمو لایق سادگی نمیدونم

    تو این چند ردز خیلییییی فکر کردم

    خیلیییی

    کلی تو قران درگیر بودم

    هر چی کلمه مربوط به تین بحث بود زو دوباره زیر و رو کردم

    دیدم نه آقا نیست، یک‌کلمه نیست که باید زجر بکشی تا لایق بشی

    یاد ملکه صبا افتادم

    خدایا من به خودم ظلم کردم

    بدم ظلم کردم

    آقا تمام زندگی من پر از معجزه و هدایته تو این‌پنج سال

    معجزاتی که با این که تجربه اش کردم هنوز تو کفم میگم چجوری واقعا

    معجزات بزرگی که مثل بمب ترکیده

    ولی پول؟؟؟؟ سخت میومد

    گفتم حمید این هنه معجزه مگه تو لایقش نبودی؟

    مگه لیاقت احتیاج به سختی کشیدن داره؟

    مگه اصلا لیاقت اینجوری بدست میاد؟

    و استاد تو جلسه شش قدم‌چهار تو یک‌جمله جوابمو داد

    پرداخت بها

    لیاقت احتیاج به پرداخت بها داره ولی سختی نه

    گفتم‌حمید یه نفر تو دنیای اطرافت سراغ داری که مثل تو برای رسیدن به اهدافش اینجوری پرداخت کرده باشه؟

    دوستان ، بخدا برای اولین بار بود که تو اون‌لحظه با بغض جواب خودمو دادم ،گفتم‌نه

    دلم واسه خودم سوخت

    بخاطر این همه ظلمی که به خودم کردم

    گفتم‌حمید تو بها پرداختی

    کاری یوده که نکنی؟

    تاوانی یوده که نداده باشی

    راستش چند شب پیش واسه اولین بار تو عمرم به خودم افتخار گردم

    گفتم حمید تو حقته

    تو لایقشی

    گفتم حمید تو به نود و نه درصد الهامات ات عمل کردی

    حتی اگر اصلا منطقی نبوده

    حتی اگر ظاهرش احمقانه بوده

    تو حقته

    خدا به تو نده به کی بده؟

    یاد کامنت سعیده عزیز افتادم

    رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ ٱلَّتِیٓ أَنۡعَمۡتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَٰلِدَیَّ وَأَنۡ أَعۡمَلَ صَٰلِحࣰا تَرۡضَىٰهُ

    گفتم‌خدایا من هر کاری تو عمرم کردم دنبال همین یک کلمه بودم:

    تَرۡضَىٰهُ

    و جالبه که تا حالا نخونده بودمش

    این دو تا آیه چند روزه منو درگیر خودش کرده

    گفتم خدایا خودت میدونی چه اون زمان که مذهبی بودم

    چه الان

    دنبال رضایت تو بودم

    و الان دیدم تمام این‌پنج سال تلاش من بخاطر همین بک کلمه بوده

    خدایا من حقمه

    تمام گذشته خودمو نابود گردم

    هر چی تو وجودم بود و تمام ارزشهام بهش گره خورده بود زدم نابود کردم تا برسم به این‌نقطه

    که تو راضی باشی

    ولی منِ جاهل لیاقت رو در زجر کشیدن میدیدم

    دو تا آیه هست در قرآن

    که کلمه به کلمه شبیه همه

    در مورد قوم‌لوط

    در اولی میگه آیا با وجود زنها ،به مردان رو آوردید؟ عجب قوم‌جاهلی هستید.

    یه جا دیکه میگه

    آیا با وجود زنها به مردان زو آوردید؟ عجب قوم مسرفی هستید.

    بله جهل یعنی اسراف

    نتیجه اش هم‌نابودیه

    با وجود این هنه نعنت تو دادی زور میزنی داری تقلا میکنی حمید ؟ عجب جاهلی هستی ،عجب مسرفی هستی

    خدایا شکرت

    که درسهاتم قشنگه

    حتی انقدر مهربونی که با یه مبلغ کم و چند تا مشکل کوچک تلنگر زدی بهم

    اگر مثلا یهو پونصد میلیون‌ پول ساده میومد تو حسابم که خودمو به کشتن میدادم

    اینم از مهربونیته

    دمت گرم خدا

    استاد ممنونم از شما بخاطر این همه درس و نکته تو این فایل بیتظیر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 263 رای:
  2. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام مجتبی عزیز

    چقدر کامنتت جالب بود برام

    والان دیدم که بارها و بارها حتی تو رانندگی خدا زودتر از موعد هدایتم کرده

    باااارها پیش اومده تو یه جای خلوت یا مثلا یه جاده کم رفت و امد من سزعت بسیار بالایی داشتم

    ویهو خدا بهم گفته ترمز کن. و منم گوش دادم، درست بعد از چند ثانیه یا یه ادمی اومده تو جاده یا یه حیوونی یا مثلا یه نفر با ماشین انحراف از مسیر پیدا کرده

    خلاصه من با اون سرعت زیاد قبلی هیچ جوره نمیتونستم ماشینو کنترل کنم ولی با سرعت کمی که خدا چند ثانیه پیش بهم گفته خیلی راحت و بی دردسر ازون مساله گذر کردم

    واقعا خدا هر لحظه داره خیر و شر مارو بهمون الهام میکنه

    این اتفاق در تمام مساعل و مراحل زندگی میتونه رخ بده اگر ما در برابر هدایت های خدا خاشع باشیم

    ممنونم ازت بخاطر کامنت زیبات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  3. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام حسین عزیز

    ممنونم بخاطر لطف بیکرانت

    امروز خیلی جالب بود برام

    این اتفاق بارها و بارها برام رخ داده

    که گفتم خدایا چیو باید تو وجودم تغییر بدم ؟ چی ایراد داره؟

    و خدا واضح بهم گفته

    مثل امروز صبح

    دیشب داشتم به خواهرم میگفتم احساس میکنم به مقدار مناسبی باورهام هم جهت با خواسته هام شده ولی نمیدونم چه ترمزی دارم دیگه ؟

    صبح دقیقا قبل از خواب گفت برو فراوانی در قرآن رو سرچ کن

    حتی بهم به آدرس هم داد

    گفت فلان ویدئو تو گوشیت هست ،برو اونو ببین

    و الان دقیقا شما هم از فراوانی و آسانی مشتری برام مثال زدی

    برام خیلی جالب بود این همزمانی

    ممنونم که برام‌نوشتی حسین عزیز

    در پناه خدا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  4. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سعیده جان سلام

    همین الان سه تا کامنتت یکجا باهم برام اومد

    و من در جواب هر یه تاش فقط یک چیز میگم

    خدا تمام کاراای دنیا رو آسان انجام‌میده

    در جلسه هفت قدم چهار در توضیح سوره لیل یک کج فهمی در من ایحاد شده بود.

    که خدا در غالب کامنتهای زیبات جواب مو داد

    به آسانی داد

    استاد همیشه میگه باورهای جدید احتیاج به تکرار دارن تا تثبیت بشن

    از صبح این ترس تو دلم افتاده بود که آیا واقعا ثروت خوبه؟

    و به او در دنیا زندگی نیکویی دادیم، و بی تردید در آخرت از شایستگان است

    و خدا حواب داد

    خداروشکر

    ممنونم ازت

    یه کامنت برات نوشتم تو یه صفحه دیکه

    هنوز تایید نشده

    حالم رو عوض کرد

    بزرگترین ترمزم بود

    خیلی خوشحالم که خدا جوابمو داد

    برات بهترینها رو آرزو میکنم سعیده نازنین

    در پناه خود خدا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  5. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام مجدد سعیده جان

    اینم شد دومین کامنت من

    ، درست در همین لحظه داشتم جلسه شش قدم‌چهار رو می‌نوشتم و نکته برداری میکردم

    موضوعش پرداخت بها بود.

    دقیقا امروز صبح خدا تو خواب و بیداری بهم گفت رو باور فراوانی کار کن

    و الان یه سری ایات تو ذهنم‌مرور شد

    ایات 88 و 89 واقعه

    فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ(٨٨)

    اما اگر از مقربان باشد،

    فَرَوۡحࣱ وَرَیۡحَانࣱ وَجَنَّتُ نَعِیمࣲ(٨٩)

    براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت

    من دنبال درک‌فراوانی بودم

    اما سر راه فراوانی یه ترنزی بود به اسم بهشت

    که هنوز ذهن من داشت با عینک مذهب بهش نگاه میکرد

    فراوانی نعمت در شرایطی هست که تو بهشتی باشی

    و ذهن من چی میگفت ، ؟ طبق مذهب ؟ میگفت تو که بهشتی نیستی

    الان که او جلسه شش استاد گفت کنترل ذهن همون پرداخت بهای رسیدن به خواسته هاست

    ذهنم یه جرقه زد

    اصلا معادله کامل شد

    فراوانی کجاست؟

    تو بهشت

    بهشت مال کیه؟

    مال مقربین

    مقربین کیا هستند؟

    اونایی که تقوا یا کنترل ذهن می‌کنند

    خوب اگر من دارم اینکارو میکنم یعتی دارم برای مقرب شدن و لاجرم بهشتی بودن و لاجرم فراوانی یها پرداخت میکنم دیگه

    یعتی واقعا بدلیل همون باورهای سفت و زنگ زده مذهب من هنوز خودم رو لایق بهشت نمیدونستم

    الان تمام ایناا کنار هم جفت و جور شد انگار

    من روی دیوار آشپزخونه یه عالمه برگه چسبوندم

    تمرین جلسه هفده و هجده دوره احساس لیاقت

    هر وقت اون برگه رو که روش نوشته بودم” من لایق دریافت ثروت پایدار هستم ” رو میخوندم ته دلم‌میگفت وایه چی لایقی؟

    واقعا با همین صراحت ذهنم میگفت کی گفته لایقی

    الان میدونم واسه چی لایقم

    عجب روزی شد امروز

    خدایا شکرت

    سعیده عزیز ممنونتم

    واقعا ممنونتم

    در پناه خدا باشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  6. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام سحر عزیز

    این جمله ای که نوشتید الان مدتیه همیشه به خودم میگم

    هر جا شرایط کمی سخت میشه و کنترل ذهن مشکل میشه

    با خودم میگم هر جایی که هستی کاملا درسته و بی‌عدالتی رخ نداده

    این شرایط رو خودت درست کردی

    و سعی میکنم تو احساس قربانی بودن نمونم

    و واقعا هم احساسم رو خوب میکنه و خیلی زود یه راه حلی برای سوالم از جایی که فکرشو نمیکنم پدیدار میشه

    ممنونم بخاطر این تلنگر بجا و ارزشمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام سارای عزیز

    اول اینکه بعید میدونم من ادم‌مناسبی برای جواب دادن به سوال شما باشم

    چون من خودم هم دقیقا تو شرایط شما هستم

    من هم پنج ساله شبانه روزی دارم با تمرکز فراوان روی خودم کار میکنم

    ولی تنها جیزی که میدونم اینه

    که اصلا مهم نیست چقدر کار فیزیکی انجام‌میدی

    مهم اینه که با باتر درست این‌گار رو انجام بدی

    مثلا من سال نود و یک از دانشگاه فارق التحصیل شدم

    انقدر ذوق و شوق وارد شدن به بازار کار رو داشتم که قید ادانه تحصیل رو زدم

    من چون شاگرد اول بودم میتونستم بدون‌کنکور ارشد بخونم

    ولی عاشق کار کردن بودم

    با دست خالی ، واقعا با دست خالی دفتر زدم

    واقعا نمیدونم چطوری اونروزها اونهنه کار می‌کردم

    یعنی صبح ساعت شش تا ساعت ده شب

    صبح تا شب با عشق کار می‌کردم

    ولی درآمدم اصلا متناسب با اون‌مقدار تلاشم نبود

    به نسبت اون زمان واقعا راضی کننده نبود

    بگذریم

    خلاصه مطلب اینکه من کاری نبودی که نکنم

    یعنی برای یک پروژه میرفتم تا لب مرز افغانستان شهر نشتیفان ، مشهد ، تربت ،

    حتی من از شهر سبزوار ، تو پروژه های شهرداری تهران شرکت می‌کردم، اتفاقا مقام هم می‌آوردم و میرفتم به سخت ترین حالت ممکن با بدبختی با خوابیدن تو ماشین ، پروژه اجرا می‌کردم

    تمام خرج زندگی و مخارج عروسی و خرید لوازم خونه در حد اعلاااااااااا همه و همه رو با کار کردن بی‌وقفه کار گردم

    ولی میخام بگم

    طبق آموزه های استاد

    مهم نیست تو چقدر تلاش میکنی

    باورها داره کار میکنه

    باور کنید اندازه چهار نفر تو عمرم کار کردم

    ولی بقول قرآن

    کسی که باورهاش ایراد داره تجارتش مثل سرابه

    هر چی پیش میره به هیچی نمیرسه

    سارای عزیز

    من واقعا خودم فقط دارم ادامه میدم

    نمیدونم کِی ولی بالاخره این ترمزها تموم میشه

    باید تموم بشه

    هر جی حجم باورهای غلط بیشتر باشه لاجرم ممکنه بیشتر زمان ببره

    من نمیدونم شما چه باورهایی چه گذشته ای چه خانواده ای داشتید

    بگردید پیدا کنید ببینید نقطه تاثیر گزار توی ذهنتون چیه

    بزارید توضیح بدم تا متوجه منظورم بشید

    من حدود سه چهار سال پیش که دوره ثروت یک رو گرفتم

    واقعا متعهدانه روی خودم کار می‌کردم

    اما اوضاع بهتر نشد

    میدونید چرا ؟

    چون ذهن من از طریق مذهب قفل گزاری شده بود

    در واقع من اهرم رنج و لذت رو در جایگاه نامناسبی قرار داده بودم

    یعنی نقطه غیر موثر

    اهرم زمانی میتونی اون سنگ سنگین رو تکون بده که در نقطه موثر قرار بگیره

    مثلا من تو اهرم رنج و لذت نوشته بودم اگر من ثروتنند نشم پنج سال دیکه فقیر تر شدم درآمدم کمتر شده و ….

    ولی این اهرم که قرار بود منو تغییر بده ، نه تنها تغییر نداد ،بلکه برعکس عمل می‌کرد

    ذهنم‌میگفت اگر پنج سال دیگه فقیر تر بشی که چه بهتر

    فقر که مقدسه

    پس هر چه فقیر تر نزد خدا مقرب تر

    پس خیلی مهمه درک کنیم ذهن ما توسط چه عاملی قفل شده

    و کلید اون قفل هم دست همون مذهبه

    مذهب نه ها ، خدایی که مذهب ساخته

    اینو من بعد از پنج سال فهمیدم

    یعنی حتی مهم نیست داری رو خودت کار میکنی

    مهم اینه که داری از چه زاویه ای به اون ترمز حمله میکنی

    حالا فقط اون ترمزها که نبوده

    احساس بی ارزشی

    احساس حقارت

    باورهای فرهنگی

    باورهای خانواده

    شرای جامعه

    همه اینها باید حل بشه

    تنها کمکی که من میتونستم بکنم همین بود سارا جان

    شما یاید ببینی ذهنت تو چه شرایطی رشد کرده

    بشین فکر کن

    شخم بزن باورهاتو

    اگر دوره شیوه حل مساعل رو داری ،میتونه ریشه این مساعل رو تا حد خوبی برات شفاف کنه

    من نزدیک یک‌ماه فقط به یک سوال جواب میدادم

    و تو همون جواب اینهارو فهمیدم

    و تازه اونجا بود که متمرکز تر شدم روی رفع موانع ذهنی که مذهب برام ساخته بود.

    بگردید اون‌نقطه موثر رو پیدا کنید تا با قرار دادن اهرم تو اون‌نقطه بتونید نحوه نگرش ذهنتون رو تغییر بدید

    براتون بهترینها رو از خدا میخام

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام به نسترن عزیز

    چقدر حین خوندن کامنت شما احساس عجیبی داشتن

    با نوشته های شما نمیدونستم گریه کنم یا بخندم به خودم و گذشتم

    اره ازون حرم رفتن‌ها و گریه کردن ها

    و سختی کشیدن ها

    تا حالا اینو بیاد نیاورده بودم که تو کامنت شما یادم اومد

    ما حتی برای رسیدن به خدا هم میخاستم زجر بکشیم که مقرب تر بشیم

    چرا واقعا؟؟؟؟

    من بارهاپیاده رفتم مشهد

    حالا بماند که تو مسیر اتقدر پاهام تاول میزد که راه رفتن تا یک ماه برام‌غیر ممکن‌میشد

    یعنی تو چند ساعت ابتدای راه دیگه کل پاهام میشد تاول

    ولی من میگفتم خدایا شکرت که انقدر دارم زجر میکشم

    با همون‌پاهای ناقص ، نیمه شب ها ، بقیه کاروان که خواب بودن میرفتم تو نور مهتاب ،راه میرفتم تو بیابون

    میگفتم عین الحسن کجایی؟؟؟؟؟

    خخخخخ

    نمیدونم کجا یود که پیداش نکردم.

    اشک‌میریختم و بخاطر گناه های نگرده طلب عفو میکردم

    خلاصه که خدا رو هم باید با زجر بدست می‌آوردیم

    هر چه در مسیر بیشتر بیچاره میشدم خودم رو مقرب تر میدیدم نزد خدا

    خدایا چه کردیم با خودمون

    دقیقا به همون دلیل مثال شما

    خدا تاج پادشاهی گذاشته رو سرت ولی تو درک نمیکنی اون تاج رو

    میخای با سختی لایق بشی

    واقعا خدارو شکر که حداقل یه کوچولو درک کردیم راه چیه چاه چیه

    الله و اکبر ازین جهل

    نسترن عزیز ممنون بخاطر کامنت زیبات

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1978 روز

    سلام زهرای عززیز

    چقدر خوشحالم که امروز صبح هدایت شدم به کامنت شما

    چقدر خدا مستقیم داشت با من حرف میزد

    واقعا چقدر لذت بخشه که خدا برات کاراتو انجام بده

    چقدر جذابه که افتخار کنی به آسانی مسیرت

    در حین کامنت شما مدام با خودم میگفتم خدایا اینو داری به من میگی ؟

    و وقتی که گفتید رتبه تون شد نه ،

    خدا گفت بله دقیقا با خودتم

    آخه منم دقیقا چنین تجربه مشابهی رو برای رشته معناری داشتم اونهم با رتبه نه،

    و الان خدا بهم گفت ، من همون خدام

    همه کارا رو برات انجام‌میدم

    تو فقط سمت خودت رو انجام بده

    زهرای عزیز ممنونم بخاطر این کامنت زییا و پر از درس

    در پناه خدا باشی دوست عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: