ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    منصوره گفته:
    مدت عضویت: 869 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی نازنین و همه دوستانم در این سایت الهی

    چقدر شما خوبید استاد هرچی که در محصولات می گید رو در فایلهای رایگان هم بیان می کنید، همین الان که داشتم این جمله رو می نوشتم خدا بهم گفت ” استاد اینا رو نمی گه من دارم می گم و برای من فرقی بین فایل رایگان و محصول نیست” ازتون سپاسگزارم استاد مهربانم که خدای واقعی رو به من شناسوندید.

    تا چند روز پیش فکر می کردم که ما باید از خدا هدایت بخوایم تا اون هدایتمون کنه با وجود اینکه توی قدم اول دوره دوازده قدم مفصل در این مورد حرف زده بودید ولی درست متوجه نشده بودم برای همین هر کاری میخواستم انجام بدم می گفتم که خدایا هدایتم کن فکر می کردم اینو نگم هدایتم نمی کنه و تازه چند روزه فهمیدم که خدا هر لحظه داره همه رو هدایت می کنه مهم نیست که ما اینو درخواست کنیم یا نه. این درخواست کردن برای یادآوری به خودمه که حواسم باشه، که بشنوم، که در مدار شنیدن قرار بگیرم‌.

    من چند ماهیه دوره احساس لیاقتو شروع کردم و در درون خیلی تغییر کردم، تغییراتی که وقتی در موقعیت خاصی قرار می گیرم متوجهشون می شم یعنی اینقدر آروم شخصیتم، طرز فکرم تغییر کرده که تا در یه موقعیتی قرار نگیرم خودمم نمی دونم. بعد که در موقعیتی قرار می گیرم و رفتار و دیدگاه جدیدمو با قبلم مقایسه می کنم تازه می فهمم چقدر از درون همه چیز داره درست میشه جوری که دوست دارم همونجا به سجده بیفتم و از خدایی که بهم الهام کرد که این دوره رو بخرم سپاسگزاری کنم.

    من هنوز جلسه 4 این دوره ام و الان چند هفته است دارم جلسه تکمیلی 4 رو گوش میدم و چقدر این جلسه بیدارم کرده، چقدر باعث شده خودمو بشناسم و ریشه بعضی رفتارهامو که در یه نقطه نگه ام داشته بودن و نمی تونستم قدم از قدم بردارم رو بفهمم. ترکیب این دوره با فایلهای توحیدی جادو می کنه.

    چهارشنبه ای داشتم جلسه 4 تکمیلی رو گوش می دادم که به جمله ای برخوردم که انگار از یه خواب سنگین بیدار شدم. استاد داشتن در مورد کامنت یکی از دوستان عزیزمون توضیح می دادن که این جمله بخشی از اون کامنت بود ” چطور می تونم ذهن منطقیمو که افزایش نیافتن فروش رو دلیل بی ارزشی من می دونه قانع کنم که من صرفا فقط به این دلیل که به این دنیا اومدم لایق همه چیز هستم.” این جمله رو که شنیدم از خودم پرسیدم این جمله یعنی چی؟ و جواب اومد یعنی ذهن می گه که چون تو اینقدر تومن پول نساختی لایق اون خونه نیستی چون اون خونه اینقدر قیمتشه.

    در ادامه این فکر اومد که ذهن این باور رو داره که تو برای رسیدن به هر خواسته ای باید یه کاری انجام بدی، یه زحمتی بکشی : نمره 20 میخوای باید خیلی درس بخونی، قبولی در کنکور می خوای باید زحمت بکشی، فلان ماشینو میخوای باید اینقدر پول بسازی.

    برای هر خواسته ای تو باید یه کاری بکنی. حتی دیدم که این باور در ذهنمه که اگه بدون زحمت و سختی به چیزی برسم اصلا قدرشو نمی دونم و براش ارزش قائل نیستم و ازش مراقبت نمی کنم. بارها شده که توی خیابون پسر جوونی رو دیدم که داره بد رانندگی می کنه و بلافاصله با خودم گفتم که ببین باباش ماشین انداخته زیر پاش و این داره ماشینو از بین می بره، براش زحمت که نکشیده. یادمه که وقتی بچه بودم و بابام میومد خونه و می دید که مثلا میوه ای خراب شده یا ماده غذایی دیگه ای خراب شده با عصبانیت می گفت شماها که زحمت نکشیدید، شماها که شب تا صبح بیداری نکشیدید معلومه که دلتون نمی سوزه و چیزی خراب می کنید.

    بعد که این باور مخربو در خودم پیدا کردم ناخودآگاه ذهنم رفت سمت آیه 186 سوره بقره که خدا میگه من نزدیکم و دعای هر دعا کننده ای رو اجابت می کنم . از خودم پرسیدم این آیه یعنی چه؟ جواب اومد یعنی وظیفه اجابت کردن دعا به خدا مربوطه نه به انسان. وظیفه انسان فقط درخواست کردنه. بهم گفته شد فرض کن که غول چراغ جادو داری و میگه من 3 تا آرزوتو برآورده می کنم اون زمان تو راحت می گی که من فلان ماشینو می خوام، نه تو به این فکر می کنی که چند توی حسابته نه غول. چون توی ذهنت اینه که من قرار نیست کاری بکنم غول قراره خواسته منو بهم بده و اون بی نهایت قدرت داره..

    همون زمان یه چیزی در وجودم گفت: ” خدا همون غول چراغ جادوئه. هرچی بخوای رو بهت میده هیچ کاری به حساب بانکی تو یا تواناییهای تو نداره. چون اون قراره همه کارو انجام بده اگه هم لازم باشه تو کاری انجام بدی خودش بهت می گه ولی شرط داره. شرطش همونی هست که در ادامه آیه می گه، بهش ایمان داشته باشی یعنی باورش داشته باشی، بهش توکل کنی، و به قول استاد درک کنی با چه قدرتی در ارتباطی”

    این صحبتها که باهام می شد تازه فهمیدم که من هیچی از قدرت خدا نمی دونم. به خودم گفتم خدا به حضرت موسی گفت برو پیش فرعون من همراتم و حضرت موسی چقدر ایمان داشت که این کارو کرد، به وحی اعتماد کرد وگرنه نه خدا لشکری از فرشته ها رو بهش نشون داد و نه چیز دیگه ای.

    از این الهامات درک کردم که اینکه استاد می گن که ما فقط به این خاطر که به این دنیا اومدیم لایق همه نعمت های جهان مادی هستیم به چه معناست. اگه من خودمو کنار بکشم و وظیفه اجابت خواسته ها رو به خدا بسپارم و اونو صاحب قدرت بی انتها بدونم اونوقت من لایق رسیدن به همه خواسته هایم هستم چون خدا قراره منو به اون خواسته ها برسونه.من لایق ماشین گرون قیمت هستم اگه حتی حساب بانکیم خالیه چون خدایی که قراره منو به اون ماشین برسونه هیچ کاری به حساب بانکی من نداره.

    ولی خب رسیدن به این باور تکامل می خواد چون در معادلات ذهن، خدا جایی نداره و قراره همه کاری رو من انجام بدم و تغییر این نگرش زمان می خواد‌.

    چندین بار در برهه های حساس زندگیم خودمو کنار کشیدم و تسلیم خدا شدم و اون قضیه رو حل کرده بدون اینکه من هیچ کاری بکنم ولی باز یادم می ره. باز فکر می کنم که من باید یه کاری بکنم، در دام مقایسه، در دام تاییدطلبی افتادم و بعد در دام عجله. و بعد تقلاهای فراوان و بی نتیجه.

    دوره احساس لیاقت عالیه برای خلاص شدن از تایید طلبی. تایید طلبی پاشنه آشیل من هست و الان چقدر کمتر شده و آرامشم بیشتر.

    الان راحت تر می تونم تسلیم باشم و بسپارم به اون قدرت بی انتها تا راهو نشونم بده. از وقتی هدایتو درست درک کردم بیشتر صداشو می شنوم.

    ممنونم استاد عزیزم به خاطر دوره احساس لیاقت، به خاطر همه فایلهاتون

    سپاسگزار ربی هستم که هیچ وقت رهام نکرد. آرامش من با ده سال پیش، با یک سال پیش قابل مقایسه نیست هزار برابر شده و من چقدر کم شکرگزارش بودم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  2. -
    سیاوش گفته:
    مدت عضویت: 1557 روز

    به نام خداوند وهاب و هدایتگر

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان

    چقدر همزمانی این فایل و جلسه ۵ قدم چهارم برای من جذاب و دلنشین و پر از آگاهیه.

    استاد چند وقت بود که داشتم به این فکر میکردم که چرا اتفاقات برای من میوفته و به خواسته هام میرسم،مسیر خواسته هام هم راحته اما دیر میرسم. مثلا میخوام یه معامله کنم،آخرین روز دیگه طرف راضی میشه به معامله کردن. یا میخوام توی یه بازه زمانی خاص یه مثلا آپارتمان رو بفروشم،روز آخر دیگه قرارداد بسته میشه و مشتری میاد. همش میپرسیدم چرا اینجوریه و چرا نباید زود و راحتر اتفاق بیوفته و خیلی دنبال جواب این سوال میگشتم و از اونجایی که به این آگاهی رسیدم که تمام اتفاقات رو خودم رقم میزنم،دنبال جواب سوال درون خودم میگشتم. که هدایت شدم به قدم چهارم و جلسه ۵ که انگار جواب تمام سوالاتم توی اون جلسه داده شد و آگاهی های اون فایل و این فایل فرمول حل مسئله من هست. توی این مدت به این نتیجه رسیدم که من خیلی میام روی توانایی های خودم حساب میکنم و یجورایی دست خدا رو توی انجام و حل مسائل زندگیم باز نذاشتم و دقیقا وقتی به نقطه تسلیم میرسم و کارم رو به خدا میسپارم ،اونوقته که خدا تمام کارهام رو به بهترین و راحترین و در کمترین زمان ممکن انجام میده. خب چه کاریه؟!!! از همون اول بیام و به نقطه تسلیم برسم و هم بصورت زبانی و هم بصورت قلبی عاجز بودن خودم رو در برابر قدرت خداوند ابراز کنم و اجازه بدم خدا مسائل من رو حل کنه و من فقط لذت ببرم اگر که به این دنیا اومدن من و اگر خلق کردن من فقط برای اینه که من لذت ببرم و خداوند همه چیز رو مسخر من کرده برای لذت بردن. بیام رنگ توحید رو توی زندگیم پر رنگ کنم و ریشه شرک روخشک کنن توی وجودم تا به بهترین و کوتاهترین و راحترین راهها هدایت بشم.

    ممنونم استاد بابت این فایل فوق العاده و خداروشکر که شما هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  3. -
    عباس آزادی گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    بنام الله مهربان

    درود به استاد عزیزم عباس منش واستاد خانم شایسته عزیز

    اول از هر سخن خداوند را سپاسگزارم که مرا با استاد عباس منش آشنا نمود

    امروز که این فایل را به تیتر «« ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی»»

    دیدم اول از همه تصویر پشت استاد توجه مرا بخود جلب کرد و بسیار استاد را تحصین نمودم واقعا زیبا بود

    چند روز پیش خداوند خانواده ما را هدایت نمود به یک سفر زیبا به جنگل های شمال ایران

    ما از شیراز حرکت کردیم و با گروه آفروید خودمان به سمت جنگل ابر و جنگل هیرکانی حرکت نمودیم

    اگر بخواهم کل مسیر و هدایت را بگویم باید کتاب بنویسم

    اما به قسمت کوچکی از هدایت اشاره می کنم

    وقتی به سمت بالای کوه می رفتیم هوا ابری شد و یک منظره زیبا بوجود آمد و هوا برفی شد لذت خاصی بوجود آورد به بالای منطقه که رسیدم بارش برف زیادتر گردید و مجبور شدیم همانجا کمپ کنیم

    بعد از اسکان هوا صاف شد و در این لحظه خداوند زیبایی هایش را به ما نشان داد یک منظره زیبای برفی و یک جنگل ابر زیبا

    . دوست داشتیم به درون ابرها بپریم

    با لیدر که صحبت کردم گفت :هر از مدتی اینجا جنگل ابر تشکیل می شود و هیچگاه ما شرایط کمپ را نداشتیم همیشه از این محل گذر می کردیم

    جای دوستان سبز یک بهشت زیبای لذت بخش

    فردا صبح از آسمان ابر هیچ خبری نبود و با تابش آفتاب هیچ اثری از برف نبود و یک چهره پاییزی به خود گرفت

    مسیر را طی نمودیم یک مسیر چالشی

    غیر از مارشال بقیه آماتور بودند

    من پشت مارشال حرکت نمودم و مسیر گلی که گفته می شود گل صابونی

    چون مانند صابون لیز هست حالت گل صابونی را شروع کردم و نیمی از مسیر را که سرازیری و با پیچ بود را پشت سر گذاشتم

    به دلیل اینکه تعداد خودروها زیاد بود مارشال یکی یکی رانندگان راهنمایی می کرد

    در محلی توقف نمودیم تا بقیه برسند

    بقیه رانندگان جلوتر رفتند اما من ایستادیم و گفتم چون لیدر گفته اینجا باستید نباید جلوتر برویم با آمدن لیدر حرکت کردم و ماشین پنجم شدم

    دخترم مدام می گفت برویم جلو اول باشیم

    گفتم اگر قرار بود حلو برویم خداوند اجازه می داد

    بگذار خداوند به ما بهترین و راحتترین راه را هدایت کند

    ماشین لیدر با سختی مسیر را طی نمود و همچنین چند ماشین جلوی ما شرایط سختی را گذرانند

    در این زمان وقفه من باد لاستیکها را کم نمودم و شروع به حرکت کردم و براحتی به قول استاد در دوره دوازده قدم یک راه سرازیری بود که سور خوردیم و رفتیم پایین و بدون هیچ نگرانی وقتی فیلم خودمان را که دوستان گرفته بودند دیدم با تعجب می گفتند اینها چقدر راحت آمدن پایین وقتی که برنامه تمام شد دیدم که مارشال گروه فیلم مارا در پیج اینستا و گروه قرار داده و نوشته هنرنمایی آقای آزادی در یک مسیر پرچالش که به زیبایی تمام انجام پذیرفت

    من و همسر و فرزندان هدایت خداوند را می دیدیم نه تسلط ما

    و وقتی فیلم بقیه را دیدیم هدایت خداوند برای ما کاملا مشهود بود

    یاد استاد افتادم که می فرمودند در بازی پینگ پنگ از خداوند هدایت می خواهد و او هدایت می کند

    به دلیل اینکه در دوره کشف قوانین هستم بقیه موارد را در آنجا ذکر می نمایم

    نحوه صحبت کردن آخر فایل استاد بنظرم با بقیه فایلها متفاوت بود

    در بقیه فایلها با اقدارخاصی بود اما در این فایل یکجور دوست داشتن خاص بود

    نه که در آنها دوست داشتن نبود

    وقتی که می گفتند من اینها را برای خودم می گم هر روز

    ،عین موقعی که یک پدر داره برای فرزندانش حرف می زنه

    یک ذره داخلش ناخالصی نبود

    نمی دانم چطور باید توصیفش کنم شاید هرچه بگویم بخطا رفته باشم یکجور حس درونی داره منتقل میشه

    تو چشماش فقط عشق به شنونده هست فقط عشق

    نمی دانم کسی از دوستان این را درک کرده یا نه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  4. -
    رامش فردوسی گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    تنها اوست مالک همه چیز برای همه ما و‌تنها او را میپرستم و تنها از او‌ یاری میجویم

    درود و سلام خدمت شما استاد نهایت گرامی !

    هر آنچه بگویم در باره این بحث (ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی) بگویم کمست

    امروز وقتی از خواب بیدار شدم کلی انرژی مثبت داشتم برای شروع روز و اتفاقات عالی که برایم رخ میداد اول از همه آمدم روی سایت و همین که عکس جدید و نوشتن فایل جدید را دیدم یک حس آرامش برایم آمد و‌ زیاد خوش شدم چون زیاد میخاستم فایل جدید شما را بیبیینم و شروع کردم به گوش کردن فایل این ویدیو شما باید هزار ها دفع گوش کرده شوه به خودم میگم باید هر روز گوش کنم هرروز چقدر آگاهی های بیشمار داشت در هر لحظه فایل فکر میکردم و‌نمیدانم از کجای فایل شروع کنم ولی یک داستان کوتاهی از خودم میگم

    امروز مه قرار بود برم تا شهر و بعضی اجناس لازم داشتم و همین که فایل را دیدم گفتم میرم و‌ در مسیر را گوش هم میکنیم فایل‌ را چقدر با ذوق گوش میکردم و‌اصلا راه را نفامیدم چقسم رسیدم و کلی اشک از حرف های توحیدی شما ریختم و بسیار دلم آرام شد و با حس آرامش رفتم مه دو ماه میشه که میخایم lcd بخرم به دفتر و کار های دفتری خودم و هروز صبح و دگه صبح میکردم و همین امروز تصمیم گرفتم که باید بخرم و به همین قانون که استاد بیان کرد عمل کردم

    خوب وقتی دوکان اول رفتم دیدم که‌ قیمت ها بسیار بالا است یعنی چیزی که مه میخایم نظر به پولی که دارم چهار برابر قیمت است و اصلا نمیشد امروز همچین جنس را با این قیمت خرید و‌دوکان دوم هم همین قسم و حس کردن باید این دوکان بعدی باید باشه همین جیزی که مه میخایم

    و پرسیدم وقتی از صاحب دوکان پرسیدم در جواب برم گفت هر قسم قیمت ها است خود جقسم جنس میخایی مه برش ضرورت خوده گفتم و فامیدم که مه جه میخایم و همین جنس که مه ضرورت داشتم در دگه جای ها بود ولی باید چهار برایر پول میپرداختم و خدا را شکر همین امروز با گوش کردم این فایل این نتیجه را گرفتم و‌خداوند مره هدایت کرد به بهترین جای و بهترین خرید از دیگر فایل ها نتایج زیاداست ولی این همین فایلی است که دقیقا همین امروز رخ داد

    و بعد با تکسی که آمدم چقدر آدم خوبی بود هر بار با آدم های خوب سر‌ میخورم با وجودیکه قبلا این قسم نبود

    در حفظ الله باشید !

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  5. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1925 روز

    به نام اللهِ هادی

    سلام.

    خدایا خودت هدایت کن که کامنتم کاربردی نوشته بشه، چه برای خودم چه سایر دوستان.

    امروز در مسیر رفت به بهشت زهرا و دیدارِ پدر جان، فایل رو گوش دادم.

    بارها چشم هام درشت شد، تعجب کردم، حیرت کردم، لبخند زدم، ذوق کردم، خوشحال شدم، سرشار از آرامش قلبی شدم…

    از بس کلام استاد به دل و قلب و جانم نشست و لذت بردم.

    یه جمله زنگ زد تو گوشم:

    وقتی به افکار نازیبا اجازه بدی بزرگ شن در ذهنت، به همون میزان از فرکانس خدا دور میشی…

    من تازه با خداوند شروع به دوستی کردم و هنوز جا داره کار کنم و قوی تر شم تو باور به خداوند.

    یه چیزی رو تو رابطه ام با خدا باور دارم:

    خداوند بهترین چیدمان ها رو برام میکنه.

    وقتی کاری رو با هدایت خدا انجام میدم، انجام اون کار بسیار اسان میشه برام، حتی اگه تا یه دقیقه قبلش هیچ مدله نمیخواستم و نمیتونستم انجامش بدم.

    خیلی مشتاقم رابطه ام با خداوند محکم تر شه، بیشتر باور کنم ابعادِ وسیعِ بزرگیشو.

    بزرگی در دانش و علم.

    بزرگی در سخاوت و بخشندگی‌.

    بزرگی در مهربانی.

    بزرگی در قدرتمندی.

    بزرگی در ثروت.

    و …

    به هر میزان باور کنم بزرگیِ بی انتهای خدا رو به همون میزان ظرفم بزرگ و بزرگتر میشه.

    خدارو شکر واسه این فایل، که روزیِ من و هر کسی که میشنوه شده.

    استاد جان ممنونم که بی دریغ و بی توقع انقدر درک و حس های قشنگتون رو به اشتراک میذارین.

    کجاها جلو رفتن برام اسون بوده، چون خدا برام داشته جلو میبرده، به عبارتی تسلیم بودم و دل سپردم به خدا؟

    مسیر ازدواجم، مسیر تدریسم در مدرسه، بارداری و …

    و دقیقا جاهایی که خودم خواستم همه چیز رو کنترل کنم آسان شدم بر سختی ها.

    امروز از خدا تمرکز و زمان خواستم برای نوشتن تو دفترم، برام فراهم کرد.

    الانم زمان و تمرکز میخوام برای شنیدنِ مجدد فایل و باز شدن بیشتر و بیشتر ذهن و قلبم به روی اگاهی های زیاد این فایل.

    خدایا خودت کمکم کن دسترسیمو به فرکانست باز کنم در لحظات بیشتری.

    که چرخ زندگیم روان و روان و روان تر بچرخه.

    الهی آمین.

    فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2245 روز

      به نام خدای اجابت کننده درخواست، درخواست کنندگان

      سلام سمانه جان،مادر مهربان و توحیدی و خوشکلام و زیبا و جذاب و مومن و موحد و خداجو

      تولد، تولد تولدت مباررررررک

      یه عالمه استیکر رقص و قلب و فشفه و دست و هورااااااااا

      مدتی بود که دوست داشتم با فراغ باز تولد حافظ جان رو تبریک بگم و یک گپ دوستانه داشته باشیم که کم سعادت بودم این مدت کلا فرکانس منفی صفر بود. خدا را شکر روز تولدت بهانه ای شد که بیام و چند کلامی باهات حرف بزنم.

      روح پدر بزرگوارتان قرین آرامش شادی و رحمت و الهی باشه، الهی آمین

      نمیدونم میدونی یا نه نقطه ضعف من دیدن بچه کوچیک و اونهم از نوع تپل ،مپل. دلم داره قیلی ولی میره برای اون لپ های بامزه حافظ جان. این هدیه الهی مبارکت باشه عزیزم و روز به روز همراه با پیشرفت هایت، پیشرفت ها و موفقیت های دلبندتان رو هم ببینی و لذتش رو ببری.

      سمانه جان دوست دارم و یه عالمه بوووووس به روی ماهت. ان شاءالله هر سال بهتر از سال قبل در روز تولدت سوپرایز های، سوپرایز داشته باشی.

      مررررسی برای تعهد و عمل به این مسیر الهی و سعادت.

      در پناه ایزد منان روزگار به کام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1925 روز

        سلام رضوان جانم.

        امروز کامنت هاتو تو سایت خوندم.

        میخواستم همونجا بنویسم برات ولی دستم نرفت برای نوشتن.

        از مادر نوشتی و اینکه آسمانی شدن…

        روحشون شاد و در آرامش.

        بسیار تحسین برانگیزی برای کنترل ذهن.

        برای ایمانِ با عمل در این آزمون سخت.

        بار اول، با کامنت سعیده جان، میخکوب شدم موقع خوندن کامنت در سایت، امروزم با خوندن کامنت شما.

        انا لله و انا الیه الراجعون.

        خیلی خیلی برات ارزوی صبر و ارامش دارم.

        و چه تعبیری کردی…

        امروز، تولد تو و تولد مادر در جهانِ باقی یکی شد…

        شما دوستای نازنینی هستین که من دارم و ازتون یاد میگیرم کنترل ذهن و صبر رو.

        عشق بی نهایتِ من و حافظ جون تقدیمت.

        در پناه الله باشی و در آرامشِ فراوان.

        ممنونم برای لطف و محبتت.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    فاطمه و مسعود گفته:
    مدت عضویت: 1617 روز

    به نام خدای مهربونم…

    سلام به استاد نازم و مریم کیوتم و همه ی هم فرکانسی های عزیزم …

    من فاطمه هستم و بعد از شنیدن داستانی که استاد تعریف کردند در رابطه با اینکه زمان بندی خدا بینظیره ،یک ماجرایی که اتفاقا برای همین ماه هست رو گفتم براتون تعریف کنم که باورمون قوی تر بشه ..

    من چندماهی ست که سالن زیبایی خودم رو افتتاح کردم و پرسنل برای انجام دادن فر مو نداشتم …

    تو فکر گرفتن پرسنل هم نبودم و برام مهم نبود که این لاین توی سالن نباشه …چون جام کوچیکه و کلا دوست دارم تکاملی برم جلو و واقعا عجله ایی برای پیشرفت ندارم …

    (اینم بگم که من دوره ی ثروت یک و دوازده قدم رو دارم کار میکنم ..الان جلسه اول قدم 4 و جلسه 22ثروت هستم و البته دوره ی عزت نفس رو تمام کردم اما دومرتبه شروعش کردم) و خلاصه زندگی من کلا روغن کاریه .. همیشه همه چیز پیش میره .. همه چیز خوبه ..ثروت و خوشبختی و ارلمش و سلامتی و رابطه ی خو تو زندگیم جریان داره،همه ثروت و درامدمون صرف پیشرفت و تفریح و لذت بردن میشه و در یک کلام همه چیز رویاییه …من و همسم مدام سعی میکنیم ذهنم.ن رو کنترل کنیم و فقط به زیبایی ها توجه کنیم و حالمون رو خوب نگه داریم ..

    حالا این پیش زمینه هارا داشته باشید تا ماجرا رو تعریف کنم …

    حدود دو هفته ی پیش من سفر بودم و دو نفر پیام دادن برای لاین فر مو که بیان به صورت اجاره ایی یک صندلی اجاره کنند و کارشسون و انجام بدند ..من بهشسون گفتم سفر هستم و وقتی که اومدم با هم صحبت میکنیم …خلاصه من اومدم و اصلا یادم رفت و حدود چند روز بعدش پیام داد که من میتونم بیام امروز تویه سالنتون مشتری دارم و بیام براش انجام بدم و بعد قرارداد ببندیم …من بهشون گفتم امروز رو درصدی باشه (درصدی یعنی اینکه 30درصد از مبلغی که اون روز از مشتری میگیره رو به عنوان حق سالن به من بده که خب برای من خیلی میصرفه) که من کارشون رو ببینم و بعد قرارداد اجاره ایی ببندیم (که ماهیانه یک مبلغی رو به من بدند و دیگه فرقی نمیکنه چندتا مشتری داشته باشه ،که این روش برای پرسنل میصرفه ولی برای صاحب سالن سود زیادی نداره )

    حلاصه اومدند و مشتری رو زدند و بعد از اون روز گفتند فرداش هم مشتری دارند و قرار شد از شمتری فردا اجاره ایی باشه ..

    خلاصه ما فرداش قرارداد بستیمو و عصرش پیام داد گفت من با همسرم دعوام شده و دیگه نمیتونم کار کنم فعلا و قراردا رو فسخ کنیم و منم چون این باورو دارم که جهان سراسر خیره و فراوانی هست و این بره بهترش میاد ،سریع قبول کردم و قرار شد هر دویه این مشتری هارو به صورت درصدی باهام حساب کنه که مبلغ خوبی میشد و واسم میصرفید …

    اینم داشته باشید که دوتا متشری هایی که تو سالنم زد یکیشون از همکارهای قدیمی من بود و یکیشونم خواهر همکارم بود …

    چند روز پیش همین همکارم که فر مو زده بود بهم پیام داد که خانوم فلانی هنوز تو سالنته ؟ گفتم نه هممون روز که موهای تورو فر کرد یه سری شرایط پیش اومد که قراردادش فسخ شد و رفت چطور؟

    گفت که موهای مارو سوزونده ودااااااغون کرده و باید از ته بزینم و من و خواهرم حدود 7 تومن خرج کردیم و باید پول مارو پس بده یا ازش شکایت میکنیم …و گفت اگر کار به شکایت رسید چون توسالن تو بوده میتونی به عنوان شاهذ بیای؟ منم براش توضیح دادم که مسولییت کار با خودشه و هیچ قراردی نداره و من نمیتونم شاهذ باشم و دوستم سریع قبول کرد و ماجرا تموم شد رفت …

    حالا شما اولا ببینید که خدا چطور بهم روزی رسوند و چطور از اسیب زدن به اعتبار من و سالنم حفاظت کرد …..

    الله اکبر …..

    خدای من کمکم کن بتونم سپاسگزار باشم ….

    من عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  7. -
    سعید میرزاخانی گفته:
    مدت عضویت: 2299 روز

    سلام

    امیدوارم همه چی براتون بهترین باشه همه چی

    پول و سلامتی و خوشبختی و شادی و عشق و آرامش و همه چیزهای خوب دیگه هم براتون بهترینش باشه همیشه و همه جا

    میدونید چی برام جالب بود تو این فایل

    اینکه بالاخره منم تجربه کردم تجربه دوستانی میومدن و میگفتن وای استاد نمیدونی چقدر خوشحالم از اینکه خدا خیلی زود جوابمو با این فایل جدیدتون بهم داد

    آره بالاخره منم تجربه کردم

    چون همین دیشب داشتم تو سررسیدم با خدا حرف میزدم که چرا من بلد نیستم و یاد نمی‌گیرم از تو و قدرتت و عشقت و مهربونیت استفاده بکنم و راحتتر مسیر مو ادامه بدم

    چرا بعد از اینهمه سال که دارم با استاد کار میکنم و از محصولات و آموزش ها استفاده میکنم باز انگار ی جای کار میلنگه ،چرا نمیتونم این همه محبت و لطف و کرم و وهابیت تورو ببینم ،اصلا کجایی ،هستی نیستی ،میشنوی نمیشنوی ،یا آهنگ خانم هایده ست فکر کنم که میگه ،به اونجایی رسیدم که گم کردم خدامو…..

    آره بعد از نوشتن این گلایه ها ،البته فکر کنم گلایه نبود ،یجور درخواست بود برای به دست آوردن رابطه بهتر ویا درستر با خودش و یجورایی داشتم ازش هدایت میخواستم برای پیدا کردن خودش از خودش

    مثل گفتن این جمله که میگه خدا نکنه آدم به جایی برسه که به خود خدا بگی خداجون تو رو خدا هندل کن خخخخخخخخ

    بعد از نوشتن، داشتم میرفتم سمت خونه که یکدفعه این فکر اومد تو ذهنم که واقعاً چرا بعداز اینهمه سال که توشغلم هستم و به اصطلاح حرفه ای شدم و شغلمو تا 70 80 درصد بلد شدم بعد 6سال ونیم 7 سال ،هنوز دستاورد چشم گیری بدست نیاوردم ؟؟؟

    با همین افکار رسیدم خونه

    رفتم سر گوشی و طبق معمول اینستاگرام

    تو اولین کلیپ بود که دیدم استاد داره از ی فایل جدید صحبت میکنه و رفتن تو سایت دیدم دقیقاً در مورد جواب سوال منه فایل جدید

    و بیشتر از اینکه از خود فایل خوشحال بشم،

    ذوق زده شدم از اینکه خدا انقدر زود جواب سوالم رو با صحبت های استاد بهم میخواست بده

    خوشحال و سرمست این اتفاق خوابیدم که فردا (که امروز 30 آبان باشه)گوش بدم

    و با همسرم هم در مورد این اتفاق صحبت کردم

    خیلی خوشحال بودم

    و امروز بعد از گوش دادن این فایل فوق‌العاده

    چیزی که من متوجه شدم در مورد خودم بعد اینهمه سال اینه که من اصلا نمیتونم باور کنم همه چی به دست خودم و باورهام

    نمیتونم تجربه خوب جدیدی که بدست میارم رو به خدا و فرکانس های خودم مرتبط کنم

    همش میگم خدا

    همش میگم خداجون ردیف کن

    همش میگم خدا بزرگ

    همش میگم خدا بخشنده و مهربون

    همش میگم خدا روزی رسون

    همش میگم فقط میگم فقط میگم

    انگار تموم این آموزش ها فقط برای من تازه تبدیل شده به حرف و گفتار من

    چون وقتی چیز جدیدی که تجریه خوبی بحساب میاد رو وقتی بدست میارم ،انگار یچیزی از درون داره منو تشویق میکنه که دیدی تونستم ،دیدی کم نیاوردم و بدستش آوردم ،دیدی چقدر حرفه ای عمل کردم و چقدر باهوشم

    و وقتی عمیق میشم میبینم همش ی چیزی از درون داره همه این اعتبار رو به خودم میدم ،یعنی 99/99٪ داره همش به هوش و ذکاوت و متخصص بودنم داره مینازه ،و باقیمونده رو هم اصلأ نمی‌خواد به خدا نسبت بده

    ظاهراً دارم میگم خدا کمک کرد ،ولی صادقانه اصلا درونم اینو نمیگه

    بهرحال این چیزی بود که از دیشب تجربه کردم و بخش اولش که خدا سریع جوابمو اینجوری داد برام بی نهایت جذاب و شیرین و شگفت انگیز بود

    ولی بخش دومش بعد از گوش دادن منو بیشتر به این فکر فرو برد که چرا من نمیتونم اتفاقاتی که تجربه کردم و اتفاقاتی که دوست دارم تجربه کنم رو از طرف خدا بدونم و از خودش قلبا بخوام

    چرا نمیتونم ایاک نعبد و ایاک نستعین رو تو زندگیم به اجرا در بیارم

    چرا من انقد تو این زمینه ضعیف عمل میکنم ؟

    چجوری میتونم قوی و قوی ترش بکنم ؟؟

    ولی ی چیزی رو عمیقأ بهش باور دارم که هرکی خدارو درست درک بکنه و یاد بگیره باهاش هم فرکانس بشه ،زندگیش بی نهایت بی نهایت آسون میشه که مثال واقعی و منطقی برای ذهنم خود استاد هستش و اطرافیان خودم که اصلا ظاهراً آدمای مذهبی نیستن ولی تو صحبت هاشون خدا داره جلوتر حرکت میکنه و پاشونو جای پای خدا میزارن

    ولی با این وجود هنوز من نتونستم این توانایی رو در خودم ایجاد کنم و بشینم روی شونه های خدا و از اون بالا از زیبایی های زندگی لذت ببرم و در شادی مطلق پیش برم

    و در ادامه صحبت‌های دیشبم که تو سررسیدم نوشتم ،همین جا هم ازش میخوام کمکم کنه باهاش راحتتر بشم و ارتباط عمیق تری باهاش پیدا کنم و قدرت سپردن فرمون زندگیم رو به دست خودش رو بهم بده

    چون یقین و ایمان 100٪ دارم که زندگی بدون خدای خوبی که باید در ذهنم ایجادش کنم ،قطعا سخت و زجر آور هستش ،چون اینو خیلی خوب لمس و درک کردم

    امیدوارم هممون از همین لحظه و همین امروز توانایی ارتباط خوب و آرامبخش و درستی با خالق هستی ایجاد کنیم تا چرخ زندگیمون روونتر بچرخه تا بیشتر از زندگی ای که همون خالق بهمون بخشیده لذت ببریم

    خالق هستی نگهدارتون باشه

    استاد عباسمتش از شما با تمام وجودم سپاسگزارم و امیدوارم انقدر خدا بهت آگاهی های ناب بده تا هم خودت و همه بچه‌های این سایت خوب زندگی کنیم

    امروز 30 آبان هزار و چهارصد و سه

    پارک ارغوان

    ساعت 13:53 دقیقه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      سمیه زارعی گفته:
      مدت عضویت: 543 روز

      سلام

      اقامیرزاخانی

      ممنون از کامنت خوبت

      دقیقن منم پاشنه آشیل همینه

      چرا نمیتونم با خدا ارتباط برقرار کنم

      بشینم روی دوش خدا و از زندگی لذت ببرم

      از خدا بزرگ میخوام منو از همین لحظه هدایت بکنه و کمک بکنه

      نمیدونم چجوری با خدا ارتباط برقرار کنم متوجه هدایت هاش بشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سعید میرزاخانی گفته:
        مدت عضویت: 2299 روز

        سلام خانم زارعی عزیز

        ممنون و سپاسگزارم بابت وقتی که گذاشتید برای خوندن کامنت من

        ی چیزی رو که متوجه شدم اینه که درک و فهم از خدا خیلی ارتباط مستقیمی داره به نگاهی که به خودمون داریم ،یعنی چقدر خودمون زیبا ،لایق،ارزشمند،توانا و یا هر صفت خوب و بد دیگه ای میبینیم

        یعنی اینکه چقدر با خودمون در صلح هستیم

        چقدر لیاقت و ارزشمندی خودمون رو به بیرون یا درون خودمون وصل میکنیم

        بیرون از خودمون یعنی پول و تحصیلات و ظاهر و محل زندگی و خانواده و یا هرچیزی بیرون از خودمون

        درون خودمون یعنی احساس گناه و خودسرزنشی ، حسادت و غم و یا چیزای مثبت درونی یعنی من اشرف مخلوقات هستم بدون هیچ قید و شرطی یا من به کسی حسادت ندارم ،یا من رنجشی ندارم از کسی و می‌بخشم خودم و دیگران رو

        البته این چیزایی رو که عرض کردم خدمتتون رو تازه دارم به عمل تبدیل میکنم و قبلاً فقط میدونستم

        ولی به نظرم ارتباط با خدا یک مهارت هست که باید یادش گرفت

        اصلأ در کل زندگی یک مهارت هست و برای اینکه احساس خوشبختی و شادی واقعی و درونی داشته باشی باید این مهارت رو بدست بیاری مثل مهارت پیدا کردن توی شغل یا هر بیزنس دیگه ای

        اگه مهارت نبود ارتباط با خدا ،به نظرم اصلا خدا کتاب های آسمانی اللخصوص قرآن رو برای یاد دادن به ما نمی‌فرستاد

        اینم یک تجربه کوچیک من بود که خواستم با شما به مشارکت بزارم و امیدوارم کمی و ذره ای کمکتون کنه

        موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعیده محمدزاده گفته:
    مدت عضویت: 978 روز

    سلام و درود به استاد عباسمنش بزرگوار، خانم شایسته عزیز و همه دوستان هم فرکانسم در این سایت الهی

    راستش الان دو ساله که من عضو این سایتم و خیلی کم کامنت گذاشتم؛ ولی این دفعه میخوام از الهام و هدایتی بگم که جون خودم و خانوادمو نجات داد.

    اولایی که عضو سایت شده بودم و داشتم فایلا رو گوش میدادم و متنا و کامنتا رو میخوندم معنی هدایت و الهام رو نمی فهمیدم و همش با خودم میگفتم هدایت یعنی چی؟؟ و خیلی هم از خدا میخواستم کمکم کنه و یجوری بهم بفهمونه هدایت چجوریه و الهام چی هست

    من آبان 1401 عضو سایت شدم و اسفند 1401 با خانواده برادرم رفتیم مسافرت. از شهرمون رفتیم طبس و بعد از طبس به سمت یزد. یزد روزا خیلی گرم بود ولی شبا سرد. روزی که رسیدیم رفتیم ستاد محل اسکان فرهنگیان و درخواست اتاق کردیم، دو اتاق از یک مدرسه گرفتیم یکی برای خودمون و یکی برای خانواده برادرم.

    خلاصه که روزش رفتیم بیرون و گشت و گذار و شب وقتی برگشتیم چون پسر برادرم خوابیده بود بهشون گفتم بیان اتاق ما چایی بخوریم و شام درست کنیم و دور هم باشیم. و بخاری رو هم زیاد کرده بودیم و کتری و قوری رو بعد از جوش اومدن و چایی دم کردن گذاشته بودیم روی بخاری که گرم بمونه (اینا رو میگم که بدونید 4 آدم بالغ تو اون اتاق بودیم و حتی با بخاری هم سر و کار داشتیم ولی متوجه موضوعی که میخوام بگم نشدیم)

    خلاصه وقت خواب رسید و همه خسته، پتو و بالشتا رو گذاشتیم و دراز کشیدیم جوریکه که بخاری پشت سرمون بود و روبرومون دیوار. در و پنجره ها هم محکم بسته چون خیلی سرد بود. همسرم و دو تا دخترام خوابیده بودند و فقط من بیدار بودم. میخواستم پاشم برم مسواک بزنم ولی تنبلیم میشد. داشتم فکر میکردم در مورد هدایت و الهام و …

    یهو با خودم گفتم این گازگرفتی چیه که جون آدما رو میگیره، انگاری یکی بهم گفت بخاری اتاق رو چک کن. سرمو برگردوندم و به بخاری نگاه کردم، دیدم شعلش زیاده ولی لوله نداره، سقفو نگاه کردم دیدم سوراخ لوله بخاری بازه. یه لحظه هنگ کرده بودم با خودم گفتم شاید از این مدل بخاری هایی هست که نیاز به لوله نداره، هر چند که ظاهرش اونجوری نبود. پا شدم پشت بخاری رو نگاه کردم دیدم که جای لوله داره. واقعا گیج و منگ بودم. همسرمو بیدار کردم گفتم مگه این بخاری نباید لوله داشته باشه. نگاه کرد گفت چرا ولی انقدر که خسته بود فقط پا شد بخاری رو خاموش کرد و خوابید.

    اومدم دراز بکشم گفتم یه موقع اتاق برادرم هم اینجوری نباشه و اونا هم نفهمیده باشند. پا شدم مسواکمو برداشتم و رفتم در اتاقشونو زدم، گفتم بیدارید، برادرم گفت آره. گفتم بخاریتون لوله داره، چون بخاری ما لوله نداشت، خاموشش کردیم. نور چراغ قوه موبایلشو انداخت رو بخاری میگه آره داره. برادرم گفت خوب بیان پیش ما بخوابید سردتون نشه گفتم نه ممنون.

    رفتم سرویس بهداشتی مدرسه که مسواک بزنم (یکم فاصله داشت با اتاقا). برگشتم دیدم برادرم رفته سرایدار مدرسه رو بیدار کرده و برامون لوله بخاری گرفته. بعد بهم گفت سعیده تو رفتی من اصلا هنگ کردم، گفتم این چه حرفی بود زدی، یعنی چی لوله نداشته، اگه نمیفهمیدی چی میشد و خیلی ناراحت و عصبانی شدم. میگه پا شدم رفتم سرایدار رو بیدار کردم گفتم خانم پا شو همه اتاقا رو چک کن یه موقع صبح پا نشیم ببینیم مسافرا از گازگرفتگی مردند. خدا رو شکر خواهر من فهمید وگرنه صبح باید 4 جنازه از این اتاق میاوردیم بیرون !!!!!

    زن داداشم گفت خدا رحم کرد، خوب شد فهمیدی، چجوری فهمیدی؟!

    خلاصه بعد جا زدن لوله هر یک ساعت دست میزدم به لوله ببینم داغ شده یا نه و هی نفس کشیدن بچه هام رو چک میکردم :)

    نگم که هر چی میگذشت تازه داشتیم عمق فاجعه رو میفهمیدیم و من چقدر خدا رو شکر کردم و همش میگفتم این الهام خدا بود به من و جون ما رو نجات داد. حتی صبحش به همسرم گفتم خدا بهم الهام کرد و برگشتم بخاری رو نگاه کردم ولی چون همسرم تو مدار این چیزا نیست میگه الهام چیه؟!!

    بعد از اون تو خیلی از کارها هدایت شدم و کاملا درک کردم که این خدا بود که با من حرف زد و منو راهنمایی کرد و بهم الهام کرد. و همیشه هم ازش خواستم که با من حرف بزنه و کمکم کنه. و هر سری یاد این قضیه میفتم خدا رو با تموم وجود شکرگذارم.

    خداوند پشت و پناه همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  9. -
    نوید گفته:
    مدت عضویت: 3145 روز

    یا الله رحمان و رحیم

    سلام به استاد عزیز و دوستان گرامی

    خدا رو شکر برای شرایطی که دارم و میتونم این آگاهیا رو دریافت کنم

    اینترنت دارم

    لپ تاپ دارم

    گوشی دارم

    و زمان آزاد دارم برای اینکه بشینم و ساعت‌ها این فایل رو گوش کنم و در این سایت و این فضا باشم

    واقعا می‌شه همواره تو مسیر خوشبختی بود

    وقتی به خورشید و ماه فکر می‌کنم می‌تونم این باور و ایجاد کنم که…

    خداوند همه چیز رو در این جهان هدایت می‌کنه

    اگر این هدایت، خورشید و ماه رو میلیاردها سال تو یک مدار ثابت داره هدایت می‌کنه، پس می‌تونه زندگی من رو هم تو یک مدار ثابت هدایت کنه

    می‌تونه شرایط زندگی من رو هم در مدار خوشبختی و سعادت و فراوانی و سلامتی هدایت کنه

    چون خدا با یک نیرو و یک قانون داره جهان رو هدایت می‌کنه.

    یک انرژی در جهان جاری‌ه و اون هم الله هست

    الله رحمان

    الله رحیم

    الله اکبر

    الله صمد

    الله رزاق

    الله سمیع

    الله علیم

    الله عظیم

    همون الله که داره جهان به این عظیمی رو اداره می‌کنه به راحتی می‌تونه زندگی منو هدایت کنه.

    باید بتونم تسلیمش باشم

    باید بتونم بهش اعتماد کنم

    تو زندگیم بارها و بارها هدایتم کرده به سرراست‌ترین مسیرها

    به مسیرهایی که هیچ واسطه‌ای نبوده

    بدون اینکه وام بگیرم به من سرمایه رسونده، از جایی که اصلا منطقی نبوده

    بدون اینکه برم بنگاها رو بگردم، هدایتم کرده بهترین مغازه رو با بهترین شرایط اجاره کردم

    بدون اینکه از کسی کمک بخوام برام کمک فرستاده

    ایده‌ای رو به ذهنم هدایت کرده که همه گفتن تو چقدر باهوشی که اینجا این ایده رو زدی

    افرادی رو به سمت کسب و کارم هدایت کرده که همه انگشت به دهن‌ موندن

    نمونه‌ش همین قانون سلامتی

    خدا می‌دونه من چقدر برای تناسب اندامم وقت و انرژی و پول خرج کردم، و خدا هدایتم کرد از سرراست‌ترین مسیر به تناسب اندام و سلامتی برسم

    کم هزینه‌ترین

    ساده‌ترین

    لذت‌ بخش‌ترین

    راحت‌ترین

    و آسان‌ترین مسیر

    حالا همین خدا می‌تونه شرایطم رو بهتر از این هم بکنه

    و ازش می‌خوام که هدایتم کنه به سر راست‌ترین مسیر

    مسیری که با لذت و احساس خوب و آرامش زندگی کنم

    در آسایش زندگی کنم

    در رفاه زندگی کنم

    با آرامش کار کنم و پول بسازم و با آرامش هم تفریح کنم واستراحت کنم و خرج کنم

    با آرامش، با احساس خوب، با صداقت، با پاکی، با سلامتی، با لذت

    خدایا هدایتم کن به مدار نعمت‌های بیشتر

    هدایتم کن خوب زندگی کنم

    البته شرایطی هم بوده که سخت شده ولی اون شرایط سخت رو خودم باعث شدم

    با خارج شدن از مسیر

    با عمل نکردن به هدایت‌ها

    می‌دونی منطق خیلی جاها منو از مسیر خارج می‌کنه

    الان همین داستانی که استاد از دوستش تعریف کرد و وقتی مرور می‌کنم میبینم منطق می‌تونست مانع عمل کردن به هدایت الله بشه

    که این آقا با خودش بگه

    وسط مهمونی که سررسید نمی‌برن

    اصلا چه نیازی هست به سررسید، تو نوت گوشی می‌نویسم دیگه

    منطق

    این منطق منو خیلی جاها خارج کرده از مسیر و باید بتونم این منطق رو ایگنور کنم تا تسلیم باشم

    خدایا هدایتم کن و شهامتی بده تا تسلیم 100٪ تو باشم

    گوشم و قلبم روی ندای تو و هدایت تو تنظیم باشه

    خدا رو شکر

    ممنونم استاد

    در پناه الله باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  10. -
    فاطمه فضائلی گفته:
    مدت عضویت: 1257 روز

    سلام

    روز همه ی خانمها مبارک

    پریروز رفته بودیم خرید برای روز مادر دوستم بهم گفت چجوریه نه اینستا داری نه اخبار و اینا ولی همه چیزو خبر دار میشی؟ مثلا همین روز مادرو من یادم نبود تا تو اینستا هم نگن نمیفهمم, یا بازی سپاهان پرسپولیس هفته پیش استادیوم بانوان بود خبردار شدی رفتی, یا وقتی اب رودخونه زاینده رود رسید سی و سه پل دقیقاااااا سر تایم رسیدی بدون یک دقیقه پس و پیش حتی و رفتی و کلیی شادی!! چجوریه میفهمی کی باید بری ؟چجوری خبر داری اصلا؟ تو که هیچیییو دنبال نمیکنی کلا

    هیچی نگفتم و گفتم خب خبر دار میشم دیگه

    ولی یادم اورد وقتی اولین بار تو سفر به امریکا شنیدم خانم شایسته میگفت ما از استاد برنامه ریزی ها میخواهیم هدایتمان کند در زمان مناسب در مکان مناسب باشیم, ما فقط نشونه هارو جدی میگیریم

    انقدر این به دلم نشست و عجیب بود که منی که انقدررر عجول و دل کوچیک بودم و برای رفتن به دانشگاه یا سرقرار هزار بار ساعتو چک میکردم, الارم میزاشتم, برنامه ریزی و…. انقدررر اینو باور کردم که گفتم اوکی! من دیگه نمیدونم من رو خداوند سر تایم در زمان مناسب در مکان مناسب قرارم میده و این اصلا انقلابی بود در وجود زندگی عجولانه و دل کوچیک من چون واقعا سخت بود برام زندگی همش استرس دیر رسیدن ,همش از چندساعت قبل اماده شدن, فهمیدم خداوند میتونه در زمانبندی من نفوذ کنه و من ارام باشم و صدبار ساعتو چک نکنم, از یکساعت قبل اماده نباشم, میپرسم کی برم بیرون؟ کی راه بیفتم؟ کی؟ کی؟ خدایا تو بهم میگی هرچیو باید بدونم ,حتی الان اگررر وقتی باشگاه هم من دیر برسم اتفاقا همون روز مربی هم دیر میرسه

    ” خداوند در زمان بندی من قرار دارد و برنامه ریزی میکنه و در زمان مناسب در مکان مناسب قرارم میده”

    پریروز هم داشتم این فایل رو گوش میدادم ساعت سه بود, گفتم خدایا روز مادر چی بخرم؟ از کجا بخرم؟ وسیله و اینا که دوست نداره براش بخرم! حسم گفت به دوستت پیام بده باهم برید و اونم جواب داد منم میخواستم برم میام دنبالت ساعت چار

    گفتم خب خدا اومد تو کار! از اسونی رفتنم معلومه قطعا بقیشم اسونه

    تا نشستم تو ماشین بلند گفتم خدایا هدایتمون کن یه خرید خوب بکنیم و بچه ها خندیدن و من گفتم حالا می بینید

    خلاصه یه جایی رفتیم هدایتی من دوتا روسری خریدم در صدم ثانیه انقدرررر زیبا و موقع حساب کردن به طرف گفتم کمتر بزن گفت من برا روز مادر کمتر زدم و خودتم میدونی, خلاصه کنم مامانم راضی راضی بود و گفت چرا انقدر گرون خریدی گفتم چطور گفت اینا جنسش معلومه گرونه ولی هیچی نگفتم و فهمیدم پس فروشنده درست گفت

    اون دوستامم خرید نکردند و هیچی بدردشون نخورد ,من تو ذهنم بود برای مامانم دمپایی رو فرشی بخرم که امروز ک بهش گفتم یهو وااای خوب شد نخریدی خریدم خودم. گفتم خدایا تو از همه چیز خبر داریا ناقلا!

    خلاصه خداوند میتونه تو هرکاری نفوذکنه و راحتش کنه برام

    چیزهایی که باید بدونم رو بهم میگه

    وقتی که باید برم جایی رو بهم میگه

    نیازهامو برطرف میکنه

    حواسش به من هست و ازم مراقبت میکنه

    خدایا کمکم کن بیشتر بهت نزدیک شم و بهم توفیق شکرگزاری بده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای: