ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگی - صفحه 6
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/11/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-11-15 05:22:082024-11-24 13:52:03ارتباط بین درک صحیح خداوند و روان شدن چرخ زندگیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام پرودگار یکتا و بی همتا
هرلحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه میکوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
سلام به استاد عباسمنش
سلام به خانم شایسته
سلام به دوستان و همراهان سایت استاد عباسمنش
هر موقع عجله کردم و خواستم زودتر به هدفی برسم، بدست آوردن اون هدف سخت و سخت تر شد
اما هربار که با آرامش و بدون عجله هدفی رو دنبال کردم خیلی راحت به اون هدف رسیدم
مثال بارزش یه ساختمانی هست که برج 4 سال گذشته تمام کردیم و تحویل خریداران دادیم، اون موقع عدم خلاف رو از شهرداری گرفته بودم و درخواست پایانکار بهره برداری دادم برای انتقال سند به خریدارها
و چون عدم خلاف گرفته بودم فکر میکردم ظرف دو ماه پایانکار میگیرم و یک ماه بعد سند رو بنام خریداران میزنم و تعهد دادم که برج 8 سال 1402 سندها رو انتقال میدم،
با تعهدی که داده بودم خیلی عجله داشتم که سریعتر کار انجام بشه، اما طبق قانون وقتی آرامش نداشته باشی در مسیر غلت قرار میگیر و شرایط و افراد نادرست وارد زندگی ما میشه، با اینکه با قانون کاملا آشنایی داشتم اما نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و نگاهم روی نکات منفی افرادی بود که در مسیر کار اداری با اونها سر و کار داشتم،
و هربار به بهانه های مختلف کار عقب میافتاد و حتی در جایی با اینکه میدونستم نقشه بردار اشتباه برداشت کرده اما چون کار خیلی طول کشیده بود حاضر شدم 75 میلیون تومان خلافی بدم تا کار سریعتر انجام بشه و دوباره برای اصلاح برگشت نکنه پیش نقشه بردار و الان متأسفانه بعد از یک سال پیچ و خم های اداری دوباره کار برگشت خورد پیش همون نقشه بردار،
در مورد هدایت استاد مثالهای عالی رو زدن، هربار که با آرامش کاری رو دنبال میکنم هدایت های الهی هم بیشتر بهم کمک میکنه:
ساختمان دیگه رو در همون برج چهار سال گذشته ساختش رو استارت زدیم و برج چهار امسال تحویل خریداران دادیم و با اینکه هیچ عجله ای برای سند زدن ندارم چون فرصت بیشتری رو برای انتقال اسناد از خریداران گرفته ام خود به خود کارها داره انجام میشه چون در این مورد آرامش کاملی دارم،
در مورد اون ساختمان چون میخواستم به موقع به تعهدم عمل کنم خیلی نگران بودم و سعی میکردم خودم کار رو پیش ببرم و هربار با یه مشکلی کارها عقب میفتاد، الان با اینکه بعضی از خریداران بهم فشار میارن برای انتقال سند، متوجه شده ام که نباید زور بزنم و دارم سعیم رو میکنم کار رو به خداوند واگذار کنم و کاملا برام مشخص شده اگه در مورد این موضوع هم بیخیال باشم کارها سریعتر انجام میشه و در آخر رضایت خریداران بدست میاد
به قول استاد افرادی که بیخیالتر و علی بی غم تر هستن کارها بطور شگفت انگیزی براشون بهتر پیش میره
در این مواقع
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همون جاست
با تشکر از استاد گرامی که به اشکال مختلف قانون رو به ما یادآوری میکنن
﷽
■گفت وگو با خدا:
پرودگارِ مهربانم شکرت که بودنت دلگرمی تمام لحظاتم است, در هوای تو نفس میکشم و هر دم شکرت میکنم, از عطر خوش باران مست میشوم و شکرت میکنم, خدایا بی تو چقدر همه چیز تاریک و دلگیر میشود. بی تو به چه دلخوش کنم, بی تو چگونه وجود داشته باشم و زندگی کنم؟ خدایا شکرت, شکرت که درک حضورت را به من بخشیدی, شکرت که اجازه دادی در مسیر تو باشم و خویشتن را جستجو کنم خدای خوبم سپاسگزارم بابت تمام درسهایی که در زندگی آموختم و تمام مسیری که آمدم تا عشق را در اعماق قلبم بیابم, سپاسگزارم که یاریم کردی و در تمام لحظات برایم نشانهای فرستادی تا بیشتر و بهترخویش را درک کنم و بیاموزم چگونه عاشق خویش باشم, عاشق همان حقیقت نهفته در وجودم که عشق و نور توست… دوستت دارم خدای من همیشه همراهم باش و از جام عشقت سرمستم کن.
■آیه 16 سوره ق:«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»
● ترجمه آیه:و ما انسان را خلق کردهایم و از وساوس و اندیشههای نفس او کاملا آگاهیم که ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم.
●پیام آیه برای منِ عارفه:
أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ «15»
مگر در آفرینش نخستین عاجزیم (تا از باز آفریدن شما در رستاخیز ناتوان باشیم)، بلکه آنان از آفرینش جدید در اشتباه و تردیدند.
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ «16»
و همانا ما انسان را آفریدهایم و هر چه را که نفسش او را وسوسه مىکند مىدانیم و ما از شریان و رگ گردن به او نزدیکتریم (و بر او مسلّطیم).
در جلسات اخیر فایل های اجرای توحید درعمل نمونههایى از قدرت خداوند در هستى و نمونههایى از سرنوشت شوم کسانى که تکذیب مىکردند مثل فرعون و قوم فرعون ، بیان شد.
این جلسه ، وجدان و عقل من انسان را مخاطب قرار داده شده که خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر است
و هر آینه بتحقیق ما خلق فرمودیم انسان را و میدانیم آنچه خطور میکند در قلب او از خیالات شیطانی و هواهای نفسانی و لو بر احدی ظاهر نکند و ما نزدیکتریم بسوی او از رگ گردن و قلب بگردن و قلب خداوند احاطه قیومیت دارد.
مشابه جملهى «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»، این آیه است: «أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» «1» خداوند میان انسان و قلب او حایل مىشود.
سرچشمهى وسوسه، سه چیز است:
الف) نفس و خواهشهاى نفسانى. «تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»
ب) شیطان. «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ» «2»
ج) بعضى انسانها و جنّیان. «الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّهِ وَ النَّاسِ» «3»
علم خداوند به امور ما به دو علت است:
الف) چون آفریدگار ماست و خالق، مخلوق خود را مىشناسد: «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ» «4»، «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ»
ب) چون بر ما احاطه دارد. نَعْلَمُ … وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ
لذا علم خدا دقیق، گسترده و بى واسطه است.
نکات تکمیلی از مفهوم آیه:
در گفتگو با مخالف، کوتاهترین و رساترین کلمات را بکار ببرید.
اگر مىخواهید عقیدهاى سالم وباورهای درستی داشته باشید باید وسوسههارا از خود دور کرده و نفس خود و باورهای خود را اصلاح کنید. (همان اندیشه ها همان گفت گوهای ذهنی مخرب که احساسم رو بد می کنه همان ترس از آینده و غم از گذشته که درمن احساس عجله کردن ایجاد می کنه و احساسم رو بد می کنه و وسوسه به انجام یکسری کارها می کنه، این احساس منو از فرکانس خدا دور می کنه )
علم و احاطهى خداوند به بشر، در طول حیات اوست. «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سلام درود الله یکتا به شما استاد توحیدیم. و خانم شایسته مهربانم سلاااامم.
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ :(یادداشت های شخصی)
استادجان عزیزم عشق توحیدی من سلام.
استاد فایل توحیدی که شما آماده می کنیدجوری ما رو از جسم کالبدی مون خارج می کنه وبه اصل درونیمون باز می گردانِ که انگاره زمان برای من متوقف میشه. جوری اشک ما درمی آره که اون توده های سیاهی که بر روی قلبم نشسته بشوره تمیزیش کنه.تا نوری که از کلام شما می تاب رو با تمام وجود دریافت کنه. استاد دارم با اشک می نویسم. براتون نمی دونید چه غوغایی در وجود ما با این فایل های توحیدی تون ایجاد می کنید.
چندوقت پیش از خدا یه درخواستی کردم. درخواستیی که با توجه به عقل منطق خودم در بازه زمانی طولانی مدت ممکن میشد. چیزی مثل شهرت در رشته خودم.
وقتی این خواسته یه آن در ذهنم خطور کرد آخرشب بود زمانی بود که روی تختم دراز کشیده بودم بخوابم داشتم به آینده فکر می کردم. از این درخواست یهویی خودم تعجب کردم.چون دنبال شهرت اونجوری این مسائل ها نیستم آخه ….چرا یهو این درخواست رو من باید داشته باشم تعجب کردم از خودم و نوع خواسته ام. یه آن یه شوری در من ایجاد شد که اون لحظه بدو از تخت پریدم پایین قرآن باز کردم خدایاااا یعنی چی آخه ؟ این خواسته یهویی ممکنه اتفاق بیفته و….. آیه که آمد معنیش این بود این کار برای خدا مشکل نیست تا چند روز توی فضا بودم…
خلاصه دیروز زمانی که داشتم کارام انجام می دادم نقشه های پروژه مو تهیه کنم. که به یه مشکلی خوردم که از ساعت یک بعدازظهر دیروز تا ساعت 20:40 دقیقه شب من درگیرش بودم.
به خیلی از اساتیدم و دوستانم که توی این زمینه فعالیت دارند و حتی این نرم افزار تدریس می کنند.پیام دادم اما پاسخ شون راه حل مشکل من نبودخلاصه ناامید از همه جا شده بودم.یاد حرف شما دریکی از فایل گفتگوتون که با آقا ابراهیم فنی سایت الهی مون داشتید افتادم.
که آقا ابراهیم توی مسائل سایت هم وقتی به مشکل می خورد وقتی همه راه ها رو می رفت وقتی عاجز میشد راه حل بهش گفته میشد اون لحظه به خدا گفتم خدایاااا چیکاررکنم. من تسلیم خدایا کمکم کن. یهو دیدم یکی پیام داد یه فرد ناشناس که ادمین گروه پرسش پاسخ بود پیام داد سیستم روشن کردم راه حلش امتحان کنم که دیدم راه حلش پاسخ نداد می خواستم سیستمم خاموش کنم. دوست خودم پیام داد همینجور که داشتم راهنمایی های اونو اجرا می کردم بهم گفت عارفه وقتی نقشه روی صفحه نمی آد مشکل از سیواز. اون لحظه یادم افتاد من قبلاااا یکبارچنین مشکلی برام پیش آمده بود وقتی می خواهیم نقشه هایی که در نرافزار اتوکدتولید کردم باید سیواز پایین 2007 بگیرم.تا در نرم افزارهای دیگه مثل gis بخونه. خیلی کم این مشکل پیش آمده بود چون در وژن های جدید این مشکل حل شده بود. فراموش کرده بودم. اما دیروز فهمیدم 100 درصد حل نشده باز .امان همان پارسال یادم زود متوجه شدم حلش کردم اما اینبار نه…
می خوام بگم یه راه حل به این ساده ای به این پیش پا افتاده ای رو جوری برام بزرگ شد…. در واقع بهتر بگم چطور بزرگ شد وقتی که دیدم حتی اساتید و دوستانم که مسلط هستند نمی دونند یابهتر بگم به ذهن شون خطور نکرد شاید مشکل ازسیواز گرفتن باشه. پاسخی رو کسی داد بهم که زیاد مسلط نبوداااا ونیست اااا
همیشه ما خودمون بعضی چیزا رو بزرگ می کنم چون فعلانی نتونسته اون که استاد اون که فعلان پس مشکل من بزرگ و سخت.
اصلااا اینطور هم نیست درسته اون اساتید که کارشون تدریس و بیزینس شون اینه و نتونستن پس نشون می ده مشکل چقدر بزرگ نه اصلااا اینطور نیست. ما داریم سختش می کنیم وگرنه خیلی هم ساده اس
اتفاقاااا خدا بهم پاسخ رو از کسی بهم داد تازه داره این مباحث رو یاد می گیره.
کل شب ذهنم درگیر بود که چرا من دیر هدایت شدم چرا دیر فهمیدم من که یکبارقبلااا به این مشکل خورده بودم.
صبح داشتم بیدار میشدم بین خواب و بیداری بودم.
یه حسی داشت باهم حرف می زد به خدا به خود خداقسم فهمیدم که خداس که داره باهم حرف می زنه. وداشت بهم نشون می داد بهم. بین خواب و بیداری خدا داشت بهم نشون می داد
مفهوم اون خواب استاد باورتون میشه ترکیبی از دوتا موضوع بالا که مطرح کردم بود
توی خواب نشون می داد بهم من یه حرکتی زده بودم و اصلااا انتظار اون نتیجه رو نداشتم اما نتیجه به قدری بزرگ بود که من در تعجب و به قول گفتی هنگ کرده بودم و توی خواب داشتم می گفتم آخه چطوری ؟ خدا و خدا داشت توی خواب بهم می گفت به همین راحتی بهمین راحتی.
اینبار ندویدم سمت قرآن رفتم صورتم شستم یه صبحانه آماده کردم آوردم توی اتاقم آمدم توی سایت که صبحانه بخورم همراهش فایل ببینم
یا الله یا الله چی دارم می بینم فایل جدید با چه عنوانی آخه خدایاااااااااااا بگم عاشقتم کمه یه آن گفتم خدایاااا می خوام بپرم بغلت فایل زدم پلی شد دیدم
خدا آمده توی وجود شما از گلو شما و با چشمان شما داره باهم حرف می زنه استاد کلام تون کلام و حرف الله بود به من. من عارفه هیچ وقت توی فایل های توحیدی شما رو ندیدم و حس تون نکردم هرچی شنیدم کلام الله بود هرچی دیدم فرستاده فرشته خدایی رو دیدم که بهم نگاه می کنه و راه حل مشکلاتم رو میگه از بس که کلام تون فرکانس تون جنسش ناب. پیام خدا به من بود….
آخه مگه میشه یه آدم اینقدرررر بدونه من عارفه دیروز توی اتاقم که درش بسته بود و ذهنم و درگیریهای ذهنیم که توی وجودم داشتم وبه هیچ کس هیچ جا نگفتم بدونه
ما از رگ گردن به تو نزدیکتریم یعنی همین
یعنییییییییییی عارفه ما تورو رها نکردیم هدایتت می کنیم به سمت آسانی ها
خدایاااا دوستت دارم
استاد توحیدیم دوستت دارم عشق خداهستی برام
خانم شایسته عزیزم دوستت دارم.
─━━━━━─━━━━━─━━━━━─━━━━━──━━━━━─━━━━
■ سپاسگزاری:
● خدارو شاکر سپاسگزارم به من فرصت داد تا بار دیگر پای آموزه های شما استاد توحیدیمبنشینم.
● از شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان بابت این آگاهی هایی که به ما آموزش می دهید ممنون و سپاسگزارم
꧁꧂در پناه الله مهربان شاد ،سلامت، ثروتمند خوشبخت وسعادتمند در دنیا وآخرت باشید. ꧁꧂
خدایا تنها تورا می پرستم و تنها از تو یاری می جویم تو بال پروازم باش در مدار خود ارزشمندی بیشتر ودر مدار ثروت و موفقیت و آگاهی بیشتر قرار بگیرم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام خدمت استاد عباسمنش بزرگ، خانم شایسته عزیز و دوستان و همراهان عزیزم در این سایت زیبا
خدایا باورم نمیشه که جواب سوالمو گرفتم، نمیدونم چطوری براتون بنویسم،
من حدود یک سال و نیمی هست که با قانون آشنا شدم و از فایل های دانلودی روزشمار تحول زندگی من شروع کردم، اوضاع مالی جالبی نداشتم تا به لطف خداوند به جایی رسید که تونستم دوتا قدم از دوره 12 قدم رو بخرم از سایت همون قدم اول کلیییی نتایج برام رقم زد، ماشین خریدم، یه خونه اجاره کردم توی بهترین جای شهر و کلی نتایج دیگه ولی رفته رفته انگار از قانون و خداوند دور شدم، تا این که چند وقت قبل دیگه واقعا فشار اورد بهم که دیگه حتی درآمد ماهیانه ام همکفاف زندگی ام رو نمیداد، باز تصمیم گرفتم تمرکز بذارم روی دوره
تعهدم شروع شد
ولی خب اعتراف میکنم تعهدم هنوز قوی نیست
تا اینکه واقعا به این فکر افتادم که خدایا چرا قبلا که هیچی نداشتم این همه زندگی آسون تر بود چرخ زندگی بهتر میچرخید، خدایا کمکم کن بر گردم به مسیر قبلم، ترمز ذهنی من چیه واقعا
امروز که ستاره قطبی رو نوشتم، نوشتم میخوام به بهترین فایل هدایت بشم و یه درک جدید پیدا کنم
اصن باورم نمیشه
اون چیزی که منو داشت غرق میکرد شرک بود شرک
دوستان تنها زمانی ما بهتر میشیم که توحید مطلق داشته باشیم به خداوند
هیچی غیر از توحید نیست، یعنی بعد از توحید اون موقع شروع میشه که حالا چی میخوایم و فکر میکنم اصل قانون توحیده
خدایا شکرت که کمکم کردی بفهمم مشکل اساسی من کجاست
خدایا شکرت بابت این سایت زیبا
خدایا شکرت بابت همه نعمت هایی که به من دادی
تعهد میدم اینجا به خودم که دیگه هیچ وقت خودمو مقایسه نکنم، نخوام خودمو ثابت کنم، وهمه کار ها رو بسپارم به خداوندو دیگه هیچ دخالتی توی کار خداوند نمیکنم چرا که فقط اونه که به بهترین نحو کار ها رو انجام میده
خوشحال میشم بقیه دوستان عزیزم نظراتشون رو راجبه این قانون زیبا به اشتراک بگذارند
به نام خدای مهربان
خداروشکر برای وجود ارزشمندتون استاد عزیزم
واقعا عجیبه هر ویدئو یا هر آگاهی که ازتون گوش میدم حقیقتا انگار تازگی داره انگار این آگاهی گفتنش تکراری نمیشه و هر بار دلچسب و گواراست
استاد عزیزم کامنت طولانی نمیذارم حرف برای گفتن خیلی زیاده ولی دست شما رو میبوسم و از شما خواهشششششش میکنم خواهش میکنم خواهش میکنم راجب موضوع سکس و شهوت صحبت کنید و بگید که چقد مؤثره هست روی فرکانسای ارسالیمون و باید چطور مهار کنیم این موضوع رو ، خواهش میکنم راجب این موضوع اگر که ویدئویی بذارین روی سایت بخدا که خیلی مشکل گشا هست و مطمئنم خیلی ها نیاز دارن بشنون آگاهی های این جریان رو که خدمتت گفتم
عاشقانه دوستت دارم استاد عباسمنش عزیزم
در پناه خداوند
سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همراه
مدتهاس که دارم رو خودم کار میکنم و تمرینا رو تک و توک انجام میدم
من بخاطر چالشهای مالی زندگیم جذب مسیر شما شدم استاد جان
اما در طول مسیر با خودم روبرو شدم که توی دنیای بزرگ گم شده بودم
نمیدونستم از کجا باید شروع کنم و چکاری میتونم انجام بدم اما روحیه جنگجویی که دارم باعث شد ناامید نشم و مسیرای مختلفی رو تست کنم
تا قبل از آشنایی با مسائل توحیدی شما خدارو قبول نداشتم البته خدایی که برام توضیح داده بودن تا اون زمان
فقط یه چیزی تو درونم بود که همیشه باهاش حرف میزدم گاهی با دعوا گاهی با مهربونی …
زمان گذشت و من با مباحث توحیدی کار کردم چند ماه
خدایی که شما بهم شناسوندین رو تقویت کردم و باهاش ارتباطم قوی تر شد
اما همچنان شرک میورزیدم
مثال: من یک گربه ای داشتم که از بچگی بزرگش کردم و مثل بچه ام میدیدمش و بهش وابسته بودم . در حدی ک حتی یک لحظه نبودنش هم باعث میشد استرس بگیرم.یا به همسرم و… تمام فکر و زندگیم شده بود گربه ام که چجوری آسایشش رو فراهم کنم ک با من بمونه …حتی از کار کردن رو خودم هم دست کشیده بودم و اصلا به خودم توجهی نداشتم این اواخر…
این موضوع که من از خودم داشتم دور میشدم باعث شد حالم دوباره بد بشه و به چالش بر بخورم و خواسته ای شکل بگیره
از خدا توی دعاهای روزانم خواستم که منو هدایت کنه و مسیر درست رو بهم نشون بده
یک روز سر نماز صبح بودم ک اون نیرو بهم گفت گربه رو ببر بزار همونجایی ک برداشتی (جریان نماز خوندن هم برمیگرده به همین تمرینهای توحیدی شما،من خیلی مشکل داشتم تو نوشتن شکرگزاری .کلا با نوشتن خیلی ارتباط نمیگیرم . نماز هم نمیخوندم قبلا. اما زیاد با خودم تکرار میکردم نعمتهای خدارو.تا اینکه یک روز به چالش خوردم تو زندگی و رشته تکرار شمردن نعمتها از دستم در رفت .اونجا بود ک فهمیدم یک حرکت بصورت نمادین هم میتونه مانع خلل بشه تو تمرین شکرگزاری . به خودم گفتم شکو هر کسی با یه چیزی ارتباط میگیره برای شکرگزاری ، یکی با نماز یکی با مدیتیشن و مراقبه یکی با نوشتن و… خب در حال حاضر چیزی که میتونه برای تو درگاه ارتباطیت باشه نمازه که موقع قنوت میتونی شکرگزاریتو به زبون خودت بگی پس مقاومت نکن و انجامش بده . این جوری شد ک نماز خوندن رو استارت زدم)
من اولش خیلی استرس گرفتم اما بعدش بهم گفت فکر نکن تو میتونی مراقبش باشی تو هیچ قدرتی برای مراقبت ازش نداری برام مثال زد : (یادته پاش شکست ؟ اون توی خونه تو بود اما تو نتونستی مراقبش باشی ) پس رها کن بزار خداوند مسیر زندگیشو بر اساس خواسته هاش رقم بزنه
و اگر واقعا به خدا اعتماد داری و شرک نداری اون گربه رو ببر بزار همونجا ک برداشتیش.
من با اینکه خیلی سختم بود انجامش دادم
حالا بماند ک چند روز حالم بد بود و دو تا شکوفه توی درونم داشتن بحث میکردن تا چند روز
که تو بهترین کارو کردی و نجواها میومدن ک خیلی بی رحمی اون خونگی بار اومده و نمتونه از پس خودش بربیاد
و در نهایت حرف قلبم برنده شد و رها کردم
بعد از اون یکی یکی تمام کلافای سر در گم زندگیم رو بهم الهام کرد و منم برای اولین بار تو زندگیم به هدایتها دارم عمل میکنم
من از نظر شغلی هم 17سال خیاط بودم و علاقه ای بهش نداشتم و صرفا ترس از اینکه کار دیگه ای بلد نیستم باعث میشد دنبال علاقه ام نرم و ندونم چیو دوست دارم
اما بعد از اون تجربه گوش کردن به ندای خداوند و نتیجه نهاییش آرامش گرفتن بود
دلم محکم تر شد و دارم به الهامات گوش میدم و عمل میکنم
شغل خیاطی رو گذاشتم کنار و جمع کردم
شرایط سخت شده برام از نظر مالی
اما خداروشکر هزاران بار
چون علاقمو پیدا کردم
اهدافمو نوشتم و دارم دونه دونه آموزش میبینم برای علاقم و اهدافم
درس بزرگی گرفتم
اینکه فقط توحید میتونه چرخ زندگی منو براحتی بچرخونه بدون اینکه زور بزنم…
روزی هزاربار شکرش میکنم چون بزرگترین نتیجه ای که از توحید گرفتم آرامشه…
برای وجود شما استاد عزیزم روزی هزار بار شکر میکنم خدارو….
و ازتون تشکر میکنم بخاطر این فضا و شرایطی که برای ما فراهم کردین …
سلام.
درود بر شما و دوستان عزیزم
خداوند میخاد که ما بیشتر مال و ثروت داشته باشیم.
من با شکر گزاری و حال واحساس خوب باران
ثروتها و نعمات الهی رو دریافت میکنم.
خدا برای رویش گیاهان و چرخه اب و تولد نوزادان و تولید مثل حیوانات و گردش شب وروز و کل جهان هستی زجر نمیکشه.
همه چی داره به راحتی و آسونی انجام میشه.
استاد واقعا با تکرار این جملات تاکیدی آدم میتونه به راحتی و آسونی به خواسته هاش برسه.
من خالق شرایط خوب زندگیم هستم
من برای اسانی خلق شدم
من با هیچی سر جنگ ندارم ولی باید تمرین کنم و چقدر باید هر روز تکرار کنم که خدای من خدای آسونی هاس.
خدای من خدای راحتیه.
و منو به راحتی اجابت میکنه.
اون جمله، جنگ جنگ تا پیروزی را که در بچگی هزار بار تکرار کردیم باید به جاش
تکرار کنم میلیاردها بار که آراممش، آرامش
کارای من به راحتی انجام میشه.
دستان خدا برای کمک به من همواره آماده ان.
خدای من خدای راحتیه.
من اجازه میدم که خدا منو به راحتی وآسونی
به خواسته هام برسونه.
من اجازه میدم تو بغل خدا بشینم و با آرامش به همه چی برسم.
خدای من خدای آرامشه.
من با خدا قلبم آروم میشه.
من خدارو شکر میکنم که دارم این آگاهیهارو
میشنوم.
من خدارو شکر میکنم که خدا جواب سوالات من میده.
خداوند وقوانین کاینات سرگرم کارن تا من
به راحتی و آسونی و با آرامش به خواسته هام
برسم.
خدایا شکرت عشق و اگاهی تو در من جریان داره و من برای راحتیها خلق شدم.
من لایق دریافت نعمات و هدایتهای خداوندم.
امروز عالی بود.خدایا شکرت.
خدایا شکرت که استاد داستانهای واقعی و زیبا برامون میگه.
خدایا شکرت چرخهای زندگیم روان شده و هر روز داره روانتر میشه.
خدایا شکرت
به نام خداوندی که بخشنده هست و مهربان
از همین جا خدا خودش داره بهمون باور میده که در مورد من چطوری فکر کنید تو رب جهان هایی کمک کن تنها تو را بپرستم و تنها از تو یاری بخواهم من رو هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنها نعمت دادی. خدایا همین یک سوره کلی باور داره بهمون میده برای آسونی برای دریافت نعمت های بیشتر
باور اینکه تو قدرتمند و قادر مطلق هستی اینکه فقط از تو بخوام و تنها کسی که کمکم می کنه تو هستی
اینکه راه راست راه تو راهی هست که توش نعمت و فراوانی، ثروت، آرامش و سلامتی هست به همین آسونی داره بهمون باور میده.
برام خیلی جالبه استاد تو این فایل به نکاتی اشاره می کنن که چند روزی هست ذهن من رو درگیر خودش کرده :
چند روزی هست که دارم هدایت میشم( چه از طریق فایل های استاد و کامنت های دوستان و تفکر کردن) ، به این که خداوند وظیفه خودش دونسته که من رو به خواسته هام برسونه مثل آیه اذا سالک گفته من پاسخ دهنده ام به درخواست های تو و آخرش هم گفته تا تو رشد پیدا کنی یعنی اینکه با درخواست هام من رشد پیدا می کنم و جهان رو رشد میدم این چقدر معنوی هست که من با رسیدن به هر خواسته رشد می کنم چون ایمان من قوی تر میشه، اعتماد به نفس من بالاتر میره و به خدا نزدیک تر میشم مثل حضرت ابراهیم که وقتی میخواد بدونه چطور مرده ها زنده میشن دلیل خودش رو اینطوری میگه برای اینکه ایمان من قوی تر بشه، باید این باورها رو بسازیم که خدا خودش میخواد ما رو به خواسته هامون برسونه وظیفه من درخواست دادن هست و وظیفه خدا پاسخ دادن (درباره کلمه عبد جستجو کنیم)
من درخواست میدم و به خواسته هام می رسم این معنوی ترین کار دنیاست همون که استاد میگن ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست و بشین فکر کن با هر خواسته تو چه اتفاقاتی میوفته اینها رو بنویس بارها به خودت بگو تا برات منطقی بشه چقدر خواسته تو ارزشمند هست تا برات منطقی بشه که باید درخواست بدی تا ایمان پیدا کنی که به درخواست تو هر چی باشه پاسخ داده میشه پس درست درخواست بده، درخواست آسونی کارها رو بده درخواست آرامش و نعمت بیشتر رو بده
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان
چقدر من ذوق میکنم وقتی فایل های جدید استاد را میبینم در کنار اینکه تمام فایلهای قدیمی هم برای من هربار که گوش میدهم آگاهی جدیدی به گوشم میرساند استاد عزیز به تازگی دارم ازآگاهی محصول 12قدم استفاده میکنم ویک گفته شما خیلی در ذهنم حک شده که من شدیدا یاد راه راست می اندازد انگار ما مدام هرروز باید نیات وافکارمان را رصد کنیم نیات کارها تا باوری که در دل آن اقدام هست بکشیم بیرون وبررسی اش کنیم تا بتونیم واقعا منتظر نتیجه کار به صورت نعمت برسیم گاهی اوقات ممکنه افراد کارهای مشابه انجام دهند ولی نتایج متفاوت داشته باشه اینجاست که باید نیت را رصد کرد تا به باور رسید درنتیجه باور را درست کرد تا کار مشابه نتیجه نعمت بیشتر دهد من هر وقت برنامه ای برای زندگی ام ووقتم یا هزینه ها ودرامدهام میریختم احساسم بعدازاون برنامه ریزی با وجود اینکه فکر میکردم کارخوبیه وواقعا هم به ذاته کار خوبیه ولی نتیجه این برنامه ریزی اضطراب بود که من زمان ندارم برای رسیدن با اهدافم یا با اندازه کافی درآمدندارم برای براورده شدن نیازهام ولی یک جمله جالب ازشما شنیدم که مفهوم این بودکه اگر یک تلاشی برای رسیدن به یک هدفی میکنید نسبت تلاش برای رسیدن به هدف یک نسبت ثابت نیست با نتیجه وقتی روی باورهای خود کار میکنیداین خیلی منو شگفت زده کرد این که بعد ازبرنامه ریزی تمام ذهن من این بود که روز وشبم گره بزنم تا به فلان هدف برسم چون ازمن خیلی دوره باید خیلی بیشتر تلاش کنم درصورتی که این احساس اضطراب ازعجله می آید وآرامش منو به هم میزند ونتیجه اش میشه با یک درون ناآرام قدرت شنیدن هدایت های الهی روندارم ونتیجه یک دورباطل به دور خودم هست که نتیجه اش سرگیجه هست ولی وقتی ازمدارپایین دستم را به خدامیدهد و چشمانم را میبند من میچرم ونیروی مبدا می چرخاندواونقدر که حرکت اول من سخت هست چون باید برنیروی چسبندگی که بین خودم وناامیدی ازخدای خودم غلبه به محض اینکه بلند میشوم خیلی راحترازقدم اول حرکت میکنم ویک جورایی مسافت هرچقدر هم زیاد باشه من سر میخورم واسه همین لذت بخش وآسان میرسم فقط کافیه بلند شم وخودم را ایمن کنم ازورودی های سازنده باورمخرب وتقویت کنم با باورهای درست وقتی در رابطه مخروطی خودم با خدا حرکتم میکنم هرزمانی که دستم را محکم تر میفشارم به قدرت بزرگ این قابلیت را پیدا میکنم یک مداربه مرکز مخروط نزدیکتر شوم پس مسیر برای چرخش کوتاهتر نعمت وفراوانی به واسطه نزدیکتر شدن بیشتر جزاین نیست خداخودش درقران خودش را نورآسمانها وزمین معرفی کرده اگر به نحوه رابطه منبع نور دقت کنید با رابطه انسان وخدا بهترپی میبرید الان بسیار به احساس خودم بعدازبرنامه ریزی هایم توجه میکنم یه احساس رهایی پس ازتفکر وسپردن نتیجه به خدا وعدم تمرکز روی زمان رسیدن به هدف بسیار نگرشم را متفاوت کرده اینکه فرمودید خدا بهتر ازشما خواسته شما را میداند شما باید با تنظیم کانون توجه اون خواسته را به زندگیتان دعوت کنید وقتی مدام منتظر تحقق هستید توجهتان روی عدم تحققش است وقتی باور کنی فراوانی هست چیزی تموم نمیشه پس عجله نمیکنی واجازه میدی درمسیرخواسته ات مراحل رشدت راطی کنی ممنونم بابت این همه آگاهی ازخداوند توفیق فهم وعمل را خواستارم
سلام به شما استاد عزیزم
چقدر این فایل برام خاص بود و چقدر درس ها و مثال های قشنگ و پر از نکته ای داشت برام.
چه بک گراند کامپیوتری قشنگی گذاشته بودین روی این فایل استاد، انگار آسمونی صاف و فیروزه ای رو توی ذهنم تداعی میکرد، و من چقدر از اول صبح شکرگزاری هایی که میکردم از خدا، بابت آسمان صاف و زیبا و آبی رنگ بود و هوای عالی پاییزی بود.
استاد چقدر وقتی به خودم نگه میکنم و تعمق میکنم بهتر متوجه میشم که چقدر از بچگی تحت تاثیر جامعه بودم مخصوصا خانواده و مخصوصا یکی از داداش هام یعنی داداش بزرگ و ارشد خانواده که خیلی خیلی زیاد از بچگی رومون مخصوصا روی من یکی تاثیر زیادی داشته همه چیزش! و خب با وجود اینکه همین اواخر مدتهاست که فاصله داشتیم و زیاد همو نمیدیدیم مثل قدیما، اما واقعا خیلی وقتا پیش اومده و درونم تلنگر زده که دقیق و کامل دیدم که چقدر واضح روم تاثیر داره، میگم دقیق و واضح بخاطر اینکه بخاطر این آگاهی های شما و چیزایی که یاد گرفتم دقتم و تمرکزم و دیدن تفاوت های فرکانسی و شرایط و اتفاقات نسبت به قبلا که خیلی از این آگاهیارو نمیدونستم، زیادتر شده.
این داداشم و کلا خانواده ما خب از قدیم الایام و نسل اندر نسلمون جد و والجدمون مذهبی و بسیار سخت گیر و به قولی خداترس بودیم. هی بگو این همین داداشم، و چقدر باورها و اطلاعات دینی غلط و نابودکننده که به خوردمون نداده از بچگی، و نکته و درس جالبی که میخواستم عرض کنم بیشتر بخاطر این بود که بگم همیشه یاد دارم بحث حضرت علی (ع) و سخت کوش بودن و سخت پسند بودنش و کلا سخخخختتت : ) همه چیز بودنش همیشه خدا تا بوده و بوده تو مغز ما در جریان بوده مخصوصا من یکی! و همیشه هم یه جور حالت غرور و شعف و یک نگاهِ گویی غرور آمیز و با صلابت نسبت به این موضوع و شخصیت داشتیم و داریم، که همیشه هم در جمع های خانوادگی و نزدیکان و مناسبت های مختلف حرفش و این مباحث دینی و مخصوصا شخص حضرت علی (ع) به میون میومده و در جریان بوده همیشه تا دلتون بخواد. و همیشه و همیشه تا یاد دارم این داداشم این تکه کلا و ورد زبانش بوده که آآآآی علی (ع) این بود و آن بود و چه بود و اصلا نماد سختی و سخت بودن و سختی کشیدن یعنی علی! بعد جالبه برای هر امام و پیغمبری هم یه استعاره و تفسیر متفاوت و خاصی دارن : ) مثلا در مورد امام رضا (ع) که هم اسم منم هست : ) ایشون به علاوه خانواده گرامی ما! : ) ایندفه نگاهشون چی بوده؟ که آهااان حالا اگه میخوای کارها و زندگیت و درخواست هات و چه و چه زندگیت آسان باشه و آسان پیش بره و به امامِ آسانی ها و نعمت و برکت فراوان و فلان و بهمان هدایت بشی و ازش طلب شفاعت و اجابت کنی که شفاعتتو کنه و یا از خدا بخواد واست وساطت و شفاعت کنه، فقططط امامِ رضااا! : )) (شما فقط حد و اندازه و مغز ملت رو داشته باش و سطح باورها رو). و بعد خانواده و دوست و آشناهای ما (البته من نه، چون انگار قلبم از بچگی میدونست که این مزخرفات واست نون و آب نمیشه! و همه هم میدونن که منه رضا از بچگی با همه خانواده و فامیل فرق داشتم همیشه) عضو یه جامعه مذهبی هستن که احتمالا همه مردم ایران باهاش آشنا هستند و میشناسنشون و میدونن از چی حرف میزنم، که به «مهدویه» معروف هست و در یک شهر به شدت مذهبی افراطی و متعصب هم زندگی میکنیم که باور کنید استاد به جرات میتونم بگم حتی قم در برابر این شهر صد شرف داره! و یعنی هیات و دسته عاشقان حضرت علی و سینه چاک علی هستند! :d
خلاصه جونم واستون بگه که، این خانداداشِ ما همیشه هم از خود بچگی یادمه اینو تو مغز من کرده بود و به همه هم همیشه میگفت و میگه اصلا بای دیفالت که رضا؟؟ آی رضا گفتی یعنی علی! : ) رضا یعنی عجین شده با حضرت علی! اینقدر که از بچگی بخاطر بلا و مصیبتهایی که بیشترش هم بخاطر همین خانواده و باورهای مذهبی افراطی و نابود کننده که بیشتر هم از طریق پدر و همین داداشم و البته سایر داداش های دگر! : )) بهم خورانده و تزریق شده، سرم اومده میدونم، تا یاد دارم همیشه این ورد زبانش بود که اسم من میومد و میاورد رو زبانش کلا همیشه در ادامه هم ربطش میداد شخصیت و مشقت ها و مصیبت های زندگیم و کلا مصائب زندگیم و شخصیتم رو به حضرت علی تعمیم میداد که یعنی آآآی قربونش برم رضا (یعنی من) ماشاالله بهش اصلا دستش تو دست علی (ع)ـه و باید زجر و سختی بکشه و کشیده تو زندگیش زیااااد و فراوان! و اینو یه ویژگی و خصیصه و نشان بزرگی و غرور و افتخار میدونن همیشه. ولی خودش رو بیشتر مخلص و پایبند و مرید امام رضا میدونه و بیشتر هم یعنی یعنی طرفدار آسانی و آسان شدن و گره کارها به سادگی باز شدن میدونه و اینو عجین کرده این باورش رو به وجود امام رضا و میگه که یعنی از قدیم الایام از زمان امامان و کلا ادوار مختلف بعد از ظهور اسلام، امت ها مختلف و مرید های مختلف انبیاء و امامان، اگر کسی با سختی و مشقت فراوان زندگیش جلو میره و آدم سخت کوش و قوی و با اراده و جنگجویی هست به قول معروف یعنی با حضرت علی عجین شده و اگر کسی آسان شده برای آسانی ها و زندگیش راحته و چرخ زندگیش روون میچرخه یعنی با امام رضا عجین شده!!! : ))))) خدایا! شما تا تههِ تههِ مغز این ملت و جامعه رو برید دیگه خودتون. من که خداروشکر از خود بچگی کلا با اینا ساز مخالف میزدم همیشه و سرم تو کار خودم بود و از اینا همیشه فاصله گرفتم، و همیشه استاد انگار قلبم همه چیزو بهم میگفت و هیچ علاقه ای به این چیزا نداشتم به این همه افکار افراطی و دینی و تعصبی و همیشه هم واسشون سوال بوده که چرا من اینطورم و مثل اینا نیستم : ) که البته استاد جان اصلا خود شیوه آشنایی من با شما و به پست شما خوردن خودم رو اصلا یکی از دلایل اصلیش رو همین متفاوت بودنم و افکارم و شخصیتم میدونم که با جامعه و مخصوصا خانوادم فرق داشته و با شما و مسیر شما و این آگاهیا بیشتر هم فرکانس و هم مسیر بودم و نهایتا منجر شد به با شما بودن و عضو خانواده عباسمنش شدن : ) الهی شکر.
وقتی خیلی خوب زوم میشم به درونم و خودم و افکارم و سوالا و تمرینای شما هر از گاهی، و الان نهایتا به این موضوع فکر کردم و درونمو شخم زدم و این حرف ها و خاطرات به یادم اومد و دوست داشتم براتون بگم.
و داشتم الان بیشتر تفکر و تعمق میکردم البته تو این مدت و شده هر از گاهی زمان های مختلف هم به این چیزا فکر کردم اما خب الان و مخصوصا با دوره خودشناسی احساس لیاقت شاید بهتر و بیشتر متوجهش میشم، که این افکار و باورهای جامعه مخصوصا خانواده و افرادی که سلطه و اصلا سلطه هم بگیم نه، کلام برش دار و بخاطر اون دید خانوادگی نسبت به افراد مختلف یک خانواده و بیشتر هم بزرگ سالاری مخصوصا ماها خاواده های قدیمی و مخصوصا منه دهه شصتی، خب مسلما بیشتر تحت تاثیر قرار گرفتیم و چه خودآگاه و حتی ناخودآگاه کلام همچین اشخاصی مثل پدر ، مادر، برادر بزرگ خانواده و.. کلا بزرگ تر ها رومون تاثیر به شدت زیادی داشته و ما خواه یا ناخواه درگیرش بودیم و شدیم، که الانیا که حسابشو کنید منی که پا به میان سالی گذاشتم و نزدیک به 40 سالگیم هستم و حتی میگم سالهاست و مدتهاست از این خانداداشم دور بودم و خیلی اندک شاید دیدهمش چند سالی هست، اما وقتی میبینمش و کمی حرف میزنه یا تو هر زمینه ای کلا یه ایدئولوژی ای داره تو هر حوزه ای، سلامتی، مذهب، سیاسی، اجتماعی و .. قشنگ میبینم که رو من تاثیر مستقیم و سریعی میذاره! نه اینکه بخوام ها نه اینکه دلم بخواد و مشتاق شنیدن باشم، اما به وضوح تاثیرشو میبینم روم، مثلا بر فرض مثال تو حوزه سلامتی بخوام بگم، اگر مدتی بوده که درگیر یه مشکلی یا مشکلاتی بودم که راهشو نمیدونستم یا هرکاری کردم فرضا به در بسته خوردم یا اذیت بودم اینقدر که بیخیال بشم و پذیرفته باشم که ناتوانم یا قدرتم کمه در برابر درک اون مشکل یا بیماری و کلی هم راه و چیز امتحان کرده باشم، قشنگ میبینم که این داداشم وقتی میاد باهام حرف میزنه یا یه چیزی واسم میاره یا یه دارویی بهم میده و معرفی میکنه، خیلی سریع و آنی روم تاثیر میذاره و یا کلامش روم تاثیر مستقیم و فوری میذاره! که حتی خودم شاخ در میارم و حتی شاکی میشم درون خودم میدونی استاد؟ که حتی شده به خدا برمیگردم میگم ای بابا من که اصن از اینا دورم و حتی با صحبتها و آگاهیای متفاوت (مسیر شما و این سایت) آشنا شدم و سالهاست کاری به اینا ندارم و خواستم مسیر متفاوت فکری و باوری ای رو برم، پس چرا اینقدر هنوز کسی مثل این خانداداشم اینقدر سریع روم تاثیر میذاره! پی میبرم به اینکه این صحبتا و این باورها ریشه دار تر از این حرفاست که بخواد به این زودی از بین بره، و یا بهتر پی میبرم که همون بهتر که آدم به بعضی افراد در ارتباط نباشه یا در ارتباط خاص و خیلی نزدیکی نباشه به قول شما، حالا مثلا بگیم نخواد آدم با خانواده خودش قطع رابطه کنه، اما هر کسی میخواد باشه، بهتره فاصله حفظ بشه و یا در بهترین حالت چرا که نه، ارتباطی اصلا نباشه و هرکسی مسیر خودشو بره و با آدمای همفرکانس خودش آداب معاشرت و همصحبتی داشته باشه.
خیلی خوبه که این چیزا میاد و داشتم به حرفاتون و سوالاتتون توی این فایل فکر میکردم و اینا اومد و تراوش کرد بیرون از ذهنم.
جواب به سوالات :
در آگاهی های این فایل، استاد عباس منش قانون آسان شدن برای آسانی ها و نشستن روی شانه های خداوند را از جنبه های مختلف و با زبان ساده و کاربردی توضیح می دهد تا متوجه شویم
• چه می شود که در اکثر مواقع مجبور به حل مسائل زیادی هستیم یا در اکثر مواقع درمانده می شویم؛ ج: باور به سختی کشیدن و سخت به دست آوردن همه چیز زندگی و باورهای ریشه دار مذهبی و جامعه که در وجودمان رخنه کرده.
• و چه می شود که اکثر مواقع زندگی روان پیش می رود و مسائل راحت حل می شود؛ ج: از دو جنبه به نظرم میتونم به این سوال جواب بدم : 1 – در ناخودآگاه ذهنمون به این نقطه رسیده باشیم که اون حد از سختی و مشقت رو کشیدیم و حالا وقتشه که جواب ها و اجابت ها بیاد و به قولی آسان بشیم دیگه! طبق همون باور ایراد دارمون دارم میگم که به قول استاد آیات و سوره های قرآن رو به اشتباه یا گاها به عمد برامون تفسیر کردن و معنی کردن مثل همون آیه ان مع العسره یسری که معَ رو «بعد» تفسیر و معنی کردند. و 2 – اینکه به این حد از باور و یقین و درک رسیده باشیم که میشود آسان شد و بود برای آسانی ها! مثل همین آگاهیا و اطلاعاتی که استاد عزیز بهمون میدن، یعنی متفاوت فکر کردن و عمل کردن بر خلاف اکثریت جامعه و قبول اینکه بابا جان خدا سادیسم نداره!!! اون عاشق راحت به دست اوردن و راحتی و آسان گیر بودنه! هرچقدر ما اینو باور کنیم و نشون بدیم که اینطور فکر و عمل میکنیم، چرخ زندگیمون روون تر میشه. تامام
• بین “جنس رابطه ما با خداوند” و “میزان روانی چرخ زندگی” چه ارتباطی وجود دارد؛ ج: میشه اینطور تصور کرد و نگاه کرد بهش به نظرم، که میشه خدارو یه راننده تاکسی خوش برخورد و مهربون و خوش قلب و آرام با یک ماشین حرفه ای و شیک و تمیز و زیبا در یک مسیر زیبا و نرم و آسفالت تازه و بسیار زیبا و بی چاله چوله و دست انداز فرض کرد که ما نشستیم اون پشت و داره با لبخند و یه آهنگ توپ و انرژی بخش مارو میبره به مقصدی زیبا که حس میکنیم عینهو بهشته! یا نه، یه راننده تاکسی بد عنق و بوگندو و سیگاری و مزخرف که معتاده و اعصاب نداره و بدختی و مشکل از سر و هیکلش میباره و با یه ماشین قرازه و درب و داغون و از یه مسیر سنگ لاخی و پر از دست انداز و چاله چوله مارو داره با بدخلقی میبره و تو راهم هی پنچر میشه و هزار مشکل واسش پیش میاد و هوای بوگندو و مزخرف و پر از خاک و گرما داریم زجر میکشیم و پدرمون در میاد تا یکم جلو بریم، تازه اگه اصلا به مقصد برسیم! : )
همچنین استاد عباس منش در این فایل، باورهای قدرتمند کننده ای را بررسی می کند که باعث تقویت رابطه ما با خداوند می شود به گونه ای که چرخ زندگی روان شود و روی شانه های خداوند بنشینیم. این آگاهی ها ما را به این درک می رساند که:
• منظور از “فرکانس خداوند” چیست؟ ج: طول موج دریافت الهامات : )
• چه زمانی به فرکانس خداوند دسترسی داریم؟ ج: درصورتی که آروم باشیم و کیف کنیم
• چه جنسی از توجه، ما را به فرکانس خداوند نزدیک تر می کند؟ ج: توجه به نکات مثبت
• چه جنسی از باور، ما را نسبت به خداوند متوکل می کند؟ ج: به غیب و به شدن!
• چه جنسی از باور، دسترسی ما به هدایت های خداوند را باز نگه می دارد؟ ج: باور به همیشه در دسترسی بودن و همیشه اجابت کننده بودن این انرژی
• چه می شود که همواره آسان می شویم برایم آسانی ها؟ ج: ادامه دادن مسیر درست بعد از اینکه فهمیدیم و متوجه شدیم که دلیل یک سری نتایج از کجا آمده و بعد از اینکه به این نتیجه و باور برسیم که خدا آسان گیر هست و میشه به دید آسان بودن همه چیز به جهان نگاه کرد.
• چه می شود همواره در مدار دریافت نعمت ها قرار می گیرم؟ ج: وقتی شکرگزار واقعی باشیم و وقتی با باور آسان شدن برای آسانی ها و لایق بودن همه نعمتهای خدا به بهترین شکل ممکن هستیم و ارزشمند به دنیا اومدیم، توجهمون به نعمتها باشه و خودمون رو مقایسه نکنیم.
آگاهی های این فایل را با دقت گوش دهید. از آنها نکته برداری کنید. سپس در هر زمینه یا موضوعی، به ماجراها و تجربه های زندگی ات نگاه کنید و ببینید به صورت کلی:
• چند درصد مسیر زندگی شما هموار است و چند درصد سخت است؟ ج: والا.. : ) بیشتر سخت بوده یعنی سخت که چه عرض کنم، زجرآور بوده. نسبتش 10 به 90 بوده برای من : )
• چند درصد برای رسیدن به خواسته هایت تقلا می کنی و چند درصد خواسته ها خود به خود وارد زندگی ات می شوند؟ ج: خیلی خیلی به سختی! سختی و تقلا 90درصد و به خودی خود 10درصد در بهترین حالت، و الا میشه گفت اصلا!
• به مفاهیم این فایل فکر کن و ارتباط بین مفاهیم این فایل و “میزان روانی یا سفتی چرخ زندگی ات” را پیدا کن.
• به این فکر کن که چه نگاهی به خداوند داری؟ ج: بیشتر دید انسانی داشتم و حتی دارم یعنی حتی با وجود این آگاهیا و اینهمه حرفهای استاد و فایل که دیدم و شنیدم و فکر کردم فقط که متوجه هستم و دارم درک میکنم، اما باورم به نظرم این بوده که اونم بخاطر بیشتر باورهای مذهبی و تاثیر خانواده و جامعه، که خدارو شبیه به یک آدم میبینم و فرض میکنم مثل خودمون، که تحت تاثیر قرار میگیره و خشم و غضب میکنه و یا دلش میسوزه و ناله های منو میشنوه و نعمت میده بعد از بیچاره شدن و پدر درومدن! : )
• چه باورهایی را درباره رابطه با خداوند پذیرفته ای؟ ج: انصافا استاد تو این زمینه همونطور که همه چیزم صادقانه هست همیشه، تو کل کامنتام و حرفامم این مشهوده همیشه، که اینطور بگم رابطه ام با خدا همیشه خیلی خوب بوده یعنی همیشه یه جور خاصی توی قلبم درون خودم دارمش و اصلا نگاه سخت گیرانه و دور از دسترس بودن بهش انصافا نه داشتم و نه دارم! یعنی همیشه اینطور فرض کردم خدارو برای خودم که همیشه در دسترسمه و حواسش بهم هست و نگاه ویژه ای بهم داره حتی اگه اشتباه کنم حتی اگه خطایی و گناهی مرتکب شده باشم اون خیلی بزرگه و رحیم و بخشنده هست و میفهمه و منو درک میکنه و نمیخواد پدرمو دراره مثلا سر هر چیزی : )
• این باورها چقدر مسیر زندگی را برایت هموار یا ناهموار کرده است؟ ج: به شدت سخت و ناهموار بوده برام زندگی، اما بیشتر از روی ناآگاهی فکر میکنم اینطور بودم و هستم، یعنی اینجور بگم من خودمو اینجور فرض میکنم که انگار واضح و مشخص نیست واسم همه چیز مخصوصا درکم از قوانین و خداوند، و همیشه یه جور حالت گله و شکایت و شکوه داشتم بهش که چرا من!؟؟ استاد یاد اون حالت و تعریف کردنتون میفتم که نگاه به دوربین میکنین و مثل اون سکانسای بعضی فیلما میگید : خدایا چرا منننن!!! : ))
که چرا باید من سهمم این باشه و زندگیم اینقدر تلخ و سخت باشه و من زندگی نکردم و هیچوقتم انگار درست بشو نیست و من حقم این نبود و زندگی روی خوششو به من نشون نداد مگر دورانی بسیار بسیار اندک بعضی سنین کودکی تازه با بلاهایی که به سرم اومده توسط پدر و بزرگ تر ها و مدرسه و جامعه، اما میزان دلخوشی و توجه به نکات مثبتمون تو دوران بچگی خیلی بیشتر و بهتر بود.
سپاسگزارم.
به نام الله یکتا
سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته جان و تمامی دوستان هم فرکانسی گلم
این روز ها خیلی دارم فکر میکنم به اینکه خیلی نتایج زندگیم با یک سال پیش فرق کرده و دارم زندگی رو زندگی میکنم و اون هم اینه کمی توحیدی شدم و هروقت میبینم داره نتایج برمیگرده به قبل از عوض شدنم اوضاع کمی به هم میریزه متوجه میشم خدارو در زندگیم ندارم خودم با توجه کردن به ناخواسته هام باعث قطع ارتباط با خدام شدم با ورودی دادن های نامناسب به روح عزیزم خدام رو از خودم دور کردم
این روزها سرگرم شده بودم ووجود خدا داشت کمرنگ میشد توحید عملی 6شد گوشزد بهم چون با دادن ورودی نامناسب و توجه کردن به مهمان ناخوانده ای که این روزها در خانه مادربزرگم جا گرفته بود باعث شدم هر لحظه از مسیر دور بشم
مهمان خانه بعد چندین سال همو میدیدیم عوض شده بود اعتقاداتش کلا برعکس چیزی بود که از خدای واقعی میدونستم از جن و موکل و دعانویسی و پیش گویی صحبت میکرد و همه رو ربط میداد به خدا و واقعا متوجه میشدم حالت طبیعی نداره اما متاسفانه افراد خانواده چه در حرف مخالفش بودند اما در عمل بهش میگفتند آینده من چی میشه ایا دامادم سربازیش معاف میشه یانه واگه من الهه قبل بودم حتما منم مینشستم کنارش تا آینده منم بگه اما انگار جهان داشت به من ثابت میکرد که ادم های اطراف تو مثل تو فکر نمیکنند اون ها در شرک خودشون غرقن و از گمراهانن و متاسفانه دلیل اینکه میگم داشتم از مسیر خارج میشدم این بود داشتم تو ذهنم مداوم با اون فرد میجنگیدم در واقعیت اصلا اینطور نبود اما در ذهنم مدام اون فرد رو مواخذه میکردم و هی خدای واقعی رو بهش گوشزد میکردم اما تا میومدم عملی هم بگم واقعا شرایطی پیش میومد که واقعا یا اون خونه نبود یا اونقدر سرگرم میشدم که یادم میرفت ولی به محض اینکه میمودم خونه نشتی انرژی باعث میشد دوباره برم تو فکرش تا اینکه دیدم به به زندگیم داره منفی میشه همیشه عصبانیم حالم بده دیگه نمیتونم مثل قبل بچمو دوست داشته باشم زیبایی ها و نعمت هامو ندیدم اولین واکنش جهان دوباره یک واکنش بد اونم یک حشره پسرم رو نیش زد حساسیت پیدا کرد و نگرانی من گوشیم شکست این ضربه هارو که خوردم دیدم ای داد بیداد رفتم قاطی باقالیا که به من چه که اون فرد داره چه کار میکنه به منچه که مادرم و مادربزرگم راضین یا ناراضین بابت این موضوع و تسلیم خداوند شدم گفتم من غلط بکنم تو کارت دخالت بکنم به من چه هرکسی هرجایی هست سرجایه درست خودشه و اگه من هم برخورد کردم با این ادم حتما هنوز در وجود منم این شرک ها هست پس اومدم توحید عملیارو6و11 گوش دادم گفتم به خدا که هروقت من تورو فراموش کردم زندگیم جهنم شده و هروقت تو رو یاد کردم واقعا به ارامش حقیقی رسیدم متوجه شدم من بدون خدا هیچم واقعا هیچم و وقتی استاد میگن ادم های اطرافت رو حذف کن اون ادم میتونه حتی بچت هم باشه اگه باعث بشه تورو از خدات دور کنه واقعا شرک خیلی مخفیه چون داشتم با جنگیدن تو ذهنم با این ادم میگفتم اره اره حرفای تو درسته تو قدرت داری تو میتونی با دعا زندگی همرو تغییر بدی تو واقعا با جنا در ارتباطی و ازش ترسیدم که میخواستم با جنگیدن باهاش بگم نه اینطور نیست و خودمو ثابت کنم که با این دوتا تضاد که خدارو صد هزار مرتبه شکر به خیر برطرف شدند اگاه و بیدار شدم که من فقط خالق زندگی خودمم نه حتی بچم نه مادرم نه همسرم نه برادرام من فقط خالق زندگی خودمم و دیگه هم دلسوزی برای مادرم اینا نکنم چون مداوم میومدن میگفتن اینطور میگه و انگار یه چیزی میکشه اما به محضی با کس دیگه ای برخورد میکردند حرف های اون فرد رو تصدیق میکردند که درست میگه و به خودم گفتم بیا اینم یه شرک دیگه دلت به حال عزیز ترینت که مادرته هم نسوزه اونم سرجای درستشه و اومدم اگاهانه با خودم مهربان صحبت کردم و واقعا سعی خودم رو کردم از اون ادم خودمو دور کنم و نشستم خونم و نتیجش شد داییم زنگ زد به خانوادش و بهشون گفت و الان دوروزه نیومده خونه مادربزرگم و خدا از هزاران طریق اون ادم رو از من دور کرد چون من رو آوردم به خودش و بدون دخالت من همه اوضاع بهتر شد و تا زمانی من عوض نشم جهان هی چکو لگد میزنه بهم تا بیدارم کنه و خدارو صد بار شکر که واقعا زود بیدار شدم و با این اگاهی ها متوجه شدم باید و باید خدارو هر لحظه یاد کنم تا زندگیم روون بشه نه دوباره برگردم به ماقبلم
خداوندا منو ثابت قدم بدار و خودت مواظبم باش عاشقتم