ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 29

1144 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهران دامور فریمانی گفته:
    مدت عضویت: 2699 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من هروقت که میام به خودم یاداوری میکنم که من نمیدانم خدایا تو هدایت کن و سعی میکنم تسلیم باشم و گوش ب زنگ هدایتها باشم بوضوح میبینم که کارام خیلی روون داره پیش میره.

    اگه خدا رو قدرت مطلق بدونی و باور کنی که این قدرت میتونه تو رو براحتی و از لذتبخشترین مسیرها به خاسته هات برسونه واقعا نیاز به سختی نیس و قرار بوده همینجوری باشه .نیازه به تسلیم بودن و دریافت الهامات و عمل کردن بعنوان مثال:

    من بعده گوش کردن این فایل شبش که مغازمو تعطیل کردم یه حسی بهم گفت پول نقد با خودت بردار ولی با خودم گفت ول کن بابا توکارت پول هست پول نقد میخام چیکار ولی خب چون فایل رو گوش کرده بودم و سعی کردم تسلیم باشم پول برداشتم شب رفتم بنزین بزنم ماشین رو و وقتی که اومدم کارت بکشم بنده خدا گفت کارتخان قطعه بعد من چون پول داشتم همونجا بهش پول دادم و کارم انجام شد .

    مثال بعدی که امروز اتفاق افتاد این بود که من دنبال ماده ای بنام بره موم بودم که از زنبور عسل تهیه میشه و من همیشه از سایت میخریدم و چند روز طول میکشید برسه بدستم ولی یه حسی بهم گفت با ماشین برو تو خیابون پیدا میکنی منم رفتم ده دقیقه ای چرخ زدم بعد هدایتی رفتم تو یه کوچه و یه عطاری محلی کوچک دیدم حسم گفت برو از مغازه دار سوال کن ولی ذهنم میگفت این عطاری به این کوچیکی مگ ازین چیزا داره الکی نرو و ازین نجواها اما من اعتماد کردم به حسم و رفتم یه پیرمرد خیلی مهربونی بودند و ازشون سوال کردم بره موم دارین؟گفت نه ندارم ولی محله پشتی یکی هست کندو داره زنبور عسله و خودش تولید کنندس برو اون داره (یه نکته ای ک فهمیدم این بود که وقتی هدایت میشی ادما با عشق دوس دارن کمکت کنن و اون پیرمرد کلی با روی خوش بهم جواب داد)رفتم محله پشتی و مغازه رو پیدا کردم اون بنده خدا خودش کندو دار بود و ازش بره موم درجه یک خریدم و چیزی که من اصلا فکرشو نمیکردم بتونم پیدا کنم براحتترین راه پیدا شد .حالا خواسته هایه دیگه هم همینه اگه من همین اعتماد رو نسب به خاسته های مالیم به خداوند داشته باشم به همین راحتی و خیلی زود و خیلی باعشق به استقلال مالی بینهایت میرسم محدودیت تو ذهنه ماست وگرنه واسه خدا فرقی نداره.

    تشکر میکنم ازتون استاد بخاطره این فایلهای بینظری که میزارین ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    محمود کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 950 روز

    به نام تنها یاور وکمک کننده به من

    خدارو سپاسگزارم برای بودنم در این مسیر پراز خیر وبرک واز همه مهم تر بودنم با خداوندی که قدرتش کل هستی رو در بر داره

    خدایا شکرت که باتو هستم

    نمی دونم دقیقا از کجا بگم چی بگم ولی می دونم خودش هدایتم میکنه

    میخوام از روانی چرخ زندگیم بگم که هروقت نگاهمو از هر عاملی بجز خداوند برداشتم وبه خودم گفتم من العان نمی دونم چجوری می خواد مسئله ام حل بشه ولی دلیل نمیشه که خداوند هم ندونه یا بلدش نباشه اون حتما بلده ودرستش میکنه وشروع کردم به آرام کردن ذهنم واون نجوا های ذهنم که منو نا امید داشتن میکردن با استفاده از دلیل ومنطق های قبلی از حل شدن مسئله های قبلیم واقعا در اکثر مواقع فقط ماتو مبهوت موندم از حل شدنشون که چطور خدا برام حلشون کرد

    فقط با کنترل کردن ذهنم وآرام کردن خودم

    واینجوریه که هر بار کارام حل شدن دلیل محکمی شدن برای مسائل بعدی، هرچند آدم وقتی تو دل یه تضاد می افته خیلی سخته که بخواد ذهنشو کنترل بکنه چون توی اون زمان تو در گیری ولی ولی اینجا همونجاایه که تقوا می خواد اینجا همونجاایه که تفاوت بین کسی که به خداوند اعتماد میکنه ومیسمره دست قدرتی که می دونه اون تواناایشو داره مشخص میشه وهمینجا دقیقا میشه نقطه عطفی که اگر کنترل بکنه ذهنشو میشه منطقی برای حل مسائل بعدی توی شرایط دیگه

    وچقدر لذت بخشه وحال میده آدم میبینه که کاراش داره درستو آسان حل میشه اونم به کمک خدای خودش واقعا اون لحظه یک احساسی بهت دست میده وصف نا پذیر که فقط دلت می خواد سپاسگزاری بکنی وقربوون اون خدا بری واقعا لذت بخشه

    اتفاقعا همین امشب یا بهتره بگم همین چند ساعت پیش این احساسو از ته دلم تجربه کردم چون برای یک مسئله ای به وجود اومده بود توی کارم مربوط به پرداخت یه سری هزینه ها بود وجوری داشت ذهنم منو درگیر میکرد که نگو او نپرس و یه وقتی پیدا کردم با ماشین داشتم برای خودم توی یکی از جاده های بیرون شهر میرفتم وگفتم العان وقتشه که با خودم صحبت بکنم واز قواتین بگم وشروع کردم بیاد آوردن مُال قبلی به خودم که چطور حل شدن واین قانون که احساس خوب اتفاقات خوبو میاره حالا به هر دلیلی نباید بزارم حالم بد بشه چون از فرکانس خداوند فقط خودمو دور میکنم ومسئلمو سخت تر میکنم.حالا که من می دونم قواتینو وحتی تجربه کردم استفاده ازشو اینجا باید هر طور شده خودمو آرام بکنم وداشتم همینارو با خودم مرور میکردم و لحظه به لحظه داشت دلم اروم تر می شد وقلبم باز تر ومی گفتم هیچ مسئله ای اونقدرا بزرگ نیست هیچ مسئله ای که خدا نتونه حلش بکنه پس بسپر به دست خودش وتو فقط کار خودتو انجام بده وآرام باش به خود خدا هنوز این حرفام با خودم تموم نشده بود که صدای پیام گوشیم اومد وحل شد اون مسئله ومن فقط داشتم اون حسیو تجربه می کردم که فقط میشه با توکل به خدا داشتش ونمی دونستم چجوری سپاسگزار خدا باشم چون از طرفی مسئله حل شده بود واز همه مهم تر من توی این تضاد تونسته بودم ذهنمو کنترل بکنم و از قوانین استفاده بکنم واقعا حس عجیب نابیه انگار یه قدرتی پشتته که کل دنیارو می تونی توی دستات داشته باشی وقتی از اون فقط طلب می کنی خواستتو واقعا شکرش

    واز همین چند ساعت پیش فقط دارم به خودم میگم دیدی چجور درست شد دیدی حل شد دیدی وقتی از اون فقط می خوای چقدر زود ودرست کارتو حل میکنه حالا نه فقط برای اینکه کارم حل شد نه بیشتراز حل شدنش من خوش حالم که با خداوند هستم من از خدایی دارم در خواست میکنم که منو آفریده وهوامو داره من به کسی وصلم که کل هستی تو دستاشه من با کسی دارم کارامو پیش میبرم که کااار درست ترینه تو عالم من با کسی دارم زندگیمو تجربه می کنم ولذت میبرم که خداوند زمینو آسمانه

    خدایا شکرت شکرت

    واقعا تک تک ماهایی که اینجاایم خیلی خوش به حالمونه جدای از هر تضادی که داریم وهر خواسته ای که داریم ما با کسی داریم زندگیمونو تجربه می کنیم که خدای کل هستیه قدرت مطلقه ابدی وهمیشه گیه وحواسش همیشه بهمون هست فقط ما باید نگاهمون به سمت اون باشه کافیه خودمونو یه قدم از کل زندگی این دنیا ببریم جلو تر وبگیم بابااا اینا با هرچی که هست یه روز تموم میشه نگرانش نباش بسپر به دست اون وفقط بشین تماشا بکن ولذتشو ببر

    واقعا این که اومدم وتوی این فایل کامنت گذاشتمم هدایت همون خدا بود که اول باورای خودم قویی تر بشه وسپاسگزار تر بشم وهم این کامنتم رد پایی باشه برای بقیه دوستام همون جور که کامنتای اونا برای من بوده

    شکرش شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    زهره صانعی گفته:
    مدت عضویت: 1703 روز

    درود و عرض ادب به دوستان و استاد عزیزم و خانم شایسته .

    من آریان ام پسر زهره جونم متولد 83/1/31 دانشجو رشته حسابداری و فعال در حوزه مشاوری املاک .

    این فایل استاد عزیزم حال و روز این قسمت از زندگی من.

    انگار این فایل اومد که جواب من باشه ، مدنیه می‌جنگم برای امرار معاش زندگیم تبدیل شده به جذب مشتری بازدید واحد بیعانه گرفتن فیکس کردن نشست مالک و مشتری حاضر میشن ولی نهایی نمیشه قرار داد.

    یا بازدید میبرم ، مشتری واحد می‌پسنده یا زودتر اجاره داده مالک واحد موجود نیست یا تا مشتری خبر قطعی بده واحد اجاره میرم .

    می‌جنگم و های به خودم میگم تسلیم نشو، درصورتی که میشه بشینم رو شونه خدا و یا عشق آسانی و زیبایی به هدف نهایی یا مقصد میرسم.

    یه مدت خیلی تو کارم خوب بودم ولی متاسفانه از سر جوانی و ندانم کاری دوچار روز مرگی شدم و به خودم غره شدم فک کردم من دیگه تهشم اما متاسفانه به همچین روزی افتادم که دو سه ماه کلا یک اجاره نوشتم خلاصه بگذریم که کمرم صاف شده و دیگه نا و توانی نیست برای ادامه احساس عجز و ناتوانی میکنم.

    و یه سوالی داشتم از استاد و دوستان اندیشمندم چه کار کنم که اولا تمرکزم دوباره برگرده و دوما چطوری دوباره دوچار روزمرگی نشم.

    اینم بگم عاشق کارم هستم ولی متاسفانه نتیجه آیی که اول می‌گرفتم دیگه نمیتونم بگیرم.

    همینجا دوباره به خودم و همه متعهد میشوم که هیچ زمانی ، حتی وقت خالیمو صرف اسکرول کردن اکسپلور اینستا نکنم و دوباره نصبش نکنم ، دوما ورودی های مغزمو غربالگری کنم و هرچیزی نزارم بشه باور نادرستم.

    یک تعهد دیگه به خودم میدم که دوباره لیزری رو دوره احساس لیاقت و آموزه های رایگان استاد بکنم تا با سلول به سلولم مفاهیمو درک کنم ، ایمانم به خدا قوی تر کنم مسلمان واقعی باشم و فقط توکلم به معنای واقعی کلمه فقط و فقط به خداوند وهاب باشه.

    خدایا منو ببخش که یادم میره تویی و فقط تویی و فقط تویی و دیگر هیچ.

    خدایا من فقیرم به هر خیری که از سمت تو هست مرا آسان کن برای آسانی ها ، منو به بهترین زمان ها و بهترین مکان ها و بهترین آدم ها هدایت کن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    مهدی نظری گفته:
    مدت عضویت: 851 روز

    سلام به استاد قشنگم قبل از اینکه فایل و ببینم عکس کاور این فایل من و به خودش جذب کرد خواستم بگم استاد بک راند این کاور رنگش خیلی زیباست

    تیشرت سفید خیلی بهتون میاد و خیلی زیبا شدین

    رنگ پوست صورتتون هم واقعا عالی شده

    اندامتونم که هر روز داره خداروشکر زیبا و قشنگ تر میشه اصلا این کاور فوق العادست خیلی خیلی زیباست و خیلی خیلی همه چیز باهم ست شده

    استاد قبل دیدن فایل خواستم کلی عشق بدم چون میدونم که تو این فایل کلی بهم عشق دادی

    ممنونم بابت تمام این قشنگی ها این اگاهی هایی که هر لحظه با ما به اشتراک میگذارید

    سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    راضیه کریمی گفته:
    مدت عضویت: 685 روز

    به نام یگانه خلق هدایتگر که هروقتی بهش تکیه کردم هدایتم کرد.

    اول سلام عرض میکنم خدمت یگانه استادی توحیدی زندگیم

    خدمت خانم که بهترین الگوی من هست خانم شایسته نازنینم

    وخدمت تمام دوستان وعزیزان که شخصت توحیدی خود ساخته دارن دراین خانواده.

    خداوند را بی نهایت سپاسگزارم بابت حضوری وجود خودش در زندگیم،

    خداوندرا بی نهایت سپاسگزارم بابت حضور استادی عزیزم در زندگیم،

    خداوند را بی نهایت سپاسگزارم بابت حضوری خودم دهمچون جای توحیدی،

    همه عزیزان که در اینجا حضور دارن، حرف وکلام شان عشق ونور توحیدی میبارن،

    اول راجع به این فایل بگم:

    آمدن خودی همین فایل به روی سایت یکی از هدایت های خداوند هست،

    که در پاسخ به درخواست و ارسال فرکانس توحیدی من ودوستانم در این سایت، روی سایت قرار گرفته است،

    وباعث شده که من و دوستان عزیزم که باید این اگاهی ها را دریافت میکردیم، دریافت کردیم،

    واقعآ آدم حیران میمانه که چطور با کدام زبان با کدام ویژه سپاسگزاری این خداوند باشیم،،

    منم مثلی بقیه دوستانم خیلی خیلی تجربه های فوق العاده از هدایت وهمزمانی خداوند در زندگیم دارم،

    که بقدری که به خداوند اجازه دادم وردی زندگیم شده، و مسایلم را حل کرده،

    من الان روی دوره 12قدم مدتی هست کار میکنم،

    انقدر روابط من با خدایم با خودم تغییر کرده،

    که هیچ ربط نداره به آن راضیه که در اول دوره بودم،

    من میدونم خداوند در زندگیم همه چیزم هست

    واز آنجای که بین من وخدایم خیلی فضایی دوستانه و رفیقانه ایجاد شده،

    من بیشتر ایشان را به اسم مدیرعوامل زندگیم صدا میکنم،

    من تمام مسایل زندگیم را به آن مدیر عوامل سپردم،

    وتمام اختیارت زندگیم را د دستان ایشان قرار دادم،

    (البته بازم خیلی خیلی روی این باورم کار دارم )

    تا جای که تونیستم حضورش را در زندگیم باور کنم،

    و تا جای که تونیستم بهش اعتماد کنم،

    تا جای که تونیستم به کاراش مداخله نکنم،

    تا جای که تونیستم قدرتش را باور کنم،

    تا جای که تونیستم نگران انجام دادن کارش نباشم،

    تا جای که تونیستم به گفته هاش عمل کنم،

    تا جای که تونیستم آنو مسئول حل مسایلم بیدونم

    تاجای که تونیستم خودم را آرام کنم،

    آنم بسیار با قدرت کامل،

    بسیار با دقت کامل،

    بسیار در زمان مناسب،

    بسیار با برنامه عالی،

    بسیار با راحتی،

    بسیار با دستان عالی اش

    کارا را برام مدیریت کرده، پیش برده،

    که اگر تمام عالم برنامه میرختن، آنچنان کار پیش نمیرفت،،

    واقعآ خداوند خیلی خداست،

    بقول یکی از دوستم واقعآ خداوند خیلی موادب و با شخصیت هست،،

    چون تا وقتی ما بهش اجازه ندیم وردی مسایل شخصی مون نمیشه،،،

    یک تجربه چند روز قبلآ را میگم

    که ردی پای از خودم بجا بذارم،

    وهم ایمانم قوی تر بیشه که ازوقتی من مدیریت زندگیم را به دوش خداوند گذاشتم،

    خداوند چقدر به راحتی وبدون عیب ونقصی مسایل زندگیم را مدیریت میکنه،

    من یک مسایل دادگاهی داشتم که چند ماه بود درگیرش بودم،

    نگفته نماند که اولش این یک مسایل خیلی بزرگی بود در زندگیم،

    ولی تا آنجای که من اول بخداوند اجازه دادم به او سپردم کار را،

    اویل کار را بسیار بسیار به راحتی و بسیار عالی تا جای پیش برد،

    وبعد از یک جای من ناخواسته دوچاری تقلا شدم،

    و هی تلاش میکردم خودم زودتر آن موضوع را حل کنم،

    به خداوند اجازه نمیدادم که خودش مدیریت کنه،

    ومن خودم پیگیری میکردم،

    به خداوند اجازه نمیدادم که همزمانی را روخ بیده،

    من هی رفت آمد میکردم، که هرچی زودتر این موضوع تمام بیشه،

    وکاری که میشداین بود، هر روز که من میرفتم آنجا یا آن روز تعطلات بود،

    یا آن روز برق اداره قطع بود،

    یاآن روز قاضی حضور نداشت،

    یا آن روز طرف حاضر نمیشد،

    و از طرفی هم آن نجواهای شیطان از طریق خانواده ام برام میرسید ومنو بیشتر نگران وپریشان میکرد،

    که زودتر این کاره انجام بیدم،

    اگر دیر بیشه ایل میشه،

    اگر پیگیری نکنه در اینده بل میشه،

    خلاصه بعد چند مدت که واقعآ من خسته شدم ازآن حرکت ها،

    دیگه گفتم بذار هرچی میشه، بیشه

    من دیگه اصلآ بیخیال. این قضیه میشم،

    دیگه اصلآ هیچ اقدامی درموردی این کار نمیکنم،

    بعد که خانه میرفتم، یا پدرمادرم زنگ میزد بازم

    همون نجواه ها را اونا تکرار میکرد

    وبعد از یک جای گفتم،

    خدایا من نمیدونم تو میدونی،

    من این کاره به تو میسپارم،

    من دیگه تسلیم تو میشم،

    من دیگه نمیخوم این کاره پیگیری کنم،

    آینده اش هرچی شد همون کاری خوبه است،

    پس هدایتم کن تو بهم بگو من چکار کنم،

    ومن مدیریت تمام زندگیم را به دستان پرقدرت تو میسپارم،

    تو هرکاری لازم است من کنم بهم بگو،

    واگر لازم نیست کاری انجام بیدم، پس تو انجامش بیدی،

    خلاصه یک مدتی این موضوع را کاملآ رها کردم،

    و هروقت هرکی ازم میپرسید چکار کردی آن مسئله ات حل شد،

    ومن میگفتم بلی، آن خیلی وقته حل شده،

    به کسی نمیگفتم نه، چون من در ذهنم حلش کرده بودم، ظاهرش را اهمیت نمیدادم،

    و اتفاق که افتاد بعدی چند ماه،

    چند روز قبل بهم الهام شد گفت:

    امروز به فلانی بخاطری فلان مسئله ات زنگ بیزن

    و ازآنجای که من دیگه نمیخواستم آن مسئله را پیگیری کنم،

    ذهنم خیلی مقاومت میکرد

    که نه من دیگه پیگیر ان مسئله نمیشم، بازم الکی علاف میشم،

    بعدی چند دقیقه مقاومت بلاخره زنگ زدم،

    ولی طرف گوشی خوده جواب نداد،

    و دوباره بهم الهام شد که براش پیام بینویس،

    و من این دفه پیام را خیلی با احساس لیاقت نویشتم، ودرخواست کردم واحساس میکردم که باید اینکارم انجام بیشه،

    مثلآ نویشتم من ازشما درخواست میکنم فلان مسئله ام در فلان روز حل بیشه وبا فلانی همآهنگ کنید،

    وپیام را فرستادم

    و بعد من دیگه رها کردم و ذره هم فکرم را مشغل نکردم،

    وباخودم گفتم اگر این موضوع در آینده باعث خلق مشکل میشه، پس حتمآ این مسئله حل میشه،

    واگر در آینده مشکل نداره پس این موضوع حل نمیشه ومن نباید مهم بگیرم،

    ومن باور داشتم که من دارم روی خودم کار میکنم،

    من فرمان زندگیم را وقتی دستی خداوند دادم

    خداوند بهترین مدیریت را در زندگیم انجام میده،

    و بعد اتفاق که افتاد،

    شب باز بهم الهام شد که دوباره شماره فلانی را بیگیر،

    که من تماس گرفتم، ایشان گفت من همه کارا را انجام دادم از فلانی درخواست کردم تا بیاد واین مسئله شما حل بیشه

    و اینم گفت من چند بار شماره تانه گرفتم زنگ نخورد،

    خوب شد خودتان زنگ زدین،

    فردا بیا انشالله مسئله تان حل میشه،

    بعد من بازم فردا قبل از حرکتم بازم به ایشان زنگ زدم،

    از همه چی مطمین شدم و رفتم و بسیار به راحتی و زیبایی آن مسئله ام حل شد و من خوش وخندان برگشتم،

    و اینم بگم چقدر اتفاقات زیبایی را در آن جریانات تجربه کردم،

    چقدر زیبا انگار همه عالم دست بدست هم داده بود تا کاری منو انجام بیشه،

    و اینم بگم آنی که براشان پیام دادم و ازش درخواستی پیگیری مسئله را کردم،

    کاملآ یک فردی بیگانه بود که هیچ ربطی به من و مسئله من نداشت و من نمیشناختمش، فقط ازش درخواست کردم چون بهم الهام شد،

    وآن فردی که طرفم بود چقدر کارای دیگه بهم انجام دادن، وبامن همکاری کرد،

    درآخر خیلی بخاطری آن مسئله که خلق شده بود ازم معذورت خواهی کرد،

    و خلاصه بگم کارام را خداوند انجام داد،

    میدونم اگرمن ازش درخواست کنم و بهش اجازه بیدم همیشه کارای زندگیم را انجام خواهید داد،

    آنم بسیار به راحتی وبدون تقلا

    دوست تان دارم

    امیدوارم همه ما در پناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا واخرت باشیم

    خداوند یار و یاوری همه ما باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    سحر گفته:
    مدت عضویت: 652 روز

    سلام استاد عزیزم

    ازخداوند هزاران بار سپاسگزارم که شمارو به عنوانی دستی از دستانش برای ما قرار داد .

    استاد جان من بخاطر موضوعی ناراحت بودم ، از اتاقم اومدم بیرون گفتم قبل از هر کاری یکم فکر کن، چون قبلش یک ویدئو دیدم در شبکه های اجتماعی ، که استیو جابز برای جواب به یک سوال 18 ثانیه فکر کرد و بعد جواب داد و گفتم از این به بعد منم باید بیشتر فکر کنم و بعد حرفی بزنم و یا کاری انجام بدم .

    بعدش به این نتیجه رسیدم که دارم احساس میکنم خوشحالیم به عوامل بیرونی بستگی داره ، آدم ها و چیزهایی در بیرون خودم .

    به مامانم گفتم ، مامان من الان به خواسته های چند ماه. قبلم رسیدم ، درآمد بالای پنجاه تومن ، ماشین خوبی که می‌خوام و حتی روابطی که میخواستم .

    ولی نمی‌دونم چرا احساس خوشحالی ای که باید داشته باشم رو ندارم؟!

    بعد بلند بلند گفتم من اول باید خودم رو از درون خوشحال کنم ،خودم با خودم به صلح برسم ،من باید خودم رو از درووووونم تغییر بدم تا به خوشحالی واقعی برسم و بفهمم خوشحالی من نه به آدمی بستگی داره نه به چیزی

    اگر اینجوری بتونم خودم رو تغییر بدم قطعا اگر اون شرایط بیرونی که می‌خوام نباشه هم خوشحالم ، بعدشم که بیاد خوشحالم ، کم بشه خوشحالم ، زیاد بشه هم خوشحالم و به اون شرایط و آدم ها هیچ چیز من بستگی نخواهد داشت . باید از درون خودم رو بیشتر دوست داشته باشم با خودم بیشتر در صلح و آرامش و حس خوب باشم ، چون استاد توی دوره 12 قدم می‌گفت راست رو بخوام بگم من همه چیز دارم و تمام دریم بوردم به واقعیت تبدیل شده ولی خوشحالی من ربطی به اون ها نداره ،چون قبلشون هم خوشحال بودم و خودم باعث خوشحالی خودم بودم .

    استاد داشتم همین ها رو میگفتم که به مامانم گفتم بیا یک ویدئو از استاد ببینیم ، مثلا سفر یا زندگی در بهشت …

    ولی عجیب بود واقعا ، شما ویدئو جدید گذاشته بودید و من ندیده بودم و گفتم مامان بیا همین رو ببینیم .

    ای خداااااا

    این استاد عزیزززززززز چقدر خووووووبه

    چقدرررررر خوبید شما استاد عزیزم

    عاشقتوووونم

    چند بار قربون صدقتون رفتم و بعد حرفاتون رو گوش کردیم

    چقدر قشنگ دقیقا جواب حرفای منو دادید ….

    توی حرفاتون میگفتید اگر چیزی که میخوای رو از خدا بخوای و دنبال جنگیدن نباشی خدا خودش به روشی هدایتت می‌کنه ، و دقیقا 10 دقیقه بعد از افکار من ، خداوند من رو هدایت کرد به شمااااا

    عاشق خدام و شما که اینقدر واضح حرفای خدا رو بهم رسوندید .

    یعنی مو به موی حرفاتون انگار برای من بود .

    به مامانم گفتم

    مامان ببین چون حرف من درست بوده و خدا خواسته بهم بفهمونه که من باید حتما و حتما روی درون خودم و احساس لیاقتم کار کنم ، توی 10 دقیقه هدایتم کرد ، استاد شد زبان خدا

    می بینیبیی؟؟؟

    خدا چقدر خوبه. خدا چقدر مهربونه

    خدا چقدر منو دوست داره

    چرا تا الان هدایت هاشو دریافت نمی کردم ؟؟

    چرا بیشتر فکر نمی‌کردم ؟

    چرا بیشتر باهاش حرف نمی‌زدم؟

    چرا دنبال جنگیدن بودن ؟

    چرا آروم نکردم ذهنم رو ؟

    چرا احساس خودم رو بهش وصل نکردم ؟

    .

    .

    .

    به هر حال باید باز هم بگم استااااااد جااااانم

    عاشقتوووووونم

    حرف هاتون درها رو برام باز کرد .

    حرف هاتون راهم رو روشن کرد .

    امیدوارم بتونم بهشون عمل کنم .

    اتفاقا فایل صوتی رو هم دانلود کردم که بزارم توی گوشم هر روز .

    وای فقط باورهایی که توی این فایل گفتید

    باید دورشون طلا گرفت

    باید بارها هنزفری بزارم توی گوشم و گوش کنم تا این حرفا بره بشینم ته ذهنم و بمونه .

    تا بشن باورهام …

    ازتون ممنونم استااااد جانم

    دوستتون دارم

    در پناه الله باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 2252 روز

    به نام خداوند وهاب

    سلام استاد خداشناسی عزیزم سلام بانوجان و سلام همراهان مسیر نور

    ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی

    همین چند روز پیش بود که دقیقا این مورد مهم رو عمل کردم و نتیجه ها دیدم البته که قبل تر ها هم انجام داده بودمو نتیجه ها دیدم که اومدم و رد پا گذاشتم ولی همین چند روز پیش اینقدر پشت سر هم اتفاقاتی افتاد و منم پشت سر هم با دلی آرام سپردم به الله که کارها یکی یکی روون و آسان پیش می‌رفت مدام به خودم متذکر میشدم دیدی دیدی چی شد دیدی خدا کارا رو داره انجام میده دیدی وقتی آرام باشی ذهنتو کنترل کنی چقدر قشنگ همه چی پیش میره که حتی تصورش هم برات غیر قابل باور ولی تو خلقش کردی با باورهای خوب به خداوند که اونه که پیش میبره کارهاتو و حس خوبو آرامش اینقدر حسم خوب بود اونروز و حتی همین روزها که وقتی این فایل رو دیدم مهر تائیدی بود برام که وای خدای من چی دارم می‌شنوم خدایا شکرت برای این همزمانی ها

    همونشب نوشتم تا یادم بمونه این روز قشنگ و انجام کارهاش توسط خداوند ولی بادیدن این فایل برای سپاسگزاری میخوام دوباره بنویسم تا اینجا هم یه رد پا بمونه و بیشتر بیشتر برامون قبل درک و عمل بشه که آقا هستتتت اون خداوندی که خلقمون کرده شرایط زندگیمون رو به دست خودمون داده تا خلقش کنیم چی ازین بهتر…

    آخر شب بود که یه سفارش بهم خورد ازونجایی که عاشق کارم هستم خوشحال شدم ولی ازینکه زمان فوق العاده کم بود یکم استرس گرفتم چون دوست دارم با داشتن زمان در نهایت آرامش کارم رو انجام بدم ولی سعی کردم ذهنم رو کنترل کنم و سپردم به خداوند و خوابیدم صبح که بیدار شدم برای انجام کارها چالش اول شروع شد اینکه باید دوتا وسیله رو از همکارم کرایه میکردم که یکیش اوکی بود ولی یه مورد دیگه رو نداشت و باید حتما تا ساعت 2 ظهر وسایل ها برای انجام پروژه آماده می‌بود سپردم به خداوند و هماهنگی ، خرید وسایلهای دیگه رو برای ارسال انجام دادم ساعت 9بود که برقها قطع شد هنوز یکسری هماهنگی ها مونده بود گوشیم 4٪شارژ داشت خدای من ینی چی زدم زیر خنده و کلی ازین بابت که داره چه اتفاقاتی میوفته به یه حالتی رسیدم که خیلی برام جالب بود اینگار خودم نبودم ینی خود قبلم نبودم باورهای جدید داشت کارها رو پیش می‌برد منم با حسی خوب و خنده داشتم کارها رو انجام می‌دادم بقیه ش رو هم که نمیتونستم و ایده ای براش نداشتم میسپردم به خداوند میگفتم نمیدونم خداجون تو انجامش بده واقعا از من برنمیاد گوشیم شارژی نداره هنوز کلی تماس باید بگیرم عکس ببینم انتخاب کنم هماهنگ کنم وووو…

    شروع کردم به کارهای که همون لحظه میتونستم انجام بدم و مدام میگفتم خدا کمک میکنه، خدایا قرار امروز ازون روزهای خوبی باشه برام که مدام ازش یاد کنم که کجاها کمکم کردی ،خدایاشکرت که دارمت ک راحت میتونم بهت اعتماد کنم میدونم کارها بخوبی پیش میره میدونم تو قراره درسهای جدیدی بهم بدی و باید شاگرد خوبی باشم …امروز ازون روزهایی هست که باید آموزه های استادت رو اگر درک کردی عمل کنی …

    خب با آرامش و حالی خوب یکسری کارها رو انجام دادم اون وسیله ای که باید می‌بود و همکارم نداشت ذهنم رو مشغول کرد اوکی باید خودم تهیه ش کنم هدایت شدم به آگهی های دیوار گفتم ببینم رنج قیمتیش چقدر دیدم بالاست ولی من اونقدر نمیخواستم هزینه کنم خدایا این وسیله رو میخوام با کمترین قیمت خودت جورش کن …بله هدایت ها با آرامشی که داشتم بیشتر شد بهم گفته شد از خود دیوار تهیه کن سرچ کردم همینطور داشتم میگشتم که رسیدم به وسیله ای که مد نظرم بود با یک چهارم قیمت خدایا شکرت تماس گرفتم باهاشون (شارژ گوشیم 3٪) این وسیله اوکی هست چطوریه ..بله اوکی اصلا استفاده نکردم به کارم نیومد گذاشتمش کنار ..مشخصات دقیقا همونی بود که من لازمش داشتم تو دلم گفتم این برا من بوده ..اوکی میخوامش ! باشه سریع بیا ببر چون دارم میرم بیرون ..آدرس یطورایی نزدیک خونه بود ..آماده شدم سوئیچ برداشتم آسانسور چرا خاموش اووو برقها قطعه اوکی از پله ها سریععع رفتم سمت ماشین و… نشستم نفس عمییییق… استارت زدم …ریموت در… واییی خدای من برقها قطعهههه ینی چنان خنده ای کردم که هنوزم خندم میگیره یادم میاد…. خدایا ینیییی چیییی من چکار کنم الان …گفت زنگ بزن به اون طرف خودش برات بیاره گفتم چشم (گوشیم 2٪) زنگ زدم گفتم جریان رو گفت باشه من که میخواستم برم بیرون سر راه میارم واست قطع کردم و یه نفس عمیق دیگه ….خدایا شکرت !!!دخترم از بالا زنگ زد گفت برقها اومد..جدی خدایاشکرت.. یه خنده از ته دل دیگه پریدم تو آسانسور خدایا شکرت دارم با آسانسور میرم بالا وگرنه چطور با اینهمه پله خدایاشکرت …به خودم میگفتم ببین خدا داره یکی یکی کارها رو برات آسون میکنه …خدایاشکرت ..ساعت 11بود ..خب حالا سفارشها همه هماهنگ شده بودن و داشتن به آدرسم میومدن …گوشیم رفت برا شارژ و یکسری کارهای دیگه رو با حالی خوبتر انجام دادم دیگه باید کم کم میرفتم برای تحویل که ساعت 2 کار رو شروع کنم وسایلها رسیدن و چقدر حسم خوب بود وسیله ای که نداشتم و قرار بود کرایه کنم حالا شده بود برای خودم با کمترین قیمت و بهترین کیفیت اومدن و جای خونه بهم تحویل دادن خدایا چقدر وقتی تو کارهارو انجام میدی لذت بخش چقدرررر روون و قشنگه دیگه باید جمع میکردم همه وسیله هارو میرفتم سر پروژه خدایاشکرت چقدر همه چی خوب پیش رفت کمک کن ازین به بعد هم بخوبی پیش بره و چون میدونم خودم خالق شرایطم هستم گفتم مطمئن باش و حس و حال عالی که داری و با این اتفاقات قشنگ اینم خوب پیش میره و باز یه نفس عمیق به حکم تایید که آره آروم باش خدایاشکرت رسیدم سر پروژه کارم رو با عشق و حس و حالی عالی انجام دادم نتیجه عالی شد و مشتری فوق العاده راضی بود و حسابی با لذت و آرامش برگشتم سمت خونه ساعت 7 بعدازظهر بود و از صبح مدام در حال فعالیت بودم بدنم خسته بود یطورایی ولی ذهنم قلبم آرام آرام اونقدررر آرووم بود که فقط خداوند رو مدام شکر میکردم اومدم روی تخت دراز کشیدم و اتفاقات روز رو مرور میکردمو کارهای که اگر نمیسپردم به خداوند قراربود چقدر سخت و سنگین پیش بره و چقدرررر خوشحال و راضی بودم ازین سپردنه ازین اعتماد ازین ایمانی که به خداوند داشتم و کارهامو چقدر قشنگ مدیریت کردو انجام داد خدایاهزاران مرتبه شکرت با فایل امروز گفتم یک سپاسگزاری عملی دیگه اینه که بیام بنویسم و باز هم سپاسگزارخداوندم باشم ازینهمه لطف و مهربونیش

    از شما استادعزیزم سپاسگزارم که این خدای عزیز و مهربون رو بهمون آشنا کردید و اینکه چطور تو زندگیمون از حمایت هاش بهره بگیریم …

    در پناه الله هدایت گر حمایت کننده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2024 روز

    به نام الله.سلام به استادگرامی خانم شایسته عزیز ودوستان همراه.خیلی سپاسگذارم استاد بابت این فایل فوق العاده که گل سر سبد همه فایلها بود.

    صبح پاشدم تو تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم پسر یک ساله ام رو تا ساعت ده بخوابونه تا من فرصت کنم این فایل رو گوش بدم وبنویسم.خدایاشکر که درست موقعی که ساعت ده ونیم صبح تمومش کردم پسرم بیدارشد درصورتی که اولین باره که تا این موقع صبح خوابیده همیشه تا ساعت نه بیدارشده.ببین چقدر راحت خدا خواسته ها رو تیک میزنه.

    من وقتی شیفت میرم یه شیشه از شیر خودم میدوشم برای پسرم که بهش بدن گرسنه شد چند وقت پیش که شیفت شب بودم یه شیشه نصفه دوشیده بودم دوباره اومدم که پرش کنم یه ندایی بهم گفت که تو یه شیشه دیگه بدوش اولش مقاومت کردم گفتم ولش کن همین رو پر میکنم ولی بعدش قلبم میگفت نه قاطیش نکن رفتم تو شیشه دیگه ریختم یعنی دوتا شیشه که هر کدوم نصفه داشت در صورتی که شیفت‌های قبلی یک شیشه رو کامل پر میکردم ،رفتم شیفت بچه رو باشیرش به مادرشوهرم سپردم صبح که از سرکار اومدم مادرشوهرم گفت دیشب یکی از شیشه ها از دستش افتاده ودرش نیمه باز بوده شیرش کامل ریخته.منو میگی چقدر خوشحال شدم وخدا رو شکر کردم که دیروز تو دوتا شیشه براش شیر گذاشته بودم واقعا خدا. هر لحظه مارو هدایت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    ایمان متین فر گفته:
    مدت عضویت: 3148 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    با سلام و احترام به استاد جان جانان و عزیزان سایت

    من دیروز که این آگاهی ها رو دیدم و شنیدم اولش کلی اشک ریختم

    صادقانه بگم همین یه فایل ، اگه آگاهی هاش درک بشه و باور بشه که نتیجه اش عمل به این آگاهی ها ، بشه

    واقعا زندگی هرکسی که بخواد تغییر کنه ،رو تغییر میده

    این رو کسی میگه که تقریبا 8 ساله با برنامه های استاد آشنا هستم فایل دانلودی نبوده از دستم در بره و اکثر محصولات استاد رو با عشق خریداری کردم.

    در حین گوش کردن به این فایل ارزشمند یاد دوره های زیادی از استاد افتادم ، استاد واقعا” کل دوره ها و فایل های دانلودی رو تو این فایل مرور کردین ، سپاسگزارم.

    اما درک من از این آگاهی های ناب و الهی

    تغییر نگاه به خداوند سیستمی نه خدای احساسی با باورهای گفته شده

    مثل قادر مطلق

    مثل عالم مطلق

    وهاب رحمان و رحیم . …بودن خدا

    و اینکه خدا میشنوه ، از قلب ما خبر داره ، اجابت کننده درخواست هاست

    باعث آرامش قلب ما میشه

    و الان زمان هایی ِ که هدایت های خداوند قدم به قدم بما به هزاران طریق گفته میشه و بستگی به ما داره که قدم ها رو برداریم یا استپ بزنیم.

    با برداشتن قدم ها و اومدن نتایج کوچک ، ایمان ما به قدرت و هدایت خداوند افزایش پیدا می کنه و با ادامه دادن همین مسیر قدم های بزرگتری به ما گفته میشه که وقتی برداشته بشه طبیعا” نتایج بزرگ تری برای ما بدنبال داره.

    و نقش باورهای ما که بنظرم اولین مرحله باورسازی کسب آگاهی بعد منطقی کردنش برای ذهن و بعدش درک کردن و مرور و تکرارش که منتهی بشه به باور و در نهایت اقدام و عمل کردن به اون آگاهی و پاسخ جهان هستی و اقدام دوباره و دوباره و دوباره ما تا بشه هویت و سرنوشت زندگی ما ( مثل استاد عباس منش عزیز )

    …………………………………….

    و گفته شد راه تغییر نگاه بخدا و بوجود آوردن و تقویت باورهای خدای سیستمی جدید

    ” تکرار ، بیادآوری ، توجه کردن به اتفاق جدید با این طرز تفکر جدید و استمرار و تداوم هست البته با قطب نمای درونیمون همون احساس خوبِ”

    من دیروز که جمعه بود تصمیم گرفتم با آگاهی های این فایل زندگی جدیدی رو شروع کنم و بخودم و خدای خودم تعهد دادم با آگاهی های جدید استاد زندگی جدیدم رو از فردا شنبه ، شروع کنم.

    طبق عادت صبح ها با تمرین ستاره قطبی روزم رو شروع کردم و یکی از درخواست هام از خدا این بود

    ” خدایا کمکم کن طبق آگاهی های این فایل امروزم رو شروع و با هدایت های خودت امروزم رو به پایان برسونم ”

    نتیجه اش رو در سطرهای پایین می نویسم :

    اول اینکه با انرژی و سرحال بیدار شدم و بعد از تمرین ستاره قطبی و شکرگزاری هام از خونه زدم بیرون

    با کمک نیروی هدایت

    با اینکه کارمند هستم ولی آزادی زمانی و مکانی خوبی دارم که انتخاب های متنوعی می تونم داشته باشم

    مثلا دفتر مرکزی باشم

    یا کارگاه ساختمون باشم

    و یا بازرسی اقلام

    و بازدید و تست داشته باشم و …

    برنامه خودم این بود برم کارگاه ولی حس درونیم یا همون نیروی هدایت الهی گفت نه برو دفتر

    و من گفتم چشم رفتم دفتر و شروع به انجام یسری کارهای سیستمی کردم و یک لحظه ذهنم گولم زد و فراموش کردم نیروی هدایت رو ، یهویی بدون اینکه فکری کنم و حواسم به تعهدی که به این فایل دیروز داده بودم از دفتر زدم یهویی بیرون و رفتم سمت کارگاه ( انسان عجول است ، انسان فراموشکار است )

    ورق برگشت بدون اینکه مطلع باشم خیلی جو سنگین و مصمومی تو کارگاه بود واقعا حالم بد شد اونجا بود قلبم آلارم داد

    ” اینجا جا تو نیست ”

    پسر خوب چرا از دفتر زدی بیرون ( احساس سرزنش )

    دقایقی احساس خودسرزنشی بدی بم دست که چرا دستم رو از دست جدا جدا کردم

    ولی با باورهایی که از دوره احساس لیاقت در ذهنم ساخته بودم خیلی سریع خودم رو پیدا کردم

    خودم رو بخشیدم از خدا عذرخواهی کردم و در درون به خودم گفتم خب اشکال نداره اشتباه کردم مسئله پیچیده ای رخ نداده ، دوباره برمیگردم دفتر

    دوباره اتصال با منبع بوجود اومد البته اینبار با حواس جمع تر ( مچ شیطان رو گرفتم )

    اول نیروی هدایت گفت خودت رو یه قهوه مهمون کن ، منم گفتم چشششششششششششششششم رفتم جای همیشگی قهوه ای رو سفارش دادم و دوست قهوه فروشم اومد کنارم نشست و حرفهایی بم زد که اون لحظه بش نیاز داشتم ( واقعا الان که نوشتم فهمیدم هدایت چیکار کرد امروز با من خدایا شکرت )

    و بعد با کلی بگو و بخند معقول برگشتم سمت دفتر

    حدود نیم ساعت تو مسیر بودم ترافیک که نبود هیچ ؛ کلی هم از مناظر و هوای مطبوع پاییزی لذت بردم

    و در حال گوش دادن به قدم اول قسمت 4 بودم که رسیدم به دفتر

    وقتی به دفتر رسیدم اوضاع از صبح شادتر و پر انرژی تر بود

    خداروشکر کردم و ادامه کارهام رو تو دفتر انجام دادم و از همکاران دفتر کلی انرژی مثبت گرفتم و منم انرژی مثبت دادم

    و الانم اینجام

    الان که این کامنت رو می نویسم پی به سوتی هام در مورد اتصال و عدم اتصال به نیروی هدایت شدم یعنی در مغزم مرور شد.

    واقعا استاد راست میگن کامنت نوشتن اول بخود فرد کمک می کنه

    استاد عباس منش ، همیشه در تمرین ستاره قطبی روزانه ام از خدا براتون بهترین ها رو می خوام

    و در ادامه اش می نویسم :

    خدایا کمکم کن

    واو به واو ، کلمه به کلمه ، کلام استاد عباس منش رو یک قدم بهتر از دیروز

    درک کنم ،

    باور کنم ،

    مثل وحی منزل باورشون کنم و

    به کلام رب ام که از زبان استاد عباس منش بیرون میاد ، اعتماد و توکل کنم

    و نهایتا یک قدم عمل کننده بهتری نسبت به دیروزم باشم.

    و جالب اینجاست که ” میشود ”

    یعنی اینجا هم خدا ، درخواستم رو اجابت می کنه و انجام میده

    الله اکبر

    واقعا خیلی جالبه !

    خیلی زندگی لذت بخش میشه با این طرز تفکر استاد که به ما هم آموزش میده

    نا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی

    گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    تو فایل هاتون یه چیزایی میاد بیرون که بعضی وقتا شک می کنم که فایل جدیدی از شما رو دارم گوش میدم

    بخودم میگم این حرف استاد کی گفته شده چرا من اصلا نشنیدمش یا شنیدم و اینقدر بی تفاوت ازش گذشتم

    و در پایان

    استاد واقعا دوره احساس لیاقت تون بی نظیره

    واقعا بی نظیره

    هنوز خودم رو دانشجوی این دوره میدونم

    هنوز هرروز تو برنامه ش هستم و روی فرکانس هاش کار کنم

    خیلی خوبه خیلی

    سپاسگزارم استاد عباس منش عزیز ، اکثرا اوقات شبانه روز ، اون بالا بالاها در فرکانس الله مهربان باشی و بهترین لحظات و حال خوب رو تجربه کنی

    آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری

    استاد عشق

    خدای بزرگ از تو هم سپاسگزارم که مرا میشنوی و اجابت می کنی

    خدایا ما را به راه راست هدایت فرما ، راه کسانیکه به آنها نعمت داده ای نه کسانیکه بر آنها غضب کرده ای و نه گمراهان

    یا حق

    ایمان متین فر

    1403/08/26

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    همتا نوری گفته:
    مدت عضویت: 265 روز

    بنامم خداوندی هدایتگرامم ….

    سلام خدمت شما استاد مهربانممم و خااانم شایسته نازنین .

    ازینجاکه قلبمم مرا هدایت کرد و الهامات را دریافت کردم بیایمم روی سایت و با امیدی الله صفحه بازکنم چند ساعت خود را بیشتر با آگاهی های ناب زندگی ،دیدم این فایل روی سایت گذشته شده خدارا شکرر گذاری کردممم و دانلود کردمم

    شنیدن ای فایل مرا غرق در خود کرد فقط میخاستممم بشنوممم و به قلبمم آرامشش درونی حس داد .

    ازینجاای که آگاهی ام بیشتر شد خیلیی خوشحال هستمم و ازینجا که این کلامم را بیش تر نشنیده بودمم کمی زود رنجم .

    یگانه چیزیکه همیش فکر مرااا می‌گیرد این است که چرا ما مردم اینقدر درگیر این موضوعات دنیایی شدیم تا کی این سوالات را از خود بپرسیم !!

    _چی وظیفه بگیرم؟

    _چی بخورمم؟

    _چیکار کنم چشم بقیه بمانم؟

    _همه چی برایی دخترا گناه محسوب میشودد؟

    چقدر تکراررر است این نجوایی شیطانی چرا نباید مدنظر گرفت قدرت الهی را باوجود این همه الهامات این همه اگاهی اما بازمم به نفهمی بگذاریمم

    همیش گفتیم خدایی من توانایی ندارد من میرم پیش داکتر ملا آگاهی که مرا کمک‌کننده باشد ‌.

    بار الهاا بابت این دستان قشنگت کهکشان سپاااس‌گذارمم مرا آگاه ساختی برایی زیستن بهتر زندگیمم

    خدایاااااا ! مرا هدایت کن به سمت که تو خشنودباااشی و من راستگارت.

    خدایااااا تو قادر هستی

    خدایااا تو وهاب هستی

    خدایااااا تو رزاق هستی

    خداایاا تو عظیمی هستی

    خدایاااا تو هم همراه هم من باش مسیر طولانی دارممممممممممممم بابت وجود و همراهیت نیاز دارممم میدانممم گاهی شرایط خوب و بد میشووود اما تو مرا یاری کن و در این مسیر توحیدی مرا درخشان تر و اگاه تر بساز …

    بابت لحظات که غرق در عشق خدای خود من میشدمممم در سسسجده هایمم سپاااس گذارممم..

    بابت این که من خدایی خود را دانستممم که کیست و برایمم چیست آگاه تر شدم سپاااس گذارممم…

    بابت این قد وقامت این توانایی سپاس گذارممم…

    بایت این همه نعمت ها سپاسگزارم ….

    بابت این که خدای واقعی من ،من را هیچ گاهی تنها نگذاشته سپاسگزارم …..

    بااابت این همه تپش های قلبمم که برای آرامش می‌تپد سپاااس گذارممم…

    بابت اینکه آگاهانه‌تر شدممم سپاس گذارممم….

    و در اخیر تشکر متعال از استااددعزیزمم بابت بهترین دوره ها ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: