ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی

در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش قانون آسان شدن برای آسانی ها و نشستن روی شانه های خداوند را از جنبه های مختلف و با زبان ساده و کاربردی توضیح می دهد تا متوجه شویم

  • چه می شود که در اکثر مواقع مجبور به حل مسائل زیادی هستیم یا در اکثر مواقع درمانده می شویم؛
  • و چه می شود که اکثر مواقع زندگی روان پیش می رود و مسائل راحت حل می شود؛
  • بین “جنس رابطه ما با خداوند” و “میزان روانی چرخ زندگی” چه ارتباطی وجود دارد؛

همچنین استاد عباس منش در این فایل، باورهای قدرتمند کننده ای را بررسی می کند که باعث تقویت رابطه ما با خداوند می شود به گونه ای که چرخ زندگی روان شود و روی شانه های خداوند بنشینیم. این آگاهی ها ما را به این درک می رساند که:

  • منظور از “فرکانس خداوند” چیست؟
  • چه زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم؟
  • چه جنسی از توجه، ما را به فرکانس خداوند نزدیک تر می کند؟
  • چه جنسی از باور، ما را نسبت به خداوند متوکل می کند؟
  • چه جنسی از باور، دسترسی ما به هدایت های خداوند را باز نگه می دارد؟
  • چه می شود که همواره آسان می شویم برایم آسانی ها؟
  • چه می شود همواره در مدار دریافت نعمت ها قرار می گیرم؟

آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید. از آنها نکته برداری کنید. سپس در هر زمینه یا موضوعی، به ماجراها و تجربه های زندگیتان نگاه کنید و ببینید به صورت کلی:

  • چند درصد مسیر زندگی شما هموار است و چند درصد سخت است؟
  • چند درصد برای رسیدن به خواسته هایت تقلا می کنی و چند درصد خواسته ها خود به خود وارد زندگی ات می شوند؟
  • به مفاهیم این فایل فکر کن و ارتباط بین مفاهیم این فایل و “میزان روانی یا سفتی چرخ زندگی ات” را پیدا کن.
  • به این فکر کن که چه نگاهی به خداوند داری؟
  • چه باورهایی را درباره رابطه با خداوند پذیرفته ای؟
  • این باورها چقدر مسیر زندگی را برایت هموار یا ناهموار کرده است؟

سپس درک خود ز آگاهی های این فایل را با جزئیات در بخش نظرات این فایل بنویس.

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذار شما هستیم.


منابع کامل درباره آگاهی های این فایل:

آگاهی های دوره احساس لیاقت

 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سارا» در این صفحه: 7
  1. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    درود و نور بر آقا ابراهیم عزیز

    امیدوارم همینطور که با خوندن کامنتتون حال دل ما عالیتر شد حال دل شما هم هر روز بهتر از دیروز باشه

    چه مثال قشنگی زدین برای اعتماد بی قید وشرط داشتن به الله، مثال خوابیدن علی در جای پیامبر با خیال راحت بدون اینکه از شمشیرهای برهنه بالا سرش لحظه ای بترسه و بخواد جا بزنه . ایمان واقعی به وجود خالق همینه دقیقا..

    تو کامنت آقا سیاوش یه مطلبی رو خوندم که باعث شد یهو خدا قفل مغزمو باز کنه و اول هفته مو جور دیگه ای شروع کنم. مطلبی که انگار بارها بارها شنیده بودم و فکر میکردم بلدم و ازش رد میشدم انگار تازه رفت نشست تو جونم. حالا مطلب چی بود؟

    من تو ستاره قطبیم نوشتم خدایا ترمزهایی که تو رسیدن به خواسته هام دارم چه مالی، روابط ،مهاجرت و… بهم نشون بده و هدایتم کن به باور درست عملکرد درست من هیچی نمیدونم و تو عقل کل جهانی تو خالقی بهم بگو ….

    که هدایت شدم به کامنت آقا سیاوش

    درباره فرق تجسم و توهم و رسیدن به خواسته نوشته بودن یعنی وقتی تجسم میکنی بعد نگران دریافتش هستی باهاش هم فرکانس نشدی تجسم یعنی اول تو ذهنت خلقش کن باور کن رسیدی بهش و تماااام حالا حس و حالت بعد رسیدن به خواسته چطوریه؟ شاد هستی قلبت بازه تجسم میکنی به این حال برسی

    وقتی تجسم میکنی باید سریع دریافت کنی یعنی طوری باورش کنی که انگار رسیدی اینطوری باهاش همفرکانس میشی هم مدار میشی دریافت میکنی

    و کلی توضیحات داده بودن .

    من تجسمم قویه ولی جدیدا حس میکردم کار نمیکنه برام و خراب شده

    امروز بیدار شدم علاوه بر گوش دادن به فایل و کامنت خوندن تصمیم گرفتم طوری شاد باشم و برقصم گویی خواسته م تو دستامه. من منتظر نتیجه آزمون و مدرک زبان

    هستم که بفرستم برای کارفرما و همچنین منتظر ایمیل کارفرما که قرارداد بفرسته برام و من با مدرک و قرارداد برم سفارت برا گرفتن ویزا .. کنترل ذهن دارمااا ولی دروغ نگم ته ذهنم نگران هم هستم . خیلی تجسمش کردم تو حالت آلفا هم نتیجه امتحانم با نمره عالی هم ایمیل قرارداد کار حتی با جملات آلمانی همه رو چندین بار تجسم کردم و البته قبلش تلاش هم کردم قدم برداشتم

    امروز برای اولین بار از صبح که بیدار شدم گفتم بببین سارا مگه خدا توانا و بینا و آگاه به خواسته تو نیست،؟

    مگه تلاشهایی که کردی توکلی که کردی رو نمیبینه؟ مگه خودشو اینطوری معرفی نکرده که من اجابت میکنم هر کسی که مرا بخواند و درخواستی داشته باشد و سریع الاجایه نیست برات وقتی واقعا باورش کنی مثله استاد مثل تمام مخلوقات موحد

    پس حله دخترررر .با خودم قرار گذاشتم از امروز تا آخر هفته طوری رفتار کنم که انگار خواسته مو دریافت کردم . البته ذهنم طوری رفتار کنه دیگه منتظر نباشه نگران نباشه چون وقتی داریش که نگران نیستی دختر فقط از شادی همه جا شیرینی پخش میکنی میزنی میرقصی که خدایا ویزام اومد راهی شدم به سرزمین جدید برای خلق تجربه های بهشتی بیشتر

    خلاصه صبح بعد کلاسم یه آهنگ گذاشتم و تو ذهنم خودمو وسط کلاس بین زبان آموزها تو آلمان تصور کردم و حتی بعدش یه مهمونی تصور کردم که دوستای آلمانیمو دعوت کردم میرقصیم و شادیم انقدر تجسم و تصورش قشنگ بود دلم نمیخواست تمومش کنم و برم بانک دنبال کارام و به خودم گفتم حالا شد حالا درست انجام دادی!

    بعد رفتم بانک اولش تا نوبتم شه همین فایل رو پلی کردم بعد دیدم واقعا دلم ادامه تجسم صبح رو میخواد تو آلمان بین دوستای آلمانیم و شاگردایی که الان آلمان باهام کلاس دارن و دوستای عزیزم هستن. رو دعوت کردم اشتوتگارت خونه م و میرقصیم و جشن گرفتیم باهم . فایل رو قطع کردم آهنگ گذاشتم خلاصه قر ریز سر و گردنم میومدم حالا خوبه کارمندای بانک دیده باشن فکر میکنن خلم

    ولی ارتعاش شادی و حال خوب بالاترین ارتعاشه من امروز با سلول سلول بدنم حسش کردم و میخوام تا یکهفته ادامه بدم و تو حس و حال تجسم و باور دریافت خواسته م بمونم

    بعد از نتایجم براتون بنویسم.

    و برم سراغ خواسته های دیگه م

    در حال حاضر یکی از بزرگترین خواسته هم مهاجرت آسونه که البته دریافتش کردم

    در مورد احساس لیاقت هم بهتون بگم وقتی کسی هم مدار نباشه میره دور میشه از آدم و حتی تا آخر دوره لیاقت نمیمونه فرق نداره پارتنر باشه دوست باشه فامیل باشه میره

    منم جلسات اول لیاقت که بودم دوستی که برام خیلی خیلی عزیز بود و تو قلبم جا داشت تو ذهنم خونه کرده بود بعد 20 سال به راحتی از قلب و ذهن پرت شد بیرون. و من مقاومت نکردم و جالبه خیلی راحت پذیرفتم چون تفاوت هامون زیاد بود دیدگاه هامون مخالف هم بود واقعا جریان مدارها درسته

    از کامنت تون خیلی یادگرفتم

    زندگی تون و راهتون پر نور تا همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  2. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام به روی ماهت یاسمن عزیزم

    میدونی الان کجا نشستم و دارم برات کامنت مینویسم؟؟ کوه داراباد

    دیروز و امروز تهران بارندگی بود و هوا عجیب آدمو مست میکرد دیروز غروب رفتم پارک پیاده روی زیر بارون تنهای تنها مه توی هوا ، رنگهای دیوونه کننده برگها و طبیعت پاییز یه حال عجیبی داشتم من تقریبا هر روز غروب تنها میرم پیاده روی . امروز به سرم زد بعد کلاسم برم کوه داراباد . خلاصه لباس پوشیدم و بازم تنها اومدم کوه البته وسطهای راه تاریک شد و من کافه فرامرز نشستم نه بخاطر ترسها بلکه دوست داشتم بشینم و خلوت کنم با خودم، کوه خلوته خلوت جات خالی تا نشستم روی تخت ایستگاه فرامز، اومدم تو سایت دیدم برام کامنت گذاشتی خوندم لذت بردم

    بعد دیدم حرفهایی که خدا بهت زده درست به منم دو سال پیش زد.

    من خیلی وقته دنبال مهاجرتم تا بهش فکر میکردم قلبم پر نگرانی میشد . یه روز یکی از دوستام که خیلی برام رفیقه و عزیزه و از بچه های سایته و تو سایت باهم تو قدم 3 آشنا شدیم بهم گفت سارا تو تنهایی تا پارک پیاده روی نمیری تا کوه که انقدر عاشقشی نمیری دنبال آدم میگردی باهات بیاد تا حالا بدون خانواده سفر نکردی پس چطوری میخوای بری اروپا؟؟

    از همین جا شروع کن من اولش مقاومت کردم کلی بهونه چیدم ولی مثله همیشه تسلیم شدم . اول رفتم دربند تله سیژ سوار شدم دوران کرونا بود پاییز بود میخواستم تنها برم ولی یهو پسرم هم گفت منم میام البته 10_ 11 سالش بود اونموقع

    باهم رفتیم وقتی سوار تله سیژ شدیم (اگه اسمشو درست گفته باشم همونی که اطرافش حفاظ نداره و رو هوایی کلا) از ترس حتی مژه هم نمیزدم خودمو سفت کردم زل زدم تو چشمهای پسرم . اون بهم میخندید ولی خیلی خوش گذشت بعدش انگار یه درجه اعتماد بنفسم بالاتر رفت، بعد شروع کردم تنها کوه رفتن بینظیر بود کلی تجربه جدید، اولش پدرو مادرم نگران بودن غر میزدن آخه کی تنها میری کوه، اگه پرت شی ، سگ بیفته دنبالت چیکار کنی

    من برام خنده دار بود، یادمه یکبار تو فروردین رفتم کوه یهو زد به سرم از بیراهه برم دیدم یکجا هیچکی تو کوه نیست منم و من . بعد راه یهو بسته شد چاره ای نداشتم صخره نوردی کنم دونه دونه سنگها رو بادستم امتحان میکردم و هین بز کوهی بالا میرفتم و اصلا پایین رو نگاه نمیکردم سقوط مساوی بود با قطع نخاع خخخخ

    خداروشکر رد کردم بعد هموار شد تا رسیدم به سربالایی بعلت بارندگی خاک لیز بود داشتم بوته ها رو میگرفتم و بالا میرفتم یهو موبایلم از تو جیبم پرت شد قل خورد و قل خورد فقط یادم اومد اگه کنترل نکنم ذهنمو هم خودم پرت میشم هم عمرا گوشی پیدا شه نشستم آروم آروم خودمو لیز دادم پایین بخدا گفتم من گوشی مو نمیبینم لطفا منو هدایت کن سمتش همون جا که نشسته بودم یهو بهم گفت سارا حرکت اضافه نکن سمت چپ رو نگاه کن برگشتم دیدم گوشی فقط یه سنگریزه کوچیک نگهش داشته اگه یه حرکت اضافه میزدم پرت میشد تو رودخونه. با نوک انگشتم آروم بدون حرکت دستمو دراز کردم گوشی رو برداشتم سالم سالم بود کلی قل خورده بود و یه سنگریزه نگهش داشته بود. …

    خلاصه بازم رفتم تو دل ترسهام سفرهای داخلی رفتم شمال، کویر ، استانبول….

    خلاصه برو تو دل ترسهات تنهایی برو هرجایی که دوست داری با کافه رفتن شروع کن پیاده روی سفر کوتاه حتی با تور یا دوستات

    فقط شروع کن بعد مهاجرت برای ذهنت عادی میشه

    دوست دارم برات بهترین ها رو میخوام

    زندگیت نور علی نور باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام مجدد یاسمن عزیز

    یهو یه چیزی به ذهنم رسید گفتم بهت بگم شاید این حرف برای تو باشه

    دلیل اینکه اول میخوای به تهران مهاجرت کنی بعد عمان چیه؟ جواب سوالم رو فکر کن و به خودت بده

    آیا چون استاد اول رفت تهران بعد آمریکا؟

    هرکسی راه متفاوتی تو زندگی داره

    چندتا از شاگردهای من الان ساکن المان هستن و باهم کلاس داریم اینا یکیشون از اردبیل مهاجرت کرد ترکیه یکسال بمدت سه سال دانمارک تو یه دانشگاه کار میکرد و مجدد مهاجرت کرده 7 ماه قبل به آلمان و اقامتش رو بگیره میره امریکا.

    یکی دیگه از بناب مستقیم مهاجرت کرد آلمان و اقامت هم گرفت

    شاگرد جدیدم هم که دوماه رسیده آلمان از تبریز رفت ترکیه بمدت سه سال الانم دوماهه آلمانه و بعد کمتر از دوسال که اقامت بگیره برنامه ش امریکاس هیچکدوم اول به تهران مهاجرت نکردن

    اینا رو برات مثال زدم که بدونی حتما لازم نیس اول بری تهران که جور شه بری عمان

    اگر بری تو دل ترسهات ، و همونی که خدا بهت الهام کرد تنها سفر کن تنها بیرون برو تنها خرید برو بعد برای ذهنت عادی میشه ترس میریزه

    و مستقیم جور میشه از مشهد بری کشوری که دوست داری زندگی کنی

    ولی براش قدم بردار زبانت رو تقویت کن ببین چه مسیری برای تو بهترین مسیر مهاجرت هست هدایت میشی

    بعد از ارسال کامنت اول ، برای شما این به من الهام شد برای همین مجدد برات نوشتم

    مطمینم به همه خواسته هات میرسی با هدایت الله

    چون در مسیر درستی قدم برداشتی

    زندگیت پر از نور باشه

    تا بعد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام دوست عزیز

    آقای حمیدرضا

    من کامنت شما رو خوندم مثله همیشه عالی و پر از درس بود برام به.این آیه رسیدم

    که توضیحش دادین برای من سوال میش اومده

    ایات 88 و 89 واقعه

    فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ(٨٨)

    اما اگر از مقربان باشد،

    فَرَوۡحࣱ وَرَیۡحَانࣱ وَجَنَّتُ نَعِیمࣲ(٨٩)

    براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت

    و گفتین مقربان کسانی هستند که کنترل ذهن ( تقوا) دارند

    ماهایی که دائم تو سایت هستیم

    تا نجوا میاد آگاهانه خاموشش میکنیم خلاصه چند ساله متعهد شدیم که رو توحیدمون کار کنیم

    پس چرا ثروت پایدار نمیاد؟؟؟.

    چیکار کنیم لایق اون بهشت شیم؟ که دغدغه هزینه ها مونو نداشته باشیم مثه سلیمان ثروتمند باشیم؟؟

    من هرچی تو مسیر حرفه م خدا بهم الهام کرد انجام دادم ایمانمو نشون دادم

    بهم گفت سایت بزن اجرا کردم

    9ماه تمرکزی روزی بالای 8 ساعت فقط ویدیو آموزشی ضبط میکردم تدوین میکردم رو سایت میزاشتم بعد یکسال فقط یکنفر محصول آموزشیمو خرید

    و هنوز درآمدم مثه قبل از تدریس آنلاینه.

    واقعا نمیدونم کجای کارم اشتباهه بعد اینهمه هزینه وقت و پول برای آفلاین کردن کارم اینهمه تلاش و تعهد برای اجرای ایده هنوز به درآمد نرسیده

    هنوز مقرب نشدم و بهشتو تجربه نکردم

    هر الهامی میشه فورا عمل میکنم

    مدتهاست هیچ حاشیه ای تو زندگیم نیست که وقتم اسراف بشه تمرکزم هدر بره ازتون پرسیدم

    شاید شما جواب و راه حل رو بدونین و خدا از زبان شما منو هدایت کنه به خواسته م که ثروت بی حسابه

    ممنون از کامنتهای توحیدی تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    سلام دوست عزیز

    آقای حمیدرضا

    من کامنت شما رو خوندم مثله همیشه عالی و پر از درس بود برام به.این آیه رسیدم

    که توضیحش دادین برای من سوال میش اومده

    ایات 88 و 89 واقعه

    فَأَمَّآ إِن کَانَ مِنَ ٱلۡمُقَرَّبِینَ(٨٨)

    اما اگر از مقربان باشد،

    فَرَوۡحࣱ وَرَیۡحَانࣱ وَجَنَّتُ نَعِیمࣲ(٨٩)

    براى اوست آسایش و روزى و بهشت پرنعمت

    و گفتین مقربان کسانی هستند که کنترل ذهن ( تقوا) دارند

    ماهایی که دائم تو سایت هستیم

    تا نجوا میاد آگاهانه خاموشش میکنیم خلاصه چند ساله متعهد شدیم که رو توحیدمون کار کنیم

    پس چرا ثروت پایدار نمیاد؟؟؟.

    چیکار کنیم لایق اون بهشت شیم؟ که دغدغه هزینه ها مونو نداشته باشیم مثه سلیمان ثروتمند باشیم؟؟

    من هرچی تو مسیر حرفه م و زندگیم خدا بهم الهام کرد انجام دادم ایمانمو نشون دادم

    بهم گفت سایت بزن اجرا کردم

    9ماه تمرکزی روزی بالای 8 ساعت فقط ویدیو آموزشی ضبط میکردم تدوین میکردم رو سایت میزاشتم بعد یکسال فقط یکنفر محصول آموزشیمو خرید

    و هنوز درآمدم مثه قبل از تدریس آنلاینه.

    واقعا نمیدونم کجای کارم اشتباهه بعد اینهمه هزینه وقت و پول برای آفلاین کردن کارم اینهمه تلاش و تعهد برای اجرای ایده هنوز به درآمد نرسیده

    هنوز مقرب نشدم و بهشتو تجربه نکردم

    هر الهامی میشه فورا عمل میکنم

    مدتهاست هیچ حاشیه ای تو زندگیم نیست که وقتم اسراف بشه تمرکزم هدر بره ازتون پرسیدم

    شاید شما جواب و راه حل رو بدونین و خدا از زبان شما منو هدایت کنه به خواسته م که ثروت بی حسابه

    ممنون از کامنتهای توحیدی تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    درود و نور بر آقا حمید موحد

    واقعا کیف کردم کامنتتون رو خوندم

    بابت تقسیم این آگاهی ها با ما ازت سپاسگزارم. من از طریق جواب کامنت بچه ها به این کامنت هدایت شدم .

    تازه باهاتون آشنا شدم ولی جالبه تمام جوابها رو خوندم یادمه نصفه شب بود و چشمهام خسته، لینک کامنت تونو برای خودم سیو کردم که سر فرصت بخونم. فقط انا فتحنا لک فتحا مبینا رو خوندم. با خودم گفتم این کامنت حیفه باید براش یه تایم مناسب در نظر بگیرم.

    خلاصه قسمت نشد اصل کامنت رو بخونم تا استاد فایل جدید رو گذاشتن رو سایت چگونه به راه راست هدایت شویم من کلی نکته ازش برداشتم

    و خلاصه گفتم عجب آیاتی عجب فایلی استاد بروی سایت گذاشتن.

    تا امشب که اومدم سراغ کامنت شما

    متحیر و با دهان باز گفتم الله اکبر مگه داریم.

    اول آقا حمید هدایت شده به نوشتن این آیات و توضیحش بعد دقیقا به فاصله کوتاه چند روز استاد همین آیات رو تو فایل برامون توضیح دادن .

    و من امروز تازه توفیق خوندن کامنت تونو داشتم..

    عالی بود این همزمانی و همفرکانسی شما و استاد عزیز

    کلی ازتون یادگرفتم سپاسگزارم بابت کامنتتون

    زندگی تون نور علی نور باشه

    راهتون روشن تا ابد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    سارا گفته:
    مدت عضویت: 1921 روز

    درود و نور بر آقا حمید دوست عزیزم

    با دیدن جواب کامنتم کلی ذوق کردم . مرسی که وقت گذاشتی و هرچی خدا تو گوش ت گفت برام اینجا نوشتی…

    این جمله تون خیلی به دلم نشست

    تو ستاره قطبیم نوشتمش

    ((خدایا از دل تاریکی دارم صدات میزنم. میدونم صدامو میشنوی، درخواست نجات دارم.))

    چو از دل برآید بر دل نشیند…

    دقیقا منم برای رشد مالی و حل کردن مشکل روابطم وارد سایت شدم و قدم رو خریدم..

    اما رفته رفته شخصیتم عوض شد

    نگاهم به خدا عوض شد‌‌‌

    قبل این آگاهیها خدا رو عادل نمیدیدم ازش میترسیدم و خشمگین بودم که چرا فلانی که انقدر بظاهر ایمانش داغونه تو رفاه و رابطه خوب و … غرقه.

    من که بظاهر بندگیتو میکنم انقدر زندگیم داغونه، همیشه حالم بده، ناراضیم و طلبکار…

    یه شب پشت پنجره آشپزخونه داشتم ماه رو نگاه میکردم آخه من عاشق ماهم، چشمم بهش میفته روانی میشم از ذوق

    از ته قلبم ازش خواستم هدایتم کنه

    به اعتقادی که درسته. چون از باورهای مذهبی نتیجه ای نگرفته بودم. هر روز افسرده تر میشدم

    و بعد چند وقت خدا منو با سایت آشنا کرد..

    من آدم بسیار برونگرایی هستم اگه با کسی تو روز حرف نزنم میمیرم

    با دوستام تلفنی صحبت میکردم

    ولی الان بیشتر تایم روز دارم باخدا صحبت میکنم باهاش پیاده روی میروم ورزش میکنم کوه میرم، فکرهامو بهش میگم، برای بیشتر کارها ازش میپرسم چطوری انجامش بدم اونم بهم میگه و خداروشکر بیشتر روز ناظر بر افکارم هستم که نجوا میاد مچشو بگیرم نزارم اذیتم کنه! امان از دست ذهن نجواگرررر!

    برا خودمم عجیبه که انقدر با تنهاییم حال میکنم بدون اذیت شدن! قبلا اگه طول روز با کسی همصحبت نمیشدم کلافه و عصبی بودم.

    دوستام شدن بچه های سایت ، با خوندن کامنتهاشون انگار باهام حرف میزن، حرف حسابیااا، صحبت از جان جانان و از این معاشرت لذت میبرم.

    خداروشکر بابت وجود شما، بقیه بچه های سایت

    استاد عباسمنش عزیزم و مریم جان

    قلبتون پر از نور خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: