ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی

در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش قانون آسان شدن برای آسانی ها و نشستن روی شانه های خداوند را از جنبه های مختلف و با زبان ساده و کاربردی توضیح می دهد تا متوجه شویم

  • چه می شود که در اکثر مواقع مجبور به حل مسائل زیادی هستیم یا در اکثر مواقع درمانده می شویم؛
  • و چه می شود که اکثر مواقع زندگی روان پیش می رود و مسائل راحت حل می شود؛
  • بین “جنس رابطه ما با خداوند” و “میزان روانی چرخ زندگی” چه ارتباطی وجود دارد؛

همچنین استاد عباس منش در این فایل، باورهای قدرتمند کننده ای را بررسی می کند که باعث تقویت رابطه ما با خداوند می شود به گونه ای که چرخ زندگی روان شود و روی شانه های خداوند بنشینیم. این آگاهی ها ما را به این درک می رساند که:

  • منظور از “فرکانس خداوند” چیست؟
  • چه زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم؟
  • چه جنسی از توجه، ما را به فرکانس خداوند نزدیک تر می کند؟
  • چه جنسی از باور، ما را نسبت به خداوند متوکل می کند؟
  • چه جنسی از باور، دسترسی ما به هدایت های خداوند را باز نگه می دارد؟
  • چه می شود که همواره آسان می شویم برایم آسانی ها؟
  • چه می شود همواره در مدار دریافت نعمت ها قرار می گیرم؟

آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید. از آنها نکته برداری کنید. سپس در هر زمینه یا موضوعی، به ماجراها و تجربه های زندگیتان نگاه کنید و ببینید به صورت کلی:

  • چند درصد مسیر زندگی شما هموار است و چند درصد سخت است؟
  • چند درصد برای رسیدن به خواسته هایت تقلا می کنی و چند درصد خواسته ها خود به خود وارد زندگی ات می شوند؟
  • به مفاهیم این فایل فکر کن و ارتباط بین مفاهیم این فایل و “میزان روانی یا سفتی چرخ زندگی ات” را پیدا کن.
  • به این فکر کن که چه نگاهی به خداوند داری؟
  • چه باورهایی را درباره رابطه با خداوند پذیرفته ای؟
  • این باورها چقدر مسیر زندگی را برایت هموار یا ناهموار کرده است؟

سپس درک خود ز آگاهی های این فایل را با جزئیات در بخش نظرات این فایل بنویس.

منتظر خواندن نظرات تأثیرگذار شما هستیم.


منابع کامل درباره آگاهی های این فایل:

آگاهی های دوره احساس لیاقت

 

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «رضا زارعی» در این صفحه: 3
  1. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1031 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت حضور در این جمع بهشتی و بودن در فضای این اگاهی ها

    الهی شکرت

    فایل رو دوباره نگاه کردم استاد برای بار چندم

    و خیلی عمیقه این اگاهی ها و احساس میکنم همه چیز در این فایل خلاصه شده

    خداوند در این فایل روی مهم ترین باورها و نوع نگاه به خودش داره توضیح میده و تاکید میکنه .

    اسان شدن برای اسانی ها

    قانون اینه که :

    حق تعالی گر سماوات افرید

    از برای رفع حاجات افرید

    قانون اینه که

    انکه هفت اقلیم عالم را نهاد

    هر کسی را هر چه لایق بود داد

    به قول مولانا از خود عالم بخواه و از عالم هییییچ

    و استاد شما گفتید که روی ارامش خودتون کار کنید ، روی قسمت سپاس گذاری کار کنید و هدایت میشوید قدم به قدم ،شرایط میاد ایده ها میاد ،موقعیت ها میاد

    همه چیز از من شروع میشه

    جهان بیرون فقط تصویریه که درون من رو داره به من نشون میده

    و جهان درون رو وقتی که با خداوند پر میکنیم

    جهان بیرون نیز این تصویر رو به ما نشون میده و این قانون خداونده

    این اگاهی ها خیلی خالصه ،کاره اسونی نیست واقعا وقتی همه دارن روی تردمیل روزمرگی فقط میدَون و اطرافت پر شده از این ادمها

    تو بیای از این تردمیل بیای پایین

    اولش شاید بگی عع همه دارن میدُاَن و من عقب موندم ،اما نه یه کم که میگذره و این نجواهارو خاموش میکنی و بهتر نگاه میکنی میبنی که همه دارن دنبال پول شب و روز توی این تردمیل میرن بدون اینکه هدفی داشته باشن و بدون اینکه حتی اندازه ی کفاف زندگیشون دربیارن ،یا اگرم در میارن لذتی نمیبرن از این پول چون یاد گرفتن که فقط برن و برن و برن

    اما وقتی ادم با این باورها و این نوع نگاه به خداوند از روی این تردمیل میاد پایین ،کم کم خداوند هدایت میکنه که مسیرش رو پیدا کنه و با هر بار عمل به یک ایده هزاران قدم اون اشخاص رو توی یک قدم برمیداره ،چطوری ؟؟؟ اینطوری که 999قدم رو خدا براش برمیداره و یک قدم رو خودش یا هر چند قدم که لازم باشه خدا میگه و برمیداره .

    به اندازه ای که به خداوند حق دخالت میدهم ،توی زندگی من دخالت میکند .

    وقتی که من این باور رو‌ دارم که خداوند عاشق منه ،خداوند بیشتر از من میخواد که من به خواسته هام برسم

    خداوند نیازی نداره که من با زجر به خواسته هام برسم

    خداوند من رو لایق افریده

    خداوند به من وعده ی فزونی و ثروت داده

    خداوند همواره به محض اینکه خودم رو میبخشم منو میبخشه

    خداوند هرگز از من دور نمیشه

    خداوند هر لحظه داره هدایتهاشو میفرسته

    خداوند وعده داده که از جایی که فکرشو نمیکنی بهت میدم

    اصن حرف و داشته باش

    خداوند چجوری خوشگلتر از این باره نگرانی رو در بدترین شرایط از روی دوش بندش برداره ؟؟؟

    میگه از جایی که به عقل تو نمیرسه بهت میدم

    توجه داری ؟؟؟

    از جایی که توی مخیّله ی تو نمیگنجه اصن بهش فکرم نکردی بهت میدم ، برای همینه که من نباید به چگونگی فک‌کنم

    خداوند به بی نهایت طریق میتونه منو به خواسته هام برسونه

    ایا وقتی کلمه بی نهایت رو میارم بهش فک میکنم ؟؟؟ از بییییی نهایت طریق

    خب مگه خوده من الان با مغزه محدودم چنتا راه میشناسم برای رسیدن به خواسته ای ؟؟؟ یه راه ؟؟ دو راه ؟؟؟ صد راه؟؟؟؟ هزار راه ؟؟؟

    معلومه که من محدودم و خداوند نامحدود ،معلومه که اگر چگونگی به عهده ی من بود خودمو نابود میکردم ،برای همینه که باید این باورهارو بسازم

    چون من محدودم و خداوند نامحدود

    ناااااااااااااااااامحدود

    به این دلیل باید این باورهارو بسازم چون من بدون هدایت پروردگارم هیچی نیستم ،هیچ‌قدمی نمیتونم بردارم

    حالا من میام باورهامو میسازم و توحید رو در عمل اجرا میکنم تا خداوند کارهارو انجام بده

    خداوند اگاهه به نیازهای من

    خداوند اگاهه به درونی ترین احوالات من

    خداوند دوس داره که من به خواستم برسم

    خداوند دوس نداره من زجر بکشم به خاطر همینم توی قران میگه هر شری بهتون میرسه از خودتونه و هر خیری بهتون میرسه از جانب من

    خداوند داره میگه که نمیخواد دست و پا بزنی داره میگه اصن وقتی دست و‌پا میزنی در مسیر اشتباهی هستی و وقتی دست از دست و‌پا زدن برمیداری و میسپاری به من خیر وارد زندگیت میشه

    این از کجا اومده که من باید زجر بکشم تا لایق بشم ؟؟؟کجای قران ؟؟؟

    سلیمان چقدر زجر کشید؟؟؟!!!!

    محمد چقدر زجر کشید ؟؟؟ که خداوند اشخاصی مثل خدیجه مثل علی مثل سلمان و…. اورد توی زندگیش تا محمد به خواستش برسه و این تحول رو در دنیا ایجاد کنه ؟؟؟محمد فقط روی خودش کار کرد

    محمد موقعی که هزاران بهانه برای نگرانی راجب بزرگترین جنگش داشت ،ارام بود و رها و امید وار و اینحوری خداوند از طریق سلمان ایده رو داد ،از طریق سلمان نبود از میلیاردها طریق میتونست این کارو براش انجام بده چراااااا ؟؟؟ اقا جان چرا؟؟؟؟؟؟؟ چون که قانونش اینه اگر در مسیر سپاس گزاری هستی و احساست خوبه و ارامی و امیدوار خداوند هرررررگز دیر نمیکنه

    موسی چند هزار نفر رو انداخته پشت سرش ارتش دشمن هم در حال تعقیب بهش میگه برو سمت رودخونه و موسی میره

    چی میشه که موسی هدایت هارو دریافت میکنه ؟؟؟

    چون موسی این باورهارو ساخته بود

    که خداوند میداند و من نمیدانم

    خداوند هرگز خلاف وعدش عمل نمیکنه

    خداوند به نفع من داره کار میکنه

    خداوند منو نجات میده

    خداوند هرگز دیر نمیکنه

    خداوند قدرت مطلقه

    مگه شوخیه که به سمت بن بست فرار کنی با اون همه ادمی که بهت اعتماد کردن ؟؟؟ و جونشونو دادن دست تو ؟؟؟

    موسی فقط در مداری قرار گرفته بود که داشت هدایت هارو داشت دریافت میکرد

    موسی زجر کشیده بود ؟؟؟ نه از وقتی تسلیم شد خداوند کارهارو انجام داد براش و‌موسی روی خودش کار کرد

    محمد چی زجر کشیده بود ؟؟؟

    نه محمد فقط روی خودش کار میکرد و کاری نداشت به چگونگی و خداوند براش جنگید ادمارو اورد شرایط رو‌اورد موریانه‌رو فرستاد تا عهد نامه رو بخوره وهمه چی براش شد همه چیز و همه کس فقط به شرط ایمان

    اجابت دوطرفه

    میخواهم و اجابت میشود بی چون و چرا هر چیزی که بخوام و مرحله سوم دریافته و من باید در مدار دریافت باشم

    پس میزان نعمت هایی که وارد زندگیم میشود بر اساس بک سلسله قوانینه نه زجر کشیدن

    و میزان مصیبتها و بلایایی که وارد زندگیم میشود هم براساس یک سلسله قوانینه نه خشم خداوند وعذاب الهی .

    هدف این بوده که من با پروردگارم عشق کنم و اون منو هدایت کنه به سمت خواسته هام نه زجر بکشم اصن همون ایه ی قران داره این موصوع رو‌روشن میکنه که اقا تو هر شری بهت برسه از جانب خودته دیگه ، و هر خیری از جانب من به قول استاد نقطه سر خط. تمام .

    من نیاز دارم که این اگاهی هارو هرروز تکرار کنم ، من نیاز دارم که هرروز نیت های خداوند به خودم رو یاداوری کنم تا ذهنم خوب تربیت بشه و این تربیت ذهن با این آگاهی ها همیشگیه ، ای کاش به اندازه خوردن غذا برای جسم بهش اهمیت بدم و با این اگاهی ها تغذیش کنم خدایا خودت کمک کن .

    هر چقدر که روی این اگاهی ها کار میکنم و این باورهارو میسازم برنامه خوبی توی ذهن داره چیده میشه و این باورها داره احساس لیاقت و ارزشمندی من رو تغذیه میکنه و این احساس لیاقت و‌اررشمندی بدون وابسته به عوامل بیرونی باعث میشه که نعمت ها با سرعت هرچه بیشتر وارد زندگیم بشه ،چون قانونش اینه نمیتونه جوره دیگه ای رخ بده

    اقا جاااااااان خوش بینی وامیدواری فانتزی و برای خوش بودن در لحظه نیست بلکه اصله اصل این داره کارو انجام میده امیدواری اصله خوش بینی اصله توجه به خداوند و ساختن باورها و تکرار اونها و دل سپردن به هدایت ها اصله اصل

    الهی کمک کن تا هر‌روز روی این باورها کار کنیم و احساس لیاقت و ارزشمندی خودمون رو بیشتر ازش اگاه بشیم و اسان بشویم برای اسانی ها

    کمک کن تا هر روز با تکرار این باورها ظرف وجودمونو گسترش بدیم تا نعمت های بیشتری توش جا بگیره

    خدایا به ما قدرت سپاس گزاری بیشتر بده

    یادت رو در هر لحظه در دلمان جاری کن که تنها با یاده تو دلها ارامش پیدا میکند و این ارامش کلید خوشبختی و سعادت در دنیا و اخرته

    خدایا مارو خودت به خودت نزدیکتر کن که به غیر از تو شفیع و یار و یاوری نداریم

    خدایا کمک کن تمام افکار و رفتار و اعمالمان در جهت خشنودی تو باشه

    خدایا بهترین هارو دردنیا و اخرت نصیب ما کن

    خدایا ما رو در فضایی قرار بده و در مسیری حرکت بده که هر لحظه به اون مسیر عشق بورزیم تا رزق دنبال ما بیاد

    خدایا وجود مارو از ناخالصی ها و‌ناپاکی ها پاک گردان و قلب مارو برای دریافت الهاماتت اماده باز و‌پذیرا گردان و اعضا و جوارح مارو برای عمل به الهامات و پایداری در مسیر درست مطیع تر و گردان و مارو متواضع تر و خاشع تر به درگاهت گردان که هر انچه داریم از توست .

    تنها تورا میپرستیم و تنها از تو یاری میجیوییم .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  2. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1031 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت بودن درمسیر هدایتش که نشانه اش احساس ارامش من است

    همین فایل به تنهایی هرکسی رو که باور کنه این اگاهی هارو ،میتونه اسون کنه برای اسونی ها

    یک فایل بینظیر

    چند تا نکته ای که الان مد نظرم هست رو اومدم بنویسم

    اول اینکه اون نگاهی که به خداوند داریم باعث میشه که همون طور خداوند رو دریافت کنیم

    این اگاهی ها یک پله بالاتر از باور عموم برای موفقیته

    استاد چقدر قشنگ گفتی که چرا من به جای اینکه بیام با نگاه تاب آوری برای خودم مسئله بتراشم که بخوام بیام حلشون کنم

    چرا من اون ادمی نباشم که بیاد این انرژی رو بزاره روی اینکه باورهاشو درمورد خداوند تقویت کنه ،چرا نیام روی ایمانم کار کنم ؟؟؟

    چرا نیام ورودی هایی و الگوهایی به ذهنم نشون بدم که به اسونی درمسیر هدایت حرکت کردن و به خواسته هاشون رسیدن ؟؟؟

    هر بار میتونه درکم از این اگاهی بهتر بشه که خداوند هر طوری باورش کنم به همون شکل در زندگی من کار میکنه

    تفکر باید زجر بکشی تا لایق بشی از کجا اومده ؟؟؟ از نگاه نادرست نسبت به خداوند

    از درک نادرست نسبت به خالق و رابطش با مخلوق

    وقتی که واقعا دیگران رو از زندگی حذف میکنیم خیلی موارد پذیرفتنش اسونتره و البته خیلی هام هستن که توی مسیر سخت حرکت میکنن و واقعا هم نمیخوان که بعدا برای شوآف بیان و به بقیه از بدبختیا و سختی و کم نیاوردناشون بگن ،اما خب چون این اشخاص پذیرفتن که تنها راهش همینه ،از همین مسیر ها دارن حرکت میکنن و شکست ها و ناراحتی ها و زجرها جزوی از مسیره و کاملا پذیرفتن

    اما وقتی که میایم این باور که خدا دوس نداره زجر بکشیم در مسیر رسیدن به خواسته

    خدا هر لحظه داره هدایت میکنه

    خدا میتونه کارهارو انجام بده اگر اجازه دهم

    خدا بیشتر از من میخواد که من شاد و ثروتمند و سلامت باشم

    خدا منبع رزق منبع سلامتی منبع شادی منبع عشقه و از ما بیشتر خواهان برطرف کردن نیازهای ماست و خواسته های ما

    خداوند میخواد که مقاومت های ذهنی رو بشکنیم و باورهای درست رو جایگزین کنیم تا دستش رو باز بزاریم برای هدایت نه که زجر بکشیم تا لایق بشیم

    خداوند میخواد که ما با کار کردن روی باورهامون با تعهد داشتن در مسیر تکرار این باورهای خالص و استمرار در عمل لایق درسافت نعمت ها و ثروت ها بشیم نه با پارو زدن درمسیر خلاف رودخونه

    کار کردن روی باورها به شدت نیازه

    اما نه زجر کشیدن نه سختی کشیدن

    اصن وقتی که موضوعی داره سخت پیش میره باید بهش شک کنیم ، چون وقتی که خداوند داره کارهارو انجام میده به سکل حیرت انگیزی کارها ساده پیش میره ، ولی برای خیلی ها طبیعیه که مدام درگیر حل مسئله باشن .

    حالا این مسائل از کجا پیش میاد مدام براشون ؟؟؟ این افراد چون باور دارن که تنها راهش همینه ، و چرا باور دارن که تنها راهش همینه ؟؟؟ به خاطر الگوهایی که دیدن ، این افراد به این ترتیب دارن فرکانس هایی به جهان ارسال میکنن و این پیغام و به جهان میدن با این باورها که : ببین مسیر موفقیت سخته no pain no gain و جهان هم در پاسخ میگه فرمانبردارم سرورم و دقیقا این نگاه باعث رخ دادن این تجربیات سخت میشه

    حالا فک کن من این باور رو تغییر بدم که اقا اگه من درمسیر هدایت باشم قدم های درست به من گفته میشه و من عمل میکنم و نتیجه میگیرم ، نیازی نیست که با باور زجر کشیدن برای لایق شدن خودمو گرفتار حل مسائل کنم و بخوام در حل مسائل سرسخت باشم

    من با باورهام دارم به جهان شکل میدم ،جهان شکل و غالبی نداره ،

    جهان شکلی از انرژیه و خداوند این قدرت رو به من داده که بدون محدودیت به این انرژی هر جوری که بخوام تغییر شکل بدم

    پس من دارم از این انرژی چجوری استفاده میکنم ؟؟؟

    ایا این انرژی رو با افکار مناسب راجب خالق ورب دارم جهت دهی میکنم به سمت اسونی ها و به سمتی که خداوند کارهارو انجام بده یا نه با دست خودم دارم جوری با باورهای نامناسب بهش جهت دهی میدم که همه بارو خودم بخوام به دوش بکشم مسائل حل کنم و به خداوند اجازه ی ورود ندم ویا زمانی اجازه ی ورود بدم که مسئله یا مشکل پیش اومده وبعد تاره دست به دعا بردارم .

    چرا نیام از همون اول تسلیم باشم ؟؟؟

    تسلیم این قانون که هر باور و هر نگاهی به خداوند داشته باشی همونطور دریافتش میکنی

    پس به نفعته باور کنی که خداوند میتونه کارهارو انجام بده

    چرا باور کنی ؟؟؟ چون خودش گفته برای تو فزونی میخواد ،هدایتت رو واجب کرده بر خودش ،چون نیاتشو نسبت به تو گفته در کتابش که خیرو خوبی میخواد برات ،عینه سلیمان میتواند بدون زجر به توام نعمت بده عین محمد و ابراهیم و مادر موسی و خوده موسی میتواند هدایتت کند اگر که تسلیم قوانینش باشیم و تسلیم قوانین بودن یعنی تسلیم خدا بودن

    واقعا چقدر مثال های فوق العاده ای زدین استاد ،اینکه درسته ترامپ به خیلی خواسته ها رسیده اما بسیاری از افراد به خواسته های بیشتری رسیدن بدون اینکه ورشکستگی های ترامپ رو تجربه کنن ، مثل مارک زاکربرگ مثل برانسون ،

    علت اینکه ترامپ با جنگ به خواسته هاش میرسه به این معنی نیست که راهش اینه به این معنیه که اون انتخاب کرده این راهو

    و اصن کاری نداریم که بخاطر جلب توجهه یا هر چی

    ما مسیر خودمون رو میریم و افتخارمون اینه که میتونیم متعهدانه و با قدرت بندگی الله رو بکنیم و بعد اگه کسی پرسید با افتخار بگیم که خداوند همه ی کارهارو انجام داد برامون

    آهااااااااای اشخاصی که اعتقاد دارید و افتخارتون اینه که سختی های زیادی رو تحمل کردید و ناامید نشدید و پیش رفتید و هزارتا چیزه دیگه ، بیاید یه یه هفته بندگی خدارو بکنید ببینم میتونید

    فک کردید کاره اسونیه کنترل ذهن و اعراض از ناخواسته ها و توجه به نکات مثبت اونم زمانی که هیچ ردی از هبود نیست به ظاهر

    فک کردید ایمان به غیب کاره هر کسیه ؟؟؟

    ایمان به اینکه فرکانس های ارسالی که نمیبینم دارن کارشونو انجام میدن کاره اسونیه ؟؟؟

    فک میکنید فانتزیه ؟؟؟

    نه بابا یه چنتا لول بیاید بالاتر باهم اختلاد کنیم دوکلمه ،فعلا از فازه اینکه بخواید خودتونو به دیگران ثابت کنید بیاید بیرون ،بعد تازه بشینیم راجب اسان شدن برای اسانی ها حرف بزنیم .

    استاد چقدر زیبا گفتی

    اینکه من به جای اینکه بگم هفت بار سرطان و شکست دادم بیام بگم من انقد اجازه دادم که انرژی خداوند در بدنم جاری باشه که مسئله ای پیش نیومده که بخواد حل بشه ،این باحاله به نظرم (تکرار قهرمانی از خوده قهرمانی سختتره ،چه ربطی داشت هههه)

    استاد سه بار فایل رو گوش دادم و تازه احساس میکنم که این باور زجر و سختی کشیدن یه کم شل شده تو ذهنم و بارها و بارها باید بمباران کنم ذهنمو با این فایل تا بریزه این سیمان باور محدود کننده و باورهای قشنگ راجب خداوند جایگزینشون کنم تا هدایتگر مسیرم اون باورهای قدرتمندکننده باشن

    الهی شکرت

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    درپناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  3. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1031 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به همگی عزیزانم

    سپاس گزار خداوندم بابت اینکه اینجام و جای دیگه ای نیستم

    اولش بگم که هنگم از این حجم از اگاهی خالص و هماهنگ با قلبم و حس رهایی و اعتماد و اطمینانی که این فایل انتقال داد

    استاد چقدر تُن صدای شمارو دوس دارم وقتی که الهامات داره بهتون گفته میشه توی فایل ها چه زمانی که با هیجان و احساسی سریع حرف میزنین مثل فایل های لایو مشترک چه زمانی که مثل این فایل و چندین فایل قبلی با یک ارامش خاص با یک حالت روحانی و اطمینان دارید سخن خداوند رو انتقال میدید

    توی فایل گفتین که چرا من کسی نباشم که افتخارم این باشه که بگم خدا کارهامو انجام داد ؟؟؟

    میخوام بگم به لطف شما ما هممون افتخارمون اینه که بگیم خدا داره کارهامونو انجام میده ،به اندازه ای که با این اگاهی های خالص روی عزت نفس خودمون کار میکنیم و کلا بقیه و نظر بقیه و حرف بقیه و قضاوت بقیه و ….. اینا کمرنگ تر میشه ،دیگه نه جایی برای مقایسه میمونه و نه جایی برای ثابت کردن خودمون به دیگران ، این از این و من این نگرش رو‌مدیون شما هستم

    استاد نازنینم اینم بگم که

    هرکسی در هر مداری هست به اون اندازه برداشت میکنه از اون اگاهی

    یعنی برای این اگاهی که خداوند رو هر طوری نگاه کنی همونطور متفاوت باهات رفتار میکنه اولا که میلیون ها بار در فایلا گفتید و شنیدیم اما انگار که باره اول بود که میشنیدم و این بار احساس کردم که توی وجودم از شطرنجی بودن این اگاهی ها کم شده ،انگار بهتر میتونم درک کنم و مطمئنم به قول شما اصن حدی نداره این بهتر درک کردن این اگاهی ها

    این از این

    توی یک کامنتی دیشب نوشتم که توی شرایطی بودم که نجوا داشت صداش بلندتر میشد و حتی از باشگاه رفتن میخواست منصرفم کنه و دلیل قانع کننده ای هم داشت و ذهنم میگف کل طول هفته رو رفتی حالا امروزم استراحت کن ، حرفش حرف درستی بود اما حسم گف این یه تلس که داره اینجوری شروع میشه و میخواد قدم اول رو برداری و از مدار خداوند دورتر بشی و بعدش نجواها شدت پیدا کنه ، سریع به خودم اومدم و بلندشدم با اینکه حسش نبود و نشانی از رخ دادن خواستم نبود ،بلند شدم و همین که قدم اول رو برداشتم و اگاهانه سعی کردم با تلاش ذهنی به احساس بهتری برسم ، خداوند هزار قدم برام برداشت

    همون حرفی که استاد شما میزنید : خداوند وقتی تعهد شمارو میبینه هزار قدم براتون برمیداره و درا باز میشه ،

    حالا چه دری برام باز شد ؟؟؟ دره اگاهی های ناب دوره دوازده قدم ،قدم دوم

    استاد این اگاهی اومد اولش : این وظیفه ی شماست که زمانی که اوضاع به ظاهر خوب نیست و خبری از بهبود نیست بتونید به احساس بهتری برسید ،و اگر شما سمت خودتون رو درست انجام بدید ،خداوند سمت خودش رو بی نقص انجام میده ، به خودم خندیدم ،گفتم مرد حسابی راس میگه دیگه ،خب زمانی که همه چی گل و بلبله که کنترل ذهن معنایی نداره همه میتونن و استاد این اگاهی که خداوند بهم الهام کرد چنان وجودم رو دگرگون کرد و منو چندین مرتبه پرتم کرد به مدار احساسی بهتر که نگو و مطمئنم تجربشو داشتین هم شما هم دوستای نازنینم که وقتی یه اگاهی میاد و تایید میکنی و اگاهی بعدی بهتر از اون و هماهنگ تر و حتی شده بارها که در عرض یک ساعت از اون شرایط احساسی بد به شرایط احساسی عالی برسیم

    بعدش الهامات اومد و تو‌مسیر باشکاه هی تکرار میکردم و میگفتم تو فقط سمت خودت رو باید درست انجام بدی و در طول این چند روز تو فرکانس هات درست بوده ،پس نگران چیی؟؟؟ و بعد الله اکبر نشونه پشت نشونه بهم چشمک زد و فرداش بوم بوم بوم وارد زندگیم شد خواسته هایی که داشتم

    و این باور رو تکرار میکردم که خداوند به احوالات هر لحظه ی من اگاهه و نزدیک منه

    و فقط همین باورها باعث شد که ارام بگیرم و اجازه بدم خداوند کارهارو انجام بده

    اینکه شما میگید که به شکل حیرت انگیز ساده پیش میره کارها وقتی که خدا داره کارهارو انجام میده دقیقا دقیقا دقیقا درسته

    اما برای کسی انجام میده که مقاومت های ذهنی خودش رو برداره و خودشو به احساس ارامش برسونه و در این احساس بیشتر باقی بمونه

    خیلی این مدت این باور، سمت من و سمت خدا بهم کمک کرده و استاد دعای این روزهام مدام از خداوند این بود که اسان بشم برای اسانی ها ،

    حالا ذهن چجوری نجوا میکرد ؟؟؟

    توی طول هفته من سعی میکردم روی خودم کارکنم و ورودی مناسب بدم و اخرا یعنی اخرین روز که دقیقا هیچ خبری از هیچی نبود ذهن اومد و گف که خب کار کردن روی خود کافی نیست که تو عمل نکردی که ، بهش گفتم زر نزن اولا که من احساسم خوبه این نشون میده که من مسیرم درسته دوما این حرفی که گفتی حس بدی بهم میده پس یعنی حرف چرته سوما من که امادم خدا هر چی بگه و هر الهامی کنه با کله برم تو‌دلش پس دیگه حرفی نمیمونه ، و استاد دقیقا وقتی روی خودمون کار میکنیم و خدا داره پشت صحنه کارهارو به خاطر فرکانس های ارسالی ما انجام میده ،ما چیزی نمیبینیم و به همین دلیل ذهن نجوا میکنه به شکل های مختلف اما خب اگر احساس خوب معیار باشه هیچ وقت مسیر رو گم نمیکنیم و از مسیر خارج نمیشیم ، یعنی من این مدت داشتم روی اینکه خدا کارهارو انجام بده واسون بشم برای اسونی ها کار میکردم و خدا داشت کارهارو انجام میداد،اما ذهن میومد میگف بابا مگه میشه دیگه انقد راحت ؟؟؟انقد ساده ؟؟؟ فقط روی خودت کارکنی و هیچ کاری نکنی و هدایت بشی و خواسته ها وارد زندگییت بشه ؟؟؟

    و من میگفتم بله هر جوری به خداوند نگاه کنی همونجوری باهات رفتار میکنه

    مامانم به من میگه تنبل بس که میگم کارا باید راحت انجام بشه ،دیشبم بهش گفتم مامان خدا ادمای تنبل و هدایت میکنه به کارای راحت تر و پول دراوردن راحت و خندیدم و خوشحال بودم

    برای یه عده ای این فایل چیزی بود که باید میشنیدن و بهش نیاز داشتن

    اما برای من استاد اگاهی های این فایل تمام اون اگاهی هایی بود که چند روزه داشتم هدایتی روشون کار میکردم و با جمله به جمله این فایل با تمام قلبم داشتم تاییدشون میکردم

    و خب بعده اینکه خواسته ها به بهترین شکل وارد زندگیم شد ،به ذهنم گفتم ببین پس میشه انقد راحت میشه انقد لذت بخش

    استاد تا صب بنویسم میتونم راجب اگاهی های این فایل بنویسم که هیج جا این اگاهی ها نیست و گفته نشده

    اما میخوام تجربه ای هم بگم که در تایید این اگاهی ها

    راستی یه سوال تا حالا شده راجب اگاهی های این سایت با کسی حرف بزنید و بتونه هضمش کنه ؟؟؟به غیر از اشخاصی که توی این فضا هستن ؟؟؟ یعنی فقط فضای این سایت و به نظرم این اگاهی ها به قدری خالصه که حتی افرادی که در مدار موفقیت و خوندن کتابای موفقیت هستن باز هم سخته براشون هضم این اگاهی ها و درک اصل

    چون تمام این اگاهی ها داره مارو سوق میده به سمت اسان شدن برای اسانی ها داره سوق میده به این سمت که میشه لذت برد و به خواسته ها رسید ، چیزهایی که بر خلاف تمام رسانه ها و سوشال مدیاس

    الهی شکر که خوشبخت ترینیم که اینجاییم و جای دیگه ای نیستیم

    همه ی ما که این فایل رو گوش دادیم نت برداری کردیم و نوشتیم یعنی در مدار خداوند هستیم و الهی صدهزار مرتبه شکر .

    تجربه من برمیگرده به دوران خدمت جایی که ناآگاهانه سوار دوش خداوند شدم

    هیچ پیش زمینه ای راجب خدمت رفتن نداشتم و توی یک شب تصمیم گرفتم برم خدمت و صب رفتم و تا 2ظهر تمام مدارک مورد نیاز به غیر از معاینه دکتر روی میز پلیس +10بود و الان که فک میکنم این با اختلاف سریع ترین تصمیم زندگیم بوده و با اختلاف شاید موضوعی بوده که انقد زود اقدام کردم راجبش

    خلاصه خیلی ها سرزنش کردن که باید پذیرش میکردی سپاه و نیمدونم میری میفتی فلان جا و پدرت در میاد و بلکه از غرورت اونموقع کم بشه و اینا ، اما نمیدونم اون زمان این چه جرات و جسارتی بود که در من بیدار شده بود یه پسر 18ساله که اصن انگار نه انگار

    خلاصه میگفتم هر جا بیفتم میرم که تمومش کنم ولی من متوسل به این و اون نمیشم برای پارتی بازی و حتی یادمه اون زمان که نااگاهانه مسیر توحید رو انتخاب کرده بودم اما هر بار که پیش میومد و این جملات رو عدا میکردم با تمام وجودم احساس میکردم که نیرویی محکم منو داره در اغوش میکشه و الانم دارم احساساتی میشم و همیشه موضوع خدمتم منو احساساتی میکنه ، چنان حس قدرتی وجودم رو فرا گرفته بود که اصن نمیتونم بیانش کنم ، از صمیم قلبم خوشحال بودم و حتی یه هفته قبلم رفتم با خوشحالی موهامو با صفر زدم و اهنگ موهامو زدم بهم میادم در کار نبود هههه و اصن سراسر شور و شوق بودم و شب اعزام انقد خندیدم و شاد بودم که پدربزرگم خدا بیامرز گف داری میری خدمت ها نه عروسی ، خیلیم جدی گف ،یعنی یه جورایی فک میکردن که من خل شدم

    خلاصه همین احساس رضایت و احساس خوب همین احساس ارامش و اطمینان و همین نترررررس نبودن و نگران نبودن باعث شد که خداوند کارهارو انجام بده

    افتادم پادگان ارتش عجب شیر که داستانیه برا خودش

    اما خدا چطور کارهارو انجام داد ؟؟؟

    همینکه رسیدیم به پادگان فقط بگو بخند بود با بچه ها بعد یه روز من شدم مسئول غذا با دوتا از بچه های دیگه جاتون خالی دل سیر میخوردیم و از بچه هام باج میگرفتم سره اینکه یه کم بیشتر غذا بدم هههه بنده خداها

    خلاصه یه کم که هوا سرد شد چون اعزامی برج8 بودیم رفتم گفتم من نمیخوام مسئول غذا باشم ،چون دیگ شستن با اب یخ خیلی برام سخت بود و به راحتی قبول کردن و بگم اینم که چقدر با سرگروهبانا میونم خوب بود و یکیشون که به حدی جدی بود که به غیر من فک نکنم کسی توی گُردان خندشو دید در این حد ،حالا چرا ؟؟؟ چون من سوار دوش خداوند بودم بر خلاف همه که نگران این بودن که قراره یگانشون کجا بیفته خدا شاهده منو و دوتا از دوستام اصن فقط تو لحظه بودیم و بگو‌‌ و بخند و همین مثبت اندیشی و توجه به نکات مثبت اون دمای یخ بندون و محیط خشک رو‌تبدل به بهشت کرده بود و هر روز اوضاع بهتر میشد ،

    چند روز گذشت و هوا دیگه خیلی سرد بود اونم سرده خشک اوه اوه اوه

    من از اونجایی که علاقه داشتم به ارتش و میگفتم تو ارتش خدمت میکنم اگه بخوام برم خدمت به اسلحه و نمیدونم اموزش ها و اینا گوش‌میدادم توی کلاس ها و یه امتحان برگزار شد توی گُردان امتحان علمی که من بالاتر از همه نمره ی 90گرفتم و‌اول شدم توی گُردان بین پونصد و چن نفر و خلاصه سرگروهبان اومد وبه منشی گف تا یک هفته زارعی رو‌پست نمینویسی و اگرم مجبور شدی فقط و فقط اسایشگاه و من چند روزم اونجوری شبا با خیال تخت میخوابیدم و بعدش که میکم اوضاع داشتم بهتر و بهتر میشد و من نگران نبودم ، داشتم اسان میشدم برای اسانی ها

    توی کلاس بودیم و یه جوون خوش چهره یه افسر وظیفه اومد داخل و سلام علیک کرد و گف کی‌ میتونه پُشتک بزنه ؟؟؟منو دوتا دیگه دستمونو بردیم بالا و اسمامونو نوشت و رفت

    اقا چه خبره ؟؟؟؟

    نگو برای روز جشن ترخیصی اموزشی ما یه نفراتی میخواست که یه گروه رزمی تشکیل بده و جلوی امیر پادگان روز اخر نمایش بدن در کنار برنامه های دیگه و رژه

    اقا از فردا همه از صب سره کلاس و خسته و کلافه و ما اومدن دنبالمون و خلاصه از صب میرفتیم و‌اون پادگان یه باشکاه چند منظوره داشت ، رینگ بوکس رینگ کشتی دستگاهای بدنسازی ، پینگ پنگ و… صب میرفتیم تا بعد از ظهر تا پایان وقت اداری اونجا بودیم ، روزای اول که شوق داشتیم و تمرین کردیم و بعد دوسه روز دیگه کلا میرفتیم و توی گرمای دلچسب باشگاه میخوابیدیم ، و حال میکردیم برا خودمون و اون افسر وظیفه که مسئول اونجا بود اقا میلاد که انشالله هرجا هست سلامت باشه و لبش خندون ، خیلی پایه بود و میگف یه جا بخوابید که کادری هایی که میان تمرین شمارو نبینن لااقل هههه و من بیشتر اسون میشدم برای اسونی ها

    بعدش یه بار بعد از ظهر توی کلاس نشسته بودیم که یه نفر باز اومد داخل و گف که فک‌کنم کی میخواد تهران خدمت کنه ؟؟؟ دوباره من مثل همیشه دستمو بردم بالا هههه و با دوتا دوست دیگم که میگم فقط شوخی و خنده و بیخیال بودیم ، خلاصه اسم هامونو نوشت و رفت و فرداش مارو صدا زدن رفتیم تو یه اتاقی و گفتن که ببینید اگر سوالایی که میپرسیم رو‌درست جواب بدید بهترین جا خدمت میکنید و مثل این همه سرباز نگران کجا افتادنتون نیستید ،مام که بیخیال تو‌سرو کله ی هم دیگه میزدیم اونجا ،خلاصه یه سری سوال کردن که تو چه خونواده ای بزرگ شدین؟؟؟ ماهواره دارین خونتون یا نه و چنتا سوال دیگه و خلاصه گفتن برید اما راجب جواب هاتون تحقیق میکنیم ، ما این تحقیق میکنیم و به شوخی گرفتیم اما بعدا که رفتم یگان و افتادم حفاظت اطلاعات لویزان که بهشت ارتشه برای خدمت ،معلوم‌شد یعنی همسایمون گف که اره اومده بودن دونفر ناشناس راجب شما از ما پرسیدن و گفتم دمشون گرم من که ادرس درست حسابیم ندادم ،چجوری پیدا کردن خونه مارو ، البته یادمه گفتن اگه ادرس دقیق یا پلاک نمیتونین بدین یه کروکی بکشین و من یه کروکی کشیدم اونجا

    خلاصه باز اسان شدن برای اسانی ها

    از بین اون همه هم دوره توی ُگردان ،اون‌دوره فقط سه نفر افتادن تهران که مابودیم و بقیه همه از دم مرز اکثرا و یادمه روز اخرم انقد سرد بود که جشنی برگزار نشد و سریع از میدون اومدیم اسایشگاه و امریه هارو دادن و یادمه که اون دوستانی که به من میگفتن که ما پارتیمون فلانیه و سرهنک و سرتیپ ناحیه و نمیدونم کی‌و‌کی همه ی اونا تو شُک بودن که چه بلایی سرشون اومده ؟؟؟چون حساب کرده بودن روی اون شخص و ما سه تا دیوونه روی خداوند و خداوند به شدت کافیه برای اینکه همه ی کارهارو انجام بده و‌همه ی نعمت هارو بده به شدددددددددت کافیه

    خلاصه من بعد سه روز استراحت رفتم تهران و از سید خندان منو جدا اسمم رو صدا زدن و فرستادنم لویزان و من فقط یه دو سه روز بود داشتم توی اونجا و مینی سیتی و معاونت نیروی انسانی و اینا کاغذ بازی میکردم و نمیدونستم چه خبره و بعد یه استواری اونجا بود که گفت این نامه بازیا برای انتقالیه !!!!

    انتقالی؟؟؟؟؟؟ من ؟؟؟؟ به کسی نگفتم ؟؟؟

    به پدرم زنگ زدم بابا به کسی سپُردی برای انتقالی ؟؟؟ گف نه تو‌گفتی جام راحته و به کسی نگو ، گفتم باشه بابا خدافظ ، بعد سه روز نامه ی انتقالی من دستم بود و اومدم نزدیکترین پادگان به شهر خودم که به غیر از من که حوصله رفت و امد نداشتم همه همشهریام روز برگ بودن ، توی پادگان هیچ کس باورش نمیشد که کسی بتونه توی سه روز انتقالی بگیره از کادر بکیر تا سربازش هههه

    اما من روی دوش خداوند بودم

    من اسان شده بودم برای اسانی ها

    و بعدا معلوم شد که یه عزیزی از دوستان پدرم با یک‌ شخصی که توی ارتش خیلی دوست و اشنا داره حرف میفته و میگه اره پسر فلانی سربازه وبعد دیگه اون پیگیر همه چی میشه

    حالا سوال ؟؟؟ چرا باید بین این دو تا حرف بیفته ؟؟؟ حرف من ؟؟؟ و بعد اون بنده خدا پیگیر کارای من بشه و من اون بنده خدارو تا بعده خدمتم که برای تشکر قربونی بردم براشون ندیده بودم و نمیشناختمش

    میبینید ؟؟؟ اون فرکانس ها و اون لذت بردن ها و اون نترسیدن ها و اون نگراااااااااااااان نبودن ها باعث شد که من پله پله اسان بشم برای اسانی ها و خداوند کارارو انجام بده

    از یگانم که نگم که اصن میونم با کادریا و فرمانده و همه اینا انقد خوب بودکه اصن انگار نه انگار که اینجا پادگانه و ارشد گروهان شدم چون توانایی خیلی خوبی داشتم در کنترل نیروی انسانی و خب طول خدمتم رو حساب کنی توی یگان من 6ماه تمام مرخصی رفته بودم که فرمانده یه بار صدام زد گف زارعی من یه پارتی درجه یک دارم توی گروهان خودمون و حساب کردم اگر از الان تا اخره خدمتش به این مرخصی بدم بازم اندازه تو نمیتونه بره مرخصی و کلی خندیدم و گفتم جناب سروان خودت امضا کردی دیگه

    خلاصه همش شوخی و خنده و صمیمیت

    و به بهترین شکل ممکن و با کلی اتفاقای خوب خدمتم تموم شد و این بود داستان اعتماد به خداوند و توکل

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    خدایا یادت رو همواره و در هر لحظه در دلم جاری کن و منو خودت به خودت نزدیک گردان

    تو به ما یاداوری کن خدایا این مثال هایی که اعتماد کردیم بهت و تو کارهارو انجام دادی به بهترین شکل ممکن .

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم .

    درپناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای: