ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 10

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ‌‌‌🌸زهرا سلطانی🌸 گفته:
    مدت عضویت: 3037 روز

    به نام خدای مهربان

    اسانم کن برای اسانی

    می خوام خاطره ای رو تعریف کنم که مربوط به چندین سال قبله و یکی از اتفاقاتی که به جرات می تونم بگم واضح خدا همه کارهاشو انجام داد

    سال اخر کارشناسی که بودم تصمیم گرفتم تغییر رشته بدم و ارشد رشته مرمت اثار بخونم

    در حالی که مرمت زیر گروه هنر بود و کلی درس های ازمایشگاهی و کارگاه عملی و فیزیک و شیمی داشت و من هم کارشناسی و هم دیپلمم انسانی بود و شیمی و فیزیک اصلا نخونده بودم

    ولی اینقدر این خواسته در من قوی بود که فقط می خواستم انجامش بدم ولی در عین حال هم رها بودم و ترمزی هم نداشتم

    دانشگاه کارشناسیم کرج بود و به عنوان اولین ایده و قدم به من الهام شد که برم دانشگاه تهران دنبال منابع رشته مرمت در حالی که اصلا نمیدونستم این رشته رو دانشگاه تهران داره یا نه

    رفتم دانشگاه تهران و با یکی از اساتید رشته عمران به صورت اتفاقی برخورد کردم و کمک خواستم ازش

    اولا که بهم گفت تو اصلا از پس این رشته بر نمیای و بهتره بری همون رشته کارشناسی خودتو ادامه بدی

    و کلی ایه یاس خوند ولی من اینقدر قلبن می خواستم ارشد مرمت بخونم که کل دنیا هم اگر در مقابلم قرار می گرفتن نمی تونستن منو پشیمون کنن و یه اشتیاق سوزان در وجودم بود

    از اونجایی که رشته مرمت خیلی ناشناخته بود اون سالها فکر می کردم زیر گروه عمران باشه و چندتا از منابع عمران رو هم گرفتم و با خودم بردم خوابگاه و شروع کردم به خوندن اون کتابها درک مطالب رشته عمران برای منی که تو اون فضا نبودم خیلی سخت بود ولی ادامه دادم ادامه دادنی که با لذت همراه بود

    هر صفحه ای که می خوندم احساس می کردم دارم به خواسته ام که قبولی ارشد هست نزدیکتر میشم

    ولی در عین حال رها بودم و به نتیجه هم فکر نمی کردم فقط می دونستم من این مسیر رو دوست دارم و ادامش میدم

    وقتی جهان تعهد منو دید توسط یکی از دستهای خودش منو هدایت کرد به مسیر اسانی

    و من متوجه شدم که رشته مرمت ربطی به عمران نداره و زیر گروه هنره

    و اون سال فقط دوتا دانشگاه یعنی هنر اصفهان و زابل این رشته رو داشتن

    پس برای منابعش باید می رفتم اصفهان شهری که تا حالا نرفته بودم

    الان که دارم برای خودم بازگو می کنم این مسیر رو متوجه میشم توی قدم به قدم رسیدنم به خواسته هیچ نگرانی وجود نداشت و اصلا یک بارم به انتهای ماجرا فکر نکرده بودم که حالا اگه قبول نشم چی

    اون موقع سال اخر کارشناسی بودم و توی خوابگاه زندگی می کردم

    به واسطه رفت و امد مکررم به دانشگاه تهران برای گرفتن کتابهای منابع از کتابخونه یکی از دوستام که هم خوابگاهیم بود و اونم دوست داشت رشته علوم سیاسی قبول بشه با من همراه شد تا بیاد منابع علوم سیاسی رو از دانشگاه تهران بگیره

    و وقتی اونم متوجه شد که من برای پیدا کردن منابع ارشدم باید برم اصفهان با خوشحالی تمام از من دعوت کرد که هفته بعد که داره میره خونه منم همراهش برم چون از قضا اونم اصفهانی بود

    ‌و اینجوری بود منی که اصلا یه خیابون از اصفهان رو بلد نبود با یه شخص اصفهانی اصیل که کل اون شهر رو بلد بود راهی اصفهان شدم

    تداعی کردن خاطرات اون سفر همین الانم یه شادی درونی و قلبی بهم میده

    توی مدت سه یا چهار روزی که من با سمیرا دوستم اصفهان بود فوق العاده ترین روزهای زندگیم بود خانوادش به قدری از من پذیرایی کردن و کلی توی مهمونی های خانوادگی اون چند روزشون به من خوش گذشت که لحظه به لحظه اون روزا رو فراموش نمی کنم

    پدر سمیرا منو برد و رسوند دم دانشگاه هنر اصفهان و قرار شد دو ساعت بعدش بیاد دنبال من

    من وارد دانشگاه هنر شدم و رفتم کتابخونه که سراغ منابع رو بگیرم

    لیستی از منابع بهم دادن که یه چندتا کتاب بود و باقی جزوه هایی بود که اساتید توی کلاس ها به دانشجویان می گفتن ومنابع مکتوب و چاپ شده ی این رشته خیلی کمیاب بود و این یعنی من باید دونه به دونه اون منابع رو از افراد و دانشجویان اون رشته می گرفتم

    لیست رو گرفتم و اومدم بیرون روی یه نیمکت توی حیاط نشستم و البته اینم بگم فضای دانشگاه هنر اصفهان به قدری برام جذاب و دلنشین بود که اون لحظه احساس می کردم خودم دانشجوی اونجا هستم ساختمون دانشگاه یه خونه قدیمیه بزرگه که وسطش یه حوض با ماهی های قرمز داشت توی یه فرکانس عالی قرار گرفته بود

    حالم خیلی خوب بود و هیچ نگرانی از هیچ بابتی توی وجودم نبود

    یکی از دانشجوها داشت از اونجا رد می شدم و احساس کردم باید ازش برای منابع سوال کنم

    و این کارو کردم و گفت صبر کن الان یکی رو برات میارم که حلال مشکلته

    رفت و با یه اقایی برگشت و گفت این اقا نفر اول و بچه درس خون رشته مرمته سال اخره و یه جوری توی کلاس جزوه می نویسه که یه کلمه هم جا نمیندازه

    وای خدایا به همین راحتی داشت همه چی برای من انجام می شد

    حالا قسمت جالب و جذابتر داستان این بود که اون اقا هم تهرانی بود

    و کل جزوه هاشو از سال اول برده بود خونه و توی اصفهان چیزی نداشت

    و قرار شد چند روز دیگه که برگشت تهران همه جزوه هارو برام بیاره

    یعنی من اگه کل کتابخونه های ایران رو می گشتم نمی تونستم دست اول تر و عالی تر از منابعی که خدا توسط دستهای خودش به راحتی و اسانی در اختیار من قرار داد رو به دست بیارم

    و من با لذت تمام هم کل اصفهان رو گشتم هم مهمون یه خانواده فوق العاه بی نظیر اصفهانی بودم و هم به خواسته ام رسیده بود

    و در نهایت بعد از برگشتم به تهران منابع به دستم رسید و من با یه اشتیاق غیر قابل وصف شروع کردم به خوندن اون منابع رشته ای که کاملا باهاش غریبه بودم ولی وقتی یه خواسته ای رو با تمام وجود میخای راههای اون برات هموار میشه

    اون اقایی که منابع رو بهم داده بود بارها بهم گفته بود و می گفت چون تغییر رشته ای هستی و ممکنه برات قابل فهم نباشه هر سوالی داشتی ازم بپرس

    خدا هم منابع رو دو دستی بهم تقدیم کرد و هم یه استادی که شاگرد اول رشته خودش بود رو در اختیارم گذاشت و جالبه اینقدر مطالب برام جذاب بود و راحت درکشون می کردم که هیج وقت سوالی نداشتم از اون اقا بپرسم و برای خودش هم عجیب بود که چرا سوال برام ایجاد نمیشه

    و فکر می کرد من زیاد جدی نیستم و نمیخونم که سوال هم ندارم وگرنه کسی که کارشناسی تاریخ خونده الان میخاد شیمی و فیزیک یاد بگیر مگه میشه سوالی براش ایجاد نشه

    و سال بعد در کمال ناباوری اون اقا و حتی خودم و همه دوستام من با رتبه تک رقمی 9 کنکور سراسری رشته ای که مقطع ارشدش فقط 10 نفر پذیرش داشت دانشگاه هنر اصفهان قبول شدم

    و انجا که کارها راحت و اسان پیش میره خود خدا داره انجامش میده

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 95 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 1977 روز

      سلام زهرای عززیز

      چقدر خوشحالم که امروز صبح هدایت شدم به کامنت شما

      چقدر خدا مستقیم داشت با من حرف میزد

      واقعا چقدر لذت بخشه که خدا برات کاراتو انجام بده

      چقدر جذابه که افتخار کنی به آسانی مسیرت

      در حین کامنت شما مدام با خودم میگفتم خدایا اینو داری به من میگی ؟

      و وقتی که گفتید رتبه تون شد نه ،

      خدا گفت بله دقیقا با خودتم

      آخه منم دقیقا چنین تجربه مشابهی رو برای رشته معناری داشتم اونهم با رتبه نه،

      و الان خدا بهم گفت ، من همون خدام

      همه کارا رو برات انجام‌میدم

      تو فقط سمت خودت رو انجام بده

      زهرای عزیز ممنونم بخاطر این کامنت زییا و پر از درس

      در پناه خدا باشی دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    هرندی گفته:
    مدت عضویت: 1520 روز

    بِسمِ اللهِ الرَحمنِ الرَحیم…

    سلام وعرض ادب محضر استاد عباسمنش عزیز،خانم شایسته و تمام آگاهی جویان سایت

    بسیار بسیار لذت بردم از این همه آگاهی های ناب که استاد عباسمنش عزیز با انفاق در اختیار رهپویان آگاهی قرار میده…

    ایکاش ما هم بتونیم با باورهای توحیدی و فعال کردن اسماء الحسنی در دل وقلبمون خدا را جور دیگری باور کنیم…

    چند روزی بود که داشتم رو اسماء الحسنی که در صد بند در دعای جوشن کبیر اومده همراه با معانی و تفاسیر شون کار می‌کردم که البته چند فراز ابتدائی اون را کار کردم،همه صحبت‌های استاد درسته فقط باید باور کنیم و اونها را سرلوحه زندگی خودمون قرار بدیم،باید خدا را باور کنیم،باید اسماءالحسنی را باور کنیم وبا قلبمون درک کنیم،باید نور این صفات را درک کنیم،خدا نور آسمانها و زمین است،خدا رحمان است خدا رحیم است،خدا کریم است ،خدا بزرگ است، خدا حلیم است،و خدا حکیم است

    ولی تا ما به باور وایمان نرسیم که خدا جامع جمیع صفات و اسماء الهی است فایده نداره

    خداوند در قران فرموده :ولله الاسماءالحسنی فادعوه بها…

    وبرای خداست اسماءالحسنی پس با این اسماءخدا را بخوانیم.

    البته خواندن خدا با این اسماء لقلقه زبان نیست،بلکه بالفعل کردن این اسماء در خودمان است،اسماء که خداوند فرموده:وعلم آدم الاسماءکلها…

    اللهم انی اسئلک بسمک یا الله،یا رحمان ،یارحیم،…

    ان شاالله که بتوانیم با درک قلبی و گرفتن انرژی اسماءوصفات الهی و باور کردن آنها خدا را در زندگی های خودمون بصورت آگاهانه مد نظر بیاریم و هر لحظه به او توجه کنیم.ان شاءالله

    رب انی مقیم الصلوه ومن ذراتی

    ربنا و تقبل دعاء…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  3. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    بنام خدا

    سلام بر استاد عزیز

    یه مدتیه هر فایلی که جدید میاد روی سایت توی صحبتهاتون آرامش خیلی خاصی دریافت میکنم

    حس میکنم به قله ارامش رسیدین ودارید ازاون بالا توی امن ترین وسیف ترین حالت ممکن ازخدا حرف میزنید

    توی نگاه وکلامتون توی این مکث های کوتاه بین کلامتون به من حس خیلی خاصی میده

    آرزومه روزی به این درجه ازدرک خدا برسم ،بشینم از خداحرف بزنم انگار توی بغلش نشستم وهمه دنیا رو زیبایی هاشو دارم

    استاد این حس خوب درشما نشون میده همه این تلاشها شما رو تبدیل به یک ابر انسان کرده همیشه راجب ایلان ماسک صحبت میکنید اینکه یه کاری کرده که هرگز کسی حتی بهش فکر نکرده من حس میکنم شما توی این مسیر رسیدین به بالاترین سطح ارامش ورسیدن به عشق معبود

    تحسین میکنم شمارو که وقتی صحبت میکنی ادم صدای خدارو میشنوه

    راستش توی جمع بندی حرفای شما تعادلمو ازدست دادم گفتم استادی ک تمام این چندسال داره از تلاش برای رسیدن به موفقیت وارامش صحبت میکنه حالا داره میگه فقط بهش بسپاریم این برای منی ک هنوز به درک شما نرسیدم الان استاد من دارم میوه های شیرین درختی رو میبینم و استفاده میکنم که ریشه هاش خیلی عمیق به جایی وصله که وقتی داشت رشد میکرد من نمیدیدم حالا نتیجه ش شده یک ارامشی که استاد وقتی حرف میزنین ملموسه

    خداوند جوری هدایت گره که درحد عقل ما نمیگنجه خداوند همواره داره هدایت میکنه همون طور که جورج رو میفرسته تا شما جواب سوالاشو بدین

    اینکه اون دوست عزیز که خدا بهش الهام کرد برگرده خونه وجلوی یک اتفاق بگیره بدون درگیرشدن واتفاق بد

    وقتی اینارو برامون میگین ایمانمون صدچندان میشه

    من دیروز یه ویدیو دیدم که تو عمق دوهزارپایی اززمین یه قورباغه بود که اون بالا اندازه یه برکه کوچیک آب داشت برای زندگی این موجود

    استاد بازهم از معجزاتی میگه که ازاول تاالان تکرار کرده موسی مریم

    به جای اینکه ازخدا بخوام منو قوی کنه میرم درکنارش ارام میگیرم من به تنهایی نمیتونم وفقط کمک اونه که منو جلومیبره

    استاد چه هوشمندانه فکر خدارو میخونه میگه به جای دعا برای قوی شدن وگارد گرفتن باورامونو عوض میکنیم تا آسانی ببینیم

    چه قدر خوبه این نوع فکر کردن استاد واقعاً ارامش میاره

    چطور امکان داره سپاس گذارسلامتی بود واقعاً غیر ممکنه نزدیک ترین فرکانس به خداوند شکرگذاریه واحساس خوب ادرس

    نزدیک ترین مسیرو استاد اینجا میگه یاد قدم اول افتادم که استاد میگفت یه جاده ای هست همین طوری سوت میزنی ازمسیر لذت میبری وبه اون نعمتها میرسی

    استاد مشخصه که این مسیر خیلی درسته همه حرفهای اول شما تاالان یک چیزی میگه ودرطی اینهمه سال چیزی تغییر نکرده چون فنداسیون درست الهامات خداست وقوانین خدا هرگز تغییر نمیکنه

    استاد عاشقتم خدایا شکرت برای این مسیر درست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  4. -
    مژگان لادانی گفته:
    مدت عضویت: 2462 روز

    با سلام دور فراوان به استاد عزیزم..استاد نمیدونم چطوری ازتون امروز تشکر کتم بخاطر این فایل زیبا …من تازه یک بار این فایل گوش دادم ولی وقتی داشت فایل تموم میشد ی حسی بهم میگفت بنویس …واینک وقتی ما تو زندگی اسون شدیم برای سختی ک هرچی بگم کم گفتم و زندگی خودم گواه این موضوع ک حالا ک توی این میسر زیبا هم دارم مفهم ک چقدر اسون بودم برای سختیا از هر لحاظ از لحاظی مالی بگم با اینک توی یک خانواد بسیار ثروتمند متولد شده بود با کسی ک هیچی نداشت ازوداج کردم چرا من اون رابطه را قبول کردم و 25 سال ادامه بخاطر عدم خود کم بینی و عدم لیاقت برای دریافت نعمت های خداوند …وهر گونه سختی ک بگی از لحاظ سلامتی از لحاظ رابطه با خداوند از لحاظ رسیدن به خواسته …و این باوراسون شدن برای سختی اره هر روز منا جنگند تر و مقاوم تر کرده بود ک توی سر مسله من داغون ترین تجربه میکیرد ک اگر ی گوشش برای کسی تعریف میکیردم واقعا اون احساس تعجب تو وجودش میدی ک بابا تو چطور الان زندی …و یک نمونه من همیشه فشار روی 6و7 بود ک هروقتی به دکتر معراج میکردم واقعا دکتر با یک لهنه میگفت تو چطور داری راه میری چ برسد زندگی کنی …خلاصه ک اگر بخواهم یک کتاب بنویسیم شاید به چیدین جلد برس …ولی حالا میخواهم از جای بگم ک همه عوض شد .وزندگی منا به دوقسمت تقسیم کردم در 27 …سال 97 ک به صورت خیلی معجزه اسا درحالی ک توی یک شرایطی بود ک یک عمل جراحی سینه انحام داد بود و درهمون طول دروان درمان یک جراجی دیگ هزار بار سخت تر ازاول باید انجام میدادم و اون زمان داشتم توی دورهای عرفان حلقه کار میکردم ویک دفعه با فایل توحید عملی و شما با اتوبوس میخواست برید سفر ک حالا دقبقا نمیدونم کدوم فایل بود ..وفقط یک جمله اون فایل هنوز به یادم هست ک گفتید میخواهیم بربم سفر چمدانتون بنده و من بعداز گوش دادن اون خبلی سریع دور کشف قواینین از سایت خردیدم و ازاونجا زندگی جدید من شروع شد و به قول خود خداوند هر روز اسون شدم برای اسونه ها و هموار این مسیر اومدم گاهی بیشتر دورهای شما راخریدم و با اونا بطور کلی زندگی کردم ولی هیچ وقت کامنت به اون صورت ننوشتم تا این از سال گذشت بخاطر اینک به قول خانم شایسته عزیزم ک گفتند ما فکر میکنیم داریم روی خودم کار میکنم و عافل ازاین من توی سال 1402 تو با اینک به همه الهامت گوش میکردم ولی این به تنهای کافی نبودو درگیر یسری مسایل شدم و ی جای توی ی شرایط ک‌قرار گرفتم کل حالم بدشد.وهمیش این سوال توی ذهنم بود ک خدایا کمکم کن این اون میسر ک استاد میگ و خود خداوند هم میگ نیست واون میسر شرک بود ک روی حرف ادم حساب کرده بودم و بجای اینک از خدا درخواست کنم چشم به دست ادم بابود درحالیک من به زبون میگفتم من از خدا میخواهم ولی درعمل چیزی دیگ بود و بابخورد با یسری مسله نادلخواه .کلا همجور منا بهم ریخته بود ک همش میگفتم خدایا کمکم کن و یک شبی ک واقعا از شرایط و عملکردم خودم و واکنش های خودم عاجز شد بود از خدا کمک خواستم م با درو خانه تکانی ذهن …ک یک مغجره بود دوباره توی زندگیم شروع کردم بعدم با فایل ک برای دور قانون افربنش گذاشتید همه چیر رویای شد و من قدم اول قانون افرینش خرید و حالا هرروز دارم معجزهای عمل کردن درست به این قانون توی لحطه اهی زندگیم میبنم .رسیدم به حال خوب گذشت واون احساس شاگر بودن از نعمت ها و جریان پول و برکت الهی که دارد هموار بیشتر و راحتتر وارد زندگیم میشد و قلبم برای دریافت هدایت های الهی بازباز کردم و هرروز رهاتر واسون و روان تر دارد چرخ زندگیم میچرد و از خداوند کمکم و ددخواست میکنم ک هدایتم کنند به اسونی های بیشتربیشتر تو زندگیم و به معنای واقعی عملکرد قانون افرینش دارم توی زندگیم میبنم و تجربه میکنم انشالا ک با توکل به خدای مهربون و بخشند ‌.واهب اون نتیجه های عالیه مالی هم.وارد زندگیم میشد درحالی ک دیگ عجله بدوبدو ندارم دارم اون احساس ارامش واقعی و اینک کارهابسپارد به دست جریان هدایت تا بهت بگه چکار کنم ک هم کاربه طور فوق العاد اسان راحت و عالیه پیش بره و درحالی ک‌نتیجه از زمین تا اسمان نسبت به اینک من بخواهم خودم اون کار انجام بدم.استاد بازم ازبابت این فایل های عالیه سپاسگزارم ایستاد عاشقتونم .و از خانم شایسته عزیزم بی نهایت سپاسگزارم ک با عشق دورها را ابدیت میکند و روی سایت قرار میدن ..درپناه الله یکتا شاد ثروتمند سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    سعادت گفته:
    مدت عضویت: 1857 روز

    سلام بسیار فایل عالی و به موقعی بود خیلی به این فایل احتیاج داشتم مدتی بود فایلی ارائه نکردید و این فایل در زمان مناسب ارائه گردید اگر باورهای توحیدی داسته باشم همه چیز حله و این نقطه ضعف من است یعنی در داشتن باورهای توحیدی ضعیف هستم متعهد می شوم خودم را در ساختن باور های توحیدی تقویت کنم الهی به امید تو

    ارادتمند استاد گرانقدر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    منيره فهمى گفته:
    مدت عضویت: 715 روز

    باسلام به استادعزیزم وخانم مریم شایسته مهربانم امروز من ازخدای خودم کمک خواستم وافکارم بسیارتنش داربودچون مدتی هست زیرباربدهی های وام سنگینی رفتیم واین وام روزمانی گرفتیم که من بطور مرتب توفرکانس درس‌های استادم نبودم وهنوز آگاهی نداشتم وام بایدجزو خط قرمزهامون باشه لذا این فایل کلی به من آرامش دادوباعث شدعجله نکنم ودایم دنبال راه حل های عجولانه برای بهترشدن شرایط مالی نباشم الهی همه بدهکارا ازبدهی ها تمام شده ورهاباشندومن واقعا ازخدای مهربانم تشکر میکنم که دراین مجموعه معنوی قرارگرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    مرتضی گفته:
    مدت عضویت: 1327 روز

    سلام

    خدایا شکر بابت این فایل واستاد عزیزم

    خداروشکر برای این سایت و شما دوستان خوب

    میوه فروشی شغل سختی هست و زمان زیادی رو میگیره بارها شده خسته شدم واز نداشتن وقت کافی برای گوش دادن به فایلها و انجام تمرین و لذت بردن درد میکشیدم

    این باور قبلی من بود

    صبحها زمانی که برای خرید به میدان میوه وتره بار میرم قبل از اون اگه یه گوشه خلوت کنم و دعا ومراقبه انجام بدم صادقانه از خدای خودم درخواست کمک کنم وخرید رو به خدا بسپارم ومنتظر هدایت باشم به بهترین شکل کارها پیش میروند میوه های تازه قیمت عالی کیفیت بالا ودر سریعترین زمان خرید انجام میشه

    در طرف مقابل اگه استرس داشته باشم دیر از خواب بیدار بشم دعا نکنم توکل نداشته باشم وقدرت در دستان خودم ببینم کارها انجام میشوند اما نه به خوبی، خسته میشم

    قیمتها باب دل نیست کیفیت هم عالی نمیشه

    حدود ده روزی هست از خدا میخام که شرایط کاری رو برام اسان کنه یه فایل تو سایت دیدم که استاد میگفت خدایا کارها رو برام اسان کن واین دعای هر لحظه من شده الان هم این فایل به روز به دستم رسید وداره بهم اموزش میده که با استفاده از قوانین، تسلیم در برابر خداوند بودن، مهم نبودن نظر دیگران، مقایسه نکردن خودم با دیگران، عجله نکردن وصبور بودن، دعا کردن و ارتباط با خدا میتوانم به راحتی و به سادگی به خواسته ها و ارزوهام برسم برای من همین فایل که چطور راحتتر به خواسته هام برسم نشانه وهدایت خدا میبینم و سپاسگزار هستم

    یه من ی در وجودم هست که مانع وصل من به خدای مهربانم میشه دائم بهم میگه که تو میتونی وتو میدونی این برای اعتماد به نفس خوبه اما به تنهایی کارساز نیست باید بگم به کمک خدا میتوانم و میدانم چرا که قدرت 1من تبدیل بشه به بی نهایت وصل بشم به منبع قدرت

    من یکی هستم وبا خدا بی نهایت میشوم

    یکی از باورهای توحیدی من این ه که قطره اب به تنهایی محکوم به فنا میشود هیچ وقت دیده نمیشود شادابی و سرزندگی ومثمر ثمر بودن نداره اما از ان لحظه ای که به دریا بپیوندد زنده وپویا میشه قطره دیده نمیشه دریا میشه

    خدایا من را به دریای بیکرانت وصل کن

    خلوت کردن،

    کنترل ورودی ها

    صبر کردن

    دعا کردن

    لذت بردن از لحظه

    ارام بودن

    سپردن به خدا و حرکت کردن

    تمریناتی هست که روزانه باید انجام بدهم

    در پناه خداباشید

    دوستدار شما مرتضی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1920 روز

    به نام یگانه خالق جهان هستی

    سلام و عشق تقدیم اساتید عزیز خودم و دوستان هم فرکانسی ام در معبد خدایی

    به نسبتی که به خداوند قدرت میدیم و می دونیم با مسائل ما آشناست،خداوند به همون نسبت مسائل ما را حل میکنه

    خداوند همواره داره ما را هدایت میکنه ولی افرادی هدایت خداوند را دریافت می کنند که نزدیک باشن به فرکانس خدا کی به فرکانس خدا نزدیک میشیم؟ موقعی که قلبمون آرومه،حالمون خوبه،آرامش ذهنی داریم،ترس و نگرانی نداریم،احساس سپاسگزاری داریم،احساس اشتیاق در قلبمون بیشتر هست

    دیشب داشتم جلسه آخر قدم دوم را گوش میدادم حدود 2 ساعت و نیم بود.ولی آدم دلش نمیخواست اصلا این فایل تمام بشه از بس پر از آگاهی بود،پر از اطلاعات قرآنی بود دوستانی که دوره را دارن حتما توصیه میکنم یکبار دیگه فایل را گوش بدن،اونجایی که استاد فرمودن که جهان مثل محیط یک بازی ساخته شده و یک سری قوانین تغییر ناپذیر داره و ما به عنوان بازیگران این بازی با فکر و عملمون هر چیزی که طبق قوانین باشه را میتونیم خلق کنیم و اینطوری محیط،آدم ها،ماشین ها و ‌… چیزهای زندگیمون را خلق میکنیم و به نوعی می‌رسیم به جمله جهان پیرامون ما ساخته و پرداخته ذهن ما هست،و جمله انیشتین که میگه من میخوام فکر خدا را بخونم مابقی جزئیات هست،وقتی قوانین خدا را بفهمیم و بدونیم چطوری کار میکنه اونموقع است که انسان حکومت میکنه برای خودش، آن موقع اس که ابر و مه و خورشید در خدمتش هستن.

    خداوند آگاه هستش به نیازهای ما،خواسته های ما،خداوند بهتر از ما میدونه که ما چه نیازهایی داریم.و خداوند می‌خواهد که نیازهای ما را برطرف کنه، چون به این شکل جهان گسترش پیدا میکنه، خداوند میلیاردها ساله که خدایی میکنه ولی ما چندین دهه هست که بندگی میکنیم

    چی میشه که ما هدایت را دریافت میکنیم؟

    موقعی که باور داشته باشیم که خداوند داره هدایت میکنه،موقعی که ما توکل میکنیم به خداوند

    کی به خداوند توکل میکنیم؟

    موقعی که آرامش داریم،موقعی که خیالمون راحته که حواسش به ما هست

    زمان هایی که ما فقط روی قدرت خودمون و دیگران حساب میکنیم شکست میخوریم چون ما و بقیه قدرتی نداریم در مقابل قدرت خداوندگار بزرگ

    کل کاری که ما باید انجام بدیم اینکه ذهنمون را کنترل و اروم کنیم،با تمرکز روی داشته ها و نعمت هامون،با تمرکز روی خوبی های بقیه،با دیدن زیبایی های جهان هستی،با شاد بودن

    چی میشه که همواره ما آسون باشیم برای آسانی ها،همواره در حال دریافت نعمت های خدا باشیم

    موقعی که ما نگاهمون را به خدا عوض کنیم،موقعی که باور داشته باشیم که خداوند همواره به ما نزدیک هست و با ماست،از رگ گردن به ما نزریکتر هست

    همین باوری که خدا به ما نزدیکتر از رگ گردن هست یعنی جزئی از ماست شاید بتونه خیلی از مسائل زندگی ما را حل کنه و ما را هدایت کنه به خیلی از مسیرهای اسون،آدم های اسون،پول های آسون،ارتباطات اسون،ثروت آسون

    اگه باور داریم که برای بدست آوردن یک چیز پدرمون باید در بیاد،پدرمون باید در بیاد تا اون چیز را بدست بیاریم ولی وقتی آرامش داری و میگی خودما میسپارم دست خدا و توکل میکنی به اون نیرو و میشینی رو دوشش و اجازه میدی هدایتت کنه به سمت راه های آسون و لذت می‌بری و لذت میبری و روز به روز زندگیت راحتر و راحتر میشه

    چرا بعضی اوقات زوم میکنیم روی یک چیز خاص،روی یک محیط خاص برای زندگی، روی یک خونه خاص برای خرید،روی یک دختر و پسر خاص برای پارتنر بزار خدا هدایت کنه اون از بالا به قضیه نگاه میکنه

    اگه داریم زجر میکشیم مشکل از ماست

    خدا هیچ بیماری نداره که بخواد ما را اذیت کنه و لذت ببره و بخنده،خداوند همواره میخواد ما و دنیا پیشرفت کنه و به مسیر تعالی خودش ادامه بده،من باید فقط روی آرامش،کنترل ذهن،سپاسگزاری و احساس خوبم تمرکز کنم و بقیه اش را بسپارم به خدا

    خداوند لذت میبره که ما ازش چیز زیاد بخواهیم،بزرگ بخواهیم ولی ما هم باید ظرفیت قلب و ظرفمون را بالا ببریم

    انسان متعالی نیاز نداره به تایید دیگران،نیاز نداره به قدردان بودن دیگران،نیاز نداره به تعریف و تمجید دیگران، نیاز نداره که بخواد پول،ثروت،خونه،ماشین، بچه،همسر، ویلا،مغازه،دوستان بخواد به رخ دیگران بکشه و ثابت کنه خودشا به بقیه ،کافیه خودشا به خودش ثابت کنه،لیاقتش را به خودش ثابت کنه،عزت نفس و اعتماد به نفسش را به خودش ثابت کنه

    ورودی اگه کنترل بشه خروجی کنترل میشه

    وقتی احساس خوب داریم به ایدهای خوب و خدایی هدایت میشیم و وقتی احساسمون بد هست به ایده های بد و شیطانی هدایت میشیم

    سپاسگزارم از استاد عزیزتر از جانم بابت ضبط این فایل،استاد درسته ضبط اینگونه فایل ها در وهله‌ی اول به خود شما کمک شایانی میکنه ولی نمیدونید که به ماها که تازه به این قوانین و خدا آشنا شدیم چه کمکی میکنه

    از خداوند براتون بهترین ها را خواستارم استاد

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
  9. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 684 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تنها اوست مالک همه چیز برای همه ما و‌تنها او را میپرستم و تنها از او‌ یاری میجویم

    درود و سلام خدمت شما استاد نهایت گرامی !

    هر آنچه بگویم در باره این بحث (ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی) بگویم کمست

    امروز وقتی از خواب بیدار شدم کلی انرژی مثبت داشتم برای شروع روز و اتفاقات عالی که برایم رخ میداد اول از همه آمدم روی سایت و همین که عکس جدید و نوشتن فایل جدید را دیدم یک حس آرامش برایم آمد و‌ زیاد خوش شدم چون زیاد میخاستم فایل جدید شما را بیبیینم و شروع کردم به گوش کردن فایل این ویدیو شما باید هزار ها دفع گوش کرده شوه به خودم میگم باید هر روز گوش کنم هرروز چقدر آگاهی های بیشمار داشت در هر لحظه فایل فکر میکردم و‌نمیدانم از کجای فایل شروع کنم ولی یک داستان کوتاهی از خودم میگم

    امروز مه قرار بود برم تا شهر و بعضی اجناس لازم داشتم و همین که فایل را دیدم گفتم میرم و‌ در مسیر را گوش هم میکنیم فایل‌ را چقدر با ذوق گوش میکردم و‌اصلا راه را نفامیدم چقسم رسیدم و کلی اشک از حرف های توحیدی شما ریختم و بسیار دلم آرام شد و با حس آرامش رفتم مه دو ماه میشه که میخایم lcd بخرم به دفتر و کار های دفتری خودم و هروز صبح و دگه صبح میکردم و همین امروز تصمیم گرفتم که باید بخرم و به همین قانون که استاد بیان کرد عمل کردم

    خوب وقتی دوکان اول رفتم دیدم که‌ قیمت ها بسیار بالا است یعنی چیزی که مه میخایم نظر به پولی که دارم چهار برابر قیمت است و اصلا نمیشد امروز همچین جنس را با این قیمت خرید و‌دوکان دوم هم همین قسم و حس کردن باید این دوکان بعدی باید باشه همین جیزی که مه میخایم

    و پرسیدم وقتی از صاحب دوکان پرسیدم در جواب برم گفت هر قسم قیمت ها است خود جقسم جنس میخایی مه برش ضرورت خوده گفتم و فامیدم که مه جه میخایم و همین جنس که مه ضرورت داشتم در دگه جای ها بود ولی باید چهار برایر پول میپرداختم و خدا را شکر همین امروز با گوش کردم این فایل این نتیجه را گرفتم و‌خداوند مره هدایت کرد به بهترین جای و بهترین خرید از دیگر فایل ها نتایج زیاداست ولی این همین فایلی است که دقیقا همین امروز رخ داد

    و بعد با تکسی که آمدم چقدر آدم خوبی بود هر بار با آدم های خوب سر‌ میخورم با وجودیکه قبلا این قسم نبود

    در حفظ الله باشید !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  10. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1869 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    خدا رو شکر میکنم که در مدار شنیدن آگاهی های زیبا و بی نهایت این فایل قرار گرفتم.

    قبل از اینکه کامنتم رو شروع کنم دوست دارم به یه نکته جالب اشاره کنم که نمی‌دونم بقیه دوستان هم همین حس رو داشتند یا خیر اون هم اینکه تصویر پس زمینه استاد با اون رنگ آبی کمرنگش به همراه رنگ سفید تیشرت استاد در هارمونی و هماهنگی عجیبی قرار داشت از اول فایل تا به انتها این تصویر در ذهن من بود احساس میکردم استاد از آسمون داره صحبت می‌کنه و یه حس عجیبی داشتم زمانی که میخواستم فایل رو ببینم پشت فرمون بودم و ابتدا مقداری به صورت تصویری فایل رو دیدم و بعد گفتم بقیه اش رو به صورت صوتی گوش بدم که حواسم به رانندگی باشه اما این احساس عجیب اجازه نداد و کل فایل رو به صورت تصویری دیدم و احتیاطم رو بیشتر کردم که بتونم از دیدن استاد در آسمون لذت ببرم…

    اما می‌خوام از تجربیات زندگی خودم درباره موضوع این فایل بگم…

    تقریبا سیزده سال پیش بود که من برای کار و زندگی از شهرستان به تهران مهاجرت کردم با یک عالمه باور منفی و اشتباه درباره زندگی و موفقیت و خداوند با اینکه در یک خانواده سوپر مذهبی بزرگ شده بودم اما باورهای بسیار نامناسبی درباره خداوند داشتم…

    من با یک دنیا امید و آرزو به تهران مهاجرت کردم یادمه شب ها میرفتم روی یکی از پل ها و به شهر بزرگ تهران نگاه و آرزوهام رو تصویر سازی میکردم خیلی دلم میخواست موفق بشم اما خبر نداشتم چه زندگی سختی در انتظارمه به قول استاد مهم نیست شما چه چیزی به زبون میاری مهم نیست چه خواسته ای داری مهم اینکه چه باوری درباره اون خواسته داری چه باوری درباره خداوند داری چه باوری نسبت به خودت داری…

    من دلم میخواست موفق بشم دلم میخواست ثروتمند بشم دلم میخواست زندگی پر از رفاهی داشته باشم اما باورهام این بود که:

    من لایق صحبت با خداوند نیستم چون انسان بی ارزشی هستم پس باید به دیگران توسل کنم و از اون ها بخوام که بین من و خدا پادرمیونی کنن بلکه خدا راضی بشه و گوشه چشمی به من کنه و من رو به خواسته هام برسونه.

    باور دیگرم این بود که نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد و از چندتا استاد و داخل چندتا کتاب خونده بودم که افراد موفق کسانی هستند که ساعت 5 صبح بیدار میشن پس من هم شروع کردم به کارکردن اما نه مثل بقیه بلکه مثل بولدوزر… یادمه صبح ها ساعت 4 و نیم صبح از خواب بیدار میشدم و بعد از کلی نماز و دعا(بخونید التماس به غیرخدا) کمر همت رو میبستم و میرفتم سرکار تا 9 شب و وقتی هم 9 شب می‌رسیدم خونه شاید باورتون نشه ولی همون سرسفره خوابم میبرد بدون اغراق…

    و کلی باور اشتباه دیگه که به دلیل اینکه کامنتم طولانی میشه تا همین جا بسنده میکنم… یه روزی توی محل کارم بودم که یهو انگار یکی یه تلنگری بهم زد گفت داداش داری اشتباه میزنی…

    گفت هیچ معلوم هست داری چکار میکنی؟

    این اون زندگی بود که میخواستی؟

    توی رویاهات تو داشتی توی تهران لذت میبردی اما الان زندگی ات چیزی به جز رنج نیست

    و ندای دیگری می‌گفت زندگی همینه همه همینجوری هستند و تو چیزی جدا از بقیه نیستی…

    اونقدر جسم و روحم خسته بود که دیگه نای مقاومت دربرابر این حرف ها رو نداشتم و یه باوری که از بچگی داشتم اینجا هم کمکم کرد اون هم این باور بود که همیشه با خودم میگفتم من با بقیه فرق دارم از همون بچگی هم با توجه به اتفاقاتی که برام میفتاد این باور بیشتر برام‌ بولد میشد بنابراین گفتم حتما یه راهی برای موفقیت هست و من باید اون راه رو پیدا کنم …

    خلاصه گشتم و گشتم و گشتم تا اینکه هدایت شدم به سایت عباسمنش دات کام…

    دیدم اینجا چقدر با اون جاهایی که قبلاً رفته بودم متفاوته اینجا یه استادی هست که داره میگه تو برای وصل شدن به خدا نیاز به هیچکس نداری…

    تو با محمد و عیسی و موسی هیچ فرقی نداری…

    اولش در برابر این حرف ها خیلی مقاومت داشتم اما کم کم و آروم آروم پذیرفتم…

    به لطف الله هدایت شدم به دوره ارزشمند دوازده قدم و این هدایت یکی از بزرگترین برگ برنده های زندگیم بود و قدم به قدم:

    احساس لیاقتم رو ساختم

    احساس ارزشمندی و توانمندی ام رو ساختم

    و از همه مهمتر خداوند رو درک کردم…

    آروم آروم دست خدا رو گرفتم و یواش یواش رفتم روی دوشش سوار شدم…

    یه مقداری هم بنویسم از الان از زمانی که چرخ زندگیم شروع به روان چرخیدن کرد…

    یه زمانی التماس کردم به بقیه که برام پارتی بازی کنید و من رو فلان جا استخدام کنید و اون ها از بس منت سرم گذاشتن و تحقیرم کردند گفتم آقا غلط کردم نخواستم و استعفا دادم …

    به خدا گفتم خدایا فهمیدم تازه فهمیدم که ایاک نعبد و ایاک نستعین یعنی چی الان دیگه فقط از تو می‌خوام خودت یه کار خوب در یک جای خوب برام جور کن و رفتم و در یک جای عالی استخدام شدم جایی که برای همه یک رویاست و هنوزم فکر میکنند من پسرخاله رئیس اونجام که اونجا کار میکنم چون توی ذهن بقیه اینه که هرگز بدون پارتی نمیشه استخدام شد…

    کم کم باورم نسبت به خدا بهتر و بهتر شد و تصمیم گرفتم به آرزوی کودکی ام یعنی کارآفرینی رنگ واقعیت ببخشم هیچی بلد نبودم نمی‌دونستم چطوری مشتری پیدا کنم چطوری کارمند پیدا کنم کارهای حسابداری رو چطوری انجام بدم اما دیگه نگران نبودم چون پشتم به یه نیرویی گرم شده بود که همه چی رو به موقع بهم میگفت در زمان مناسب و در مکان مناسب هدایتم میکرد درست مثل محمد و موسی و عیسی…

    پس شروع کردم با توکل بر خودش…

    به خدا قسم از جایی که فکرشم نمی‌کردم برام مشتری فرستاد از جایی که فکر نمی‌کردم کارمند عالی برام فرستاد و در مورد مسائل حسابداری قدم به قدم هدایتم کرد و بعدها فهمیدم کارهایی که توی حسابداری میکردم دقیقا همون هایی بود که بقیه انجام میدادن و یا یه حسابدار استخدام کرده بودن که اون کارها رو براشون انجام بده اما من با کمک خدا انجام میدادم با لذت و به راحتی و به آسونی…

    و من یعنی آدمی که از 5 صبح تا 9 شب می‌رفت سرکار و چرخ زندگیش به سختی و سفتی می‌چرخید تبدیل شدم به کسی که کارآفرینی کرده و کار مورد علاقه اش رو انجام میده و حالا دیگه کار و زندگی و تفریح اش یکی شده و بدهکار نیست به راحتی پول میسازه و هیچ احساس گناهی نداره و به راحتی به خدا وصل میشه.

    الان دیگه برای خواسته هام هیچ عجله ای ندارم هیچگونه تقلایی نمیکنم چون می‌دونم من فقط باید سمت و وظیفه خودم رو انجام بدم و سمت و وظیفه من بندگی کردنه سپاسگزاریه روی خودم کارکردنه تغییر باورهامه و حساب کردن روی فقط خداست بقیه اش دیگه سمت و وظیفه خداست

    وظیفه خداست که من رو به خواسته ام برسونه

    وظیفه خداست که کارهام رو پیش ببره اون آدمی که لازمه وارد زندگیم کنه اون پولی که لازمه وارد زندگیم کنه روزی بهم بده سلامتی بهم بده مشتری برام بیاره و…آره همه ی این ها وظیفه خداست و اگر من می‌خوام به همه ی خواسته هام برسم باید دست از دخالت در کار خدا بردارم دخالت در کار خدا یعنی تقلای من برای انجام کارها یعنی عجله کردن یعنی ناامید بودن یعنی زور زدن و جنگیدن یعنی تقلا برای تاب آوری و باید یادم باشه اگر من به وظیفه ام عمل کنم خدا هم به وظیفه اش عمل میکند :

    اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ

    به یاد آرید نعمتهایی که به شما عطا کردم، و به عهد من وفا کنید تا به عهد شما وفا کنم.

    امیدوارم روزی همه مون بتونیم به وظیفه مون عمل کنیم.

    ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای: